لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این بود که فضائل و مناقب و یا إخبار از موضوعاتی مثل مراقد ائمه(ع) در آن جاهایی که علم نداریم به مرقد شریفشان مثل رأس الحسین(س) یا انبیاء سلف علیهم السلام و امثال اینها، آیا در صورتی که ضعف سند داشته باشد روایات و اخباری که بر این امور دلالت میکند، میتوان به استناد به اخبار من بلغ تمسک کرد و گفت که هم استحباب دارد بنابر قائلین به استحباب؛ یعنی استفاده استحباب از اخبار من بلغ، هم استحباب دارد إخبار از اینها و هم این که ثواب دارد. گفتیم که ظاهر اخبار من بلغ بدواً أجنبی از این مطلب است. چون «من بلغه ثواب على عمل فعمله فکان له ذلک الثواب» این که جا ثوابی بر عملی در این روایات گفته نشده، گفته شده است مثلاً امام(ع) فلان منقبت را دارد، فلان فضیلت را دارد، از یک حقیقت خارجی دارد خبر میدهد، ثوابی نقل نکرده برای کسی.
س: پس آن روایاتی که میفرماید صرف ذکر فضائل اهل بیت، آن هم ثواب را دارند.
ج: آن روایات را که نمیخواهیم بگوییم ذکرش را، آن که عمل است، این جا داریم این را بحث میکنیم که از فضائلشان خبر کرده است، از مناقبشان خبر کرده، از مصائبشان خبر کرده، این از یک واقعه خارجی، یک حقیقت خارجی دارد إخبار میکند. راجع به عملی صحبت نمیکند که بر آن عمل ثواب هست یا نه،
س: ذکر موضوع عمل است دیگر؛ یعنی ذکر فضیلت، یک موضوع است. برای آن ثواب
س: شبهه مصداقیه...
ج: نگفته، گفته قبر فلانی فلان جا است. گفته حضرت امیرشجاع بود، اینها چه عملی است؟ همین حضرت امیر(ع) شجاع بود، حضرت امیر سخاوتمند بود، حضرت امیر مثلاً فرض کنید که چه جور بود،
س: ذکر فضائل هم باشد، شبهه موضوعیه، فرمودید شبهه مصداقیه
س: ذکر فضیلت، خودش عمل است
ج: چون میخواهیم، نه، این فرض این روایتی که دارد این حرف را میزند سند آن تامّ نیست؛ این را چه جور میتوانیم مشمول اخبار من بلغ کنیم؟ ظاهر امر این است که اینها ربطی به اخبار من بلغ ندارد؛ چون اخبار من بلغ چیست؟ من بلغه ثواب علی عمل، این میشود که ثوابی...، بله، از یک روایتی بیاید بگوید هر کس ذکر مناقب اهل بیت بکند فلان ثواب را دارد، او مشمول اخبار من بلغ میشود ولی این روایاتی که فقط دارد إخبار از یک واقعیت خارجی میکند، یک حقیقت خارجی میکند، این چه ربطی به اخبار من بلغ ...؟ ظاهر امر این است دیگر، ربطی به اخبار من بلغ ندارد اینها، حالا چه جور شده
س: فضائل باید محرز بشود...
ج: شما من دارم اصلاً امروز تعجب میکنم، دارم نقل حالا طرح بحث میکنم تا وارد بشویم. اصلاً نمیگذارید وارد بحث بشویم این طوری که،
س: ...
ج: بله، طرح بحث بشود، چه بشود، و الّا این جور باشد وقت تلف میشود و ...،
خب پس بنابراین ظاهر اخبار من بلغ این است که شامل این جور موارد نمیشود. غایت تقریبی که عرض کردیم دیروز، این بود که گفته بشود کسی که(خوب دقت کنید این جا را) کسی که إخبار میکند از یک موضوعی، در صورتی که آن موضوع در شریعت دارای احکامی است. در این جا این شخصی که دارد إخبار از این موضوع میکند به دلالت التزام إخبار از چه میکند؟ از احکام مترتب بر آن موضوع هم میکند. مثلاً اگر یک شخصی گفت این آب است، میخواهد بگوید یجوز الوضوء معه، یجوز الغسل، یجوز شُربه، درست است دارد إخبار از موضوع خارجی میکند ولی به دلالت التزام میخواهد بگوید آن احکامی که مترتب بر این موضوع است بر این هم بار میشود. احکامی که بر آب مترتب است بر این بار میشود. اگر گفت که هذا عادلٌ، گفت این عادل است، این از یک امر خارجی دارد خبر میدهد اما میخواهد بگوید یعنی یجوز الصلاة خلفه به دلالت التزام، یجور الطلاق عنده و هکذا،
س: شجاعت امیرالمؤمنین این وسط چه طور میشود؟
ج: شما استباق به ... دارم حالا توضیح میدهم دیگه، مثال
س: گفتم از باب مثال
ج: پس بنابراین کسی که از یک موضوع خارجی دارد خبر میدهد، در حقیقت به دلالت التزام دارد از احکام مترتب بر او خبر میدهد. با توجه به این مسئله میگوییم آیا ذکر اخبار، ذکر فضائل اهل بیت دلیل داریم که این مستحب است یا نه؟ ذکر مصائب آنها دلیل داریم که مستحب است یا نه؟ دلیل داریم. زیارت مراقدشان، مراقد انبیاء، مراقد اولیاء، مراقد ...، دلیل داریم که این مستحب است یا نه؟ داریم، اینها را که داریم پس کسی که میآید خبر میدهد میگوید امیرالمؤمنین(س) در یک شب هزار رکعت نماز خواندند ولو سند این ناتمام باشد اما به دلالت التزام، این شخصی که دارد این خبر را به ما میدهد، به دلالت التزام دارد میگوید یعنی اگر این را در مجالس نقل کنی، برای دیگران نقل کنی مستحب است. آن دارد آن خبر را هم میدهد کما این که اگر خبر میداد هذا ماءٌ، به دلالت التزام میگفت یجوز الوضوء به، چون چنین حکمی شریعت ماء دارد، این جا هم که دارد میگوید امیرالمؤمنین در یک شب هزار رکعت نماز خواندهاند، این دارد به دلالت التزام میگوید اگر این حرف را، این مطلبی که من دارم برای تو میگویم، اگر این مطلب را پخش کنی بین مردم، نشر بدهی، إخبار کنی از آن، این مستحب است. اگر میگوید که رأس الحسین(ع)، آن روایت میگوید رأس الحسین(ع) مثلاً در دمشق است، این میگوید که یعنی اگر تو آن جا زیارت بروی، به دلالت التزام دارد میگوید، اگر آن جا زیارت رأس الحسین بروی ثواب دارد، مستحب است نه ثواب، مستحب است. پس این خبر به دلالت التزام ولو مستقیماً به دلالت منطوقی آن ربطی نداشت اما به دلالت التزام میگوید این ثواب دارد. وقتی گفت ثواب دارد، از این دلالت التزام یک دلالت التزام دیگر درست میشود؛ مثل سبک المجاز عن المجاز در ادبیات میگویند، یک مجاز است، از آن مجاز یک مجاز دیگر در میآید. از این دلالت التزام که میگوید این استحباب دارد، یک دلالت التزام دومی درست میشود و آن این است که این کار ثواب دارد. وقتی ثواب داشت مشمول اخبار من بلغ میشود. همین خبری که دارد میگوید امیرالمؤمنین(س) شبی هزار رکعت نماز میخواندند، به لحاظ این که دارد دلالت میکند به دلالت التزام بر این که نقل این خبر پیش مردم، عندالناس ثواب دارد، بنابراین این جوری میشود که مثل این بود که روایتی به ما میرسید که هر کس ذکر این فضیلت امیرالمؤمنین را بکند ثواب دارد. آیا این مشمول اخبار من بلغ میشد یا نمیشد؟ میشد دیگه، این جا هم پس میشود. بنابراین اگر شهید اول، شهید ثانی قدس سره یا شیخ اعظم انصاری قدس سره فرمودند اخبار من بلغ شامل فضائل و مناقب و مصائب و مراقد و امثال ذلک میشود این طور میشود او را تقریب کرد و توجیه کرد.
خب اصل این تقریبی که عرض کردیم از منتقی بود منتها در منتقی یک مقدمهای برای این آورده ایشان که مستدرک است به نظر میآید آن مقدمه؛ فلذا ما آن مقدمه را عرض نکردیم. این اصلاح شده بیان ایشان است، ایشان مقدمهای که اضافه کرده برای توجه خوب است که این را هم عرض کنم، این مقدمه را ایشان اضافه کرده؛ فرموده عمل به هر چیزی به حسب آن چیز است.
س: منتقی اضافه کرده
ج: عمل به هر چیزی مناسب با آن چیز است. مثلاً عمل به خبری که میگوید این جا مرقد است، چیزی که دالّ است بر این که این جا مرقد یکی از اولیاء است، مناسب با آن چیست؟
س: زیارت کردن
ج: زیارت کردن، اگر گفت که، اگر ثوابی بر خبر رسید، خبر، ثوابی بر یک خبر رسید، مناسب با خبر چیست؟ انتشار آن است، نشر دادن آن است، بازگو کردن آن است، این جا آن جا گفتن آن است، چون این چنینی است پس این جا که گفته است فَعَمِلَهُ، این عَمِلَهُ نسبت به هر جایی تناسب با آن پیدا میکند. اگر ثوابی بر نماز رسید، عَمِلَهُ یعنی نماز خواند، ثواب بر خبر رسید یعنی آن را نشر کرد. ثواب بر مرقد رسید یعنی آن را زیارت کرد. چون این چنین است پس بنابراین آن وقت میگوییم این اخبار من بلغ دارد میگوید کسی که نشر کند یا زیارت کند مرقدی را یا نشر کند خبری را، برای او ثواب هست، وقتی که این حرف را زد مشمول اخبار من بلغ میشود. این مطلبی است که ایشان گفتند.
«و تقریب الشمول: هو أنّ العمل بکل شیءٍ علی حسب ذلک الشیء فلعمل بالخبر القائم علی الفضیلة نشرها و العمل بالخبر القائم علی أنّ هذا المکان مرقد الامام(ع) هم الحضور عنده، فیکون الإخبار بالموضوع إخباراً بالملازمه عن استحباب العمل المتعلق به من فعلٍ أو قولٍ، فتشمله اخبار من بلغ بلحاظ المدلول الالتزامی من استحباب النقل أو الحضور عنده أو غیرهما. و الا فنفس الموضوع المخبر به لا معنی لان یکون مما بلغ فیه الثواب، اذا الثواب علی العمل لا علی الموضوع».
خب همان طور که عرض کردیم این مقدمهای که ایشان آوردند مستدرک است و احتیاجی به این نداریم؛ چون اگر گفته بود، اگر این جوری بود در خبر که «من بلغه ثوابٌ علی شیء» میگفتیم ثواب بر چه وارد شده باشد؟ بر خبر وارد شده باشد. این حرف را نیاز داشتیم. ثواب بر خبر وارد شده، آن وقت میگفتیم فَعَمِلَهُ، به این خبر عمل بکند معنای آن چیست؟ یعنی نشر بدهد آن را، آن وقت لازم داشتیم بگوییم فَعَمِلَهُ هر جا مناسب خودش؛ «من بلغه ثوابٌ علی خبر فَعَمِلَهُ» خبر را عمل کند انسان یعنی چه؟ یعنی ظاهرش این است یعنی نشر بدهی آن را، بازگو کند آن را نه این که نگاهش کند. من بلغه ثواب علی مرقد فَعَمِلَهُ، عمل کند به مرقد؟ معنا ندارد یعنی حاضر باشد، اگر این جور بود درست، اما این که نیست که ایشان این مقدمه را اضافه کند. بلکه چیه؟ همان جور که عرض کردیم باید این جوری بگوییم، همان دلالت التزامی که خواسته ایشان درست کند به این شکل است که چون در شریعت داریم که کسی که زیارت مراقد کند ثواب دارد، مستحب است. کسی که نشر فضائل اهل بیت کند، خبری را که دالّ بر فضائل آنها هست منتشر بسازد، این چیست؟ این ثواب دارد، این مستحب است. پس بنابراین کسی که دارد إخبار میکند ولو این که مناسب و غیر مناسب، کاری به اینها نداریم، غیر مناسب باشد ولی در شرع گفته شده این جوری است. اصلاً تناسب هم نمیخواهد. در شرع گفته شده که اگر کسی خبر را، خبر فضائل اهل بیت را نشر بدهد یا فضائل آنها را نشر بدهد، مصائبشان را نشر بدهد این ثواب دارد، این مستحب است. همین مقدار برای ما کفایت میکند، کاری هم نداریم، به این هم احتیاج نداریم که مناسب است؟ مناسب نیست؟ به اینهایش کار نداریم. فرض این است که چنین مطلبی در شریعت وجود دارد. حالا که وجود دارد اگر آمد کسی گفت که امیرالمؤمنین(س) شبی هزار رکعت نماز میخواندند ولو سند این روایت تمام نباشد اما این آقایی که دارد این حرف را میزند به ما، آن آقا دارد یک خبر دیگر به دلالت التزام به ما میدهد و آن خبرش چیست؟ این است که این کار مستحب، نشر این عمل مستحب است.
س: خودش به چه حقی میگوید؟ حالا ما میشنویم
ج: هر چی، به هر چه خودش، او لابد یقین دارد، چه میدانم؟ او یقین دارد، یا صرف کرده یا دروغ دارد میگوید؛ ولی او دارد به دلالت التزام این حرف را میزند.
س: مگر بحث در، بحث بر سر گوینده نبود؟ بحث سر گوینده بود که آیا گوینده حقّ دارد اینها را نقل کند
ج: ندارد، ما به او کار نداریم. خبر ضعیف است، فرض این است، او دارد برای خودش میگوید. شارع آمده گفته اگر کسی گفت من ثوابه را میدهم، ممکن است او هم جهنم ببرد، بگوید چرا دروغ گفتی؟ شارع میفرماید من آن ثوابی که او گفته میدهم، او هم ممکن است ببرد جهنم بگوید چرا دروغ گفتی؟ منافات ندارد که، همین دارد میگوید ثوابی اگر به شما رسید من آن ثواب را میدهم. حالا آن گوینده درست گفته؟ غلط گفته؟ به خاطر این گفتنش ثواب میبرد یا عقاب میشود؟ به این کار نداریم. ممکن است عقاب بشود چون دروغ گفته
س: فقط از همین حیث شامل میشود که استحباب هست و استحباب دلالت بر التزام دارد و یعنی برای گوینده حل شبهه کذب را نخواهد داشت.
ج: برای ما،
س: برای متکلمی که خبر ضعیف را نمیخواهد به کتاب نسبت دهد...
ج: آره، آره آره، همین، آره، حالا میگوید چی؟ میگوید پس بنابراین این جوری میشود؛ آقای منبری، آقای فقیه شما یک خبر ضعیف دیدی که میگوید حضرت امیر(س) شبی هزار رکعت نماز میخواند، اگر سند آن درست هم نیست، شما دیگر اشکال ندارد، بالای منبر بگو، شما خدا ثوابش را به شما میدهد. چرا؟ برای این که این گفتن مستحب است.
س: استحباب گفتن ثابت نشد استاد، استحباب شنیدن ثابت شد.
ج: نه، استحباب گفتن ثابت شد چون نشر آن، او داشت چه میگفت؟ میگفت نشر این حرف من مستحب است
س: آخر این تمسک را دارید در شبهه مصداقیه میگویید...
ج: چرا میشود، توجه نمیکنید.
س: فضیلت نیست، اثبات فضیلت نشده، خبر
ج: بابا نمیخواهیم به دلیلی که میگوید ذکر فضائل، به آن تمسک کنیم، به آن میخواهیم تمسک کنیم، تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه است چون نمیدانیم این فضیلت است یا نه؟
س: به چه تمسک میکنیم؟
ج: به چه تمسک میکنیم؟ این مقدمه زحمتهایش برای همین بود. این کسی که دارد میگوید امیرالمؤمنین شبی هزار رکعت نماز میخواندند، این آدم دارد به دلالت التزام میگوید این حرف من را اگر نقل کنی مستحب است. چرا؟ چون مصداق آن است. این دارد میگوید
س: بر من شنونده مستحب است که حرف او را نقل کنم اما او به چه حقّی گفت؟
ج: عجب! او دروغ دارد میگوید. عجب است! دارم میگویم او دروغ دارد میگوید. او جهنمش هم ممکن است برود ولی او دارد این حرف را به من میزند
س: پس قبول دارید که منبری حقّ ندارد این را بگوید
ج: چرا؟ حالا چرا؟ چون شارع به او اجازه داده بود اخبار من بلغ، دقت نمیکنید این جا را، میگویم آن مخبر دارد چه میگوید؟
س: دو تا مخبر دارد میگوید
ج: آن مخبر، آن مخبر دارد این جوری میگوید؛ میگوید ایها الناس! امیرالمؤمنین(س) شبی هزار رکعت نماز میخواندند. ایها الناس! این حرفی که من برای شما نقل کردم اگر شما نشر بدهید آن را، پخش بکنید آن را، شما کار مستحب انجام دادید چون در شرع مسلم است این اثر برای خبر هست، برای چنین فضیلتی هست، همان جور که میگفت اگر این آب است چه جور خبر میکرد به دلالت التزام که پس میتوانید مردم با این وضو بگیرید؟ اگر گفت مردم این زید عادل است، چه طور به دلالت التزام میخواست بگوید ای مردم میتوانید پشت سر این نماز بخوانید، میتوانید جلوی این طلاق بدهید، حالا هم که دارد میگوید امیرالمؤمنین(س) شبی هزار رکعت نماز میخواندند پس به دلالت التزام دارد میگوید ایها الناس! بدانید این حرف من را اگر برای مردم نقل کنید مستحب است. دارد این را میگوید. وقتی گفت مستحب است باز به دلالت التزام میگوید ثواب دارد. پس این آقایی که آمد این فضیلت را نقل کرد، بلغنا این آقا که چی؟ که این کار، نقل این فضیلت، نقل این مصیبت، نقل این مرقد ثواب دارد. وقتی ثواب داشت پس مشمول اخبار من بلغ میشود. پس شارع میگوید اگر این حرف را روی بزنی بالای منبر ولو نگویید راوی گفته است، بگویی بله امیرالمؤمنین(س) شبی هزار رکعت نماز میخواند، این، من ثواب به تو میدهم. این مستحب است همین گفتن و من ثواب به تو میدهم. این غایت الاستدلال برای این است که....
س: یعنی شبههی کذب را موضوعی حل نمیکند، حکمی حل میکند پس نباید بگوییم جهنم ممکن است برایش، نه دیگر وقتی مجهول این میشود، چون شما در بعضی عبارات میفرمودید که حالا ممکن است جهنم هم ببرند....
ج: آن آقا را...
س: نه نه، همان گوینده را هم میگویید چون مشهور اخبار من بلغ شد ....
ج: نه برای ما مشهور اخبار من بلغ میشود، او که ساخته، او که ساخته، الله اکبر...
س: ببینید آن کسی که الان بالای منبر نقل میکند شبههی موضوعی کذب برای این حل نمیشود ولی شبههی حکمیاش یعنی کذبی است که بهواسطهی اخبار من بلغ یجوز...
ج: برای این نه برای آن...
س: میدانم، پس اما سه نفر داریم، یک کسی که جعل کرده فرضاً، یک گوینده داریم، یک شنونده داریم، سه نفر داریم...
ج: شنوندهها که هیچی...
س: برای شنونده شنیدنش مستحب است، برای گوینده هم ابلاغش مستحب است...
ج: بله، اما برای آن گویندهی اولی چی؟
س: آنکه ما فرض کنیم نمیدانیم که کذب است یا نیست؟
ج: همین دیگر، آن آقا هم آن اشکال را میکند؛ آن آقای اولی....
س: .... این نبود مربوط به مخاطب....
ج: نه، آن آقای اولی ممکن است دروغ بسته ولی آمده گفته، او دروغ بسته، مثل ابوهریره گفته که یا نمیدانم کعببن فلان گفته که این ثوابها که من برای خواندن سورهها گفتم خودم جعل کردم، برای اینکه مردم راغب قرآن خواندن بشوند. خودش آمده جعل کرده، جهنمش را میرود اما ما بعد از این، اگر نمیدانند، مردم که نمیدانند میبینند در مجمعالبیان نوشته فلانی گفته این سوره را بخوانی اینقدر ثواب دارد؛ این آدمی که مجمعالبیان را مطالعه کرده و خبر ندارد که او گفته من اینها را جعل کردم، او بلغه ثواب علی خواندن سورهی فلان. این روایات معتبرهی من بلغ میگوید بله من به اینها این ثوابها را میدهم اما آن آدم را میبرم جهنم به او میگویم که چرا این حرفها را زدی؟ آن آدمی که جعّال بوده، وضّاع بوده، کاذب بوده. این پس بنابراین طریقهی استدلال به این روایات برای اینکه شامل ذکر مصائب و مناقب و اینها بشود به این شکل است، به این مقدمه هم که ایشان فرموده است برای این ما نیازی نداریم اصلاً نه نیازی نداریم اصلاً نمیخورد به این حدیث؛ مگر گفته «فعمله» مگر اینجا یعنی عمل به آن خبر؟ این که نمیخورد به آنجا. اما آیا مقام دوم، این مقام اول بود دیروز عرض کردیم، مقام اول این است که ببینیم چهجور میتوانیم تقریب کنیم که شمول این اخبار دالّهی بر مصائب و مناقب و مراقد را داخل اخبار من بلغ، مشمول اخبال من بلغ، این تقریبش است و اما...
س: حاج آقا فعمله که فرمودید نخورده به خبر، پس عَمِلَ چی؟
س: ثواب.
س: یعنی منطبق نمیشود بر اخبار من بلغ.
س: گفتیم ثواب که دیگر آن یک واسطه میخورد به معنا ندارد به ثواب....
ج: آخر ثواب که نمیآید بر فضیلت باشد، عَمِلَ چیزی که عمل کردنی نیست که این ثواب؛ ثواب عمل کردنی فعل است که میشود عمل کرد، موضوع خارجی را که نمیشود عمل کرد، این ثواب هم بر عمل میآید شارع ذکر میکند «من بلغه ثواب علی عمل» ثواب که برای موضوعات نیست، برای افعال است؛ پس اصلاً معنا ندارد که در اخبار من بلغ نیامده موضوعات را بگوید تا ایشان بفرمایند که این مقدمه را احتیاج داشته باشیم....
س: عمل به ثواب نمیخورد، یک واسطهای این وسط حذف شده، حالا به تناسب هر چیزی یک مثلاً...
ج: نمیخواهیم این را، اصلاً اینها را نمیخواهیم...
س: اشتباهه است یا نیاز نداریم...
ج: اشتباه است، اصلاً این تقریب به این مقدمه اشتباه است، چون اصلاً در اخبار من بلغ چنین چیزی نیست «من بلغه ثواب علی شیء» یعنی علی عملٍ، چون ثواب برای عمل است نه برای موضوعات است. پس بنابراین آن چیزی که در این روایات من بلغ موضوع واقع شده ثواب بر عمل است، شما باید برای شمول ثواب بر عمل درست کنید، ثواب عمل درست کردن به این مقدمات نیاز ندارد؛ ثواب بر عمل چهجور درست میکنیم؟ میگوییم این آقایی که دارد میگوید امیرالمؤمنین هزار رکعت نماز میخواندند در شب، این دارد به دلالت التزام میگوید «ذکر هذه المنقبة» ذکر عملاً، «ذکر هذه المنقبة»، «نشر هذه المنقبة مستحبٌ». وقتی مستحبٌ شد پس این عمل که ذکر کردنش باشد، نشر داشتن آن باشد، خبر دادن از آن باشد این میشود چی؟ میشود ذو ثواب، پس ثواب دارد؛ بنابراین این ذکر کردن، این نقل کردن میشود مشمول اخبار من بلغ آنوقت، اینجور.
س: یعنی شما میفرمایید اگر ما ادلهی استحباب نقل فضائل را نداشتیم به صرف اینکه در اخبار من بلغ «فعمله» آمده بود....
ج: نمیتوانستیم، نمیتوانستیم.
س: حاج آقا این تقریب شیخ است ظاهراً، ایشان مقدمه را از شیخ برداشتند، چون ایشان....
ج: من کلام شیخ را ندیدم چون آن رسالهی شیخ را ندارم یعنی پهلویم نبود کلام شیخ را نمیدانم، ممکن است یک چیز هم از شیخ، اگر شیخ هم فرموده باشد همین است دیگر، ما نیاز نداریم به این مقدمه.
س: حالا ایشان شاید ... دیگری داشته باشد شیخ؛ شیخ بقیهی مقدمات را نگفته، همین را گفته که «أنّ العمل بکلّ شیء على حسب ذلک الشیء، و هذا أمر وجدانی لا ینکر».
ج: قبول است این ولی این مقدمیت ندارد برای استدلال به اخبار من بلغ، نیاز به این اصلاً ندارد، چه ربطی دارد به این بحث؟ توجه فرمودید؟ حرف سر این است که او دارد اخبار از منقبت که میکند این اخبار از منقبت یدل بالدلالة الالتزامیه به چی؟
س: استحباب نقلش.
ج: استحباب نقلش، استحباب نقل دلالت میکند بر چی؟ بر ثواب داشتن. پس از اخبار من بلغ، پس از گفتهی این درمیآید که نقل این ثواب دارد، وقتی نقل این ثواب دارد چون سند تمام نیست مشمول اخبار من بلغ هم میشود، میگوییم بله آقا نقل این ثواب دارد. دیگر به آن حرفها احتیاج نداریم.
اما آیا این استدلال تمام است یا نه؟ این مقام ثانی است. طبق آن عرائضی که قبلاً عرض شد این استدلال عقیم است؛ اما اولاً بهخاطر اینکه گفتیم که اینجا وقتی شخص میآید، گفتیم صدق بلوغ در اینجاها نمیکند، در مواردی را که التزام گفتیم صدق بلوغ نمیکند یا مشکوک است که میکند؛ چون او دارد میگوید که امیرالمؤمنین(س) این کار را میکردند، همین را دارد خبر میدهد، مخبر بیش از این چیزی نمیگوید، منتها ما چون اطلاع داریم بر اینکه فضائل اهلبیت نقلش و گفتنش و انتشارش مستحب است ملازمه میبینیم اگر این حرفش را به آن یقین پیدا کنیم، اطمینان کنیم میگوییم ملازمه است؛ اگر نه نکنیم میگوییم اگر درست باشد اینجوری خواهد بود. این خودمان این مطلب را، میگوییم از گفتگو من میفهمم، نه اینکه او گفت، نه اینکه او بلغنی، نه او یک چیزی گفت من از گفتهی او حرف را درمیآورم میفهمم، آن بلغنا اینجا صادق نیست ثوابٌ علی عملٍ؛ گفتیم در دلالات التزامیه این صادق است.
س: چون بیّن اعم است از این حیث؟
ج: بله، حتی اگر بیّن اخص هم باشد گفتیم همینجور است که بلوغ.... آن نرسانده، ما چون ملازمه را میدانیم ذهن خودمان از این، شنیدن این و تصور این و تصدیق این منتقل به آن لازمش میشود نه اینکه او گفته، آن بلوغ بالغ، مبلغش بوده.
س: حاج آقا قبلاً فرمودید که بلوغ همان وصول است، اگر وصول باشد دیگر فرقی نمیکند این وصول به دلالت التزام باشد یا منطوق باشد. قبلاً فرمودید بلوغ وصول است این وصول....
ج: اما اگر من خودم چیزی را فهمیدم این وصول به من پیدا کرده این را هم میگویند بلغنی؟ نه بلغ نمیگویند. ببین از خودم چیزی را فهمیدم، نشسته بودم داشتم فکر میکردم، یک مقدماتی را ترتیب دادم یک مطلبی را فهمیدم، میگویم بلغنی؟
س: بیّن بالمعنی الاخص را بغلنی قبلاً که صحبت کردیم صدق میآورد دیگر.
س: ....... بلغنی هست دیگر.
ج: حالا آراء شما، من دارم علی آن مبانی که خودم عرض کردم عرض میکنم شما اگر اختلاف داشتید برایم... مبنا کنید. این آقا دیگر بحث ندارد بحثهایش را کردیم....
س: بر مبنای حضرتعالی....
س: هیچ دلالتی بلغ نیست.
مطلب دوم، این علی المبانی است دیگر، هرکه علی کلٌ علی مبناه.
س: اگر مقدمات مشترک بود چی؟ یعنی مثلاً من میدانم که او هم به این نیت دارد به من میگوید که او هم آن مقدمات را میدانی که هر کسی این مثلاً فضیلت را ذکر بکند فلان ثواب را ....
ج: نه، توارد فکرین است، او بلغنی نیست خودم داشتم میفهمیدم؛ اگر من یک مطلبی، الان میدانم امروز روز دوشنبه هست، شما هم بفرمایید امروز روز دوشنبه است بلغنی؟ میدانم، بله شما هم داری یک حرفی میزنی خودم هم میدانم، اینکه نمیگویند بلغنی.
و اما به خدمت شما عرض شود که اشکال دوم که قبلاً گفتیم این بود که مدلول اخبار من بلغ این است که ثواب ویژه، ثواب خاص، نه اینکه استحقاق ثواب بهطور کلی؛ و اینجا این خبر نمیگوید ثواب ویژهای را به ما نمیگوید، این میگوید این مستحب است، ما هم میدانیم هر مستحبی را آدم انجام بدهد ثواب دارد؛ پس بنابراین باز ثواب ویژه نیست. بنابراین اگر کسی آن دو مبنا را قائل شد این شمول این موارد برای اخبار من بلغ قهراً تمام نیست. حالا اگر از آن صرفنظر کنیم، از آن دوتا مبنا صرفنظر کنیم، یک مطلب دیگری داشتیم که بزرگان فرمودند و شاید بتوانیم بگوییم اجماعشان بر این مسأله هست این است که اخبار من بلغ شامل امر محرّم نمیشود، اخبار من بلغ شامل امر قبیح نمیشود؛ اگر یک کسی آمد بر یک امر قبیحی ثواب گفت شامل او نمیشود؛ اگر یک کسی آمد بر یک امر محرّمی ثواب گفت شامل او نمیشود. یک خبری واقع شده هرکه دروغ بگوید صد مرتبه بهشتی پیدا میکند، شاملش نیست؛ هر کس نمیدانم ایذاء مؤمن بکند بلاوجهٍ صد مرتبه بهشتی دارد، مشمول اخبار من بلغ نمیشود به بیاناتی که گذشت درست؟ پس بنابراین اخبار من بلغ شامل ثوابهای منقول بر محرّمات نمیشود، شامل ثوابهای منقول بر قبائح نمیشود، این را همه قبول داشتند دیگر؛ حالا بر اساس این همینجا گفته میشود این موارد مشول اخبار من بلغ نیست؛ چرا؟ لوجوهٍ، اما حالا اول محرّم را حساب کنیم بعد برویم سراغ قبیح. اما محرّم، اینجا گفته میشود آقا او دارد درست میگوید، او به دلالت التزام قبول کرده، او دارد به دلالت التزام میگوید کسی که حرف مرا بیاید نقل کند این چه دارد؟ این ثواب دارد؛ حرف این آقا را نقل کردن بعد از اینکه سندش درست نیست این آیا قول به غیر علم نیست؟ این حرف این آقا را ما الان بزنیم قول به غیر علم نیست؟ قول به غیر علم که حرام است. پس این دارد نقل ثواب میکند بر چی؟ بر یک چیزی میگوید این ذکر این حرفی که من دارم میزنم با اینکه برای تو ثابت نمیشود، حجت نیست بر تو...
س: این اشکال در خود همان مفاد اخبار من بلغ هم....
ج: نه نیست، نیست نیست، اینجا به خدمت شما، آنجا که نمیخواهد بگویی، او دارد میگوید ثواب دارد، اگر او گفته ثواب دارد شما عمل کن من ثواب را میدهم اما نقل که نمیکنی که درست؟ نقل که نمیکنی، اینجا باید لولا اخبار من بلغ اگر حرام باشد چیزی، آنجا حرام که نیست، گفته کسی که آیتالکرسی بخواند قبل المنام این ثواب را دارد، آیتالکرسی بخواند که حرام نیست، من هم که نمیخواهم اخبار کنم...
س: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم» (اسراء/36) آنجا که میشود بگوییم که بالاخره به مفادش احترام گذاشته، حجیت برایش قائل شده....
ج: حجیت نشد، نگفته حجت است.
س: اعتنا کرده.
ج: حجت نگفته، فلذا گفتیم اصلاً استحباب هم اثبات میشود هیچی.
س: تسامح هم نکرده.
ج: تسامح هم نمیکند، این را فقط دارد به ما وعده میدهد به این عمل کنی درست است. اما اینجا چه دارد میگوید؟ اینجا دارد میگوید شما ثواب بر چه دارد نقل میکند؟ میگوید ثواب بر این کار است، این کار را که میدانیم محرّم است اما آیتالکرسی خواندن که محرّم نیست، یا فلان نماز را رجاءاً خواندن که محرّم نیست، اما قول به غیر علم گفتن، نمیدانیم امیرالمؤمنین واقعاً شبی هزار رکعت نماز میخواندند یا نمیخواندند به صرف اینکه یک جا گفته شده ما الان بیاییم بگوییم بله امیرالمؤمنین نماز میخواندند پس اینجوری بگوییم، نگوییم روایتی شده، نگوییم نقلی شده، اینها را دیروز تقریر محل نزاع کردیم؛ همینجور بیاییم مستقیم سفت و بهطور قاطع و جاذم بگوییم امیرالمؤمنین این کار را میکردند، این قول به غیر علم است، قول به غیر علم چه هست؟ حرام است. محقق خوئی قدسسره از این راه فرموده شامل نمیشود، فرموده چون این قول به غیر علم است ولذاست که شامل نمیشود.
س: استاد وقوف عند الشبهه اعم است ...... شامل این موارد هم میشود دیگر.
ج: بله؟
س: حاج آقا حکومت نوع اینجا نمیشود؟ حکومت اخبار من بلغ....
ج: نه، حکومت نمیتواند داشته باشد، چون شاملش نمیشود که حکومت داشته باشد، عبارتش را بخوانم
س: حاج آقا بحث عمل چی؟
ج: بله؟
س: عمل، میرود زیارت آن مرقد، زیات آن مرقد...
ج: رجاءاً برود اشکال ندارد حرف نباید بزند.
س: یعنی پس این اخبار من بلغ زیارت مراقد را میگیرد، از زیارت مراقد را میگیرد.
ج: نمیگیرد، نه، نمیگیرد آن بهخاطر آن رجاء که آدم احتمال میدهد شاید آن ادله...
س: نه رجاء هم نمیکنم، همینکه اخبار من بلغ را ... .....
ج: نمیشود دور است، اخبار من بلغ شامل باید بشود تا بر اساس او..
س: چرا شامل نشود قول...
ج: بابا گفتیم چرا شامل نمیشود. رفتن آنجا اشکال ندارد اما شما اخبار کنی حرف سر این است...
س: اخبار نمیخواهم بکنم میخواهم بروم زیارت ...
ج: برو اشکال ندارد، شما برو...
س: قصد رجاء هم نمیکنم قصد اخبار من بلغ، بهخاطر اخبار من بلغ میروم.
ج: اشکالی ندارد، آن اشکالی ندارد، بله ثواب هم به شما داده میشود.
س: پس مراقد را گرفت.
ج: بله، اما چی؟ حرف سر این نیست، حرف سر اخبار است.
س: اعم فرمودید.
ج: نگفتیم، گفتیم اخبارش را داریم حرف میزنیم اخبار، توجه فرمودید؟ اخبار، نقل مصائب اهلبیت، نقل فضائل و مناقب گفتیم، نگفتیم...
س: نقل اینکه مرقد فلانجا هست...
ج: بله بله این هم اشکال دارد.
س: نقل اینکه مرقد.
ج: نقل اینکه مرقد یا نقل اینکه این ثواب دارد.
س: زیارت آن مرقد.
ج: بله، مستقیماً محکم است؛ اما اگر چه بگوید؟ اما اگر نه برود زیارت یا نقل نخواهد بکند، پس آنکه اینجا ببینید تنبیه این بود در کلمات فقها این بود، این بود که نقل مصائب، نقل مناقب، نقل مراقد اینها چهطوری است؟ نه اینکه عمل برویم آنجا زیارت بکنیم، این بود. عبارت آقای خوئی، صبر کنید آقای خوئی را بخوانم، ایشان فرموده که: «علی أنه لو فرض وروده لم ینفع فی المقام فإن القول بغیر علم محرمٌ و لا یمکن رفع الید عن دلیل الحرمة بالخبر الضعیف علی ما ستعرف» که بعداً آن بحثی که ما قبلاً کردیم ایشان بعداً چون تنبیهش را فرموده، فرموده: فلابد اینجایش را میخواهم بخوانم تا اینکه آقایان «فلابد لمن أراد نقل ما لم یثبت صحته من أن یکون نقله بعنوان روی و نحوه لأن لا یکن من القول بغیر العلم المحرم» اینجوری باید بگوییم، فلذا ما میگفتیم وقتی صدوق هم میگوید قال الصادق، قال الباقر، قال الفلان، که جازماً دارد اخبار میکند اینجا بر اساس، ایشان اطلاع نداشته، حجت بر این نداشته باشد، ایشان نمیتواند بگوید قال الصادق، قول بغیر علم میشود؛ پس وقتی او دارد میگوید معلوم است که نمیخواهد بگوید همینطور، به مسامحةً دارد میگوید، نه قول به غیرعلم حرام است، ایشان هم دارد آقای خوئی هم دارد میفرماید که حواستان باشد که در آن موارد باید اینجوری بگویید. حالا چرا قول به غیر علم حرام است؟ دوتا، سهتا روایت دارد فردا انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد