22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 084

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

سال جدید را خدمت همگان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و امیدوارم که این سال، سال موفقیت‌ها و پیشرفت‌ها و ترقّیات فراوان معنوی و مادی ان شاءا‌لله برای همگان باشد. این که تقارن پیدا کرد سال جدید با ماه مبارک رجب و ایام و اعیاد رجبیه، ان شاءا‌لله مایه‌ی افزونی عنایات الهی ان شاء‌الله در سال جدید بوده باشد. مسائل سیل و بارندگی‌های شدید که برای عده‌ای از مؤمنین و مؤمنات مشکلاتی را ایجاد کرد، از درگاه الهی مسئلت داریم که ان شاء‌الله به زودی این مشکلات ترمیم بشود، جبران بشود و ان شاء‌الله بارندگی‌های در پیش را خدای متعال به رحمت واسعه‌ی خودش جوری قرار بدهد که نعمت تامّه ان شاء‌الله باشد بدون خساراتی که در این گذشته بود. اگرچه بسیاری از این خسارت‌ها ظاهر آن خسارت هست اما در واقع ما نمی‌دانیم محاسبات الهی یک‌جور دیگری است. غیر از محاسبات بشری است. علاوه بر این که این مسائل که پیش می‌آید حِکم فراوانی دارد هم برای کسانی که مورد آن خسارت‌ها و ضایعات واقع می‌شوند امتحان بزرگی است که خدای متعال پیش می‌آورد که بالاخره انسان وقتی در نعمت هست خدا را رحیم و رحمان می‌داند ودود و غفور می‌داند راضی است اما وقتی مشکلات پیش می‌آید آیا همین‌طور است؟ آیا گلایه‌مند از خدای متعال نمی‌شود؟ آیا در عقایدش سستی ایجاد نمی‌شود؟ همان‌جوری که خدای متعال را رحمان و رحیم می‌داند هست؟ حالا که همه‌ی زندگی خودش را از دست داده و گاهی ممکن است که فرزندانش و خویشانش را از دست داده باشد آیا حالا هم همین‌جور است؟ هیچ‌ فرقی نمی‌کند؟ این‌ها یک امتحاناتی است که برای آن افراد پیش می‌آید و هم‌چنین برای دیگران؛ مسئولین، که آیا به وظایف خودشان عمل کرده‌اند و می‌کنند؟ و هم‌چنین برای دیگرانی که حالا مسئول نیستند ولی می‌توانند در این قضایا به فریاد برادران و خواهران ایمانی‌شان برسند رسیدگی می‌کنند نمی‌کنند؟ بالاخره همه‌ی این‌ها دارای حکمت‌های فراوانی است که خدای متعال پیش می‌آورد. خدای متعال به همه‌ی ما توفیق بدهد که ... همه‌ی ما؛ هم آن‌هایی که این خسارت‌ها بر آن‌ها وارد شده است، هم مسئولان و هم همه‌ی ما که ان شاء‌الله از این امتحانات آبرومند و پیروزمند ان شاء‌الله خارج بشویم و همگان به وظایف خودشان ان شاء‌الله عمل کنند و خدای متعال گذشتگان این حوادث را مورد مغفرت و رحمت واسعه‌ی خودش قرار بدهد و به بازماندگان آن‌ها هم اجر و صبر عنایت بفرماید. برای شفای بعضی بیماران مورد نظر هم که سفارش شده قبل از شروع در بحث تقاضا می‌کنم که یک بار سوره‌ی مبارکه‌ی حمد را قرائت بفرمایید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (1)

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (2)

الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (3)

مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ (5)

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (6)

صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ (7)

اشاره‌ی کوتاهی هم داشته باشیم به فرمایشات رهبری معظم در این گام دوم و بیانیه‌ی گام دوم آن بزرگوار. در این گام دوم ایشان برکاتی را که در اثر این انقلاب الهی و شکوهمند پدید شده است، این برکات را که هفت برکت اهم آن‌ها هست ایشان برمی‌شمرند بیان می‌فرمایند که خب توجه به آثار و برکات انقلاب خودش آثار و برکات فراوانی دارد که اولاً تا انسان توجه به برکات نداشته باشد در مقام شکرگذاری مناسب برنمی‌آید. وقتی انسان شکرگذاری مناسب انجام می‌دهد که آن نعمت را خوب بشناسد. این شناخت نعمت و آثاری که برای یک نعمت مترتب هست اولاً خودش یک مرحله‌ای از شکرگذاری است. این که ما نعمت‌های خدا را بشناسیم، خود این یک مرتبه‌ی از شکرگذاری است و بعد از این که شناختیم، بعد شکر دیگری را انجام بدهیم که در نگاه‌داری آن نعمت‌ها و تحفّظ بر آن نعمت‌ها و ازدیاد آن‌ها گام برداریم و کمک کنیم. من فقط فهرست این نعمت‌ها را عرض می‌کنم. حالا هفت تا هست. سه تای آن را حالا عرض می‌‌کنیم چهار تای آن را هم فردا ان شاء‌الله عرض می‌کنیم که حالا به درس هم برسیم.

یک: ثبات و امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران. خب در جنگ‌های مختلفی که پیش آمده می‌دانید ایران خیلی وسیع بوده و کم‌کم در اثر جنگ‌‌هایی که پیش آمده و تجاوزهایی که شده و ناتوانی‌هایی که برای حکّام عصرهای مختلف بوده بسیاری از مراکز ایران و سرزمین‌های ایران از ایران جدا شده اما این انقلاب باعث شد آن شور، آن نشاط، آن ایمان، با این که تمام جهان می‌توان گفت دست به یکی شده بودند برای این که قسمتی از ایران را جدا کنند این بحمدالله محقق نشد.

دو: موتور پیشران کشور در عرصه‌ی علم و فناوری و ایجاد زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی که این انقلاب موتور پیشران شد که ایرانی که عقب مانده قرار داده شده بود، علی رغم صلاحیت‌هایی که داشت اما آن را عقب نگه داشته بودند، یک موتور پیشرانی برای این سرزمین، مردم این سرزمین پیدا شد که در عرصه‌های علم و فناوری و زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی و عمرانی، گام‌های بلندی بردارند که ان شاء‌الله این گام‌ها باید هرچه بلندتر و سریع‌تر و عمیق‌تر ان شاء‌الله برداشته بشود.

سه: به اوج رسانیدن مشارکت مردمی و مسابقه‌ی خدمت‌رسانی، که باز هم در زمان انقلاب و هم بعد از انقلاب، در زمان دفاع مقدس، در این مشکلاتی که زلزله‌ها و سیل‌ها و امثال ذلک که برای مملکت پیش می‌آید خب انسان می‌بیند که مردم چگونه به یکدیگر رسیدگی می‌کنند دلجویی می‌کنند و فریادرسی می‌کنند این‌ها همه از آثار ایشان انقلاب شمردند این‌ها را. خب ان شاء‌الله خدای متعال بر این آثار استدامه ببخشد و ان شاء‌الله ما را قدردان آن‌ها قرار بدهد.

خب بحث در این بود که آیا منع از منکر و دفع از منکر واجب هست یا واجب نیست؟ برای وجوب دفع از منکر و منع از منکر گفتیم دو طایفه دلیل وجود دارد. دلیل اول، دلیل عقلی بود با تقاریر مختلفه که بیان شد و بحث شد. دلیل دوم و طایفه‌ی دوم، ادله‌ی لفظیه هست. این ادله‌ی لفظیه عبارت است از یک: خود ادله‌ی امر به معروف و نهی از منکر، که استدلال به ادله‌ی امر به معروف و نهی از منکر پنج تقریر داشت که آن تقریرها بیان شد اما تقریر پنجم که تقریر محقق نائینی بود عرض کردیم که لایخلو عن قوة، که وقتی شارع امر می‌فرماید به امر به معروف و امر می‌فرماید به نهی از منکر، برای ازاله‌ی منکر یا برای تحقق معروف این روشن هست که عرفاً ملازمه دارد با این که بنابراین جلوگیری از منکر را هم آن به حسب قانون از ما خواسته است. این یک دلالت التزامیه‌ی عرفیه‌ای است که وجود دارد نظیر این که از امر به تطهیر مسجد عن النجاسة، می‌فهمیم که تنجیس المسجد حرامٌ، ولو هیچ دلیل نداریم جز این که فرموده است ما برای این حرمت تنجیس مسجد دلیلی نداریم اما از دلیلی که آمده است فرموده است که «جَنِّبُوا مَسَاجِدَکُمُ‏ النَّجَاسَة» یا «طهّروا مساجدکم عن النجاسة» از این می‌فهمیم که تنجیس آن حرام است. ملازمه دارد، وقتی می‌گوید نجاست را ازاله کن، معلوم است اجازه نمی‌دهد که ایجاد نجاست در مسجد بشود و تنجیس بشود این یک ملازمه‌ی عرفیه است ولو برهانی نیست، این‌جور نیست که ملازمه‌ی عقلی باشد نشود این دو تا از هم تفکیک بشود اما در ذهن عرف برداشت این است که اگر یک مولایی، مقننی آن را خواست، حتماً آن را می‌خواهد اگر ساکت نشست و نگفت نمی‌خواهم، مردم از آن کلامش آن را می‌فهمند، پس بنابراین آن کلامش حجت بر آن هم خواهد بود. گفتیم این بیان لایخلوا عن قوة، همان‌طور که در این‌جا هم این استفاده را کردند.

دلیل دیگری لفظی‌ای که می‌توان به آن استدلال کرد برای وجوب دفع منکر و منع از منکر، همان روایتی است که سابقاً می‌خواندیم که در باب دوم از ابواب امر به معروف و نهی از منکر، حدیث پنجم صاحب وسائل رضوان‌الله علیه از کافی شریف نقل فرموده بود که «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «کَانَ الْمَسِیحُ علیه السلام یَقُولُ» تا این که می‌فرماید «وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَکَ» امر می‌فرماید که باید بوده باشید هر یک از شما به منزله‌ی پزشکی که مداوی است. بعد مترتب می‌‌فرماید یکی از جهاتی که برای پزشک مداوی هست این است که «إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ» خب دوا را اعمال می‌کند و می‌دهد «و الا أمسک» که به این روایت برای اشتراط تأثیر استدلال می‌کردیم که اگر احتمال تأثیر می‌دهد در این‌جا هم همین‌ جور است. حالا به این روایت ممکن است استدلال بشود برای این که منع از منکر و دفع از منکر هم لازم است. چون همان‌طور که طبیب اگر بعد از این که طیران مرض شد، بیماری شد، می‌آید معالجه می‌کند تداوی می‌کند که آن بیماری محقق شده را از بین ببرد همین‌طور طبیب مداوی ممکن است که دوا بدهد که انسان دچار بیماری نشود. طبیب مداوی یعنی طبیبی که دوا می‌دهد دارو می‌دهد، دارو دادن دو تا کاربرد دارد، در دو جا به کار گرفته می‌شود دارو دادن، یکی آن‌جایی که بیماری عارض شده، این‌جا دارو می‌دهد که بیماری را برطرف بکند. یک‌جا آن‌جایی که نه، دارو می‌دهد می‌گوید این را بخور، برای این که بیمار نشوی، پس بنابراین که این می‌شود رفع و دفع و جلوگیری، می‌فرماید شما مثل طبیب باشید برای جامعه‌ی خودتان، برای مردم خودتان، و حتی برای خودتان، مثل طبیب باشید. بنابراین اقتضای این که می‌فرماید مثل طبیب باشید این است که هم در مقام رفع بربیایید، آن‌جاهایی که محقق شد. هم در مقام دفع بربیایید مانند طبیب‌ها، آن‌جایی که محقق نشده و شما به واسطه‌ی دادن دارو و امثال ذلک می‌توانید جلوگیری بکنید. این یک تقریب.

تقریب دوم این است که حالا اگر کسی بگوید آقا این چون گفته «الطبیب المداوی» ممکن است دوا، کسی توی ذهنش بیاید بگوید انصراف دارد دارو به آن‌جایی که بیماری وجود دارد آن‌جاهایی که برای پیشگیری چیزی می‌دهند آن دارو نیست اسم آن را دارو نمی‌گذارند دارو مال بیماری است آن‌جاهایی که مثلاً غذای خاصی می‌دهد یا حتی واکسن می‌دهد یک واکسن خاصی را می‌گوید بزن که مبتلای به آبله مثلاً نشوی. این بیماری‌‌هایی که الان به سل نشوی به چه نشوی. این‌ها آیا اسم آن دارو هست؟ خب ظاهراً این است که اشکالی ندارد به این‌ها هم بگوییم یک دارویی که پیش‌گیری می‌کند حالا اگر کسی مناقشه کرد گفت که این‌ها را اسمش را دارو نمی‌گذارند چیزهایی که برای پیشگیری هست به آن‌ها دارو نمی‌گویند و این‌جا دارد «الطبیب المداوی» «بمنزلة الطبیب المداوی» ...

س: ... دوا در لغت مقابل داء هست این که می‌فرمایید دوا ظاهراً اعم باشد واکسن و این‌ها را ... اصطلاح امروزی را ما کار نداریم دوا در لغت عرب ... بر داء هست.

ج: عرض می‌کنم ممکن است که کسی ... ولی ظاهراً این‌جور نباشد. ولی حالا اگر کسی گفت که حتماً کلمه‌‌ی دوا، مال چیزهایی است که به کار گرفته می‌شود برای رفع بیماری، بگوییم دوا این است و یا لااقل احتمال آن را اگر دادیم. اگر این‌جور گفتیم خب آن تقریب اول دیگر مناقشه پیدا می‌کند. می‌گوید «کالطبیب المداوی» باشد. اما اگر این حرف را هم زدیم که گفتیم یا حتماً ظهور داء در اموری است که برای رفع بیماری است یا لااقل احتمال دادیم می‌توانیم این‌جور تقریب بکنیم که این از قبیل قیود غالبی است. «الطبیب المداوی» المداوی از قبیل قیود غالبی است که مفهوم ایجاد نمی‌کند تضیّق در موضوع ایجاد نمی‌کند. مثل «رَبائِبُکُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِکُم‏» (نساء، 23) می‌ماند، چون معمولاً کسی که با یک خانمی ازدواج می‌کند که او مثلاً فرزند دارد دختر دارد معمولاً این دختر همراه مادرش به خانه‌ی این شوهر جدید می‌آید از این جهت چون غالباً این‌جوری هست و الا معنای آن این نیست که اگر این «فی حجورکم» نبود حالا آن جدا دارد زندگی می‌کند دیگر این حکم را نداشته باشد. این مواردی که قید، قید غالبی هست تضیّق در ناحیه‌ی موضوع ایجاد نمی‌کند به خصوص اگر آن موضوع جوری باشد که به تناسب حکم و موضوع، تناسب آن با تعمیم حکم است. بخصوص در آن‌جاها دیگر آکد می‌شود این که تضیّق در ناحیه‌ی موضوع ایجاد نمی‌کند و مانحن فیه این‌جوری است چون معمولاً طبیب و پزشک معمولاً کارش مداوا هست. و الا منحصر در این نیست و این که انسان به حسب ارتکاز عرفی و عقلائی فقط باید این‌جوری باشد که اگر بیمار شدند یا اگر از دستش می‌آید قبل از بیماری کاری بکند که آن بیمار اصلاً نشود این را امر نمی‌کنند؟ این را نمی‌خواهند؟ این مطلوب نیست؟ این جزو حکمت‌ها نیست که امر به آن بشود؟ پس بنابراین ممکن است بگوییم که «وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی» این المداوی قیدٌ غالبیٌ، کأنّ گفته نشده. مثل این است که گفته نشده باشد مثل این است که در آن‌جا ربائبُکم گفته شده، اللاتی فی حجورکم گفته نشده باشد. پس می‌شود «وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ» به منزله‌ی طبیب باشید که طبیب اگر بیماری را دید که مبتلای به بیماری شده اگر نه می‌بیند اگر فلان کار را بکند این بیمار نمی‌شود خب آن کار را می‌‌کند. پس بنابراین به ما دارد دستور داده می‌شود که نسبت به مردم، نسبت به جامعه این‌جوری باشید «کالطبیب المداوی» باشید، کالطبیب باشید و آن‌ جمله‌ای که بعد از آن می‌فرماید «إن رأی موضعاً» نمی‌خواهد مطلب را منحصر در آن بکند بلکه یکی از چیزهایی که آثار این است که انسان به منزله‌ی طبیب باشد را دارد بیان می‌‌کند یکی از آثار این که انسان به منزله‌ی طبیب باشد چه هست؟ این است که «إن رأی موضوعاً لدوائه» خب و الا اگر دید موضع نیست به درد نمی‌خورد هزینه‌ی بی‌جا نمی‌کند. این نمی‌خواهد تقیید کند و منحصر کند آن‌چه که کالطبیب المداوی یا کالطبیب می‌فرماید باشید به این که فقط بخواهد این جهت را بیان بفرماید که مواظب باشید اگر اثری دارد کار را انجام بدهید اگر اثر ندارد لازم نیست این کار را انجام بدهید و این کار را انجام ندهید، این غایت بیانی است که می‌توان برای استدلال به این حدیث شریف بیان کرد.

س: استاد نهی از منکر بعد از اتفاق که اثر ندارد آن ...

ج: نه حالا این که مال قبل است یعنی می‌داند که این آدم دارد می‌رود یک گناهی را انجام بدهد خب این‌جا جای نهی از منکر نیست. منکری از او صادر نشده که، اما دارد می‌رود که انجام بدهد. آیا ما وظیفه داریم که جلوی او را بگیریم؟ یا به او بگوییم نکن؟ به هر وجهی؟ این می‌گوید که بله «کالطبیب المداوی» باش. کالطبیب باش. جلوی کار او را بگیر، نگذاریم کار انجام بدهد یا اگر کار حرامی را انجام داده خب آن تمام شد، حالا باز می‌‌خواهد دوباره انجام بدهد ...

س: شرایط امر به معروف را ندارد.

ج: نداشته باشد. شرایط هم نداشته باشد حالا البته بعد بحث خواهیم کرد ببینید شرایط، حالا بعد می‌گوییم که آیا منع از منکر هم هیچ شرطی ندارد یا شرط‌هایی دارد؟ فعلاً در اصل آن داریم فی الجمله صحبت می‌کنیم. حالا یک بحث دیگری است که اگر اثبات شد که منع از منکر و دفع از منکر واجب است حالا بحث جدیدی مطرح باید باشد و آن این است که آیا این واجب واجب مطلق است؟ یا مشروط است؟ و یک شرایطی دارد یا شرایطی ندارد آیا منع از ... خب ما در امر به معروف می‌گفتیم یکی از شرایط آن این است که ضرر نداشته باشد بر انسان. آیا در منع از منکر و دفع از منکر چنین حرفی را باید بزنیم یا نه؟ این‌ها بحث دیگری است. حالا اصل این که فی الجمله آیا واجب هست یا نه؟ می‌خواهیم ببینیم ادله‌ای داریم بر این که ما اصل وجوب دفع منکر را، فی الجمله بتوانیم اثبات کنیم یا نه؟ دلیل عقلی گفتیم که مشکل است ادله‌ی عقلیه مشکل بود مگر آن‌جاهایی که از عزائم جدی امور بود. دلیل نقلی روایات که بخواهیم به خود ادله‌ی امر به معروف و نهی از منکر استدلال بکنیم خب این هم له وجه، منتها به تقریب محقق نائینی قدس سره می‌شد.

س: این طبیب مداوی آن موقعی که اختیاراً ... تناسب دارد مثل طبیبی که سفارش می‌کند که این دارو را مصرف بکن. منتها وقتی خود بیمار امتناع دارد چون بحث ما بر سر این است که چون می‌خواهیم قهراً فاصله ایجاد ... آن‌‌جا با طبیب مداوی تناسب ندارد که آیا یک بیماری که خودش هم نمی‌خواهد درمان بشود به زور بگیرد او را درمانش کند.

ج: خب شما شرایط را می‌گویید؟

س: نه نه، خب اصل ...

ج: نه دیگر فی الجمله که هست، آن‌جایی که بدش نمی‌آید. آن‌جایی که آن بدش نمی‌آید.

س: ... دفع منکر خودش به اختیار خودش ترک نکند ما فاصله ایجاد بکنیم.

ج: یا نه لازم هم نیست. لازم هم نیست که جایی باشد که حتماً اختیار داشته باشد آن‌جا را هم می‌گیرد.

س: اگر اختیاری باشد و ما بگوییم ما خودش ...

ج: ولی انجام نداده که نهی از منکر ... ببینید آن حرف این است که می‌گوید ادله‌ی نهی از منکر می‌گوید کسی که منکری را مرتکب شده است اما اگر مرتکب نشده است جای نهی از منکر می‌گوید که نیست. می‌گوید ادله‌ی نهی از منکر این‌جا را نمی‌گیرد.

س: ... صنفش را عرض می‌کنم این صنفی که قهری با او فاصله ایجاد می‌کند ... یک صنف مهم آن این بود که ما هرچقدر می‌گوییم تإثیر ندارد ولی می‌خواهیم قهراً فاصله ایجاد بکنیم.

ج: بله.

س: این‌جا تناسب ندارد.

ج: چرا ندارد؟

س: تناسب موقعی هست که طرف خودش ... نخواهد درمان بشود چنین تناسبی ندارد که به زور ... درمانش بکنم.

ج: بله مردم مثلاً می‌خواهد یک‌جوری باشد این آقا می‌آید مثلاً فرض ‌کنید که سم می‌پاشد چه می‌کند که محیط را، ولو آن‌ها نمی‌خواهند.

س: نه خودش بیمار است.

ج: چه اشکال دارد مثلاً امور بهداشت می‌آید این کار را می‌کند. حالا ولو آن‌ها نخواهند می‌گویند کالطبیب باش، چون می‌بینی که حالا آن‌ها این‌چنینی هستند آن‌ها دارند دنبال بیماری می‌روند اما تو نگذار، مثلاً می‌داند مردم اگر سیگار می‌کشند یا تریاک می‌کشند یا بالاتر از آن، این‌ها اما این جلوی سیگار را بگیرد جلوی تریاک را بگیرد جلوی هروئین را بگیرد این طبیبی است که جلوی این‌ها را گرفته ولو ... این می‌گوید مثل آن باش. نسبت به مردم این ‌جوری باش، نگذار این‌ها در جامعه شیوع پیدا بکنند ولو این که آن‌ها خیلی هم مایل هستند. خیلی هم مایل باشند آیا این نیست؟ خب آن را هم می‌گیرد دیگر. پس بنابراین کالطبیب المداوی، حالا این هم ما دیگر دلیل دیگری به حسب استقرائی که حالا یا تفّحصی؟؟ در نصوص شرعیه کردیم فعلاً به بیش از ادله‌ی خود ادله‌ی امر به معروف و نهی از منکر که خب در کلمات فقها به این هم استدلال شده است و یا این روایت مبارکه که خواندیم بیش از آن‌ها دست نیافتیم. حالا آقایان نمی‌دانم در این زمینه توانستند در این تعطیللات، بنده که در این تعطیلات توفیق علی رغم این که گفته بودم از این تعطیلات استفاده بشود ولی شرایط من جوری بود که توفیق این که بتوانم استفاده بکنم از این جهات علمی نداشتم. حالا آقایان بالاخره در این باب کار کنند ببینند آیا ... چون این بحث‌های یک بحث‌هایی هست که خیلی روی آن کار نشده احتیاج به کارهای فراوان‌تر دارد ان شاء‌الله استقراء کنند و تفحص؟؟ بفرمایند ببینند آیا دلیل‌های دیگری پیدا می‌کنند یا نه؟ این ادله‌ی لفظیه‌ای که ما می‌توانیم به آن استدلال کنیم برای وجوب دفع منکر یا منع از منکر.

در قبال این ادله وجوهی از ادله وجود دارد که ممکن است به آن‌ها استدلال بشود برای عدم وجوب دفع منکر و منع از منکر، که این ادله هم باید بررسی بشود بعد ببینیم آیا اولاً مقتضی در آن‌ها تمام است؟ یعنی واقعاً آن‌ها دلالت دارند بر عدم یا نه؟ و اگر دلالت دارند آن وقت نسبتش با ادله‌ی داله‌ای که این طرف داریم چه می‌شود؟

س: ...

ج: هان آن روایت که منع از منکر می‌کرد. آن را حالا ممکن است که بگوییم آن‌جا درست است این چیزی هم که شما فرمودید درست است که از عظائم امور آن‌جا، چون آن منع می‌کرد آن از عظائم امور است درست است آن روایت هم روایت خوبی است که در این مقام می‌شود ذکر کرد.

س: ...

ج: نه از زناهای بد دیگر جلوگیری می‌کرد.

س: ...

ج: نه، بببینید نهی از منکر نبود چون آن خودش امتناع نمی‌کرد جلوی آن را می‌گرفت، منع می‌کرد. توی زندانش می‌کرد یا مقیّدش می‌کرد زنجیر به پایش می‌بست فلان، آن خودش اختیار نمی‌کرد که از باب نهی از منکر بخواهد باشد نه داشت منع می‌کرد جلوی آن را می‌گرفت که نکند این کار حرام را انجام بدهد آن روایت هم روایت خوبی است برای این باب.

فقط این روایت را من بگویم که آقایان روی آن کار بکنند تا بعد ان شاء‌الله ایشان می‌فرمایند که وقت تمام است.

یکی از ادله‌ای که می‌تواند به آن استدلال کرد برای جواز، «ما دلّ علی جواز اجارة السفن أو الدواب للمحرمات» یک بابی صاحب وسائل در وسائل دارند باب 39 من ابواب مایُکتسب به، باب 39 من ابواب مایُکتسب به، عنوان باب آن این است: بابُ تحریم اجارة المساکن و السفن للمحرمات. حالا ایشان سفن را در عنوان باب آورده، اجارة المساکن و الدواب و السفن، در روایت آن دواب هم ذکر شده. روایت شریفه این است «و عن علی بن ابراهیم» یعنی محمد بن یعقوب کلینی، «عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُؤَاجِرُ سَفِینَتَهُ وَ دَابَّتَهُ مِمَّنْ یَحْمِلْ فِیهَا أَوْ عَلَیْهَا الْخَمْرَ وَ الْخَنَازِیرَ» کشتی خودش را اجاره می‌دهد به کسی که خنزیر حمل می‌کند با آن یا شراب حمل می‌کند یا دابّه‌اش را به کسی اجاره می‌دهد که یحملُ علیها خُمُر و خنازیر، حضرت فرمودند به حسب این نقل لابأس؛ «قال لا بأس» خب این‌جا اگر نهی از منکر و منع از منکر لازم باشد چه‌جور حضرت فرموده که لا بأس؟ تقریب استدلال این است که حضرت استفصال نفرمودند یا بگوییم اطلاق دارد یا به ترک استفصال، که آیا این می‌داند این کار را می‌کند یعنی می‌داند که داده به چنین آدمی می‌تواند جلوی او را بگیرد؟ یا نه نمی‌تواند جلوی او را بگیرد این اثر دارد یا اثر ندارد. حالا این اجاره ندهد ممکن است که یکی دیگر اجاره بدهد بدون این که حضرت استفصال بفرمایند که آیا این می‌تواند منع بکند یا نه؟ حضرت فرمودند که اشکال ندارد. پس اطلاق آن اقتضا می‌کند که حتی اگر منحصر باشد سفینه به سفینه‌ی این آقا و اگر این اجاره ندهد او هرگز نمی‌تواند چنین کاری را بکند؛ که حمل بکند خنازیر را و خُمُر را، بنابراین چون این روایت این صورت را شامل می‌شود پس به دلالت التزام دلالت می‌کند بر این که منع از منکر و دفع از منکر واجب نیست. خب آیا استدلال به این روایت تمام است یا تمام نیست؟ ان شاء‌الله فردا.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

Parameter:17028!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 49
تعداد بازدید روز : 623
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 4377
تعداد کل بازدید کنندگان : 792678