لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث دیگری که در مورد منع از منکر و ترک واجب باید طرح بشود این است که آیا همهی مراتب منع و دفع واجب است؟ یا این وجوب إن قلنا بهِ مختص به بعض مراتب است؟ خب همانطوری که امر به معروف و نهی از منکر دارای مراتب ثلاثه یا اربعه بود علی اختلاف فرمایش فقهاء که مرتبهی قلب، مرتبهی لسان، مرتبهی ید و اعمال قدرت بود. منع از منکر هم قهراً دارای مراتب است. شخصی هنوز فاعل منکر نشده ما میدانیم ولی در صدد این است که منکری را انجام بدهد. اگر گفتیم در اینجا منع بر ما لازم است ولو آن فاعل منکر هنوز نیست، مرید منکر است اراده دارد یا اینکه منکری را انجام داده که مورد امر به معروف و نهی از منکر میشود، منکر از او سر زده، ترک واجب از او سر زده، اما امر به معروف و نهی از منکر در مورد او واجب نبود به خاطر این که شرایط آن محقق نبود مثلاً تأثیر نداشت و اینجا هم قائل شدیم به این که باید منع از منکر بشود ولو به غیر امر به معروف و نهی از منکر. برای منع از منکر و دفع از منکر مراتبی قابل تصویر هست، حالا هشت مرتبه را ما از باب نمونه عرض میکنیم.
مرتبهی أولی این هست که اصلاً مانع و دافع به هیچ وجه متعرض مرید منکر و یا شخص دیگری نیست، خودش عملیاتی را انجام میدهد یا ترک میکند که نتیجهی کار او این هست که منکر از آن شخص سر نمیزند مثل این که یک فروشندهای اصلاً یک متاعهایی را که معمولاً در حرام استفاده میشود اصلاً نمیآورد تا این که این متاع در دسترس افرادی که اگر در دسترس آنها قرار بگیرد صرف کار حرام میکنند، نمیآورد مثلاً تیغ چیز را نمیآورد که کسی با آن حلق لحیه بکند اصلاً تیغ نمیآورد. یا بعض ابزار زینتهای خاصی که ممکن است بانوان استفاده کنند و به «لا یُبْدینَ زینَتَهُن» (نور، 31) عمل نکنند نمیآورد تا اصلاً یک چنین چیزی ... با این نهی از منکر میکند، دفع از منکر میکند. این یک صورت، یک مرتبه است که در حقیقت سالبهی به انتفاء موضوع است یک کاری میکند که اصلاً سالبهی به انتفاء موضوع میشود. چنین چیزی را، چنین متاعی را چیزی را، یا میداند که اگر برود ملاقات فلانی، آنجا این باعث میشود که او غیبت کند، اصلاً نمیرود بدون این که او درخواستی کرده و فلان، اصلاً نمیرود با او ملاقات نمیکند.
س: ...
ج: اگر بخواهد ثواب بکند خب چرا. اگر بخواهد ثواب بکند قهراً ...
پس بنابراین این یک صورت است که این ایسر الصور شاید بتوانیم اسم آن را بگذاریم.
قسم دوم جایی است که یعنی مرتبهی دیگر این هست که نه، اینجور نیست که آن متاع را نیاورد؛ اما بمن یُرید العصیان به، نمیفروشد. او میآید برای خریدن، به او نمیفروشد. مثلاً انگور میآورد، خرما میآورد اما به کسی که میخواهد یعملُهُ خمراً، به او نمیفروشد. یک وقت اصلاً خرما نمیآورد میگوید ما نیاوریم که چنین گرفتاریهایی پیدا نکنیم. یک شغل دیگری برای خودش قرار میدهد که اصلاً توی این وادیها قرار نگیرد. قسم دوم این است که نه، مرتبهی ثانیه این است که نه، اما بمن یعصی با آن شیء نمیفروشد. پس به این جهت منع میکند، دفع میکند منکر را ...
س: ...
ج: آن اصلاً بله، آن اصلاً کسی نیامده، اصلاً نمیآورد که توی ذهن کسی داعی ایجاد بشود...
س: ...
ج: تعرض، یعنی چی؟ یعنی درخواست او را اجابت نمیکند. آنجا اصلاً درخواستی از او نیست.
س: ...
ج: نه درخواستی نیست، نه اصلاً کسی نمیآید بگوید آقا، تا بگوید نمیفروشم به تو.
س: ...
ج: فرض این است، فرض که ... فرض اول این هست که آقا یک منع از منکر این است که یک جوری منع از منکر میکند دفع از منکر میکند که اصلاً با دیگری در ارتباط قرار نمیگیرد که آن بیاید تقاضا کند بگوید آقا نمیفروشم. این نیست. این دوم این هست که نه اینچنین نیست حتی در ارتباط با آنها واقع میشود اما میگوید آقا نمیفروشم، به شما نمیفروشم.
حالا از باب علاقهی تضاد یادم آمد و شاید جفا باشد به آن که یادم آمد نگویم. آقای آل طه خدا رحمتشان کند بالای منبر منزل مرحوم آیتالله گلپایگانی این داستان را نقل کرد گفت که ... آقا هم نشسته بودند ظاهراً. گفت که ایشان میفرمودند من در جوانی مشرف شده بودم مشهد، خب چون آقای گلپایگانی مال گوگد و اینها بودند در شناخت بعضی از چیزهایی که آنجاها مثل هندوانه و خربزه و اینها یک مهارت ذاتیای داشتند در این که... میگفتند شب که میخواستم بروم مدرسه و حجره، از یک میوه فروشی رد میشدم همینجور مثلاً میگفتم آن هندوانه را بده. اشاره میکردم آن هندوانه را بده، آن خربزه را بده، حالا مثلاً دو سه دفعه که اینجوری شد دفعهی چهارم پنجم که رفتیم گفت آقا نداریم، گفتم آقا نداری یعنی چه؟ گفت آقا شما از همان دور نگاه میکنی بهترین آن را انتخاب میکنی میگویی این را بده، خب گاهی حالا این در معرض قرار میگیرد ولی میگوید آقا نداریم به شما نمیفروشیم، چرا؟ چون شما توی کار حرام مصرف میکنید.
س: ...
ج: نه اینها مراتبی ... نه حالا یک فروضی، فرقهایی دارد که بعد میگوییم علت این را که داریم میگوییم.
سه: منع از منکر و دفع منکر میکند به امر به معروف و نهی از منکر. یعنی با امر به معروف و نهی از منکر به الف مانع انجام ب میشود. این آقا میخواهد متاعی را بفروشد یا چیزی را بفروشد به کسی که او اگر این متاع را بخرد در اختیارش قرار بگیرد یعصی، این آقا به این میگوید نفروش. نهی از منکر میکند یا امر به معروف میکند در یک جایی، پس به امر به معروف و نهی از منکر از شخصی یمنع شخصاً آخر، که باعث میشود این متاع یا این چیز در دست او قرار نگیرد.
مرتبهی چهارم این است که یمنع و یدفع بالمرتبة الأولی من مراتب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. خب مرتبهی أولای امر به معروف و نهی از منکر، مرتبهی چه بود؟ قلب بود. برای این مرتبه سه تفسیر وجود داشت؛ یک تفسیر، تفسیر شیخ طوسی بود که ایشان میفرمود مقصود از قلب این است که شما خودت جوری سبک زندگی خودت را قرار بده که الگوی برای دیگران بشوی، نماز بخوان، تا نماز نخوانها از تو به تو اقتدا کنند نماز خوان بشوند، گناه انجام نده تا دیگران تو را ببینند و از دیدن تو متأثّر بشوند و به تو اقتدا کنند. ایشان میفرمود که مراد از قلب این هست و فلذا میفرمود که این مرتبهی اولای امر به معروف است و این واجب است. ما از دو حیث مثلاً نماز خواندن بر ما لازم است یک: از حیث این که تکلیف خودمان است دو: از حیث این که با این کار مرتبهی اولای امر به معروف را باید انجام بدهیم تا الگو بشویم برای دیگران. خب شیخ طوسی به بعض دیگر، مثلاً مثل ابن براج گمان میکنم که تبعهُ، اینها این یک معنا ...
س: ...
ج: شاید. الان که گفتید یک شکی برای من پیدا شد، حالا باید نگاه کنم. شاید.
حالا یک معنا این است که بالاخره خودت اینجوری باشی.
دو: مرتبهی دوم این هست که بالقلب یعنی چی؟ یعنی اظهار کن امر قلبی خودت را به یکی از افعال خودت، مثلاً اخم کن، روی ترش کن، روی برگردان، قطع رابطه کن و امثال ذلک. یعنی یک مُظهری برای آن انکار قلبی که بزرگانی مثل صاحب جواهر و الان فقهای معاصر اینجوری معنا میکنند.
یک معنا قلب هم این هست که نه فقط همان امر باطنیِ درونی که اشمئزاز درونی داشته باش، یا معانی دیگری که گفتیم؛ عدم رضایت داشته باش و امثال ذلک. خب آن منع از منکر قهراً با آن معنای سوم که معقول نیست که من با آن کار درونی بخواهم منع کنم از منکر یا... قهراً با یا و آن اول منع از منکر کنم به این که خودش اهل نماز باشد اهل روزه باشد توی جمعی که قرار گرفته باعث میشود که آنها هم ترک صلاة نکنند، ترک روزه نکنند این غیبت نمیکند دروغ نمیکند فلان، باعث میشود که آنها هم این کارها را نکنند. اینجور منع میکند. پس به مرتبهی اولای از امر به معروف و نهی از منکر یمنع و یدفع، و یا این که با آن معنای بعدی این کار را میکند یعنی با چشم ترش کردن و امثال ذلک مانع میشود.
این هم اگر آن اولی باشد که گفتیم یعنی با این که سلوک خودش را جوری قرار میدهد این همان میشود که «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» ...
س: ...
ج: نه دفع منکر با این میکند.
س: این نهی از منکر است.
ج: نه.
س: ...
ج: بله، شرایط امر به معروف نیست، یعنی مثلاً بر او منجّز نیست ولی با این کار دفع منکر میکند یا امر به معروف. آن منکر واقعی، اگر گفتیم تنجّز شرط است.
خب پنجم «بالمرتبة الاولی من مراتب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر بمعناه الذی مرّ عن الفقهاء» که این هم گفتیم که این پنجم میشود که با اخم و تخم و امثال ذلک است.
شش: «بالمرتبة الثانیة من مراتب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» مرتبهی ثانیه. مرتبهی ثانیه چه بود؟ باللسان بود. خب الان این منع از منکر میکند دفع از منکر میکند باللسان. یعنی امر به معروف نیست چون آن هنوز فاعل منکر نشده و امر به معروف را ما گفتیم که مال مواردی است که مسبوق به انجام باشد یا مسبوق به ترک باشد. هنوز انجام نداده، خب با امر به معروف که میگوید بکن یا نکن یا نصیحت میکند تخویف میکند و امثال ذلک منع از منکر میکند یا دفع منکر میکند.
هفتم: «بالمرتبة الثالثة من مراتب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» که إعمال القدرة بود. منع میکند به اعمال قدرت که خود این إعمال القدرة دارای مراتبی بود دیگر. گاهی به ضرب و امثال ذلک، اموری که مؤلم نیست مؤلم هست. موجب جرح و کسر و امثال ذلک میشود موجب قطع عضو میشود. تا برسد به قتل، اینها مراتب بود. حبس و امثال اینها، بالاخره إعمال قدرت، جامع آن إعمال قدرت است که ما برای إعمال قدرت گمان میکنم هفده هیجده صورت بیان کردیم در باب امر به معروف و نهی از منکر.
س: ...
ج: منع بله.
س: ...
ج: اشکالی ندارد.
س: یعنی بعضی از مراتبی را که الان برای آنجا گفتید ذیل نهی از منکر نمیآمد چون آنها باعث نمیشوند با اراده ترک بکند مثلاً میزد پای او را میشکست. ولی اینجا میآید.
ج: بله اشکالی ندارد درست است داریم میگوییم به او اینجا انجام میدهد. حالا آنجا چهجوری قائل میشویم، نمیشویم، ولی اینجا راه منع از منکر، یعنی یمنعُ عن المنکر بالمرتبة الثالثةی آنجا، مرتبهی ثالثهی آنجا إعمال قدرت بود علی عرضه العریض.
س: خب این آنجا اوسع از اینجاست.
ج: اشکالی ندارد بله.
این هم قسم هفتم.
قسم هشتم: منع میکند شخص دیگری را، منع میکند به مراتب منع و دفع از منکر و ثمرهی آن این است که شخص آخری منع میشود و دفع میشود از انجام منکر. آن قبلی این بود که امر به معروف و نهی از منکر میکند زید را و این باعث میشود که عمرو منع میشود یا دفع میشود از انجام منکر، اینجا به جای امر به معروف و نهی از منکر شرایط امر به معروف و نهی از منکر در مورد زید وجود ندارد اما منع میکند زید را. مثلاً زید اگر از خانه بیاید بیرون و برود مغازهاش، این متاع را به او خواهد فروخت که او این گناه را انجام میدهد. سد میکند راه زید را، میداند به زید بگوید نکن، نپوش، نرو، فلان، فایدهای ندارد. منع میکند زید را به یکی از مراتب امر به منع از منکر، و نتیجهی آن این میشود که منع میشود عمرو از فلان امر منکر یا ترک فلان واجب. اینها صوری است که به ذهن آمده برای این که ما برای منع از منکر هم مراتب داریم. و البته استقرائی است و دوران امر بین نفی و اثبات نیست که بگوییم صور دیگری قابل تصویر نیست. خب اینها صوری است که وجود دارد.
آیا تمام صور واجب است در باب منع از منکر و دفع از منکر؟ یا وجوب اگر قائل به آن شدیم اختصاص به بعض موارد این دارد؟
خب در باب امر به معروف و نهی از منکر نسبت به آن مرتبهی ثالثه ما پنج قول گمان میکنم داشتیم در نسبت به مرتبهی ثالثه، بله پنج قول داشتیم. عدهای گفته بودند اصلاً لایجوز حتی مع الإذن، مع الإذن عن الامام. چون اصلاً اذن دادنی نیست، نه این که اگر امام إذن داد، نه این غلط هست که بگوییم با اذن درست است چون این اذن دادنی نیست. امام اذن نمیدهد این یک نظر بود. که اصلاً إعمال قدرت در باب امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد برای عامهی ناس، این وظیفهی امام و یک گماشتگان امام است برای این کارها نه برای عامهی ناس. این یک قول. قول دوم: «عدم الجواز فتواً الا مع الاذن ممن له الاذن» بود. که جایز نیست مگر این که ممن له الاذن اذن بدهد که شیخ طوسی مثلاً اینجوری فرموده، فتوا هم داده بود.
قول سوم که آنجا داشتیم «عدم الجواز بحسب احتیاط وجوبی الا مع الاذن»، که مرحوم آقای تبریزی مثلاً اینجور بود که ایشان فرموده بود که در منهاجشان «الانکارُ بالید بالضرب المؤلم الرادع عن المعصیة الی أن قال بل الاحوط فی هذا القسم بجمیع مراتبه الاستیذان من الحاکم الشرعی و الا ففی کونه من الامر بالمعروف و النهی عن المنکر اشکالٌ».
قول چهارم آنجا جواز بود با احتیاط استحبابی به اذن. یا این احتیاط استحبابی را هم بعضیها نکرده بودند؛ یحیی بن سعید این بود صاحب جواهر این بود مرحوم امام رضوانالله علیهم این بود نظرشان.
و نظریهی پنجم این بود که مع الإذن یجوز و بلاإذنٍ مردد و تردید داریم که جایز است یا جایز نیست که نظر مثل محقق سیستانی دام ظلّه بود که اگر اذن باشد جایز است اگر اذن نباشد ایشان میگفتند تردید و اشکال هست در مسئله. خب آنجا اینجوری بود. یک قول ششم و تفصیل بین ابوین و غیر ابوین بود.
قول هفتم، تفصیل بین اهل و غیر اهل بود که اینها قبلاً تفصیلاً بحث کردیم.
حالا صحبت بر سر این است که آیا در منع از منکر.... این را در کلمات معمولاً مطرح نکردند. متأسفانه بحث منع از منکر از مسائل فقهیهای است که مظلوم است و یک مقداری بعضی چیزهای آن در ضمن بحث امر به معروف و نهی از منکر به قلم فقهاء آمده و بیان شده اما درست این خودش عنوان بشود و مسائل آن مطرح بشود و بیان بشود، ندیدیم، فلذا نمیتوانیم حالا یک فتواهایی، مگر خیلی تتبّع زیادی یا یک گوشه و کناری، یک جایی، یک چیزی پیدا بشود. قهراً این مرتبهی اخیره، یعنی این مرتبهی اخیره نبود، این مرتبهای که إعمال قدرت است که ما منع از منکر بخواهیم بکنیم با اعمال قدرت. آیا اگر قائل به وجوب منع از منکر و دفع منکر شدیم این با اعمال قدرت میشود یا نه؟ مثلاً این میخواهد برود فلان کار حرام را... هنوز کار حرام را انجام نداده میخواهد غیبت بکند. میبینیم به او بگوییم غیبت نکن فایدهای ندارد، شرایط امر به معروف نیست یا حتی اصلاً جای امر به معروف نیست چون امر به معروف این هست که باید انجام داده باشد هنوز انجام نداده. خب اینجا آیا ما میتوانیم اگر میدانیم مثلاً آن مرتبههای یسیر، ایسر، آنها اثر ندارد میتوانیم اینجا محکم مثلاً دم دهانش را بگیریم برای این که حرف نتواند بزند؟ یا مثلاً یک ضربهای وارد بکنیم به او که این اصلاً دیگر در حال ... میشود؟ یا نه ما حق نداریم اینجا؟ منع از منکر اینجاها حق نداریم؟ آن فرمایشی که صاحب جواهر قدس سره به آن استناد کرد و فرمود مرتبهی ثالثه که إعمال قدرت است همگانی نیست و به واسطهی آن دست از اطلاقات ادله هم برداشت ولو این که بگوییم اطلاقات دارد شامل میشود. آن چه بود؟ فرمود این هرج و مرج لازم میآید، اختلال لازم میآید، ناامنی لازم میآید. به این قرینه که ناامنی لازم میآید هر کسی ممکن است یک کسی را بزند مجروح کند و کسر و جرح و امثال ذلک وارد کند یا حتی اگر گفتیم کشتن هم مثل یحیی بن سعید گفت کشتن هم نوبت آن میرسد ایشان، بکشد، چرا؟ بگوید که از باب امر به معروف و نهی از منکر است. چنین سنخ حکمی که آزادی عمل به عموم ناس، به نوع ناس، که مسئولیت ویژهای ندارند، یک جایی نیست که آنها را کنترل کند از آنها مسئولیت بپذیرد و مسئولیت بخواهد، این یک حکمی است که این قرینهی عامه باعث میشود اگر اطلاقاتی داریم؛ یا تقیید بشود یا حداقل شک در انتقاد اطلاقش به خاطر احتفاف بما یُحتمل القرینیه پیدا کنیم. چون همانجور که بارها عرض شده اگر یک چیزی استبعاد شدید عقلائی و عرفی داشته باشد که به خاطر همین استبعاد شدید عرفی و عقلائی احتمال این که متکلّم در تقیید به همان وضوح عقلائی و استبعاد عقلائی اتکاء کرده باشد. در اینجور موارد گفته میشود اطلاق منعقد نمیشود. اگر یک چیزی اینجور استبعاد عرفی و عقلائی و داشته باشد و در مانحن فیه همینجور است، گفته میشود که اگر ادلهی لفظیه مستند ما باشد در وجوب منع از منکر، برای آن ادلهی لفظیه یا میگوییم اطلاق منعقد نمیشود یا حداقل اطلاق در آن محرز نمیشود. مثل آن ادلهی لفظیهای که بعض ادلهی لفظیه قبلاً دیگر اینها را تفصیلاً ادلهی لفظیهای که میشود به آنها استناد کرد برای منع از منکر قبلاً اینها را آوردیم و بحث کردیم دیگر تفصیلاً، و اما اگر دلیل ما دلیل عقلی باشد، آن چی؟
س: ...
ج: عموم هم باشد همینجور است. چون اینها در حقیقت ...
س: ...
ج: نه عموم هم در حقیقت اینها فرد هستند و یا انصراف مدخول آن ادات عموم هستند. از این به خاطر این جهات. یعنی چون آن مدخول را میفهماند، این میگوید مدخول نمیشود اینجوری باشد این فرد داخل مراد...
س: ...
ج: بله مثلاً میگوید إمنع الناس عن العصیان، إدفع الناس عن العصیان، این ادفع یا امنع که مولا میگوید نمیتواند بگوید این إمنع حتی شامل این که إمنعه ولو بالکسر، ولو بقلع عینه، ولو به این که او را بکشد. اما اگر بگوید إمنعهُ بکلّ وسیلةٍ، اگر اینجوری بگوید بله این ممکن است کسی بگوید خب او خودش گفته بکلّ وسیلة، این هم وسیله است. مگر یک چیزهایی که باز به حدی باشد... نه این کل وسیله یعنی وسیلههای عادی. کأنّ این وسیله باشد مقیّد بشود در نظر عرف، ولو کلّ بر سر آن آمده اما مقیّد میشود.
اما اگر دلیل عقلی باشد که ما عدهای از ادلهی ما برای منع از منکر دلیل عقلی بود. دلیل عقلی چه بود؟ این بود که اگر دارد هتک مولا میشود، عاصی در حقیقت هتک مولا را دارد میکند، بیاحترامی به مولا دارد میکند، جسارت به مولا دارد میکند. عقل میگوید اگر شما در مقابل کسی که بیاحترامی به مولا میکند، هتک مولا میکند؛ شما آنجا بیتفاوت باشی، جلوی او را نگیری، این قبیح است از شما. آدم یک جایی واقع شده یک نفری دارد مثلاً به مولای او بیاحترمی میکند این میتواند جلوی او را بگیرد. احترام مولاست ولو این که مولا نفرموده باشد که دفاع کن از من، ولو چنین قانونی جعل نکرده باشد چنین وجوبی را جعل نکرده باشد. اما مُدرک عقل عملی این است که مولای حقیقی اگر دارد جسارت به او میشود بیاحترامی به او میشود باید نگذاری، همانجور که صدور بیاحترامی او خودت شایسته نیست و نباید از تو صدور پیدا کند بیاحترامی و هتک، اگر میبینی بیاحترامی از دیگری هم دارد صادر میشود و تو قادر هستی که جلوی آن بیاحترامی را بگیری، یک وقت قدرت نداری، یک وقت قدرت داری و میتوانی، ولو به این که... آیا اینجا هم میتوانیم بگوییم؟ خب بله یک وقت هست که به آن طرق دیگر، نه به آن ضربه نمیزنی تو قدرت داری، به راه اول؛ اصلاً چنین جنسی را نیاور یا به او نفروش، خب اینجاها که روشن است. اینها باید گفت که بله عقل میگوید که لازم است آن دلیل میگوید لازم است یا به این که امر به معروف دیگری بکنی، باعث میشود که این ... آنجا میگوید که لازم است؛ اما این مرحله که با اعمال قدرت بخواهی و آیا اینجا میتوانیم بگوییم؟
خب قبلاً گفتیم که این حکم عقلی، حکم عقلی تعلیقی است إن لم یمنع منهُ المولا. اگر خود مولا گفت نه آقا شما کاری نداشته باش، اینجا دیگر ما وظیفهای نداریم دیگر. چون عرض میکردم که توی انقلاب یک عده بودند برای این که مسیر را عوض کنند عکس امام را پاره میکردند یا جسارت میکردند به عکس امام، ایشان از پاریس اطلاعیه دادند فرمودند پاره کردند هر کاری کردند شما کاری نداشته باشید چون این معنای آن این هست که آنها مخصوصاً دارند از ساواک و غیر ساواک این کارها را میکنند که افکار برود طرف دیگر. شما کاری نداشته باشید. حالا که خود شخص دارد میگوید آقا شما کاری نداشته باشید. اگر خود مولا میگوید شما کاری نداشته باشید. خب اینجا دیگر عقل نمیگوید دیگر، چون تعلیقی است. ادلهای که میگوید اضرار به دیگری حرام است. آن ادله پس شارع گفته ضرر نزن، اطلاق آن، حتی این صورتی را میگیرد که او دارد به من بیاحترمی میکند، دارد به من جسارت میکند. پس به ادلهی حرمت اضرار به غیر و یا تحقیر غیر در مواردی که از آن تحقیر لازم میآید یا بقیهی عناوین محرمه مثل ایذاء و امثال ذلک، میگوییم که آقا این ادله، این مورد را شامل میشود پس بنابراین خود مولا میگوید که کار نداشته باش. بنابراین اگر مستند ما برای وجوب منع از منکر، ادلهی لفظیه باشد آن را میگوییم اطلاق آن محل اشکال است به آن بیانی که گفته شد. اگر بگوییم دلیل عقلی است اینها ... اگر یادتان باشد صاحب جواهر قدس سره به این ادلهی گفته شده یعنی ادلهی حرمت اضرار، ایذاء، تحقیر، منتها ما الان اینها را در قبال چه داریم محاسبه میکنیم؟ در قبال ادلهی عقلی داریم محاسبه میکنیم. یک وقت اینها را در قبال ادلهی لفظیه محاسبه میکنیم این یا باید بگوییم اینها مقیّد به آنها هستند یا باید بگوییم اینها چه میشوند؟ تعارض میکنند به نحو عموم و خصوص من وجه، چون نسبت آنها عموم و خصوص من وجه هست دیگر. آن حرفهایی است که در آنجا زده شد تفصیلاً آنجا زده شد. این راهی که اینجا داریم ما عرض میکنیم دیگر توی این چیزها نمیافتیم این حرفها هم آنجا بحثهای تفصیلی آن انجام شده. ما گفتیم ادلهی لفظیهی اینجا اگر داشته باشیم بخاطر آن جهت اصلاً اطلاقش محل اشکال میشود دیگر لازم نیست به این مطلب بپردازیم که تعارض میکند به نحو عموم و خصوص من وجه، اگر بگوییم تعارض میکند به نحو عموم و خصوص من وجه، جا برای این پیدا میشود که اصلاً بگوییم وجوب ندارد.
و اما اگر با ادلهی عقلیه بخواهیم بگوییم، با ادلهی عقلیه که دیگر این روایات نمیآید تعارض بکند که. بله دلیل عقلی ما چه بود؟ معلّق بود، قید داشت. میگفت منع از منکر بکن از باب این که هتک مولا نشود، جسارت به مولا نشود و این حکمش معلّق بود به این که خودش اذن نداده باشد. خودش نهی نکرده باشد. پس بنابراین چون خودش نه تنها نگفته کار نداشته باش، بالاتر گفته، یک وقت گفته کار نداشته باش، یک وقت میگوید حرام است که کار داشته باشی، یک وقت میگوید ضرر نزن به او.
س: ...
ج: نگفته باشد اطلاق آن اینجا را میگیرد یا نه؟ شارع میگوید که ایذاء نکن شخصی را، لاتؤذ احداً، حتی اطلاق آن میگیرد آنجایی را که دارد به من بیاحترامی میکند.
س: ...
ج: لبّیه نداریم اینجا.
س: ...
ج: اتفاقاً قرینهی لبّیه مؤکّد این اطلاق است چرا؟ میگوید ایذاء اینجوری نکن. چرا؟ برای خاطر همان اختلالی که گفتیم پیش میآید و اینها مؤکد آن است. مولا خودش دارد میگوید چی؟ میگوید اضرار به دیگری نزن، ولو در این حال. کسر استخوان او و عزم او را نکن، ولو در این حال. نمیدانم او را نکش ولو در این حال. و و و. همهی اینها.
س: ...
ج: نه از بین نمیبرد چرا؟ چون معلّق بود. مطلق نبود.
س: ...
ج: نه موضوع را از بین میبرد بله. چون دلیل عقلی میگفت چی؟ میگفت تو باید بیتفاوت نباشی، جلوی هتک مولا و بیاحترامی به مولا را بگیری اگر مولا نگفته باشد نکن، اما اگر گفت نکن ولو به اطلاق...
س:...
ج:... چه اشکالی دارد؟ گفتم این از آن جاهایی است که اتفاقاً به خاطر آن قرینهی لبّیه مؤکّد اطلاق است.
س: ... فرض این هست که آن نیست اگر آن باشد که دلیل عقلی منعقد نمیشود اگر که لزوم هرج و مرج را قبول بکنیم که اصلاً دلیل عقلی منعقد نمیشود. اگر میگوید دلیل عقلی مستقل ما داریم با غضّ نظر از هرج و مرج، اگر هرج و مرج بشود دلیل عقلی نداریم چون دلیل عقلی بعد از کسر و انکسار تازه محقق میشود اگر دلیل عقلی ...
ج: نه آن بیان آخر است.
س: ...
ج: آن بیان آخر است. ببینید برای این که دلیل عقلی نیست یک بیان این هست که دلیل عقلی سلمّنا ولی معلّق است. این یک. بیان دیگر این هست که آیا اصلاً مُدرک عقل عملی من البدو اصلاً چنین چیزی هست یا نه در مقام کسر و انکسار میآید آنجوری میگوید. اگر آن راه دوم را برویم که بگوییم در مقام کسر و انکسار نه، عقل عملی میآید میگوید چی؟ میآید میگوید که جا به جا فرق میکند. یکجا به اختلال میانجامد، یکجا نه تو با یکی یک جایی هستی حالا، چه مشکلی لازم میآید؟ پس بنابراین اگر ما از باب کسر و انکسار بخواهیم بگوییم که عقل در کسر و انکسار محاسبه میکند و خودش اینجوری میگوید، میگوید جایی که اختلال لازم میآید نکنید. از اول پس موضوع را اینجوری میکند. خب یکجا پس لازمهی آن این هست که بگوییم نه، اما این بیان نه، میگوید عقل عملی... کار به این جهت ندارد فرض کنید عقل عملی میگوید چی؟ همانجایی هم که لازم نمیآید همانجایی هم که اختلال نظام لازم نمیآید که میگوید برای احترام مولا بیتفاوت نباش، همانجا مقیّد است و معلّق است. همانجا معلّق است به این که به شرطی که خودش نگفته باشد که نکن. و ما میگوییم اطلاقات ادلهی حرمت ایذاء و اضرار و تحقیر و امثال ذلک میگوید نکن.
پس بنابراین نتیجه این میشود که ادلهی وجوب منع از منکر و دفع منکر موارد اعمال قدرت را یا باید گفت بالفتوی و بالجزم نمیگیرد و واجب نیست و یا لااقل محل تردید و اشکال میشود که ما بگوییم که این صورت را میگیرد و حجتی بر این قائم نیست وقتی حجت قائم نشد محل تردید و اشکال شد خب برائت جاری میکنیم. وقتی که جازم نشدیم برائت جاری میکنیم که این واجب نیست. بنابراین این مرتبه نمیتوانیم قائل به وجوب آن بشویم. اما سایر مراتب، و بقیهی مراتب در مواردی که موجب ایذاء و اضرار و امثال ذلک نباشد اینجاها... حتی باشد به همان بیاناتی که در بحث امر به معروف و نهی از منکر بیان شده و جواب داده شد از آن ادله، قهراً در آن موارد هم میگوییم که میشود پس بنابراین نتیجه این شد که همان ... منتها باز آن ادلهای که اقامه کردیم آنجا بر این که باید الإیسر فالإیسر، الأسهل فالاسهل مراعات بشود در باب منع از منکر هم باید مراعات الاسهل فالاسهل و الایسر فالایسر بشود بنفس آن ادلهای که در باب امر به معروف و نهی از منکر اقامه شد. بنابراین در باب منع از منکر در مورد اعمال قدرت میگوییم یا جایز نیست یا جواز آن محل تردید است. الا البته یک استثناء باید به آن بزنیم الا در عزائم اموری که بعضی وقتها عزائم اموری که از مذاق شارع یا به ادلهی خاصّه میفهمیم اینجا شارع به هیچ وجه.... یک کسی دارد میرود کعبه را هتک میکند معاذالله، این هیچ راهی ندارد جز این که مثلاً تیر بزنی به پای او و بیفتد زمین. بله. یا دارد میرود مسلمی را بکشد، محقون الدمی را بکشد یا اینجور کاری را میخواهد انجام بدهد یا میخواهد یکجایی را منفجر کند یک عده انسانهایی کشته بشوند، این دارد میرود هنوز انجام نداده. خب اینجا بگوییم که نه حالا بگذار انجام بده بعد به او بگو نکن؟ اینجاها روشن است که علم داریم جزم داریم به این که در این موارد ... پس بنابراین در عزائم امور، آن وقت عزائم امور هم باید ملاحظه کرد دیگر، ببینیم عظمت آن چقدر است؟ آن إعمال قدرتی که میخواهیم بکنیم چقدر هست؟ خب مثلاً اینجا میتواند توی قلبش بزند که بکشد او را، میتواند توی پای او بزند که بیفتد. اینجا نمیتواند که توی قلب او بزند و او را بکشد. اینجا باید به پای او بزند و هکذا ...
پس بنابراین این بحث تمام شد و چون ما دیگر ابحاث فنی مختلف این را در باب امر به معروف انجام دادیم بحمدالله تفصیلاً بسیاری از ابحاث اینجا دیگر شبیه ابحاث همانجا است فلذا نکله آن تفصیلات ابحاثش را به آن جا، اینجا به همین اندازه در این بحث کفایت میکنیم.
بحث بعدیای که ان شاءالله انجام میدهیم، شرایط منع از منکر است که آیا منع از منکر و دفع از منکر دارای چه شرایطی هست؟ خب امر به معروف و نهی از منکر شرایطی داشت. آیا همان شرایط اینجا هست یا نه؟ یا شرایط دیگری در اینجا لازم هست یا نه؟ این هم بحثٌ آخر، که این بحث که تمام شد ان شاءالله وارد بحث بعدی میشویم که بحث ارشاد جاهل است. یعنی وظیفهی آخر نسبت به این که بحث ارشاد جاهل خواهد بود.
س: ...
ج: چرا، این شرایط را داریم میگوییم.
س: ...
ج: بله این نکته را هم عرض بکنم با شرمندگی فراوان که در بحث اصول هم عرض کردم با شرمندگی فراوان عرض میکنم که بر من بالاخره لازم شده که فردا و پس فردا یک سفری بروم و هر کاری کردم که این سفر از دوش من برداشته بشود و معاف باشم نشد و لذا خیلی با شرمندگی عرض میکنم که هیچ مایل نبودم که دو روز بحث باشد و تعطیل بشود اما دیگر حالا چارهای جز این ندارم. فلذا ان شاءالله جلسهی بعد روز شنبه خواهد شد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.