28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 076

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در استدلال به روایت عبدالله بن وضّاح عن ابی عبدالله(ع) بود که یک بار دیگر برای استحضار متن حدیث شریف را بخوانیم.

«کَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع یَتَوَارَى الْقُرْصُ وَ یَقْبِلُ اللَّیْلُ وَ یَزِیدُ اللَّیْلُ ارْتِفَاعاً» شب روی می‌آورد و و ارتفاع شب هم بالا می‌رود یعنی تاریکی‌ها افزوده می‌شود «وَ یَسْتُرُ عَنَّا الشَّمْسُ» خورشید هم مستور می‌شود «وَ یَرْتَفِعُ فَوْقَ الْجَبَلِ حُمْرَةٌ وَ یُؤَذِّنَ عِنْدَنَا الْمُؤَذِّنُونَ فَأُصَلِّی حِینَئِذٍ وَ أُفْطِرُ إِنْ کُنْتُ صَائِماً أَوْ أَنْتَظِرُ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ الَّتِی... فَوْقَ الْجَبَلِ فَکَتَبَ ع أَرَى لَکَ أَنْ تَنْتَظِرَ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِکَ».

س: حالا این ابتدا نسخه ... این «فَوْقَ الْلیلِ»، در تهذیب «فَوْقَ الْجَبَلِ» است در وسائل «فَوْقَ الْلیلِ» است. «وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ الْلیلِ»

ج: آن «أَنْتَظِرُ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ فَوْقَ الْلیلِ»؟

س: «فَوْقَ الْلیلِ» دارد.

ج: بله، این مناسب‌تر است؛ یعنی آن حمره‌ای که بالای کوه هست از بین برود.

س: «وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ الْلیلِ حُمْرَةٌ»

ج: بله؟

 س: «وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ الْلیلِ حُمْرَةً» آن جاست.

ج: آهان، آن جا؟

س: بله آن جا

ج: در هر دوتای آن ...

ج: آن هم باز همین جور است. به قرینه ذهن آن هم «جَبَل» است. ظاهراً غلط چاپی باشد.

س: حکم هر دوتای آن «لیل» آمده، «جَبَل» اصلاً ندارد.

ج: اصلاً «جَبَل» ندارد؟

س: در آن نسخه نه. در هر دوتا به جای «جَبَل» «لیل» است.

ج: آخر این «فَوْقَ الْلیلِ حُمْرَةً» دیگه خیلی نامأنوس است.

س: طلوع را نمی‌گوید؟

ج: طلوع؟

س: اتفاقاً خود این استاد قرینه می‌شود برای این که «حُمْرَةً»، «حُمْرَة» مشرقیه است یعنی احتمال «حُمْرَة» مغربیه می‌رود کنار چون حمرة مشرقیه است که شب می‌آید بالا، آن حمره با آن می‌آید بالا،

ج: بله، حمرة مشرقیه هم شب هنوز تاریک نشده و الّا دیگه مرتفع می‌شود. حالا بالاخره سؤال این شخص بنابر نسخه «جَبَل» حالا یا آن نسخه این هست که خورشید مستور می‌شود و استتار قرص می‌شود؛ یعنی در ظاهر امر آن منطقه‌ای که ما زندگی می‌کنیم که بنابر نسخه «جبل» کوهستانی هم هست، خورشید استتار پیدا می‌کند اما هنوز ذهاب حمره نشده، حالا ذهاب حمره را هم فعلاً همین طور مجمل می‌گیریم. ذهاب حمره نشده، مؤذن‌ها هم اذان می‌گویند، حالا وقت نماز مغرب داخل شده یا نه؟ می‌توانیم نماز مغرب را بخوانیم یا نه؟ 2- اگر صائم هستیم می‌توانیم افطار کنیم یا نه؟ امام(س) حسب این نقل می‌فرماید: «أَرَى لَکَ أَنْ تَنْتَظِرَ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِکَ». که شیخ اعظم فرمود این «وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِکَ». در حقیقت در مقام تعلیل برای آن جمله قبل است و می‌خواهد بفرماید این که من گفتم صبر کنید تا ذهاب حمره بشود، به خاطر این است که لازم است که برای دین، احتیاط به خرج بدهید. از این جهت است؛ مثل این که در مکالمات عرفیه، در نصایح، پندهایی که کسی به دیگری می‌کند می‌گوید که «أری لک أن تؤدی دِینک، و تخلص نفسک» یک آدم بدهکاری هست که هر روز بدهکارها می‌آیند می‌روند، این هم پولدار است، می‌گوید من «أری لک» این که دِین را وفا کنی خودت را خلاص کنی، این خودت را خلاص بکنی در حقیقت تعلیل و دلیل است برای این که چرا می‌گویم ادای دِینت را بکن؛ یا یک کسی می‌گوید «أری لک» این که این در دارو، ولو این داروی تلخی است، بخوری و خودت را نجات بدهی از مریضی، این خودت را نجات بدهی از مریضی، این تعلیل است برای آن قبل است، پس این جا امام(ع) می‌فرماید علت این که من دارم به تو می‌گویم که صبر کن تا ذهاب حمره بشود، این هست که باید أخذ کنی به «حَائِطَةِ لِدِینِکَ». بنابراین وقتی این شد تعلیل، می‌شود یک کبرای کلی، دیگه اختصاص به مورد ندارد چون اگر ما چنین کبرای کلی را از این حدیث استفاده نکنیم شخص می‌گوید ممکن است کسی بگوید این وجوب احتیاطی است در مورد خاص و ادله‌ی برائت را تخصیص می‌زنیم می‌گوییم که در این مورد خاص واجب است احتیاط، مثل این که در فروج گفته می‌شود مثلاً احتیاط واجب است، در دِماء گفته می‌شود احتیاط واجب است، این جا هم یک مورد خاصی است، تخصیص می‌زند به ادله‌ی برائت اما اگر گفتیم نه این تعلیل است برای قبل، تعلیل یعمم و یخصص می‌شود یک کبرای کلی به درد همه جا می‌خورد، فلذا ادله‌ی داله‌ی بر احتیاط همین ماده احتیاط، نه به حمل ‌شایع احتیاط باشد نه؛ حتی به لفظ احتیاط و به ماده احتیاط، احتیاط را واجب کرده باشد، مهم‌ترین دلیل آن یکی همین روایت شریفه است و آن روایتی که اول بحث خواندیم، اولین روایتی که وقتی وارد ادله‌ی داله‌ی بر وجوب احتیاط شدیم خواندیم، این دوتا، چون هم آن سندش تمام بود هم این گفته می‌شود سندش تمام است فلذا شهید صدر از بین ادله‌ی داله‌ی بر احتیاط فقط همین دوتا روایت را انتخاب فرموده است هم آن روایت اول و هم این روایت و دیگه بقیه روایات احتیاط را ارجاع دادند گفتند و ذکر نکردند.

س: سندش را بررسی می‌فرمایید؟

ج: بله آقا؟

س: سند این روایت را بررسی می‌فرمایید؟

ج: اگر دیگه دلالتش تمام شد گفتیم این روایت از بس کثیر است، 68 روایت است گفتیم دیگه به خاطر استفاده و مسلمیّتش دیگر بررسی سندی نمی‌کنیم. حالا مگر این که در یک مورد خاصّی اجابةً برای امر مؤمن بخواهیم که این کار را بکنیم.

و اما در مقام جواب از این استدلال گفته شد که مجموعاً در این ذهاب حمره‌ای که این آقا سؤال کرده است چهار احتمال وجود دارد.

احتمال اول این است که شاید در ذهن این عبدالله ‌بن وضّاح این بوده است که ذهاب حمره‌ی‌ مغربیه لازم است چون می‌گوید فوق جبل، نمی‌گوید فوق الرأس، حمره‌ی مشرقیه فوق الرأس است. انسان نزدیک غروب که می‌شود اگر نگاه کند غروب که می‌شود یک سرخی بالای رأس می بیند. این گفته که در طرف همان مغرب، بالای جبل بنابراین نسخه، من یک سرخی می‌بینم، آیا شرط است برای نماز، وقت نماز مغرب یا برای افطار که آن حمره ذهاب پبدا کند و از بین برود یا نه؟ بنابراین احتمال اول است که می‌خواهد بگوید هل یشترط در دخول وقت نماز مغرب و جواز افطار ذهاب حمره‌ی‌ مغربیه أم لا؟

س: اگر این مغربیه را ببیند که غروب آفتاب را می‌بیند دیگه؛

ج: بله؟

س: اگر در جایی که کوه هست که دیگر قاعدتاً نمی‌شود ذهاب مغربیه را دید.

ج: چرا؟

س: چون مغرب مشخص نیست یعنی این فقط کوه است، این پشت کوه قرار گرفته و این فقط در بالای جبل را می‌بیند نه پشت کوه را،

ج: خیلی لابد، نه چون تاریکی هم بالا آمده، با این می‌شود. تاریکی بالا آمده، خود این هم می‌گفت که تاریکی زیاد شده، از این جهت چنین شبهه‌ای برای او هست و مؤذن‌ها هم که دارند اذان می‌گویند پس برای آن‌ها هم روشن است. این یک احتمال است. شهید صدر این احتمال را ابداع کردند در کلام ایشان که محتمل است سؤال سائل از این باشد که اگر از این باشد باید ما روایت را حمل بر تقیه بکنیم و «یسکت عن الاستدلال»، چرا؟ برای خاطر این که مسلم است از نظر فقه امامیه که ذهاب حمره‌ی مغربیه لازم نیست و الّا یک ریع، چه قدر باید بیشتر ما صبر بکنیم تا نماز بخوانیم چون یک مقداری، ده بیست دقیقه‌ای طول می‌کشد تا آن حمره‌ی مغربیه هم زائل بشود و این یک مسلکی است یک عده خطّابیون که این‌ها اهل بدعت بودند و این بدعت را هم آن‌ها گذاشتند. این روایت هم تقیةً شاید، شاید محلی هم که این‌ها زندگی می‌کردند آن‌ها بودند فلذا حضرت می‌بینید فرموده: «أَرَى لَکَ» برای تو می‌بینم یعنی این کأنه برای حفظ جان تو، برای حفظ...، چون معمولاً در احکام الهی که «أَرَى لَکَ» یا فلان گفته نمی‌شود، این همه است. این «أَرَى لَکَ» نشان می‌دهد که برای تو؛ یعنی به نفع تو، این می‌شود امر بر تقیه کرد. این احتمال اول که ایشان فرموده است «ان یراد اشتراط ذهاب الحمرة المغربیة، فتکون الروایة من أدلة اشتراط ذهابها فی صلاة المغرب کما یقول بذلک الخطابیون و على هذا لا بد من رد الروایة إلى أهلها لما ثبت فی الفقه من عدم اشتراط ذلک و من الطعن على الخطابیین الذین أظهروا هذه البدعة» این احتمال اول که اگر این باشد. حالا اگر ما استظهار... این اضافه را عرض می‌کنیم، حالا ما اگر از این روایت همین را استظهار کردیم پس دلالت ندارد و روایت هم باید ردّ به اهلش بشود. اگر هم این را استظهار نکردیم بلکه این در کنار بقیه احتمالات وجود داشت؛ پس روایت مردّد می‌شود بین ما یصح الاستدلال به که آن معانی مثلاً اُخر باشد و این احتمال که بنابراین احتمال، روایت از حجیت می‌افتد و باید ردّ به اهلش بشود. بنابراین همین که پای این احتمال اول در میان می‌‌آید، حالا یا به نحو استظهار یا به نحو احتمال، موجب سقوط استدلال به روایت شریفه می‌شود.

س: حاج آقا، مورد تقیه‌ای است، کبری هم تقیه‌ایی است؟

ج: بله، خوب حرفی زدید.

این جا تعلیقهایی که وجود دارد همین است که حالا معلل می‌شود تقیه‌ایی اما علت چرا بشود تقیه‌ایی؟ حضرت می‌فرماید باید أخذ به حائط فی الدین ‌کرد و ما مواردی داریم در روایات مبارکات و در فقه هم هست، در روایات باب استصحاب هم وجود دارد که در آن جا هم گفته می‌شود ما تطبیق این تعلیل یا این علت را بر مورد نمی‌فهمیم. یا این مورد با این علت تطبیق نمی‌کند پس راوی لعلّ یک اشتباهی برای او پیدا شده در بیان مثلاً معلل، اما علت را چرا بگوید، علت را حضرت دارد می‌فرماید: «أن تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِینِکَ». آن که فرموده باید ذهاب حمره‌ی مغربیه بشود که آن معلل است، آن حمل بر تقیه می‌شود یا این‌ها ساقط می‌شود اما این علت را چرا؟ علت را أخذ به او می‌کنیم و بنابراین اشکالی ندارد بنابراین که تفکیک در حجیت هم همان طور که در اصول بیان شده امرٌ صحیحٌ که یک روایت ممکن است یک فرازش به خاطر جهتی حجیت نداشته باشد، فراز دیگرش حجیت داشته باشد. این جا هم همین جور می شود.

الثانی: احتمال دومی که در روایت داده می‌شود این هست که از این نه حمره‌ی مشرقیه مقصود است و نه حمره‌ی مغربیه به آن معنای متعارف و معمولش، بلکه مقصودش این است که وقتی که خورشید در آستانه و لحظات آخری است که دیگر می‌خواهد استتار پیدا بکند، یک سرخی شدیدی هم در همان مقطعی که خورشید می‌خواهد استتار پیدا کند، پیدا است. حالا سؤال ایشان این است، سؤال از شبهه حکمیه نمی‌کند از اشتراط نمی‌کند. مسئله را بلد است. سؤالش این است که با توجه به این خصوصیت من شک دارم که واقعاً خورشید غروب کرد؟ حالا اگر استتاری هستیم، استتار القرص پیدا شد، اگر مغربی هستیم مغرب حاصل شده یا حاصل نشده؟ به خاطر این که آن منطقه کوهستانی است، من احتمال می‌دهم که الان خورشید استتار پیدا نکرده از افق بلکه فقط پشت کوه رفته که اگر کسی بالای کوه برود می‌بیند هنوز خورشید، هنوز آن جاها آفتاب است و هنوز اصلاً نه استتار پیدا شده و نه مغرب پیدا شده،

س: اذان نمی‌گویند این جور موقع‌ها

ج: بله آقا؟

س: اذان نمی‌گویند.

ج: نه آن جا چون همین جور که می‌بینند تاریک شد، خیال می‌کنند که چیست؟ خیال می‌کنند مغرب شده، استتار قرص شده، محل‌شان جوری است و محاط به کوه است خیال می‌کنند این جوری شده، این برای خیلی عوام پیش می‌آید دیگه؛ آن‌ها خیال می‌کنند دیگه شب شده الان، حالا این آقا آدم متوجهی بوده، آدم متوجهی بوده، برایش سؤال پیش آمده که این‌ها اذان می‌گویند؛ درست است ولی من به خاطر دیدن این سرخی شدید، فوق الجبل به خصوص، نه افق که نیست، فوق جبل است، آن جا می‌بینم یک سرخی است. این احتمال می‌دهم نه، خورشید واقعاً آن طرف کوه وجود داشته باشد و این سرخی شعاع او هست، بازتاب او هست. پس سؤال از چه می‌کند؟ سؤال از شبهه موضوعیه می‌کند. حکم را بلد است، حالا یا استتار قرص می‌داند ملاک است یا مغرب می‌داند ملاک است. سؤالش این است که در اثر دیدن این قرمزی من شک می‌کنم که آن چیزی که شارع آن را ملاک قرار داده است که می‌دانم هم آن چه هست، آن محقق شده است یا محقق نشده است؟ پس از شبهه موضوعیه سؤال می‌کند. امام هم در شبهه موضوعیه دارند می‌فرمایند که چیست؟ این جا واجب است که احتیاط بکنی، درست هم هست. چرا؟ برای خاطر این که در این جا هم استصحاب بقاء یوم وجود دارد یا استصحاب عدم دخول شب وجود دارد؟ حالا شب که می‌گوییم یعنی همان چیزی که ملاک است. استصحاب عدم استتار قرص، اگر این شد یا استصحاب عدم دخول مغرب، و یا استصحاب بقاء یوم را دارد. یا این که از این استصحاب‌ها هم صرف نظر بکنیم، اشتغال یقینی یقتضی البرائة الیقینیه، اگر که الان افطار بکند، یقیبن پیدا نمی‌کند که «أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل‏» (بقره/187) را تحویل مولا داده یا نداده؟ «أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل‏» را تکلیفی است که یقین به آن دارد، با این افطار نمی‌داند این را تحویل مولا داده یا نه؟ از آن طرف فرموده نماز مغرب بر تو واجب است عند... این با این که الان نماز بخواند نمی‌داند این را امتثال کرده یا نکرده؟ اشتغال یقین یقتضی البرائه الیقینیه، پس هم به مقتضای استصحاب و هم به مقتضای قاعده‌ی اشتغال در این موارد باید احتیاط بکند و امام این شبهه موضوعیه را فرمودند واجب، در این مورد و این طبق قاعده است و درست است و ربطی به بحث ما ندارد که احتیاط در شبهات حکمیه باشد. بنابراین اگر ما این احتمال هم در این روایت بدهیم که احتمال بسیار قوی‌ای است که همین را می‌خواسته بگوید آن شخص، نه از شبهه حکمی که دارد سؤال می‌کند. بنابراین روایت مربوط به بحث ما نمی‌شود، حالا اگر استظهار کردیم این معنا را، که اصلاً روشن است این روایت مربوط به بحث ما نیست، اگر این احتمالی شد در قبال کنار سایر احتمالات، حدیث را از استدلال برای بحث ما می‌اندازد چون مردّد می‌شود بین ما یصح الاستدلال و ما لایصح الاستدلال.

احتمال سوم:

احتمال سوم این هست که این از شبهه حکمیه دارد سؤال می‌کند؛ یعنی در ذهنش هست که آقا علاوه بر استتار قرص یا علاوه بر این که مغرب باید بشود، یک امر دیگری هم شرط است و آن ذهاب این حمره است؟ ذهاب حمره‌ی مشرقیه که محل کلام است دیگرکه آیا این ذهاب حمره‌ی مشرقیه لازم است یا لازم نیست؟ ما باید صبر کنیم تا این خورشید، تا این سرخی‌ای که بالای سر ما هست ذهاب پیدا بکند یا این‌که نه لازم نیست، بین فقها هم یک اختلافی هست. این از همین دارد سؤال می‌کند عن اشتراط ذهاب حمره‌ی مشرقیه دارد سؤال می‌کند، که این لازم است یا لازم نیست؟

س: استاد بنابر احتمال دوم چرا به عمومیت در ذیل حدیث بنابر احتمال دوم تمسک نمی‌کنیم؟

ج: «أری لک أن تأخذ بالحائطة لدینک» یعنی این‌جا دیگر لازم نیست بگویم تعلیل است، یعنی باید این‌جا احتیاط را اخذ بکنیم؛ در این مورد باید احتیاط را اخذ کنیم. هذا اولاً؛ ثانیاً به خدمت شما عرض شود که حالا بعد خواهیم گفت که ان‌شاالله یک قرائنی دیگری خواهیم آورد که این‌ها را هم باید حمل، این تعلیل‌ها را باید حمل بر غیر وجوب بکنیم و ارشادی هم بکنیم.

و اما احتمال سوم چه بود؟ این بود که این دارد از اشتراط ذهاب حمره‌ی مشرقیه سؤال می‌کند و امام(ع) می‌فرمایند که: بله، مشترط است ذهاب حمره‌ی مشرقیه، اگر این‌جوری هم گفتیم فقهایی که در بحث فقه در این مورد قائل هستند به این‌که ذهاب حمره‌ی مشرقیه لازم نیست بشود، آن‌ها این روایت را به‌خاطر آن قرائنی که آن‌جا اقامه می‌کنند حمل بر تقیه می‌کنند، که باز حمل بر تقیه می‌شود؛ منتها آن اولی حمل بر تقیه می‌شود برای خاطر این‌که آن از مسلّمات مذهب امامیه هست. این‌جا یک‌خرده محل اختلاف است ولی در عین حال جمع بین روایات دو طرف که وجود دارد این هم حمل بر تقیه شده در آن‌جا. بنابراین این هم یک احتمالی است که در کنار آن احتمال شبهه‌ی موضوعیه وجود دارد که .....

س: عامه هم که استتار قرص را....

ج: نه، استتار قرص ولی ذهاب حمره‌ی مشرقیه را داریم می‌گوییم.

علاوه بر این‌که این‌جا یک قرینه‌ای وجود دارد که مستبعد می‌کند این احتمال را، و آن احتمال این است که کسی که دارد سؤال می‌کند از امام که آیا ذهاب حمره‌ی مشرقیه شرط است یا شرط نیست؟ امام باید جواب واقعی را بدهند، امام که در جواب مسائل احتیاط نمی‌فرمایند بکند، این فقیهی است که بلد نیست واقع را، می‌گوید احتیاط بکنید، اما امام که وقتی مسأله را از او سؤال می‌کنند که نمی‌فرمایند احتیاط بکن، واقعه هم دست او هست و می‌داند چه هست؟ واقع امر را باید بفرماید، پس این خودش قرینه می‌شود بر این‌که این سؤال از اشتراط ذهاب حمره‌ی مشرقیه نبوده، کما این‌که بنابر سؤال اول هم همین‌جور است، آن احتمال اول؛ امام آن‌جا هم احتیاط بکن یعنی چی؟ امام باید بفرماید یا شرط دارد یا شرط نیست دیگر، پس بنابراین خود این‌که «لا یناسب منسب الامام و مقام الامام» که مبیّن شریعت است و باید حکم واقعی را بیان بفرماید، نه این‌که بفرماید احتیاط بکن، از این جهت این‌ها سبب می‌شود که ما بگوییم احتمال اول و سوم هر دو نادرست است، و کدام احتمال درست است و باید استظهار اصلاً بکنیم نه فقط به عنوان احتمال آن را ذکر کنیم؟ همان احتمال دوم که از شبهه‌ی موضوعیه دارد سؤال می‌کند.

این‌جا شهید صدر (قدس‌سره) یک احتمال چهارمی در ذهن شریفش آمده که با این احتمال چهارم ایشان می‌خواهد بگوید هم سؤال، فرمایش امام به عنوان احتیاط تمام است و می‌توانیم این را فرض بکنیم و شبهه هم شبهه‌ی موضوعیه نباشد. و آن این است که این آقا را این‌جوری فرض کنیم، بگوییم این آقا سؤالش از این است که آیا همین استتار قرص کفایت می‌کند یا مغرب کفایت می‌کند یا یک چیز دیگری هم شرط است؟ اگر درواقع امر این‌جور باشد که بله، نفس استتار قرص کفایت نمی‌کند بلکه علاوه بر استتار قرص یک غیبوبة خاصی لازم هست، نه صرف استتار، یک استتار خاص که عمیق مثلاً بشود آن استتار، این لازم است یا وقتی مغرب می‌شود یک غروب خاصی که عمق پیدا کند این لازم است؛ ولی علامت غالبی‌اش در موارد چه هست؟ ذهاب حمره‌ی مشرقیه است. نه علائم دائمی‌اش، نه ملازم دائمی‌اش؛ ممکن است در یک مناطقی هم این‌جور نباشد که ملازمه نداشته باشد با ذهاب حمره‌ی مشرقیه؛ یعنی آن غیبوبة خاص عمیق قبل از ذهاب حمره‌ی مشرقیه در یک مناطقی هم ممکن است پیدا بشود. ولی غالباً این‌جور است که آن استتار خاص و مخصوص ملازمه دارد به ذهاب حمره‌ی مشرقیه. این‌جا درست است که امام(ع) بفرماید، چون نمی‌شود ملاک واقعی آن را و علامت واقعی آن را بیان کرد، قابل دسترسی نیست، امام می‌فرماید احتیاط کنید به این‌که ذهاب حمره‌ی مشرقیه از بین برود، این احتیاط بکنید یک امر طریقی است نه اشتراط ذهاب حمره‌ی مشرقیه بما انه ذهاب حمره‌ی مشرقیه شرط نیست؛ بلکه این به‌خاطر این هست که این طریق است و علامت است و نشانه‌ای است بر این‌که آن‌چه که شرط واقعی است که یک استتار مخصوصه، آن واقع حاصل شده باشد. بنابراین اگر این‌جوری معنا بکنیم و احتمال بدهیم که ایشان می‌فرمایند که در روایات این باب در فقه شواهدی هم در سایر روایات در این هست که این مقصود باشد؛ بنابراین می‌شود بگوییم که این احتیاطی که امام(ع) فرموده با شأنش سازگار است، با مبیّن بودن سازگار است؛ شبیه چه هست؟ شبیه این است که در روایات مبارکات خفاء جدران، من عرض می‌کنم خفاء جذران یا خفاء اذان، این‌ها قرار داده شده علامة لِ یک بُعد خاص؛ یعنی یک بُعد خاص و ویژه‌ای از وطن یا از محل اقامه لازم است برای این‌که انسان نمازش را قصر بخواند. آن بُعد خاص را شارع علامتش را چه قرار داده؟ خفاء اذان و خفاء جدران قرار داده. این‌جا هم شارع مقدس یک استتار ویژه‌ای را دیده مصلحت است، در‌ آن صورت است که مصلحت صلاتیه پیدا می‌شود، یک استتار خاص است؛ آن استتار خاص را نمی‌داند، علامت مخصوص قابل درکی برای مردم ندارد، فقط آن که می‌بیند این است که معمولاً ملازمه دارد با این‌که آن وقتی حاصل می‌شود که این استتار قرص هم شده، استتار ذهاب حمره‌ی مشرقیه شده باشد. از این جهت می‌گوید آقا احتیاط کنید، این‌که می‌گوید احتیاط کنید یعنی از یک جایی به یک علم ایقوف فهمیدید که آن شده، دیگر لازم نیست، اگر یک جایی فهمیدید، آن لازم نیست.

حالا ایشان می‌فرماید: «و لکن الصحیح إمکان‏ حمل‏ الروایة على الجدیة» یعنی تقیّه نباشد، بگوییم نه احتیاط نمی‌خواهد «حتى من ناحیة الاحتیاط» یعنی نه تنها این‌که فرموده ذهاب حمره‌ی مشرقیه تقیّه نیست و جدی است، از این‌که فرموده «فاحتط لدینک» هم «و أخذ بالحائطة لدینک» هم همین‌جور. «بدعوى ان ذهاب الحمرة المشرقیة لیس مأخوذاً فی الحکم الواقعی‏» آن شرط نیست «بنحو الموضوعیة و الشرطیة بل بنحو المعرّفیة و الطریقیة إلى مرتبة من غیاب الشمس فی الأفق» یک مرتبه‌ای ویژه‌ای از غیاب شمس ما لازم داریم. «لا یمکن» که آن مرتبه «لا یمکن إعطاء ضابطها الموضوعی الدّقیق‏» چون این‌چنینی است «فجعل شارع ذهاب الحمرة المشرقیة قرینة و کاشفا عنها باعتبار انه کلما تحقق ذهاب الحمرة تحققت تلک المرتبة من استتار الشمس‏» از این جهت که ملازمه دارد، «و ان کان قد تتحقق تلک المرتبة- و لو فی بعض البلدان- قبل ذهاب الحمرة المشرقیة کاملة فالکاشف أخص من المنکشف‏» چون یک جاهایی هست که این کاشف وجود ندارد یعنی هنوز ذهاب حمره نشده ولکن آن مرتبه‌ی استتار لازم انجام شده «و من هنا» چون این‌چنینی است، یک کاشف اخص نیست، مساوی نیست، همیشگی همراه او نیست، «صح التعبیر عنه بالاحتیاط» این‌که امام می‌فرماید احتیاط کن برای همین که، لعل هم باشد، لعل واقعاً آن استتار حاصل شده باشد علی‌رغم این‌که این ذهاب حمره‌ی مشرقیه نشده است ولی چون خیلی جاها این‌جوری نیست امام می‌فرماید شما احتیاط کنید، شما که نمی‌توانید علم صددرصد پیدا کنید، راهی ندارید، احتیاط کنید این از بین برود بعد نمازتان را بخوانید، بعد روزه‌تان را افطار بکنید. بنابراین این احتمال وجود دارد، «و هذا الاحتمال علیه بعض الشواهد من سائر روایات الباب نترک بحثها إلى محله فی الفقه‏». اگر این را گفتیم حالا می‌توانیم استدلال کنیم یا نه، به این روایت؟ نه، جوابش این است که نمی‌توانیم استدلال کنیم، چرا؟ برای این‌که آن مورد خاص است دیگر، امام می‌فرماید، این‌جا را دارد می‌فرماید احتیاط بکن، این‌جا که راهی معمولاً برای فهم آن مرتبه‌ی خاصه‌ی استتار وجود ندارد برای شما، در این‌جا باید چه‌کار کنید؟ باید احتیاط بکنید، چرا؟ چون باز اشتغال یقینی یقتضی براءة الیقینی استصحاب هم دارد این‌جا.

_ این موضوعیت این‌جا هم ...

_ شبیه موضوعیه می‌شود، یعنی آن همان به خدمت شما استصحاب عدم تحقق آن استتار خاص وجود دارد؛ و هم‌چنین اشتغال یقینی یقتضی البراءة الیقینی وجود دارد، بنابراین...

پس ما این‌جور خلاصه‌اش شد که فی نفسه چهار احتمال این‌جا وجود دارد، این احتمالات یا در عرض هم هستند و بعضی‌هایش «مما لا یصح الاستدلال» بود پس بنابراین می‌گوییم که؛ بلکه اگر دقت فرمودید می‌بینید که حتی علی کل الاحتمالات؛ این نظر شهید صدر دارم عرض می‌کنم، «علی کل الاحتمالات» استدلال تمام نبود. بنابراین چهارتا احتمال دارد ...؛ اگر شما گفتید که نه، روی بعضی احتمالات می‌شود استدلال کرد که همان احتمال اول بود بنابر آن مناقشه‌ای که کردیم، گفتیم باید معلَّل و علت تفرقه قائل بشویم، معلَّلش تقیه‌ای است، علتش چرا تقیه‌ای باشد؟ اگر این حرف را زدیم می‌شود چهارتا احتمال در کنار هم، بر اساس بعضی‌هایش که نمی‌شد استدلال بکنیم؛ این بنابر یک بیان.

بیان دوم این است که بیاییم استظهار بکنیم که از بین تمام این چهارتا احتمال، احتمال اول و احتمال سوم حتماً مراد نیست چون با مقام امام سازگاری ندارد، چون امام به احتیاط نباید جواب بدهد، او از حکم واقعی دارد سؤال می‌کند، امام به احتیاط معنا ندارد جواب بفرماید، پس این اصلا مراد نیست. اگر فرمایش شهید صدر را در میان بیاوریم امر دائر می‌شود بین این‌که معنای دوم مقصود باشد یا معنای چهارم مقصود باشد، معنای دوم یا چهارم و هیچ‌کدام دلالت ندارد. اگر آن احتمال شهید صدر را بنابر مسلک معمول فقها بگوییم نه نیست، آن احتمال را ایشان ابداع کردند، بگوییم این احتمال وجود ندارد پس امر روایت منحصر می‌شود در همین که شبهه‌ی موضوعیه است، همان احتمال دوم و باز دلالت ندارد،

فتحصل که این روایت هم که مهم بود در باب، این روایت مبارکه هم دلالت بر بحث نمی‌کند. حالا یک چند دقیقه‌ای دیگر اجازه می‌دهند جناب آقای ...

روایت چهل و سوم:

روایت چهل و سوم «قَالَ فِی الحَدیث‏ دَعْ مَا یُرِیبُکَ‏ إِلَى‏ مَا لَا یُرِیبُک‏» آن‌چه که تو را در ریب و شک می‌اندازد آن را رها کن و برو به‌سوی آن‌چیزی که تو را به ریب و شک نمی‌اندازد. احتیاط که آدم ریب و شک در آن ندارد، می‌داند تحصیل واقع کرد. اما اگر بنا باشد برائت جاری بکند همه‌اش دلش قیری ویری می‌‌کند نکند این‌جور نباشد، نکنه آن‌جوری نباشد؛ «دَعْ مَا یُرِیبُکَ‏ إِلَى‏ مَا لَا یُرِیبُک» این امری است که فرمودند.

 جواب این است که جواب این روایت شریفه هم این است که یعنی درست است امر ارشاد درست نیست که دارد می‌فرماید، همه جا همین‌طور است که انسان، اما اصولی می‌گوید چی؟ او می‌گوید که من ریبی ندارم در این‌که حکم ظاهری همین است؛ چرا؟ چون روایت خود معصومین دلالت کرده، چون قرآن بر این مطلب دلالت کرده.

و روایت چهل و چهار و چهل و پنج این دو روایت، چهل و چهار و چهل و پنج همان مطلبی است که بارها در روایات دیگر تکرار شد مضمونش و این بود که خلاصه این شبهات حما است؛ اگر کسی داخل این حماها بشود این احتمال  این دارد که در خود حما وارد بشود، در خود آن چیزی که حمای اوست و حریم اوست وارد بشود. فرموده‌اند که اگر کسی گوسفندهایش را بیاورد در حریم یک مرتعی بچراند، جایی که ممنوع است ورودش، اگر بیاید در مرز بچرانی گوسفند که دیگر عقل ندارد که، تو هم که نمی‌توانی تک‌تک آن‌ها را زنجیر کنی، یکهو رفت آن‌جا، یکهو می‌رود وارد آن حریم می‌شود، آن‌جایی می‌شود که ممنوع است، تو گرفتار می‌شوی، فرمودند که اگر در شبهات انسان بنا باشد احتیاط‌کار نباشد در شبهات، یک جرأتی در نفسش پیدا می‌شود که حالا یک جایی هم که حرام باشد خدای نکرده شهوتش غالب می‌شود، فکرش بر او غالب می‌شود و مرتکب آن حرام می شود، بنابراین اگر انسان خودش را عادت بدهد که در شبهات احتیاط بکند از این مطلب مصون می‌ماند، این هم مطلبی است که درست است و اصولی هم به این ملتزم است، قبول دارد که احتیاط خوب است اما صحبت این روایات این نیست که در همان شبهات حرامی وجود دارد، در خود شبهات؛ نه، می‌فرماید اگر آن شبهات را ترک بکنی آن حرام‌های مسلّم گرفتارش نمی‌شوی، این را همه قبول دارند، پس بنابراین این روایات همان‌طوری که قبلاً هم عرض شد،

می‌ماند روایت چهل و ششم، فرمود: «إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(س) قَالَ لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ أَخُوکَ‏ دِینُکَ‏ فَاحْتَطْ لِدِینِکَ بِمَا شِئْت» این روایاتی که امر به احتیاط کردند، یعنی خود ماده‌ی احتیاط هست و صیغه‌ی امر، به نحو صیغه‌ی امر بیان شده که این طایفه‌ی مهمی است در باب که ان‌شاالله دیگر امروز نه، اما فردا جواب این روایات را هم می‌دهیم ان‌شاالله. که عرض کردم در همین روایت به آقای علوی در این روایات همان روایتی که داشتیم می‌خواندیم، قرائن دیگری وجود دارد دیگر یک کاسه می‌کنیم این‌ها را که ان‌شاالله آن قرائنی که دلالت می‌کند که این‌ها هم امر استصحابی است یا ارشادی است.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:17350!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 15
تعداد بازدید روز : 211
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6872
تعداد کل بازدید کنندگان : 795174