لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
در آستان ولادت باسعادت مولیمان مولی الموحدین و امام المتقین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه هستیم. این ولادت باسعادت را خدمت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه و حضرت معصومه(ع) و همه شیعیان و موالیان آن بزرگواران تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که همه ما از شیعیان و موالیان راستین آن بزرگوار و فرزندان معصومش بوده باشیم. به همین مناسبت این صلوات خاصه آن بزرگوار را خدمتشان تقدیم میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
للَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَخِی نَبِیِّکَ وَ وَصِیِّهِ وَ وَلِیِّهِ وَ صَفِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِکْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إِلَى شَرِیعَتِهِ وَ خَلِیفَتِهِ فِی أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ قَاصِمِ الْکَفَرَةِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَةِ الَّذِی جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِیِّکَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ صَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِن أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
بحث در ...
سؤال: ...
جواب: خب بدهید تا لذت داشته باشد. عیدی بدهید همه ما ملتذ بشویم. این کبرای کلی که میفرمایید عیدی لازم است تطبیقش بر کی باید بشود اولاً سادات عظام که در مجلس هستند خب آنها. ماها که جزء رعایا هستیم.
عرض میکنم به این که بحث در استدلال به استصحاب عدم جعل نجاست بود برای ولد کافری که صار مسلماً یعنی آن کافری که پدر هست و مسلم شده.
بگوییم ادله داله بر نجاست اولاد کفار که اجماع و سیره هست چون لبّی است، لسان ندارد این فرض را شامل نمیشود که والد این ولد مسلم شده باشد. بنابراین شک میکنیم به نحو شبهه حکمیه که این ولد الکافری که حالا پدرش مسلمان شده این پاک است یا نجس است؟ میگوییم قبلاً قبل الاسلام، یا اوائل اسلام که جعل نجاست نشده بود برای ولد کافر خب جعل نشده بود برای تمام احوالش، هم زمانی که پدرش کافر است، هم زمانی که پدرش مسلم است برای تمام این احوال جعل نشده بود. برای آن مقعطی که پدر کافر باشد میدانیم آن عدم جعل به جعل تبدیل شده و آن عدم نقض شده. اما برای این مقطعی که پدر مسلم است آیا بر این عدم جعل نجاست به جعل تبدیل شده یا نشده؟ شک داریم. لاتنقض الیقین بالشک. میگوید یقین به عدم جعل نسبت به این مقطع را نقض نکن. پس استصحاب بکن عدم جعل نجاست برای این مقطع را. این استدلال.
این استدلال اگر تمام باشد قهراً بر آن قاعده طهارت مقدم است دیگه نوبت به آن نمیرسد.
برای جواب از این استدلال وجوهی میتوان گفت که باید بررسی کنیم. یک وجه را دیروز گفتیم. و آن این است که کسی بگوید این استصحاب عدم جعل معارض است با استصحاب بقاء مجعول. چون در این حالت ما دو حالت سابقه داریم. وقتی نظر به قبل میکنیم دو متیقن دارم. یکی این که بله به قبل، به قبل خیلی دور که نگاه میکنیم میگوییم جعل نجاست برای این مقطع نشده بود. این یک متیقن ماست. یکی متیقن همین نزدیکی داریم قبل از این که این مسلمان بشود. دیروز، امروز، هر وقت، یک ساعت پیش، این بچه نجس بود الان نمیدانیم با اسلام آوردن او این نجاست از این بچه برطرف شد یا نه؟ استصحاب بقاء آن نجاست را بکنیم. که این را میگوییم استصحاب بقاء مجعول. یعنی آن نجاست جعل شده. این را استصحاب میکنیم. آن استصحاب عدم جعل با این استصحاب بقاء مجعول تعارض میکند و تساقط میکند. بنابراین نمیشود به استصحاب عدم جعل تمسک کرد بگوییم این نجس نیست. چون بالتعارض تساقط کرد. این اشکال اول.
از این اشکال قد یجاب به این که اینها تعارض ندارند. چون استصحاب بقاء مجعول و شک در این که آن نجاست قبلی باقی است یا باقی نیست این مسبب از این است که آیا این نجاست بر این مقطع جعل شده یا جعل نشده. منشاء این شک آن است که آیا جعل نجاست شده یا نشده. بنابراین استصحاب عدم جعل، استصحاب سبب است. استصحاب بقاء مجعول استصحاب در ناحیه مسبب است. و استصحاب در ناحیه سبب مقدم بر استصحاب در ناحیه مسبب است و یا به تعبیر دیگر حاکم است علی ما بین فی الاصول. بنابراین استصحاب عدم جعل جاری میشود، استصحاب بقاء مجعول این جا جاری نمیشود تا تعارض کنند. این یک بیان.
سؤال: ...
جواب: نه. یعنی ما این را میدانیم. نه مضیق... برای این جا جعل نشده بود، برای این جا جعل نشده بود، ..... همین عدم جعل که برای این صورت یقین داریم سابق بوده الان همان عدم جعل که میدانیم سابق بوده استصحاب میکنیم. علت این که گفتیم مضیق یا چی، آن این بود که آن جعل صادر شده از شارع را نمیدانیم موسع است یا مضیق است. آن را. آن جا هم که استصحاب چیزی را بیان نمیتوانیم.... اصلی در آن جا نیست. استصحاب عدم تضیق آن، یا موسع بودن آن اینها را نداریم. چون آنها حکم شرعی نیستند. حالات خاص در نظر گرفتن شارع است.
سؤال: ...
جواب: بله میدانیم نجس بوده که. اطلاق ندارد بتوانیم به آن دلیل بگوییم. ولی حالت سابقه این است که میگوییم بابا این آن وقت نجس بود. نشیر الی هذا الولد میگوییم این یک ساعت پیش نجس بود. همان را استصحاب میکنیم.
جواب دومی که از این تعارض داده میشود این است که استصحاب بقاء نجاست و بقاء مجعول این جا جاری نیست. چرا؟ چون موضوع عوض شده. آن که نجس بود ولد الکافر بود. الان این ولد الکافر نیست، ولد المسلم است. بنابراین استصحاب آن نجاست برای این اسراء حکم من موضوعٍ الی موضوعً آخر است. در باب استصحاب وحدت موضوع متیقن و مشکوک لازم است. همین آن وقت آن جوری بود حالا شک داریم این همان نیست. آن ولد الکافر بود این الان ولد المسلم است. بنابراین استصحاب جاری نمیشود میماند همان استصحاب عدم جعل میگوید برای این نجاستی جعل نشده است.
این جواب را مرحوم شهید صدر قدس سره در بعضی از کلماتشان.. نه در این بحث. در بعضی کلماتشان در بحث آخر اشکال کردند و اشکال ایشان هم اشکال درست و واردی است. فرموده که درسته که آن وقت روی عنوان ولد الکافر رفته بود اما درسته در لسان دلیل این است که ولد الکافر نجسٌ ولی این حیثیت تعلیله است در نظر عرف، این ولد الکافر یعنی این عنوان باعث میشود این گوشت و پوست و استخوان و اینها نجس باشد در نظر عرف نه ولد الکافر. خود عنوان ولد الکافر به عنوان ولد الکافر قابلیت نجاست ندارد. مثلاً بگوییم ولد الکافر، خود این مفهموم، این عنوان کلی، آن کثیف است.
سؤال: ...
جواب: پس یعنی چی؟ یعنی این. یعنی این ذات خارجی.
سؤال: با این وصف.
جواب: این وصف نه. حتی با این وصف هم نه. این وصف خودش... اوصاف قابلیت برای تنجس فیزیکی خارجی ندارد. ذات است. آن که میتواند کثیف باشد این جسم است. موضوع نجاست، کثافت جسم است. نه صفت الجسم. مثلاً فرض کنید این جنس ایرانی است، وصف ایرانیتش هم دخالت دارد در این کثیف باشد. بحث ایرانیت که. این جسم خارجی این چنینی است.
سؤال:...
جواب: هیچ .. اوصاف نه. مگر عینیت خارجیه داشته باشد. مگر عین خارجی باشد.
سؤال: ...
جواب: نه کلب هم همین جور است.
سؤال:...
جواب: کلب هم یعنی این ذات، این ذات کلب است. آن جا این ذات کلب است. اسم این ذات است. نه یک حیثیت است. اسم این ذات است. همین گوشت و استخوان اسمش کلب است.
این نظیر کجاست؟ نظیر این که الماء المتغیر احد اوصافها الثلاثه بالنجس او المتنجس یتنجس. خب میگوییم آب متغیر احد اوصافه الثلاثه این یتنجس. شیخ رضوان علیه و بزرگان در باب استصحاب در باب تمییز موضوع متیقن فرمودهاند ما موضوع متیقن را باید از چی بگیریم؟ از دلیل، یا از عرف، یا از عقل. اگر بخواهیم این جا از دلیل بگیریم، دلیل گفته الماء المتغیر احد اوصافه الثلاثه. پس موضوع الماء المتغیر است. حالا اگر این ماء که تغیر احد اوصافه الثلاثه یک چند روز گذشت آفتاب به آن تابید من قِبل نفسه بدون القاء کر بر او مصفا شد. آیا میتوانیم استصحاب بقای نجاستش را بکنیم یا نه؟ اگر بگوییم موضوع استصحاب را از دلیل باید بگیریم نه چون الان متغیر نیست. اگر بگوییم موضوع را باید از عقل بگیریم باید این جا ببینیم عقل راه دارد بفهمد موضوع نجاست چیه. اگر عقل میگوید موضوع نجاست بر این مجموعه هست باز نمیتوانیم استصحاب کنیم. اگر عقل بگوید نه آن که موضوع نجاست میتواند باشد همان آب است. این التغییر و تغیر و اینها حیثیت تعلیلیه هستند. اینها باعث میشود. اگر هم بگوییم عقل این جاها راه ندارد میگوید امور تعبدیه هستند من نمیفهمم پس عقل هم نمیتواند. و قهراً دیگه ما استصحاب هم نمیتوانیم بکنیم. چون نمیدانیم موضوع این جا هست یا موضوع را باید از عقل بگیریم عقل هم که این جا حرفی نمیزند.
اما اگر بگوییم موضوع را باید از عرف بگیریم. عرف میگوید وقتی شارع گفت الماء المتغیر احد اوصافه ثلاثه نجسٌ، عرف میگوید یعنی آن آب نجس است به واسطه آن تغیر. دیگه تغیر خودش متصف به نجاست نیست. آن آبی که این صفت را پیدا کرده، خود آن آب، موصوف متصف به نجاست است، نه موصوف و وصف با هم دیگه که حامل نجاست هم ماء باشد هم وصف تغیرش باشد. نه وصف تغیرش که حامل نجاست نیست. حامل النجاسة خود آب است. فهم عرفی این است میگوید این آب نجس شده.
سؤال: اینها چون قابلیت ندارد. اینهایی که میفرمایید در مورد خود آب هم هست. آب هم یک جسمی است که یک ویژگی و اوصاف ...
جواب: بله این جسم، این جسم ماء.
سؤال: نه آن تعلیلتان این جا هم میآید. شما میفرمایید که عرف این جا موضوع را ... خب اگر بگوییم که... اصل مطلب میتواند درست باشد ولی نا به این تعلیل میتوانیم بگوییم که علت این که تغیرّ جزء موضوع نیست این است که تغیر نمیتواند متنجس بشود. خب آب هم یعنی جسمی که یک سری خصوصیات دارد خب آیا آن خصوصیات نمیتوانند متنجس باشند.
جواب: نه جسم آب. باز هم جسم آب. نه این که مثلاً حیث سیلانش. نه حیث سیلانش باز نه. ولی جسم آب. آن که میخواهیم بگوییم این است، جسم آب.
سؤال: اگر خصوصیت آب بودنش از بین رفت و جسم آب باقی ماند چی؟
جواب: باز نجس است. مگر این .... بله بله. نه، مگر این که استحاله بشود. در استحاله کلاً جسم عوض میشود. آن دیگه نیست. آن جسم قبلی نیست. در استحاله کلاً تبدیل میشود اما اگر این جوری نشود بله. مثلاً از روان بودن بیفتد. ولی آب است، آب به آن بگویند.
خب اگر این را گفتیم خب عرف میگوید بله. آن قبلاً نجس بود استصحاب باقی است دیگه درسته. قضیه متیقنه و مشکوکه یکی است. و نقض میشود. و حق این است که چون ادله استصحاب مخاطبش عرف است همان که عرف میفهمد مراد گوینده هست. سلام الله علیه. مرادش همان است. بنابراین ما باید بگوییم که موضوع را از کی بگیریم؟ باید از عرف بگیریم. هرچه عرف این را صادق میداند که اگر دست از حالت قبلی بردارد میگویند نقض کردی حالت سابقه را عرف بگوید آن جا استصحاب جاری است.
و ما در این جا اگر این بچه یک ساعت پیش نجس بود، میدانیم قطعاً نجس بود. بعد از این که پدرش اسلام آورد دست از نجاستش برداریم همه میگویند آقا مگر نمیدانستی، مگر شارع نگفته لاتنقض الیقین بالشک. خب قبلاً که یک ساعت پیش نجس بود چه جور دست از نجاستش برداشتی. این با استصحاب بقاء نجاست آن ماء هیچ فرقی نمیکند. پس بنابراین، این جا موضوع باقی است، استصحاب جاری است. کسی بخواهد این جا استصحاب جاری نیست تمام نیست.
سؤال: ولد کافر با ولد مسلم ...
جواب: بله درسته دو جور معامله میکنیم.
سؤال: ...
جواب: حکم که دو تا میگوید چون از شارع مطلع هستیم که گفته ولد المسلم حکمش کذا است. اما حرف در این است که اگر از شرع هیچی به ما نرسید، دلیل نرسید که این پاک است، نجس است، حکمش کذا هست یا نیست و عرف به نحو شبهه حکمیه شک کردکه الان باید احکام زمانی که پدرش کافر بود بار کند یا نه احکام اسلام را بار کند. فرض شک را بکنید.
سؤال: ...
جواب: برخورد خارج به خاطر فتواها است و اینها که شما گفتید چیه، یا از ادله فهمیدند. فرض شک را شما باید بکنید. الان بله در خارج به خاطر احکام شرعیهای است که بیان شده. روایاتی که قبلاً خواندیم. فرض الان این است که اگر ما بودیم و هیچ دلیلی نبود. نه قرآن دلالت کرد، نه سنت دلالت کرد، نه اجماعی بود، نه سیرهای بود، هیچی هیچ نبود، ما بودیم و فقط این بود که این بچه میدانیم که زمانی که پدرش کافر بود اسلام حکم کرده بود این نجس است. آن زمان اسلام حکم کرده بود که این در قبرستان مسلمانها نباید دفن بشود، آن زمان حکم کرده بود به این که ازدواج با او باطل است و.... اینها را حکم کرده بود. هیچ دلیلی نداریم بعد از این که پدرش مسلم شد این باید چه کار کرد. هیچ دلیلی نداریم. به نحو شبهه حکمیه. خب این جا است که گفته میشود آقا استصحاب عدم جعل آن احکام که یکیاش هم نجاست است. عدم جعل برای این زمان. حالا آن احکام ... جابجا و مختلف میشود عدم جعلش، نتیجهای که از آن میگیریم. یکیشان.... جواز نکاح البته ندارد. چون یک وقت دیگه جایز نبود، جواز نکاح جعل نشده بود حالا هم جعل نشده. ولی یک وقتی حرمت دفن او در مقبره مسلمین جعل نشده بود خب استصحاب میکنیم عدم حرمتش را. جابجا باید ببینیم که آن حالت سابقهای که میخواهیم ... چیه؟
سؤال: ... عنوان ولد کافر یعنی آن عنوان ولد کافر یعنی عنوان ولد اسلام ... این اشکال شهید صدر وارد نیست اما اگر بله ...
جواب: حضرت عالی خب بله الحمدلله یک قضیه شرطیهای فرمودید که آن خوبه. که اگر آن جور باشد آن جور است، آن جور باشد آن جور است. شهید صدر هم قبول دارد ولی فرق ایشان با شما این است که شهید صدر حقاً درست میفرمایند که عرف میگویند این بدن نجس است. این گوشت و پوست و استخوان که ولد کافر بود نه به عنوان ولد کافر به حیث که ولد کافر حیثیت تقیدیه باشد. نه حیثیت تعلیلیه است. چون ولد کافر است این بدنش نجس است. این بدن که باقی است. بدن که عوض نشده. این فهم عرف است. حالا شما فوق عرف شدید در اثر درس خواندن دیگه خدا کند که آدم هرچی درس میخواند فوق عرف نشود در این چیزها. و الا فقیه نیست. ممکن است فیلسوف و عارف باشد ولی فیقه نیست. باید این جهتش محفوظ بماند تا این که احکام الهیه را این ور و آن ور نکند.
سؤال:...
جواب: تعلیلیه نه. تعلیلیه یعنی این که این ذات، آن ذات که باقی است. این ذات که محکوم شد باقی است.
سؤال: ...
جواب: آن حیثیت تعلیلیه شد یعنی کار حد وسط در برهان را میکند.
سؤال:...
جواب: چون فرزند کافر است این ذات نجس شد. الان این ذات از بین رفت؟
سؤال: ...
جواب: نه.
سؤال:...
جواب: احسنتم.
سؤال:...
جواب: توضیح. ببینید اگر آن واسطه، آن حیثیت تعلیلیه، حیثیت تعلیلیه در حدوث و بقاء باشد بله با زوال آن میدانیم حکم از بین رفته حکم که بدون علت نمیشود. اما اگر ما احتمال میدهیم این فقط حیث تعلیلیه در حدوث است. شاید در بقاء دیگه دخالت نداشته باشد فلذا شک میکنیم نجس است یا نجس نیست. فقط حیثیت تعلیلیه در حدوث آن نجاست است ولی در بقاء شاید دیگه نه دخالت ندارد. اگر این جوری شد که به خاطر این هم شک میکنیم فلذا است میگوییم خب این موضوع به واسطه آن علت که فقط احتمال دارد علت در حدوث نجاست در آن بود نجس شد حالا آن علت از بین رفته شاید آن دیگه دخالت در بقاء نداشته باشد. بنابراین حالا که دخالت در بقاء ندارد محتمل است همان نجاست سابقه حادثه ولو علتش از بین دیگه رفته اما همان نجاست باقی باشد. چون احتمال میدهیم پس شک میکنیم که آیا آن نجاست باقی است یا نه؟ شارع به ما میگوید لاتنقض الیقین.
سؤال: ... دو قسم دارد؟
جواب: بله حیثیت تعلیلیه دو قسم دارد. حیثیت تعلیلیهای که تعلیل است برای آن حکم حدوثاً و بقائاً، مثل چی؟ میگوید قلّد عن هذا لأنّ مجتهدٌ، قلّد عنه لانّه مجتهدٌ عالم. این حیثیت تعلیلیه است که از این آقا میشود تقلید کرد. اما علت در حدوث و بقاء است. فلذا اگر یک بیماری پیدا کرد همه معلوماتش یادش رفت نمیتوانیم بگوییم خب باشد ما از او تقلید میکنیم. چون قبلاً که از این آقا تقلید میکردیم این آقا که همان آقا است فقط الزایمر گرفته یادش رفته. نه این جا حکم عقل و حکم عرف این است که علم حیثیت تعلیلیه حدوثاً و بقائاً است. از این آقا میشود تقلید کرد چون عالم است. این علم آن جا حیثیت تعلیلیه هست اما حیثیت تعلیلیهای است که حدوثاً و بقائاً دخالت دارد.
سؤال: ...
جواب: یعنی آن بله مشروط است به این، مقید به این، حکمش این است. آن میشود تقییدیه. نه این که این فقط علت است ولی موضوع چیز دیگری است. نه آن مرکب است، مقید است، مجموع است.
سؤال: یعنی حیثیت تعلیلیه حدوثی و بقایی غیر از حیثیت تقییدیه است؟
جواب: بله.
خب این به خدمت شما پس بنابراین، این جا استصحاب جاری است به این بیان و تحقیق خصوصی کبرای این مسأله در اصول است دیگه. در آن جا. بنابراین، این جواب دوم درست نیست.
جواب سومی که این جا یعنی مطلب دیگری که این جا گفته میشود، جواب سوم به این تعبیر تمام نبود. در مقابل .... پس این استصحاب عدم جعل نجاست تا حالا چند تا اشکال داشت؟ دو تا اشکال، یک اشکال این بود که این معارض است با استصحاب بقاء مجعول. برای این معارض دو تا جواب داده شد یکی این که آن حاکم است. آن گفتیم جواب درستی است. یک جواب این بود که این استصحاب بقاء مجعول جاری نیست چون تعدد موضوع است گفتیم این جواب درست نیست.
جواب دیگری حالا از آن ....
سؤال: ...
جواب: بله بله اتحاد موضوع.
اشکال دیگری که به آن استصحاب عدم جعل هست، عدم جعل نجاست. این است که این معارض است با استصحاب عدم جعل طهارت. شما میگویید قبلاً برای این نجاست جعل نشده بود استصحاب میکنیم عدم جعل نجاست را. خب ما میگوییم یک وقتی طهارت هم جعل نشده بود. استصحاب میکنیم عدم جعل طهارت را. پس این دو تا با هم تعارض میکنند تساقط میکنند. این اشکال هم اشکال وارد و درستی است بنابر مسلک کسانی که میگویند هم نجاست، هم طهارت امران مجعولان شرعیان. هم آن را شارع باید اعتبار کند و جعل کند. نجاست را، هم طهارت یک امر مجعول است. بنابراین...
اما بنابر مسلک بعضی که شیخنا الاستاد التبریزی قدس سره آقای آشیخ جواد ایشان قائل است به این که طهارت لیس الا عدم النجاسة. تعبیر آخری از همان است دیگه شارع نمیآید... یا شارع نجاست جعل میکند یا نمیکند. اگر نجاست جعل کرد میگوییم نجس است، اگر نکرد میگوییم طاهر است. دیگه این یک مجعول آخری نیست، یک اعتبار آخری نیست. بنابراین استصحاب عدم نجاست که جاری کردیم تعبیرش دیگرش این است که پاک است. نه لازمهاش است، نه یک چیز آخری است. خب بنابر آن مسلک لابأس به. اما چون به خدمت شما عرض شود که مستظهر از ادله شرعیه، ظاهر این است که طهارت غیر نجاست است، نجاست غیر طهارت است و اینها مجعولان شرعیان هستند عندنا این اشکال، اشکال درست و قویای است. که بله طهارت امر آخری است، نجاست امر آخری است. اینها مجعولان شرعیان هستند. اگر چه ممکن است منشأش هم دو امر واقعی باشد. یعنی گتره و گزاف نیست. همین جوری. نه نجاست یک منشاء واقعی دارد در خارج، و شارع به خاطر آن قذارت واقعی خارجی جعل نجاست میفرماید، اعتبار نجاست میفرماید. طهارت هم همین جور، یک پاکی، یک نورانیت، یک صفا هست در واقع، شارع هم طبق آن اعتبار طهارت میفرماید. البته این مانع از این نیست که ممکن است یک جایی هم اعتبار نجاست بفرماید بدون این که چنین چیزی در خارج باشد. مثل نجاست کفار علی ما احتمله الامام قدس سره که ممکن است یک امر سیاسی باشد برای ایجاد تنفر در... و الا نه این که در خارج واقعاً آدم کافر یک قذارت تکوینی دارد. این چنین ممکن است نباشد.
سؤال: ...
جواب: بله. خب یعنی احتمالش داده شده در بحث خودش.
سؤال: ...
جواب: قهراً. استصحاب عدم طهارت مبتلای به این معارض است و حجت نیست. یعنی این اشکال را وارد میدانیم.
سؤال: ...
جواب: همان عدم جعل نجاست معارض است با استصحاب عدم جعل طهارت. و دیگه این جا حاکم و محکوم و فلان هم ندارد فلذا است که هر دو در عرض هم هستند تعارض میکنند، تساقط میکنند.
سؤال: ...
جواب: نهایتاً این که این راه تمام نیست به خاطر این اشکال.
سؤال: ...
جواب: نمیدهد. اگر بگوییم آهان. اگر شما بگویید که نه چون طهارت خودش امر شرعی اثر دیگهای نمیخواهد. این جعل، درست. بنابراین، این دو تا با هم تعارض میکنند تساقط میکنند.
خب این راه هم پس کنار رفت. بقی فی المقام امرٌ که من خیال میکردم و قاطع بودم که آن روایتی که دیروز خواندیم که «اذا اسلم العبد جرّ الولد الی الاسلام» این جا مطرح کردم، این قاطع بودم. ولی دوستان فرمودند که نه شما این روایت را قبل مطرح نکردید. خب این تفرهای پیش آمده بود من این را قبل از روایات بعدی که گفتم نوشته بودم. این مثل این که گفته نشده بوده. یعنی مثل این که نه حتماً گفته نشده بوده. بنابراین هذا تدارک میکنیم چون این خودش دلیل مهمی است در مقام این روایتی که جا مانده بود عرض میکنیم. این روایت شریفه را شیخ طوسی قدس سره در تهذیب نقل فرموده و صاحب وسائل روایت را در باب هفتاد از ابواب کتاب عتق، حدیث اول نقل فرموده.[1]
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: إِذَا أَسْلَمَ الْأَبُ جَرَّ الْوَلَدَ إِلَى الْإِسْلَام. (یا جُرّ الولد الی الاسلام) فَمَنْ أَدْرَکَ مِنْ وُلْدِهِ
فَمَن أدرک أی بلغ، بالغ بشود.
فَمَنْ أَدْرَکَ مِنْ وُلْدِهِ دُعِیَ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَبَى قُتِلَ.
التفصیل قاطعٌ للشرکة. آنهایی که بالغ میشوند لم یجَّر. یا لم یجِّر. پدر آنها را به اسلام نمیکشد. یا کشانده نمیشوند. آنها مستقلاً اسلام به آنها عرضه میشود اگر قبول کردند فبها اگر نکردند کشته میشوند.
اما آنهایی که بالغ نشدهاند، غیر بالغها این روایت میفرماید که تابع پدر هستند. اسلام پدر، اسلام آنها هم میشود و تابع او هستند. و این روایت ... که فقط غیر ممیز را نمیگوید. غیربالغ، غیربالغ تابع پدر میشود. بالغ حسابش مستقل است. این روایت دلالتش دلالت تام و خوبی است و حتی غیرممیز را هم شامل میشود.
سؤال: جرّ یعنی چی؟
جواب: یعنی میکشاندش. میکشاند او را به اسلام.
خب قهراً اگر غیرممیز باشد یا... قهراً این اسلام، اسلام حکمی است و تبعی است دیگه. چون اسلام حقیقی آن است که به شهادتین باشد. نه این که خودبخود چون آن شده همین طوری بگوییم این مسلمان است.
إنما الکلام در سند این روایت است.
سؤال:...
جواب: بله. جرّ الولد الی الاسلام به دیگه اینها همانهایی است که گفتیم. با این اسلامش ثابت میشود اگر آن کبری به آن ضمیمه کنیم کل مسلمٍ طاهر که این هم پاک خواهد شد. و الا اگر بگوییم که نه آن کبری را قبول نداریم این میگوید ولدش، جرّ ولده الی الاسلام. این مسلمان است اما حالا پاک است یا پاک نیست؟ خود این روایت نمیتواند دلالت بکند. و لکن ممکن است کسی بگوید اطلاق مقامیاش که دارد میگوید ولد به اسلام کشیده میشود. خب اگر واقعاً این نجس است، این پدر باید اجتناب کند از این بچهها. تا مادامی که خودشان انتخاب اسلام نکردند اجتناب بکند. این مقام، مقامی است که باید تنبیه بشود برای این مسأله. بگویند این پدر درسته گفتیم بچههایت مسلمان هستند ولی پاک نیستند. حالا این بچه شیرخواری که داری، این بچه دو سالهای که داری، این بچه چهار، پنج سالهای که داری اینها همه نجس هستند. و شما توی زندگی باید از اینها اجتناب بکنی. این یک امر خیلی مهمی است. این جای این است که تنبیه بشود و گفته بشود. عدم بیان و تنبیه این که باید اجتناب بکنی و با او معامله طهارت نکنی این دلالت میکند بر این که چنین حکمی در این جا نیست و اینها پاک هستند. بنابراین به اطلاق مقامی میتوانیم تمسک کنیم برای این جهت.
سؤال: ...
جواب: کی را؟ آن بالغ است. غیربالغ را نگفت. آن بالغ است که دُعی الی الاسلام. غیر بالغ را نگفت.
سؤال:...
جواب: خب بالغ که خودش یک آدم حسابی است دیگه. بالغ است دیگه. مثل بقیه مسلمانها است. آن بله دُعی الی الاسلام.
سؤال: ... اگر اسلام پدر نقشی در این بالغ ندارد معنا ندارد که ...
جواب: ندارد دیگه. اسلام پدر نقشی در بالغ ندارد.
سؤال: خب اگر ندارد پس چرا میکشندش؟
جواب: چون دُعی الی الاسلام و لم یقبل.
سؤال: پس این جوری همه کفار را باید دعوت کنند هر کافر ماند حد جاری کنند.
جواب: اشکال دارد. اگر که شما مبسوط الید بودید چه اشکالی دارد باید این کار را بکنید.
سؤال: ...
جواب: بله بله. پیامبر این کار را میفرموده به حسب نقل. ائمه علیهم السلام هم که مبسوط نبودند. مبسوط الید نیستند. آقای خویی هم در منهاج الصالحین مراجعه کنید. آقای خویی در منهاج الصالحین میفرماید فقیه اگر مبسوط الید باشد در زمان غیبت هم باید این کار را بکند. و ایشان هم جهاد ابتدایی را واجب میداند. منتها اگر بسط ید داشته باشد. امام جهاد ابتدایی را میگوید فیه اشکالٌ. مرحوم امام جهاد ابتدایی را میگوید فیه اشکالٌ ایشان فتوا نمیدهد به این که جهاد ابتدایی بر فقیه واجب است. اگرچه تشکیل حکومت اسلام برای او واجب است اگر بتواند. اما جهاد ابتدایی را میگوید فیه اشکالٌ. آقای خویی میگوید نه روایات و ادله داله بر جهاد ابتدایی اطلاق دارد فقیه هم بر او در عصر غیبت لازم است بر مسلمین. حالا اگر فقیه بود چون خب حرف فقیه از این جوری درستش میکنند. فقیه چون نفوذ دارد و نافذ است و میتواند این کار را انجام بدهد. اگر نبود عدول مؤمنین باید این کار را بکنند. بله اگر مبسوط الید است میگوید باید دعوت بکنند آنها را قبول کردند فبها، نکردند بجنگند با آنها.
سؤال: زمان پیغمبر هم جزیه میگرفتند از آنها.
جواب: شما هم اگر میتوانید بگیرید. اشکالی ندارد.
سؤال: ...
جواب: بله یعنی دعوت به اسلام میشوند حالا این قُتل که این جا میفرماید آن روایت دیگه میگوید یا جزیه بگیر آن وقت جمع بین اینها میشود تخییر. حالا این فعلاً دارد میگوید باید بکشید. آن روایت هم میگوید در فلان صورت جزیه میتوانی بگیری پس جمع بینهما تخییر میشود.
سؤال:...
جواب: بابا بالغ هستند.
سؤال: ...
جواب: قُتِل. بله.
سؤال: ...
جواب: نه نه. نه این جور نیست.
خب حالا این به خدمت شما. حالا آن احکام خودش سر جای خودش به آنها کاری نداریم فعلاً که بگوییم این جوری هست یا این جوری نیست. حالا آقایان نگذاشتند دیگه وارد سند بشویم بعداً سند این روایت میماند برای روز شنبه ان شاء الله.
و صلی الله علی محمد وآل محمد.
[1] . وسائل الشیعه، ج 23، ص 107.