21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 101

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

هشتمین دلیلی که به آن استدلال شده برای وجوب قتل یا جواز قتل بعض روایاتی است که دلالت می‌کند بر مجاهده‌ی به ابدان، در صورتی که مراتب قبل مؤثّر نشد فرمود «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ».

این همان روایت ابی عصمة قاضی مرو عن جابر بود که قبلاً خواندیم حدیث یک باب سه از ابواب امر به معروف که حضرت ابتداءً فرمود «فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هُنَالِک‏» که «هنالک» گفتیم معنای آن این است که یعنی اگر این امور اثر نبخشید «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ» گفت مجاهده‌ی به ابدان، یعنی با آن‌ها جنگ کنید دیگر، کشت و کشتار راه بیاندازید «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ» بعد فرمود که «وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً» با این ظلمی که می‌کنید، فقط مجرد گفتن که ظلم که ظلم نیست. این ظلم هم که نامیده شده با این که وقتی چیزی مأمورٌ به باشد شارع که امر به ظلم نمی‌کند، این که ظلم نیست یک علاقه‌ی مشاکلت است یعنی اگر اذن نبود ظلم بود دیگر، این کشتن شبیه آن کشتن است. از جهت این که از نظر ظاهری شباهت با ظلم دارد این‌جا کأنّ اسم آن را گذاشتند ظلم، «وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَر» حتی یا شاید هم معنای آن چیز دیگری باشد یعنی می‌خواهد بفرماید «وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً» از راه ظلم وارد نشوید. ممکن هم است این مقصود باشد. اگر این دومی مقصود باشد فقط موضع دلالت همان قبلی است که «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ» اگر که نه این معنای آن معنای اول باشد هم آن صدر دلالت می‌کند، هم این ذیل دلالت می‌‌کند به این روایت هم استدلال فرموده صاحب جواهر یعنی در عداد ادله ذکر فرموده که هشتمین دلیل می‌شود.

 جوابی که این‌جا صاحب جواهر دارند این هست که باز این روایت ناظر است به خود امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام، به خود ائمه علیهم السلام ناظر است و راجع به دیگران نیست این که واقعاً خلاف ظاهر است چون خطاب به دیگران می‌فرماید، نه علینا الجهاد بأبداننا که نفرموده، فرموده است که «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ» بنابراین حمل بر این که خودشان مقصود است خیلی بعید است.

و اشکال دیگری که شده است این هست که این روایت سندش ضعیف است چون مشتمل بر همین ابی عصمة قاضی مرو است که حالش مجهول است یا قبلش بعضُ اصحابنا دارد که ارسال است. بنابراین هم بالإرسال و هم بجهالة بعض روات بنابراین ضعیف است. این اشکال وارد است لولا این که روایت در کافی شریف است و ما از نظر این که در کافی هست می‌گوییم که حجت است.

جواب دیگری که این‌جا وجود دارد این است که آن قرینه‌ی لبّیه که اگر این امر واگذار به همه‌ی مردم بشود این مستلزم فساد عظیم است بنابراین این قرینه می‌شود که مقصود این نیست؛ به همگان این امر سپرده نشده است بخاطر آن فساد عظیمی که هم وجداناً روشن است که پیش می‌آید و هم به واسطه‌ی آن حدیث معتبری که خواندیم که امام علیه السلام فرمودند. بنابراین این قرینه می‌شود که این مقصود این نیست که در این روایت به همگان بخواهد احاله بشود و این ظاهر مراد نیست «فَجَاهِدُوهُمْ» مثل این که «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقین‏» (توبه، 73) مجاهده کنید با آن‌ها یعنی به آن روندی که در شریعت مشخص شده برای این کار، نه این که هر کسی بیاید خودش مباشرةً این کار را انجام بدهد یعنی تو بروی و در آن روندی که شارع قرار داده در مجاهده، روند آن چه هست؟ روند آن این هست که پیامبر یا ائمه صلوات الله علیهم اجمعین مدیریت کنند آن‌ها کار را راه بیاندازند و از آن‌ها بخواهید اعلام آمادگی کنید تا این که آن‌ها بتوانند این کار را بکنند. این‌جا هم «جاهدوهم بأبدانکم» به قرینه‌ی آن امر لبّی یعنی وقتی به این‌جا رسید کار خاتمه یافته نیست به مجاهده نیاز دارد، اما این مجاهده به چه شکل باید باشد؟ هر کسی خودش مستقیماً مباشرةً تصمیم بگیرد و اقدام بکند یا نه در یک روند سامان داده شده‌ی منظمی که موجب این فساد عظیم نشود. پس بنابراین اگرچه بدواً لولا این قرینه‌ی لبّیه ظاهر امر این بود که دارد می‌گوید هر کدام خودش اقدام کند و تصمیم بگیرد اما به واسطه‌ی این که این قرینه‌ی لبّیه موجود هست می‌فهمیم آن ظاهر بدوی مراد نیست بلکه این با این توضیحی که عرض کردیم باید بگوییم مراد هست.

قرینه‌ی دیگری که در این‌جا وجود دارد و این قرینه به درد روایت قبل و روایاتی که بعد از این هم خواهیم خواند می‌خورد این هست که قبلاً‌ یک قاعده‌ای را از محقق همدانی و شهید صدر قدس سرهما نقل کردیم و آن این هست که تمسک به اطلاقات و عمومات در جایی که یک احتمال معتنابه عقلائی وجود دارد که لعلّ در زمان صدور این اطلاق و این عموم یک قرینه‌ی حافّه‌ای وجود داشته که شارع و متکلّم اتّکاء‌ به آن قرینه کرده در فهم مرادش، اگر چنین احتمالی را دادیم و این احتمال، احتمال معتنابهی بود و دارای شاهد و قرینه بود؛ این‌جا ما دلیلی بر اصالة عدم القرینه نداریم چون اصالة عدم القرینه یک سیره‌ی عقلائی است یک دأب عقلائی است در انفهام مطالب از کلمات، این در جایی است که بنای عقلاء بر این باشد. در مواردی که یک شواهد و قرائنی وجود دارد که احتمال وجود قرینه را بالا می‌برد در این موارد اصالة عدم القرینه جاری نمی‌شود. این قانونی بود که آن بزرگان فرمودند. در مقام و در بحث ما هم چنین قرینه‌ای وجود دارد چون مرحوم شیخ طوسی قدس سره در اقتصادشان، یک کتابی دارند به نام الاقتصاد که در فقه هست. ایشان آن‌جا این عبارت را دارند که صاحب جواهر هم در جواهر از ایشان نقل کرده فرموده «الظاهر من شیوخنا الامامیه أنّ هذا الجنس من الانکار» قتل و جرح و کسر و این‌ چیزها، «لا یکون الا للأئمة علیهم السلام أو من یأذنُ له الامام علیه السلام» خودشان یا کسی که خصوصاً‌ به او اجازه بدهند «الظاهر من شیوخنا الامامیه» این جمع مضاف هم دلالت بر عموم می‌کند یعنی همه‌ی شیوخ امامیه، این‌ها عصر نزدیک به عصر حضور هستند دیگر، زمان شیخ نزدیک عصر حضور است. می‌فرماید شیوخ امامیه ظاهر آن‌ها این هست که این سنخ از امور مربوط به امام یا کسی که خصوصاً امام به او اذن بدهد. بنابراین این کلام شیخ با ... که دارد و این مطلب را در جای دیگر هم فرموده علی ما ببالی در نهایه‌اش هم فرموده، این نشان می‌دهد که یعنی این احتمال را در نزد ما ایجاد می‌کند که ...

س: ...

ج: حالا می‌فرماید ظاهرش را، حالا شما اطمینان اگر پیدا می‌کنید.

س: ...

ج: چرا، دارد شیوخنا الامامیه دارد می‌فرماید این‌جوری هست دیگر، این احتمال این که حالا اجماع باشد یا اجماع هم نباشد بالاخره دارد می‌گوید شیوخنا الامامیه، همه‌ی مشایخ امامیه می‌گویند این سنخ که از لفظ و در هم کشیدن چهره و این‌ها امر فراتر می‌رود، به ضرب و جرح و کسر و قطع و قتل و این‌ها می‌خواهد بیانجامد این‌ها در اختیار مردم نیست، این‌ها برای ائمه علیهم السلام است یا کسی که امام اذن خاص بدهد مالک اشتر است مثلاً‌ حضرت می‌فرمایند این کار را بکن، یا یک شخص خاصی را می‌فرستند می‌فرمایند تو برو الان این کار را بکن، این برای این‌ها هست. این مطلب شیخ این احتمال را در نفس انسان ایجاد می‌کند حداقل که لعلّ پس یک چنین جوی بوده، یک چنین تلقّی عام همگانی‌ای بوده که مذاق شرع و موقف شرع در این‌‌جور امر به معروف و نهی از منکرهای این‌چنینی این هست. ما با توجه به این مسئله چه‌طور می‌توانیم بگوییم این اطلاقات و این عمومات ان شاء الله مقیّدی نداشته؛ نه مقیّد لفظی که مقیّد لفظی که ندارد. مقیّد لبّی و یک امر معلوم این‌چنینی همراه آن نبوده. این‌جا اصالة عدم القرینة جاری نمی‌شود. بنابراین همان ما مضی من الروایات هم این روایتی که الان امروز خواندیم با توجه به این خصوصیت ما نمی‌توانیم اطلاق از آن بگیریم و قهراً‌ این‌ها باید به همان نحوه‌ای که عرض کردیم توجیه بشوند.

دلیل تاسع ...

س: استاد ببخشید عبارت مرحوم شیخ برای ... به بالاست

ج: هذا السنخ،

س: ...

ج: قتل که دیگر جزو آن نیست.

س: بله من می‌گویم بعدی‌ها را هم خراب خواهد کرد.

ج: بله فلذا آن‌ها را هم، وقتی که....

س: ...

ج: نه همین دیگر.

س: ...

ج: نه، آن که شیوخ امامیه گفتند این هست که خود امام یا کسی که امام به او اذن بدهد یعنی اذن خاص، نه همگانی، این‌ها در مقام این هستند می‌خواهد بگوید که همه کس نمی‌تواند شیخ می‌خواهد این را رد کند، می‌گوید همه کس نمی‌توانند پس بنابراین مقصودش این نیست که این‌ها اذن عام دارند اگر اذن عام دارند که همه کس پس می‌توانند. پس بنابراین نظر مبارک شیخ که دارد برای ما نقل می‌‌کند این هست که اذن خاص می‌خواهد نه اذن عام، اذن عام که همان مطلب است اگر اذن عام دادند که این چه حرفی است که شیخ می‌زند؟ شیخ فلذا فرموده ما نمی‌توانیم انجام بدهیم هر کسی نمی‌تواند انجام بدهد فقط آن کسانی می‌توانند انجام بدهند که اذن خاص به آن‌ها داده شده است این‌جوری دارد می‌فرماید. پس بنابراین و لو عرض کردیم بدواً این «جَاهِدُوهُمْ» این ... معنا بشود. علاوه بر این که من این نکته را هم عرض کنم در آن روایت... که صدر این روایت،‌ روایت مفصلی است صدرش را صاحب وسائل این‌جا نقل نکرده، قبلاً آوردیم ظاهراً صدر روایت را، این را من صبح وقت نکردم الان به صدر آن مراجعه کنم اما آقایان مراجعه بفرمایند شاید صدر روایت هم نشان بدهد همان حرفی که آقا ضیاء می‌زدند. آقا ضیاء فرمود چی در آن روایت قبل؟ فرمود این‌جا افراد خاصی مورد نظر هستند، یعنی عاصین خاصی مورد نظر هستند عاصینی که ناصبی هستند و این‌جور آدم‌ها مقصود است. آیا در این روایت که حضرت می‌فرمایند جاهدوهم، همه‌ی عاصین مقصود است؟ یا نه عاصین خاصی در این‌جا مقصود است؟ احتمال قوی می‌دهم که از صدر روایت بشود استفاده کرد که این روایت برای همه‌ی عصات نیست، برای عاصین خاصی است که می‌فرماید این‌جوری با آن‌ها برخورد بکنید شبیه مثلاً داعشی‌ها و امثال این‌هایی که در آن اعصار بودند و حالا هم هستند این مقصود به آن‌ها هست که این‌جوری دارد می‌فرماید حالا این را مراجعه بفرمایید من هم ان شاء الله مراجعه کنم شاید این جواب دیگر هم در این روایت وجود داشته باشد.

س: ...

ج: حالا این تأمّل می‌خواهد دیگر، باشد برای

بعد دلیل نهم، «ما دلّ علی الانکار بالید» روایات متعددی داشتیم که قبلاً خواندیم که در باب سه، صاحب وسائل معظم این روایات را جمع کرده بود «بابُ وجوب الامر و النهی بالقلب ثمّ باللسان ثم بالید» که قبلاً این روایات را دیگر خواندیم مثل مثلاً‌ روایت دوم همین باب که فرمود: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا جَعَلَ اللَّهُ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً» زبان و دست یعنی اعمال قدرت، ید کنایه‌ی از اعمال قدرت است. خدای متعال این‌جور نیست که بسط لسان داده باشد، او را آزاد گذاشته باشد در باب امر به معروف و نهی از منکر، اما اعمال قدرت را منع کرده باشد. این نیست بلکه هر جا آن‌ را اجازه داده این‌ را هم اجازه داده یا هر دو را اجازه داده یا هیچ‌کدام را اجازه نداده یک جاهایی هم هیچ‌کدام را اجازه نداده مثلاً اگر برای انسان ضرر دارد خودش مضرتی به او وارد می‌شود خیلی جاها اجازه نداده نه به لسان و نه به غیر لسان، و روایات متعددی که دیگر تکرار نکنیم این‌ها را قبلاً‌خواندیم این روایات را، به این روایت هم گفتند آقا این بالید کنایه از اعمال قدرت است بشتّی مراتبها، اعمال قدرت به چیست؟‌ گاهی به ضرب است گاهی به کسر است گاهی به قطع است یدش را قطع می‌کند گاهی به ایلام آخر است گاهی هم به قتل است. این ید کنایه‌ی از اعمال قدرت است تمام این مراتبی که دارد.

پس به این روایات هم خواستند استدلال کنند برای این که قتل هم واجب است در این موارد. جواب این روایات هم ظَهر، این روایات جوابش ظاهر شد ممّا قلنا آنفاً، همین الان عرض کردیم که با توجه به این قرینه‌ی لبّیه، آن قرینه‌ی لبّیه که صاحب جواهر فرمود که این موجب هرج و مرج می‌شود و فساد عظیم می‌شود اولاً و ثانیاً به قرینه‌ی این که فرمایش شیخ قدس سره و این که احتمال می‌دهیم یک قرینه‌ی حافّه‌ای وجود داشته که از اول این لسان، این یدی که این‌‌جا گفته می‌شده است به این عرض عریض نمی‌فهمیدند که حتی می‌توانی بکشی، می‌توانی حالا چشمش را کور کنی، می‌توانی نمی‌دانم اسید بریزی روی صورتش، چه بکنی، این‌ها را کسی از این‌ها می‌فهمیده؟ واقعاً آدم شک می‌کند که به این عرض عریض می‌فهمیدند؟‌ از یک طرف با توجه به آن، از طرف دیگر با این که از موقف ائمه روشن بوده برای آن‌ها که در چه مقداری می‌فرمایند مجموعاً روشن است دیگر، انسان وقتی که با یک جمعیتی مدتی زندگی می‌کند می‌فهمد که بالاخره موقف این مرجعی که مثلاً همیشه آدم با آن زندگی می‌کرده حالا بخصوص خدا لعنت کند این خبیث‌هایی که یک کاری کردند که رابطه‌ها کمتر شده و الا آن موقعی که مراجع این خطرات برای‌شان نبود و می‌آمدند نماز و مردم با ایشان ملاقات می‌کردند و چقدر عالی بود من خودم مرحوم آقای بروجردی قدس سره همین مسجد اعظم برای نماز می‌آمدند همین‌جا دست ایشان را بوسیده بودم خیلی‌‌ عادی دیگر مردم می‌توانستند ملاقات کنند از همین رفت و آمدها، می‌فهمیدند که مذاق آن‌ها چه هست. مذاق شارع با همین اختلاط، با همین رفت و آمدها برایشان روشن بوده که هدف چه هست مذاق چه هست مطلبش چه هست می‌فهمیدند این‌ها را به آن می‌گوییم فرائن لبّیه. اجماعات هم کاشف از همین‌جور قرائن است نه لفظی بوده روایتی بوده مخفی شده آن که معقول نیست. اجماعات اگر کاشف از دلیل هستند همین دلیل‌هایی است که نوشتنی نیست، نوشتاری نیست از همین ملازمات و رفت و آمدها و این‌ها برای انسان کشف می‌شود بدون این که جایی توشته شده باشد ای‌ها هم همین‌جور است در اثر همین‌ها می‌فهمیدند که مقصود چه هست. این‌‌جاها هست که این دو بزرگوار، شاید دیگران هم فرموده باشند اما این دو تا مهم هستند حاج آقا رضا از نظر فقاهت مرحوم آقا ضیاء فرموده أفقه از اهل زمانش است، در تشییع جنازه‌اش گفته افقه از اهل زمانش، آقا ضیاء عراقی با آن عظمت می‌گوید افقه اهل زمان، کتاب‌هایش هم که مصباح الفقیه که انسان مراجعه می‌کند واقعاً‌ می‌بیند که چقدر خوش‌فهم و دقیق، در کنار خوش‌فهمی دقت‌نظر، فقه ایشان خیلی، ایشان چنین حرفی را فرموده مرحوم شهید صدر هم که روشن است امرش، بنابراین این خودش یک قاعده‌ی مهمی است که اگر به آن توجه کنیم در این موارد و آن وقت این نشان می‌دهد که به دست آوردن شُهرات، اجماعات و کلمات قدما برای یک فقیه در مقام فتوا چقدر اهمیت دارد که در اثر این جمع‌آوری فتاوا، به خصوص قدمای اصحاب، و این که این مطلب در بین قدمای اصحاب به چه صورتی بوده؟ به چه حالتی بوده؟ این خیلی مهم است برای این که ما در باب اطلاقات و عمومات ببینیم آیا اصالةُ عدم القرینه جاری می‌شود یا جاری نمی‌شود؟

س: ...

ج: بله بودند،‌سید مرتضی بوده دیگر، که استاد شیخ طوسی هست، سید مرتضی خود ایشان هم نقل می‌فرماید ظاهراً، ولیکن کأنّ با یک گل بهار نمی‌شود یعنی کأنّ می‌خواهد بفرماید شیوخ امامیه این‌جور هستند حالا ایشان یک تخلّفی از اجماع دارد کأنّ می‌‌کند،

س: ...

ج: استبعاد نیست.

س: ...

ج: اطلاق نیست، اطلاق توقف دارد بر این که احراز کنیم قرینه‌ای نیست تا اطلاق منعقد بشود. با وجود چنین احتمالی پس بنابراین احتمال می‌دهیم که قرینه‌‌ای بوده است اطلاق منعقد نمی‌شود چون اطلاق مقدمات حکمت می‌خواهد یکی از مقدمات مقدمات حکمت چه هست؟ این هست که مولا قرینه‌ای بر تقیید نیاورده است و اقامه نکرده است و اتّکاء به قرینه‌ای ننموده است لا لفظیه و لا لبّیه، این را باید احراز بکنیم احراز وجدانی که نمی‌توانیم بکنیم احراز تعبدی باید بکنیم این احراز تعبدی از راه اصالة عدم القرینه است، اصالة عدم القرینه هم دلیل آن بناء عقلاء است و سیره‌ی عقلاء است. سیره‌ی عقلاء در چنین جایی بر این مطلب نیست یا لااقل مشکوک است که هست یا نیست، فلذا است که خیلی هم بحث علمی و درستی هست.

س: به همین یک گلی که می‌فرمایید بهار نمی‌شود ولی این که به صورت جدی ...

ج: بله اطمینان ما را می‌گیرد یعنی ما به عنوان یک، و الا دلیل بود خودش، به عنوان یک اجماع مسلم این‌جوری نیست ولیکن ...

س: نه اجماع نه، حتی این که چیز لبی‌ای هم، دلیل لبی‌ای هم باشد وقتی مثل سید مرتضایی می‌گوید نه،‌ معلوم است که چیز واضحی نبوده اگر بود لااقل سید مرتضی می‌فهمید دیگر.

ج: نه این‌جوری نیست برای این که سید مرتضی و شیخ طوسی فرق‌شان این هست شیخ طوسی اجمع است و مطلع‌تر است فلذا سید مرتضی رضوان الله علیه، آن‌ها حیث کلامی هم داشتند و این‌جوری نیست که در فقه نگاه کنید مثل شیخ طوسی ...

س: ... یک چنین قرینه‌ای ... آن که بخواهد مخفی بماند خیلی، ...

ج: نه شیوخنا الامامیه، ببینید باید خیلی اقلاً بگویند، حالا یک اختلاف‌هایی هم باید داشته باشد پس چه‌جور ایشان می‌گویند شیوخنا الامامیه

س: نه حاج آقا مطلب بر سر آن منشأ است که آیا قرینه‌ی لبیه بوده یا نه؟ اگر می‌خواست ...

ج: نه وقتی شیوخنا الامامیه بودند قهراً پس چی می‌گفتند؟

س: ...

ج: خیلی خب، شاید هم این بوده شاید هم آن بوده.

س: آن وقت آن نظر سید مرتضی ...

ج: نه یک نظر که این کار را نمی‌کند.

س: ...

ج: بله درست است

س: ...

ج: بله آن وقت هنوز در فقه درست است شیخ طوسی در تبیان این‌جوری حرف سید مرتضی را تقویت می‌کند در آن‌جا، ولی آن کتاب تفسیر است در کتاب فقهی چنین چیزی را نفرموده در کتاب تفسیر آن‌جا ممکن است که حالا هنوز این اطلاع این‌چنینی را پیدا نکرده بود.

س: ممکن است چنین قرینه‌ی لبیه‌ای باشد باز هم ...

ج: بله این توجه را نداشته، تضلّعی هم نداشته بعداً، خیلی چیزها هست که هنوز بررسی کافی نکرده در فقه آمده بررسی کافی کرده آن‌جاها نه، بعد هم این تفسیر را کی نوشته ایشان؟ بعضی چیزها را ایشان در سن خیلی هنوز ناپختگی، هنوز جوانی، یعنی در جوانی، ناپختگی او مثل پختگی خیلی از چیزها نمی‌ماند ولی بعضی از این چیزها را در همین سن بیست و سه سالگی و این‌ها ایشان نوشته، یعنی واقعاً از نوابغ بشریت است شیخ طوسی قدس سره.

س: ...

ج: این‌ها که متأخّر هستند ما می‌گوییم آن، بله علامه و این‌ها به خاطر همین روایات است. در ادله‌ی علامه را هم دیدید که گفتیم ادله علامه قدس سره را که ادله‌ای بود که جوابش روشن است.

س: ...

ج: بله آن هم ببینید نه، ببینید آن روایات ..

س: ...

ج: بله ببینید آن روایت شریفه هم که حالا تک تک آن روایات هم بخواهیم بحث بکنیم خیلی طولانی می‌شود. همین روایاتی که خواندم «مَا جَعَلَ اللَّهُ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ کَفَّ الْیَدِ وَ لَکِنْ جَعَلَهُمَا یُبْسَطَانِ مَعاً وَ یُکَفَّانِ مَعاً» ندارد که برای هر کسی،‌ این‌جوری نیست بله این‌جوری نیست که هر دو را ببندد یا، اما حالا برای کی؟ ممکن است بله این‌جوری گفته فرموده لسانش برای همه‌‌ی شما باشد، کفّ ید آن برای رؤسای شما باشد برای قضات شما باشد برای چه باشد ممکن است که این‌جوری فرموده باشد این ندارد که از این درنمی‌آید که برای هر کسی که بسط لسان قرار داده برای همان هم بسط ید قرار داده باشد نه، این دارد می‌گوید خدای متعال در این نظامی که برای امر به معروف درست کرده است این‌جور نیست که فقط لسانی قرار داده نه در نظام امر به معروف هر دو را خدای متعال دیده شارع هر دو را دیده، اما حالا بسط یدش را برای کی دیده؟ برای این که اختلال نظام لازم نیاید، برای این که فساد عظیم لازم نیاید، هرج و مرج نشود، ممکن است آن بخش آن را برای یک عده‌ی خاصی قرار داده است که نظام‌مند باشد هرج و مرج از آن لازم نیاید این روایت بر این دلالت نمی‌کند بله این روایت دلالت می‌‌کند در نظام امر به معروف در شریعت مقدسه این‌ها هم هست اما برای کی هست بر این دلالت نمی‌کند.

س: ...

ج: نه جواب دادیم این را، گفتیم اگر واقعاً دلیل شرعی داشته باشیم که خدا بر عهده‌ی همگان گذاشته که خودت که تشخیص دادی می‌توانی بکشی، حمل بر صحت باید بکنیم دیگر، اگر واقعاً خدای متعال چنین وظیفه‌ای قرار داده آن، وقتی من شک می‌کنم که این روی چه حسابی این را کشت؟ می‌گوییم ان شاء الله روی وظیفه‌اش بوده دیگر، بازخواست نباید بکنیم. بله دیگران ممکن است یقه‌اش را بگیرند بگویند اما وظیفه‌ی عمومی مردم چه هست نسبت به این؟ وظیفه‌اش را انجام داده مثل این که اگر شارع دستور داده فرض کن معلم می‌تواند یک مقداری تأدیب بکند شاگردش را، معلم است، مشقش را ننوشته یک کف دستش یک چوبی بزند این هست دیگر در فقه، حالا اگر یک معلمی این کار را کرد بیاییم بازخواستش بکنیم بگویم نه دیگر حمل بر صحت بکنیم ان شاء الله برای این بود برای ادبش بوده نه برای این بوده تشفّی خاطر می‌خواهد بکند، عصبانیتش را می‌خواهد... این برای این ان شاء الله نبوده این‌جا هم همین‌جور است اگر شارع اجازه داد دیگر اگر کسی انجام داد حمل بر صحت می‌شود فعل آن،

س: ...

ج: چه برائتی؟

س: ...

ج: نه، چون آن هم مسلِم است دیگر، این هم برائت... برائت این آقای ضارب را چه کار می‌کنی؟ چطور آن برائت دارد این برائت ندارد؟ این هم برائت دارد این هم به وظیفه‌اش ان شاء الله عمل کرده، بله شما که اطلاع ندارید نمی‌توانید شما به آن کسی که مضروب واقع شده است چون می‌گویی من اطلاع ندارم، پس نسبت به شما برائت دارد اما این آقا اثبات شده برایش،‌ فلذا این کاری را هم که شارع برای او واجب کرده یا حداقل اذن به او داده انجام داده، ان شاء الله این هم درست انجام داده آن هم درست انجام داده مثل کسی که در دادگاه محکوم می‌شود شما نه قاضی را می‌توانید محکوم بکنید ان شاء الله قاضی علی القاعده درست عمل کرده، از آن طرف هم نمی‌توانید آن را بگویید که بین خودتان و خدا بگویید که بله شاید قاضی اشتباه کرده. البته به حسب ظاهر شرع وقتی قاضی، قاضی شرع باشد ما باید آن حکمی که او کرده آن حکم را درست بدانیم اما در واقع می‌گوییم نمی‌دانیم.

و اما دلیل دهم:

«دلیل العاشر ما دلّ علی التغییر و المنع» این روایاتی که خواندیم قبلاً در آن دوازده طایفه‌ای که داشتیم ما دلّ علی التغییر و المنع، حالا از باب نمونه بعضی‌های آن را بخوانیم، یکی که این روایت که قبلاً ‌چون نخواندم امروز بخوانم این روایت را، ظاهراً نخواندم، 484 هامش یعنی مستدرک، «الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شُعْبَةَ فِی تُحَفِ الْعُقُولِ، فِی مَوَاعِظِ الْمَسِیح علیه السلام‏» خیلی موعظه‌ی دلنشینی است از حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام «قَالَ قَالَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ الْحَرِیقَ لَیَقَعُ فِی الْبَیْتِ الْوَاحِدِ فَلَا یَزَالُ یَنْتَقِلُ مِنْ بَیْتٍ إِلَى بَیْتٍ حَتَّى تَحْتَرِقَ بُیُوتٌ کَثِیرَةٌ» کار خلاف از یک‌جا شروع می‌شود اگر جلوی آن را نگیری هی سرایت می‌کند. ایشان این را تمثیل کردند به این که یک خانه آتش می‌گیرد در آن آتش واقع می‌شود، این آتش از این خانه سرایت می‌کند به خانه‌ی بعدی، سرایت می‌کند به خانه‌ی بعدی یکهو می‌بینی یک محله‌ای در این آتش‌سوزی آتش گرفت و از بین رفت، «فَلَا یَزَالُ یَنْتَقِلُ مِنْ بَیْتٍ إِلَى بَیْتٍ حَتَّى تَحْتَرِقَ بُیُوتٌ کَثِیرَةٌ إِلَّا أَنْ یُسْتَدْرَکَ الْبَیْتُ الْأَوَّلُ» مگر همان‌جا که فوراً چیز شد، شما جلوی آن را بگیرید بعد تا ادامه می‌دهند ادامه می‌دهند می‌فرمایند که همین مطلب را که اگر این کار را نکنی، جلوی گناهان علنی را نگیرید چه نگیرید این‌ها کم کم فساد همگانی می‌شود. اگر در یک محلی، در یک شهری، یک جایی، خیلی شهرها الان همین‌جور بوده که واقعاً مردم اهل حجاب بودند چه بودند فلان بودند حالا این بعضی از این دانشگاه‌هایی که زدند آن‌جاها یک خرده از هر جایی آمدند آن‌جا این‌ها یک خرده در خیابان رفتند و این‌ها حجاب را درست مراعات، این باعث شد آن شهر هم عوض شد. اگر از اول جلوی آن را گرفته بودند، مردم آن‌جا به حجاب و به عفاف و این‌ها عادت داشتند یکی که آمد دو تا که آمد سه تا که آمد در بازار، در خیابان، در این‌جا، در آن‌جا، کم کم آن باعث می‌شود که این سرایت می‌کند دیگران را هم مبتلا می‌کند این بله قم هم باید گفت ما که بچه بودیم اصلاً اول چهار راه غفاری آن‌جا منزل‌مان بود که به آن می‌گفتند آن وقت چهار راه شاه، بل کثیراً ما مدرسه که می‌رفتیم فلان و این‌ها می‌دیدیم که این از تهران که می‌آیند همین‌جا که می‌رسیدند چون دیگر از جایی تقریباً شهر قم تقریباً‌ از آن‌جاها شروع می‌شد که حالا، تا آنجا خیلی خبری نبود پیاده می‌شدند، چادر سر می‌کردند، درست و حسابی وارد شهر می‌شدند، یعنی هم این شهر شهر مذهبی است، هم احترام این شهر را حفظ می‌کردند. همین که مردم برخورد می‌کردند بچه‌های قم، علیُک و نمی‌دانم فلان و این‌ها  خجالت می‌کشیدند که این‌جور. این حالا وضع حالا را هم می‌بینید آن موقع را هم می‌بینید. می‌فرماید که تا حضرت می‌رسند به این‌جا می‌فرمایند که «وَ مَنْ قَدَرَ عَلَى أَنْ یُغَیِّرَ الظُّلْمَ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْهُ فَهُوَ کَفَاعِلِه‏» می‌فرماید کسی که قدرت داشته باشد بر این که ظلم را تغییر بدهد «ثمّ لم یغیّره، فهو کفاعله»، مثل همان کسی است که دارد ظلم می‌کند. این پس یکی از ادله‌ای است که می‌گوید باید تغییر بدهی، حالا تغییر به چه می‌شود؟ به هر چیزی می‌شود. یا یک روایت هم از منع بخوانیم. روایت دیگر تغییر را خواندیم قبلاً‌ دیگر، ‌آدرس هم دادیم این یکی از روایات است روایتی که بر منع دلالت می‌کند در همان صفحه‌ی 485 از غرر آمدی است از امیرالمؤمنین سلام الله علیه «کُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ الْمُنْکَرِ نَاهِیاً وَ بِالْخَیْرِ عَامِلًا وَ لِلشَّرِّ مَانِعا» مانع از تحقق شر باش، امر هم فرموده کن للشر مانعا، چه‌جوری مانع شر باشم؟ اطلاق دارد اگر به لسان می‌شود به لسان، اگر نه به اخم و تَخم، یعنی به اخم و تخم نشد به لسان، نشد به ضرب و جرح، نشد بالقتل، این هم... الجواب می‌گوید الجواب، این طایفه هم درست است بعضی‌ها به اطلاق این طایفه خواستند تمسک کنند، الجواب الجواب همان حرف صاحب جواهر که فساد عظیم و آن‌هاست همین عرضی که اخیراً کردیم این‌ها قرینه می‌َشود که ما نمی‌توانیم به اطلاق این ادله هم تمسک کنیم پس این هم دلیل عاشر، فتلک عشرةٌ کاملة، که هیچ‌کدام آن لاینفعُنا، برای اثبات مطلب تتمه‌ی کلام فردا ان شاء الله.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:17270!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 32
تعداد بازدید روز : 467
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3301
تعداد کل بازدید کنندگان : 791602