لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
پنجمین توصیهای که رهبری معظم میفرمایند استقلال و آزادی است. «استقلال ملی به معنای آزادی ملت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرتهای سلطهگر جهان است و آزادی اجتماعی به معنای حق تصمیمگیری و عملکردن و اندیشیدن برای همهی افراد جامعه است و این هر دو از جملهی ارزشهای اسلامی هستند و این هر دو عطیهی الهی به انسانها هستند.»
خب این مسئلهی استقلال و آزادی واقعاً دو نعمت بسیار ارزشمند و مهم هست منتها مضالّ اقدام است. بخصوص مسئلهی آزادی. که باید آزادی را چهجور معنا کرد که در این فراز ایشان معنا فرمودند آزادی را و این احتیاج دارد که عزیزانی که ان شاءالله مشرف به تبلیغ میشوند بخصوص با نسل جوان و اینها سر و کار دارند. اینها را واقعاً تبیین کنند که آن آزادیای که در اسلام هست چیست؟ ارزش استقلال... ما الان مثل ماهیای که در آب هست که توجه ندارد در چه نعمتی دارد زندگی میکند اگر صیاد او را از آب بیاورد بیرون، آن وقت میفهمد که چه نعمتی است. ما الان این آزادی و استقلالی که داریم که گوش به فرمان هیچجا نیستیم و خودمان میتوانیم تصمیم بگیریم با آن روشی که برای خودمان قرار دادیم به عنوان قانون اساسی و قوانین عادی. این را باید خوب باز کرد، برای مردم توضیح داد و باز این که آزادیای که در اسلام گفته شده است حتی عدهای از کسانی که بالاخره خودی هستند و حتی ممکن است که در ردههای حکومت هم وجود داشته باشند آزادی را چهجور معنا میکنند؟ آیا آزادی با این که امر به معروف بشود نهی از منکر بشود انسانها وادار بشوند الجاء حتی بشوند به این که اطاعت خدای متعال را بکنند. اینها همه در اینها قرار میگیرد. آیا ما اگر اجبار کنیم خانمها را بر حجاب، این منافات با آن آزادیای دارد که میگوییم از ارزشها هست یا بر سایر احکام الهی اگر اجبار کنیم این منافات با آن آزادی دارد؟ اینها از همان مسائلی است که خیلی مهم است، هم برای خود ما مهم است و هم برای مملکت ما و هم برای این سؤالات جهانی هست که شما نسبت به آزادی موقف اسلام چه هست؟ با اینها چهجور سازگاری دارد؟ اینها را باید تبیین کرد و تبیین آن هم علی ضوء الکتاب و السنّة و فطرت انسانی و عقل است. که بهترین در حقیقت نوع آزادی و معنا و مفهوم آزادی آن هست که در اسلام بیان شده. دیگر حالا چون فرصت نداریم من فقط فهرست و دیگر امروز هم روز آخر جلسه هست فهرست مطالبی را که ایشان فرمودند را عرض میکنم ان شاءالله آقایان با امعان نظر اینها را مورد بحث قرار بدهند.
شش: عزت ملی و روابط خارجی، مرزبندی با دشمن. عزت ملی. این هر سه، یعنی عزت ملی، روابط خارجی، مرزبندی با دشمن، شاخههایی از اصل عزت، حکمت و مصلحت در روابط بین المللی هستند. بالاخره یک قلدرهایی در عالم وجود دارند که چون ثروت دارند یا قدرت دارند یا هر چه، اینها باید گفت که مثل اسب چموشی که یا حیوان چموشی که یک مدتی غذای زیاد به او میدهند میخورد. یک کسی نقل میکرد که من رفته بودم جایی، از بستگان ما گفت ما قم زندگی میکردیم وارد نبودیم به این که مثلاً فرض کنید که یک قاتر اگر هست باید چقدر جو به آن داد، چقدر مثلاً فرض کنید که سایر اغذیهای که برای او هست داد. گفت آنجا آنها رفته بودند کربلا، ما هم هی حسابی جو میدادیم هی چه میدادیم. این جوری شده بود این قاطر دیگر اصلاً همینجور وقتی زنجیرش را میکند و همینجور اصلاً قابل کنترل نبود یک حالت مستی و چموشی پیدا کرده بود در اثر حالا خیلی از این آدمهایی که در این دنیا هستند «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق، 6 و7) همینجور شدند زورگویی و حرف ناحساب زدن و بیمنطق صحبت کردن و چپاولگری، این موضوع شده رویه و سریهی آنها، عزت این است که ما در مقابل اینجور آدمها تسلیم نشویم اسلام تسلیم نشده باید گروندگان به آن هم تسلیم نشوند و باز روابط خارجی ما باید با دولتها بر اساس احترام متقابل باشد. بر اساس منطق باشد بر اساس زورگویی نباشد. و همچنین با دشمنان هم آنجوری که باز اسلام با دشمنان فرموده است. باز اینها هم مطالب شایسته و بسیار مهمی است که هم به درد داخل میخورد و هم عرض کردم اینها باز سؤالات جهانی است چون اینها مسائل جهانی است که اسلام در این موارد چه موقفی دارد و چه راهنماییهایی فرموده که باز فرصت نیست که من بخوانم.
هفت که آخرین توصیهی آن بزرگوار است سبک زندگی است. که این هم بسیار بسیار امر بااهمیتی است. این بالاخره تبلیغات خارجیها و منعکس شدن زندگیهای آنها با فریبهایی که میدهند خیلی از آنها فریب است یعنی این صحنهی تلویزیون آدم خیال میکند وقتی که وارد زندگیهای آنها میشود میگوید واقعاً «مَعیشَةً ضَنْکا» خیلی از آنها دارند. «مَعیشَةً ضَنْکا» اما اینها را بزک میکنند، فریب میدهند دیگران را و دارند سبک زندگیهای ما را از آن که طبیعت انسان، فطرت انسانی میگوید و اسلام آنها را ترسیم فرموده برای ما خارج میکنند. یکی از بحثهای مهم این است که ما استخراج کنیم از کتاب و سنت و سیرهی معصومین علیهم السلام و تربیتشدگان این مکتب که سبک زندگی باید به چه نحو باشد که نه اسراف در آن هست، نه تبذیر در آن هست، نه دنیاطلبی در آن هست. و قناعت در آن هست. دست دیگران را گرفتن در آن هست. همان که در دعای عند الزوال میخوانیم که آنجا به ما دستور دادند که به دیگران بتوانیم برسیم. اینها را ان شاءالله آقایان که از من واردتر هستند و ان شاءالله میدانند ان شاءالله در تبلیغاتشان، ان شاءالله همین گام را، این گام دوم را میتوانند سوژه قرار بدهند و علی ضوء الکتاب و السنّة ان شاءالله تبیین کنند هم برای خود ما و هم برای ان شاءالله مردم شریف مؤمنی که مؤمن به این راه هستند و حدوث و بقاء انقلاب هم با اعانت آنها و کمک آنها انجام شده است.
خب بحثی که داشتیم این بود که ما به سیره آیا میتوانیم تمسک کنیم برای اثبات عدم وجوب منع از منکر و دفع منکر ام لا؟ بزرگانی مثل صاحب جواهر، صاحب مفتاح الکرامة، محقق خوئی، همانطور که عباراتشان را، عبارت دو نفر از این بزرگان را خواندیم این ادعا را داشتند. مرحوم امام جواب تفصیلی از این فرمایش دادند و این جواب را هم تفصیلاً دادند یعنی آن کلام را دستهبندی کردند برای هر موردی جواب خاص دادند. حاصل مطلب یکی چه شد؟ این شد که نسبت به کفار این بود که سیره در مورد آنها است که مردم، متشرعه با آنها معامله میکنند غذا به آنها میدهند آب به آنها میدهند در شهر رمضان ممکن است غذا به اینها میفروشند با این که میدانند اینها الان میروند اینها را مصرف میکنند. نوشیدنیها به آنها میدهند که به مجرد ملاقات با دهانشان لبشان متنجس میشود و هکذا و هکذا این موارد. پس این سیره بر این قائم است پس معلوم میشود که اشکالی ندارد.
جوابی که ایشان فرمودند این بود که درست است که کفار مکلّف به فروع هستند و معاقب هم هستند. این معاقب که اینجا ایشان فرموده یعنی همانجور که میگوییم مسلمین معاقب هستند معنای آن این است که علی شرایط آن. همانجور که مکلّف هستند و اگر شرایط عقوبت باشد مثل اینکه مأمنی نداشته باشند، برائت نباشد معذور نباشند معاقب هستند؛ آنها هم همینجور هستند. هیچ فرقی از این ناحیه به نظر مبارک ایشان، بین مسلمانان و کفار نیست. اما یک فرقی وجود دارد. و آن این هست که آنها در اثر غفلتی که دارند چه عوام آنها و چه علمای آنها، و در اثر تلقینات و نشو و نما کردن در محیطهای خودشان، اصلاً احتمال خلاف در ذهن آنها نمیآید منقدح نمیشود پس بنابراین قاطع به صحت مذهبشان هستند و وقتی قاطع بودند به صحت مذهب خودشان قاطع به بطلان سایر مذاهب میشوند و میشوند جاهل قاصر. وقتی جاهل قاصر شدند احکام بر آنها منجّز نمیشود و ترک آن برای آنها عقوبت ندارد. بنابراین اینجوری نیست که ما بگوییم که هر کسی مسلمان نیست حتماً جهنمی است حتماً عقوبت میشود، نه، بسیاری از اینها اینجوری نیستند. پس بنابراین اثمی و عصیانی از آنها سرنمیزند. بنابراین این کمک به اثم نمیشود. و وظیفهی منع ... ما در بحث خودمان بخواهیم استفاده بکنیم وظیفهی منع از اثم متوجه ما نمیشود یا دفع اثم متوجه ما نمیشود چون اثم از آنها سر نمیزند این اثم نیست که از آنها سرمیزند. این مطلب اولی که ایشان فرمودند.
س: ...
ج: چرا دیگر، ایشان میگویند چرا، هر کسی ... میگوییم این بندگان خدا میشناسند او را. این ارمنیهایی که الان هستند نمیدانم چه هست میداند که اینها جازم به مذهب خودشان هستند بخصوص... عرض کردم بخصوص خانمها آنها، پیرزنی هست فلان است اصلاً یقین دارد به مذهب خودش. حالا یک آقایی نقل میکردند از حضار محترم مجلس که در یک جلسهای یکی از فضلاء گفت که رفته بودیم مثلاً ترکیه با یک عدهای دیدیم که یک نفر آمده در مجلس ما شرکت کرده اشک میریزد. روبروی من نشسته اشک میریزد اشک میریزد. این اشک ریختن او، جلوی من هم نشسته باعث حواسپرتی آن آقا نبود باعث حواسپرتی من میشود به یک کسی گفتم برو مثلاً من میخواهم حرف بزنم مطلب دارم میگویم مثلاً حواسم پرت میشود رفت با او صحبت کرد که چیه؟ گفت من از راه خیلی دوری آمدم خواب دیدم جناب کذا را، یکی از امت مذهب خودشان را که نام نمیخواهم ببرم عین این آقا بود حالا من که آمدم اینجا نشستم هی یاد آن میافتم این اشکها برای این است. آن آنچنان عقیدهمند به آن فاسد هست و او را اولیاء خدا میداند که حالا این آقای... میگوید شباهت به آن دارد اشک میریزد اشک میریزد که بله. حالا در عوام اینجوری هست در علماء هم اینجوری هست بله علمایی هم هستند که معاذالله اینچنین هستند. این فرمایش ایشان ...
س: ...
ج: من حالا تعلیقهام را بگویم بعد. چون امروز هم وقت نداریم الان ده دقیقه بیشتر نمانده.
عرضی که در مقابل این فرمایش هست به یک تتبّع وسیعی هم احتیاج دارد که ان شاءالله آقایان در این فرصت تعطیلات بتوانند و آن این هست که بله علی مذهب العدلیه که ایشان هم میفرمایند علی مذهب العدلیه قبح عقاب بلابیان قبیح است یا میدانیم خدای متعال تا اتمام حجت نشود عقاب نمیفرماید «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا» (اسراء، 15) و هکذا «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ » (انفال، 42) و آیات و روایت دیگر، این درست است. اما سؤال این است که یک چیزی اینجا باقی میماند و آن این است که اگر ما ادلهی کافیه داشته باشیم کتاباً و سنتاً که میگوید کلّ کفار معاقبون، معذّبون، مثل این که داریم اللهم العن بنی أمیة قاطبة، اگر چنین ادلهای داشته باشیم این ادله کشف میکند علماً از این که خدای متعال اینها را از جهل قصوری حتماً درآورده به این که در ذهن آنها انداخته. که شاید حرف ما حق نباشد شاید آن حرف درست باشد. همینطور که وقتی فرمود اللهم العن بنی أمیة قاطبة، میفهمیم که پس معلوم میشود که بنی امیه همهی آنها فاسق هستند فاجر هستند و الا چرا میفرماید قاطبةً؟ اگر ما در ادلهی شرعیه اینجوری داشته باشیم که این احتیاج دارد به یک تتبّع کامل. که اینجوری داشته باشیم که بله یهودیها اینجور هستند، نصرانیها اینجوری هستند بعد جوری باشد که نمیتوانیم تقیید کنیم به این که یهودیهایی که فلان. نه، از آن بفهمیم که یهودیها اینجور هستند این قهراً به ضمّ همان مطلب عدلیه کشف میکند که پس بنابراین معلوم میشود که خدای متعال اتمام حجت به همهی اینها فرموده به چی؟ به این که در ذهنهای اینها آورده که نتواند راه ما یک وقت حق نباشد. باید فرض کنیم. برود از کنار آن گذشتن. فلذاست این که ما بخواهیم بگوییم حتماً آنها قاصرند و مقصّر نیستند این نیاز دارد به این که این مسئله را ببینیم وجود دارد یا ندارد؟ اگر این مسئله وجود داشته باشد که شارع فرموده باشد همهی اینها معاقب هستند این قهری است که کشف میکند از این که بالاخره در ذهن اینها آمده، همانطور که اگر حالا هر کسی به وجدان خودش مراجعه بکند من خودم بارها به ذهن خودم از طفولیت آمده و رفتم دنبال آن که ببینم همین است یا نه؟ بله، مرحوم پدر ما هم رضوانالله علیه جوری بودند که ما بچهها را عقاید حقّه را برای ما بیان میکردند توضیح میدادند اینها که اگر کسی در ذهنش چیزی آمده... آقای حائری قدس سره نوشتند در این که فرموده دین من دین پدر و مادری نیست من در ذهنم آمده رفتم تحقیق کردم. این کتابی که الان نوشته شده دربارهی امامت ائمهی اثنی عشر علیهم السلام که جناب آقای آل طه، آسید حسن آل طه نوشتند به امر استاد به امر آقای حائری نوشتند ایشان، فرمودند شما بگردید این روایت را ... 360 روایت ایشان جمع کردند، پیدا کردند راجع به ائمهی اثنی عشر سلامالله علیهم که اینها خلفای رسولالله هستند از حد تواتر گذشته. من رفتم فحص کردم خدای متعال در ذهنها میآید که باید برود فحص بکند آیا غیر این هم میشود؟ منتها آدم دلیل یک جا را دید حق است خودش دلیل میشود بر این که غیر آن مثلاً حق نیست.
بنابراین این که ما بتوانیم جزم پیدا بکنیم به این فرمایش ایشان که همهی اینها قاصر هستند و ما مقصّر نداریم اینها مقصّر نیستند، جلّ آنها، الا نادراً، این نیاز به چنین مقدمهی خارجیهای دارد که الان احتیاج به فحص کامل دارد که من این فحص کامل را نکردم الان نمیتوانم قضاوت قطعی نسبت به این فرمایش داشته باشم چون این به این نیاز دارد و باید روی آن کار کرد.
س: حاج آقای یک بحث در کلام هست ... دلیل عقلی حالا غیر از فرمایش دلیل لفظی که میفرمایید. این که اگر کسی به واسطهی گناه اختیاری یا آن چیزی که خودش بد میداند راه حقیقت را بر خودش نبندد حکمت الهی اقتضا میکند که ولو به عنوان احتمال، راه حقیقت را مقابل آن بگذارد مگر این که به واسطهی آن چیزی که خودش غلط میداند یعنی بشود ذیل قاعدهی الامتناع بالاختیار ...؟
ج: بله آن درست است.
س: حالا آن دلیل لفظی هم نباشد این دلیل عقلی ...
ج: نه این دلیل عقلی است.
س: در کلام گفته شده.
ج: که چی؟
س: که اگر که کسی راه را بر خودش نبندد به واسطهی فعلی که خودش بد میداند در هر مذهبی که باشد. حکمت الهی این است که ...
ج: نه ان اضلال خدای متعال هست یعنی آنجا هم باید همینجور باشد یعنی خدای متعال به ذهنش آورده بعد آن گوش نکرده یعنی اهمیت نداده. اینجا «یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاء».
س: نه میخواهم بگویم که غیر از دلیل لفظی اساساً حکمت الهی هم
ج: همان.
س: آخر شما میفرمایید ما باید ادلهی لفظی را فحص کنیم.
ج: نه میگوید اگر در شریعت اینجوری باشد.
س: غیر از دلیل لفظی عقل هم حکم را دارد.
ج: عقل میگوید چی؟
س: که هدایت الهی اقتضا میکند که اگر کسی واقعاً به آنچه که میداند عمل بکند خدا راه حقیقت را ولو به عنوان یک احتمال مقابلش بگذارد.
ج: راه حقیقت چه هست؟
س: راه حقیقت همان دین حق هست دیگر.
ج: نه، راه حقیقت این هست که یک کاری بکنی که آن قدر که میفهمی، همانقدر که برای تو حجت قائم است. بله خدا را قبول دارد این هم ...
س: ...
ج: حالا اینها خیلی عارفانه هست این. حالا ما خیلی عقلمان به اینها نمیرسد.
و اما مطب دوم، حالا این را باید در، مطلب دوم این که ...
س: ... بک بابی هست باب المستضعف، روایات متعددی دارد که در آن فرمودند که من عرف إختلاف الناس فلیس بمسلم ...
ج: بله اختلاف الناس است، یعنی به این توجه بکند. من عرف إختلاف الناس، یک استدلالهایی هم ... این هم به حسب غالب است والا ممکن است بگوید بله اختلاف ناس را میدانم ولی معلوم است که این طرف هم ... الان ما خودمان سراغ خیلی از مذاهب نمیرویم، چرا؟ چون همین که اشاره کردم وقتی که، چون متناقضین که نمیشود وقتی این طرف نقیض ثابت شد میفهمیم آن طرف باطل است دیگر. یا ضدان، وقتی این ضد ثابت است آن ضد معلوم است که باطل است. وقتی یک طرف ولو به دلیل اجمالی، ولو به دلیل اجمالی ثابت شد معلوم میشود... حالا برویم ببینیم که فلان هندوها مثلاً چه میگویند نمیدانم فلانیها چه میگویند فلانیها چه میگویند؟ سیکها چه میگویند؟ اینها لازم نیست، چرا؟ برای این که این طرف ثابت شد. حالا مذاهب عدیده و کثیره در دنیا وجود دارد ما برویم یکی یکی اینها را ...
س: حاج آقا ذیل این روایات هست که اصلاً مستضعف کسی که اشباه عقول صبیان و نساء باشد یعنی اصلاً تصریح میکند که کسی که عقل عادی دارد میفهمد ذیل همان روایت هست که «من کان اشباه عقول صبیان و نساء»
ج: درست است.
س: ... ادامهی همان روایت است.
ج: خلاف وجدان که ...
س: یعنی میخواهد بگوید کسی که اصلاً توان فهم ندارد.
ج: نه،
س: این الان روایتش هم هست اینجا.
ج: نه، همانطور که عرض کردیم و این واقعیت دارد ایشان هم به خاطر همین چیز میدانی است که افراد را میبیند افراد واقعاً بعضی خلاف آن در ذهنشان انقداح پیدا نمیکند، انقداح به خلاف در ذهن آنها اصلاً نمیشود، احتمال خلاف در دهنش نمیآید اصلاً؛ اینجوری هستند بخصوص عوام اینجوری هستند دیگر، خیلی از عوام واقعاً اینجوری هستند احتمال خلاف در ذهنش نقش نمیبندد. اینجوری هست.
س: ...
ج: بله خدا هاد قرار داده، اما این که معنای آن این است که به طریق عادی، حالا شاید به یکی نرسیده در اثر علم به خلافی که دارد متوجه نشده باشد. این یک مطلب. مطلب دوم ...
س: ...
ج: نه این دائرمدار، این حرف خوبی است که شما میزنید ولی دائرمدار این است که آن ادلهای که عرض کردیم چهجور ادلهای باشد؟ اگر آن ادله بگوید که آدمی که مثلاً اینهایی که هستند در زندگی خودشان میگوید اینها مغضوبٌ علیهم هستند. تو حیاتشان، در تمام حیات بگوید اینها مغضوبٌ علیهم هستند، اینها کذا هستند اینها کذا هستند که جور درنمیآید با این که اگر قاصر هستند این اوصاف برای آنها باشد. پس بنابراین کشف میکند که خدای متعال در همان اوان مثلاً تمییز و بلوغ و امثال ذلک حجت را بر آنها تمام فرموده.
س: ...
ج: بله این باید ادله را.... بله ممکن است ادله این باشد که اینها در قیامت ... همان لحظات آخر، خدای متعال مثلاً.
خب این یک نکته. نکتهی دوم که اینجا وجود دارد این است که بحث امام رضوانالله علیه در مکاسب محرمه راجع به اعانهی بر اثم است چون مستند به آیهی شریفه است. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مائده، 2) ایشان میفرمایند که بله اینها چون جاهل قاصر هستند آثم نیستند عادی نیستند عاصی نیستند. این یک مسئله است یک مسئلهی دیگری ما داریم این است که آیا اگر کسی منجّز نبود بر آن تکلیف ولی تکلیف داشت تکلیف نسبت به او فعلی بود آیا اینجا منع از آن حرام واقعی لازم است یا لازم نیست؟ یا بأس او به انجام آن واجب واقعی و وادار کردن آن بر آن لازم است یا لازم نیست؟ البته در باب امر به معروف و نهی از منکر خود ایشان آنجا مختار ایشان هست همانطور که قبلاً گذشت ما به چیزی باید امر بکنیم و یا نهی بکنیم به این که آن منجّز باشد. آیا همین مسئله در باب منع از منکر واقعی وجود دارد؟ اینجا هم باید منجّز باشد یا نه اینجا لازم نیست منجّز باشد؟ از بعض فتاوای بزرگان و کلمات بزرگان درمیآید که ما در باب منع از منکر دائرمدار فعلیت منکر هستیم نه تنجّز آن، مسائلی داریم که هم حالا بعضی از آنها که حالا میخوانم که خود فرمایش امام رضوانالله علیه هست اینها را در تحریر الوسیله ندارند اما در عروه چون مطرح است حاشیه دارند و در رسالهی فارسی ایشان هم وجود دارد. ما یک مواردی داریم که تکلیف در طرف مقابل تنجّز ندارد اما در عین حال شرع فرموده که مثلاً خوردن و آشامیدن چیز نجس حرام است و نیز خورانیدن عین نجس به اطفال، در صورتی که ضرر داشته باشد حرام میباشد بلکه اگر ضرر هم نداشته باشد بنابر احتیاط واجب باید از آن خودداری کنند. حالا این یک مسئله، این مسئله البته قابل این هست که شاید یک حکم تکلیفی است شارع بر عهدهی ما گذاشته، نه این که آن دارد میگوید آقا نجس به کسی نخوران، به طفل نخوران، ولو آن تکلیف نداشته باشد.
س: حالا اگر او خواست بخورد میشود جلوی او را گرفت؟
ج: خوراندن غذاهایی که نجس شده است به طفلش حرام نیست عین نجس میگویند فلان. ولی اگر متنجس هست میگویند حرام است.
س: نه اگر او بخورد ...
ج: حالا مسئلهی بعد را نگاه کنید.
فروختن و عاریه دادن چیز نجسی که میشود آن را آب کشید اگر نجس بودن آن را به طرف نگویند اشکالی ندارد. ولی چنانچه انسان بداند که عاریه گیرنده و خریدار آن را در خوردن و آشامیدن استعمال میکند. باید نجاستش را به او بگوید. این که اصلاً نمیداند که، اگر بخورد که معاقب نیست. ولی لاتشرب النجس، لاتأکل النجس را دارد. اما منجّز هست چون اطلاع ندارد میگوید باید به او بگویی.
س: ...
ج: حالا بنابراین که اگر بگوییم ...
س: ...
ج: نه آن را عرض کردم آن ممکن است تکی باشد، آن را دلیل قرار نمیدهیم اما اینجا ...
یا فرموده است که اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن بفهمد غذا نجس است باید به میهمانها بگوید. اما اگر یکی از میهمانها بفهمد لازم نیست که به دیگران خبر دهد. اینجا چطور است؟ برای چه ... اول نمیدانسته، خودش هم نمیدانسته، وسط غذا خوردن دید یک فضلهای مثلاً در این برنجها هست. آنها دارند غذا میخورند آنها که اطلاع ندارند. چرا باید به آنها بگوییم؟ منجّز که نیست بر آنها الان؟
س: ... یعنی خودش باید بگوید حالا آنها ...
ج: چرا بگوید؟ حالا چرای آن، چرای آن را وقتی دنبال کنیم معلوم میشود.
اگر چیزی را که عاریه کرده نجس شود اگر بداند که صاحبش آن چیز را در خوردن و آشامیدن استعمال میکند واجب است به او بگوید. ظرفی را مثلاً عاریه گرفته آورده منزلشان متنجس شده، میداند این ظرف را ببرد الان آن خودش غذا در این میریزد میخورد آب میخورد باید به او بگوید. این در عروه این بحث آن را دیگر الان فرصت نداریم اینجا، بحث مهمی است اینجا، که آیا اگر مکلف به یک تکلیف واقعی مکلّف بود ولی منجّز بر او نیست این باید ما در اینجا وظیفه داریم که او را منع کنیم از انجام آن حرام واقعی یا نه؟ این را آقایان در ضمن این مسئله بحث کردند، مسئلهی 32 باب احکام نجاسات، «کما یحرم الاکل و الشرب بشیءٍ نجس کذلک یحرم التسبیب لأکل الغیر» که این تسبیب اینجا معنای آن اینجور کردند که یعنی او را در معرض این ولو قرار بدهیم آن تسبیب به آن معنا نه، ولو در معرض قرار بدهیم. «و أکل الغیر أو شربه و کذا التسبّب لاستعماله فیما یشترط فیه الطهارة فلو باع أو أعار شیئً نجساً قابلاً للتطهیر یجب الاعلام بنجاسته» مثل دهن متنجّس که آنجا باید، میگوید که در مکاسب محرمه میگویند باید اعلام بکند وجوب اعلام دارد.
«یجب الاعلام بنجاسته و أما إذا لم یکن هو السبب فی استعماله و أن رأی أنّ ما یأکله شخصٌ أو یشربه أو یصلی فیه نجسٌ فلا یجب اعلامه» حالا این چرا؟ سه جور دلیل برای این اقامه شده. یکی تمسک شده است به ادلهای که این شیء را حرام میکند بر مسبب، آقای خوئی قدس سره استدلالش این است که همان دلیلی که میگوید لاتشرب النجس، همان دلیلی که میگوید لاتأکل النجس أو المتنجس، همان میگوید باعث نشو و یا در معرض قرار نده که دیگری هم نجس بخورد، یا بیاشامد. از باب این که خوردن نجس فرد مباشری و فرد تسبیبی دارد از باب فرد تسبیبی ایشان میگوید. حالا این حرف درست است یا درست نیست؟ محل کلام است.
دو: به ادلهای تمسک میشود که به او دارد میگوید به طرف مقابل دارد میگوید لاتشرب النجس، لاتأکل النجس، یا فلان کار دیگر را انجام نده. این را هم فرمودند تقریب استدلال آن این است که وقتی به او میگوید پس معلوم میشود که یک غرض الزامی شارع دربارهی آن شخص دارد و بر هر کسی لازم است که غرض الزامی شارع را محقق بسازد. این هم یک استدلال است.
دلیل سوم روایاتی است که در باب دهن متنجس وارد شده که از این روایات استفاده میشود که فرموده است که، مثل این روایت، معتبرهی معاویة بن وهب و غیره عن ابی عبدالله علیه السلام که دربارهی زیتی که در آن یکی میتهای قرار گرفته، «مَا تَقُولُ فِی بَیْعِ ذَلِکَ قَالَ بِعْهُ وَ بَیِّنْهُ لِمَنِ اشْتَرَاهُ لِیَسْتَصْبِحَ بِهِ» به او بگو که این نجس است تا برود استسباح کند نخوردن و اینها مصرف نکند. از این روایات به الغاء خصوصیت و بیاناتی که دارد استفاده کردند که بله، اگر ما این راه را پیش رفتیم و این روایات را گفتیم آن وقت اینجا اینجوری گفته میشود که بنابراین به این ادلهی ثلاثه اگر اینها بتواند تمام بشود در ما نحن فیه هم این سیره اگر واقعاً وجود داشته باشد ... درست است تنجز ندارد درست است که اثم نیست اما آنها تکلیف فعلی بنابراین که کفار مکلّف به فروع هستند دارند پس بنابراین ما باید چکار کنیم؟ ما باید جلوی آنها را بگیریم. پس بنابراین الان این بحث نمیتواند تمام بشود واقعاً این بحث مهمی هست اینجا، که ما این را باید بحث بکنیم و دیگر حالا وقت گذشته است.
من عرض میکنم که امسال اگر ما بخواهیم همین مقداری که تا الان خواندیم بسنده کنیم جلسات به صد تا هم نرسیده و قهراً حدود پنج ماه باید بگوییم تعطیلی داریم. چهار ماه که ماه مبارک رمضان، شوال، ذی القعده، ذی الحجه، تا پانزدهم محرم که این مقداری هم که الان از شعبان مانده بگذارید روی آن، تقریباً بیست روزی میشود دیگر، حدود پنج ماه بگوییم تعطیل هست. و این لاوجه له، بخصوص که ما دلمان میخواهد که امسال دیگر بحث امر به معروف و نهی از منکر را، این مباحث مهم آن را تمام کرده باشیم سال دیگر حالا ببینیم باید چکار بکنیم آیا بحث دیگری شروع کنیم یا آن دو بابی را که باقی مانده؛ باب المعروف، و باب المنکر را بحث بکنیم یا باب المعروف و باب المنکر را بگذاریم برای یک روی در هفته و سه روز دیگر از هفته را مثلاً یک کتاب دیگری شروع بکنیم. این حالا در این جهت مردد هستیم ولی علی ایّ حالٍ بنده آمادگی دارم و عرض میکنم ان شاءالله از هجدهم خرداد ان شاء الله این جلسهی بحث هست هم فقه و هم اصول، حالا برادرانی که برای آنها امکان دارد و مایل هستند میتوانند شرکت بفرمایند و بنا داریم این بحث را ان شاءالله داشته باشیم اگر خدای متعال عمر عنایت بکند توفیق عنایت بکند. ان شاءالله در ماه مبارک رمضان هم همه ان شاءالله برای رفع مشکلات، ظهور حضرت بقیةالله ارواحنا فداه دعا بفرمایید و همچنین برای حسن عاقب.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.