26 مرداد 1402 | 01 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 094

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

میلاد مسعود و مبارک مولای‌مان حضرت علی بن الحسین سید العابدین و زین العابدین و سید الساجدین خدمت حضرت بقیةالله العظم ارواحنا فداه و حضرت فاطمه‌ی معصومه علیها السلام و همه‌ی شیعیان و موالیان آن بزرگواران و شما گرامیان تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که همه‌ ما جزو شیعیان راستین خاندان عصمت و طهارت بوده باشیم و دست ما در دنیا و آخرت از دامان پر مهر و محبت‌شان محروم نماند.

این صلوات خاصّه‌ی آن امام بزرگوار را خدمت‌شان تقدیم می‌‌کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ سَیدِ الْعَابِدِینَ‏ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَی الَّذِینَ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ‏ اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیاً اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیةِ أَنْبِیائِکَ‏ حَتَّی یبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَینُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیم؛‏

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بحث در این بود که آیا مرتبه‌‌ی ثانیه که به لسان هست و مرتبه‌ لفظی است آیا اگر به نحوی نبود که از مراتب امر و نهی بتوانیم بشماریم و مصداق امر و نهی بما له من المعنی العرفی و اللغوی باشد، به صیغه‌ی إفعل و لاتفعل باشد نبود آیا واجب است؟ در عین حال این وجوب دارد یا وجوب ندارد؟ عرض شد که اگر قائل بشویم به این که حقیقت شرعیه‌ای در واژه‌ی امر و نهی که شارع فرموده «مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» در این امر و نهی‌ای که در این‌جا به کار رفته یک حقیقت شرعیه‌ای وجود داشته باشد که دامنه‌‌اش وسیع‌تر از آن‌چه هست که در لغت و عرف هست بله ممکن است بگوییم تمام این‌ها از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است و یا اگر از روایات استفاده بکنیم که اگر در حد حقیقت شرعیه نیست اما بالاخره مراد شارع یک معنای اعمی هست ولو به نحو مجاز یا به نحو حکومت که فرموده مراد من در آن ادله‌ای که گفتم «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» یک معنای جامعی است؛ اعم است از آن معنای لغوی و عرفی، باز لابأس به، یعنی در این صورت ما به اطلاقات ادله می‌توانیم تمسک کنیم بگوییم همین که گفته «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» این شامل این مراتب هم می‌َشود همان اطلاقات کفایت می‌کند. اما اگر گفتیم که این‌ها ثابت نیست شک کردیم در این مسئله، آیا باز هم می‌توانیم بگوییم به لسان ولو به غیر إفعل و لاتفعل واجب است امر و نهی کردن؟ یعنی وادار کردن شخص به ترک معصیت یا این که نه این دلیل بر وجوبش نداریم؟ برای این مسئله باید به روایات باب مراجعه کنیم. به روایات که مراجعه می‌کنیم که بر اساس همین روایات هم ما قبلاً‌ تقویت کردیم که آن معنای عام مقصود است از امر به معروف و نهی از منکر است. حالا اگر از آن غمض عین کنیم به روایات که مراجعه می‌کنیم چهارده عنوان در روایات وجود دارد به حسب این تتبّعی که انجام شده البته ادعا نمی‌کنیم که حصر تام است یعنی استقراء ما تامِ تام هست، آقایان ان شاءالله زحمت می‌کشند مراجعه می‌فرمایند ببینیم عنوان دیگری هم هست یا نیست بالاخره چهارده عنوان در روایات وجود دارد که این عناوین موجوده دارای یک معنا و محتوایی است که این‌جور نیست که فقط به إفعل و لاتفعل تطبیق بشود بلکه به هر نحو لسانی به هر کلامی که یترتّب علیه این که آن فاعل حرام دست از حرام بردارد یا تارک واجب دست از ترک بردارد شامل همه‌ی آن‌ها می‌شود. پس این چهارده عنوان را باید مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم آیا حجت بر همه‌ی آن‌ها قائم هست یا قائم نیست.

س: یعنی کاری نداریم جزو مراتب امر به معروف هست یا نه؟

ج: بله این مع الغض است، اگر بود که خب، اگر نبود خودش آیا دلیل بر وجوب داریم ولو این که صدق امر به معروف و نهی از منکر نکند بر آن.

خب این چهارده عنوان در ضمن چهارده طایفه از نصوص شرعیه هست «الطائفة الأولی ما تدلّ علی وجوب الدعوة بالخیر» که در آیه‌ی شریفه بود «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» (آل عمران، 104) یدوعون الی الخیر، دعوت به خیر فقط به إفعل و لاتفعل نیست، به موعظه هم می‌شود، به إخبار هم می‌شود هذا واجبٌ، به تهدید هم می‌شود. پس بنابراین اگر این یک عنوان است خودش، که دعوت به خیر است منتها این توقف دارد بر این که این عنوان را بخواهیم بگوییم یک عنوانی است که شارع وجوب روی او برده است توقف دارد بر این که این آیه‌ی شریفه «یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» آن عطف تفسیری این نباشد، دو تا چیز جدا باشد. یدعون الی الخیر، این یک خصوصیت‌شان، دو: یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و اجماعی و چیزی هم قائم نشده باشد برای این که دعوت به خیر واجب نیست، یک امر محمودی است، یک امر حسنی است، یک امر مطلوبی است اما نه در حد وجوب، این را هم مفروض بگیریم و همان‌طور که قبلاً بحث تفصیلی و مفصّل کردیم در ادله‌ی وجوب امر به معروف و نهی از منکر تفصیلاً‌ این آیه‌ی شریفه را مورد بحث قرار دادیم و نتیجه این شد که این آیه‌ی شریفه دلالت نمی‌کند بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر و هم‌چنین دعوت به خیر برای همگان. بلکه این آیه یک ستاد کأنّ می‌فرماید تشکیل بدهید «منکم أمّةٌ یدعون» کار این‌ها این باشد، شغل آن‌ها این باشد که توی جامعه امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، آن‌ها بعید نیست که بگوییم بر آن‌ها واجب است که دعوت به خیر هم بکنند. این آیه‌ی شریفه بیش از این از آن استفاده نمی‌شود، جورهای دیگر که گفته شده که آن‌جا مطرح کردیم همه خلاف ظاهر بود. پس بنابراین این آیه وزانش این هست اما آیا روایات دیگری داریم که دلالت بکند بر وجوب دعوت به خیر؟ فعلاً‌ من صبح که داشتم در ذهنم این‌ها را مرور می‌کردم فعلاً‌ این آیه به ذهنم آمد که دعوت به خیر است اما روایات فرصت نکردم مراجعه بکنم به روایات ببینیم در روایات هم جایی داریم که امر کرده باشد به دعوت به خیر یا نه؟ که این اشکالی که در آیه است در آن نباشد. این را حالا یک تتّبعی می‌فرمایید که ببینیم که چه‌جور می‌شود. پس این طایفه‌ی أولی.

س: ... وجوب را در بر می‌گیرد یعنی مستحب را در بر ... باز هم از بحث خارج می‌شویم دیگر؟

ج: بله ولی آن جوابش این هست که یدعون الی الخیر، هر جا که دلیل مرخّص داریم توی مبانی آقای نائینی و مرحوم امام، خب دست بر می‌داریم.

س: آن آیه‌ی «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ» (نحل، 125)

ج: او به ما نیست آخر، اُدع الی، پیامبر است مخاطبش، پیامبر شأنش این هست که ...

س: آیه‌ی شاید دلالت بر وجوب نکند ولی برای ما می‌تواند بفهماند که مثلاً منظور از امر به معروف مثلاً دعوت به خیر است یعنی برای ما موضوع سازی می‌کند.

ج: بله ببینید این را عرض کردم در قبل از ورود به این بحث، گفتم این طوایف همان طوایفی هستند که ما نبریم در دسته‌بندی ولی خیلی از آن‌ها بیان کردیم گفتیم از مجموعه‌ی این‌ها می‌فهمیم که شارع از امر به معروف و نهی از منکر ک معنای اعم مرادش است همین‌ها آن مدرک آن مسئله هست. حالا این‌جا داریم می‌گوییم اگر کسی گفت نه چنین استفاده‌ای من نمی‌کنم که بفهمم واژه‌ی امر و نهی در لسان شارع که می‌گوید یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، یا می‌فرماید مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، نه من از این‌ها نمی‌فهمم که مقصودش از او یک معنای اعمی است چرا؟ چون اصالة الحقیقة می‌گوید همان معنای حقیقی و عرفی آن مقصود است. اگر کسی این‌جور گفت می‌خواهیم ببینیم مع الغض از این جهت خود این‌ها را ما می‌توانیم بگوییم ادله دارد دلیل دارد؟ ولو اسم آن امر به معروف نهی از منکر نباشد.

س: آن آیه‌ی « أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصیرَة أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی‏» (یوسف، 108)

ج: نه آن ادعوا دارد صفت خودش را بیان می‌کند.

س: أنا و من اتبعنی

ج: بله درست است یعنی ما روش‌مان این هست اما واجب است بر ما؟ مثل این که بگوییم ما از آدم‌های خوش‌اخلاق هستیم من و من اتّبعنی آدم‌های خوش اخلاقی هستیم خنده‌رو هستیم عیب دارد این‌جوری حرف زدن‌ عیب ندارد که، این‌جوری تربیت شدیم حالا بالاخره این‌ها دلالت بر وجوب نمی‌کند.

س: ...

الطائفةُ الثانیة:

طایفه‌ی دوم «ما تدلّ علی وجوب الانکار بالسان» بالسان، نگفته مُر بالمعروف، امر بکن نفرموده که ما بگوییم امر کردن إفعل می‌خواهد نفرموده نهی بکن که بگوییم نهی کردن لاتفعل می‌خواهد فرموده این‌ها انکار می‌کنند بلسان، ادله‌ای که دلالت می‌کند بر وجوب انکار باللسان، اگر شارع به ما گفت أنکر بلسانک، این افرادی دارد صیغه‌ی إفعل می‌توانیم بگوییم، لاتفعل می‌توانیم بگوییم نصیحت می‌توانیم بکنیم، هرجوری که با لسان بالاخره، همه‌ی این‌ها شامل می‌شود. این هم زیاد بود قبلاً‌ این‌ها را یک «باب وجوب الامر و النهی بالقلب ثم باللسان ثمّ بالید» 491 این چاپی که حالا بنده در خدمت آن هستم. باب سوم است، احادیثی که در این باب وارد شده که به نحو اطلاق دلالت می‌کند مثلاً حدیث اول «فأنکروا بقلوبکم و ألفظوا بألسنتکم» که همین روایت معلوم شد پانزده طایفه‌ می‌توانیم بکنیم آن را، آن «و ألفظوا بألسنتکم» را من در آن طوایف نیاوردم، این خودش که می‌گوید تلفّظ کنید بلسان‌تان، حالا بعضی‌های آن دارد أنکروا، حالا این روایت شریفه دارد که «و ألفظوا»، یا روایت مثلاً چهارم «مَنْ تَرَکَ إِنْکَارَ الْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ یَدِهِ) فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الْأَحْیَاء» من إنکار المنکر بقلبه و لسانه.

س: باید دلیل اقامه کنیم که این‌‌ها از موضوع امر به معروف اول خارج بشود بعد بیاییم روی موضوع مستقل آن بحث کنیم. یعنی ظاهر این ادله این هست که این‌ها برای امر به معروف است و ما شک کردیم که امر به معروف غیر إفعل و لاتفعل را بگیرد.

ج: پس اگر ثابت است برای ما این که این همان امر به معروف است این همان مطلب می‌شود که گفتیم که از این‌ها می‌فهمیم امر به معروف یک معنای عامی دارد اگر آن مطلب ثابت نشد برای خودش دلالتی دارد یا ندارد؟

س: ...

ج: بله دیگر، می‌گوید این کارها لازم است حالا اسمش می‌خواهد امر به معروف باشد یا نباشد. پس بنابراین این روایات را داریم غض نظر می‌کنیم... بله همان‌طور که قبلاً‌ گفتیم که مجموع این روایات را می‌بیند این برداشت برایش پیدا می‌شود این ظهور جمعی، چون همان‌طور که ما ظهور فردی داریم ظهور جمعی هم داریم یعنی کلمات مختلف یک نفر را که کنار هم می‌گذاریم مجموع آن یک ظهور جدید پیدا می‌کند و می‌فهمیم که این محل کلام هم هست که چنین ظهوری وجود دارد یا ندارد، حجت هست یا حجت نیست. مرحوم آقای آخوند در فوائد علی ما ببالی ایشان فرموده که گاهی ما ظهور جمعی داریم یعنی مجموع حرف‌های شخص یک ظهور جدید پیدا می‌شود تک تک آن نه، مجموع آن. این‌جا مجموع حرف‌ها که هی می‌گوید امر به معروف کنید نهی از منکر کنید این‌جور، هی این می‌گوید یک‌جای دیگر آن‌جوری می‌گوید یک‌جای دیگر، معلوم می‌شود این‌ها همان عبارةٌ اُخرای همان کلامش هستند همان کلام را حالا به یک بیانات دیگر، به یک ادبیات دیگری دارد بیان می‌کند پس معنای آن یک معنای فراتر از آن می‌شود که خود واژه‌ی امر در لغت و عرف دارد. این یک بیان بود که ما بر اساس همین بیان تقویت کردیم که حمل الغیر مقصود است حالا به هر وسیله‌ای، اما اگر از این گفتیم که چه هست؟ در این کسی شک کرد،‌ مثل حضرت امام قدس سره که از آن که فرموده الاحوط الوجوبی که به صیغه‌ی امر بگوید یا به صیغه‌ی نهی بگوید می‌گوید معلوم می‌شود که ایشان شک دارد دیگر، که می‌فرمود احوط وجوبی این هست یا کسی در این حد شد می‌خواهیم بگوییم خود این عناوین حالا دلیلی بر وجوبش وجود دارد یا نه؟

س: مثل غمض عین را که دیگر ألفظوا بألسنتکم ...

ج: نه دیگر، آن که لسان نیست دیگر، مگر شما دیگر لسان را هم بیایید بگویید که من می‌خواهم تعمیم بدهم. لکم این که این کار را بکنید پسر پیغمبر هستید، شما ... داشته باشید به این کار.

خب بنابراین این دیگر معطّل خواندن این روایات نشویم چون آشنا هستید و باب آن هم هست و مراجعه می‌فرمایید این روایاتی که انکار به لسان در آن بیان شده. این هم یک طایفه‌ی ثانیه.

«الطائفة الثالثة ما تدلّ علی وجوب التغییر» می‌گوید اگر یک کار محرمی دارید می‌بینید که در خارج دارد انجام می‌شود یا یک واجبی دارد ترک می‌شود شما تغییر بدهید، تغییر، حالا تغییر به هر چه می‌خواهد باشد این تغییر هم لسان را می‌گیرد به شتی انواعه، هم ید را می‌گیرد، فعالیت‌های دیگر را می‌گیرد همه را می‌گیرد. تغییر داد این را دارد می‌گوید تغییر داد پس یکی از وظایفی است که بر عهده‌ دارد می‌گذارد می‌گوید باید تغییر بدهی.

بعضی روایات بر این دلالت می‌کتد که حالا من یک دانه‌اش را عرض کنم؛ 486، حدیث 25، «قَالَ کَانَ یُقَالُ لَا یَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى اللَّهَ یُعْصَى فَتَطْرِفَ حَتَّى تُغَیِّرَهُ» حلال نیست، روا نیست، جایز نیست برای چشم مؤمنی که می‌بیند خدا عصیان می‌شود چشمانش را بگذارد روی هم همین‌طور رد بشود. نه، لا یحلّ لمؤمن که این کار را بکند حتی تغیره؛ تا این که آن را تغییر بدهد، آن عصیان را تغییر بدهد. این وظیفه‌ای است که این روایت دارد به عهده‌ی شخص می‌گذارد. این هم ...

س: وجوب که ...

ج: لا یحلّ لعین

س: ...

ج: لا یحلّ

یا صفحه‌ی 497، حدیث یک؛ «إذا عملت الخاصّة» عن جعفر بن محمد، از امام باقر سلام الله علیهما هست «قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ لَا یُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ» همگان را برای این که یک عده گناه می‌کنند عقاب نمی‌کند در چه صورتی؟ «إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ سِرّاً مِنْ غَیْرِ أَن‏ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ» سرّاً‌ در خانه‌اش دارد یک کاری می‌کند عامّه نمی‌بیند؛ اما «فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ جِهَاراً فَلَمْ تُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» هر دو فریقه، اما آن فاعل که انجام داده، این‌ها چون تغییر ندادند «فَلَمْ تُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ» این‌جا « اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».

در عقاب الاعمال هم این روایت را نقل فرموده «قال قال رسول الله صلی الله علی و آله» آن از امیر المؤمنین بود «إِنَّ الْمَعْصِیَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تَضُرَّ (آن معصیت) إِلَّا عَامِلَهَا» فقط ضررش دامن‌گیر عامل آن می‌َشود «فَإِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیَةً وَ لَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ» آن‌جا دیگر به عامه‌ی مردم ضرر می‌زند، گناه علنی این جرأت ایجاد می‌کند، بی‌حجابی علنی جرأت ایجاد می‌کند، اگر بنا باشد که متعرّض آن نشوند او هر جوری بود او هر جوری بود در پارک بود در خیابان بود هر جا بود اگر بنا باشد که کسی متعرض این‌ها نشود کم‌کم دیگر می‌بیند پس اشکالی ندارد، آن‌هایی که ایمان ضعیفی دارند یا لاایمان له، این‌ها می‌گوید که مسئله‌ای نیست که دیگران را که، فلذا است که هم وظیفه‌ی مردم است هم وظیفه‌ی حکومت است هم وظیفه‌ی هر آدم باغیرتی هست که این‌جا، و اگر یک باغیرتی آمد جلویش را گرفت نیایند بگویند که از آن دفاع کنند که گناه کرده جرأت بر خدای متعال کرده و آن کسی که آن‌جا عمل به این روایات کرده او را محکوم بکنند یا بگویند تو خطا کردی البته در چهارچوبی که قانون معین می‌‌کند که قانون هم باید طبق شرع البته باشد، قانون جمهوری اسلامی باید طبق آن‌چه که شرع فرموده باشد البته در این نقل عقاب الاعمال ندارد که «أَضَرَّتْ بِالْعَامَّةِ» یک فلسفه‌ی اجتماعی یک کار را دارد فقط بیان می‌کند این که هر دو فریق عقوبت می‌شوند در عقاب الاعمال نیست.

س: ...

ج: بله دیگر، این کدام؟

س: در روایت عقاب الاعمال.

ج: نه نیست.

خب این هم باز یک روایت دیگر هم از این باب بخوانم که برای تغییر است «عن النبی صلی الله علیه و آله» صفحه‌ی 495 هامش؛ «أنّه قال مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَراً فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ» تغییر باید بدهد به ید، حالا این از آن جاهایی است که بر خلاف ترتیب مشهور هم فرموده «فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ» فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِع، تغییر به ید را فَبِلِسَانِهِ، یعنی فالیغیره بلسانه، اگر آن هم نتوانست فالیغیره بقلبه، به قلب چه‌‌جور تغییر بدهد، ... آن آقایان فرمودند مقصود این هست که یک فعلی را انجام بدهد که آن انزجار قلبی‌اش را به طرف منتقل کند، امام فرمود علاوه بر انزجار قلبی‌اش این که دارد از او طلب هم می‌کند باید منتقل بشود یک کاری بکند که دو چیز را منتقل بکند به طرف مقابل، یکی این که من از این کار منزجر هستم قلباً، دو؛ این که از تو می‌خواهم که این کار را ترک کنی، این گناه را ترک کنی. این هم طایفه‌ی ثالثه.

طایفه‌ی رابعه:

«ما تدلّ علی وجوب السعی و إعمال اللطف فی قضاء حوائج الائمة علیهم السلام که من حوائجهم» چه هست؟ ترک منکر در خارج است و این که منکری در خارج واقع نشود. این هم 505، حدیث یک، باب هفتم، «باب وجوب هجر فاعل المنکر و التوسل الی إضالته بکلّ وجهٍ ممکن» این عنوان باب است. «و التوسل الی إضالته بکلّ وجهٍ ممکن»، روایت در کافی شریف هست «عَنْ عَبْدِ الْأَعْلى‏، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُول‏ «وَ اللَّهِ، مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَیْنَا مَؤُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَیْنَا بِمَا نَکْرَهُ» خیلی مطلب مهمی است که ما باید حواس‌مان جمع باشد می‌گوید آن‌‌هایی که جنگ علیه ما برپا می‌کنند این‌ها کارشان بدتر از کسانی نیست که حرف‌هایی که ما راضی نیستیم زده شود این حرف‌هایی را که ما راضی نیستیم زده شود را این‌ها را می‌آیند پخش می‌کنند و می‌گویند. «بِأَشَدَّ عَلَیْنَا مَؤُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَیْنَا بِمَا نَکْرَهُ فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً، فَامْشُوا إِلَیْهِ وَ رُدُّوهُ عَنْهَا، فَإِنْ قَبِلَ مِنْکُمْ، وَ إِلَّا فَتَحَمَّلُوا عَلَیْهِ بِمَنْ یُثَقِّلُ عَلَیْهِ وَ یَسْمَعُ مِنْهُ» می‌گوید کسی را که ثقیل است بر او که با او مخالفت کند، با او رودربایستی دارد یا بالاخره یک حساب و کتابی دارد که او را وادار کنید بفرستید که برود به او بگوید که آقا این کار را نکن این حرف را نزن، این حرف را پخش نکن، «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ» بعد حضرت این‌جا فرمود این ذیل آن هست «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَطْلُبُ الْحَاجَةَ» دنبال یک حاجتی می‌رود، هر راهی، هر تدبیری به نظرش می‌آید آن را به کار می‌گیرد تا آن حاجتش محقق بشود «فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ یَطْلُبُ الْحَاجَةَ فَیَلْطُفُ فِیهَا» یعنی اعمال لطف می‌کند «حَتّى‏ تُقْضى‏ لَهُ، فَالْطُفُوا فِی حَاجَتِی کَمَا تَلْطُفُونَ فِی حَوَائِجِکُمْ» شما در کارهای شخصی‌تان این‌جور سرمایه‌گذاری می‌کنید، این‌جور پیگیری می‌کنید تا این که کارتان انجام بشود، این هم حاجت من هست، ما ائمه هم این حاجت را داریم؛ پس بنابراین همان‌جور که در کارهای شخصی‌تان لطف به خرج می‌دهید لطف هم یعنی چیزی که نفوذ می‌کند تا اعماق شیء فرو می‌رود و اطلاع می‌تواند پیدا کند «وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر» (ملک، 14) یعنی این که در همه‌ی چیزها کأنّ علمش نفوذ کرده و نفوذ می‌کند و از همه چیز، از همه‌ی زوایا و خفایا را می‌داند. فالطفوا یعنی خوب داخل مسئله‌ می‌شوید همه‌ی زوایا و خفایای آن را بررسی می‌‌کنید وارد می‌شوید تا بالاخره کار انجام بشود حالا در حوائج ما هم همین‌ کار را بکنید که حوائج ما چه هست؟ به تناسب حکم و موضوع صدراً و ذیلاً همین است که اگر کار خلاف می‌بینی کاری بکنید که این کارهای خلاف برچیده بشود انجام نشود. بعد فرمود «فإن هُوَ قَبِلَ مِنْکُمْ، وَ إِلَّا فَادْفِنُوا کَلَامَهُ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ» اگر پذیرفت تا این کارهای شما به نتیجه رسید خیلی خب، اگر نشد این حرف را، این هم باز مهم است این حرف را دفنش کنید هی باعث ترویج آن نشوید، گاهی ما خودمان باعث ترویج یک حرف‌هایی می‌شویم یعنی انتشار آن می‌شویم، این به آن می‌گوید آن به او می‌گوید آن به او می‌گوید همین باعث، او از خدا همین را می‌خواهد که این حرف منتشر بشود دیگر، که مصداق تشیع فاحشه هم هست می‌گوید اگر اثر نکرد دیگر هی نیایید حالا به امروز روی این سایت بگذار، روی آن سایت بگذار، در این خبرگذاری، در آن روزنامه، در آن حرف، در آن محفل، در آن سخنرانی و این‌ها،‌ نگویید دیگر، این را دفنش کنید که این از بین برود محجور بشود. این روایت اهل بیت علهم السلام، راه را، این مثل این که امروز دارند می‌فرمایند این هم این طایفه.

الطائفة الخامسة:

س: حاج آقا این‌جا ناظر به تقیه نبود اصلاً؟

ج: نه این تقیه نیست.

س: نه، نه این که حدیث تقیه باشد می‌گویم آن حرف‌هایی که به ضرر ما امامان هست را مطرح نکنید.

ج: این نه، ممکن است دیگر از باب مثال است علی القاعده دیگر، بنابراین که این از باب مثال باشد و فرقی دیگر بین این و بقیه نباشد و الا این راجع به این بخواهیم جمود کنیم یک چیز خاصی است البته.

طایفه‌ی پنجم: «ما تدلّ علی وجوب زبر العاصی» ز ب ر، زبر العاصی که قبلاً‌ داشتیم زَبر یعنی منع، زَبرَهُ أی منعَهُ. این هم حدیث دوم همین باب است صفحه‌ی 550 باب هفت حدیث دوم که بارها این را خواندیم. حدیث حارث بن مغیره «قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لآَخُذَنَّ الْبَرِی‏ءَ مِنْکُمْ بِذَنْبِ السَّقِیمِ وَ لِمَ لَا أَفْعَلُ وَ یَبْلُغُکُمْ عَنِ الرَّجُلِ مَا یَشِینُکُمْ وَ یَشِینُنِی فَتُجَالِسُونَهُمْ وَ تُحَدِّثُونَهُمْ فَیَمُرُّ بِکُمُ الْمَارُّ فَیَقُولُ هَؤُلَاءِ شَرٌّ مِنْ هَذَا فَلَوْ أَنَّکُمْ إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْهُ مَا تَکْرَهُونَ زَبَرْتُمُوهُمْ وَ نَهَیْتُمُوهُمْ کَانَ أَبَرَّ بِکُمْ وَ بِی» پس عنوان زبر، که زبر هم گفتیم زَبرهُ یعنی نهاهُ و مَنعَه؛ بازش بدارید. حالا بازش بدارید چه به لسان، لسان چه إفعل و لاتفعل باشد چه موعظه باشد چه نصیحت باشد چه تخویف باشد چه تهدید باشد، همه‌ی این‌ها را شامل می‌شود. هر راهکاری را که به تناسب آن‌جا می‌بینید که مؤثّر است بنابراین این هم شامل می‌شود

س: استاد اشکال آیه‌ی اول در این‌جا هم هست دیگر، گفتند آن واو نباید تفسیری باشد.

ج: بله این‌جا تفسیری نیست این‌جا روشن است که هست.

بعد طایفه‌ی بعد؛ «الطائفة السادسة ماتدل علی وجوب عنوان الوعظ و التذکیر» با موعظه کردن،‌ با تذکر دادن، به یاد قیامت انداختن، به یاد معنویت انداختن و امثال این‌ها، این هم صفحه‌ی 506، هامش؛ «الشیخ المفید فی الاختصاص عن الحارث بن مغیرة قال لقینی ابا عبد الله علیه السلام فی بعض طرق المدینة قبُلاً» یعنی از طرف مقابل حضرت تشریف می‌برد ملاقات کرد من را، «فَقَالَ حَارِثٌ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لَأَحْمِلَنَّ ذُنُوبَ سُفَهَائِکُمْ عَلَى حُلَمَائِکُمْ قُلْتُ وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ مَا یَمْنَعُکُمْ إِذَا بَلَغَکُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْکُمْ مَا تَکْرَهُونَ مَا یَدْخُلُ عَلَیْنَا مِنْهُ الْعَیْبُ عِنْدَ النَّاسِ» یک کاری دارد انجام می‌دهد که چهره‌ی ما را پیش مردم معیوب می‌کند می‌گویند این‌ها جعفری هستند، این‌ها شیعه هستند «وَ الْأَذَى» آزار و اذیت بر ما وارد می‌کند. ما یدخل علینا که «أَنْ تَأْتُوهُ وَ تَعِظُوهُ» بروید پهلوی او و نصیحتش بکنید، موعظه‌اش کنید که دست از این کارها بردار، «وَ تَقُولُوا لَهُ قَوْلًا بَلِیغاً قُلْتُ إِذاً لَا یَقْبَلُ مِنَّا وَ لَا یُطِیعُنَا» گوش نمی‌دهند «قَالَ فَإِذاً فَاهْجُرُوهُ وَ اجْتَنِبُوا مُجَالَسَتَه» که این ذیلش فصل دیگری است که وظایف دیگر ما در قبال اهل معاصی چه هست این که اگر اثر نکرد پس امر به معروف و این‌ها دیگر واجب نیست، آن کارهای دیگر هم که اثر ندارد پس واجب نیست. حالا یک وظیفه‌ی دیگری داری، وظیفه‌ات چه هست؟ این که نشست و برخواست با او نداشته باشی و فاهجروه، این هم ...

نصوص دیگری هم وجود دارد که ولو مثل این امر از آن استفاده نمی‌شود ولی از آن استفاده می‌شود که کار خوبی هست این کار، موعظه کردن و نصیحت کردن به این‌جور آدم‌ها، مثل 493، حدیث پنجم، از حضرت رضا سلام‌الله علیه است «‏قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّیَ الْحَوَارِیُّونَ الْحَوَارِیِّینَ فَقَالَ أَمَّا عِنْدَ النَّاسِ» می‌گوید «إِلَى أَنْ قَالَ» آن را ذکر نکرده. مردم به خاطر فلان جهت می‌گویند «وَ أَمَّا عِنْدَنَا فَسُمُّوا الْحَوَارِیُّونَ الْحَوَارِیِّینَ لِأَنَّهُمْ کَانُوا مُخْلِصِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ وَ مُخَلِّصِینَ لِغَیْرِهِمْ مِنْ أَوْسَاخِ الذُّنُوبِ بِالْوَعْظِ وَ التَّذْکِیرِ» دیگران را هم خالص می‌کردند از گناهان به چی؟ بالوعظ و التذکیر، این البته دلالت حالا ندارد بر وجوب در زمان ما، ولی یکی از راهکارهای این که مردم دست از گناه بردارند، از معصیت بردارند این است که آن حواریون این کار را انجام می‌دادند و بخاطر این به آن‌ها گفته شده حواریون، یا صفحه‌ی 496، حدیث یازده، که «مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ» وقت از بس این روایات شیرین است ما توجه نداشتیم وقت گذشته ان شاء الله طوایف دیگرش را فردا.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:17263!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 38
تعداد بازدید دیروز :573
تعداد بازدید ماه جاری : 5834
تعداد کل بازدید کنندگان : 794135