26 مرداد 1402 | 01 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 086

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

آیه مبارکه دیگری که به آن بعضاً استدلال شده برای اثبات برائت شرعیه آیه چهل و دوم سوره مبارکه انفال هست که بعضی این آیه را به عنوان آیه تهلکه نامگذاری کردند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ» (42)

خب قبل از ورود در تقریب استدلال بعض نکات تفسیری آن را توجه کنیم که تمهید باشد برای کیفیت استدلال و قضاوت در این که آیا استدلال به این آیه شریفه تمام است برای برائت یا نه.

در این آیه شریفه خدای متعال ابتدائاً یک تصویری از چینش نیروهای اسلام و مشرکین و کاروان تجارتی که ابوسفیان و این‌ها داشتند ترسیم می‌فرماید و وضعیت جغرافیایی که این‌ها در آن قرار گرفته بودند. عُدوة به معنای ناحیه است.

«إِذْ أَنْتُمْ» یعنی لعل اذکروا، به یاد بیاورید آن زمانی را که شما در یک ناحیه نزدیک و پایین دستی بودید «وَ هُمْ» یعنی مشرکون «بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏» قهراً آن‌ها در یک جایگاهی قرار داشتند که تسلط بر شما داشتند، مشرف بر شما بودند، شما در تیررس آن‌ها بودید. «وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ» رکب یا جمع راکب است یا اسم جمع است. بعضی از أدباء ترجیح دادند اسم جمع باشد. حالا علی أی حال این مهم نیست. یعنی آن کاروان سواره این‌ها هم پایین دست شما قرار داشتند.

خب توی این وضعیت شما خیلی... عِده و عُده آن‌ها هم بسیار کم بوده؛ مسلمان‌ها و اصلاً برای جنگ نیامده بودند، آماده برای جنگ نشده بودند، این داستان جنگ بدر است.

مشرکون آن‌ها عِده و عُده داشتند از نظر جغرافیایی هم در یک مکانی قرار گرفته بودند که مسلط بودند بر پایین دستی‌های خودشان، از نظر نظامی و قواعد جنگ همه اولویت‌ها و ابزار فتح و پیروزی برای آن‌ها به حساب ظاهر محقق و مهیا بود. از آن طرف این کاروان تجاری ابوسفیان و این‌ها هم جوری بود که این مسلمین به آن‌ها کأنّ اشراف داشتند و این می‌توانست نظر آن‌ها را به مسائل تجارت و این که حالا چی آوردند و فلان جمع بکند و یک غفلتی در مسلمین ایجاد بشود که آن مشرکین هم از این غفلت و توجه به این امور استفاده بکنند و هجوم بیاورند و همه را قلع و قمع بکنند. خب یکی از این راه‌ها همین است که انسان‌ها را سرگرم یک مسائلی بکنند بعد آن‌ها هم کار خودشان را انجام بدهند. همین که در زمان انقلاب هم بزرگان انقلاب و سخنرانان آن موقع می‌گفتند که این مسائل ورزشی و فوتبال و این‌ها یک طرح استعماری است برای کشورها که جوان‌ها را سرگرم دنبال توپ دویدن بکنند کار به جهات دیگه مملکت نداشته باشند آن‌ها هم به راحتی هر کاری دل‌شان می‌خواهد بکنند.

خب این وضعیتی بود که وجود داشت هم از نظر جهت جغرافیایی، هم از جهت این که عِده و عُده آن‌ها زیاد بود و مسلمان‌ها خیلی کم داشتند هم از جهت این که یک وضعیتی وجود داشت که از نظر روانی می‌شد فکر این‌ها مشغول یک امور دیگه بشود و اصلاً غافل از مسأله مشرکین و جنگ و این‌ که این‌ها دشمن هستند و این‌ها الان آن جا هستند، یک چنین وضعیتی. خدای متعال در همین وضعیت بعد می‌فرماید که:

«وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ» اگر شما هم برای پیشرفت اسلام و پیروزی و این‌ها می‌آمدید با مشرکین خودتان برنامه جنگ و جدال می‌گذاشتید. این «لأختلفتم فی المیعاد» این‌ها موجب اختلاف شما می‌شد، آن‌ها قبول می‌کردند بعد زیرش می‌زدند، یا شما از ترس عده‌ای از مسلمین از ترس این که ما شرایط برای‌مان فراهم نیست،‌ الان نمی‌توانیم، خلاصه کار به انجام نمی‌رسید. برای خاطر این جهت خدای متعال یک تدبیر خودش انجام داده که بدون اراده شما و بدون این که شما میعادی با هم داشته باشید و در صدد جنگ باشید یک وضعیتی خدای متعال پیش آورد که ناچار این مقابله، این جنگ، این درگیری انجام بشود و علیرغم همه قوت‌هایی که آن‌ها داشتند و ضعف‌هایی که شما داشتید و مسائل روانی که برای شما وجود داشت که حواس‌تان به امور دیگه جلب بشود خدای متعال کاری پیش آورد که شما عده قلیل در این وضعیت خاص بر آن‌ها پیروز بشوید. حالا چرا خدا این کار را کرد؟ «لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً» تا این که خدا به انجام برساند آن کاری که باید می‌شد، کار لازمی که باید می‌شد «امراً کان مفعولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» حالا این «لیهلک من هلک عن بیّنه» این چیه؟ چند احتمال در این «لیهلک من هلک عن بیّنه» است؛

یکی این که این «لیهلک من هلک عن بیّنه» این بدل «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» باشد. بدل تفسیری آن. خدا این کار را کرد، این موقعیت را پیش آورد بدون اراده شما و با این خصوصیات ویژه که گفته شد، چرا این کار را کرد؟ لیقضی الله امراً کان مفعولاً» «لیهلک» این به جای آن هست. برای این که هلاک بشود حالا هلاک بشود یعنی چی؟ حالا احتمالاتی هست که بعداً عرض می‌کنیم حالا یکی‌ این است که یعنی عقوبت بشود، گناهکار بشود یا ضلالت پیدا بکند حالا هر چی که حالا بگوییم شش احتمال این جا هست. این جا خدای متعال این کار را کرده، این داستان را پیش آورد با این خصوصیات «لیهلک من هلک عن بیّنه وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» تا این که هلاک شوندگان و کسانی که هلاک می‌شوند این‌ها بعد البینة باشند، بعد از بیان باشند. و کسانی که هدایت پیدا می‌کنند و هلاک نمی‌شوند آن‌ها هم بعد البینة باشد. حالا فعلاً بالاجمال این جوری داریم این جا را معنا می‌کنیم.

پس یک احتمال این است که این «لیهلک» این بدل تفسیری «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» است. اگر این جوری گفتیم یک نکته‌ای هم از آن استفاده می‌شود و آن این است که این «لیهلک من هلک عن بیّنه» چون بدل تفسیری آن هست مفسَرش چیه؟ «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» امری است که باید انجام می‌شد. چرا باید انجام می‌شد؟ چون خدای متعال وعده داده بود در جای دیگر که فرموده که ... وعده داده خدای متعال که نصرت کند مؤمنین را، براساس آن وعده گذشته یا براساس این که این سیره خدای متعال هست که بالاخره حق را پیروز کند، یا براساس این که عدل الهی این را اقتضاء می‌کند که حق بر باطل بالاخره پیروز بشود. این یک امری است که باید می‌شد،‌ واجب بود، لازم بود می‌شد. حالا بدل تفسیری این امری که واجب بود و لازم بود و باید می‌شد إما براساس عدل، إما براساس حکمت، إما براساس آن وعده‌ای که خدای متعال داده که «کان حق علینا نصر المؤمنین» و اراده ازلی که داشتیم مثلاً بر این مسأله، این همین بود. تفسیر آن امر لازم همین است. این توی مقام استدلال خیلی به درد می‌خورد این نکته توی مقام استدلال که این یک امر ... این باید این جوری باشد که «لیهلک من هلک عن بیّنه» خب این یک احتمال.

احتمال دوم این است که این «لیهلک من هلک عن بیّنة» این لام متعلق به همین مفعولاً هست. «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» امری که باید انجام می‌شد و محقق می‌گردید که آن امر مفعول چیه؟ این است که «لیهلک من هلک» این هم یک احتمال است که بعضی‌ها دادند مثل آلوسی مثلاً چنین احتمالی را داده.

احتمال سوم این است که این لام «لیهلک» لام تعلیل برای لیقضی است. پس نه بدل از آن است و نه متعلق به مفعولاً است بلکه تعلیلٌ بعد تعلیل. تعلیل التعلیل است. خب آن داستان را خدا برای چی پیش آورد، آن وضعیت را برای چی پیش آورد؟ و آن مقاتله نامتناجس را خدای برای چی پیش آورد با این که آن‌ها خیلی قدرتمند بودند شما خیلی ضعیف بودید، اسباب اغفال و توجه هم در آن جا وجود داشت، کاروان کذایی وجود داشت اما در عین حال خدا این جنگ را پیش آورد و شما را پیروز کرد. این برای این بود که «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» خب چرا خدا قضی این امری که باید انجام می‌شد؟ دلیل این چی بود؟ چه انگیزه‌ای خدای متعال بر این داشت؟ انگیزه‌اش این بود که «لیهلک من هلک عن بیّنه» آن قضی انگیزه‌اش این بود که «لیهلک من هلک عن بیّنة» این بود که هر که هلاک می‌شود براساس بینّه باشد و بیان باشد. و هر کی هم حیات پیدا می‌کند براساس آن باشد.

خب چطور این بینّه می‌شد؟ به خاطر همین که معلوم بود این پیروزی فقط و فقط به اراده خدای متعال است چون اسباب ظاهری ندارد بلکه اسباب ظاهری خلاف این را اقتضاء می‌کرد، اقتضاء می‌کرد که مشرکین پیروز بشوند و مسلمین آن‌ها از بین بروند، مغلوب بشوند. خب پس خود این داستان که این جنگ پیش بیاید و شما با آن قلّت بر آن‌ها پیروز بشوید بدون این که هیچ اسباب عادی که ذهن‌های معمولی و الا چه اسباب عادی، چه غیر عادی همه من الله تبارک و تعالی است. اما ذهن‌های معمولی وقتی اسباب عادی باشد می‌گویند خب علتش این شد که ما پیروز شدیم. اما وقتی اسباب معمولی نباشد می‌گویند خدای متعال. مثل یک بیماری قرص و دوا و دکتر می‌رود و این‌ها خب می‌گوید چه جور خوب شدی می‌گوید فلان دارو را خوردم خوب شدم اما اگر بدون همه این‌ها دعا بکند خوب بشود می‌گوید خدای متعال باعث شد. با این که در هر دو جا آن که شفا داده خدای متعال است. ولی ذهن‌ها معمولی این چنینی است.

خب خدای متعال این حجت بالغه را، این بیان حقیقت را به فعل، به این کار محقق ساخت تا این که این ثمره را بدهد. «لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه»‌.

خب اگر تعلیل هم باشد باز دلالت می‌کند بر این که این یک مسأله لابد منه و مسلّم است، چون تعلیل یک امر واجب نمی‌شود یک امر مستحب و این‌ها باشد. آن «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» علت «لیقضی الله کان امراً مفعولاً» این است «لیهلک من هلک» پس معلوم می‌شود این هلاکت عن بیّنه و حیات عن بیّنه امرٌ لازمٌ واجبٌ که أوجب لیقضی الله امراً کان مفعولاً. پس چه این بدل باشد از کل آن، بدل تفسیر باشد این دلالت بر این مسأله می‌کند. چه تعلیل برای آن باشد دلالت بر این مسأله می‌کند که این امر لابد منه‌ است. چه این متعلق به مفعولاً باشد، آن امری که لازم و واجب است باشد که آن امر لازم و واجب چیه؟ همین است که «لیهلک من هلک» باز. بنابراین از این فراز استفاده می‌شود که «لیهلک من هلک عن بیّنة» یک امر واجب و لازمی است حالا إما براساس عدل الهی، إما براساس حکمت الهی، إما براساس وعده الهی.

خب حالا «لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة» خود این یعنی چی؟

بزرگان علما؛ مفسرین و غیرمفسرین به مقداری که ما اطلاع بر آن پیدا کردیم چون کلمات که خیلی هست ما همه را بررسی نکردیم ولی اصول آن به خصوص آن که مستدلین به آن توجه کردند در اصول «لیهلک» بعضی‌ها همان معنای ظاهری را گفتند دیگه. «لیهلک یعنی لیعیش» تا زندگی کنند... ببخشید «لیهلک» یعنی یموت، تا بمیرد و «یحیی» یعنی یعیش.  لیموت من یموت حالا عن بیّنه. این «عن» در این جا گاهی گفتند به معنای بعد است چون در زبان عرب گاهی واژه «عن» به معنای بعد می‌آید. حتی در قرآن شریف هم بعضی موارد به این معنا گفتند استعمال شده.

و ممکن هم هست که حصر مضافی باشد یعنی «لیهلک لیموت من یموت عن مخالفة البینّه و یحیی و یعیش من حیّ عن موافقة البیّنة» یا بعد بگیرید یا این باشد. خب وقتی که در زبان عرب به معنای بعد هست و این هم تناسب دارد و حذف مضاف هم نمی‌خواهد آن اولویت دارد. این یک احتمال.

احتمال دوم این است که مراد هلاکت قتل باشد. «لیهلک» یعنی «لیقتل» چون جنگ است دیگه. خدا می‌گوید این داستان را پیش آوردیم تا آن‌هایی که کشته می‌شوند این‌ها عن بیّنةٍ کشته بشوند. آن‌هایی هم که حیات پیدا می‌کنند و کشته نمی‌شوند، حیات‌شان باقی می‌ماند، زندگی‌شان ادامه پیدا می‌کند آن‌ها هم عن بیّنةٍ باشد. پس «لیهلک» هلاکت این جا به معنای قتل است. آن حیات هم به معنای همین تعیش و زندگی است. این را احتمله المحقق الخراسانی قدس سره در حاشیه وسائل. و این فرق می‌کند با آن قبلی. آن قتل است، ایشان هلاکت را به معنای قتل و کشته شدن گرفته که در میدان کارزار و جنگ است. آن «لیموت» حالا چه در میدان جنگ چه همین جوری خودش بمیرد می‌خواهد آن... معنای قبلی این است که خدا می‌خواهد هر کی می‌میرد، از دنیا می‌رود با بیّنه باشد. حالا چه توی جنگ چه غیر جنگ، چه به کشتن چه به غیر کشتن. ولی این معنایی که ایشان می‌کند خصوص کشته شدن و آن مسأله جنگ هست.

احتمال سومی که داده شده است این است که مراد از هلاکت و هلاک، کفر باشد و از حیات، اسلام باشد که در حقیقت هلاک استعاره است از کفر و حیات هم استعاره است از اسلام. یعنی ما این کار را کردیم که این کاری که لازم است انجام بشود. آن کار لازم حالا چی بود؟ این بود که هر که کافر می‌شود از روی بینّه باشد و بعد از بیان باشد و هر کسی مسلمان می‌شود و یا مسلمان می‌ماند آن هم از روی بیان و حجت باشد.

احتمال بعدی این هست که هلاکت به معنای ضلالت باشد، گمراهی و حیات هم به معنای هدایت باشد. پس مقصود این است که برای این که ضلالت و گمراهی پیدا کنند کسانی که ضلالت پیدا می‌کنند بعد البیان و هدایت پیدا کنند... کسانی که هدایت پیدا می‌کنند بعد از بیان که این در حقیقت می‌شود ارجاع داد به همان اسلام و کفری که مثلاً دیگران گفتند، مرحوم آشتیانی قدس سره احتمال اسلام و کفر دادند. فرمودند استعاره از اسلام و کفر باشد ولی بزرگانی هم مثل مرحوم علامه قدس سره در المیزان و بعضی از اصولیین این‌ها را به معنای هدایت و ضلالت گرفتند. که آن مصداقی از این می‌شود اسلام و کفر، مصداق هدایت و ضلالت می‌شود.

احتمال دیگری که وجود دارد که احتمال پنجم باشد، این است که مراد از هلاکت بالاستعارة عقوبت باشد. خود عقوبت، عقاب، عذاب. که کأنّ لیعاقب من یعاقب بعد البیّنة. پس هلاکت به معنای عقوبت‌کشی و «لیحیی من حیّ» حیات هم به معنای ثواب بردن، جزای به ثواب بردن. که این‌ها در حقیقت آثار عقوبت، آثار معصیت است و ثواب هم آثار اطاعت و بندگی است.

احتمال اخیر که احتمال ششم هست این است که مقصود از یهلک معصیت کردن باشد نه عقوبتی که یترتیب علی المعصیة که در احتمال پنجم گفته شد. تا این که کسانی که معصیت می‌کنند، نافرمانی خدا را می‌کنند بعد البیان باشد، و کسانی که یحیی یعنی اطاعت خدا را می‌کنند آن هم عن بینّةٍ باشد. این احتمالات سته‌ای است که در این جا وجود دارد.

خب حالا بعد از این که تمهید مقدمه شد و سیمایی اجمالی از مباحث تفسیری آیه شریفه که خب این خودش مباحثش طولانی و قابل دقت است و خود قرآن شریف من بارها عرض کردم که قرآن شریف کتاب آسانی نیست فهم آن و هم چنین قسمت‌های فراوانی از روایات اهل‌بیت علیهم السلام همین طور هست و طلبه‌ای که همه‌اش دنبال متون آسان و راحت است بعداً پای او توی گل گیر خواهد کرد. اگر کسی عادت نکرده باشد به این که متون مشکل مطلب در بیاورد و بفهمد، اگر این مهارت در او ایجاد نشده باشد بعداً در حدیث و کتاب و سنت هم می‌ماند و این بالاخره تراث ما است، ما که نمی‌توانیم کتاب و سنت را عوض بکنیم. باید طلبه در موقع دراساتش حتماً با این مقداری از پیچیدگی عبارت و نحوه... چه جور از عبارت پیچیده مطلب استخراج کرد آشنا بشود و تمرین داشته باشد روی این مسأله. حالا توی مسائل بی‌خود لازم نیست، توی مسائل حالا این‌ها هم یک قدری مال مسائل آموزشی هست و مباحثی که در این جا باید روی آن دقت بشود و تحقیق بشود.

حالا بعد از این که این روشن شد تقریب استدلال به آیه شریفه این هست.

سؤال: حاج آقا احتمالات دیگری هم هست بنابراین که «عن بیّنة» متعلق به هلک دوم باشد نه «لیهلک» «لیهلک من هلک عن بیّنة» آن کسانی که هلاک شدند عن بیّنه یعنی اسلام نیاورده «من حیّ عن بینّه» یعنی آن کسانی که اسلام را قبول کردند. کما این که توی آیات دیگر هم هست که مثلاً «یدعوکم لما یحییکم» یعنی اسلام محیی است. یا مثلاً «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی»...

جواب: این چه احتمال جدیدی شد؟

سؤال: «یهلک» با «هلک» معنای‌شان فرق می‌کند.

جواب: خب ما این که «لیهلک من هلک عن بیّنة»

سؤال: خب هلک به معنای کفر و هدایت باشد «لیهلک» یعنی ...

جواب: آهان «لیهلک» یعنی عقوبت بشود کسی که این جور شده. خب حالا این هم احتمالی است ولی خلاف ظاهر سیاق است دیگه. «لیهلک من هلک عن بینّة»‌

سؤال: نه یهلک اولی به سیاق می‌خورد، دومی یعنی کافر.

جواب: عیب ندارد.

سؤال: یعنی خلاف سیاق هم نیست دیگه.

جواب: این هم احتمالی است.

خب حالا چه جور تقریب استدلال کردند کسانی که به این آیه شریفه برای اثبات برائت تمسک جستند؟

خب آن‌ها فرمودند به این که طبق ... آیه شریفه می‌فرماید ما این کار را کردیم، این وضعیت را پیش آوردیم که در این وضعیت غیرمتعارف مسلمان‌ها پیروز بشوند. این کار را کردیم برای چی؟ «لیقضی الله امراً کان مفعمولاً» که آن امر مفعول یا آن مقضی، یا دلیل آن قضا علی ای حالٍ چی بود؟ این بود که «لیهلک من هلک عن بیّنة» پس به حکم این سیاق که یکی از این امور ثلاثه هست کشف می‌کنیم که این امری که در «لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة» ذکر شده است یک امری است لازم، لابد منه که خدای متعال... این امری است لابد منه که می‌خواهد این در خارج محقق بشود. حالا به همان بیاناتی که در طول بیان تفسیری دیگه عرض کردیم که به هر سه قسم این مسأله استفاده می‌شود.

پس از این سیاق می‌فهمیم  که این «لیهلک من هلک عن بیّنة» امرٌ لابد منه و امر مقضی و امر واجب و امر لازمی است از ناحیه خدای متعال.

حالا آن چه امری است؟ این است که اگر کسی عقوبت می‌شود، اگر کسی معصیت‌کار می‌شود، اگر کسی کافر می‌شود، اگر کسی کشته می‌شود، اگر کسی می‌میرد، اگر کسی به ضلالت می‌افتد، همه این‌ها بعد از بیان باشد، بعد البیان باشد، این امری است که خدای متعال آن را خواسته. قضا است یا علت قضا است یا امری که مفعول است و لابد‌منه است و باید انجام بشود. این را خدای متعال خواست.

پس بنابراین وقتی خدای متعال این را خواست بنابراین در مواردی که بیانی بر حکم نیست، بیانی بر تکلیف نیست قهراً در آن موارد اگر بخواهد عقابی باشد، معصیتی باشد، ضلالتی باشد، کفری باشد و همه این‌ها برخلاف آن چیزی است که خدای متعال خواسته پس بنابراین یدّل علی المدعا و این یک امر لازم و لابد‌منه است. این خلاصه استدلالی است که شده و می‌شود کرد.

در قبال این استدلال وجوهی از مناقشات وجود دارد که باید آن‌ها را بررسی کنیم. یک مناقشه آقای آخوند تعلیلاً لفرمایش شیخ که فرموده در دلالت این تأمل ظاهر است تعلیلاً لفرمایش شیخ فرموده.

سؤال: حاج آقا یعنی بنابر تک تک این احتمالات می‌فرمایید بر مدعا ...؟

جواب: حالا این جور خواستند بگویند.

ایشان می‌فرماید که نه ممکن است این قضیةٌ فی واقعة باشد. در خصوص وقعه بدر خدای متعال چنین کاری کرده، اراده‌ای فرموده اما در همه جا و در همه موارد معلوم نیست. قضیةٌ فی واقعة و آن هم واقعه بدر است و خدا می‌فرماید من این کار را کردم تا این که این‌هایی که کشته می‌شوند عن بیّنة باشد. همین احتمال و آن‌هایی هم که زنده می‌مانند آن‌ها هم عن بیّنه باشد. توی این جریان من این کار را کردم برای خاطر این که.... این فرمایشی است که ایشان دارند.

از این فرمایش کأنّ تلمیذ محقق ایشان خواستند جواب بدهند نه با طرح اشکال و جواب، با اضافه کردن یک واژه و یک مطلب. مرحوم آقای ضیاء قدس سره در مقالات‌شان ایشان این جوری فرموده:

«و منها آیة التهلکة الصادرة من خامس آل العباء فی مقام محاجّته علیه السلام مع اعدائه یوم الطف»

از این که حضرت در مقام محاجّه با اعداءشان به این آیه تمسک کردند معلوم می‌شود این‌ آیه مال واقعه خاصه نیست.

خب ما این جا نوشته بودیم که ما این را پیدا نکردیم که این در محاجّه حضرت سلام الله علیه ما پیدا نکردیم که حضرت در مقابل اعداءشان به این تمسک فرموده باشند. امروز هم یک کتابی هست کلمات الامام الحسین(ع)، این بخش‌های چیز را همه‌اش را یکی یکی نگاه کردم ببینم خب آن زمان حالا بیست سال پیش چقدر بوده و این‌ها، آن وقت پیدا نکردیم لعل در این مجموعه باشد. این مجموعه را هم هرچی تورق کردیم پیدا نشد. بعد به مقالات طبع جدید مراجعه کردم، چون موقعی‌ که این‌ها را نوشتیم آن طبع قدیم بود. آن جا دیدم که آدرس از لهوف داد و نقل کرده که:

«لَمَّا سَارَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ص مِنْ مَکَّةَ لِیَدْخُلَ الْمَدِینَةَ .... (که نمی‌دانیم این جا چی بوده) أَتَتْهُ أَفْوَاجٌ مِنْ مُؤْمِنِی الْجِنِّ فَقَالُوا لَهُ یَا مَوْلَانَا نَحْنُ شِیعَتُکَ وَ أَنْصَارُکَ فَمُرْنَا بِمَا تَشَاءُ...»

این‌ها آمدند برای یاری حضرت و گفتند ما شیعیان شما هستیم، یاران شما هستیم امر بفرمایید به هر چی می‌خواهید امر بکنید ما انجام می‌دهیم.

«فَقَالَ لَهُمْ ع وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ أَقْدَرُ عَلَیْهِمْ مِنْکُمْ....»

ما قدرتش را داریم، از شما هم قدرتمندتر هستیم، که شماها حالا اگر یک قدرت‌های خاصی هم دارید بله حالا از آن قدرت‌های خاص‌تان می‌خواهید استفاده کنید چون به چشم مردم نمی‌آیید، آن‌ها هم خبر ندارند، بریزید سر آن‌ها، آن‌ها را قلع و قمع بکنید. این یکی از قدرت‌های آن‌ها است دیگه که به چشم عادی ما نمی‌آید. فرمود ما قدرت بیشتری داریم. بله قدرت دارد امام حسین همان جا که ایستاده بگویید کونوا قردة خاسئن.

«وَ لَکِنْ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ...»

ولی ما این راه را نمی‌رویم. این کار را بنا نداریم بکنیم چرا؟

«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ.»

خب این جا اولاً این چیزی که حالا از لهوف نقل شده حضرت با اعداءشان نفرمودند. در محاجه با اعداء نیست که آقا ضیاء فرموده «فی مقام محاجته مع اعدائه» نه، این در مقام پاسخ احباء است که آن‌ها می‌خواستند بیایند کمک کنند. حضرت به آن‌ها جواب دادند منتها سرّ مطلب که ما می‌خواهیم آن‌ها «لیحیی من حیّ عن بیّنه و یهلکم من هلک عن بیّنة» خب ظاهر این است که حضرت سلام الله علیه مثلاً به این آیه استشهاد فرموده چون همان واژه‌ها را، همان جمله را این جا استخدام فرموده باشد.

پس بنابراین آقای آقا ضیاء کأنّ می‌خواهد جواب استاد بدهد که در حاشیه فرائد... می‌گوید این مربوط به وقعه بدر است و به همه جا نمی‌شود سرایت داد. ایشان می‌خواهد جواب بدهد نه، چون سیدالشهداء(ع) به این تمسک فرموده معلوم می‌شود اختصاص ندارد.

آیا این جواب تمام است یا جواب تمام نیست؟

خب اشکال اولی که روشن است این است که بالاخره این نقل، نقل لهوف است و یک نقل مرسلی است حالا ما کتاب لهوف را هم نداشتیم که ببینیم چه جوری نقل کرده یعنی الان در دسترس من نبود. مراجعه بفرمایید ببینید لهوف اصلاً چه جور نقل کرده، از یک راوی مجهولی نقل کرده، فلان.... بالاخره سند باید این داشته باشد یعنی حجیت صدور آن باید درست بشود إما به این که سند معتبری داشته باشد و إما به این که ایشان اسناد جزمی داشته باشد و اخبار جزمی بفرماید. البته اگر ایشان اخبار جزمی بفرماید چون اصل آن اصلی است که کلام ایشان محتمل الحس و الحدس هست و این محتمل الحسیة آن نیشقولی نیست و مطلب هم مطلبی است که حساً می‌شود آن را دریافت کرد از این جهت حجت است علی الاقوی ولی الان برای ما روشن نیست.

اشکال دوم این است که معلوم نیست حضرت با آیه شریفه می‌خواهد استدلال کنند شاید اقتباس از آیه دارند می‌کنند. نه این که بخواهند بگویند این آیه مال همه جا هست. اقتباس از آیه شریفه دارد می‌شود. یعنی همان جور که در آن واقعه خدای متعال آن کار را کرده حالا ما هم در این جا همین واقعه خاصه، بنده هم در همین واقعه خاص کربلا بنای بر این دارم. اقتباساً، نه این که بخواهد بگوید آیه مال همه جاها هست و ما طبق آیه می‌خواهیم... نه. پس بنابراین از این نمی‌توانیم استفاده این جهت را بکنیم.

جواب دومی که از این فرمایش آقای آخوند می‌شود داد این است که اگر به آن مقدمه تفصیلیه توجه بکنیم، اگر این باشد که این «لیقضی الله امراً کان مفعولاً» این کاری که باید می‌شد، لازم بود می‌شد. خب چرا لازم بود می‌شد؟ برای این که عدل این را اقتضاء می‌کند، برای این که حکمت بالغه این را اقتضاء می‌کند. برای این که ما قبلاً وعده نصرت داده بودیم «و کان حقاً علینا نصر المؤمنین» کدام هست؟ اگر استظهار می‌کنیم که براساس این است... این امر لازم و واجبی که باید انجام می‌شد براساس عدل است، براساس شأن ما است، براساس سیره متخذه ما است، خب اگر بر این اساس هم، اگر این جور باشد خب جواب آقای آخوند هم این است که خب وقتی در وقعه بدر خدا می‌فرماید براساس عدل ما، براساس آن سیره‌ای که با شأن ما موافق است، اگر این جوری هم استظهار بکنیم باز اختصاص ندارد چون چه فرقی می‌کند دیگه آن وقعه با جاهای دیگه، با موارد دیگر.

پس بنابراین... منتها حالا بعد ان شاء الله در ثنایای کلام روشن خواهد شد که ما می‌توانیم این را استظهار بکنیم یا نه. که این هم معلوم نیست چون ممکن است لیقضی الله امراً کان مفعولاً براساس کتب علی نفسه باشد نه براساس این باشد که عدل این را اقتضاء می‌کند. نه براساس این باشد که عدل اقتضاء می‌کند یا براساس این باشد که رحمت واسعه‌اش این را حتماً اقتضاء می‌کند. این معلوم نیست شاید خدای متعال روی لطف خاصی کتب علی نفسه الرحمة، براساس این باشد.

سؤال: شاید حاج آقا صغرویاً هم اشکال بشود کرد که ...؟

جواب: حالا این را دیگه بفرمایید خلاف چیز نباشد گفتیم.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

Parameter:17776!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 9
تعداد بازدید دیروز :573
تعداد بازدید ماه جاری : 5805
تعداد کل بازدید کنندگان : 794106