لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این بود که آیا بغض اهل معاصی، تارک واجب و فاعل محرم و منکر واجب هست یا واجب نیست فارغ از این که این بغض از مراتب امر به معروف و نهی از منکر باشد یا نباشد در مقام دو دسته دلیل داشتیم...
س: فارغ از این که باشد یا نباشد یا با تأکید بر این که نباشد؟
ج: فعلاً نباشد. فعلاً روی این حساب گفتیم بحث میکنیم. حالا اگر باشد هم باز این ادله که جایی نمیرود.
دو دسته دلیل داشتیم. دستهی اول ادلهای بود که به آنها استدلال میشد برای وجوب بغض اهل معاصی که آن ادله ماحصلش این شد که اطلاقات عموماتش پذیرفته نشد سنداً یا دلالةً اشکال داشت فقط یک صورت را پذیرفتیم و آن این بود که بعد از انجام امر به معروف و نهی از منکر به مراتب آن؛ اگر اثری دیده نشد آن وقت بعد از این، فرموده ابغضوهم. فقط در این صورت است آن هم علی مسلکنا که روایات کافی را حجت میدانیم اگر این مسلک را هم قبول نکردیم اصلاً دلیلی بر وجوب بغض اهل معاصی مطلقا دیگر نداریم.
دستهی دوم روایاتی است که از آنها استفاده میشود عدم وجوب بغض، حالا یا فقط نفس عدم وجوب یا حتی حرمت بغض نسبت به مؤمن و مسلم، ولو عاصی باشد.
این روایات دستهی دوم را گفتیم خودش چند طایفه است؟ دوازده طایفه است به حسب استقراء غیر تامّی که داشتیم ممکن است که کسی بیشتر، اگر چه ما هم خیلی باز دیشب هم شاید حدود چند هزار حدیث را دوباره نگاه کردیم ولی به حدیث جدیدی برنخوردیم هر حدیثی برخوردیم داخل در همان طوایف دوازدهگانه میشد این احادیث جدید. دوازده طایفه داشت. حالا اگر که فرض کردیم که آن طایفهی دستهی اول تمام باشد دستهی دوم هم تمام باشد سنداً و دلالةً، آیا... اینجا دیگر تعارض به حسب ظاهر اولی مستقر است به دو بیانی که عرض میشد یک بیان این بود که در بعضی از این روایات طایفهی أولی این بود که «أحبب حبیب آل محمد و آله صلی الله علیه و آله و سلم و إن کان فاسقاً زانیاً (أو به حسب بعض نُسخ) جانیاً» گفتیم که این روایات هم به لحاظ موضوعش دلالت میکند بر این که بغض واجب نیست و هم به لحاظ حکمش دلالت میکند بر این که بغض واجب نیست اما از نظر موضوع چون میفرماید که چون فرض کرده حبیب این آل که فاسق و زانی یا جانی است حبیب هم یعنی محبوب، اگر حبّ نسبت به فاسق حرام بود جایز نبود چهطور میشد که فاسق زانی بشود محبوب این خاندان بزرگوار، پس همین که دارد فرض میکند چنین موضوعی قابل تحقق است برای این که حکمش را رویش بار بکند که احببه، این معلوم میشود که پس بغض اینها واجب نیست این مقدار البته، بغضشان واجب نیست.
س: استاد حبیب همیشه اسم مفعول است؟
ج: ...
س: ...
ج: اینجا یعنی بله
س: اینجا نمیشود محب باشد؟
ج: نه
س: چرا؟
ج: حالا مراجعه کنید به روایاتش دیگر.
بیان دوم و تقریب دوم این بود که وقتی میگوید اینها را محبّ خودت قرار بده اینها را دوست داشته باش، با این که بگوید اینها را مبغوض داشته باش قابل اجتماع نیستند پس تعارض میکند اگر در آن طایفهی أولی بعضی دوستان دیدم که مقررین محترم نوشته بودند مثل این که در اثنای کلام اگر چه همین حرفها را زدیم مثلاً یک جملهای من گفتم در اثنای تقریر طایفهی أولی که خلاف این چیزی که الان گفتم یا آنجا گفتم یک مقداری را افاده کرده، این سهو لسانی بوده مقصود همین است که داریم عرض میکنیم.
این طایفهی أولی، طوایف دیگر را هم که خواندیم و طایفهی دوم این بود که محبّ این خاندان را دوست بدار ولو این محب فاسق باشد عاصی باشد و همچنین روایات دیگری که عرض شد.
س: ادامهی روایت را شما با إبغض مبغضه، درست است اینطور معنا میکنید؟
ج: بله ابغض مبغض آل محمد بله
برای جمع بین این طوایف حالا شاید طرقی وجود دارد طریق اول این هست که بعض از این روایات در این دوازده طایفه شاهد جمع است و ما به واسطهی آن میتوانیم بین دستهی اول و دستهی دوم را جمع بکنیم به این که دستهی اول که میفرماید آنها را مبغوض بدار از حیث گناهشان، یعنی گناهشان را مبغوض بدار یا به تعبیر دیگری خودشان را مبغوض بدار اما من حیث أنّه مرتکبٌ للمعصیة، تارکٌ للواجب، فاعلٌ للحرام. از این جهت، پس یا طایفهی أولی که میگوید مبغوض بدار، یا یعنی فعل او را مبغوض بدار، اگر نسبت به خودشان هم داده شده است به نحوٍ من التوسعة و المجاز است ولی مقصودش این هست که فعلش را مبغوض بدار، این طوایفی که میگوید او را محبوب بدار، یعنی ذاتش را، خودش را، چرا؟ برای این که ذات مؤمن مِن طینت آنها است، ذاتشان خراب نیست و از این جهت میگوییم میفرماید که خودش را محبوب بدار دوست بدار. پس این طوایف دوازدهگانه، اینها که میگوید اینها را محبوب بدار ذاتشان را، خودشان را، اگر حبیب آل محمد هم صلوات الله علیهم اجمعین هست یعنی ذاتش، خودش، حبیب آنها است، نه این که با فعلش، نه فعلش. پس بنابراین به قرینهی بعض طوایف اینجا بین دو طایفهی متعارض به حسب امر اولی تلائم ایجاد میشود به این که آنها برای فعلشان هست یا خودشان به لحاظ فعلشان، طایفهای که میگوید محبوبشان بدار یا میگوید که لازم نیست بغض، برای چه هست؟ برای ذاتشان است برای خودشان است صرفنظر از فعلشان، برای ذاتشان است. حالا آن روایتی که این جهت را شاهد جمع میشود همان روایت نرسی است حالا امروز خود کتاب نرسی را آوردم آن روز از مستدرک خواندیم در حقیقت. اینجا در صفحهی دویست این اصول ستة عشر که شانزده اصل از اصول اربعة مأة اصحاب که باقی مانده یکجا اینها جمع کردند آن را، این در کتاب زید نرسی صفحهی 200، این دویست البته نه این که کتاب اینقدر بزرگ است چون با بقیه دیگر شمارهی مسلسل دارد شده دویست.
حدیث بیست و یکم: «قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ: الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِیکُمْ یَکُونُ عَارِفاً، یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ یَرْتَکِبُ الْمُوبِقَ مِنَ الذَّنْبِ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ، فَقَالَ: تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ وَ لَا تَتَبَرَّءُوا مِنْهُ، أَحِبُّوهُ وَ أَبْغِضُوا عَمَلَهُ» کارش را مبغوض بدارید «قُلْتُ: فَیَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ: فَاسِقٌ فَاجِرٌ؟ فَقَالَ: لَا؛ الْفَاسِقُ، الْفَاجِرُ، الْکَافِرُ: الْجَاحِدُ لَنَا، النَّاصِبُ لِأَوْلِیَائِنَا» آنها هستند که میتوانید به آنها بگویید فاسقٌ فاجرٌ کافرٌ، «أَبَى اللَّهُ أَنْ یَکُونَ وَلِیُّنَا فَاسِقاً فَاجِراً وَ إِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ، وَ لَکِنَّکُمْ تَقُولُونَ: فَاسِقُ الْعَمَلِ، فَاجِرُ الْعَمَلِ، مُؤْمِنُ النَّفْسِ، خَبِیثُ الْفِعْلِ طَیِّبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَنِ» بعد فرمود که «وَ اللَّهِ مَا یَخْرُجُ وَلِیُّنَا مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ یَحْشُرُهُ اللَّهُ- عَلَى مَا فِیهِ مِنَ الذُّنُوبِ- مُبْیَضّاً وَجْهُهُ، مَسْتُورَةً عَوْرَتُهُ، آمِنَةً رَوْعَتُهُ، لَا خَوْفٌ عَلَیْهِ وَ لَا حُزْنٌ، وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یُصَفَّى مِنَ الذُّنُوبِ إِمَّا بِمُصِیبَةٍ فِی مَالٍ، أَوْ نَفْسٍ، أَوْ وَلَدٍ، أَوْ مَرَضٍ، وَ أَدْنَى مَا یُصَفَّى بِهِ وَلِیُّنَا أَنْ یُرِیَهُ اللَّهُ رُؤْیَا مَهُولَةً» خوابهای خیلی وحشتناک، این ادنی، یک خوابهای وحشتناکی میبیند که خیلی ترسناک است با همین ذنوبش تطهیر میشود «فَیُصْبِحَ حَزِیناً لِمَا رَأَى، فَیَکُونَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لَهُ، أَوْ خَوْفاً یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ أَهْلِ دَوْلَةِ الْبَاطِلِ، أَوْ یُشَدَّدَ عَلَیْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ، فَیَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مِنَ الذُّنُوبِ، آمِناً رَوْعَتُهُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، ثُمَّ یَکُونُ أَمَامَهُ أَحَدُ الْأَمْرَیْنِ: رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ الَّتِی هِیَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِ أَهْلِ الْأَرْضِ جَمِیعاً، وَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا، إِنْ أَخْطَأَتْهُ رَحْمَةُ رَبِّهِ أَدْرَکَتْهُ شَفَاعَةُ نَبِیِّهِ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا، فَعِنْدَهَا تُصِیبُهُ رَحْمَةُ رَبِّهِ الْوَاسِعَةُ.» این تمام این روایت شریف. این روایت دارد میفرماید چی؟ نسبت به فعلش مبغوض بدارید، فعلش را مبغوض بدارید اما خودش را نه، این شاهد میشود که پس آن روایاتی که میگوید أبغضوه، مبغوض بدارید اینها را یعنی فعلش، یا خودش بلحاظ فعلش، این هم یعنی این. این راه که ما این را شاهد جمع بخواهیم قرار بدهیم این طایفه را این توقف دارد اولاً به این که سند این روایت تمام باشد و ثاتیاً آن روایات تاب اینجور حمل را داشته باشد.
اما سند این روایت که بحث مهمی است که این زید نرسی سند این درست است یا نه؟ خود زید نرسی اینجا دارد نقل میکند از موسی بن جعفر سلام الله علیهما، در باب زید نرسی چند بحث وجود دارد یک: این که آیا این زید نرسی خودش آدم ثقهای هست یا نه؟ چون راجع به ایشان، نه شیخ و نه نجاشی و نه سایر رجالیون قدما حرفی راجع به ایشان نزدند بله نجاشی مطرح کرده زید نرسی را، شیخ هم مطرح فرموده اما نه جرحی راجع به ایشان فرموده و نه توثیقی، بنابراین محل بحث واقع شده که ایشان ثقه هست یا ثقه نیست اعتبار دارد قولش یا ندارد این بحث اول.
بحث دوم این هست که آیا این زید نرسی لو فرضنا و بنینا علی وثاقته آیا واقعاً یک اصلی داشته یا نداشته؟ این اصل زید نرسی این واقعاً ایشان اصلی داشته یا نداشته؟ این محل خلاف است. عدهای میگویند اصل داشته ولکن صدوق قدس سره فرموده محمد بن حسن بن ولید ایشان میفرمود این اصل موضوع است و موسی بن همدانی این را جعل کرده پس این اصل اصلاً مجعول است ایشان چنین تألیفی نداشته چنین چیزی نداشته. این هم یک بحثی است که اصلاً اصل زید نرسی اصلاً ایشان اصلی دارد یا ندارد؟ تألیفی به نام اصل دارد یا ندارد؟ این هم بحث دوم است.
بحث سوم این هست که لو فرقنا از این که بله اصل دارد این ثابت شده که ایشان اصل دارد آیا این اصل موجود بأیدینا که این روایت الان در آن هست این اصل واقعاً همان اصل است؟ و از نظر صغری این منطبق است آن کبری بر این؟ آن اصل ایشان واقعاً همین است؟ یا نه این دلیلی نداریم بر این که این آن است یا دلیل داریم بر این این که این آن نیست. این سه بحث، بحث مهمی است و حجیت این روایت متفرّع این بحث است.
بزرگان علما معمولاً این سه بحث را در عصیر عنبی مطرح کردند چون ما در باب عصیر عنبی یک روایتی داریم تنها منشأ آن روایت همین اصل زید نرسی است فلذا آنجا چون دیگر هیچ روایت دیگری برای آن بحث نبوده از این جهت همه ناچار شدند آنجا از این سه مطلب بحث بکنند. و اختلفوا در این که در همین جهات ثلاثهای که عرض کردم اختلاف کردند، یکی از کسانی که مفصّل اینجا بحث فرموده مرحوم امام در طهارت است در بحث عصیر عنبی، خیلی بحثهای نافع و مهمی است. از جهات مختلف ایشان بحث فرموده و همچنین محقق خوئی بحث فرموده در همان بحث عصیر عنبی، بزرگان دیگر هم بحث فرمودند.
حالا مختصراً من این سه مقام را باید متعرض بشویم ببینیم چون این روایت مهم است میخواهد شاهد جمع بشود دیگر، و این بحث اصل زید نرسی هم خیلی جاها روایت دارد ایشان و یک مثل یک قاعدهی کلیهی اصولیه میماند که سیال است و خیلی جاها به درد میخورد.
اما مقام اول که ایشان آیا ثقه هست یا ثقه نیست ما دو راه برای وثاقت ایشان، دو راه معتدٌ به، راههایی وجود دارد یکی این که مثلاً گفتند که هر کسی اصل دارد این معلوم میشود که ثقه هست. هر کسی کتاب دارد ثقه هست. هر کسی نمیدانم نجاشی نام او را در کتابش مطرح کرده معلوم میشود که ثقه هست اینها دیگر یک مبانی خیلی ضعیفی است ما اینها را دیگر بحث نمیکنیم اینها صغریات و کبریاتش را شما باید در مطالعات رجالی که توی این تعطیلاتی که پیش میآید که خیلی مغتنم هست شما الان هم دیگر بحمدالله معمولاً آقایان کتابخانهی سیار دارند و منبع مطالعه دارند این عذر که من الان کتاب ندارم و نمیشود و همراه من نیست نه، دیگر آدم توی بیابان و هر جا هم که برود کتابخانه همراهش هست میتواند این مباحثی را که خیلی مطالعات ریز لازم دارد تتبع لازم دارد این همراهش داشته باشد اینها را مطالعه کند که این مبانی درست است یا نه، حدود پنجاه شصت معیار ذکر شده برای وثاقت اشخاص، پنجاه شصت معیار، که اینها را باید شما تک تک اینها را از نظر کبروی بحث بکنید ببینید آیا این معیارها درست است یا درست نیست؟ این پنجاه شصت تا، غیر سه چهار تای آن، بقیهی آن التماس دعا است و نمیشود آنها را، ولی هست در کلمات و اینها باید آنها را بحث بکنیم یکی همین است چون اصل دارد هر کسی را گفتند اصل دارد معلوم میشود آدم ثقهای هست هر که را گفتند که کتاب دارد معلوم میشود آدم ثقهای است چه ملازمهای بین این دو تا هست؟ این قدر ما آدمهایی داریم اصل هستند کتاب دارند غیرثقه هم هستند.
س: ...
ج: بله دارند بله بزرگانی دارند که حالا من اسم نمیبرم. حالا آنها در اثر صفای ذاتشان و خوبی خودشان یک جهاتی را گاهی میفرمودند امام هم در همین طهارتشان راجع به یکی از بزرگانی که اینجاها خیلی طرفدار این هست که این اصل است ایشان میگوید این آقا روی صفای نفسش هست که این حرفها را میزند و الا ملازمهای ندارد.
دو راه برای وثاقت ایشان وجود دارد. یک: این که زید نرسی مسلماً مروی عنه ابن ابی عمیر بوده روایات معتبر السندی داریم که میرسد به ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر عن زید النرسی، پس صغری ثابت است. در همین احوالات زید نرسی در فهرست شیخ طوسی ایشان فرموده است که اصل زید نرسی را رواه ابن ابی عمیر، کسی ممکن است که اینجا اشکال بکند بگوید که رواه ابن ابی عمیر، شیخ طوسی این بیانش، این کلامش، مرسل است به چه دلیل شما میگویید رواه ابن ابی عمیر، سند خودش را تا ابن ابی عمیر ذکر نکرده خلافاً للنجاشی که سند خودش را ذکر کرده تا ابن ابی عمیر، ایشان نه فقط فرموده اصل زید نرسی را رواه ابن ابی عمیر، فلذا است که محقق اردبیلی در جامع الروات فرموده سند شیخ به اصل زید نرسی مرسلٌ، چون تا ابن ابی عمیر کسی را ذکر نکرده. اما همانطور که تنبّه سید خوئی قدس سره در معجم رجال الحدیث این ارسال مرتفع هست به این که در احوالات ابن ابی عمیر، مرحوم شیخ طوسی فرموده جمیع کتب و روایات مثلاً ابن ابی عمیر را من طریق دارم و طریقها را ذکر میکند و در آنها طریق صحیح وجود دارد، پس بنابراین ضمّ این کلامش به آن کلامش معلوم میشود که طریق ایشان تا ابن ابی عمیر اینجا هم چیست. بنابراین از ارسال بیرون میآید چون آنجا میگوید جمیع روایات ایشان و جمیع کتب ایشان را من به این طریق روایت میکنم آن طریق، طریق صحیحی است بنابراین از ارسال بیرون میآید این را باید ما توجه داشته باشیم که گاهی مثل خود تهذیب نام یک شخصی را اول سند میبرد، این که ارسال نمیشود میگوییم آقا اینجا ذکر نکرده بعد در مشیخه آمده سند خودش را تا اینجا ذکر کرده دیگر، این از ارسال بیرون میآید اینجا هم همینجور، پس بنابراین ثابت است به برکت این سند شیخ طوسی علاوه بر سندهای دیگری که در روایات متفرق هست در جاهای مختلف در کافی و در غیر کافی، همینجا هم به اعتبار سندش شیخ طوسی به اصل زید نرسی اثبات میشود که ابن ابی عمیر از این روایت کرده همچنین مرحوم نجاشی هم باز طریقی که به اصل زید نرسی نقل میکند سند میرسد به ابن ابی عمیر و ایشان از زید نرسی نقل میکند و بنابر مسلک کسانی که میگویند نقل ابن ابی عمیر مثل آن دو نفر دیگر، صفوان و بزنظی علامت وثاقت است پس بنابراین وثاقت ایشان ثابت میشود چون شیخ شهادت داده که این ثلاثه لایروون و لایرسلون الا عن ثقه، همین قاعده را و این مسائل را مرحوم امام بحث کردند یعنی به مناسبت بحثهای جانبی امام در اینجا خیلی بحثهای خوب رجالی کردند مراجعه بفرمایید حتماً، حالا یک وقتی هم اگر ما امر منحصر شد به این بحثها اینها را مطرح میکنیم.
س: ...
ج: طهارت جلد سوم.
س: ...
ج: چون جمیع کتبه و روایاته، بله چون در خود فهرست این را ذکر کرده آنجا هم میگوید جمیع کتب، توی یک کتاب واحد دارد میگوید جمیع دیگر، این را حتماً شامل میشود.
س: ...
ج: بله، اگر ارسال، نه ما از محتمل الحس و الحدس حل میکنیم چون دیگر این بود آن ... احسنتم این هم هست از راه محتمل الحس و الحدس هم قابل حل است.
پس بنابراین این یک راه، راه دوم برای این که زید نرسی ثقه باشد این هست که ایشان وقع فی اسناد کامل الزیارات، اتفاقاً در اسناد کامل الزیارات باز محمد بن ابی عمیر از او نقل میکند، آن هم خودش یک سندی است که اثبات میکند که محمد بن ابی عمیر از ایشان نقل روایت کرده. منتها این مبنی است بر این که شما کامل الزیارات را قبول بکنید. محقق خوئی بر اساس کامل الزیارات، چون آن را قبول ندارد ایشان، آن نقل ثلاثه را قبول ندارد ایشان که اما کامل الزیارات را قبول داشتند در آن برههای از زمان، فلذا بخاطر اعتماد بر کامل الزیارات ایشان میگویند که زید نرسی ثقةٌ، اما بعد که عدول کردند از این کامل الزیارات به این شکل دیگر قهراً ایشان هم باید بگویند زید نرسی وثاقتش ثابت نیست کما علیه الامام قدس سره ایشان هم میگویند وثاقت زید نرسی ثابت نیست. چون امام هم نه آن ثلاثه را قبول دارد و نه کامال الزیارات را قبول دارد فلذا است که زید نرسی پس خودش لم یثبت وثاقته، بنابراین اگر این کتاب را هم یقین داشته باشیم برای زید نرسی است به درد نمیخورد چون این راوی، روای ثقهای نیست ثقه نیست به این معنا که لم یثبت وثاقته، نه این که ثبت جرحه، لم یثبت وثاقته، پس تمسک به ادلهی حجیت خبر واحد نسبت به ایشان میشود تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی خود دلیل، بنابراین به درد نمیخورد بنابراین این کتاب این اصل علی این مبنا، اما علی ما قوّینا میگوییم اشکالی ندارد کما علیه شهید الصدر که ایشان بخاطر همین اعتماد بر نقل ابن ابی عمیر از ایشان، میگوید ایشان ثقه هست و لابأس به. این بحث اول.
بحث دوم این هست که اصلاً ایشان اصلی دارد یا ندارد؟ از یک طرف ما سند معتبر میبینیم به این کتاب وجود دارد آن سند شیخ طوسی هست آدمهای ثقه، عن ثقه عن ثقه میرسد تا ابن ابی عمیر، ایشان از زید نرسی اصلش را نقل دارد میکند هیچیک از این آدمهایی که در سلسلهی سند هستند اهل دروغ و کذب و اینها نیستند نجاشی هم که سند دارد تا ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر، آن آدمهایی هم که توی آن سند واقع شدند علی بن ابراهیم است از کی است؟ اینها همه آدمهای. پس بنابراین خود این سندها اثبات میکند دیگر. که ایشان اصل دارد اصلی دارد به نام همین اصل زید نرسی که گفته میشود وجود دارد این از این طرف.
ولی از آن طرف مرحوم شیخ طوسی قدس سره در فهرست آنجا میفرماید که در بحث زید زرّاد، میفرماید «زید الزرّاد، قال الشیخ زید النرسی، زید الزراد» با هم ذکرشان کرده «لهما اصلان، و لم یروهما محمد بن علی بن الحسین بن بابویه»، یعنی صدوق محمد بن علی بن حسین بابویه که مرحوم صدوق هست این اصل زید زراد و اصل زید نرسی را نقل نکردند. «و قال فی فهرسته»، که متأسفانه این فهرست به دست ما نرسیده به دست شیخ طوسی رسیده یعنی مرحوم صدوق کتاب الفهرست داشتند «و قال فی فهرسته لم یروهما محمد بن الحسن بن الولید و کان یقول هما موضوعان» فرموده که محمد بن الحسن بن الولید که استاد صدوق هست میفرمود که این دو اصل را روایت نمیکرد و میفرمود همام موضوعان، «و کذلک کتابُ خالد بن عبد الله بن سدیر» کتاب عبد الله بن خالد بن سدیر را هم روایت نمیکرد و میگفت این هم موضوع است، پس سه تا کتاب را میگفت که موضوع است اصل زراد، اصل زید نرسی و کتاب خالد بن عبد الله بن سدیر، «و کان یقول وضع هذه الاصول محمد بن موسی الهمدانی» میگفت که محمد بن موسی الهمدانی این کتابها را جعل کرده، ایشان فرموده. از این طرف حرف ابن ولید است که من اساطین الفقه و الرجال است و خود صدوق است که اینها را اصلاً این کتابها را نقل نکرده روایت نکرده و گفته استاد من اینجوری، از آن طرف شیخ طوسی سند معتبر داشته، نجاشی سند آنجوری دارد به آن، آقای خوئی قدس سره فرموده که لایصغی الی حرف محمد بن الحسن بن الولید، لایصغی الی حرفه، چرا؟ فرموده آن میگوید سند درست است اینها دارند میگویند این کتاب داشته، آنها آدمهای ثقهی حسابی هستند ایشان از کجا میگوید این موضوع است برای ما، محمد بن موسی الهمدانی هست؟ از کجا ایشان این فرمایش را دارد میفرماید؟ بله محمد بن موسی الهمدانی آدم ضعیفی هست این را قبول داریم اما از کجا؟ مگر هر آدم ضعیفی وضّاع است؟ مگر همهجا دروغ میگوید؟ حالا شاید اینجا راست گفته. شما به چه دلیل میگویی؟ فلذا میفرمایند که در احوالات میفرماید «و لا إذن لایصغی الی ما ذکره ابن الولید من أنّه موضوعٌ وضعهُ محمد بن موسی الهمدانی و من المطمئنّ به أنّ الکتاب لم یصل الی ابن الولید بطریقٍ صحیح و أنّما وصل الیه من طریق محمد بن موسی الهمدانی فبنی علی أنّه موضوعٌ» بله به دست ابن ولید از طریق این سند صحیح نرسیده بوده از طریق محمد بن موسی الهمدانی رسیده بوده ایشان هم محمد بن موسی الهمدانی را ضعیف میدانسته گفته که این کتاب موضوعٌ، اما ما اشکالمان به ابن ولید این است که مگر کسی ضعیف باشد این چه دلیلی بر موضوعیت آن میشود؟ فوق آن این هست که شما قبول نکن، نه این که بگویی موضوع است و او وضع کرده میفرماید که «و إنّما وصل الیه من طریق محمد بن موسی الهمدانی فبنی علی أنّه موضوع و مع ذلک یؤخذ علی ابن الولید بأنّ محمد بن موسی و إن کان ضعیفاً الا أنّه (یعنی أن الولید) من أین جزم ابن الولید بأنّه وضع هذا الکتاب؟ افلا یمکن أن یصدّق الضعیف؟ (یا أن یصدُق الضعیف)» آیا نمیشود که ضعیف راست بگوید یک جایی؟ «ا فهل علم ابن الولید بأنّه لایصدق ابداً» آیا ابن ولید علم غیب پیدا کرده به این که جناب موسی بن همدانی این هیچ وقت راست نمیگوید؟ آدمی است که هیچ وقت راست نمیگوید و همهاش دروغ میگوید، وضع میکند آن از کجاست؟ بنابراین حرف ابن ولید قابل قبول نیست، و آن سند تام ما داریم فثبت که این کتاب برای زید نرسی هست. همانطور که کتاب زید زراد هم ثابت است که برای او هست. کتاب ثابت است حالا اگر این شخص زید نرسی یا زراد ثقه نباشند اما کتاب داشتند این کتاب برای آنها است و موضوع نیست.
این فرمایش محقق خوئی قدس سره که میفرماید مِن أین او دانسته، مگر این، این چه فرمایشی است که ایشان میفرمایند از کجا دانسته؟ حالا میگوییم از کجا شاید دانسته و آن این است که شما اگر به این کتاب زید نرسی که الان در ایدی ما هست نگاه کنید یک روایاتی دارد که مغز آدم سوت میکشد که توی شیعه... که ما از عامه سراغ داشتیم چنین حرفهایی بزنند اما توی شیعه بیایند چنین حرفی آن هم از امام معصوم نقل بکنند که خدای متعال معاذ الله از این که این حرف را داریم نقل میکنیم ولی بخاطر این که، نقل کرده عبد الله بن سنان که از ثقات روات و بزرگان و اجلاء هست ایشان، زید نرسی از عبد الله بن سنان نقل میکند توی این کتاب که خدای متعال روز عرفه با یک شتر کذایی میآید توی صحرای عرفات، و این رانهای حالا خدا یا آن شتر، چون دو احتمال دارد، هی به مردم میخورد هی به مردم میخورد بعد خدای متعال تا غروب میماند توی عرفات با همین شتری که سوار است و اینها بعد موقعی که غروب میخواهد بشود خدا امر میکند به ملائکه که مثلاً بعضی ملائکه دعا بکنند خدا خودش برمیگردد به آسمان و هی میگوید آمین آمین، اینها دعا میکنند او میگوید آمین. آخر این حرف، و امثال این روایات اینجوری توی این کتاب وجود دارد جناب ابن ولید میگوید این آدم ضعیفی است آدم جعّالی است آدم وضّاعی است، اینها معلوم هست که برای امام نیست.
پس بنابراین اینجا یک نکتهای را به ما توجه میدهد که شهید صدر در یکی از کلماتش دارد که ما احتمال میدهیم و جمع بین این دو تا حرف این هست که بله زید زراد و همچنین زید نرسی واقعاً یک اصلی داشته آن اصل مشتمل بر این مزخرفات نبوده آن اصلی که مشتمل بر این مزخرفات نبوده و آن همان است که ابن ابی عمیر روایت کرده سندش را. یک اصل دیگر ساخته و پرداختهی این آقا هست که ممکن است همان را برداشته یک چیزهایی هم داخلش کرده یا اصلاً برأسه جعل کرده یا نه همان را گرفته یک چیزهایی چپانده توی آن و داخلش کرده، این به دست ابن ولید، این دومی رسیده. ابن ولید که میگوید این موضوع است این، این است. آن که سند صحیح به آن وجود دارد آن هست. و آن لااثر له بأیدینا، مثل خیلی از کتب اصول اربعه مأة که الان لاعین له و لااثر، آن اصل زید نرسی که راوی آن ابن ابی عمیر است و سند تمام به آن وجود دارد آن لم یصل الینا متأسفانه، دیگر از بین رفته، مثل خیلی از کتب اربعه مأة که الان از دست ما رفته، این که وَصَل الینا این همین است که دست جناب محمد بن حسن بن ولید رسیده و ایشان اینها را دیده میگوید که این موضوع است حاشا و کلا که امام علیه السلام این حرفها را بزنند یا زید نرسی که مثلاً برای ایشان لعلّ وثاقتش ثابت بوده بیاید این حرفها را از امام نقل بکند. حالا من فقط آدرس آن را بدهم که میخواهید مراجعه بفرمایید. صفحهی 205 همین این، اینجا دارد که، ببخشید 203 و 204، 203 آن هم این است «زید عن عبد الله بن سنان قال سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول إنّ الله (که این هم یکی از آن مزخرفات دیگر است) لیخاصر العبد المؤمن یوم القیامة» بغلگیر میشود خدای متعال روز قیامت با عبد مؤمن بغلگیر میشود، «و المؤمن یخاصر ربّه» این هم بغلگیر، خلاصه هر دوی آنها دست به کمر همدیگر میاندازند و بغل میکنند خدا عبدش را بغلگیر میشود. حالا بعضیها خواستند یک توجیهی بکنند بگویند که این استعاره است میخواهد یعنی بگوید خیلی مورد عنایت خدا واقع میشود آن هم خیلی با خدا، آخر این تعبیر، تعبیر دیگر از نظر ادبی نبود که امام علیه السلام در این مقام بیاید یک تعبیری را بفرماید که این با مجسمه و با حرفهای مزخرفات عامه و اینها جور درمیآید این بله میفرمایند که بعد جایی که یک خرده تبعید میکند آن توجیهی هم که بعضی خواستند بکنند «قلتُ و ما یخاصر؟ قال فوضع یدهُ علی خاصرتی» حضرت دست گذاشتند به خاصرهی من گفتند اینجا، آخر این، این در کتاب زید نرسی است.
بعد روایت بعدی، «زید عن عبد الله بن سنان قال سمعت اباعبد الله علیه السلام یقول: إنّ الله ینزلُ فی یوم عرفه فی اول الزوال الی الارض علی جملٍ افرغ» حالا جمل افرغ، این افرغ یعنی چی؟ معانیای دارد افرغ، یکی این هست که یعنی مثلاً بین دو گوشهایش خیلی فاصله زیاد است خیلی صورتش و اینها خیلی پهن است یصالُ بفخذیه اهل عرفات، یمیناً و شمالا» این بفخذیه ضمیرش یا برمیگردد به آن جمل، یعنی این جمل هی بین مردم وول میخورد و هی از این طرف و از آن طرف یا این که معاذ الله آن راکبش این کار را میکند «و لایزال کذلک حتی إذا کان عند المغرب و نفر الناس» که مردم از عرفات کوچ میکنند «وکّل الله ملکین بجبال المأذنین ینادیان عند المذیق الذی رأیت یا رب سلّم سلّم والرب یصعد الی السماء و یقول جلّ جلاله آمین آمین رب العالمین» هی به خودش میگوید آمین آمین رب العالمین، «فلذلک لاتکاد تری سریعاً و لا کثیراً» این هست که توی عرفات میبینی کسی جایی از او نمیشکند کسی مصدوم نمیشود فلان نمیشود بخاطر همین است که آنها دعا میکنند خدا هم میگوید آمین آمین، اینجوری میشود.
این مزخرفاتی که توی، آمدند اینها را داخل کردند حضرت فرمود که این فلانی دسّ فی کتب ابی، اینها اینجوری بودند این خبیثهای معاند که میخواستند از نظر فرهنگی منکوب کنند ائمه علیهم السلام را، اینها قاطی شاگردان ائمه میشدند آقا من امروز نرسیدم بنویسم شما آن کتابت را بده، دفترت را بده، من امشب استنساخ کنم مطالعه کنم فردا برایت میآورم آن وقت یک روایتی اضافه میکرد یک حرفی از خودش این وسطش میآورد آن بیچاره هم که دیگر حالا نمیرفت تفحص کند که این کاری کرده یا نه؟ اطمینان به او داشت حضرت میفرمایند که بله اینها اینجوری دست در کتب امام باقر سلام الله علیه میکردند یا چه میکردند فلذا یکی از خدمات مهم حضرت رضا سلام الله علیه همین است که تا مقدار زیادی ایشان پالایش فرمودند و کتب اصحاب را از این اخبار مجعولی که معاندین و اینها دست در کتب روات کرده بودند پالایش فرمودند، البته همهاش اینجوری نشده پالایش بشود مقداری از آن پالایش شده این یکی از خدمات بزرگ امام رضا سلام الله علیه است.
پس نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که ما سند روایت چیز را میپذیریم یعنی میگوییم زید نرسی اصل دارد فرمایش محقق خوئی که میگوید لایصغی الی فرمایش محمد بن ولید میگوییم نه، یصغی، حرف ایشان هم مورد پذیرش است و کلام ایشان محتمل الحس و الحدس است و این هم نبوده که ایشان بگوید آقا حتماً این موسی وضّاع بوده نه دیده کارهای او را میگوید وضّع بوده اینها که نمیشود از ائمه صادر شده باشد؟ پس این معلوم میشود که آنها را وضع کرده آنها را جعل کرده بنابراین آنچه که ابن ولید منتها ما أخبر به ابن ولید که این موضوع است آن چیزی است که این کتاب است، آن ما أخبر به ابن ابی عمیر، آن اصل آخری است و کتاب آخری است که آن به ید ما نرسیده است.
مقام سوم این هست که حالا این کتابی که به دست ما رسیده این میتوانیم بگوییم این همان اصل زید نرسی است؟ به این بیانی که گفتیم ثبت که نمیتوانیم بگوییم. چون این کتاب مشتمل بر این امور است حالا اگر مشتمل بر این امور هم نبود باز نمیتوانستیم بگوییم چون ما سند نداریم به این کتاب، هیچ کسی سند به این کتاب ندارد و بنابراین چون سند به این نسخه نیست به این کتاب نیست و ما احتمال زیاد و نقیصه در آن میدهیم و امثال زید و اینها، پس صغری هم ثابت نیست و این بخش سوم که ما سند به این کتاب نداریم برای این که بهتر، دیگر حالا وقت گذشته و من نمیتوانم تفصیلاً عرض بکنم به کلام محقق خوئی در فقه الشیعه و کلام شهید صدر در بحوث فی شرح العروة مراجعه بفرمایید. فتحصّل مما ذکرنا که این کتاب واصل الینا به نام اصل زید نرسی لایمکن الاعتماد علیه. بنابراین این روایت نمیتواند شاهد جمع باشد و للکلام تتمةٌ ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.