28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

برائت _ جلسه 040

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

تنبیه دیگر این هست که آیا به فتوای فقیه این بلوغ یا سماعی که یا استماعی که در اخبار من بلغ هست محقق می‌شود و به عبارتی دیگر آیا در مواردی که فقیه فتوا داده است مشمول اخبار من بلغ هست یا نیست؟

تحقیق مسئله این است که تارةً فقیه می‌فرماید این امر مستحب است. در رساله، در کلامش می‌فرماید این مستحب است و تارةً می‌گوید بر این عمل فلان ثواب هست یا می‌گوید این عمل ثواب دارد. پس سه حالت وجود دارد؛ تارةً فتوای به حکم می‌دهد؛ یعنی می‌گوید این مستحب است یا واجب است. تارةً می‌گوید که این عمل فلان ثواب را دارد، این را می‌گوید حالا در کنار این که حکم را هم می‌گوید یا نه، بدون این که حکم بگوید؛ و أخری می‌گوید که این ثواب دارد. ثواب ویژه و خاصی را نمی‌گوید، می‌گوید این ثواب دارد. هر یکی از این اقسام ثلاثه را باید جداگانه مورد بررسی قرار بدهیم.

اما قسم اول که می‌گوید مستحب است، واجب است، حکم را بیان می‌کند، آیا در این جا مشمول اخبار من بلغ هست یا نیست؟ علی ما قوینا فی الأمس دیروز عرض کردیم، این شامل نمی‌شود. چرا؟ برای این که ما گفتیم که حتی در اخباری که فقط دلالت بر استحباب می‌کند و دلالت بر مطابقی و منطوقی بر ثواب ندارد شامل نمی‌شود و کیف به این که فقیه بگوید که این مستحب است یا واجب است. اما بنابر مسلک کسانی که قائل هستند به این که مدلول التزامی که ثواب باشد مشمول اخبار من بلغ هست. بنابراین فقیه وقتی می‌گوید این حکم می‌کند، آیا در این موارد چگونه خواهد شد؟ این با فقهای مختلف و کتاب‌های مختلف‌شان فرق می‌کند کما این که این مسئله در آن عرض اولی هم که کردیم اثر دارد. تارةً فقیه این حرف را در کتابی می‌زند و جایی گفته که مبنای آن در آن کتاب این است که عین احادیث را به عنوان فتوا می‌آید ذکر می‌کند مثل مقنعه، مثل مقنع و هدایه شیخ صدوق قدس سره که اول آن خودش فرموده است که من عین الفاظ روایات است که قصر اسانید کردم برای خاطر این که کتاب حجیم نشود و حمل و نقل آن ثقیل نباشد، ولی این‌ها عین الفاظ روایات، یا مرحوم شیخ در نهایه که گفته می‌شود ایشان هم همین جور؛ فلذا اصحاب عند اعواض النصوص به این دو کتاب مراجعه می‌کردند می‌گفتند این متن روایات است، عین الفاظ روایات است یا در متأخرین مرحوم آقای مشکینی رحمه الله، الفقه المأثور نوشته بودند. یک دوره فقه بود اما به عین الفاظ روایت، الفقه المأثور،

س: من لا یحضر هم همین است؟

ج: بله؟ نه، من لا یحضر که اصلاً روایات است. من لا یحضر اصلاً روایات است. خودش هم اولش فرموده

س:یعنی به عنوان فتوا نیست؟

ج: دیگه آن جا این حرف نیست، چرا کتاب فتوا هم هست و لکن خودش از اول فرموده این‌ها روایات است اما مقنعه و نهایه و این‌ها ظاهرش رساله عملیه است، مثل متن شرایع است ظاهر آن، آن نه، ظاهرش هم روایات است، اصلاً روایت نقل می‌کند. این‌ها ظاهرش این است که کسی که مقدمه را نخوانده باشد متوجه این جهت نمی‌شود، اسم امامی، کسی را نمی‌برد. همین طور فقط متون روایات را ذکر کرده اما من لا یحضره الفقیه سند ذکر می‌کند، اسم امام را می‌برد، اسم پیامبر را می‌برد، روایاتی از آن‌ها نقل می‌کند. این کتاب‌ها ظاهرش را کسی نگاه می‌کند مثل شرایع، مثل قواعد علامه است، مثل سایر کتب فقهیه متنیه است. ظاهرش این است.

س: فقه الرضا بنابر این که کتاب شرح معانی باشد چه طور؟

ج: نه، آن هم نه، آن ثابت نیست که متن روایات، شاید مستنبطات خودش را ذکر کرده؛ اما این دو سه تا کتاب این جوری هستند. در این موارد که روشن است، فقیه می‌داند که این متن روایت است، حالا این روایت را در کافی می‌دید یا در من لا یحضر می‌دید یا در یک کتاب روائی دیگر می‌دید یا حالا این جا آمده دیده، پس در این موارد که می‌گوید مستحب است و متن روایت است، این جا لا اشکال در این که برای فقیه دیگری که این مبنا را دارد که وقتی شارع گفت مستحب است، واجب است، این هم مشمول اخبار من بلغ می‌شود. این هم مشمول می‌شود چون این همان روایات است در واقع، بنابراین این خیلی مهم می‌شود برای این فقهاء، کتاب مقنع خیلی مهم می‌شود برای فقهاء، کتاب هدایه خیلی مهم می‌شود یا نهایه شیخ طوسی خیلی مهم می‌شود از این جهت که اگر آن‌ها گفتند امری مستحب است یا واجب است در آن کتاب‌ها، این فقیهی که این مبنا را دارد؛ مثل محقق خوئی و امثال این‌ها، می‌توانند به همان تمسک کنند بگویند بله کسی که این کار را انجام بدهد ثواب خواهد داشت. خدای متعال این ثواب را خواهد داد به او، اگر هم کسی بگوید از اخبار من بلغ استحباب آن عمل هم استفاده می‌شود، قهراً می‌تواند این جا بگوید آن عمل هم اصلاً مستحب است. علاوه بر این که آن ثواب داده می‌شود، آن عمل هم مستحب هم هست. اما اگر این چنین نبود این استحباب یا این وجوب را در چنین کتابی نیافت؛ مثل شرایع بود، مثل قواعد علامه بود، مثل سایر کتب مبسوط شیخ بود و امثال این‌ها که دیگه عبارات خودشان هم، مستنبطات‌شان را در آن جا ذکر می‌کنند، فتاوای خودشان را در آن جا ذکر می‌کنند. آیا در این جا می‌توانیم استناد کنیم به آن و بگوییم که حجت است؛ یعنی مشمول اخبار من بلغ می‌شود؟ محقق خوئی فرموده است که بله، می‌شود چون وقتی که این فقیه دارد می‌گوید مستحب است این کلام او به دلالت التزامی دلالت می‌کند بر این که این ثواب دارد و ما هم که ثواب خاص نگفتیم که، ثواب دارد؛ پس بنابراین مشمول اخبار من بلغ می‌شود؛ کسی که این کلام را از این فقیه می‌بیند بلغه که به دلالت التزام که این عمل ثواب دارد. آن روایات هم شامل آن می‌شود. منتها در این جا چند تا شبهه هست که باید آن‌ها را مطرح کنیم ببینیم جواب دارد یا نه؟ شبهه اول این است... یک شبهه مبنایی بود که اصلاً ما گفتیم می‌گوید مستحب است، واجب است، این شبهه مبنایی است، این را می‌گذاریم کنار، اما بناءً آیا این جا اشکال دارد یا اشکال ندارد؟ اشکال اولی که وجو دارد و خود آن بزرگوار هم توجه داشته به نحو دفع دخل بیان فرموده، بزرگان دیگر هم فرمودند، این است که ممکن است کسی بگوید آن اخبار من بلغ ظاهرش این است که بلوغ به حسّ بشود؛ یعنی آن مبلّغ حسّاَ مطلبی را نقل کند. اما اگر مبلّغ حدساً نقل می‌کند، این مشمول اخبار من بلغ نیست. و در موارد استنباطات و فتاوا، فقیه حدس زده، استنباط کرده، حسّاً از امام نشنیده که دارد می‌فرماید. این اخبار من بلغ، «من‏ بلغه‏ ثواب‏ على‏ عمل‏ فعمله‏ طلب قول النبیّ أو التماس قول النبیّ(ص)» یا آن روایاتی که این دو قید را هم ندارد «فله ذلک الثواب»، این ظاهرش این است که بلغه بالبلوغ الحسّی لا البلوغ الحدسی یا اعم از حسّی و حدسی، فقط حسّی است. بنابراین مشمول اخبار من بلغ نمی‌شود چون فتاوای فقهاء، حدس فقهاء است نه حسّاً آن را دریافت کرده باشند و بفرمایند. این اشکال اول که گفته شد.. جواب دادند به این که نه، در اخبار من بلغ دارد «من بلغه» حالا سواء این که این بلوغ به واسطه کسی باشد که حدس زده یا حسّاً دریافت کرده، فرقی از این جهت نمی‌کند، اطلاق دارد. بنابراین مقیدی برای این اطلاق وجود ندارد. بنابراین اطلاق روایات من بلغ شامل هر دو می‌شود. من بلغه، حالا عوام، یک مجتهدی فتوا داد و گفت این هم مستحب است، آن هم که بین استحباب و ثواب را ملازمه می‌بیند بنابراین ذهنش منتقل می‌شود که این ثواب را هم دارد دیگه، پس بنابراین بلغه الثواب، البته اگر از آن اشکالات دیروز آن مبنا صرف نظر کنیم بلغه الثواب، مشمول اخبار من بلغ می‌شود. پس این شبهه مندفع است.

شبهه دیگر این هست که....

س: به فرمایش مرحوم آخوند که می‌گفت بلغ ... خبر، این بلغ خبر یعنی خبر حسّی نه خبر

ج: بله؟

س: مرحوم آخوند می‌گفت ...امتنانش به خبر است...

ج: خبر البته شامل هر دو هم می‌شود؛ یعنی واژه خبر شامل هر دو می‌شود. هذا اولاً...

س: ...

ج: خبر، خبر یعنی چه؟ خبر دادن یعنی چه؟ یعنی از یک چیزی خبر، حالا حدس زده خبر می‌دهد یا این که حسّاً خبر می‌دهد. شما مثلاً دیدید دارد باران می‌آید، خبر می‌دهید که دارد باران می‌آید. نه نشستید محاسبات نجومی و این‌ها کردید، خبر می‌دهید که دارد می‌آید. منشأ خبر شما ممکن است استدلال و برهان و این‌ها باشد، ممکن است حس باشد. خبر که در هر دو صورت صادق است؛ یعنی از یک واقعه‌ای شما إخبار می‌کنی، حالا آن واقعه را به چه نحو به دست آوردی؟ به هر نحوی به دست آوردی، فرقی نمی‌کند از این جهت، فلذا اگر یک روایتی داشتیم الخبر حجة می‌گفتیم هر دو جور خبر حجت است. آن که می‌گوییم خبر حدسی حجت نیست، به خاطر این که دلیل ما در حجیت خبر بناء عقلاء است، می‌گوییم بناء عقلاء به اخبار حسیّه عمل می‌کنند؛ یا محتمل الحسّ و الحدس عمل می‌کنند، اخباری که می‌دانند حدسی هست فقط در موارد رجوع به اهل خبره عمل می‌کنند، در موارد دیگر که خبرویت نمی‌خواهد، به خبر حدسی اعتنا نمی‌کنند، آن را حجت نمی‌دانند، چون دلیل‌مان بناء عقلاء است، بناء عقلاء در این محدوده است و آن جا نیست، از این جهت می‌گوییم؛ اما اگر یک روایتی وارد شد، وارد شده بود، الخبر حجة، می‌گفتیم چه خبر حدسی باشد چه خبر حسّی باشد، اطلاق دارد دیگه، ولی چون چنین روایتی نداریم، چنین دلیلی نداریم نمی‌گوییم و الّا می‌گفتیم حجت است.

س: یعنی خبر و روایت می‌خواهند بفرمایند فرق دارد؟

ج: روایت هم همین طور است.

س: «لا عذر لأحد من موالینا فیما یرویه عنّا ثقاتنا» این را می‌شود ...

ج: یروی عنّا،

س: یروی عنّا اگر روایت

ج: حالا شاید در روایت شاید مثلاً رؤیت باشد. از رؤیت باشد یعنی دیده، حس کرده، کما این که در شهادت هم بعضی‌ها می‌گویند باید حس کرده باشد.

س: ظاهراً فقیه حکم می‌دهد و حکم اعم از خبر نیست؟ یک جایی هست که فقیه

ج: حالا إن شاءالله این بحث می‌شود. حالا این فعلاً، پس بنابراین اطلاق....

س: ... مفهوم خبر عادل حجت است، یک کلمه نبأ آمده، ...حجت نیست

ج: بگوید. اگر در آن آیه، ولی آن آیه این جوری می‌گویند در آن آیه، این‌ها بحث‌هایش دیگر مربوط به حجیت خبر واحد است. در آن جا می‌گویند چون سیره عقلاء وجود دارد، این آیه ناظر و ارشاد به همان سیره عقلاء است. مفاد آن مازاد بر سیره عقلاء نیست. در آن جا این جوری می‌گویند. علاوه بر اشکالاتی که به استدلال آیه نبأ در رابطه با خبر واحد هست دیگه، 30 تا اشکال مرحوم شیخ فرموده که این استدلال به آیه نبأ است. عده‌ای از آن قابل ضبط است و عده‌ای از آن هم قابل ضبط نیست.

و اما اشکال دوم و بیان دوم از منتقی است.

س: اطلاق را پذیرفتید

ج: اطلاق را پذیرفتیم، یعنی این اشکال وارد نیست، ما مبنا را قبول داریم و الّا اگر مبنا قبول باشد این اطلاق دارد.

اشکال دوم این است که در منتقی فرموده ما باید ببینیم که آیا فتوای فقیه إخبار عن حکم‌الله هست؟ وقتی فتوا می‌دهد در رساله، دارد إخبار عن حکم‌الله می‌کند؟ یا نه، دارد اظهار رأی و عقیده و نظر می‌کند؟ می‌گوید نظر من این است که حکم خدا این است، آن که خدا جعل فرموده این است، نظر من این است، رأی من این است، عقیده من این است. إخبار نمی‌کند، می‌گوید نظر من این است ولی من خبر نمی‌دهم. کدام است؟ دو نظر در مقام هست؛ عده‌ای می‌گویند که فتوا در حقیقت اظهار العقیده است، اظهار النظر است، البته به داعی این که دیگری اگر خواست به او استناد کند. این می‌شود فتوا، به خلاف آن جا که فقط اظهار نظر می‌کند به داعی این نیست که کس دیگر، چون این دو تا اسمش فتوا نمی‌شود. کسی که صلاحیت برای این که به او استناد بشود ندارد بر او حرام است فتوا دادن، ولی حرام نیست اظهار نظر کردن، یک نظری در یک بابی دارد می‌گوید نظر من این است، استدلال هم می‌کنم برای شما. ولی اگر نه، اظهار نظر می‌کند، اظهار رأی می‌کند، اظهار عقیده می‌کند تا دیگران استناد کنند به او که این فتوا است، این برایش حرام است. حق ندارد این کار را بکند مثلاً فرض کنید اگر فاسق هست معاذالله، حق ندارد چنین کاری را بکند. یا مثلاً مرأه هست، شارع فرموده مرأه نمی‌تواند فتوا بدهد. اظهار نظر می‌تواند بکند، به نظر خودش هم می‌تواند عمل بکند ولی نمی‌تواند فتوا برای دیگران بدهد. حق ندارد به این شکل بگوید، به عنوان فتوا رساله بدهد. بله به عنوان یک مطلب علمی می‌تواند بگوید نظر من این است؛ استدلال بکند.

خب پس بنابراین آیا فتوا فقط اظهار نظر، اظهار عقیده و این است یا نه، إخبار از حکم‌الله هست، نظر واسطه واقع شده که اطلاع پیدا کند از حکم‌الله، حالا إخبار عن حکم‌الله می‌کند؟ اگر دومی باشد، ایشان فرموده است اگر دومی باشد، یعنی إخبار دارد واقعاً می‌کند عن حکم‌الله، مشمول اخبار من بلغ هست. چون ظاهر اخبار من بلغ چیست؟ این است که گزارشی به او رسیده است که خدای متعال چنین ثوابی را دارد، می‌دهد. اما اگر به معنای اولی باشد که می‌گوید نظر من این است که خدا این جا ثواب می‌دهد، عقیده من این است که خدا ثواب می‌دهد. خبر نمی‌دهد، خودش هم ممکن است اصلاً بگوید عقیده من این است ولی إخبار من نمی‌کنم. نظر من این است. در این صورت مشمول اخبار من بلغ نمی‌شود. اگر بگوییم این است؛ نظر است، بیان عقیده است. این جا دیگر مشمول اخبار من بلغ نمی‌شود. پس بنابراین مسئله مبتنی است بر این که حقیقت فتوا را در آن دقت کنیم که آن است یا این است؟ و چون حقیقت فتوا أقوی این است که حقیقت فتوا اظهار نظر است، اظهار عقیده است نه إخبار باشد و بر این اساس ممکن است گفته بشود که... و بر همین اساس ممکن است گفته بشود تقلید از میت جایز نیست. چون میت به قول ایشان بعد از فوتش نظری دیگر ندارد، تمام شد. عقیده‌ای دیگر ندارد، نظری ندارد فلذاست که این هم یک مبنایی است در خود بحث جواز تقلید میت بقاءً یا ابتداءً مبتنی بر همین است که میت خبر داده در زمان حیاتش، مثل صاحب وسائل که خبر داده و حالا فوت شده، ما به خبرهایش... مثل همه روات که الان رحمهم‌الله تعالی خبرشان باقی است اما دیگه نظر که الان نظر ندارند. این، نظر داشتند اما الان نظر ندارند.

س: چه فرقی می‌کند خبر دادن با نظر دادن

ج: این‌ها خبرشان است. خبر دادند.

خب این حالا چیزی که ایشان حالا در پرانتز می‌فرمایند، حالا این مهم نیست در بحث ما، این کسانی که نظر ندارند، این بنا بر نظر کسانی درست است که آدم را همین چیز مادی می‌دانند می‌گویند، رفت، از بین رفت. اما اگر ما بگوییم که نظر مربوط به این عنصر مادی ما نیست، نظر مال روح ما است و روح ما که باقی است، از بین نرفته که، الان هم هست. همین‌هایی که الان در عالم برزخ هستند، همان نظر قبل را دارند.

س: شاید عوض شده باشد.

ج: بعضی‌ها، بله، حالا نه ممکن است داشته باشند، شاید هم الان استصحاب می‌کنیم می‌گوییم قبلاً نظرش همین بوده، حالا هم نظرش همین است. بله، مثلاً بعضی از داستان‌ها، داستان‌های مسلم هست که این چنینی است که بعضی از کسانی که احضار ارواح می‌کنند، مثلاً ابن سینا را احضار کردند راجع به بیماری، گفته بود راهش این است. یک کس دیگری را احضار کردند آن فخر رازی را، گفته این است؛ راه درمان این است، هنوز هم نظر دارد. یا بعضی دیگر را بعد از فوت‌شان احضار کردند که نظر شما دنیا که بودید این جوری بود، حالا چی؟ گفته حالا هم همین است نظر من، حالا هم نظر من همین است. هستند، این حالا در مقام این نیستیم ولی این داستان‌های مسلم دارد که بله، آن‌ها عقیده دارند، عقیده‌های قبل‌شان بوده، حالا هم بر آن عقیده باقی هستند یا ممکن است عقیده آن‌ها عوض شده باشد. این وجود دارد، ممکن است عقیده آن‌ها عوض شده باشد.

مرحوم آقای بهاء الدینی رحمة‌الله علیه که ایشان یکی از مزایایش همین بود که با ارواح بالاخره با ایشان تماس می‌گرفتند مطلب به ایشان می‌گفتند. ایشان یک وقت نقل کردند که برای یکی از دوستان ما که از برادرزاده ایشان است، گفته بودند من وضوی ارتماسی می‌گرفتم به یک شکلی، وضوی ارتماسی، راحت‌تر است دیگر وضوی ارتماسی، یک شاگردی داشتیم، این می‌گفت آن وقت که در درس ما می‌آمد و زنده بود، خیلی مرتبه آن چنانی علمی نداشت ولی آدم خوبی بود، ایشان از دنیا رفت، بعد آمد سراغ من گفته دیگه وضوی ارتماسی نگیر، به من گفت دیگه وضوی ارتماسی ...، این شکلی که من وضوی ارتماسی می‌گرفتم، گفت دیگه وضوی ارتماسی، چون در وضوی ارتماسی که وضوی ارتماسی صحیح چیست؟ محل خلاف است و بلدی می‌خواهد و خیلی محل خلاف است، این جوری باید بکنی، یا می‌تواند دستش را در آب کند، بیرون بیاورد، این‌ها اقسام و انحایی دارد، کدامش درست است؟ و این نداوت باقیه کف دست چه جور می‌شود این‌ها؟ از این جهت خیلی ...، گفت آمد به من توصیه کرد گفت دیگه وضوی ارتماسی نگیر، این هست؛ حالا این در پرانتز است که ایشان بیان فرمودند. ما به این کار نداریم، حالا در آن باب، در باب بقاء بر میت یا تقلید ابتدائی از میت چه خواهد شد؟ آن محل خودش است.

اما مطلب در این جا که اگر حرف فقیه این است که إخبار می‌کند، مشمول اخبار من بلغ است چون بَلَغَ، اگر بگوید نظر من این است، این روایت نگفته اگر نظر کسی این بود که ما ثواب می‌دهیم، می‌دهیم و این دارد اظهار نظر خودش را می‌کند. روایت نفرموده اگر نظر کسی این بود که من نظرم این است که این مستحب است و ثواب دارد، خدا این جا وعده نفرموده،

س: این نظر هیچ انتسابی در آن نیست. هیچ خصلتی در آن نیست.

ج: نظر زید است. نظر صاحب شرایع است.

س: نظر صاحب شرایع یک نسبتی در هر صورت ...

ج: نه، می‌گوید نظر من این است که خدا این را جعل کرده،

س: باز نسبت در آن هست دیگه؟

ج: بله، بله، نظر من این است که خدا جعل فرموده؛ نفرموده اگر نظر کسی بود که من جعل کردم می‌دهم.

س: استاد، بلغه ثوابٌ، ثواب حالا این هم دارد می‌گوید نظر؟ نظر من

ج: نه، ظاهر بلغه ثوابٌ یعنی خبر بیاید، گزارش بیاید، نقل بشود؛ اما او نقل که نمی‌کند. او دارد می‌گوید نظر من، او می‌گوید نظر من این است که خدای متعال چنین حکمی را جعل فرموده، نظر من این است که خدا چنین حکمی را جعل فرموده، عقیده من این است که خدا چنین حکمی را جعل فرموده، ممکن هم هست اشتباه می‌کند، خدا جعل هم نفرموده، اما آن جایی که دارد می‌گوید بلغهُ، ظاهر بلغهُ یعنی این، و لااقل من این که اطلاق بلغهُ و این روایات نسبت به جایی که کسی إخبار از نظر خودش می‌کند؛ بله در باب تقلید نظر شخص متبع است، رأی مجتهد متبع است نه إخبار او، رأی او متبع است، در اصحاب نظر و کسانی که أخصّاء هستند و اهل خُبره هستند، نظر آن‌ها معتبر است. نظرشان معتبر است نه إخبارشان، نظرشان معتبر است.

س: استاد، در اظهار نظر با این که واژه اظهار نظر می‌خواهد برساند که احتمال خلاف از قول من هم وجود دارد

ج: نه، نه، نه،

س: نمی‌خواهد بگوید که ...

ج: نمی‌گوید احتمال، نه، ممکن است نگوید احتمال خلاف قول من، نه، نه، می‌گوید نظرم این است که این هست. نه، نظر قطعی من است نه این که احتمال خلاف در آن می‌دهم، می‌گوید نظر من این هست.

س: همین را می‌خواهم بگویم؛ یعنی واژه دارد می‌گوید که حکم خدا این است گرچه ممکن است خلاف برداشت من هم برداشتی شده باشد، نظر من این است.

ج: نه، آن إخبار هم می‌گوید این را

س: اگر احتمال خلاف را می‌خواهد بفرمایید که جواب داده و الّا اگر می‌خواهید به ظاهر

ج: نه، به احتمال خلاف کار نداریم. احتمال خلاف کار نداریم.

س: یک نسبتی باید در آن باشد و الّا هیچ کدام از الفاظ روایت و به طور جداگانه در این دلالت نمی‌کنند که حالا من رأی‌ام باشد، چون این رأی خودش را در قبال خدا و ائمه که نمی‌داند که، من به عنوان یک شخصیت جدا می‌خواهم بگویم که آقا نظر من در این مقوله این است. این می‌خواهد بگوید نظر من این است؛ یعنی یک انتسابی هم به خدا دارد ولی با فهم من و روایت هم هیچ مانعیتی ندارد که این انتسابی که من می‌خواهم بدهم حالا با فهم خودم باشد یا این که، در آن هیچ لفظی ندارد که مانع این باشد. او اگر می‌خواهد به عنوان جداگانه بگوید آقا من مثلاً به عنوان یک دانشمند نظرم در این مسئله این است

ج: نه، معلوم، نه، گفتم، عرض کردم

س: پس ببینید آن حداقل نسبت که در روایت لازم است وجود دارد، لفظی هم مانع بر این مطلب

ج: نفرموده کسی که... وقتی نظر کسی که می‌گوید خدا این حکم را جعل کرده، خدا این ثواب را می‌دهد

س: گفته بلغهُ ثوابٌ،

ج: نه، نه، بلغهُ یعنی چه؟ یعنی این که نظر او این است؟ حالا یک کسی می‌گوید نشسته، عقلش را قاضی کرده، الان همین طور یک مرتبه آمد در مجلس گفت که نظر من این است که خدا برای فلان چیز ثواب می‌دهد.

س: فرض می‌کنیم، این طور نیست آخه با

ج: نه، فرض این است. عجب است

س: فرض این است که فتوای فقیه به عنوان یک دانشمند مستق...

ج: آقا دقت نمی‌کنید. می‌گویم نشسته می‌گوید نظر من این است که خدا این را جعل کرده،

س: باشد، باز انتساب در آن وجود دارد.

ج: بله، الان اگر کسی آمد این جا نشست گفت که من، یک چیزی انداخت و محاسباتی کرد گفت به نظر من خدا این را جعل کرده، این مشمول اخبار من بلغ می‌شود؟

س: نظر با خبر حدسی فرقش چیست؟

ج: خبر این است که دارم گزارش می‌دهم می‌گویم آن جا این جور است ولو این که علت این که من مطلع شدم حدس من باشد، دلیل من باشد، برهان باشد ولی خبر از آن واقعه دارم می‌دهم، می‌گویم او جعل کرده است این را،

س: یک وقت یقینی خبر می‌دهم

ج: هر جور، یقینی هم نباشد، حسّی باشد. ممکن است گاهی خبری که انسان می‌دهد یقین نداشته باشد اما چون از راه حس به دست آورده خبر می‌دهد؛ مثلاً از پدرش شنیده، از کی شنیده که این وقف است یا این وقف است، یقین هم ندارد ولی درست است چون این‌ها حجت است، حجت حسّی است، بر اساس حجت حسّی می‌آید إخبار می‌کند. لازم نیست در إخبار حجت قطع داشته باشد. بله، حجت هم داشته باشد کفایت می‌کند مثل إخباری که رجالیون می‌دهند که آقای خوئی می‌فرماید خبر شیخ طوسی که می‌گوید مثلاً ابن أبی عمیر ثقةٌ، اشکالی ندارد، چرا؟ برای این که ممکن است ایشان شیخ، از شیخ طوسی از شیخ خودش، شیخ خودش از شیخ خودش، همین جور تا کسانی که معاصر با ابن أبی عمیر بودند وثاقت ایشان را دریافت کردند، فهمیدند، همین طور سینه به سینه تا شیخ طوسی رسیدند. حالا شیخ طوسی می‌گوید لعلّ این‌ها هم اشتباه کرده باشند اما می‌تواند إخبار بکند، این إخبارش حجت است چون کابرٍ عن کابر و ثقهٍ عن ثقه در کار است. گاهی هم جزم پیدا می‌کند. این طور نیست که هر کسی که می‌خواهد خبر بدهد باید یقین به آن مخبرٌبه داشته باشد، باید حجت بر او داشته باشد. اعم از این که او حجتش یقینش باشد یا روات معنعن ثقات باشد.

س: حاج آقا ببخشید،

س: اما عقیده این طوری نیست؟

ج: بله؟

س: اما عقیده این طوری نیست؟ وقتی می‌گوید عقیده من این است، به حد ظنّی... دارد می‌گوید که آقا من می‌دانم واقع این است

ج: نه، آن ظنّ، عقیده که عقیده ظنّی نه، عقیده واقعی، منتها عقیده إخبار نیست. صحبت سر این است. إخبار نمی‌کند، می‌گوید من إخبار نمی‌کنم.

س: انشاء است؟

ج: بله، اگر حکم بکند إنشاء است. گاهی هم انشاء نیست. نه گاهی هم

س: ...خداوند چرا این را جعل کرده است؟ این الان إخبار است یا انشاء؟ من نظر می‌دهم

ج: نظر، بله، نظر من جعل خدای متعال است.

س: حالا چیست؟ انشاء است یا إخبار؟

ج: إخبار است. اما عند مکلف...‌ می‌گوید نظر من إخبار نمی‌کنم از این که خدا کرده است ولی نظر من، اندیشه من، فکر من این است که خدا این کار را کرده، مثل این که شما سایر چیزهایی که إخبار می‌کنید؛ یعنی می‌گویید نظر من این است. یک فرمولی را می‌گویید نظر من این است، یک نظریه‌پردازی می‌کنید که آن جا إخبار... بله ممکن است به دیگران بگویید بعد إخبار از نظر خودتان می‌کنید. شما إخبار از نظر خودتان می‌کنید اما ماهیت نظر خبر نیست. ماهیت نظر این است که تصدیق است، اعتراف است به این که چنین چیزی تحقق دارد. بعد بله به دیگران خبر می‌دهید از نظریه خودتان، پس در واقع‌النظر إخبار نیفتاده، واقع‌النظر این است که تصدیق دارم این را، باور دارم این را که این چنینی است. این باور شما است؛ حالا این باور شما را تارةً در نهاد خودتان نگه می‌دارید، به کسی خبر نمی‌کنید. گاهی می‌آیید خبر می‌کنید از تصدیق خودتان، می‌گویید بله، نظر من این است اما نمی‌گویید آن واقع این است. إخبار عن الواقع نمی‌کنید، إخبار از نظرتان می‌کنید. و ایشان می‌فرماید اخبار من بلغ شامل نظر افراد نمی‌شود که او نظر دارد. شامل این می‌شود که او خبر بدهد. لااقل شکّ داریم در این که اخبار من بلغ شامل جایی بشود که کسی نظر دارد. حالا کسی خودش آمد محاسبه کرد گفت نظر من این می‌آید که خدا این را جعل کرده.

س: حاج آقا، این دو مورد را باید تفکیک بفرمایید. یک موقعی طرف خودش می‌نشیند محاسبه می‌فرماید، مثل این مثالی که می‌زنید، یک موقعی ما می‌دانیم در تعبدیات وقتی یک ثواب خاصی را دارد نقل می‌کند با توجه به آیات و روایات این را برداشت کرده، آیا واقعاً فتوای فقهاء در مورد مستحبات معمولاً از این قسم است. آن قسمی که بله، یک کسی به عنوان یک متفکر بنشیند بگوید آقا من به نظرم این ثواب وجود دارد، آن را مشمول نمی‌شود ولی وقتی إخبار از نظر خودش دارد می‌دهد

ج: إخبار از نظر خودش می‌دهد نه از...

س: إخبار از نظر خودش می‌دهد ولی ما می‌گوییم آن نظرش چگونه تحصیل شده؟

ج: هر جور تحصیل شده

س: می‌دانیم نظر در رابطه با آن صِرف انتسابی که در روایت لازم است

ج: آن که فایده ندارد. ما باید ببینیم شارع چه موضوع قرار داده؟

س: آخه شاعر که نگفته خبر

ج: لا اله الا الله،

س: کلمه خبر را به کار نبرده، صِرف انتساب

ج: بلوغ گفته، بلغک

س: بلوغ کافی است، بلوغ این جا ...

ج: بلوغ این نیست، بالغ نشده این،

س: می‌دانیم در آیات و روایات نظر کرده، این نظر را به دست آورده، نه این که نشسته باشد جداگانه بگوید آقا من به عنوان یک متفکر می‌دانم چنین چیزی ثواب ...، این معلوم است ولی فتوای فقهاء معمولاً از این قسم نیست

ج: نه، می‌دانم، فتوای فقهاء بالاخره به آیه‌ای، روایتی، اجماعی، سیره‌ای، یک چیزی تمسک کرده

س: کلمه خبر هم که در روایت نیامده در اخبار من بلغ، من بلغه خبر

ج: ما خبر نمی‌خواهیم، ما بلوغ می‌خواهیم. بلوغ این که خدا این کار را کرده، این که نمی‌گوید خدا، او می‌گوید نظر من این است. إخبار نمی‌کند از این که خدا، بلغک ثواب علی عمل، یعنی آن آقای مبلّغ گفته این عمل، خدای متعال برای این عمل ثواب قرار داده، او که نمی‌گوید خدای متعال برای این خبر ثواب قرار داده، او می‌گوید نظر من این است که خدا ثواب قرار داده، إخبار نمی‌کند. او از نظر خودش دارد إخبار می‌کند. فلذا ایشان می‌فرماید فعلی الاول، فعلی الالتزام بالاول که بگوییم که رأی و عقیده و این‌ها، نه إخبار است. «لا یصدق بلوغ الثواب علی الفتوی اذا البلوغ یتحقق بالإخبار و المفروض ان المجتهد لا یخبر عن الواقع بل یقول رأیی کذا» حالا در پرانتز فقط لا یطابق رأیه الوقع، حالا به این کار نداریم چون این در خبر هم ممکن است باشد. «فلا یصدق البلوغ علی قوله المذکور و علی الالتزام بالثانی» که بگوییم که فتوا عبارت از إخبار عن الحکم الشرعی است، اگر این را گفتیم، «صدق البلوغ لتحقق الإخبار فیکون مشمولاً لاخبار من بلغ» پس بنابراین و چون تقویت می‌کنیم مثلاً قول اول را، اگر تقویت کنیم نظر اول را، می‌گوییم این جا بلوغ صادق نیست جزماً یا لااقل احراز نکردیم که کلمه بلوغ در مواردی که کسی حدس می‌زند و از حدس خودش می‌آید إخبار می‌کند، این جا آن بلوغی که در روایات فرموده شده است شاملش می‌شود.

س: آقای ‌خوئی قبل کردند چه بود؟ خبر عن حدسٍ مثل چی؟

ج: بله؟

س: آقای خوئی قبول کردند که گفتند اطلاق شاملش می‌شود، خب؟ آن مثل چی؟ مثلاً چی

ج: آن می‌شود این است آقای خوئی دارد می‌فرماید، مثل همین، ایشان می‌فرماید که وقتی فقیه قول ثانی را لابد می‌پذیرد. می‌گویند وقتی فقیه می‌گوید هذا حرامٌ یا هذا واجبٌ یا هذا مستحبٌ دارد إخبار از حکم شارع می‌دهد اما دلیل دریافتش حدس است. إخبار حدسی دارد می‌دهد.

س: دو تا اشکال شد. اشکال اول با اشکال دوم فرقش چه شد؟ در اشکال اول ما گفتیم خبر عن حدسٍ، خبر عن حسٍ، در اشکال دوم یک چیز دیگر بود، باید یک فرقی بین این دو تا باشد. الان فرق خبر عن حدسٍ با حدس چه شد؟ آن موقع می‌خواستم ...

ج: نه، بیینید دو تا اشکال هست؛ یک اشکال این هست که دومی می‌گوییم اصلاً خبر نیست این جا، خبر از حکم شرع نیست که تازه بگویی حدس است یا حس است؟ فقط چیه؟ رأی است، نظر است و اگر خبری هست، خبر از رأی و نظر خودش است نه خبر و گزارش از شارع، این بیان منتقی است. آقای خوئی می‌فرماید که نه، ما می‌گوییم حرف مجتهد خبر است و این که شما می‌گویید بلوغ فقط خبر حسّی را شامل می‌شود نه خبر حدسی، این درست نیست، این اطلاق دارد. هم خبر حسّی را شامل می‌شود هم حدسی را شامل می‌شود.

س: پس مرحوم آقای خوئی هم در این اشکال دوم پس قائل هستند که در واقع

ج: آقای خوئی که این‌ها را مطرح نکرده ولی حرف او به این برمی‌گردد آقای خوئی که مجتهد، مجتهد إخبار می‌کند از حکم واقعی، از حکم خدای متعال، از حکم شریعت إخبار می‌کند و إخبار اعم است حدسی باشد یا حسّی باشد.

س: شما چه طور اشکال دوم را نپذیرفتید، اشکال اول را قبول کردید، جواب آقای خوئی را آن جا قبول کردید چه طور؟            

ج: می‌گوییم إخبار بله، إخبار اگر ببینید ما حرف‌مان این است؛ فقیه در برابر مسلک اول إخبار نمی‌کند از حکم‌الله، می‌گوید نظر من این است. روایت که نگفته نظر کسی که اظهار نظر می‌کند و دارد نظر می‌دهد که خدا جعل کرده یا جعل نکرده یا چه کرده، من طبق نظر او عمل می‌کنم.

س: ... می‌گویید نمی‌کند

ج: نمی‌کند. اما اگر نه، اما اگر إخبار کرد، نمی‌گوید نظر من این است ولو نظر واسطه در ثبوت است اما دارد إخبار می‌کند الان، می‌گوید أُخبرک، «أن الله تبارک و تعالی حرّم ذلک، أُخبرک أنّ الله تعالی اوجب ذلک».

س: ... این کار را نمی‌کند، مثال این کجا است که فقیه این جوری گفته باشد. کدام فقیه إخبار کرده؟ فقهاء فتوی

ج: نه، می‌گوید حقیقت فتوا إخبار است دیگه، می‌گوید ما إخبار داریم می‌کنیم. آقای خوئی که از خودش خبر دارد. می‌گوید من منهاج الصالحین نوشتم دارم خبر می‌دهم، می‌گوید کار مجتهد إخبار کردن است و نظرش چیست؟ نظرش، حدسش، برهانی که اقامه کند، آن‌ها واسطه در این هست که بیاید خبر بدهد، با یک راهی باید... یک وقت آدم می‌رود می‌بیند می‌آید خبر می‌دهد، یک وقت می‌نشیند حرف‌ها را می‌سنجد، چه می‌کند، استنباط می‌کند که آن، شارع این مطلب را می‌خواسته، خبر می‌دهد. ایشان می‌فرماید این خبر است. ممکن است بگوید خبر است. البته حالا این‌ها هم مال دوره دراسات ایشان است، این‌ها دیگه در دوره مصباح الاصول ضبط نشده این مطالب، این‌ها مال دوره دراسات است که با هم تفاوت می‌کند، سال خیلی قبل از مصباح الاصول است.

خب پس این صورت اول، صورت اول پس چه شد؟ این که حکم به حکم فقیه می‌توان، صورت دوم این است که فقیه حکم نمی‌کند. می‌آید می‌گوید این کار در رساله‌اش نوشته، این کار فلان ثواب را دارد. این دارد چه کار می‌کند؟ معمولاً اظهار، یعنی حدس و گمان و مظنّه، این در ثواب خاص معمولاً به کار برده نمی‌شود. اگر می‌گوید ثواب دارد لابد روایتی دیده، جایی دیده، دارد إخبار از او می‌کند؛ یعنی، بنابراین اگر او إخبار کند که این ثواب خاص را دارد این اگر إخبار می‌کند واقعاً، مشمول اخبار من بلغ می‌شود. ولو این که این إخبارش هم گفتیم چه باشد؟ حدسی هم باشد چون فرقی نمی‌کند و معمولاً نسبت به ثواب و عقاب و امثال ذلک در آن موارد معمولش همین است که إخبار می‌کند که خدای متعال چنین ثوابی می‌دهد یا ...، اما اگر اظهار نظر دارد می‌کند می‌گوید که بله، نظر من این است که چنین ثوابی در این جا وجود دارد. نه، آن هم الکلام الکلام، اما اگر دارد إخبار به ثواب می‌کند این جا قبول می‌شود و آن اشکال مبنایی ما دیگه در این جا وارد نیست. فرق این با اشکال با صورت قبل این است؛ ما صورت قبل می‌گفتیم روایت هم دلالت بکند بر این که این مستحب است یا واجب است، این مشمول اخبار من بلغ ممکن است نشود؛ اما این جا که نه، فقیه در رساله‌اش نوشته که این ثواب، فلان ثواب خاص را می‌گوید دارد. این شامل اخبار من بلغ بشود اشکالی ندارد الّا علی مبنای این که بگوییم در این مورد هم که دارد می‌گوید ثواب دارد حدس می‌زند. إخبار باز نمی‌کند از این که شارع فرموده چنین ثوابی دارد. اگر حدس بزند باز الکلام الکلام که اشکال...

سوم این است که ثواب خاص نمی‌گوید، می‌گوید ثواب دارد. اگر بگوید ثواب دارد باز همان مبنای دیروز است که گفتیم ظاهر اخبار من بلغ ثواب ویژه و خاص است نه مطلق الثواب، بنابراین باز برای فقیه دیگر نمی‌تواند به این استناد کند و....

س: این جمع‌بندی را نهایتاً قبول کردید که إخبار لازم است بر صدق بلوغ ولو این که اعم از خبر حسّی و حدسی

ج: بله، بله، و لااقل از این که احراز نکردیم که صدق بلوغ و این اخبار من بلغ مواردی را که خبر نمی‌دهد فقط دارد نظر خودش را بیان می‌کند و عقیده خودش را بیان می‌کند شامل آن بشود. آن جاها.

س: آن جاها ثواب بالغ نشد یعنی می‌فرمایید؟

ج: خب، بلوغ الثواب یعنی مضمون این خبرها بگوییم که بلغنی ثواب، این جا نه. بله، آن آقا دارد این جور نظری می‌دهد. این جا نمی‌گویند آن مطلب به من رسیده است، می‌گویند نظر این آقا این است. نمی‌گوید این مطلب به من رسیده، ظاهر این که می‌گوید این مطلب به من رسیده، ظاهر این که این مطلب به من رسیده است این است که یک واقعیتی وجود دارد، این واقعیت را شخصی برای من نقل کرده است. اما این که این آقا حدس می‌زند می‌گوید نظر من این است که چنین واقعیتی وجود دارد، این جا صادق نیست که بگوییم بلغه، یا لااقل شکّ در این داریم که در این جا بلغنی و بلغه صادق است یا صادق نیست.

س: به قرینه این فرمایش اخیرتان که فرمودید در مورد مستحبات معمولاً ثواب خاص نقل می‌کنند، این طور نیست که از پیش خودشان بگویند و معمولاً مستند به یک آیه و روایت که یک دلیل شرعی است ما عرض می‌کنیم که با عنایت به همین قرینه که قبول فرمودید ولو خبر نباشد صدق بلوغ ثواب می‌کند.

ج: نه، چون آن جا دارند خبر می‌دهند. حدس

س: ...هر غالبی بگویید

ج: نه، حدس نمی‌زنند. به خاطر این است. اما در احکام حدس می‌زنند

س: ... خودش خبر بدهد

ج: رأی خودش به درد من نمی‌خورد. إخبار باید از حرف شارع باشد. این بحث تمام شد. یک بحث دیگر مانده که خیلی کوتاه هم هست؛ یعنی می‌شود کوتاهش هم نکرد ولی ما کوتاه بنا داریم آن را بحث کنیم. آن هم بحث کنیم، دیگه وارد آن تنبیه بعد می‌شوین. إن شاءالله شنبه

و صلی‌الله علی محمد و آله الطاهرین

 

 

Parameter:17099!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 16
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6677
تعداد کل بازدید کنندگان : 794979