لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
در ادامهی توصیهی دوم که توصیهی به معنویت و اخلاق هست رهبری معظم در بیانیهی گام دوم انقلاب به این نکته توجه میدهند که «ابزارهای رسانهای پیشرفته و فراگیر امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضد معنویت و ضد اخلاق نهاده است و هماکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتی نونهالان با بهرهگیری از این ابزارهای را به چشم خود میبینیم. دستگاههای مسئول حکومتی در اینباره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد. و این البته به معنای رفع مسئولیت از اشخاص و نهادهای غیر حکومتی نیست. در دورهی پیشرو باید در اینبارهها برنامههای کوتاهمدت و میانمدت جامعی تنظیم و اجرا شود. ان شاءالله.»
خب در آستانهی ماه مبارک رمضان هستیم و اگر ایام تبلیغی و رسالت تبلیغ که بر عهدهی حوزههای علمیه و شما عزیزان هست. یکی از ابزارهایی که میتواند اولاً این خطر مهم را به مردم یادآوری کند و ثانیاً مانند پادزهری در مقابل این تهاجمات عمل کند و دلها را به معنویت و اخلاق و خداپرستی اطاعت از خدای متعال رهنمون بشود همین مجالس تبلیغ و وعظ و بیان کلمات خدای متعال و معصومین علیهم السلام است. این مسئله مسلّم است به حسب روایات هم مسلّم است من توفیق داشتم این ایام اوایل فروردین به دعوت بعضی از عزیزان مشرف شدم به عتبات، توفیق پیدا شد خدمت آیتالله العظمی آقای سیستانی هم دام ظلّه مشرف بشویم. ایشان یکی از فرمایشاتشان همین بود که میفرمودند که اگر ... همان روایت معروف حضرت رضا، منسوب به حضرت رضا سلامالله علیه که اگر مردم سخنان ما را بشنوند اینها قبول میکنند چون کلمات آنها کلماتی است که با فطرت با عقل سازگار است. توصیهی ایشان این بود که شما این مطالب را، همین مطالب ناب اسلامی را که قرآن و حدیث آنها را بیان میکند اینها را برای مردم بگویید، وقتی برای مردم گفتید مردم فطرتشان پاک است ان شاءالله مورد قبول و پذیرش آنها واقع میشود. بنابراین آنچه که اینجا رهبری معظم میفرمایند بسیار بسیار مسئلهی حساسی است. تبلیغ چه از آن طرف و چه از این طرف، مؤثّر است. همین تبلیغ، تبلیغی است که مولا الموحدین را در اذهان مردم آنجور معرفی کرده بود که نماز معاذالله نمیخواند. این تبلیغات این کار را کرد. امروز تبلیغ از هر ناحیه میبینیم که به جهات مختلف وجود دارد روحانیت را ملکوک کنند اسلام را ملکوک کنند. حتی گاهی حکومت را، دولت را، جوری نمایش بدهند ... این یک مسئلهی بسیار مهمی است که ما اگر نقد داریم باید نقدمان جوری باشد که پایهها را خراب نکنیم که بگویند اصلاً به طور کلی ناکارآمد است، هیچ کاری انجام نشده هیچ کس کاری انجام نداده دل مردم را خالی کنند. علی ایّ حالٍ در ظلّ کتاب و سنت ان شاءالله با اخلاق عملیای که انسان باید از خودش نشان بدهد در تبلیغ، ان شاءالله همهی برادران عزیز موفق باشند. ان شاءالله به این که اولاً به تبلیغ تشریف ببرند و تبلیغ ماه محرم و ماه صفر و ماه مبارک رمضان هیچ ضربهای به درس نمیزند و کسی به عنوان این که من به درسام ممکن است ضرر بخورد، نه. بلکه اینها لازم است ضرر هم نمیرساند باید ان شاءالله این تبلیغ را حتماً داشته باشیم. و با توجه به همین جهات ان شاءالله یک پشتوانهای برای جوانها ان شاءالله و همهی مردم ان شاءالله بوده باشد.
خب بحث ما در استدلال به روایت یحیی الطویل بود «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: حَسْبُ الْمُؤْمِنِ غَیْراً إِذَا رَأَى مُنْکَراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکَارَهُ» که تقریب استدلال این بود که این روایت دلالت میکند بر این که همین که قلب مؤمن جوری باشد که منکری را که میبیند انکار کند این کفایت میکند وقتی منکر موجود را احتیاجی نیست که او را رفع کند و انکار قلبی بر او کفایت میکند به طریق اولی منکری که هنوز محقق نشده است کفایت میکند. این تقریب استدلال بود. گفتیم از این استدلال وجوهی از جوابها ممکن است داده بشود که باید بررسی بشود جواب اول این بود که این روایت مفسَّر است به آن روایت دوازدهم باب سوم همین ابواب، که حضرت بعد از این که فرمود «مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَراً فَلْیُنْکِرْهُ بِیَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، فَحَسْبُهُ أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِکَ کَارِه» بعد از این که آن دو مرحله نشد، حالا اگر به قلب کرد و خدا بداند که واقعاً در قلب اینجوری هست این کفایت میکند او را.
پس این روایت تفسیر میکند در حقیقت آن روایت را، منتها این جواب، جوابٌ حسنٌ لولا این که این روایتی که ما آن را مفسّر و حاکم قرار میدهیم این سندش محل اشکال هست چون از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام است و این تفسیر سند تام و تمامی علی التحقیق ندارد. اگر چه بعض اجلاء معاصرین که خیلی هم سختگیر در اسناد هستند این کتاب را ایشان حجت میداند. اگر حجت بداند کسی، خیلی خب، و الا از نظر سند محل اشکال است.
جواب دوم این است که حالا صرفنظر از این روایت، روایات متکاثره ما داشتیم بر این که لازم است امر لسانی و امر یدی، اینها را روایات متکاثره داشتیم. این روایت حتماً تقیید میشود به واسطهی آن روایات، این روایت میگوید کفایت میکند برای او، چه آن مراحل را انجام داده باشد و چه انجام نداده باشد؛ اطلاق دارد. این میگوید کفایت میکند سواءٌ این که آن مراتب را انجام داده باشد و چه آنها را انجام نداده باشد. به حسب آن ادله و روایات متکاثرهای که دلالت میکرد بر این که امر زبانی یا مطلق وادار کردن اشخاص به معروف و منزجر کردن و برکنار کردن آنها از منکر واجب است که همان ادلهی امر به معروف و نهی از منکر باشد، تقیید میکند این روایت ما را. بنابراین از تفسیر هم که بگذریم اطلاقی است که تقیید میشود که به واسطهی آن روایات.
جواب سومی که این روایت دارد این است که اگر از این هم صرفنظر بکنیم، این روایت میشود مخالف سنت قطعیه. این روایتی که میگوید تنها و تنها انکار قلبی کفایت میکند اگر این ظاهر بخواهد مراد باشد از این حدیث شریف، مخالف است با جمیع ادلهی امر به معروف و نهی از منکر و آن سنت قطعیه است. چون تواتر اجمالی حداقل دارد. پس بنابراین بخاطر این که مخالف با سنت قطعیه است از حجیت ساقط میشود. البته نوبت به این نمیرسد داریم علی سبیل التنزّل میگوییم و الا با تقیید کار حل میشود. علی سبیل التنزّل اگر کسی بگوید آنها را قبول نکند قهراً دیگر مخالف با سنت قطعیه میشود و از این جهت از حجیت ساقط میشود چون من شرایط حجیت خبر الواحد این است که مخالف سنت قطعیه نباشد.
جواب چهارمی که ممکن است داده بشود این است که این روایت مشتمل است بر یحیی الطویل، یعنی راوی مباشر عن الامام علیه السلام یحیی الطویل است. این یحیی الطویل مجهولٌ حالُهُ. نه توثیقی دارد، نه جرحی دارد بنابراین مجهولٌ حاله.
این اشکال اخیر علی بعض المبانی مثل مبنای محقق خوئی قدس سره تمام است. اما طبق دو تا مبنا تمام نیست. یک: این که در همین روایت، همانطور که قبلاً گفته شد به سند معتبر، چون سند تا یحیی الطویل تمام است. «محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، هم ابیه، عن ابن ابی عمیر عن یحیی الطویل» پس به همین سند، بنفس هذا السند ثابت میشود که ابن ابی عمیر از یحیی الطویل نقل حدیث کرده. بنابراین یحیی الطویل به نفس هذا الحدیث ثابت میشود که مرویٌ عنه ابن ابی عمیر است و ابن ابی عمیر کسی است که شیخ طوسی رضوانالله تعالی علیه شهادت داده که لایروی الا عن ثقة، پس بنابراین طبق این مبنا که مقبول عند غیر واحدی از اعاظم هست و ما هم قبلاً این مبنا را تقویت کردیم مشکل یحیی الطویل حل میشود. و لو در روایات دیگر یحیی الطویل باشد مشکل آن حل میشود.
جواب دوم این است که این روایت منقول در کافی است و بنابر مسلک کسی که وجود روایت را در کافی، کافی میداند در حجیت آن از این نظر این اشکال هم جواب داده میشود. ...
س: ببخشید از علی ابن ابراهیم نقلش کرده در کتابش، ...
ج: نه علی بن ابراهیم اگر در تفسیر نقل کرده باشد به درد میخورد. نه هر جایی.
س: ...
ج: بله این در کافی است نه در تفسیر.
س: ...
ج: نه دو تا هستند.
س: ...
ج: گفتیم که اگر تقیید بشود به واسطهی آن روایات که خیلی خب، اما اگر کسی نپذیرد بگوید اینها نسبتشان اطلاق و تقیید نیست پس قهراً مخالف با آنها میشود، میشود غیر حجت.
س: با همان روایت؟
ج: با همان روایات بله. ولی دو تا مطلب است یکی این که تقیید میشود یکی این است که اگر تقیید نمیشود چه هست پس؟ مخالف با آنها هست.
آخرین روایتی که ممکن است استدلال بشود به آن روایت برای عدم وجوب منع از منکر و دفع منکر، این روایتی است که صاحب وسائل در باب اول از ابواب مقدمات عبادات، حدیث دوازدهم نقل فرموده است منتها ایشان صدر حدیث را نقل فرموده ولی ما به ذیل آن احتیاج داریم فلذا از خود کافی شریف جلد دوم، چاپ اسلامیه، صفحهی 22، حدیث را نقل میکنیم.
«علی بن ابراهیم عن صالح ابن سندی عن جعفر بن بشیر عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر قال سمعتُهُ یسأل اباعبدالله علیه السلام فقال له» این ابی حمزه میگوید که شنیدم که ابوبصیر سؤال مینمود از حضرت صادق سلامالله علیه «فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ الدِّینِ الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ مَا لَا یَسَعُهُمْ جَهْلُهُ وَ لَا یُقْبَلُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ» خبر بده به من از آن دینی که خدای متعال، خدای عز و جل بر عباد واجب ساخته است آن دینی که لَا یَسَعُهُمْ جَهْلُهُ، آن دینی که مردم گشایش برای آنها نیست که نادان باشند نسبت به آن. وَ لَا یُقْبَلُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ، آن دینی که خدای متعال غیر آن را از مردم نمیپذیرد. اخبرنی عن الدین الذی که اینجوری هست «مَا هُوَ» آن چه دینی است؟ «فَقَالَ أَعِدْ عَلَیَّ» حضرت فرمود سؤال خودت را تکرار کن. «فَأَعَادَ عَلَیْهِ» این که حضرت فرمود سؤال خودت را تکرار کن، ممکن است که وجه آن این است که حضرت میخواستند خوب سؤال در ذهن او باشد که جواب روشن باشد جواب از چه هست. یا افرادی که آنجا نشستند سؤال را خوب درک کنند بدانند جواب مال چیست، نه این که حضرت خودشان متوجه نبودند. «أعد علیّ» با برای این است که این سؤال خوب برجسته بشود خود این شخص. و یا به این حکمت که افرادی که در مجلس نشسته بودند که همینجا هم ابن ابی حمزه دارد میگوید که من شنیدم ابوبصیر سؤال کرد حضرت جواب داد. راوی این حدیث ابوبصیر نیست حضرت برای این که دیگران درست متوجه بشوند که سؤال چه بود تا بفهمند جواب حضرت راجع به چه هست فرمودند أعد علیّ. «فأعاد علیه فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ وَ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ سَکَتَ قَلِیلًا ثُمَّ قَالَ وَ الْوَلَایَةُ مَرَّتَیْنِ (الولایة الولایة) ثُمَّ قَالَ هَذَا الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ» همینهایی که گفتم آن چیزهایی است که خدا بر مردم واجب فرموده «وَ لَا یَسْأَلُ الرَّبُّ الْعِبَادَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولَ أَلَّا زِدْتَنِی عَلَى مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْکَ» این همانهایی است که خدای متعال در قیامت دیگر نمیفرماید که چرا بیش از این چیزی نیاوردی. همینها را میخواهد «أَلَّا زِدْتَنِی عَلَى مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْکَ وَ لَکِنْ مَنْ زَادَ زَادَهُ اللَّهُ» حالا اگر کسی علاوه بر اینهایی که من گفتم چیزهای دیگری اضافه بیاورد خدای متعال ثواب بیشتری به او عنایت میفرماید. کف آن همین است. اگر همین کف را مراعات بکند این دیگر کفایت میکند. «من زادهُ زادهُ الله» بعد فرمود «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَنَّ سُنَناً حَسَنَةً جَمِیلَةً یَنْبَغِی لِلنَّاسِ الْأَخْذُ بِهَا» سنتهای حسنهی جمیلهای را هم پیامبر ایجاد فرموده که سزاوار است مردم به آنها اخذ بکنند.
خب استدلال به این روایت این است که در این روایت آن دینی که مفروض و واجب است و حتماً ما در قبال آن مسئولیت داریم در این امور منحصر شده، مازاد بر آن میگوید لازم نیست. منتها چیزهای خوبی هست که اگر کسی انجام بدهد آن زادهُ الله. قهراً این حصر مسلّم به عدهای از امور مسلّمه و واضح تخصیص میخورد و تقیید میخورد. که ما واجباتی غیر این داریم مثل خود امر به معروف و نهی از منکر. این که ذکر نشده بود در این. و واجبات دیگری که داریم و مسلّم است. به آنها تخصیص میخورد و تقیید میشود ولی هر چه ما دیگر دلیل نداریم مرجعمان این میشود که میگوید واجب نیست. توجه میفرمایید اگر استدلال به این روایت تمام بشود ما در اصول برای برائت خیلی جاها نیاز به اصل برائت نداریم. چرا؟ این میگوید واجبات همینها هست. هرجه دلیل پیدا کردیم این تخصیص میخورد. هر چه دلیل پیدا نکردیم خود این میگوید اصلاً واجب نیست. بنابراین این روایت، روایتی است که اگر دلالت آن تمام بشود، این ما را مستغنی میکند فقیه را از تمسّک به اصول عملیه در شبهات حکمیه. چون دلیل است میگوید غیر از اینها چیزی واجب نیست. خرج ما خرج به واسطهی آنجایی که دلیل داریم و بقی ما بقی تحت این روایتی که میگوید واجب نیست. اگر ما برای وجوب منع از منکر و دفع منکر دلیل نداشتیم یا اگر دلیل داشتیم، دلیلمان دلیل تعلیقی بود به شرطی که شارع ترک آن را اجازه ندهد، به این روایت تمسک میکنیم میگوییم که واجب نیست. این تقریب استدلال به این روایت شریفه برای این مقصود.
از این استدلال حالا به چند وجه ممکن است که جواب داده بشود. یک جواب، جوابی است که از توضیح و تفسیر مرحوم مجلسی قدس سره نسبت به این حدیث شریف استفاده میشود. که کأنّ این معنا که این روایت معنای آن این باشد که تمام واجبات و ما افترض الله تعالی در دین منحصر در اینها هست و غیر این واجب نیست اصلاً ... این یک امر مستغربی است. این قرینه شده که کأنّ ... مطرح نکردند اینقدری که حالا اینجا در هامش است من فرصت نکردم به خود مرأة العقول نگاه کنم، حالا آقایان نگاه کنند بعداً هم من نگاه میکنم ولی در هامش کافی اینطور نقل فرموده، فرموده «ألاّ بالتشدید حرفُ تحضیضٍ و إذا دخل علی الماضی یکون للتعییر و التندین و کان المعنی أنّهُ لایسأل عن شیءٍ سوا هذه من جنسها کما أنّه من أتی بالصلوات الخمس لایسألُ الله عن النوافل و من أتی بالزکاة الواجبة لایسأل عن الصدقات المستحبّه و هکذا» ایشان اینجوری معنا فرمودند. نمیخواهد روایت بفرماید کسی که اینها را انجام بدهد خدا دیگر از هیچ چیز دیگر از او سؤال نمیکند. چه مسانخ اینها باشد و چه غیر مسانخ اینها باشد. نه، یعنی اینها چیزهایی است که اگر اینها را انجام داد چیزهایی که مسانخ این هستند دیگر سؤال نمیشود. چه هست اینجا؟ نماز است. اینها نمازهای فرائض است مسانخ نمازهای فرائض چه هست؟ نوافل است. اگر کسی نمازهای فرائض را انجام داد خدای متعال از نمازهای نوافل سؤال نمیفرماید. اگر کسی آنها را آورد، خدای متعال ثواب اضافه به او میدهد اما اگر کسی اقتصار بر صلوات مفروضه کرد خدا نمیپرسد که چرا نماز شب نخواندی؟ چرا نافلهی ظهر نخواندی؟ چرا نماز سلمان نخواندی؟ چرا چه نخواندی؟ سؤال نمیکند. همینطور زکات اینجا ذکر شده مسانخ زکات چه هست؟ صدقات مندوبه است اگر کسی زکات داد که زکات شامل خمس هم میشود این دیگر از انفاقات مستحبه سؤال نمیفرماید که چرا آنها را نکردی؟ حج همین، مسانخ حج چیست؟ عمره است. اگر کسی حج واجب را انجام داد سؤال نمیشود که چرا عمره نرفتی، پس این روایت که میفرماید فقط از اینها سؤال میشود این حصر آن، حصر اضافی است نسبت به مسانخات مذکورات، نه کل افعال واجبهی دیگر که بخواهد وجوب آنها را نفی کند، که این دلالت بکند که امر به معروف هم واجب نیست. بخواهد دلالت بکند به این که جواب سلام واجب نیست بخواهد دلالت بکند که حجاب واجب نیست. بخواهد دلالت بکند نظر به نامحرم حرام نیست. بخواهد دلالت بکند که غیبت حرام نیست کذب حرام نیست. اگر اینجوری بخواهد در اینها حصر بکند، معنای آن همین میشود دیگر. معنای آن میشود این که این همه محرمات حرام نیست. این همه واجبات غیر از اینهایی که اینجا ذکر شده واجب نیست. پس به این قرینه باید اینجوری معنا کنیم که این که فرمود اینها همان واجباتی که غیر اینها را خدا قبول نمیکند و این نظر به حصر اضافی دارد آن مضافٌ الیه اینها کی هست؟ مسانخ اینها است. اینها فقط واجب است مسانخ اینها واجب نیست. و خدا از او سؤال نمیکند. پس یک معنا این است که این خبیر به مذاق ائمه و لحن ائمه سلامالله علیه؛ ایشان مرحوم مجلسی من الخبراء در فهم کلام ائمه علیهم السلام است اینطور معنا کرده کلام ایشان را و به این قرینه.
س: ...
ج: آن قرینهی آن هست دیگر. قرینهاش این است که شما تمام واجبات غیر از این چند تا، تمام محرمات، اینها همه باید همهی اینها ... نه آنها محرم هستند و نه آنها واجب هستند و این مسلّم است که اینچنین نیست پس این قرینه میشود که اینطور است.
این یک جواب، جواب دومی که اینجا داده میشود این است که ...
س: پذیرفتید جواب را؟
ج: حالا چارهای داریم غیر از این که بالاخره یکی از این حرفها را باید بزنیم دیگر.
جواب دوم این است که تخصیص در اینجا یک تخصیص کثیر مستهجنی است. شما تمام محرمات را باید از تحت این خارج بکنید که دلیل دارد، مسلّم است کتاباً و سنتاً. محرمات کتابیه که داریم در کتاب خدا محرماتی داریم از مأکولات محرمه داریم و غیر اینها در کتاب خدا داریم. اینها را باید استثناء بکنیم، در سنت هم که داریم. واجبات، مسئلهی واجبات فراوانی که داریم کتاباً و سنتاً، همهی اینها را بخواهیم تخصیص بزنیم این شبیه تخصیص اکثر است اگر مراد حضرت سلامالله علیه اینجا یک حصر واقعی باشد نه یک حصر اضافی، یک حصر واقعی بخواهد باشد تخصیص اکثر لازم میآید؛ کلام میشود مستهجن. پس بنابراین یا باید به قرینهی لزوم استهجان کلام یا بگوییم مقصود اضافی است یا بگوییم این کلام مجمل است ما نمیفهمیم. اجمال دارد.
س: ...
ج: پس باید بگوییم اجمال دارد یا بگوییم به این که این یردّ علمُهُ الی اهله، این روایت برای ما حجت نیست. چون یک نحو سخنی است که در اهل محاوره اینجور سخن گفتن استهجان دارد. بیاید بگوید آقا تمام واجبات خدای متعال و محرمات خدای متعال پنج تا چیز است شش تا چیز است و حال این که هزار تا تخصیص باید بخورد. چهار جلد است گمان میکنم چهار جلد است. این واجبات و محرمات شریعت را که به حروف الفبا بعضی زحمت کشیدند و استقصاء کردند دو جلد محرمات است دو جلد واجبات است که اگر ما بخواهیم بنابر آن چارتی که ترسیم کردیم در بحث امر به معروف و نهی از منکر، یک فصل آن منکرات، یک فصل آن معروف، بخواهیم بحث بکنیم خودش چند سال طول میکشد که واجبات را بحث بکنیم محرمات را هم بحث بکنیم که خیلی از آنها ... عنوان چیز الان در فقه متعارف ندارد و خود اینها ... و جای آن همینجاست که در کتاب امر به معروف و نهی از منکر، معروف چه هست در شریعت؟ اینها بیان بشود. منکر چه هست در شریعت؟ اینها بیان بشود.
س: نمیتوانیم بگوییم همهی اینها در ولایت خوابیده.
ج: نه ولایت یعنی پذیرش یا امامتها یا و پذیرش وصایت آنها عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم و پذیرش آمریت آنها و تصدی آنها برای امر حکومت، اینهاست دیگر، معنای ولایت این است دیگر.
س: ...
ج: کجای آن نوشته ارکان دین؟ پس میشود اضافی دیگر، همین که میگوییم اضافی، اضافی یا آن هست که مرحوم مجلسی فرموده یا اضافی این است که نظر به همهی واجبات و محرمات ندارد یا به مسانخات اینها دارد. که ایشان فرموده یا به آنهایی که شبیه این هستند که از ارکان هستند مثلاً. حالا آن هم فهمیدن این که ارکان کدام است این هم مهم است که ما بفهمیم ارکان، واجبات رکنیه چیست.
س: ...
ج: آنها دعائم الاسلام فرموده اینجا دعائم نیست دعائم اشکال ندارد پایهها و ستونها چند تا باشند.
س: ...
ج: بله آنها اشکالی ندارد. آنها بنیه یعنی پایهها اینها هستند این نگفته پایهها، ماافترض الله فرموده. ماافترض الله وقتی شد یعنی خدا هر چه که و فرموده غیر اینها هم، بعد تصریح فرموده فرموده که کسی که اینها را انجام بدهد دیگر خدا لایفعل که چرا الاّ زدتنی؟ نگفته الاّ زدتنی. ما آنجا میگوییم دعائم را بیاورد خدا میفرماید اگر کسی بر دعائم اقتصار کند خدا میفرماید الا زدتنی. آنجا که گفته میشود این.
فلذاست که این حدیث شریف ...
س: کدام قسمت را وسائل نیاورده؟
ج: ذیل آن را، همین ذیل را وسائل نیاورده.
س: ...
ج: بله آن ذیل را وسائل نیاورده.
خب تا همان والولایه، ظاهراً تا همینجا آورده باشد. حالا و هناک بقیةٌ للکلام ان شاءالله برای فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.