لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلّی الله تعالی علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم محمّد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصوین لاسیّما بقیة الله فی الأرضین أرواحنا فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف.
بحث در شرایط ویژه وجوب امر به معروف و نهی از منکر بود. تا به حال چهار شرط ذکر شده.
شرط پنجم:
شرط پنجم هم نظیر شرط چهارم است، شرط چهارم چی بود؟ این بود که این منع از منکر و دفع منکر مستلزم ورود ضرر و ایقاع ضرر به خود مانع یا اقرباء مانع یا اصحاب مانع یا سایر مؤمنین و مؤمنات نشود.
پنجم این است که موجب حرج نباشد، ممکن است ضرری بر او وارد نمیشود ولی آن که حرجی بر اوست بلاوقوع ضررٍ. و اما این یستلزم الحرج.
س: ... شرط چهارم میشود استدلال کرد به ادله حرمت ... که اگر مثلاً ؟؟ اقرباء و مؤمنین بشود چون اذیت میشوند؟؟
چ: بله اشکال دارد، شرط است دیگر.
س: ...
ج: نه، وقتی میگوییم واجب نیست حالا مواردی ممکن است حرام باشد. مثلاً میگوییم این واجب نیست حالا ممکن است انجامش هم حرام باشد، همین طور که در عبارت امام هم بود که خواندیم که در مواردی که مثلاً تکلیف بر شخص منجز نیست این جا جایز نیست، حتی بعضی موارد جایز نیست که نهیاش بکنیم برای این که اذیت میشوند.
س: ...
ج: بله، اگر این سبب میشود که... این شخص باعث میشود که اگر منع از این منکر بکند باعث میشود که دیگری ضرری به او وارد بشود و این ضرر در اثر کار این و منع این پیش آمده است، بعضی از این موارد بله خب از این جهت حرام میشود، بعضی از این موارد نه، ممکن است بگوییم حرام نمیشود چون او ضرر میزند، او میرود به او ضرری به وارد میکند و چون آن فاعل مختار هست و مباشر اقوی از سبب است به او نسبت داده میشود نه به این، اضرار به این نسبت داده نمیشود در این موارد مثلاً. موارد اینها دیگر مختلف است باید طبق آن موارد عمل کرد، حالا حرج هم همین طور است، گاهی حرجی است، ضرر به کسی وارد نمیشود ولی در حرج واقع میشود. مثل این که مثلاً بعضی از موارد هست که انسان یک رودبایستی شدیدی با یک نفری دارد که اگر بخواهد او را منع بکند این جور نیست که ضرر به او وارد میشود اما خیلی برای او حرج دارد که بخواهد مثلاً بگوید که... حالا مثلاً مثال میزنند برای حرجی که ضرر ندارد فرض کنید یک جوانی است، حالا یک جایی محتلم شده بخواهد از این جا، خانه کسی مهمان است، فلان است حالا بخواهد بلند شود برود حمام، تحمل این خیلی برای او شاق است که وانمود بشود که مثلاً کذا خب این حرج است ولی ضرر هم نیست در این جا، یعنی نه آب برای او ضرر دارد، نه آبرویش میرود ولی برای خودش یک حالت نفسانی دارد خیلی سنگین است برای او، خب بعضی وقتها یک چنین چیزهایی پیش میآید. و یا دوری از اهل و عیال، اگر بخواهد این را منع کند باید دوری از اهل و عیال پیدا کند مدتها و این خیلی برای او مشکل است و هکذا. خب «رُفع عن أمتی الحرج» که مضمون است، نه خود این عبارت باشد. ادلهای که رفع حرج را دلالت میکند من الکتاب و السنة، اینها هم هست فلذا یکی از عباراتی که دیروز خواندیم که مرحوم امام رضوان الله هم فرمودند، همان مسأله حرج بود.
س: ...
ج: حالا علی أی حالٍ ضعف ایمان است، یا ضعف نفس است، هرچی هست حرج است، شارع هم فرموده «ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج» (حج/78).
س: ...
ج: اگر یک جایی واقعاً حرج باشد خب چه اشکالی دارد میگوییم برداشته شد.
س: ...
ج: حرج شخصی.
«لو علم أو ظنّ أو خاف للإحتمال المعتدّ به وقوعه أو وقوع متعلّقیه فی الحرج و الشدّة على فرض الإنکار لم یجب، و لا یبعد إلحاق سائر المؤمنین بهم» که اگر موجب این میشود که دیگران هم در اثر کار این دیگران در حرج بیفتند، خدای متعال فرموده من حرجی قرار ندادم، یعنی احکامی که موجب حرج بشود چه برای شخص، چه برای دیگران قرار ندادم. خب بله یک مواردی ما داریم که خود ادله حرج تخصیص خورده، آن مواردی که خود ادله حرج تخصیص خورده مثل جهاد، خود ادله حرج تخصیص خورده. آنها چون ذاتش حرجی است، ذاتش ضرری است. اما جاهایی که ذاتش حرجی و ضرری نیست خب در این موارد ادله حرج مخصصی ندارد و این موارد...
از جهت این که علم به حرج دارد، ظن به حرج دارد یا احتمال عقلایی میدهد نسبت به این حرج، همان بیاناتی که دیروز گفته شد نفس آن بیانات هم در این جا گفته میشود.
خب همان طوری که باز در ضرر گفته شد این شرط در مورد چیه؟ در مورد غیر عزائم امور است اما در مورد عزائم امور، مختلف است. بعضی عزائم امور این است که ولو حرج شخصی باشد، ولو حرج بر سایر مؤمنین و مؤمنات باشد آنها با ادله لاحرج برداشته نمیشود. چون خود این که میدانیم آن امر به شکلی عزیمت دارد در نزد شارع که لایرضی به تحقق آن علی أی حال. خب در این جا خود این که شناختیم که این امر امری است که لایرضی بترکه، قرینه میشود بر این که پس آن جایی که فرموده لاحرج و امثال ذلک، این مورد ملاکش نیست و الا تناقض است. از یک طرف لایرضی بترکه، از یک طرف بیاید با لاحرج بخواهد بردارد این تناقض است. مثلاً اگر یک کسی میخواهد بیاید فرض کنید معاذ الله معاذ الله میخواهد بمب اتم بیندازد یک کشوری را، یک جمعیت بالایی را، همه اینها را از بین ببرد. و این میتواند منع کند ولی حرج شدید برای او دارد، حتی میمیرد، دیگه بالاتر از این که نیست. این جا نمیتوانیم بگوییم شارع با ادله حرج برداشته، بر تو واجب نیست منع کنی چون بر تو حرج دارد. خب حرج داشته باشد، شارع لایرضی به این که مثلاً کل مملکت ایران بمباران هستهای بشود و همه جا از بین برود. میدانیم شارع راضی نیست به این، این همان مواردی است که مرحوم امام میگویند در اوائل نهضت توی یک جلساتی که علما داشتند و اینها بحث میشده فرموده که اگر صد هزار نفر هم کشته بشوند نه اشکالی ندارد. چرا؟ برای این که در دین در خطر میدیده میگوید اگر این حکومت رضاخانی و فلان و اینها این بخواهد ادامه داشته باشد اینها در صدد بودند که دینزدایی کنند این مملکت را، و این مملکت مثلاً بشود مملکت... خب یا یک مملکتی میخواهد بشود اگر ما منع نکنیم این تبدیل میشود به یک مملکت کمونیستی مثلاً یا لائیک میشود مثلاً. خب این جا بگوییم حرج باعث میشود که این وجوب منع؟ نه، اینها چون از عزائم امور است. در عزائم امور نه ضرر و نه حرج. منتها این که حرج بر مؤمنین وارد میشود آن هم از عزائم امور است اینها باید محاسبه بشود گاهی، گاهی حرجی که بر مؤمنین وارد میشود برای چی، چه مقدار است؟ آن با این باید تزاحم بشود باید نسبتسنجی بشود که آن الان در نظر شارع اهم است که در این صورت در واقع برمیگردد به این که در این صورت پس عزائم این جوری نیست که علی أی حال راضی نباشد، این جوری نیست.
س: حاج آقا این لایبعد الظاهر را نفهمیدیم؟
ج: کجا؟
س: توی ضرر فرمودید که الظاهر ؟؟/ سایر المؤمنین فرمود که لایبعد، این جا میفرماید لایبعد الحاق سایر المؤمنین.
ج: حالا این جا نمیدانم چیزی بخواهم عرض بکنم که ایشان چی در نظر شریفش بوده که لایعبد فرموده، ممکن است حالا این جا هم تفنن در عبارت باشد.
این هم راجع به شرط پنجم.
شرط ششم:
شرط ششم «عدم توقفه علی الارتکار حرامٍ أو ترک واجبٍ من قِبَل الدافع و المانع فی غیر عزائم الأمور». خب امر به معروف و نهی از منکر اثری ندارد ولی میدانم او میخواهد یک منکری را انجام بدهد یا یک واجبی را ترک کند. این هم میتواند منع کند، شرایط دیگر موجود است اما اگر بخواهد منع کند این منع متوقف است بر این که یک کار حرامی را انجام بدهد، مثل این که از یک ارض مغصوبهای باید عبور کند تا برود جلوی آن شخص را بگیرد که میخواهد فلان کار حرام را انجام بدهد. یا باید تصرف در مال یک کسی بکند و با آن مثلاً الان یک موتور این جا هست این برای این که به او برسد و جلوی او را بگیرد سوار این موتور بشود و برود ولی این الان صاحبش نیست از او اجازه بگیرد، خب این جا میتواند بپرد روی این موتور و برود بگوید حالا... «لایجوز التصرف الا بطیبة نفسٍ منه» شاید اصلاً او خودش هم از همانها باشد، اصلاً طیب نفس که ندارد هیچی، خب این جا الان تصرف باید بکند در مال دیگری. آن منع توقف بر این دارد، یا یک وقت ما داشتیم میرفتیم تهران یک نفر آمد همین طور در ماشین را باز کرد خیلی هم... با این که این داشت حرکت میکرد یک کمی، پرید توی ماشین. نه اجازهای، نه چیزی، قهری پرید توی ماشین نشست یک مقداری که رفت گفت برو. بعد آن جا هم پرید بیرون. معلوم شد که آره این مأمور چیزی است که دنبال قاچاقچی بود یک ماشین را حدس زده بود این قاچاق است و این میخواست جلوی او را بگیرد، راه جلوگیری این بود که الان بپرد توی این ماشین برسد به او و جلوی او را بگیرد. خب حالا این جا اجازه باید بگیرد؟ یا نه این جا اجازه نمیخواهد؟ پس منع اگر منع دیگری از منکر یا از ترک یک واجب متوقف شد بر یک امر محرّمی در عزائم امور بله جایز است مگر این که... البته این هم از عزائم امور باشد. منع از آن عزیمه متوقف بر انجام این عزیمه باشد. اگر این جوری شد که آن عزیمه متوقف بر انجام این عزیمه هست خب در این جا تزاحم میشود اگر شما برنگردانید این جا بگویید عزیمه نیست قهراً، وقتی تزاحم شد و یکی اهم بود کشف میشود که آن دیگری الان عزیمه نیست. فرض کنید اگر این بخواهد جلوی قتل آن مؤمن را الان بگیرد باید از این جا برود آن جا، و این که از این جا بخواهد برود آن جا جلوی قتل او را بگیرد این توقف دارد بر این که این مسیری که میخواهد برود عدهای مثلاً فرض کنید که با ماشین برود، مراعات نکند، تصادف کند پای یک بشکند، دست یکی بشکند، یکی چه بشود و این جوری تا برسد به او. اینها میمیرند ولی توقف دارد بر این که نقصهایی و ضررهای عضوی و فلان بر اینها وارد بشود، خب این جاها موارد موارد تزاحم است دیگر، این جا باید ملاحظه بکند ببیند که پیش شارع کدام اهم است اما در غیر عزائم امور، در غیر عزائم امور روشن است که اگر متوقف باشند بر عزائم امور خب این جا روشن است که شارع راضی نیست. یک کار غیرعزیمهای را بخواهی جلوی آن را بگیری متوقف است بر این که یکی از عزائم امور را انجام بدهی. خب این که روشن است. اما اگر غیر عزائم امور هست باز هم میشود یا نه؟ این جا آیا باب تزاحم است در این جا یا نه اصلاً باب تزاحم نیست؟ جلوی منکری را... وجوب منع از منکر، وجوب دفع منکر متوقف است بر این که این دافع و مانع مرتکب یک عمل خلاف بشود. آیا این جا داخل در تزاحم است یعنی دو تا تکلیف داری؟ این حرام است آن هم واجب است پس بنابراین حالا باید بیایی، دو تا تکلیف متوجه تو هست، قدرت امتثال هر دو را نداری اگر بخواهی منع کنی باید این حرامها را انجام بدهی، این حرامها را بخواهی اجتناب کنی نمیتوانی منع کنی، این جا میشود تزاحم یا نه اصلاً ادله منع از منکر انصراف دارد از آن مواردی که متوقف بر امر حرام است؟ تزاحم نیست، این صورتی که متوقف بر امر حرام است ادله منع از منکر انصراف دارد؟ به چه بیان انصراف دارد؟ به این بیان که فلسفه منع از منکر جلوگیری از تحقق منکر در خارج است. وقتی فلسفه خود آن جلوگیری از وجود منکر در خارج است چطور شارع میفرماید اگر متوقف بر منکری شد که این برخلاف فلسفه خود منع آن است میگوید این را انجام بدهد.
س: ؟؟
ج: تزاحم برای این است که چی؟ هر دو تکلیف وجود داشته باشد. بین دو تکلیف موجود که من قدرت بر امتثال هر دو ندارم تزاحم میشود. اما صحبت این است که این جاها اصلاً تکلیف منع را شارع جعل میکند؟ وقتی متوقف است بر این که منکری انجام بشود؟ میگویند شما این منع از منکر را که داری واجب میکنی هدف این است که منکر در خارج واقع نشود. این وجوب تو خودش باعث ایجاد منکر دارد میشود.
س: ادله عقلی که واضح است حاج آقا.
س: یک منکر اضطراری است آن منکر اختیاری است من الان مجبورم...
ج: بالاخره این حرام است دیگه،
س: حتی بعید هم نیست شارع بگوید چون مضطر شدی برو آن اختیاری ...
ج: حالا من مثال میزنم خوب توجه بفرمایید. آن آدم میخواهد تصرف در مال کسی بکند، من میخواهم جلوی تصرف او را در مال آن کس دیگر بگیرم، به این است که خودم این جا تصرف در مال کسی بکنم. این جا شارع میگوید «إمنعه عن التصرف فی مال الغیر» ولو توقف بر این که خودت تصرف در مال غیر بکنی.
س: ... از باب قبح ؟؟/ بر مولا و قبح معصیتش...
ج: حالا لفظی را توجه بکنیم تا عقلی.
س: حاج آقا بنابر ادله منع منکر عقلی که حالا معلوم است، شرعیاش را باید ببینیم درست است؟
ج: بله؟
س: بنابر عقلی که معلوم است باید همان حساب و کتاب بشود و کسر و انکسار بشود. بنابر ادله شرعی است...
ج: فعلاً داریم این را محاسبه میکنیم بله.
س: ...
ج: نه، ببینید این محاسبات شرع است، الان این جاهایی که فسادهای آن هماهنگ است این جا را شما حساب بکنید، پس بنابراین باید محاسبه کرد، ببینیم باید تفصیل داد؟ باید مطلقا گفت؟ چه جوری باید گفت؟ آیا در این جاها بگوییم داخل باب تزاحم میشود که خیلی از... حالا خیلی شاید عبارت تمامی نباشد. جملهای فقهاء، بعضی از فقهاء در عباراتشان که این جاها باب تزاحم است. میخواهم ببینیم آیا این طوری است واقعاً، این جاها باب تزاحم است یعنی شارع آن تکلیف إمنع را دارد، إدفع را دارد مطلقا؟ از این طرف هم این تکلیف دیگر را هم دارد که «لاتتصرف فی مال احدٍ إلا بطیبة نفسٍ منه إلا بإذنه» این را هم دارد، یا لاتغصب را دارد، لا کذا را دارد، اینها را دارد، لاتغتب را دارد، لاتکذب را دارد، اینها را همه را دارد آن را هم دارد و حال این که آن متوقف است بر این که این جا را انجام بدهیم بگوییم آن اطلاق وجود دارد این اطلاق هم وجود دارد، تزاحم است من باید حساب بکنم. و اگر متساوی بودند مخیر هستم که یا این را ترک کنم یا آن را ترک کنم.
س: ؟؟
ج: یعنی بدون این نمیشود آن منع را انجام داد.
س: ...
ج: نه، بدون این نمیشود. مثل این که بدون این که من بپرم الان روی این موتور، او را نمیتوانم منع کنم.
س: ؟؟
ج: مقدمهاش هست دیگر، توقف دارد یعنی همین.
س: ...
ج: بله آن هم هست، با منع هم دفع میشود یعنی همین، بله آن هم توقف دارد دیگر. مثلاً به فحش دادن مثل این مسجد اعظم که تعطیل بود در آن سالهای چی، سالیانی مسجد اعظم تعطیل بود، مدرسه فیضیه تعطیل بود. یک آقایی بود آقای حسین کبیر به او میگفتند رضوان الله علیه، ایشان قبل از این که طلبه بشود میدانی بوده، توی میدان بوده، میدان تره بار و فلان تهران، از آن آدمهای همان حالات... آمده بود طلبه شده بود خیلی هم آدم بوده یک بچه هم بیشتر نداشت این هم شهید شد، یک بچه بیشتر نداشت. خب این آدم همین جا گمان وقتی بود که آیتالله حکیم به رحمت خدا رفته بود. این جا ساواکیها و اینها که جمع شده بودند و اینها از آن فحشهای غلیظ و چیزی که بود درِ مسجد اعظم را باز کرد. در دیگر باز شد، فیضیه هم همین جور، فیضیه هم تشییع جنازه مرحوم آقای زاهدی که بود جمعیت فراوانی... آقای زاهدی از علمای بزرگ قم بودند، به مدرسه که رسیدند مردم ریختند درِ فیضیه را باز کردند دیگه باز شد. بعد از آن جریانات که فیضیه سالیانی بسته بود، به همین باز شد.
خب گاهی با نفس دشنام و فحش یا زدن یا چی، منع بکند. گاهی هم نه، متوقف است بر این که این کار را بکند، تصرف در مال دیگری بکند. این شرط اخیر این است «عدم استلزامه یا عدم توقفه علی ارتکاب حرامٍ أو ترک واجبٍ» چرا، در غیر عزائم امور. گفته میشود که چون این جا یک ویژگیای دارد، خصوصیتی دارد که به خاطر آن خصوصیت گفته میشود ادله منع از منکر و دفع منکر آنها شامل مواردی که متوقف است بر امر منکر نمیشود، چرا؟ چون ظاهر ادله منع منکر و دفع منکر این است که میخواهد جلوی وقوع یک منکری را در خارج بگیرد. اگر بنا است دفع این منکر لایتحقق دفع آن الا به این که یک منکر آخری در خارج تحقق پیدا بکند خب ما الفرق بین آن منکر و این منکر؟ پس بنابراین با هدف و فلسفه جعل وجوب دفع منکر و دفع منکر سازگار نیست که شارع بفرماید دفع کن ولو این چنین باشد. این یک بیان.
همین بیان اگر ادله عقلیه هم باشد ممکن است بگوییم. عقل میگوید که تو نباید بنشینی و نظاره کنی و بیتفاوت باشی که به مولی بیاحترامی بشود. فلذا میگوییم منع از منکر بکن. خب اگر شارع این را حرام کرده، این متوقف است بر چیزی که شارع این را هم حرام کرده، فرض حرمتش را داریم میکنیم، خب امر دائر است بین این که آن منکر را بخواهی انجام نشود یک منکر دیگر، یعنی یک بیاحترامی دیگر. این هم بیاحترامی است، فرض این است که او نمیخواهد.
س: ...
ج: حالا فعلاً داریم استدلال را میگوییم تا ببینیم... حالا شاید حرف شما هم حق باشد.
پس بنابراین، این بیان این است که در این موارد گفته بشود که این باب نزاحم نیست و در حقیقت ادله منع مشروط است، مقید است بر این که متوقف بر امر این چنینی نباشد.
س: ... که توی این مواردی که متوقف است ولو قدرت تکوین من دارم، چون میتوانم کار را من انجام بدهم ولی چون حرام است قدرت شرعی ندارم.
ج: بله این هم یک بیانی است، همین بیان این جور جاها همین جور بیانی میآید.
س: ولی این بیان توی جایی که کمتر باشد میآید.
ج: ولی این بیان فرقش با مرحوم نائینی این است که از باب قدرت نمیخواهد بگوید.
س: میخواهم بگویم این یک بیان دیگری است، این توی قدرت... چون تزاحم هم اگر بشود به این که کوچکتر هم باشند میآید یعنی آن در واقع اهمیتش کمتر باشد ولی باز هم من قدرت شرعی ندارم.
ج: بله، آن بیان فرق میکند با این بیان.
این بیان که ما بگوییم که پس خود ادله وجوب منع از منکر مقید است قهراً و اطلاق ندارد که این مورد را شامل بشود به این بیان، قد یناقش به این که این فی الجمله مورد قبول است نه بالجمله. یک؛ در جایی که ما یتوقف علیه از نظر حرمت، از نظر مبغوضیت مولی مساوی باشد با آن چیزی که میخواهیم منع کنیم و دفع کنیم آن را. اگر با آن مساوی باشد ادله انصراف دارد بر این که خب یعنی چی، این نظیر آن حرفی است که در اصول در باب ترتب مرحوم شهید صدری دارند که حرف عرفی خوبی به نظر من هست این فرمایش ایشان. ایشان میگوید همه ادله یک مقید لبی دارند، صلّ، صم، همه یک مقید لبی دارند و این آن است که إن لم تکن مشتغلاً بأهم از این یا مساوی با این، صلّ اگر یک امری که با این مساوی است یا اهم از این است مشتغل به آن نباشی و الا چه معنا دارد که من را از آن امری که مساوی با این است فراخوان کند به این که آن را ترک کن بیا این را انجام بده. چه ترجیحی دارد، ترجیح بلامرجح است. یا اگر اهم است من را از آن فراخوان کند بگوید آن را رها کن بیا این را انجام بده. افعل هذا توی آن افتاده یعنی إن لم تکن مشتغلاً بأمرٍ أهم، این لازم به گفتن ندارد اگر مولی توی عبارتش نیاورد گفتن نمیخواهد، همه میفهمند یعنی همین. فلذا با این قید لبی و عرفی ترتب خیلی قابل تصویر است که میگوید اگر آن را انجام نمیدهی لااقل این را انجام بده. این جا هم معنا ندارد که شارع بیاید بگوید که این منکر را نگذار انجام بشود ولو این که لازم است یک منکری که مساوی این است انجام بدهی یا اهم از این را انجام بدهی.
پس بنابراین آن جایی که مساوی باشد یا آن جایی که اهم باشد این جا هم میتوانیم بگوییم اطلاق نمیگیرد و تزاحم نیست، اصلاً ادله وجوب دفع این جاها نمیآید. اما اگر که نه، این چیزی که میخواهیم منع کنیم این اهم است و آن نسبت به این پایینتر است، خب این جا لااشکال که شارع بگوید ادفع هذا ولو این که متوقف است بر یک امری. مثلاً میگوید او میخواهد الان نقص عضو در او وارد بکند، الان اگر تو نرسی و جلوی او را نگیری چشمهای ما را کور میکند، و این متوقف است بر این که بدون اذن این سوار موتور او بشوی، بروی و برگردی و موتور او را تحویل بدهی. این جا ادفع اگر بگوییم اطلاقش این صورت را هم میگیرد لا مانع، پس بنابراین نمیتوانیم، پس تفصیل میدهیم میگوییم که آن مواردی که متوقف است بر امر مساوی یا بر امر اهم سواء این که به نحو مقدمه باشد یا اصلاً خود آن منع این چنینی باشد اگر مساوی بود یا اهم بود اصلاً دلیل ادفع وجود ندارد در آن موارد مقید. و اما اگر نه، آن اهم بود و این ما یتوقف علیه در آن حد و وزن نبود در این موارد میتوانیم بگوییم اطلاق دارد، آن اطلاق دارد، دلیل حرمت این هم اطلاق دارد میشود تزاحم، و آن وقت باید قواعد باب تزاحم را اعمال بکنیم در این موارد.
س: مساوی هستند درست از نظر کیفیت با هم ؟؟ ولی از نظر کمیت ... نهی از منکر اصرار بر گناه یکی از شرایط؟؟
ج: از باب منع از منکر را داریم بحث میکنیم، امر به معروف و نهی از منکر را بحث نمیکنیم، وظایف أخر را داریم بحث میکنیم که منع از منکر است. ما شرایط منع از منکر را داریم میگوییم، شرایط امر به معروف و نهی از منکر که تمام شد.
س: قدرت شرعی را چه جوری جواب میدهیم؟ ؟؟
ج: نه، وقتی قدرت شرعی نداریم که مقدم باشد.
س: نه، اصلاً نائینی همین را میگوید...
ج: نه به مجرد....
س: ؟؟
ج: نه، قدرت شرعی نداشتن وقتی است که شارع... این منجز بر شما میشود.
س: آن تزاحم شما ؟؟/ که دو تا باشند.
ج: نه، همه جا، ببینید...
س: باید اول تزاحم بشود که شما مقدم بکنید، میگوید وقتی قدرت شرعی نداری نمیتوانی آن کار را انجام بدهی تا تزاحم بشود و اولی مقدم بشود.
ج: خدمت ایشان عرض میشود، قدرت شرعی که ایشان میفرمایند یعنی چیزی که اگر شارع شما را منع کرد الممتنع شرعاً کالممتنع عقلاً. پس ممتنع بودن... این که شارع من را منع کرده باید ثابت بشود تا من قدرت نداشته باشم. اگر این شد آن وقت من قدرت ندارم. چون الممتنع شرعاً کالممتنع عقلاً. اما باید شما اثبات کنید الان آن اطلاق دلیل میگوید این حرام است بر تو، ما با مقام اثبات کار داریم، ثبوت را با اثبات میفهمیم. الان آن اطلاق آن ادله دارد میگوید این حرام است سواء این که با این میخواهید چیزی را چیز کنید یا نه، این هم میگوید حرام است. پس بنابراین باید وقتی که این طور شد تزاحم میشود و اگر مقدم شد قهراً شما قدرت...
س: ... مقدم بشود چون در اصل اهمیت آن...
ج: دفع منکر همیشه مقدم است؟
س: آره، چون اگر مساوی و ...
ج: خیلی خب، بله دیگه آن موارد میشود، کدام موارد قهراً میشود؟ آن مواردی که آن دو صورت نباشد میشود تزاحم بین این دو تا، قواعد تزاحم اعمال میشود قواعد تزاحم همیشه این جا چیه؟ چون آن اهم است پس بنابراین... یعنی این اهم است، منع اهم است پس همیشه این مقدم میشود.
این هم راجع به این شرط. این را صفحه... مسأله سه از....
س: ...
ج: نه پنجم عدم استلزام للوقوف فی الحرج و الشدة بود.
س: ؟؟/
ج: نه نه. شرط چهارم ضرر است، شرط پنجم حرج است، شرط ششم عدم توقف علی ارتکاب حرامٍ...
س: در مقام عمل هیچ تفاوتی ندارد درسته؟ در مقام عمل بین این دو تا عمل تفاوتی ندارد؟
ج: بله، از نظر علمی و فنی باید چه جور گفت، از آن نظر فرقی ندارد.
س: ... هر دو را گفته مفسده هم ضرر...
ج: نه، ایشان مسألهاش را جدا کرده.
س: ... من اگر دفع نکنم به یک منکر مساوی او ممکن است این منکر را که انجام داد روز بعد انجام بدهد، روز بعدش هم انجام بدهد. آیا باز هم ؟؟ واجب است با ؟؟ دفعات بعد جلوی او را بگیرم یا نه؟
ج: یک دفعه دیگر بفرمایید.
س: دفع منکر مساوی اگر من یک دفعه بخواهم جلوی آن طرف را بگیرم از تکرار منکر مساوی در روزهای آینده یا در لحظات بعدی هم جلوگیری میشود. ولی این منکر من یک دفعه است برای چند دفعه او، این جا چی؟ بالاخره منکر مساوی بر من واجب است یک دفعه انجام بدهم تا دفعات دیگر اتفاق نیفتد یا نه؟
ج: نه، این ممکن است با توجه به این بگوییم مساوی نیست.
س: ...
ج: یک فعل است.
س: کیفاً یکی است ولی کماً فرق میکند.
ج: بله، همین کماً چون فرق میکند آن تکرار میشود ممکن است بگوییم مساوی نیست.
این مسأله دوازده را اجازه بدهید من بخوانم: «لو توقّف تأثیر الأمر أو النهی على ارتکاب محرّم أو ترک واجب لایجوز ذلک و سقط الوجوب. إلاّ إذا کان المورد من الأهمیة بمکان لا یرضى المولى بتخلّفه کیف ما کان کقتل النفس المحترمة و لم یکن الموقوف علیه بهذه المثابة. فلو توقف دفع ذلک على الدخول فی الدار المغصوبة وجب.» جلوی قتل نفس را میخواهی بگیری که این از عزائم امور است این جا توقّف بر این که داخل در دار بشوی، دار مغصوبه بشود. یا اصلاً دار مغصوبه هم نیست بلاإذن داخل همین خانهای بشوی که میخواهد کسی را بکشد. خب این جا واجب است که این کار را بکنی و این توقف بر این امر حرام مشکل است. اما در غیر این صورت ایشان فرمودند که «سقط الوجوب». این سقط الوجوب را سؤال میکنیم مقصودش چیه؟ سقط الوجوب یعنی وجوب عقلی امتثال سقطَ یا نه سقط الوجوب یعنی وجوب شرعی سقطَ.
س: ؟؟/
ج: این وجوب عقلی را میگویید سقط، سقط الوجوب یعنی وجوب الامتثال عقلی سقط، یا میفرمایید که سقط الوجوب یعنی وجوب واقعی و شرعی سقط. اگر معنای آن این باشد که سقط الوجوب یعنی آن وجوب شرعی سقط، معنایش این است که باب تزاحم نیست، چون در باب تزاحم سقوط وجود نداریم، وجوبها سر جای خودش محفوظ است، ما قدرت بر امتثال هر دو را نداریم، سقط الوجوب العقلی برای امتثال، آن وجوب هست مثلاً وارد مسجد شده دیده مسجد متنجس است، آخر وقت هم هست، وقت صلات هم... نماز هم نخوانده، خب «جنبوا مساجدکم النجاسة» میگوید تطهیر کن. صلّ میگوید نماز بخوان، تزاحم شده بین این دو تا. خب اهم چیه؟ اگر دارد نماز، قضا میشود اهم نماز است، لم یسقط وجوب جنبوا مساجدکم عن النجاسة. فعلیت هم دارد چون فعلیت چیه؟ حکم باشد موضوعش هم باشد. همه اینها هست ولی این جا تنجز ندارد، چرا تنجز ندارد؟ به خاطر تزاحمی که شده عقل میگوید او امتثال نمیخواهد، وجوب امتثال آن سقط، نه خود وجوب سقطَ و الا تزاحم نیست. بنابراین... خلافاً با آقای آخوند دیگه، آقای آخوند که قائل به چیز... این جاها را میگوید چون طلب الضدین میشود میگوید اصلاً معنا ندارد ولی معروف و مثل کسانی که ترتب را قبول دارند این جوری میگویند نه آن وجوب سر جای خودش هست، این وجوب سر جای خودش، تزاحم شده ما آن... عقل میگوید آن لزوم امتثال الان ندارد، قدرت خودت را صرف اهم بکن یا صرف این یکی بکن.
س: ...
ج: بله، ممکن است بگوییم که اشکال ندارد، اگر متوقف بر این باشد یعنی چیز نفس نباشد، متوقف باشد و الا نه، حالا نگاه کردن بارها آقا میفرمودند که من تا به حال این همه میآیند و اینها نگاه نکردم به زنها.
س: ؟؟/
ج: این همه میآیند من نگاه نکردم و از کسانی که نگاه میکنند توی... گاهی آدم میبیند مصاحبه میکنند نگاه میکنند میگویند چرا نگاه میکنند من تا به حال نگاه نکردم، اینها میآیند و میروند، آدم میتواند چشم خودش را نگاه دارد، حالا اگر واقعاً یک جایی است که میترسد اگر نگاه نکند به جای این که مثلاً چه کند میرود توی چشم او یا مثلاً چی میشود حالا یک حرفی. علی أی حال....
س: ...
ج: راست میگویید وقت تمام شد یک شرط دیگر را هم میخواهم نام ببرم دیگه بحثهای آن را و ان شاء الله شنبه وارد ارشاد جاهل بشویم و شرط آخر این است که اگر... که در باب امر به معروف هم گفته شده این، این جا هم ممکن است که اگر ما بخواهیم جلوی این منکر را از این بگیریم ما میتوانیم؟ یک منکری را دارد انجام میدهد اما اگر جلوی این منکر را بگیریم این لج میکند منکر دیگری را انجام میدهد یعنی این جور نیست که ما جلوی این منکر را گرفتیم باعث بشویم منکری در خارج... جنس المنکر در خارج محقق بشود، این منکر در خارج محقق نمیشود. حتماً جلوی این را بگیریم این لج میکند یک منکر دیگری را انجام میدهد. این جا چی؟ آیا مشروط است منع از منکر به این که لایستلزم به این که این منکر دیگری را انجام بدهد؟ این جا گفته میشود فیه تفصیلٌ اگر آن منکر آخر از قبیل همین است خب نه، چون معنا این جا، معقول نیست، عقلایی نیست که شارع بگوید جلوی این منکر را بگیر ولو میدانی یک منکر دیگر شبیه همین انجام خواهد داد. اما اگر نه، آن منکر دیگر اهم است از... اخف از این است، میدانی این میخواهد یک کسی را بکشد، اگر جلوی کشتن او را بگیری، منع کنی این یک جایی را تخریب میکند. این الان یک حالت مستی پیدا کرده میخواهد حالا یک کسی را بکشد یا عمل شنیعی انجام بدهد اگر جلوی این کار را بگیری یک کار دیگری انجام میدهد که نسبت به این کار خیلی پایینتر است. حالا میزند ظرفها را مثلاً میشکند. میزند شیشه را میشکند مثلاً. مشت میزند شیشه را میشکند، که آن هم جایز نیست مال مردم است. خب در این موارد ادله امنع، اطلاقات ادله امنع و ادفع اشکالی ندارد عقلائاً که شامل این موارد بشود. کجا را شامل نمیشود؟ آن جایی که بگوید ادفع و حال این که میدانی این ادفع ملازمه دارد این دفع با این که نظیر این یا بدتر از این انجام خواهد داد. این هم آخرین شرطی است که در باب امر به معروف هم گفته شده است.
س: ...
ج: این جا احتمال تأثیر نه، اصلاً احتمال تأثیر در این جا نیست. فلذا منع از منکر...
س: ...
ج: آن قدرت است، آن قدرت است که میتواند منع کند یا نه.
س: ...
ج: نه نه، اصلاً این جا تأثیر معنا ندارد اگر میتوانی منع کنی منع میکنی، نمیتوانی قدرت نداری. آن در باب امر به معروف این است که گفتن لفظی اثر میکند یا نمیکند، این جا جلوی کار را گرفتن فیزیکی است. منع از منکر و دفع منکر یعنی فیزیکاً جلوی آن را بگیرید خب اگر نمیتوانی، اگر اثر ندارد یعنی قدرت ندارد میشود داخل همان شرط قدرت.
س: ... مراتب دارد یکی از مراتب آن ...
ج: نه، آن جا هم یعنی فیزیکی جلوی او را میگیری.
خب این وظیفه تمام شد ان شاء الله شنبه وظیفه آخر و آن این است که اگر کسی منکر را انجام بدهد یا تارک واجب است جهلاً، آیا ارشاد جاهل... نهی از منکر لازم نیست، امر به معروف لازم نیست، منع آن لازم نیست اما ارشاد آن لازم است یا لازم نیست؟ ان شاء الله شنبه.
و صلی الله علی محمد و آل مجمد.