لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
خب فرمودند که وجوب احتیاط یعنی احتیاط، حُسن احتیاط، عقلاً و شرعاً مشروط است به این که منجر به اختلال نظام زندگی انسان فرداً أو جمعاً نشود. حالا اگر موجب اختلال میشود آیا مقتضای این شرط این است که مطلقا دیگه دست از احتیاط باید برداشته شود و دیگر احتیاط مطلقا حسن نیست یا این که نه، مقتضای این شرط این است که تبعیض در احتیاط انجام بشود؟ قهراً مقتضای این شرط، این نیست که به مجرد و به صرف این که اختلال نظامی پیش بیاید، بالمرّه دست از احتیاط کشیده بشود چون اگر میتوان کاری کرد که اختلال نظام هم لازم نیاید ولی مهما أمکن احراز خواستهی مولا بشود، امتثال خواستهی مولا بشود لا اشکال در این که عقل، این را حسن میداند و شرع هم حسن میداند. حالا در مقام تبعیض، دو صورت کلی متصور است؛ صورت اول این است که این امر.... یعنی در دو جا بحث متصور است؛ جای اول این است که یک واقعهی ویژهی خاصهای است که گفتیم احتیاط در آن جا منجر به اختلال نظام میشود. این جا روشن است که دیگه، این جا باید آن مورد را، احتیاط در آن مورد را ترک کند. اما اگر احتیاط و این انجرار به اختلال نظام از ضمّ احتیاطها با یکدیگر پیدا میشود؛ احتیاط در این مورد، احتیاط در آن مورد، احتیاط در آن مورد، مجموع این احتیاطها وقتی کنار هم گذاشته بشود اختلال نظام لازم میآید، حالا اختلال نظام شخصی یعنی زندگی شخصیاش مختل میشود؛ این که در مأکلش احتیاط کند، در مسکنش احتیاط کند، در ملبسش احتیاط بکند، در رفت و آمدهایش احتیاط کند، بخواهد در همهی آن امور احتیاط کند، در مسیرش احتیاط کند، هر خیابانی که مثلاً فرض کنید که دولت کشیده بخواهد دیگر آن جا راه نرود و امثال اینها، همهی اینها را بخواهد احتیاط بکند دیگه، مثلاً میخواهد برود بیرون شهر، این طوری برگردد بیاید، تازه اگر آن بیرون شهر، همهی جاهایش اراضی چه باشد و یا همین مشکلاتی که خیابانها دارد آنها نداشته باشد. اصلاً میخواهد این جوری زندگی کند، این اختلال در زندگیاش پیدا میشود. این ضمّ وقایع به هم و احتیاطات مختلف به همدیگر، ینجر الی اختلال النظام. در این موارد سه راه پیش رو دارد برای تبعیض؛ یکی این که به حساب احتمال فقط مشی بکند؛ یعنی هر جا احتمال بیشتری به این میدهد که حکم شرع وجود داشته باشد آن را فقط مد نظر قرار بدهد، به محتملها کار نداشته باشد، فقط به احتمالها کار داشته باشد. اگر یک جا مظنونش این است که این حرام است، مظنونش این است ولو این که حجت شرعی دارد برای این که اشکال ندارد، امارهای است، فتوایی است، چیزی است که اشکالی ندارد اما مظنونش این است که این حرام است. از آنهایی که مظنونش هست اجتناب بکند و ببینید که اگر از مظنونها اجتناب بکند ولی در بقیه، آنهایی که دیگر مشکوک است یا موهوم است، اجتناب نکند، ببیند اختلال نظام لازم نمیآید. این جا اقتصار کند بر اجتناب از مظنونات، یا این که میبیند از مظنون و مشکوک، پنجاه پنجاهیها از اینها اجتناب بکند و موهومات را دیگر بگذارد کنار، باز میبیند اختلال نظام لازم نمیآید، همین کار را بکند. این یک روش است.
روش دوم این است که نه، به محتملها بنگرد. در این وقایع ببیند، آن جاهایی که در این مسائل زندگی، آن جاهایی که محتملها، یک محتملهای مهمی است؛ یک جاهایی هست که بله، احتمال حرمت میدهد، احتمال ترک وجوب میدهد اما اینها یک چیزهایی نیست که آن محتملها امور خیلی عظیمهای باشد حالا مثلاً احتمال میدهد که فرض کنید که نماز جمعه هم واجب باشد شرکت کردن در آن، میرود شرکت میکند. اما کار به محتملها ندارد اما راه دوم این است که بر اساس محتملها بیاید تدبیر کند تبعیض را و آنهایی که در نظرش میآید، مثلاً برای فروج است، برای دماء است، برای حقوق ناس است، در اینها بیاید احتیاط بکند. اینها را در این موارد احتیاط کند اما در مواردی که مربوط به ناس نمیشود و اینها، در آنها دیگر احتیاط نکند. این هم به محتملها بپردازد فقط، بگوید من در این دایره ولو این که آن محتمل، موهوم باشد یا مشکوک باشد، به این اشکال ندارد. به احتمال اشکال ندارد، فقط به نفس محتملها توجه میکند، از احتیاط در آنهایی که محتملهای مهمی است فقط در آن دائره احتیاط میکند، در بقیه احتیاط نمیکند فلذا اختلال نظامی لازم نمیآید.
حالت سوم این هست که تلفیق کند؛ احتمال و محتمل را با هم تلفیق کند، آن جاهایی که محتمل مهم است و احتمالش هم احتمال بالایی است، مظنون است. محتملهای مهم که مظنونش هست، این جا حرمت هست، این جا چه هست، آن جا چه هست، این جوری و دیگر موهومها را بگذارد کنار، مشکوکها را هم بگذارد کنار. اگر ببینی این جوری بکند، این باز به اختلال نظام نمیانجامد میآید این راه را انتخاب بکند، پس تا حالا شد فقط به احتمال؛ دوم، فقط به محتمل سوم، تلفیق بین احتمال و محتمل، این جوری محاسبه بکند. از اول وقتی میبیند که اگر بخواهد احتیاط کند، به این جا میانجامد، به اختلال نظام میانجامد، این جوری تدبیر بکند و راه چهارمی هم وجود دارد و آن این هستد که بگوید نه، ما همین جور احتیاط میکنیم تا دیگه تفصیل که به محتمل نگاه کنیم، به احتمال نگاه کنیم، تلفیقی نگاه کنیم نه، همین جور دیمی احتیاط میکنیم در زندگی تا وقتی که به مرز اختلال رسیدیم؛ وقتی به مرز اختلال رسیدیم دیگه چه کار میکنیم؟ دیگر احتیاط نمیکنیم. این هم یک روش است؛ این چهار روش وجود دارد. حالا از بین این چهار روش... چون فرض این است که، فرض ما در این جا چیست؟ این هست که حُسن احتیاط است و الّا اگر احتیاط هم نکند، مشکلی ندارد. الان فرض این است دیگر، حجت دارد. ما فرض انسداد را الان بحث نمیکنیم یا جاهایی را که مقرون به علم اجمالی است فعلاً بحث نمیکنیم، همهی این راهها وجود دارد منتها کدام بهتر است؟ محقق خوئی قدس سره در مصباح الاصول فرموده این که بیاید یک روش واحدی را انتخاب بکند نه این که دیمی همین طور بیاید جلو، بگوید تا هر جوری شد، از آن به بعد دیگر احتیاط را بگذارد کنار، نه، یک روش واحدی را انتخاب کند، آنهایی که مثلاً مظنونش هست همیشه آنها را ترک بکند یا در روشهای دیگر که عرض کردیم، این بهتر است، چرا؟ به خاطر احادیثی که فرموده است که عملی که یدوم علیه بهتر است از عملی که گاهی انجام میشود گاهی هم ترک میشود؛ یعنی کأنّه این مسئله هم در اخلاق هست هم در جاهای دیگر هست که شما یک عمل را بر آن استمرار داشته باشید، این بهتر است از این که یک روز این جور، یک روز آن جور، یک روز آن جور، این خیلی به جایی نمیرسد، نتیجهی کافی را نمیدهد بلکه یک راهی را انتخاب کنید بر آن راه دوام داشته باشید، پیوسته بر آن راه باشید، این به نتیجه مطلوب إن شاءالله میرسد. در علوم هم همین جور است؛ مرحوم امام قدس سره وقتی که مرحوم حاج احمد آقا درس خارج میخواسته برود، یک نامهای برای او نوشتند، یک چند سطری هست؛ این نامه در مجلهی حضور و اینها هم به خط اما چاپ شده، ایشان فرموده ابتداءً چند تا درس برو، هر کدام دیدی تو استفاده میکنی، آن را انتخاب کن، دیگر بر او مستمر باش! این جوری نباشد چند ماه این جا، چند ماه آن جا، چند ماه...، به جایی نمیرسی؛ اول برای انتخاب درسهایی را برو، هر چه را دیدی که دیگه خودت، حالا تو با خصوصیاتی که داری، این را استفاده میکنی، دیگر بر او مداومت داشته باش! در تحصیل هم همین جور است، در درس هم همین جور است، در اخلاق هم همین جور است، در احتیاط هم حالا آقای خوئی فرموده همین طور است که یک روش واحد را انتخاب کند، دیگر بر او استمرار داشته باشد. بنابراین این....
س: استاد این را از ؟؟ چه استفاده کردید؟
ج: بله آقا؟
س: ؟؟ این را از روایت استفاده کردید؟
ج: بله، از روایت استفاده کردم.
س: بحث ما اصلاً روایی نیست؟؟
ج: نه، از این که این را «القلیل الذی تدوم عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ لا تدوم علیه»
س: حاج آقا «خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ».
ج: بله؟
س: این روایت «خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ».
ج: «لا تدوم علیه» آن که ایشان نقل کرده این است «خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ لا تدوم علیه».این هست؛ این مضمون در روایت هست. از این روایت استفاده میکنیم یعنی که شارع این ارشاد را فرموده است، بر اثر این ارشاد از این طرقی که گفتیم، بنابراین....
س: بحث کثیر و قلیل نیست؛ بحثی که در بحث احتیاط ما هست، نوع روش احتیاط است؛ بحث قلیل و کثیر و؟؟
ج: نه، صحبت سر «القلیل الذی» به قلیل آن کار نداریم، به این که «تدوم علیه»، همان کم را هم اگر فرموده، وقتی کم را هم فرموده مداومت بر آن داشته باشید پس در این جا هم آن همیشه مثلاً در این کار احتیاط میکند، فرض کنید که میگوید که من در ملبسم میخواهم احتیاط کنم، این اگر همیشه این احتیاط در ملبس را مراعات بکند، از این که لباس مثلاً غصبی واقعی یا حرام واقعی پوشیده باشد، بالاخره چه شده، اجتناب کرده تا آخر، اما اگر نه، یک روزی در ملبسش، فردا نه، ملبس را دیگر کار ندارد، در مأکلش، پس فردا هر دوی آن را کار ندارد، در مسکنش، آن فردا کار ندارد، در مسیرش، هر روزی یک جایی را احتیاط میکند. بالاخره این در آن واقع میشود در آنها، هیچ کدام از اینها به نتیجه نهایی نمیرسد اما اگر در یکی از آنها را انتخاب کند، در او احتیاط بکند بالاخره از آفات آن راه، دیگر مصون مانده تا آخر، اما اگر یک روزی در این احتیاط میکند، یک روزی ...، بله، حالا دنگش میگیرد میگوید امروز غذاهای مشتبه نخوریم، فردا غذاهای مشتبه را میخورد میگوید لباسهای مشتبه را نپوشیم، پس فردا میگوید عیب ندارد، حالا اینها هم که جایز که هست، حالا ما در این احتیاط نمیکنیم، در مسیرمان بیاییم احتیاط، حالا امروز از این مسیر نمیرویم، میرویم دور میزنیم از یک جایی میرویم که در این مسیرهایی که حالا به حسب ظاهر شرع هم جایز است رفتنش، حرف سر این جاها است ها! این جا جایز است، حالا این، بنابراین این واقع میشود در این آفات هر کدام از اینها،
س: ارشاد را میخواهید با این درست بفرمایید؟
ج: بله؟
س: ارشادیت را؟
ج: از این روایت این ارشاد دارد میشود به این که
س: چه کسانی را ارشاد میفرماید...از کجا ؟؟
ج: خیرٌ، بهتر است. بهتریت که معنای الزام که نیست، میگوید بهتر است.
س: نه، ارشاد که
ج: ارشاد اشاره ؟؟
س: هم با مولوی هم با ارشادی، ارشاد از کجا در میآید... خیر یعنی خوب است. این که ارشاد است که خودتان فرمودید ؟؟ که ارشاد است از خیریت در نمیآید که،
ج: نه، دارد اینها را دارد راه تدبیر امور را به ما یاد میدهد.
س: یاد میدهد
ج: بله، این لسان، یک لسان دیگر، این لسان این روایات، لسان وعظ و ارشاد و اینها است؛ نه این که امر مولوی نمیکند که، لسان دارد راهنمایی میکند، میگوید این بهتر از آن است. این لسان، همین که میگویم فهم عرفی داشته باشید، همین است دیگر، فهم عرفی همین است بله؛ آدم این روایاتی که میخواند میبیند لسان، لسان چیست؟ راهنمایی است، لسان ارشاد است که میخواهند راه را به ما نشان بدهد؛ این بهتر از آن است. نه که واجب است این کار را بکنی، واجبات را به راه نمیگویند.
س: دوتا اصطلاح را دارید با هم میفرمایید، وعظ را قبول داریم ولی وعظ ملازم با ارشاد اصطلاحی، ما این را؟؟
ج: این لسان، لسان وعظ است.
س: وعظ درست است، قبول؛
ج: وعظ هم یعنی همین، وعظ یعنی چه؟ یعنی راهنمایی دارد میکند نه این که دارد امر مولوی میکند؛ یعنی اگر کسی واقعاً آن کار را هم انجام بدهد بعد مداومت نداشته باشد، یک روزی نماز شب میخواند، یک دفعه دیگه نه، قرآن مینشیند میخواند به نام نماز شب، اینها که بد نیست؛ نه این که آن غلط است، آن ثوابهای خودش را دارد اما این میگوید که آقا نه، یک راه را انتخاب بکن، بر او مداومت داشته باشد، حالا حداکثر گفتند بعضی که یک سال، اقلاً یک سال مداومت داشته باش تا آن کار تو به شب لیلة القدر هم بخورد که لیلة القدر هم درست مشخص نیست کجاست که «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» (قدر/3) در آنها، این عمل را ادامه بدهد یک سال که لااقل در لیلة القدر هم واقع بشود، آن فضیلت «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» آن برایت درست بشود بعد حالا سال دیگر تغییر بده، حالا یک کار دیگر، بعد همین جور، اینها یک اموری است که برای راهنمایی است؛ حالا شما دلتان میخواهد هر چه شارع گفته بگویید مولوی است؟ خیلی خب، لکم الخیار، اما
س:» حاج آقا، مقابله؟؟ ارشادی آخه ظرفیت شما؟؟ ما عرض میکنیم ارشادی نیست، شما میگویید که
ج: ما استظهار میکنیم بالجزم و الیقین که اینها اوامر مولوی نیست و ارشاد است.
س: مولوی هم میتواند غیر قطعی باشد، آخر ما میگوییم ارشادی ؟؟ معلوم است قطعی نیست.
ج: اینها دیگر استظهار است دیگه، استظهار که نمیشود کاریش کرد. ما و شما دعواهایمان سر استظهار است. ما میگوییم ظاهر این عبارت این است.
س: ؟؟ کسی که ؟؟ میگیرد، نمیتواند بگوید من کمتر احتیاط کردم نسبت به آن کسی که سه روش را میگیرد، گاهی عمل میکند یا برعکس، بعد اگر یکی از طرق مثلاً با یک دلیل خاص و دلیل عقلی نشان داده بشود که این روش احتمال اصابهاش به واقع بیشتر است، او مطابق واقع، ولی از این روایت که بگوییم «قلیل یدوم و کثیر لا یدوم» این جا صدق میکند، نه هیچ کدام هم از لحاظ اصابه به واقع فرقی نمیکند، چه کسی که ؟؟ به شما بگوید چه کسی که روش را عوض میکند، هیچ کدام نمیتواند بگوید من از لحاظ احتمال اصابه به حکم واقعی و از شما بیشتر هستم. این مصداق قلیل و کثیر
ج: در آن ناحیهای که مداومت کرده، قهراً همین طور است.
س: بالاخره آن ناحیهای که رها کرده، چون آن جا احتمال اصابه به واقع بیشتری داشته؛ یعنی هیچ کدام را نمیتوانیم به حساب احتمالات بگویند من اگر ؟؟
ج: شما دیگر باید با شارع مباحثه کنید. شارع این جوری فرموده؛
س: ما عرضمان این است که ؟؟
ج: نه، شارع دارد هدایت میکند، شارع دارد تبیین میکند. امر مولوی است، شارع دارد راه را نشان میدهد.
س: حاج آقا این جا مقام میخواهم عرض کنم که این روایت بیگانه از بحث ماست. عرض ما این است.
س: ؟؟
ج: وجه بیگانگی آن را نفهمیدم چیست.
س: ؟؟ قلیل و کثیر دارد میفرماید. این جا هیچ کدام
ج: نه، میدانم
س: احتمال اصابه به واقع، مصداق قلیل و کثیر نیست.
ج: نه، نه، عرض کردم درست است موضوع این جا «قلیلٌ تدوم علیه خیر من کثیر لا تدوم علیه» درست است در قلیل و کثیر فرموده، احتیاط را نفرموده، موضوع... ولی ما از این یک مطلبی را اصطیاد میکنیم، استفاده میکنیم و آن این است که ادامهی بر یک کار این بهتر است از این که ادامه ندهی، هر وقت یک کار خیری را جدا جدا جدا جدا انتخاب بکنی و انجام بدهی؛ این از این روایت ادامه بر کار را میفهمیم که حسن است و کار خوبی است؛ حالا ما بیاییم را فقط در ناحیهی امور مهمه قرار بدهیم، این بهتر از این است که نه، یک دفعه مهم، یک دفعه به اهم، یک دفعه مهم، یک دفعه احتمال، یک دفعه یک چیز دیگر، یک دفعه یک چیز دیگر،
س: حاج آقا، ما همین را هم از این روایت متوجه نمیشویم. ما از این روایت این را متوجه میشویم که اگر شما؟؟
ج: استدلالی به این روایت نکنید، بگویید اینها برائت است؛ اگر متوجه نمیشوید از این خیلی خب نکنید.
س: مثل اشکال امام است در امور تدریجی.
س: ..... مثلاً ما مستحبات انجام بدهیم بهجای روزی بیست رکعت نماز بخوانیم دو روز بعد خسته بشویم ولش کنیم، روزی دو رکعت نماز بخوان ولی ادامه بده؛ این دو وجه ... ما این جوری متوجه میشویم نه اینکه حالا شما طرق را میخواهید انتخاب کنید....
ج: مثلاً شما در نمازتان احتیاط بکنید، حالا در کارهای دیگر احتیاط نکنید، در نمازهایتان به قول مرحوم آقای بروجردی که مرحوم والد میفرمودند، ایشان در نماز وقتی که به جایی میرسید که دلیل نبود با برائت میشد درست کرد، ایشان احتیاط میکردند در نماز. میگفتند نماز عمود دین است «إن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها» پس ما یک کاری بکنیم نماز را اقلاً بتوانیم احراز کرده باشیم که همانجوری که شارع گفته بجای آوردیم تا آن آثاری که برای نماز واقعی و صحیح است بله؛ حالا ما در ناحیهی نمازمان چهکار میکنیم؟ بله، یک لباسی یک چیزی که دیگر صددرصد میداند حلال است و فلان، این را گذاشته موقع نماز آنها را میپوشد، حالا وقت برای کارهای دیگرش و اینها نه، همان میپوشد میرود. یعنی در فقط نمازش این احتیاطها را میکند، از نظر مکانش، از نظر آبی که میخواهد با آن وضو بگیرد، از نظر طهارتش، از اینها فقط در نماز ....
س: این شاهد مثال برای فرمایش شما نیست حاج آقا، خودتان....
ج: چهکار میکند؟ این احتیاطی است که یدوم علیه؛ محقق خوئی میفرماید «أن یختار الاحتیاط فی بعض الافراد الارضیة دون بعض حتی لا ینتحل امر للاختلال النظام ابداً» چون همینجا را که، در بقیه را که چون احتیاط نمیکند فقط در این محدوده احتیاط میکند دیگر به اختلال نظام نمیانجامد «و لعلّ هذا الطریق الثانی أولی لما ورد عنهم(ع) من ان القلیل الذی تدوم علیه خیر من کثیر لا تدوم علیه» دیگر کفایت مذاکرات است در این باب.
پس بنابراین این طرقی است، ما گفتیم چهار راه هست، به کلام محقق خوئی که مراجعه بفرمایید میبینید که بعضی از نقائص در آن بیان ایشان وجود دارد، چهار راه ما گفتیم وجود دارد. بعد همینطور که ایشان فرمودند و آقای آخوند هم در کفایه فرموده «کان الراجح لمن التفت إلى ذلک من أول الأمر» یعنی از اول کار فهمیده که این بخواهد احتیاط تامّ داشته باشد به اختلال نظام میانجامد؛ «ترجیح بعض الاحتیاطات احتمالاً أو محتملاً» این احتمالاً او محتملاً مانعة الجمع نیست و لذا از در عبارت آقای آخوند هر چهارتا درمیآید که احتمالاً او محتملاً، احتمالاً تنها، محتملاً تنها، تلفیقاً یا این برای کسی که إلتفت؛ آنکه ملتفت نشده، قهراً دیمی این کار را کرده، حالا به سرمرز این رسیده. عرض میکنیم که کسی که از اول هم ملتفت نبوده، باز ایشان تقیید کرده به اینکه «لمن التفت من أول الأمر» نه، کسی ملتفت نبوده، همینجور آمده در همهی وقایع احتیاط کرده، رسید به جایی که دیگر اگر بخواهد احتیاط کند اینجا چند صورت دارد؛ یک صورت این است که بخواهد به احتیاط کالسّابق بکند این به اختلال نظام میانجامد ولی این اگر از حالا به بعد با تدبیر بکند احتمالاً او محتملاً او تلفیقاً نه، پس اینجوری نیست که این فقط کسی باشد که از اول حواسش جمع بوده؛ کسی که اگر از اول هم حواسش جمع نباشد و همینجور در همهی وقایع احتیاط کرده تا رسید به سرحدی که دیگر اگر بخواهد احتیاط آنجوری انجام بدهد در همهی وقایع چی میشود؟ اختلال نظام لازم میآید. این آدم هم چند صورت دارد، یکوقت دیگر کار به جایی رسیده که حتی یک احتیاط هم بخواهد بکند اختلال نظام لازم میآید، باید ترک کند؛ اما اگر نه، الان به سرحدی رسیده که اگر بیاید تدبیر بکند و تبعیض در احتیاط قائل باشد احتمالاً، محتملاً، تلفیقاً نمیشود، باید همین کار را بکند. پس بنابراین این قیدی هم که در کفایه فرموده است که این برای اول وقت است اما اگر اولش نبود دیگر باید بالمرّه ترک کند، این هم باید اصلاح بشود. این بحث تا اینجا تمام شد، ما یک استدراکی داریم از بحث اولمان که حُسن احتیاط باشد؛ آقای آخوند و بزرگان معروف در اصول این است که فرمودند که لا اشکال و لا ریب در اینکه احتیاط حسنٌ عقلاً و شرعاً. این مطلب.
من آن روز یادم آمد فرمایشی که از شیخنا الاستاد آقای حائری در درس در بحث استصحاب بود گمان میکنم شنیدم، این به ذهنم یک مرتبه آمد که ایشان اینطوری میفرمود، بعد دیدم که حالا بعضی از علما هم نظیر این مطلب را فرمودند مثل صاحب المحکم؛ و آن این است که اینها فرمودند ما روایاتی داریم که از این روایات استفاده میشود نه، احتیاط در بعض موارد این حَسن نیست و هیچ فایدهای بر آن مترتب نیست؛ اگر نگوییم عدم حُسن دارد لااقل حسن نیست. پس اینکه بخواهیم بگوییم شرعاً احتیاط همه جا حسن است این تمام نیست و درست نیست. و همچنین ما روایاتی داریم، بعض روایاتی داریم من الرسول(ص) و من الامام الصادق(س) که مضمونش این است که فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُؤْخَذَ بِعَزَائِمِه» خدای متعال دوست دارد که به رخصتهایش و اذنهایش اخذ بشود همانجوری که دوست دارد که به عزائمش و فرائضش اخذ بشود. وقتی ما در مسأله برائت داریم، اذن داده خدای متعال این رخصت خدای متعال است، چرا اینجا میگویید احتیاط حسن است؟ خدا دوست دارد به این برائت اخذ بشود؛ شک کرده به نحو شبهه.... در شبهات حکمیه وجوبیه برائت جاری میکند، دیگر احتیاط چی هست اینجا؟ خدا دوست دارد به این برائتی که جعل کرده در شبهات حکمیهی وجوبیه اخذ بکند. در شبهات تحریمیه هم برائت جعل فرموده، اذن داده، دوست دارد که به این برائت اخذ بشود، به این ترخیص اخذ بشود، چرا شما میگویید احتیاط حسن است؟ وقتی این چنین شد حتی ممکن است بگوییم حُسن عقلی هم ندارد؛ چرا؟ برای اینکه حَسن عقلی معلق است، شما برای احترام مولا، برای اینکه خواستهی مولا عقل بر این جهت دارد میگوید، دیگر عقل که کاسهی داغتر از آش که نیست، بهخاطر اینکه خود مولا میگوید من این را دوست ندارم، من آن را دوست دارم، احتیاط را دوست ندارم، دوست دارم به ترخیص من اخذ بکنید، پس عقل هم نمیگوید؛ شرع که نمیفرماید، عقل هم که تعلیقی است، پس بنابراین این معلقعلیه هیچوقت... عقل هم نمیگوید؛ این حاصل مطلبی است که ما در اینجا داریم.
اما آن روایاتی که (حالا در این فرصت کوتاهی که داریم من آن روایات را عرض بکنم) اما روایاتی که در این باب وجود دارد تا بعد ببینیم جواب این مطالب چی هست؟ اول آن روایتی را میخوانم که از شیخنا الاستاد شنیدم، ایشان در روایات واردهای در استصحاب، صحیحهی زراره که آنجا اینجوری است یک فراز از آن صحیحهی زراره، سهتا صحیحهی زراره داریم، یکی از صحیحههای زراره این فراز در آن هست «قُلْتُ فَهَلْ عَلَیَّ إِنْ شَکَکْتُ فِی أَنَّهُ أَصَابَهُ شَیْءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِیه» سؤال کرد که میدانم یک قطره دم رئاف أو شیءٍ آخری خورده به لباسم، حضرت فرمود که باید آن را پیدا کنی. گفت که نمیدانم کجاست؟ گفت آن ناحیهای که میدانی، حضرت فرمودن آن ناحیه را باید؛ حالا هی سؤال طرح کرده تا به این سؤال میرسد که «قُلْتُ فَهَلْ عَلَیَّ إِنْ شَکَکْتُ فِی أَنَّهُ أَصَابَهُ شَیْءٌ» آیا به عهدهی من هست که اگر شک کردم در اینکه آیا شیای به ثوبم اصابه کرده یا نه؟ «أَنْ أَنْظُرَ فِیه» فحص کنم؟ «قالَ: لاَ» حضرت فرمود: نه، در شبهات موضوعیه؛ اینجا جای احتیاط است؟ «قال لا». «وَ لَکِنَّکَ إِنَّمَا تُرِیدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّکَّ الَّذِی وَقَعَ فِی نَفْسِک» تنها و تنها... انّما است که دلالت بر حصر میکند؛ تنها و تنها نظر کردن به این جهت میخورد که آن شکی که در دلت هست از بین برود، و الا هیچ فایدهای دیگر ندارد. این حصر فائده در ذهاب الشک نفس دلیل است بر اینکه این حُسن شرعی و عقلی ندارد و الا میگفتند نه کار خوبی است، اگر احتیاط حَسن بود کار خوبی بود، حصر نباید بفرماید در اینکه فقط فایدهاش این است که شکات از در دلت این شک برود بیرون. اینکه حصر فرموده است فایده را در ذهاب شک معلوم میشود اثر دیگری، حُسن دیگری در اینجا وجود ندارد، لا حُسن عقلی و لا حُسن شرعی.
س: استاد همین که شکت از بین میرود خودش...
ج: نه، این نه، یا حالت نفسانی است یا حال روانی است؛ این بله، پس حُسن شرعی ندارد که شارع بگوید حتماً میخواهی شک در دلت نباشد، دلت میخواهد همه چیز را بدانی، آدم جستجوگر است دلش میخواهد وقایع برایش روشن بشود.
س: سببش ادراک واقع نیست؟
ج: نه، فقط شک را میخواهی از بین ببری و الا میگفت خوب است، برای اینکه درواقع نجس شده...
س: نه نه، سببش کشف و ادراک واقع نیست؟
ج: نه، نه، شک کرده .... این به خدمت شما عرض شود این روایت، پس این در البته این در کجاست؟ در طهارت و نجاست است دیگر، در اینکه ثوب نجس شده یا نه؟ آن مکان نجس شده یا نه؟ این چیزی که میخواهیم بخوریم نجس شده یا نه؟ در این محدوده است، در اینجا از این روایت استفاده کردند که.
س: حاج آقا آن دو راه ... فرد متشرعی هست و میخواهد یک وقتی به مثلاً نجاست آلوده نشود و میخواهد در حکم الله بکند، دارد نگاه میکند...
ج: بله، حضرت فرمود نه لازم نیست فقط فایدهاش این است، یعنی بیخود دنبال این چیزها نرو.
س: حاج آقا منشأ شک را حتماً در نظر میگیرد دیگر، اگر یک فرد لاابالی بود که اصلاً برایش ...
ج: همین فرد لاابالی نبوده حضرت میفرماید جز این فایدهای ندارد، همین که آدم لاابالی نیست، مهتمّ به این هست که از نجاست واقعی اجتناب بکند و اینها، حضرت میگوید نمیخواهد، لازم نیست نگاه بکنی، فقط فایدهاش این است که دیگر شکت از بین برود، شک از بین رفتن چه اثری دارد؟
س: این ملازمهای ایجاد نمیکند.
س: اگر آن شک از جهت احتیاط باشد که اصلاً یک جوری تأیید میشود دیگر؛ حاج آقا بالاخره اگر طرف بول برایش مهم نباشد از روی عمد و ادراک عمومی که نمیخواهد برود این را نگاه کند، میخواهد بگوید که یک وقت....
ج: بله آن میخواهد این را برای امام بگوید، لازم نیست بگوید، امام میگوید لازم نیست؛ شما بهخاطر اینکه میخواهی از نجاست واقعی احتراز بکنی، امام میگوید لازم نیست؛ این یکی...
س: نفرمود لازم نیست.
ج: چرا فرمود لازم نیست، فرمود: «لَا وَ لَکِنَّک» این تتمه را حضرت برای چی فرمود؟ یعنی از نظر شرعی نه، «وَ لَکِنَّک» این فایدهی تکوینی را دارد.
س: لا یعنی...
ج: لا یعنی لا، لیس علیک؛ گفت علیّ، حضرت فرمود: لا.
س: علیّ یعنی وجوب، ایشان میفرماید وجوب ندارد ولی حُسن که دارد، لکنّک استدراکی است که وجوب ندارد ولی حُسن دارد.
ج: نه حُسن هم ندارد، فرموده فایدهاش فقط ذهاب شک است، نه فایدهاش امتثال امر احتط شارع است، نه فایدهاش این است که درک واقع را میکنید؛ نه، و الا آنها اگر بود آنها را میفرمود.
س: آقا ملازم با عقل دیگر اینجا ... ملازم با عقل دیگر ایجاد نمیشود، حُسن شرعی نداشت درست، ولی چون همین ذهابالشک عقلاً یک حُسنی دارد که...
ج: ندارد، «بما انه ذهاب الشک» حُسن ندارد.
س: بما انهاش را کار نداریم، ما میخواهیم....
ج: احتیاط که ما میگوییم از احتیاط که میگوییم نه برای اینکه حالت...
س: آن ملازم است با این...
ج: نه...
س: ولو در ذاتش نیست ولی چون عادتاً ملازم....
ج: نه، عقلاً که احتیاط حسن است برای درک واقع هست، برای این است که خواستههای مولا انجام بشود نه برای این است که شک نفسانی از نفس من بیرون برود.
س: چرا همیشه آن ملازم دارد که ... هست
ج: میدانم ولی آنکه موجب حُسن است این جهت است که در رابطهی با مولا گفتیم، در رابطهی با مولا حَسن است برای این است.
و اما دلیل روایت بعدی، صحیحهی محمدبن محسن «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْحَمَّامُ یَغْتَسِلُ فِیهِ الْجُنُبُ وَ غَیْرُهُ أَغْتَسِلُ مِنْ مَائِهِ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ أَنْ یَغْتَسِلَ مِنْهُ الْجُنُبُ وَ لَقَدِ اغْتَسَلْتُ فِیه» رفتم حمام غسل کردم «ثُمَّ جِئْتُ فَغَسَلْتُ رِجْلَیَّ وَ مَا غَسَلْتُهُمَا إِلَّا مِمَّا لَزِقَ بِهِمَا مِنَ التُّرَاب» حضرت فرمود بله من هم چه کردم، بعد که آمدم خانه پاهایم را شستم، بدان اینکه پاهایم را شستم نه برای اینکه احتمال میدادم آنجاها نجس باشد، بهخاطر نجاست احتمالی؛ برای اینکه خاکآلود شده بود، برای این شستم. «وَ مَا غَسَلْتُهُمَا إِلَّا مِمَّا لَزِقَ بِهِمَا مِنَ التُّرَاب» بهخاطر این. وَ مَا یعنی به وجه دیگری نبود در نظرم، علت دیگری نداشت؛ یعنی برای احتیاط و اینکه لعلّ نجاست واقعی باشد و اینها نبود، فقط برای اینکه خاکآلود شده بود، گلآلود شده بود، مسیرها آنوقت اینجوری بود، من بهخاطر این فقط شستم. این هم در همین شبیه همین مسأله پدر ما میفرمود که مرحوم آقای بروجردی قدسسره آنوقتها همین مسیر گذرخان، ما هم که بچه بودیم یعنی تا خیلی سال، این خاکی خاکی بود، باران که میآمد و فلان همین گل، همینطور گلهای، آنهم گلهای قم که میدانید خاک قم هم چیز است، چسبندگی خیلی دارد، فلذا طلاب که میآیند قم دیگر از اینجا بیرون نمیروند این خاکش چسبندگی دارد؛ خیلی چسبنده است، آن لعنینها آنوقتها مخصوصاً گیر میکرد باید به زور هی بکنی آن را از زمین؛ خدا رحمت کند آقای قدوسی را میفرمود دیدم یک طلبهای خیلی با شدت و تندی با نعلین دارد میآید، راه میرود و هی پشت سرش هم این گلها را همینطور پرت میکند پرت میکند همینجور به عبا و قبا و چیز خودش و دیگران و اینها، من هم پشت سرش داشتم میآمدم، آمدم آمدم آمدم دیدم آمد در فیضیه نشست یک جایی همینطور پشت در یک حجرهای، اینقدر با سرعت، گل اینقدر چیز میشود، آخرش چهکار داشت؟ بیاید اینجا بنشیند در فیضیه. گفت آقای بروجردی به نماز تشریف میبردند از همین مسیر، عبایشان به خاک، به همان گلها کشیده میشد، حالا میخواهند بروند نماز؛ بعضیها که خدمتشان بودند گفتند که آقا عبایتان به خاک... گفتند میدانم، میدانم دارد کشیده میشود ولی عمداً دارم جمع نمیکنم که این طلبهها و اینها ببینند و یک درسی باشد که اینجور خودشان را در طهارت و نجاست چیز میکنند، دارم من میروم نماز این عبا هم به این خاکها کشیده میشد با همین هم دارم نماز میخوانم و متوجه هم هستم. این هم صحیحهی دیگر که الان...
س: این روایت...
ج: این هم دارد میخواهد بگوید که نه، اجتناب از نجاست حضرت نمیفرماید، فقط میفرماید «إنما» بهخاطر این جهت است. حالا دلتان را خوش نکنید، همهی اینها را جواب خواهیم داد انشاالله.
و میفرماید: و فی صحیحة الاخری له «قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) جَائِیاً مِنَ الْحَمَّامِ وَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ دَارِهِ قَذَر» آنوقتها که خیلی اینچنین بود، یک محوطهای است، مخصوصاً آنوقتها خیلی جاها اصلاً توالت نداشتند یا اگر هم توالت داشتند این فضولات توالت و اینها در بیرون از خانه قرار میگرفت «فَقَالَ لَوْ لَا مَا بَیْنِی وَ بَیْنَ دَارِی مَا غَسَلْتُ رِجْلِی وَ لَا نَحَیْتُ مَاءَ الْحَمَّام» اگر این قذرهای آنجا نبود پایم را نمیشستم، من از آب حمام و اینها، چون این شبههای بوده که آب حمام قلیل هم بوده دیگر، اینها نجس است، همهجور آدم میآید اینجا بالاخره خیلیها بلد نیستند طهارت و نجاست و اینها، نجس است و اینها، حضرت فرمود من برای این از این جهت احتیاط نمیکنم بلکه بخاطر این قذارتی که وجود دارد و واقعاً نجس میشود آب میکشم پایم را، نه بهخاطر جهت دیگر.
و هنا روایات أخر که انشاالله فردا اینها را بخوانیم ببینیم جواب هم آن «ان الله یحب ان یأخذ برخصه» و هم این روایات را آیا میتوانیم جواب بدهیم یا نه؟
وصلی الله علی محمد وآل محمد.