لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
میلاد مسعود مولایمان حضرت علیبن الحسین زینالعابدین و سید الساجدین خدمت حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنا فداه و حضرت فاطمهی معصومه علیها السلام و همهی شیعیان و موالیان آن بزرگواران و شما گرامیان، تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که همهی ما جزء شیعیان راستین این خاندان بوده باشیم و در دنیا و آخرت دستمان از دامان پر مهر و محبتشان محروم نماند. انشاالله.
فراموش کردم که مفاتیح را همراه خودم بیاورم این جا هم نیست که صلوات خاصهی آن بزرگوار را تقدیم کنیم، حالا انشاالله آقایان در منزل خواهند خواند، انشاالله در کلاس فقه هم انشاالله میخوانیم.
بحث در این بود که تفصیلی به محقق صاحب شرایع نسبت داده شده در جریان برائت؛ که ایشان فرمودهاند که برائت در مسائل کثیرالابتلاء و مبتلابه عامهی مردم جاری میشود، اما مسائلی که اینچنین نباشد در آنجاها برائت جاری نمیشود.
مرحوم استرآبادی رحمهالله یک توضیحی و توجیهی برای کلام محقق حلی داشتند و آن این بود که با مقدمات سهگانهای مثلاً ایشان فرمودند علت فرمایش محقق این هست که در آن مواردی که مبتلابه همگانی است با توجه به حال ائمه(ع) که سعیشان بر این بوده است که دین را به عباد برسانند، خصوصاً آن مسائل مبتلابه آنها که همگان به آن نیاز دارند و نیاز به آن فراوان است، این از ناحیهی ائمه(ع). از ناحیهی روات هم اینچنین بوده است که روات فراوانی تلامذهی حضرات معصومین بودند که امام صادق(ع) به تنها چهار هزار شاگرد داشتند؛ پس از یک طرف روات کثیر هستند و از طرف دیگر این روات غایت اهتمام داشتند بر اینکه آنچه که میشنوند ثبت کنند و برای دیگران منتقل کنند؛ با توجه به این خصوصیات اگر در یک مسألهی اینچنینی ما دلیلی بر حرمت نداشتیم یا دلیل بر وجوب حالا ما اضافه میکنیم نداشتیم، قهراً علم پیدا میکنیم و جزم پیدا میکنیم که معلوم میشود وجوبی در کار نبوده، حرمتی در کار نبوده. اما در مسائلی که مبتلابه اینچنینی نباشد قهراً در آنها نه ائمه(ع) ثابت است که آن اهتمام کثیر را داشته باشند برای اینکه بخواهند حکمش را بیان کنند، چون مبتلابه آنجور نیست و نه از ناحیهی روات اینچنین اهتمامی وجود دارد که بگوییم حتماً آنچه که دریافت کردهاند برای ما نقل کردند؛ بنابراین در غیر مبتلابهها آنجا نمیتوانیم بگوییم برائت هست، علم به برائت پیدا نمیکنیم؛ اما در مبتلابهها با این مقدماتی که گفتیم علم به برائت پیدا میکنیم. این توجیهی است که و توضیحی است که مرحوم استرآبادی رحمهالله برای کلام محقق دادند.
یک اشکال دیروز عرض کردیم گفتیم اینجور که شما کلام محقق را معنا میکنید و توجیه میکنید، این در حقیقت خروج از بحث است؛ چون مسألهی برائت به عنوان یک اصل عملی برای موارد شک است، اگر شک کردیم به نحو شبههی حکمیه در اینکه حرمت هست یا نه؟ میگوییم برائت است؛ اگر به نحو شبههی حکمیه شک کردیم و «بعد الفحص و الیأس عن الظفر بالدلیل» شک داریم که آیا واجب هست یا واجب نیست، برائت است. اینجور که شما میفرمایید اصلاً شکی باقی نمیماند، علم حاصل میشود به عدم وجوب، به عدم حرمت که حرام نیست، واجب نیست؛ دیگر اینجا احتیاج به اصل عملی نداریم، بعد از اینکه علم پیدا کردیم، محتاج به اصل عملی نیستیم؛ بنابراین اگر بخواهیم کلام محقق را اینجور توضیح بدهیم که شما توضیح دادید، این خروج از موضوع است و لازم میآید فتوای ایشان مربوط به بحث اصول عملیه و برائت نباشد و تفصیلی در این مقام نباشد؛ این مطلب اول راجع به فرمایش ایشان.
مطلب دوم این است که ....
س: ببخشید عام البلواها تفاوت ندارند؟ حالا یا عام البلوای واقعاً درجه یکی است، آن را باید...
ج: چرا، نه، عام البلوی که شد حالا دیگر فرقی، کف عام البلوایی که داشته باشد کلام ایشان میآید؛ عامالبلواها البته دارای مراتب هستند، شدت و ضعف دارند؛ اما همهشان در اینکه عالم البلوی هستند این کفِ آن وجود دارد.
س: حاج آقا ببخشید این دلیل عقلیی بود که مبنی بر اینکه اصلاً حکمی نیست، درست است؟
ج: دلیل اثباتی است، یعنی بله، اثبات....
س: در ادلهی عقلیهی برائت چنین فرمایشی نفرموده؟ مثلاً ...
ج: به همین جوابی که به ایشان اشکال کردیم روشن است که چرا عرض نکردیم، چرا؟ برای اینکه این دلیل بر برائت نیست، بر برائتی که عند الشک؛ این یک دلیل است که اثبات میکند که خدای متعال درواقع چنین حکمی را ندارد.
س: کلام آقای ایروانی فکر میکنم اگر اشتباه نکنم بود که فرموده بودند اصلاً قوام حکم به تقدم آن حکم علمی است...
ج: آن چیز دیگری است.
س: آن هم همین، میگفت اصلاً مورد شک نیست، ما شکی نداریم...
ج: نه، این نمیگوید اینجور.
س: یقین داریم، چطور آن اشکال را نفرمودید؟
ج: این نمیگوید قوام حکم به علم است..
س: هم مؤدایش هم...
ج: نه، مؤدایش آن نیست...
س: .... حکمی نیست دیگر.
ج: نه، نه اصلاً مؤدایش آن نیست.
س: طبق فرمایشتان ...، فرمودید که ما اصلاً اینجا یا یقین داریم که حکم هست، چون قوامش به علمش است؛ وقتی شک داری علم نداری پس میفهمیم حکمی نیست، این اشکال را آنجا هم میکرد.
ج: نه، آنجا نمیتوانستیم؛ آن برای برائت عقلی بود، ایشان میگفت بله، درواقع اینجور بود، درواقع همینجور بود....
س: خلاصه محل نزاع هم بود دیگر؛ پس اگر اینطوره آنجا هم این اشکال ... خروج از محل نزاع است، آن ادله عقلی که آقای ایروانی مثلاً اقامه میکرد، که گفت یا قوامش به علم است، اگر ...
ج: بگوید ...، بله بله، ولی او میخواهد بگوید که اصلاً دیگر جایگاهی برای برائت باقی نمیماند، اصلاً بحث برائت بیخود است.
س: ...
ج: نه، این برائت، نه، بله، ایشان در آنجا آورده است این مطلب را، این اشکال هم... ایشان در حقیقت میخواهد بگوید اصول عملیه جایگاه ندارد، اصول عملیه «فلیحذف من الاصول» چرا؟ چون هرجایش را شما شک داری پس حکم نیست، یقین داری حکم نیست، پس برائت میخواهی چهکار؟ اصول اولیه میخواهی چهکار؟
س: عملاً ولی مؤید در عمل فتوایشان همان تابع برائتیون میشود دیگر؛ احتیاطی است اقتضا...
ج: نه، احتیاط باید، درست است؛ آن مبنا هم هست.
س: حداقل به همین مقدار...
ج: بله، آن مقدار هم بله نظرش است.
اشکال دوم به فرمایش استرآبادی این هست که این مقدماتی که شما اقامه کردید اینها موجب علم به عدم نمیشود، این مقدماتی که شما اقامه کردید. شما میگویید ائمه(ع) اهتمام داشتند به بیان احکام؛ اهتمام داشتند اما به چی؟ به طرق عادیه بیان کنند، اگر خوف ضرری، خوف تقیهای چیزی در کار نباشد، و آنها، ازمنهی آنها محفوف به این جهت بود؛ و اینکه تدریجیت احکام باز مصلحت ملزمهای نداشته باشد، اینجور. پیامبر(ص) که همهی احکام را برای مردم نفرمودند؛ واضح است این همه احکام برای مردم گفته نشده در زمان پیامبر اکرم، چرا؟ چون اگر بمباران میکردند مردم را از روز اول، به اینکه یک نماز که بخواهید بخوانید این همه مسأله دارد، هر حکمی این همه مسأله دارد، یا حج حضرت فرمود چهل سال، طبق نقل، چهل سال سؤال بکنید راجع به حج مسأله داریم. اینها را اگر اول اسلام میفرمودند که مردم زیر بار اسلام نمیرفتند، «قولوا لا اله الله تفلحوا»؛ آن اولش نماز هم لازم نبود، روزه هم هیچی لازم نبود، شرب خمر هم میکردند، حرام هم نبود شرب خمر؛ در قرآن شریف هست دیگر که این ضررش بیشتر هست، همین مقدار، یک توصیهای؛ کمکم مصلحت تدریجیت احکام، ائمه هم(ع) این را بیان نکردند، بیان نکردند تا تا رسید مثلاً به موسیبن جعفر(س)، زمان تقیهی شدید که نمیشود بیان کرد، حضرت موسیبن جعفر(س) آنچنان در تقیهی شدید و غلیظی بودند که شیعیان و موالیان آن بزرگوار نام حضرت را نمیتوانستند ببرند، الشیخ البغدادی میگفتند، العبد الصالح، اصلاً نمیتوانستند نام موسیبن جعفر(س) را ببرند! احکام را چهجور بیان بکنند؟ خیلی در اختناق عجیب و غریبی بود، اینها هم وجود داشته؛ پس بنابراین اهتمام وقتی موجب میشود که بگوییم حتماً گفتند که موانعی در کار نباشد و تاریخ پر از موانعی است که برای این حضرات ذکر میکنند، علاوه بر مصلحیت تدریجیت احکام و اینها هم که وجود دارد. بنابراین لازمهی آن مطلب این نیست که همهی احکام را بیان فرمودند، حتی آنهایی که مبتلابه هستند.
س: کسی نمیتواند بگوید بالاخره چون میدانستند بعد از امام یازدهم بالاخره غیبت میشود و به امام دسترسی نیست دیگر حداقل تا زمان امام حسن عسگری(ع) این احکام که باید....
ج: نه، چون تا همان زمانها این گرفتاری برای اهلبیت(ع) بوده؛ میدانند بعد اصول را گفتند دیگر، راهحلها را گفتند؛ گفتند اگر شک کردید برائت جاری کنید، استصحاب و برائت و اینها را هم یادمان دادند که اگر فقدان نص شد، اجمال نص شد، تعارض نص شد چه بکنیم. بله این اصول کلی که راه بنبست نباشد و ما بتوانیم در عصر غیبت هم به شریعت عمل بکنیم، آن خطوط کلی را بیان کردند که خطوط کلی همین است که فقها و اینها دارند عمل میکنند، اصول هم متفکل همین است که آن خطوط کلی را استخراج کند، استکشاف کند تبیین بکند؛ اصول درحقیقت همین است. راه را بیان کردند گفتند اگر دلیل نبود چهکار کن؟ «رفع ما لا یعلمون» «مَا حَجَبَ اللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ، مَوْضُوعٌ عَنْهُم» و هکذا.
س: با این موانع «لو کان لبان»...
ج: به این گستردگی که اینها، ایشان خارج است...، هرجا اینجور بود نه، بله یک جای خاصی با خصوصیات ویژه ممکن است، یعنی اینجور نیست درب این قانون بهطور کلی؛ این شرایط به اینکه ایشان میفرماید هر واقعهای اینچنین است نه، با این..
س: حاج آقا آن خطوط کلی هم لازم نیست فرموده باشند..
ج: فرمودند، حالا بحمدالله منت گذاشتند فرمودند؛ بله میتوانستد به عقل ارجاع بدهند که برائت عقلی جاری بکند، اگر برائت عقلیی وجود داشته باشد حق الطاعهای نشویم.
س: حاج آقا طبق فرمایش شما اینجوری کسی ممکن است بگوید حتی غیر از آن اصول کلی، خیلی از این چیزهای دیگر هم که پیش از اصول کلی هم هست لازم نیست گفته باشند؛ اگر حرف شما درست باشد لازمهاش کسی....
ج: چرا لازم نیست گفته باشند؟ اگر مشکلی نیست که میفرمایند.
س: نه میخواهم عرض کنم که...
ج: برای همه چی مشکل که نبوده که..
س: همهاش اعاده میدادند به برائت و اینها که حکمساز نیست، اینها نهایت محذوریت میآورد دیگر، اینجوری که ... چیزی از دین نمیماند، یکسری چهارتا قواعد اصلی کلی میماند بقیهاش هم اضافه بوده خب!
ج: تند میروید شما؛ ببینید اهتمام بر این است که مهما امکن گفته بشود، ولی وقتی موانع جدی در کار هست چه کنم؟ ولی اهتمام بر، فلذا بهخاطر این اهتمام خیلی چیزها را فرمودند، برای اینکه مصالح عباد و احکام الهی را گتره و گزاف نیست که، خدا خواسته که بشر این را انجام بدهد و دستور هم داده؛ منتها به طرق عادیه، اگر موانعی در کار باشد نه، حالا اگر نشد بهخاطر موانع نرسید به دست شما، شما چهکار کنید؟ راهکارش را گفتند که چهکار کنید، اصول عملیه جعل فرمودند و بشتی انواعها اصول عملیه جاهایش هرجایی یکجوری است، اینها را فرمودند راهکارها را بیان کردند. دو، اینکه حالا آنها فرموده باشند، روات هم اهتمام داشتند بر نگاشتن و آیا روات مصون هستند از اینکه یکجا از دستشان در نرود؟ سهوی، غفلتی، اشتباهی، ممکن است برایشان پیش آمده باشد، پس ندیدیم، نبود، یقین کنیم نیست نه، ممکن است فرمودند آنها هم اشتباهاً از دستشان در رفته؛ چون همهی حرفها که به همه نمیگویند بگوییم همه بعید است سهو کنند که؛ بله ده هزار نفر یک مطلب را شنیده باشند همه سهو کنند به حساب احتمالات، احتمالش در حد صفر است؛ یک مطلبی را ده هزار راوی شنیده باشند، هر ده هزارتا فراموش کرده باشند، این در حد صفر است؛ ولی همهی مطالب که به هم گفته نمیشده که، یعنی شما میبینید دیگر روایات را شما دارید میبینید؛ هر کسی، بالاترین مسائل را به یک نفر گفته، کمکم شاید سالها طول میکشید تا انتشار پیدا بکند؛ همین سجدهی سهو فلان جا واجب است، حالا به یک نفر آمده سؤال کرده به او فرمودند، حالا این به او میگوید، او به او میگوید کمکم منتشر میشود؛ اینجور نبوده به همه بگویند، بفرمایند؛ پس بنابراین این یک بود.
دو؛ مانع دیگری که وجود دارد غیر خود روات این است که در طول زمان خیلی از این کتابهای آنها، اینها همه رفته در سیلها، در نمیدانم زلزلهها، موریانه خوردنها، ترسها مثل ابن ابیعمیر، ابن ابیعمیر، شیخ طوسی در احوالاتش فرموده دیگر، فرموده ایشان را زندان کردند، خواهرش ترسید که الان میآید خانه را جستجو میکنند، این کتابهای ایشان را زیر خاک کرد، در باغچهی خانهشان مثلاً این کرد لای خاک؛ در زمان طاغوت هم این کار را، اعلامیهها را این کار را میکردند دیگر، لای خاک میکردند، حالا مأمور ساواک میآید نبینند، نفهمند، خواهر ایشان این کار را کرده فلذا اینها از بین رفت و پوسید و اینها، وقتی که ایشان از زندان آزاد شد که داستان خیلی عجیبی هم دارد که از او میخواستند نام شیعیان را ببرد و اینها دیگر داشت به آخر میرسید صبرش، صدایی شنید که حواست را جمع بکن، او هم بر صبرش افزوده شد؛ وقتی آمد خیلی از اینها از بین رفته بود. فلذا اینکه میگویند مرسلات، شیخ میفرمایند مرسلات ابن ابیعمیر حجت است وجهش همین است، حافظهی خوبی داشت البته و یادش بود که این مثلاً این روایت سندهایش آدمهای درستی بودند، اما یادش نبود حالا چه کسانی بودند؟ و لذا «لا یروی و لا یرسل إلّا عن ثقة» اما حالا آن ثقهها چه کسانی بودند یادش نیست فلذا اصحاب میگویند قبول است؛ چون فهمیده بودند که اینجور مقامی، دیگر خودش گفته بود من اینها همه ثقات است؛ علیالقاعده باید چون آدم چه میداند که یک کسی «لا یروی و لا یرسل إلّا عن ثقة» اینکه خودش بگوید که مبنای من بر این است. این دهان به دهان و سینه به سینه رسیده تا شیخ طوسی که ایشان در عُدّه فرمودند. پس یک موانع اینجوری هم وجود دارد، این کتاب مدینةالعلم صدوق(رض) که از من لا یحضره الفقیه ایشان بزرگتر بوده و تا آخر این سنههای، تا زمان والد شیخ بهایی بوده، چون از او نقل میکند، از همین کتاب والد شیخ بهایی در کتبش نقل میکند، ابن طاووس در کتابهایش از این کتاب نقل میکند؛ اما الان «لا أثر من هذا الکتاب» یک کتاب قطور بزرگ ... که از من لا یحضره الفقیه بزرگتر بوده، کمکم اینها خیلیهایش در اثر حوادث مختلف اینها از بین رفته؛ جامع بزنطی تا زمان محقق حلی در معتبر ازش نقل میکند، از خود جامع بزنطی نقل میکند، الان از آن خبری نیست. کما اینکه خیلی از کتب فقهیه خبری ازش نیست، المختصر الاحمدیه ابن جنید یک کتاب میگویند خیلی کتاب عالیی بوده از نظر تقریر، از نظر خصوصیات، از نظر پر فرعی خیلی کتاب عالیای بود الان آن کتاب نیست مگر آن چه که علامه در مختلَف و جاهای دیگر از آن نقل میکند. بنابراین اهتمام داشتن روات که موانع طبیعی را از بین نمیبرد که و بالوجدان داریم میبینیم اینها هست. بنابراین که شما بگویید هر جا، در هر فرع فقهی مبتلابهی ما اگر ندیدیم روایتی بر وجوب یا بر حرمت، یقین پیدا میکنیم، یقیناً عادیاً بر این که وجوبی نیست، حرمتی نیست؛ این فرمایش تمام نیست.
پس توجیه استرآبادی برای کلام محقق حلی، این دو اشکال حداقل دارد و اما اصل مطلب که حالا اگر این نظریهی منسوبهی به محقق حلی آیا درست است یا درست نیست؟ به این معنا که خود... از نظر کبری، انتساب آن را کار نداریم. خود آن کار دارد، ما هم اهتمامی به آن نداریم که حالا ایشان فرموده یا نفرموده باشد. خود این مسئله واقعاً باید تفصیل داد؟ جواب این است که وجهی برای تفصیل وجود ندارد. چرا؟ چون چه ما به ادلهی لفظی نگاه کنیم چه به ادلهی دلیل عقلیمان نگاه کنیم، فرقی بین الموردین نیست. «مَا حَجَبَ اللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ الْعِبَادِ» اطلاق دارد؛ سوای این که آن «مَا حَجَبَ» در مورد مسئله کثیر الابتلاء و مبتلابه همگان باشد یا نباشد؛ «رفع ما لا یعلمون» همین جور اطلاق دارد و هکذا بقیهی ادله، اگر به دلیل عقلی توجه کنیم قبح عقاب بلابیان است، فرقی نمیکند این بلابیانی در مسئلهی مبتلابه به همگانی باشد یا در مسائل غیر این باشد؟ عقاب بلابیان، عقل میگوید قبیح است بلافرقٍ بین الموردین، سیرهی عقلائی هم بخواهید نگاه کنید یعنی برائت عقلائی، آن هم همین است. برائت عقلائی هم همین است. چه کثیر ابتلاء باشد چه نباشد، میگویند وقتی مولا بیانی در ما ندارد، عقل چه تقصیری دارد؟ بیاید یقهاش را بگیرد بگوید چرا انجام ندادی؟ عقلاء هم همین را میگویند. پس بنابراین فلذا خیلی من المستبعد است که اصلاً این نظریه برای محقق؛ یعنی شأنه اعلاء و اجلّ، کسی که این شرایع را نوشته، کسی که این جور به فقه تسلط ...؛ آن وقتی که فقه بکر بوده، این غیر از امروز است که یک فقیهی بیاید تمام فقه را بنویسد؛ این قدر منابع وجود دارد. حالا یک جای آن أحوطش را أقوی میکند یا چه میکند یا حالا یک چندتا، وقتی بکر اینها را استخراج کردند مثل مخترعین میمانند. خیلی عظمت دارد؛ آن وقت یک مطلب به این واضحی این جوری را ایشان بیاید تفصیل بدهد و علاوه بر این که همان طور که بعضی از بزرگان فرمودهاند که من این را نقل میکنم چون خودم میدانی این کار را نکردم، شما وقتی به شرح ایشان بر مختصر النافع که همان معتبر باشد چون معتبر شرح مختصر النافع است؛ مراجعه کنید، جا به جا میبینید ایشان به برائت تمسک میکند و حال این که آن مسئلهها خیلیهایش گاهی از آن مسائل این جور مبتلابهی هم نیست؛ پس معلوم میشود اصلاً مبنای ایشان این نیست. خود شیخ اعظم است ظاهراً نقل میکند این مطلب را در رسائل، که به فروعات مختلفی که در معتبر هست نگاه کنید، اصلاً نظر ایشان هم نیست، چون میبینیم در خیلی مسائلی که این چنین نیست، وقتی دلیل نیست به برائت تمسک میکنیم، همان اجرای برائت می فرماید. پس این مسئله هم تمام شد، این نکته هم تمام شد.
س: حاج آقا یک تفصیلی از محقق داماد ؟؟برائت نقل کرده بود که اگر این حکم نرسیدن به دست مکلف، به احتمال این باشد که یک بهانهای ؟؟
ج: آن برای برائت عقلیه بود، بله، آن تفصیلها هست دیگه سر جای خودش، آنها هست.
س: ؟؟ در مسائل مبتلابه این احتمال خیلی زیاد است.
ج: برائت شرعی را داریم میگوییم. برائت عقلی هم، آن فرمایش ایشان مورد قبول واقع نشد دیگه؛ یعنی مگر حق الطاعه، ببین ما توقف داشتیم در حرکت؛ آنهایی که حق الطاعهای بشوند بله؛ اما آنهایی که برائتی شدند.
و اما نکتهی دیگر:
نکتهی دیگری که وجود دارد این است که ما میگفتیم منشأ شکّ، فرقی بین مناشئ شکّ نیست در جریان برائت؛ فقدان نص باشد، اجمال نص باشد، تعارض نص باشد. در تمام این موارد فقیه، بعد الفحص و الیأس چه کار میکند؟ برائت جاری میکند. این جا این سؤال پیش میآید که در موارد تعارض نص، مرجع برائت نیست. فرض این است که دو تا نص است، حجت وجود دارد یعنی هر کدام «کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لو لا التّعارض» حجیت دارد. تمام شرائط حجیت در آن جمع است؛ فقط مشکلهی آن چیست؟ تعارض است. سند تمام است، دلالت تمام است، مشکلات فقط تعارض است. در این موارد قاعده چیست؟ قاعده تخییر است. پس شما باید جریان برائت را دیگه در مورد تعارض نصیین نیاورید، در مورد فقدان نص و اجمال نص بیاورید. در مورد تعارض النصیین، قاعده یا به حسب بعض نصوص در شبهات تحریمیه احتیاط است. در شبهات وجوبیه آن جا هم تخییر است که شیخ اعظم قدس سره خودشان همین مطلب را دارند.
چاپ همین کنگره، صفحهی 166، جلد دوم؛ «و ممّا یدلّ على الأمر بالتخییر، فی خصوص ما نحن فیه من اشتباه الوجوب بغیر الحرمة» یعنی دوران امر بین محذورین نیست؛ احتمال میدهیم واجب باشد، احتمال میدهیم نه واجب نیست؛ مکروه است، مستحب است، مباح است، این جور، که محل بحث همین جا است دیگه. نشد، دوران امر بین محذورین که فعلاً تخییر است و فعلاً مورد بحث ما نیست. حالا این جا میفرماید «و ممّا یدلّ على (این) التوقیع المرویّ فی الاحتجاج عن الحمیریّ، حیث کتب إلى الصاحب عجّل اللّه فرجه» یک روایتی را نقل میکند که این روایت را در بحث تعادل و تراجیح خواندیم آن جا و بحث مفصل، چون از جوانب مختلف بحث دارد، بحث کردیم در آن جا.
این روایت توقیع شریف راجع به این است که سؤال شده که «یسألنی» حمیری میگوید «یسألنی بعض الفقهاء» حمیری شخصیت بالایی بوده که حتی فقها هم به او مراجعه میکردند و از او میپرسیدند؛ «یسألنی بعض الفقهاء عن المصلّی إذا قام من التشهّد الأوّل إلى الرکعة الثالثة، هل یجب علیه أن یکبّر، فانّ بعض أصحابنا قال: لایجب علیه تکبیرة و یجوز أن یقول بحول اللّه و قوّته أقوم و أقعد»، این همین جا در پرانتز این مسئله را هم عرض کنم که معمولاً؛ یعنی آن که رایج است و مشهور است بین همه، این است که «بحول اللّه و قوّته أقوم و أقعد» در هر قیامی گفته میشود در نماز، حتی رکعت چهارم و لکن من برای رکعت چهارم یک روایت هم ندیدم؛ این برای رکعات قبل است، رکعت چهارم قوّته ندارد. «بحول اللّه أقوم و أقعد» الجواب فی ذلک حدیثان: حضرت(س) حسب این نقل، حضرت حجت(س) حسب این نقل میفرمایند در این باب دو تا روایت داریم، دو تا حدیث داریم. یک حدیث این است که میگوید از هر حالتی به حالت دیگه میخواهی منتقل بشوی، تکبیر دارد. یکی از حالتها هم این است که میخواهی بلند شوی، بعد از سجدهی أولی یا ...، یک روایت دیگر داریم که نه، بعد حضرت فرموده که «بأیّهما أخذت من باب التسلیم وسعک» حالا این جا بحثهای زیادی دارد، اولاً حضرت چرا واقع امر را نفرموده، یک حدیث آن جور داریم، یک حدیث آن جور داریم، این کار فقها است که واقع را نمیدانند اما حضرت چرا به واقع جواب نداده؟ این یک سؤال است در این حدیث، بحث دارد که چرا؟
دو؛ این که، اینها عام و خاص هستند؛ آن جا دیگه حالا حضرت نقل میکند، آن دارد هر جایی میخواهی بلند شوی آن روایت میگوید این جا نه، عام و خاص است تخصیص میخورد، حضرت چرا بر مجرای اصولی؟؟ حرف اصولی باطل است یا نه، آن درست است چرا حضرت نفرمودهاند؟ این هم یک سؤال است در این حدیث که شیخ این را هم متعرض میشوند و بحث میکنند از آن؛ علاوه بر این، این حدیث برای چیست؟ برای اجزاء صلاة است. اگر تخییری دلالت بکند برای اجزاء صلاة دارد تخییر دلالت میکند اما جایی که مستقلاً ما یک چیزی را نمیدانیم، دو تا روایت است، دعا عند رؤیت الهلال واجب است یا نه؟ یک روایت میگوید واجب است، یک روایت میگوید نه واجب نیست. این جا هم تخییر میآید یا نه؟ ایشان میفرماید «و کیف کان: فإذا ثبت التخییر بین دلیلی وجوب الشیء على وجه الجزئیّة و عدمه، ثبت فی ما نحن فیه- من تعارض الخبرین فی ثبوت التکلیف المستقلّ- بالإجماع و الأولویّة القطعیّة». اجماع یا اولویت قطعیه را به این روایت ضمیمه میکنیم؛ نتیجه این میشود که تخییر است. پس نظر شیخ اعظم شد چی؟ شد تخییر. بنابراین تعارض النصیین را شما باید حذف کنید، نگویید شبهات حکمیه در آن برائت است چه فقدان نص باشد، چه اجمال نص باشد، چه تعارض النصیین باشد؛ در تعارض نصیین تخییر است. و آن جایی هم که شبهه، این شبههی تحریمیه نبود، شبههی وجوبیه بود دیگه؛ در شبهات تحریمیه هم آن روایت عوالی اللئالی است که آن جا فرموده که «خذ بالحائطة لدینک» بعد گفت آقا در هر دو طرف احتیاط است؟ یکی از آن وجوب است، یکی از آن حرمت است، هر دوی آن ...؛ حضرت آن جا فرمود: «فإذن فتخیر» آن روایت... منتها آن جا را ایشان میفرماید آن روایت ضعف سند دارد، نمیشود به آن استدلال کرد ولی این روایت را قبول میکند. پس بنابراین باید گفت که تعارض النصیین یا مطلقا، اگر آن روایت آن جا را هم قبول کنیم یا فقط در خصوص شبهات وجوبیه، اگر آن را قبول نکنیم و این روایت را قبول کنیم.
عرض میکنیم به این که این که گفته میشود تعارض النصیین هم در موارد تعارض النصیین هم برائت است، این قرینهی لبیه همراهش هست. مقصود این است اگر در تعارض النصیین قائل به چه شدیم؟ تساقط شدیم، و الّا روشن است اگر تعارض النصیین شد، یکی از آنها مرجح باشد؛ معلوم است که آن جا حجت داریم دیگه، حجت همانی است که مرجح است. اگر قائل شدیم به این که در تعارض النصیین تخییر است، این جا نوبت به اصول عملیه نمیرسد چون حجت داریم باید یکی را انتخاب بکنیم، حالا یا بدواً مخیر هستیم یا هم بدواً هم استمراراً، یک سال فقیه به این روایت فتوا میدهد، یک سال هم به آن فتوا میدهد، اگر گفتیم تخییر استمراری؛ بنابراین این جا که داریم میگوییم فرقی نیست یعنی وقتی حجتی نبود... آن وقت دیگه حالا که حجت نیست فرقی نمیکند تعارض نصیین باشد، اجمال نص باشد یا فقدان نص باشد.
س: استاد لازمهی همان قول تخییر برائت نیست؟
ج: نه.
س: مقابل حکم توقف احتیاط؟؟ مبنای
ج: نه، تخییر نیست؛ او میگوید واجب است. اگر تخییر شد، خبری که دال بر وجوب است انتقاد کردی باید فتوای به چه بدهی؟ وجوب بدهی.
س: نسبت به أخذ باهلهم المعین شما برائت دارید، نسبت به أخذ باهلهم المعین برائت داری، لازمهی تخییر، یک جور برائت هست.
ج: چه برائتی؟
س: در مقابل قبح عقلی؟؟
ج: عقلی است دیگه، خود شارع که میگوید تخییر است، دیگه برائت یعنی چه؟ خودش میگوید مخیری. دلیل داریم بر این، این جا که شکّ نمیکنیم برائت جاری بکنیم؛ باز خروج از خود روایتی که میگوید تخییر، پس خودش دارد دلالت میکند که لازم نیست به این أخذ بکنیم؛ نه برائت شکّ میکنیم، به برائت مراجعه بکنیم. خود همان دلیلی که میگوید تخییر، خودش به دلالت التزام دارد میگوید چی؟ ملزم نیستی أخذ به این، خصوص این بکنی.
س: هر دوی آنها را هم نمیتوانی، یک علامتش این است که هر دوی آنها را هم نمیتوانی کنار بگذاری؛
ج: بله؛
س: ولی برائت هر دوی آنها را هم میتوانی کنار هم بگذاری؟؟
این هم یک مطلب که لازم بود به آن توجه کنیم. مطلب سومی که فقط حالا عنوانش را عرض بکنم بعد برای این که آقایان روی آن یک قدری هم مطالعه بفرمایند این است که، دو تا عبارت شیخ رضوانالله علیه دارد که صفحهی آن را هم عرض بکنم که از آن استفاده میشود بدواً؛ یعنی آدم که به این رسائل نگاه میکند، از آنآن استفاده میکندآن استفاده میشود که تدتحححححححآن آن استفاده میشود که این برائت در شبهات وجوبیهی تخییریه و کفائیه جاری کأنّه نمیشود. برای وجوب تعیینی است؛ یعنی یک وقت شکّ میکنید که فلان چیز واجب تعیینی است یا نه؟ این جا برائت جاری میشود اما اگر شکّ کردیم این واجب تخییری است یا نه؟ شکّ کردیم این وجوب کفائی دارد یا ندارد؟ این جا دیگه برائت جاری نمیشود. مثلاً شکّ کردیم که جواب صبی ممیز، جواب سلام صبی ممیز واجب است یا نه؟ به نحو وجوب کفائی. روشن است که وقتی به جماعتی سلام میکند که اگر باشد وجوبش کفائی است، این جا برائت نمیشود جاری کرد. یا شکّ در وجوب تخییری کردیم که آیا در یک چیزی، آیا شارع این جا وجوب تخییری جلب کرده که یا این بر من واجب باشد یا آن بر من واجب باشد. ظاهر عبارت شیخ اعظم در صفحهی 159 و صفحهی 161 این است که 161 برای کفائی، 159 برای تخییری، ظاهر عبارت شیخ این است. این هم یک مسئلهای است و متأسفانه در کفایه و اینها با این که این مسئله مهم است. یک تفصیلی است دیگه که در واجب، در شبهات وجوبیه که تعیینی داریم، کفائی داریم، تخییری داریم، نه در این دو تا برائت جاری نمیشود، برائت فقط برای آن است. این را هم بحث کنیم که فرمایش ایشان و آقای آخوند هم در تعلیقهی مبارکهشان فرمایشی دارند، ان شاءالله این را هم عرض میکنیم و بعد وارد تنبیه میشویم.
حالا من یک سؤالی؛ تنبیهات که من عرض کردم، اگر وارد تنبیهات میخواهیم بشویم، حق کفایه را محور قرار بدهیم لعل بهتر باشد اگر چه به بعضی دوستان گفتند طبق شیخ، شیخ چون این جا خیلی تنبیهات مختلفی دارد و اینها ولی کفایه دیگه حالا جمع و جورتر است و ما هم آخر سال است، میخواهیم دیگه این بحث تنبیهات تمام بشود، به نحو کفایه جلو برویم، حالا به دوستان مؤسسه اگر چه گفتیم ولی حالا اشکالی ندارد، حالا برای تمهیدش میتوانند بیایند.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین.