23 مرداد 1402 | 28 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 081

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در روایات طایفه‌ی أولی از روایاتی بود که به آن‌ها استدلال می‌شود برای وجوب بغض نسبت به تارک معروف و فاعل منکر، چهارمین روایتی که به این منظور در طایفه‌ی أولی به آن استدلال می‌شود همان روایت تفصیل هست که قبلاً خوانده‌ایم، که در این روایت شریفه این‌چنین آمده «لَقَدْ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَخْسِفَ بِبَلَدٍ یَشْتَمِلُ عَلَى الْکُفَّارِ وَ الْفُجَّارِ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا رَبِّ أَخْسِفُ بِهِمْ إِلَّا بِفُلَانٍ الزَّاهِدِ لِیَعْرِفَ مَا ذَا یَأْمُرُهُ اللَّهُ فِیهِ» عرض کرد که من آن بلد را زیر و رو خواهم کرد الا فلان زاهد را، این مطلب را که گفت برای این بود که ببیند خدای متعال درباره‌ی او چه می‌فرماید «فَقَالَ اخْسِفْ بِفُلَانٍ قَبْلَهُمْ» همان آدمی که تو می‌گویی آن عابد و زاهد است این را قبل از بقیه، «فَسَأَلَ رَبَّهُ فَقَالَ یَا رَبِّ عَرِّفْنِی لِمَ ذَلِکَ وَ هُوَ زَاهِدٌ عَابِدٌ قَالَ مَکَّنْتُ لَهُ وَ أَقْدَرْتُهُ فَهُوَ لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ کَانَ یَتَوَفَّرُ عَلَى حُبِّهِمْ فِی غَضَبِی» توفّر علی شیءٍ، أی إهتمّ به، در معجم الوسیط فرموده است که یتوفّر علی الشیء، صرف الیه همّته، یا در تراز الاول سید علی خان، توفّر علی صاحبه إذا کان مصروف الهمّة الیه، پس این روایت دلالت می‌کند بر این که این همتش را صرف کرده بود بر دوست داشتن همین کفار فجّار در حالی که من نسبت به آن‌ها غضب دارم پس این روایت از آن استفتاده می‌شود که کسی که خدای متعال نسبت به او غضب دارد و او مغضوبٌ علیه هست محبت داشتن به او حرام است. یا مبغوض داشتن او واجب است این استدلال به این روایت شریف به این

 به این استدلال هم بعض مناقشات هست که باید بررسی بکنیم. مناقشه‌ی اول همان است که قبلاً گفته شد که ثابت نیست این تفسیر شریف از حضرت عسکری سلام الله علیه باشد و رواتی هم که این تفسیر را از آن بزرگوار نقل کرد‌ه‌اند مجهول الحال هستند و فرمایش بعض معاصرین هم که فرموده‌ بودند این تفسیر حجت است جواب دادیم. بنابراین این کتاب به عنوان تفسیر حجت نیست اگرچه روایات خوش‌مضمون و مهمی هم در آن وجود دارد که قابل استفاده هست ولی نمی‌شود آن را به معصوم نسبت داد این اشکال سندی، و اما اشکال دلالی ممکن است که گفته شود «و کان یتوفّر علی حبّهم فی غضبی» این ضمیر حبّهم بر می‌گردد به کفار و فجّار، نسبت به کفارش عیب ندارد ممکن است که حبّ کفار حرام باشد و اما فجّار اگر این الکفار و الفجار عطفش تفسیری باشد باز همان کفار و الفجار این عطف تفسیری همان‌ها هم مقصود است. و اما اگر بله، این فجار عطفش تفسیری نباشد و مقصود کسانی باشد که فجور انجام می‌دهند، فجور می‌خواهد حالا کافر باشد و می‌خواهد کافر نباشد هر دو را شامل بشود، آن وقت استدلال تمام است منتها «کان یتوفّر علی حبّهم» این آدمی بوده است که یتوفّر علی حبّهم، یعنی سجیه‌اش، روش او این بوده که همت می‌گماشته برای این که این‌ها را دوست بدارد همت دیگر چه هست؟ حالا یک وقت معمولی یک کسی را دوست دارد یا دوست ندارد اما همت بر این دارد که آن‌ها را دوست داشته باشد. پس فی الجمله این دلالت می‌کند اگر بنابراین که «واو» تفسیری نباشد و عطف مباین به مباین باشد این فی الجمله دلالت دارد بر این که حرام است توفّر بر حبّ، یعنی همت گماشتن بر این، اما اگر کسی همت نگماشته، همین‌جوری دوست دارد حالا، همتش هم بر این نیست آن همت یعنی قصد می‌کند خودش یک کاری می‌کند که این‌ها را دوست بدارد اما یک وقت دیگر این‌چنین نیست مثلاً الان یک کسی می‌آید برای جامعه، همت بر این می‌گذارد که غربی‌ها را آن زندگی آن‌ها را جوری بکند که مرغوبٌ فیه بشود برای مسلمین، برای طرفداران اهل‌بیت علیهم السلام، همتش بر این گماشته که این افراد را دوستدار آن‌ها بکند یا خودش می‌خواهد یک کاری بکند هی مطالعه می‌کند احوالات آن‌ها را چه می‌کند چه می‌کند هی به نفسش چه می‌کند تا این که دوست‌دار آن‌ها بشود این حرام است اما همین‌جوری حالا بغضی در دلش نیست و حالا دوست دارد این مشمول این حدیث شریف نمی‌شود.

س: ببخشید آیه‌ی قرآن می‌گوید «أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَة» (عبس، 42)

ج: منافاتی ندارد بله «لِیَفْجُرَ أَمامَه‏» (قیامة، 5) این همه‌ی آدم‌ها این‌جورند فجار فقط اختصاص ندارد مگر این که حالا بعداً بحسب بعض روایات، که روایات معارضه باشد خواهد آمد. اما کافر فاجر ما داریم امام هم رضوان الله علیه نسبت به بعضی فرموده بودند فاجرٌ فاسدٌ فاسقٌ، گفتند با این که مسلمان هستند و لیکن ایشان هم این کلمه‌ی فاجر در روایات و در چیزها نسبت به مسلمانی هم که گناه‌کار باشد منتها گناهان عظیمه انجام بدهد فاجر به او گفته می‌شود.

اشکال دیگر این هست که لو ثبت که این روایت دلالت بر مدعا می‌کند اما نسبت به چه هست؟ شرایع سابقه است ممکن است بر آن‌ها حرام بوده یا واجب بوده بغض یا حرام بوده حبّ آن‌ها، اما نسبت به شریعت ما چه دلالتی دارد مگر این که با استصحاب بگوییم که استصحاب هم چون در شبهات حکمیه است هم نسبت به شرایع سابقه است، مجموع اشکالات استصحاب در شرایع سابقه و اشکالات در شبهات حکمیه را دارد اگر کسی در اصول این اشکالات را حل کرد خیلی خب، له این که تمسک کند، از این ناحیه اشکال برطرف می‌شود اما اگر گفتیم استصحاب شرایع سابقه اشکال دارد چون در آن‌ها بقای موضوع یا اتحاد موضوع برای ما محرز نیست و در شبهات حکمیه هم اشکال محقق خوئی یا غیر ایشان را کردیم آن وقت دیگر اشکال حذف می‌شود.

س: حاج وجوب بغض از کجای آن می‌آید؟ چون بحث ما در وجوب بغض است این حالت سوم دارد نه حب دارد نه ...

ج: نه، همان توضیحش را در حدیث قبل دادیم. این که خدای متعال فرمود یتوفّر علی حبّهم پس مستحق عقاب است عقوبتش بکن. این استحقاق عقاب که در اثر توفّر حب آمده است یا بخاطر این که این به واسطه‌ی این حب ترک واجب کرده که واجب بوده بغض‌شان را داشته باشد و این حب دارد پس ترک واجب کرده یا بخاطر این هست که خود این حب داشتن حرام است آن وقت باز اگر حب حرام بود آن حرف‌ها پیش می‌آید که وقتی چیزی حرام بود نهی از شیء موجب امر به ضد آن هست پس بنابراین حب که حرام بود امر می‌شود به بغض که ضد این است. این نظیر همان احادیث قبل است که تقریبات استدلال آن این‌ها بود دیگر، این هم شبیه همان استدلال است تقریب استدلالش به این شکل است.

س: استاد ببخشید این اشکال آخری که فرمودید برای ... آن روایت ادامه دارد وقتی پیامبر این را می‌فرماید همه‌ی مخالفت ... این را به خودشان می‌گیرند.

ج: نه، «فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ بِنَا وَ نَحْنُ لَا نَقْدِرُ عَلَى إِنْکَارِ مَا نُشَاهِدُهُ مِنْ مُنْکَرٍ» این دارد، اما این که او با آن‌ها حب داشته و این‌ها دیگر متعرض این جهت آن دیگر نیست.

س: یعنی تفسیر چه ... جملات روایت تفصیل دادند مخاطبین را در فهم؟ در ...

ج: نه، معلوم است که حضرت که دارند این‌جا نقل می‌فرمایند این امر به معروف هو لایأمر بالمعروف، و لاینهی عن المنکر، نسبت به امر به معروف و نهی از منکرش، «فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ بِنَا وَ نَحْنُ لَا نَقْدِرُ عَلَى إِنْکَارِ مَا نُشَاهِدُهُ مِنْ مُنْکَرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم» که امر به معروف کنید نهی از منکر کنید و الا عذاب خدا شامل همه‌ی شما خواهد شد. این‌ها درست است چون گفته که ما چکار کنیم؟ اما نسبت به حبّ و بغض و این‌ها دیگر حرفی نزدند آن چیزی هم که این روایت دارد دلالت می‌کند این هست که در آن عابد زاهد چون این جهت را نداشته شاید بر او واجب بوده دیگر، بر آن‌ها واجب بوده بر ما هم واجب است یا نه؟ نمی‌دانیم.

و اما حدیث پنجمی که باز به آن استدلال می‌شود برای این بحث، حدیث یک باب هجده از همین ابواب، «محمد بن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِذَا کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» این روایت شریفه در کافی شریف است. بعد صاحب وسائل می‌فرماید «و رواه البرقی فی المحاسن مثله» برقی در سند بود دیگر، احمد بن محمد بن خالد همان برقی است. حالا برقی در کتاب خودش هم که محاسن باشد این روایت را نقل کرده مثلَهُ، یعنی مثل این، این که ایشان فرموده مِثلَهُ، از نظر مفاد مثلهُ است ولی از نظر لفظ مثله نیست آن‌جا این‌جوری هست «وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَفِیکَ شَرٌّ» این‌جا دارد لیس فیک خیر، آن‌جا است که ففیک شرٌّ، «وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». و هم‌چنین می‌فرماید و رواه الصدوق فی العلل و رواه فی کتاب الاخوان، شیخ صدوق در علل و در کتاب اخوان این روایت شریفه را نقل فرموده بنابراین چهار منبع دارد.

تقریب استدلال به این روایت مبارکه هم تقاریر متعدد دارد، یک تقریب این هست که در ذیل حدیث چه بود؟ فرمود اگر قلبت این‌جوری هست که «یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» سه فراز برای کسی که... سه حکم برای کسی که یحبّ اهل معصیته بیان فرمود یک این که «فلیس فیک خیرٌ» اصلاً خیری در تو نیست، نفی می‌کند جنس خیر را، آدمی که قلبش این‌جوری است اصلاً خیری در آن نیست. همان‌طور که قبلاً شبیه این استدلالی که الان می‌خواهم عرض بکنم داشتیم پس این نشان می‌دهد مفسده‌ی عظیمه‌ای در این هست، وقتی در این مفسده‌ی عظیمه بود پس بنابراین خود این یک ادبیاتی است که وقتی شارع می‌گوید این خیلی مفسده‌ی عظیمه دارد می‌خواهد بگوید یعنی این حرام است این جایز نیست، این یک تقریب. تقریب دوم این هست که وقتی این مفسده‌ی عظیمه داشت ضمّ می‌کنیم این روایت را با روایاتی که می‌گوید خدای متعال در هر واقعه‌ای حکم دارد. خدا این‌جا یکی از احکام خمسه را دارد نسبت به این که انسان حب اهل معصیت را داشته باشد یکی از حب اهل معصیت ما حکمه شرعاً؟ یکی از پنج حکم را باید داشته باشد، با توجه به این مفسده‌ی عظیمه که دارد نمی‌شود واجب باشد، نمی‌شود مستحب باشد، نمی‌شود مباح باشد، پس سه تا از احکام قطعاً نمی‌شود این‌جا باشد می‌ماند مکروه است یا حرام است با مفسده‌ی عظیمه کراهت هم تناسب ندارد پس یتعین که حرام باشد بنابراین این روایت را وقتی ضم می‌کنیم به آن روایت نتیجه این می‌شود که پس حبّ حرام است. وقتی حب حرام شد باز اگر بگوییم نهی از شیء موجب امر به ضد است، حب که حرام شد پس بنابراین ضد آن که بغض باشد می‌شود چی؟ می‌شود واجب، این یک تقریب. این تقریب خیلی مقدمات دارد که ضمیمه می‌کنیم به این.

تقریب دوم این هست که «و الله یبغضک»، کسی که حب داشته باشد اهل معصیت را، خدا این آدم را مبغوض دارد غیر المغضوب علیهم که ما در نماز به آن دستور داده شده که بخوانیم این‌جا می‌گوید کسی که حبّ اهل معصیت داشته باشد این چه هست؟ این والله یبغضک، پس وقتی خدای متعال مبغوض داشت باز این تقریب این هست که این ادبیاتی است برای این که می‌خواهند با این بگویند حرام است جایز نیست، می‌گوید آقا شرب خمر مبغوض خداست این کنایه از این هست که یعنی حرام است جایز نیست. این خودش یک ادبیاتی است برای بیان این مطلب. از این صرف‌نظر بکنیم و الله یبغضک، پس معلوم می‌شود چه هست؟ مفسده‌ی عظیمه دارد باز همان حرف‌هایی که زدیم باز این‌جا پیاده می‌‌شود این فقره هم پس دلالت می‌کند. بعد فرمود «وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» کسی که اهل معصیت را دوست دارد اهل معصیت جای‌شان کجاست؟ جهنم است، این هم معهم. پس کسی که حبّ اهل معصیت را داشته باشد یحشرُ مع اهل معصیت، همان‌جا که آن‌ها هستند این هم همان‌جا خواهد بود، بنابراین معلوم می‌شود استحقاق عقاب دارد که آن‌جا است، استحقاق عقاب هم کاشف از حرمت است یا کاشف از چه هست؟ قبح است قبحی که استحقاق این‌چنینی پیدا کرده آن وقت ضمیمه باید به آن بکنیم به این که هر قبیحی حرام است بخاطر قاعده‌ی ملازمه و یا این که باز به آن روایات ضمیمه بکنیم وقتی قبیح است شارع یکی از احکام خمسه را مسلم این‌جا دارد طبق آن روایات، آن چه می‌تواند باشد؟ قبیح این‌چنینی که استحقاق عقوبت دارد که نمی‌شود حرام نباشد واجب باشد یا مستحب باشد یا مکروه باشد یا نمی‌دانم مباح باشد از آن احکام خمسه لایلیق به الا حرمة، پس ببینید تا حالا این تقاریب متعدده بخاطر این روایت.

این برایذیل بود این استدلال‌ها، پس به سه جمله‌ی ذیل فلیس فیک خیر، و الله یبغضک و المرء مع من احبّ، همه‌ی این‌ها به تقارب مختلفه اثبات می‌کند حرمت را، اما صدر آن، فرمود «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ» این صدر یک خرده اقرب است به مدعا،‌یعنی مقدمات کمتری لازم دارد چون دارد «وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَةِ» اگر قلبت جوری است که وقتی به آن مراجعه می‌کنی می‌بینی یبغض اهل معصیته، این ففیک خیرٌ، و الله یحبّک، این خیر در آن هست و خدای متعال تو را دوست دارد که این صفت را داری که یبغض اهل معصیته. باز تقریب استدلال این است که حالا خدای متعال در آن خیر است و خدا هم او را دوست دارد این ملازمه دارد با این که بغض اهل معصیت واجب است، آدم باید کاری بکند که خدا او را دوست داشته باشد. بله مسلّم حسن است کسی هم که نماز شب بخواند خدا دوستش دارد ولی حالا نماز شب خواندن واجب می‌شود؟ کسی که نوافل ظهر و عصر را انجام بدهد خدا دوستش دارد آیا واجب است؟ این‌جا هم فقط به این هست که استظهار بکنیم که فرمود ففیک خیرٌ و الله یحبّک، این هم نشان می‌دهد که یک مصلحت عظیمه دارد بعد آن مقدمات را به آن ضمیمه بکنیم وقتی مصلحت عظیمه داشت. تقریب استدلال آن به این شکل است که این مطلب را استظهار می‌کند ولکن یک مقداری سنگین است این مطلب که نه چه ملازمه‌ای بین این که در آن خیر است چون چه درجه‌ی خیری مقصود است؟ و این که خدا او را دوست دارد، خدا فاعل مستحبات را هم دوست دارد بنابراین به صدر روایت مشکل است استدلال کردن، ولی به ذیل روایت به آن بیاناتی که گفتیم می‌شود تقریب کرد آیا این استدلال تمام هست یا تمام نیست؟ باز در آن مناقشاتی است که باید بررسی کنیم.

هم سنداً محل مناقشه هست و هم دلالتاً، أمّا الدلالة به این هست که همان‌طور که دیدید این یک بعض مقدماتی می‌خواهد که این مقدمات چون مربوط به حبّ بود بعد حب‌ می‌شد چی؟ حبّ اهل معصیت می‌شد حرام، بالاخره همه‌ی این تقاریبی که ما در ذیل داشتیم نتیجه‌ی آن این می‌شد که حبّ اهل معصیت می‌شود حرام، حبّ اهل معصیت که شد حرام، می‌خواستیم نتیجه بگیریم که پس ضد آن بغض اهل معصیت است واجب است این را قبلاً گفتیم اصولیاً این مطلب ثابت نیست هما‌نطور که امر به شیء مقتضی نهی از ضد نیست نهی از شیء هم مقتضی امر به ضد نیست بخصوص ضد وجودی، نه ضد عام، پس بنابراین چون این مقدمه در تمام تقاریبی که برایذیل مأخوذ است و این مقدمه اصولیاً باطل است پس کل این تقاریب می‌شود باطل، بله یک مطلبی از این روایت استفاده می‌شود که آن فعلاً این‌جا نیست آن که حرام است حبّ اهل معصیت، این از این روایت در می‌آید، استفاده می‌شود. این یک اشکال.

اشکال دومی که این‌جا وجود دارد این هست که آن که موضوع این مطالب واقع شده در این ذیل، و یحبّ اهل معصیته به تنهایی نیست یک امر مرکب موضوع واقع شده «و اذا کان یبغض اهل طاعة الله و یحبّ اهل معصیته فلیس فیه خیر» یعنی این مجموعه را اگر داشته باشد که یبغض اهل طاعة الله، و یحبّ اهل معصیته، اما اگر هر دو را دوست دارد این مشمول این حدیث می‌شود؟ اهل معصیت را دوست دارد آن‌ها را هم دوست دارد می‌گوید من آدم‌ها را دوست دارم،‌ حالا می‌خواهند اهل معصیت باشند می‌خواهند نباشند. این مشمول این حدیث نمی‌شود چون این حدیث انحلال هم نیست که بگوییم که می‌خواهد بفرماید إذا کان یبغض اهل طاعة الله فلیس فیک خیر، و الله یبغضک و المرء مع من احبّ، و باز موضوع بعدی آن «و یبغض اهل معصیته»،‌ این سه تا بر آن بار است این‌جوری هست؟ یا این که نه این واو عاطفه می‌خواهد بگوید کسی که قلبش این‌جوری هست که اهل طاعت را مبغوض دارد اهل معصیت را محبوب دارد این قلبی که این‌جوری است، این دو صفت در آن وجود دارد این‌ها این احکام را دارند اما اگر کسی نه اهل معصیت را دوست دارد اهل طاعت را هم دوست دارد، صلح کل است پس بنابراین این روایت شریفه باز بر فرض این که آن مقدمات را بپذیریم با موضوع ما مساوات ندارد، یک بخشی از موضوع ما را در صورتی که کسی این چنین باشد که بغض اهل طاعت را داشته باشد و حبّ معصیت را داشته باشد این عقاب می‌شود، این مستحق عقاب است این فاعل حرام است اما اگر این دو تا از هم‌دیگر جدا شد این روایت شریفه بر آن مسئله دلالت نمی‌کند.

س: ...

ج: بله،‌حالا این یک بحثی است که حالا ان شاء الله، ببینید

س: ...

ج: بله حالا این یک بحثی است که بعداً خواهیم کرد که آیا از این روایات ما می‌فهمیم این‌ها حیثیت تعلیلیه است یا تقییدیه؟ اگر حیثیت تعلیلیه باشد یعنی خود این را حب دارد ولو آن منشأ آن شده باشد اما حیثیت تقییدیه باشد یعنی همین، یعنی لأنّه اهل الطاعة مبغوضش دارد و لأنّه اهل المعصیة، این‌جوری می‌شود این حالا ان شاء الله بعد در مثقام جمع بین روایات خواهد آمد، فعلاً‌ اهل معصیت، این اهل معصیت است عنوان مشیر است معرّف است یعنی این آدم است. و اهل طاعت هم یعنی این آدم‌ها هستند،

س: کسی که یک گناه بکند به او می‌گویند اهل معصیت؟ یا این که کسی که لاابالی هست یعنی نسبت به خدای متعال بی‌موالات است این را می‌گویند.

ج: نه اهل معصیت، حالا ولو یک دفعه گناه کرده باشد.

س: ...

ج: ببینید نه مجموع،

س: ...

ج: نه نه، کسانی که گناه می‌کنند را دوست دارد حالا ولو این که این آقا هر روز حلق لحیه می‌کند همیشه، اهل معصیت است مگر می‌شود گفت اهل معصیت؟ اهل معصیت است کسی که شغلی را انتخاب کرده یک حقوقی می‌گیرد که این حقوق جایز نیست برایش، اهل معصیت نیست؟ اما یک بار اگر انجام بدهد، این هم اگر در ضمن کل باشد یعنی می‌گوید اهل معصیت را، اهل معصیت را یعنی یک جماعتی هستند یکی از آن‌ها حالا یک دفعه گناه می‌کند یکی هر روز دارد گناه می‌کند این مجموعه را هم می‌توانیم بگوییم این‌ها اهل معصیت هستند این اهل به ... دیگر بر همه‌ی آن‌ها صادق است می‌گوییم این‌ها اهل معصیت هستند کسی که همه‌ی این‌ها را دوست داشته باشد می‌شود اهل معصیت را دوست دارد.

س: ...

ج: آن‌جا تزاحم می‌شود باید خدا فیصله بدهد که چکار بکند.

س: ...

ج: بحث ما بر مدعای ما آن وقت دلالت نمی‌کند ما می‌خواهیم بگوییم که بغض اهل معصیت بغض فاعل منکر لازم است همین، این روایت دلالت نمی‌کند بر این که بر این مسئله‌ی ما دلالت نمی‌کند بر این مسئله دارد دلالت می‌کند چون باب ملازمه می‌خواهیم بیاییم این طرف، بر این دلالت می‌کند که کسی دو امر در قلبش باشد این حرام است اما آیا این دو امر اگر در قلبش نبود باز هم حرام است؟ این را دلالت نمی‌کند پس بر کلّ مدعای ما نمی‌تواند دلالت بکند.

س: ...

ج: فضیلت را دوست دارد یا این را دوست دارد؟ این شخص را دوست دارد؟

س:‌ ...

ج: مدعی می‌گوید که چی؟ می‌گوید این آدمی که اهل فضیلت است که گناه دارد نباید دوستش داشته باشی، چون هتّاک نسبت به خدای متعال هست اگر این روایات تمام بشود معارض نداشته باشد آن می‌گوید بله، آن صفت‌های خوب درست است که دارد ولی همین آدمی که این صفت‌های خوب را دارد چون با این کارش هتّاک نسبت به خدای متعال هست پس بنابراین نباید او را دوست داشته باشد.

س: ...

ج: حالا اگر با شماها مماشات بکنیم در این‌جا، آن برایهمه‌ جا است، مماشات هم بکنیم اجمال می‌فرمایید پیدا می‌کند پس استدلال باز ساقط است. ولی در موضوعات این‌جوری نیست اگر کسی مثلاً روایتی وارد شد که اگر کسی فرض کنید که فلان مفطّر و فلان کار را انجام داد باید کفاره بدهد شما فتوا می‌دهید هر کدام جداگانه هم همین‌جور است یا می‌فرمایید این نه مجموع است این‌جا برای این مجموع این کفاره قرار داده شده. است این به موارد مختلف می‌شود گاهی واو نشان‌دهنده‌ی این هست که هر کدام جدا جدا موضوع حکم است گاهی نه نشان می‌دهد که مجموع آن حکم است یک جاهایی هم ممکن است که اجمال پیدا بکند این‌جاها ظاهرش این هست که مجموع را دارد می‌فرماید إن کان یحبّ اهل طاعة الله و یبغض اهل معصیته، آن‌جوری خواهد بود.

 اشکال بعدی اشکال سندی است، اشکال سندی این است که «عَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِیه‏» گفته‌اند که این ابن العرزمی را ما نمی‌دانیم کی هست محتمل است ابن العرزمی متحد باشد با محمد بن عبد الرحمن بن محمد العرزمی، که این مجهول است. بعد ابن العرزمی عن ابیه، آن ابیه هم مجهول است پس بنابراین این دو راوی مجهول در سند واقع شده فلذا سند حجت نیست مگر این که شما قائل بشوید به این که وجود روایت در کافی، کافٍ فی حجیته، بنابراین علی مسلکنا ما مشکل سندی نداریم چون این روایت علاوه بر آن منابع در کافی هم وجود دارد و بخاطر این می‌توانیم بگوییم که سند تمام است اما در عین حال اگر صرف‌نظر از آن مبنا هم بکنیم یک راهی وجود دارد برای حل مشکل، و آن این است که... معجم، جلد 22 صفحه‌ی 196، چاپ اول معجم، یا دوم معجم است این چاپ اخیر آن نه، یعنی من این چاپ اخیر را ندارم آن چاپی که من دارم همان چاپ متوسط است نه اول اول، نه این اخیر، فرق اخیر این هست که در اخیر یک دستکاری‌هایی کردند چون مرحوم آیت الله خوئی قدس سره از آن مبنای کامل الزیارات عدول کردند که تمام من وَقَع فی السند کامل الزیارات را دیگر قبول نکردند که ثقه هست فقط مشایخ بلاواسطه، بسیاری از مطالبی که در معجم هست بر اساس این مبنا بود این مبنا را که ایشان عدول کردند. خیلی جاها دیگر باید عوض بشود این معجم‌های اخیر که چاپ شده اعمال کردند نه زیر نظر خود ایشان، بعد از ایشان روی مبنای ایشان اعمال کردند این نظریه را، فلذا یک جاهایی هم از دست‌شان در رفته، اعمال نشده این چاپ اخیر این‌جوری هست اما آن‌ چاپ‌های قبلی همان‌هایی بوده که قبل بوده و روی همان مبنای سابق بوده و حالا آن‌جا در صفحه‌ی 196 جلد 22، من سابقاً که این ابن العرزمی را مطالعه کرده بودیم آن‌جا این‌جوری نوشتم «لایبعد أنّه عبد الرحمن ابن محمد بن عبید الله العرزمی» چرا؟ چون خود مرحوم محقق خوئی در معجم رجال دارند که شیخ در کتاب تهذیب وصفهُ، این جناب محمد بن عبید الله العرزمی را، عبد الرحمن بن محمد بن عبید الله العرزمی را وصفهُ بالعرزمی و بإبن العرزمی، پس خود شیخ این جناب عبد الرحمن ابن محمد بن عبید الله العرزمی را در کتاب تهذیب توصیف فرموده تارةً به العرزمی و تارةً توصیف فرموده به ابن العرزمی، پس انسان حدس می‌زند که این ابن العرزمی که در سندها می‌آید یا عرزمی که در سندها می‌آید همین عبد الرحمن بن محمد بن عبید الله العرزمی باشد و این عبد الرحمن را وثّقه النجاشی، پس بنابراین عبد الرحمن به واسطه‌ی توثیق نجاشی، توثیق می‌شود. آن وقت ایشان از پدرش نقل می‌کند که العرزمی باشد العرزمی هم در تفسیر علی بن ابراهیم وجود دارد در بعض اسناد تفسیر علی بن ابراهیم وجود دارد که علی بن ابراهیم از پدرش که ابراهیم بن هاشم باشد از او نقل حدیث کرده است بنابراین اگر ما این استظهار را که این عبد الرحمن است و آن عرزمی را هم به این که در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم وجود دارد توثیق بکنیم که ایشان از تفسیر عدول نکردند از کامل الزیارات، از بخشی از آن عدول کردند یعنی در مشایخ بلاواسطه قبول کردند در مازاد بر او عدول کردند پس بنابراین می‌توانیم این سند را بنابراین مطلب چکار کنیم؟ تصحیح بکنیم اما اگر کسی بگوید ما برای‌مان ... این مظنّه‌ای است ظنی است ما جزم و اطمینانی به این حرف پیدا نمی‌کنیم دیگر آن اشکال سندی هم قهراً‌ دیگر جوابی نخواهد داشت. هذا کله در طایفه‌ی اولی، پس نتیجه این شد که ما در طایفه‌ی اولی دلیل معتبر السند و الدلاله‌ای پیدا نکردیم برای وجوب بغض اهل معصیت،‌ حالا بفعل المنکر أو بترک الواجب، علی الاطلاق که بگوییم بغض آن‌ها علی الاطلاق بر ما واجب است. دلیلی پیدا نکردیم فعلاً. الطائفة الثانیه ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:17250!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 59
تعداد بازدید دیروز :754
تعداد بازدید ماه جاری : 4567
تعداد کل بازدید کنندگان : 792868