لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
طایفهی ثانیه که به آن میتوان استدلال کرد برای وجوب بغض فاعل منکر و تارک معروف منتها مع تفصیلٍ و قیدٍ، عبارت است از روایتی که سابقاً هم خواندیم که جابر عن ابی جعفر علیه السلام نقل فرموده. «قال: فأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ، وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ، وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِم» که صدر روایت البته حذف شده در وسائل، تقطیع شده که راجع به امر به معروف و نهی از منکر ابتداءً میفرماید بعد تفصیلاً لامر بمعروف و نهی از منکر مثلاً میفرماید «فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُم» که مراتب ثلاثهی امر به معروف است «وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِم» بعد میفرماید که «فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا» اگر این امر به معروف شما نافع شد، اثر بخشید، آنها متّعظ شدند و الی الحق رجعوا، «فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» بعد میفرماید که «هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ» هنالک همانطور که مجلسی قدس سره فرموده یعنی وقتی که اینها اتّعاظ نجستند و امر و نهی شما اثر در آنها نگذاشت در این صورت «بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَى طَاعَتِه».
پس این روایت شریفه تفصیل میدهد میفرماید که اینهایی که فاعل منکر هستند یا تارک معروف هستند شما اینها را مراتب ثلاثهی امر به معروف را راجع به آنها اعمال کنید فإن اتّعظوا، الحمدلله و دیگر بر آنها سبیلی شما ندارید اما اگر متّعظ نشدند آن وقت فجاهدوهم بأبدانکم و ابغضوهم بقلوبکم، چون التفصیل قاطعٌ للشرکه هست پس این بغض را در مرحلهی عدم تأثیر امام علیه السلام فرموده نه در مرحلهی تأثیر. یعنی در آن مرحلهی اول که احتمال تأثیر است و حالا شما امر به معروف و نهی از منکر میکنید آنجا نفرموده ابغضوهم بقلوبکم، در این مرحله فرموده ابغضوهم بقلوبکم بنابراین از این روایت استفاده میشود که بغض نسبت به فاعل منکر و تارک واجب، واجب است اما در مرحلهای که تأثیر نگذاشته و شما آن وظایف قبلی را انجام دادید تأثیر نگذاشته حالا أبغضوهم بقلوبکم، تا کی؟ تا وقتی که اینها یفیءُ الی امر الله، اگر فائوا الی امر الله برای دیگر باز مجاهدهی بأبدان و بغض و اینها هم زمانش تمام میشود و دیگر... بنابراین این طایفه با طایفهی قبل تفاوت میکند طایفهی قبل میگفت هر کسی فاعل منکر است شما باید او را اگر دلالتش تمام بود آنها، میگفت که باید آنها را مبغوض بدارید یعنی همان موقعی که دارید به او میگویید لاتفعل، باید بغض هم داشته باشی نسبت به او، با این که احتمال تأثیر میدهی همان موقع باید بغض داشته باشی، اما این روایت آن موقع را نمیگوید میفرماید اگر اثر نکرد؛ حرف اثر نکرد، صکّوا بها جباههم اثر نکرد، کار عملی هم اثر نکرد آن موقع جاهدوهم بأبدانکم و ابغضوهم بقلوبکم، این تقریب استدلال به این روایت شریفه.
خب این روایت قبلاً بحث کردیم راجع به این روایت هم سنداً و هم دلالتاً، از نظر سند برای مشتمل بود بر... یعنی حداقل دو تا اشکال در آن بود؛ یکی این که بعضُ اصحابنا دارد که پس مرسل است دو: این که مشتمل بر بعض افراد هست که اینها وثاقتشان ثابت نشده مثل ابی إسمع قاضی مرو، این لاتوثیق له فی کتاب الرجال، کما این که جرح هم البته ندارد آن بشر بن عبد الله هم ظاهراً همینجور است که قبلاً اینها را تفصیلاً بحث کردیم بنابراین اگر بخواهیم از راه خود سند اعتبار این روایت را به دست بیاوریم ممکن نیست بخاطر وجود این دو مشکل، منتها چون این روایت در کافی شریف روایت شده کسانی که وجود روایت را در کافی، کافی میدانند برای حجیت آن، علی رغم این که سند ممکن است تمام نباشد بنابراین اشکال سندی به این نحوه قابل رفع میشود. اگر حالا این اشکال سندی و جواب آن.
و اما اشکال دلالی:
«فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ، وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُم» ظاهر این هست که برای دلالت این قسمت تمام باشد منتها یک واجبی است که بعد از این که امر به معروف و نهی از منکر اثر نگذاشت فرموده این کار را بکنید، پس قهراً این روایت دلالت میکند بر این که این از مراتب امر به معروف... خودش میگوید از مراتب امر به معروف نیست چون بعد از این که آنها اثر نکرد هنالک، که اتّعاظ نجستند از آن انکار قلبی شما و از آن لفظی که فالفضواهم که گفتیم، آن هم اثر نکرد بأبدانتان هم که تا صُکّوا بها جباههم هم عمل کردید اثر نکرد حالا داریم میگوییم این کارها را بکنید پس بنابراین دیگر این روایت میشود از روایاتی که میگوید بغض به قلب از مراتب امر به معروف نیست بنابراین مرحوم فیض کاشانی چگونه میتواند به این روایت تمسّک کند و قلبی را که یکی از مراتب امر به معروف شمرده بیاید تفصیل بفرماید به این که مقصود از قلب بغض بقلوب هست این با این روایت صحیحه سازگار نیست.
س: بحث ما که همینجا بود درست است؟
ج: البته با بحث ما منافاتی ندارد بحث ما این بود که حالا مع الغض از این که از مراتب امر به معروف است میخواهیم ببینیم که آیا این خودش تکلیف شرعی ما نسبت به این داریم یا نداریم.
س: حاج آقا برعکس که نمیشود نتیجه گرفت یعنی آن مواردی را که نمیتوانید لااقل ...
ج: نه، لااقل ندارد هنالک یعنی آنجا بود که فإن اتّعظوا، بله و هنالک یعنی إن لم یتّعظوا به آنهایی که کردی،
س: ...
ج: انکار به قلب بوده، با لسان بوده گفتی، لسان هم گفتی صکّوا بها جباههم هم بود اینها مراتب ثلاثهی امر به معروف است اینها اثر نکرد حالا چکار کن؟ جاهدوهم بأبدانکم، دیگر حرف و اینها دیگر اینجا کاری نیست جاهدوهم بأبدانکم و ابغضوهم بقلوبکم،
س: ...
ج: بله یعنی دو تکلیف داری الان،
س: این که فأنکروا بقلوبکم را قبل آن دارد این قرینه میشود بر ...
ج: نه انکروا بقلوبکم را آنجا گفتیم معنای آن چه هست، چون اگر آنها از مراتب امر به معروف باشد یعنی آن انکروا را معنا کردیم یعنی چی؟ یعنی این که اظهار کنی این کار قلبیات را، تا از مراتب امر به معروف باشد. إنکار قلبی هم آنجا هم انکروا بقلوبکم، انکروهم نگفته انکروا یعنی آن کار را، اینجا میگوید ابغضوهم، یعنی خودشان را، این با آن قبلی فرق میکند آن انکروا بقلوبکم یعنی انکار کن، اما اینجا میگوید که خودش را مبغوض بدار، و آن که فیض کاشانی هم تفسیر کرده نمیفرماید آن کار را مبغوض بدار، میگوید خودش را مبغوض بدار، ابغضوهم ضمیر «هم» برمیگردد به خود اشخاص.
س: جهاد با ابدان چه هست؟ این هم خارج از نهی از منکر است؟
ج: بله این غیر از آن هست آن مراتب بعد است
س: ...
ج: بله دیگر جهاد ...
س: ...
ج: بله دیگر مرتبهی جهادی هست اینجا.
س: ... نهی از منکر با ید یعنی اعمال قدرت؟
ج: نه دیگر، این آن نیست. این برای دفع منکر است رفع منکر است چون آن اثر که نکرده امر به معروف گفتیم مشروط به اثر است این الان اثر نکرده حالا که اثر نکرده میگوید که این کار را بکنید حالا دیگر باید به قرینهی روایات دیگر و جمع روایات دیگر لابد یک گناهی باشد که به ما میگوید که این یک اثری یعنی یک مفاسد جمعیای دارد یکجوری هست که باید به این راه، مثلاً میخواهد حمله بکند به کشور میخواهد حمله بکند مثلاً، برای از اول به او میگویی آقا این کارها را دست بردار از این کارها، یک خرده نصیحت میکنیم اثر نکرد، نکرد حالا یک خرده بعضی کارهای پایین و اینها را انجام میدهیم نشد دیگر مجاهده میکند دیگر، جنگ راه میاندازد.
س: در همین روایت اول میگوید به ایشان بگویید و حالا انکار قلبی به هر ... بعد گفتن بعد اگر گفتن اثر نکرد هم آن بعد قلبی را داشته باشید هم آن مرحلهی اقدام یدی را به عنوان دو مرتبهی از نهی از منکر که اینجا ممکن است.
ج: گفت دیگر، صکّوا بها جباههم همین بود.
س: حاج آقا ذیل روایت حَتّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّه، ...
س: حاج آقا برخورد منظور صکوا بها جباههم منظور برخورد نیست یعنی ... یا ایشان پرخاش کنید.
ج: نه، صکوا بها جباههم یعنی سیلی بزنید این کنایه است سیلی زدن خصوصیت ندارد این کنایه است از اعمال قدرت است به قول ...
س: یعنی مثلاً کار ...
ج: کار ندارد که، صکوا بها جباههم یعنی چی؟
س: ...
ج: صُک یعنی ضرب بالید در لغت،
س: ...
ج: نه السنه که معنا ندارد که،
س: ...
س: ید ندارد در لغت حاج آقا.
ج: نه، ما که، صکّوا بها جباههم یعنی چی؟
س: صکّوا بالالسنة جباههم،
ج: این که معنا ندارد اصلاً.
س: ...
ج: بله حالا این چون روایت تقطیع شده صدرش نیست حالا صدر آن را باید ببینیم آن ضمیر در صدر آن ذکر شده است.
س: ...
ج: اینجا دارد که «إن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء فریضةٌ عظیمةٌ بها تقام الفرائض و و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و یُنتصف من الاعداء و یستقیم الامر» برای حالا پس بنابراین دارد به امر به معروف و نهی از منکر ترغیب و ترویج میفرماید و فوایدش و اینها را ذکر میفرماید حالا با فاء تفریع، تفریع میفرماید بر این، «فأنکروا بقلوبکم فالفظوا بألسنتکم و صُکوا بها جباههم» یعنی با همین امر به معروف و نهی از منکرتان این کار را بکنید.
س: ...
ج: نه با امر به معروف به صورتهای آنها بزنید برای چهجوری میشود به صورتها آنها بزنید با امر به معروف؟ برای به این
س: ...
ج: به امر به معروف و نهی از منکر،
س: ...
ج: بله بها تقام الفرائض، بله.
س: ...
ج: فریضةٌ، یعنی به این فریضه، به این فریضهی عظیمه این کار را بکن.
خب و اما این طایفه هم بحث آن تمام شد و اما تا ببینیم تا این که معارض دارد یا ندارد، الطایفة الثالثه، طایفهی ثالثه روایات کثیرهای است که دربارهی حب فی الله و بغض فی الله وارد شده این روایات را صاحب وسائل در باب پانزده، «باب وجوب الحبّ فی الله و البغض فی الله و الاعطاء فی الله و المنع فی الله» در این باب قسمتی از این روایات را ایشان جمعآوری فرمودهاند مجموع روایاتی که ایشان در این باب فرموده است 21 روایت در اینجا صاحب وسائل ذکر کردهاند. مرحوم حاجی نوری هم در مستدرک روایات فراوانی را، 32 روایت هم ایشان استدراک کردند در ذیل این باب، این علاوه بر آن روایاتی است که تقدّم و یأتی نظیر این روایاتی که در اینجا هست در روایات دیگر و ابواب دیگر هم مکرر آمده است که الحبّ فی الله و البغض فی الله، این روایاتی که این مضمون را دارد که تحریص و ترغیب میفرماید به حبّ فی الله و بغض فی الله و آثارش را ذکر فرموده که این ... الایمان است و امثال ذلک، اینها به حدی فراوان است که انسان اطمینان بل القطع پیدا میکند که اصل این مضمون صادر شده از ائمه علیهم السلام. بنابراین تواتر اجمالی دارد و احتیاج به بررسی سند اینها ندارد از کثرت روایاتی که در این باب وارد شده خصوصیت....
س: ...
ج: بله، همین، البغض فی الله و ... بعضیهای آن البته یک چیزهای اضافی هم دارد خصوصیات آن متواتر نیست اما اصل این مطلب که الابغض فی الله و الحب فی الله، این چرا.
و خصوصیت این روایات از سایر روایات که تا حالا خواندیم طایفهی أولی و ثانیه در چند جهت، یک جهت آن این هست که در این روایات متعلق حبّ و بغض بیان نشده به خلاف روایاتی که خواندیم آنجا متعلق حبّ و بغض که بود؟ خود فاعل حرام بود یا تارک معروف بود، میگفت ابغضوهم آنها را، بنابراین در اینها متعلّق حب و بغض بیان نشده این یک خصوصیت است.
جهت دیگری که در این روایات نسبت به آن روایات هست این هست که ممکن است از این روایات طایفهی سوم استفاده بشود که این امر عبادی و قربی است باید لله حب و بغض داشته باشیم آن روایات قبل به عنوان یک وظیفهی توصلی بود ابغضوهم، حالا برای خدا باشد یا نباشد اگر برای غیر خدا هم، همینجوری بدون قصد قربت یا ریاءً، حالا قلب خیلی ریاء در آن معنا ندارد ولی قصد قربت نکرد و حب نسبت به مؤمنین داشت و بغض نسبت به اهل معاصی داشت برای وظیفهاش را انجام داده شارع میخواهد این بغض در دل باشد شاید علت آن این هست که وقتی انسان بغض داشت نسبت به اهل معاصی و تنفّر نسبت به آنها داشت گرایش به آنها پیدا نمیکند راه آنها را معمولاً نمیرود با آنها نشست و برخاست نمیکند و چون از آنها دوری میجوید در اثر این که تنفر از آنها دارد اینها از آنها رنگ نمیپذیرد شاید شارع این مصالح را تماماً یا بعضاً در کنار سایر چیزهای دیگر ممکن است هم خودت مصونیت پیدا میکنی هم آن وقتی که میبیند مؤمنین، افراد دیگر مبغوض دارند او را و قهراً در اثر مبغوض داشتن با او رفت و آمد نمیکنند، او را راه نمیدهند چه نمیکنند، او هم کمکم ممکن است که متنبّه بشود دست از کارهایش بردارد در اثر این که میبیند بایکوت شده در جامعه، اثر دو جانبه دارد این بغض که در درون است هم خود این را واکسینه میکند هم آن را به فکر وادار میکند که برای این چه زندگیای هست که ما داریم مردم با ما نه رفت و آمد میکنند نه ما را دوست دارند نه چه، آن هم کم کم ممکن است از راهی که، و این بدون قصد قربت هم این حاصل میشود یعنی یک مصلحتی است که احتیاج ندارد که حتما با قصد قربت باشد میشود بدون قصد قربت هم اگر این باشد این خاصیتها و این فوایدی که گفتیم بر آن مترتب میشود فلذا مستفاد از روایات طایفهی أولی و ثانیه این نیست که باید لله این کار را بکند اما این طایفهی ثالثه میگوید بغض لله باید داشته باشد حب لله باید داشته باشد، آن وقت حب لله و بغض لله، این منشأش دو چیز میتواند باشد یکی این که حبّ لله داریم یعنی علت حبّ تو، حب خدای متعال شده برای خداست که او را دوست داری یا دشمن داری، یعنی حب به خدای متعال و معرفت تو نسبت به خدای متعال، یا غیرتمندی تو نسبت به خدای متعال، واسطهی در ثبوت است برای این که نسبت به این شخص بغض پیدا بکنی یا نسبت به این شخص در یکجایی حب پیدا بکنی، چرا؟ چون خدا را دوست داری خدا محبوب تو هست و علاقهمند به خدای متعال هستی پس بنابراین این آدمی هم که مطیع خداست را دوستش داری، این آدمی که عاصی است نسبت به خدای متعال دشمن داری او را، مثل کسی که انسان در روابط خودش احساسات عاطفی خودش اگر کسی ببیند یک نفر با پدرش دشمن است اینجا چون پدرش را دوست دارد این آدمی را که با پدرش دشمنی میکند را مبغوض دارد بغض او در دلش میآید چرا؟ برای این که میبیند با محبوبش دشمن است یا یک کسی میبیند با فرزندانش دشمنی میکند چون فرزندانش را دوست دارد پس بنابراین حب الله تبارک و تعالی باعث میشود که انسان کسانی را که با خدا رابطهی خوب پیدا میکنند مطیع خدا میشوند آدم دوستشان دارد آنهایی که با خدا سر ناسازگاری دارند و سرپیچی از اوامر و نواهی او میکنند انسان، ولو این که این برای خدا هم نباشد این اثر قهری این حب خدای متعال است این غیر از قصد قربت است نه این که برای خداست یک معنای دیگر فی الله این است که نه بخاطر این که خدا فرموده است امر کرده است اینها را دوست داشته باش دوست دارد یا فرموده است اینها را دشمن داشته باش و بغض داشته باش از این جهت است که آنها را بعض دارد یعنی آن صفت نفسانی خودش باعث نشده بلکه امتثال امر خدای متعال باعث شده که إفعل أو لاتفعل، تفرقهی بین این دو تا خیلی دقیق است که ما یک وقت یک کاری را برای خدا انجام میدهیم چون خدا امر فرموده امتثالاً لأمر الله تبارک و تعالی میآییم انجام میدهیم یا ترک میکنیم یک راه هست که نه بخاطر این که خدا امر فرموده یا نهی فرموده نیست بخاطر این که ما هم خدای متعال محبوب ما هست و این لازمهی قهری آن هست بخاطر این هست که داریم این کار را میکنیم، این هم امرٌ حسنٌ، اما این غیر از آن هست این غیر از این هست که با قصد قربت آورده این جهت نفسانی آن باعث آن شده این دو مطلب با هم تفاوت میکنند مرحوم آیتالله حائری قدس سره که در این مسائل ایشان آدمی بود که الی اول عمره یعنی من بلوغه الی وفاته قدس سره به این مسائل خیلی توجه داشت و اهمیت میداد ایشان در نوشتهاش من دیدم که فرموده است من یک لایحهای در مجلس سنای زمان طاغوت مطرح شده بود، احتمال میدهم راجه به حجاب بود که لایحهی بدی بود، خلاف شرع بود، خلاف اسلام بود. من رفتم یک مسجدی ختم بود مثل این که جمعیت زیادی بود اینقدر ناراحت بودم از این مسئله که مطرح شده بلندگو را آنجا گرفتم از شاید قاریای که داشت قرآن میخواند و اینها و مخالفت کردم در آن مجلس با این لایحهای که در مجلس سنا مطرح است که بعد این لایحه را دولت پس گرفت و بعد گفتند که منشأ آن همین شده که اینها ترسیدند که این حالا یک شخصیت بزرگی در این جمعیت دارد مخالفت میکند این منشأ حالا یک درد سری برای آنها بشود این لایحه را پس گرفتند ایشان آنجا یک حرفی میزند مرحوم آقای حائری، میفرمایند من نمیدانم که این کاری که من کردم این برای خدا بود یا روی تعصّب دینی خودم بود؟ آیا منشأ این کار من تعصب دینی بود یا این که نه برای قربة الی الله تعالی بود. یعنی چقدر ... که تعصب دینی هم چیز خوبی است ولی تعصب دینی ... متعصب هستم نسبت به دین. آدم بر روی یک چیزی تعصب دارد مثلاً راجع به صنفش تعصب دارد، راجع به عشیرهاش تعصب دارد مثلاً، برای این یک تعصب است برای تعصب دینی هم از صفات خوب است اما این راجع به خودت است غیر از این هست که بخاطر این که خدا امر فرموده یا نهی فرموده، ایشان آنجا میگویند من نمیدانم این کاری که کردم که اثر هم گذاشت قصدم قربت بود یا نه آن تعصب دینی باعث شده بود که من این کار را بکنم. حالا اینجا این که میفرماید حبّ فی الله داشته باشید و بغض فی الله داشته باشید باز این دو تا معنا را میتواند متحمل بشود یکی این که فی الله و بالله برای خدا یعنی آن منشأ آن صفات نفسانیای که در رابطه با خدا دارید شما را کشانده باشد به این که حب و بعض پیدا کنید یا این که نه امتثالاً لامر الله به این که فرموده حب داشته باشید این آدمها را دوست داشته باشید آن آدمها را مبغوض داشته باشید بخاطر این، حالا مجموع این روایاتی که این ویژگیها را این روایات دارد یکی را بخوانیم بعد ببینیم که بر ما نحن فیه چهجور میتواند دلالت بکند.
س: آن اولی بالاتر است درست است؟ آن که بخاطر از خوف خدا، اصلاً به صورت طبیعی این حب و بغض را نسبت به طاعت و معصیت ناشی شده باشد این بالاتر است دیگر؟ مرتبتاً
ج: حالا آن را دیگر از عرفا بپرسید آن ...
س: ... یعنی بر خلاف اینجایی که میفرمایید این تعصب دینی است این حق ... طاعت خدا بالاتر است اینجا برعکس است.
ج: ممکن است که حیث آن فرق بکند من الان نمیتوانم به طور جزم بگویم که من کلّ الجهات آن مقدم است حیث آن فرق میکند.
اینجا روایت اول در کافی شریف است «عن ابی عبد الله علیه السلام قال «مَنْ أَحَبَ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطى لِلَّهِ، فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَ إِیمَانُهُ» حبّش و بغضش و اعطائش همه برای خدا باشد.
روایت دوم، «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ وَ تُعْطِیَ فِی اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِی اللَّهِ» حب و بغض، اعطاء و منع، همهاش فی الله باشد.
یا روایت سوم همین باب، «قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِی اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِیمَانِ، أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِی اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِی اللَّهِ وَ أَعْطى فِی اللَّهِ وَ مَنَعَ فِی اللَّهِ، فَهُوَ مِنْ أَصْفِیَاءِ اللَّهِ»
و هکذا روایات بسیار فراوان است و همین مضامین مکرر در مکرر در روایات شریفه آمده. شاید حدود شصت هفتاد تا روایت اینجوری در مجموع کتاب حدیث ما داشته باشیم. برای تقریب استدلال این هست که برای
س: قال رسول الله ندارد
ج: روایت سوم؟ در کلوشه گذاشته دیگر، قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله.
س: ...
ج: حالا شما نگاه کنید ما داریم ببینید.
تقریب استدلال به این طایفه این هست که متعلق که ذکر نشده حبّ فی الله، یعنی حبّ الشخص فی الله، بغض الشخص فی الله، حب الفعل فی الله، آن کار، بغض آن کار فی الله، حب این صفت فی الله، بغض این صفت فی الله. همهی اینها را میگیرد پس این افتراقی که این روایت با آنها دارد آنجا میگفت ابغضوهم، خودشان را، این دارد الحبّ فی الله، و البغض فی الله، بغض فی الله، بغض چی فی الله؟ بغض خودش؟ بغض شخص؟ بغض کار؟ بغض صفت؟ اینها میشود یا بغض این انتها که خدای متعال نافرمانیای که به واسطهی این فعل دارد انجام میشود همهی اینها را، تاب همهی اینها را دارد بگوییم اطلاق دارد همهی اینها را میگیرد پس مقدمهی اولی برای استدلال این هست که بگوییم چون متعلق ذکر نشده و حذف متعلق یدل علی العموم پس بنابراین همهی انحاء حبّ و بغض را میگیرد چه متعلّق آن فعل باشد چه متعلّق آن شخص باشد چه متعلّق آن صفت باشد چه متعلّق آن این حیث انهتاک خدای متعال باشد همهی اینها را میگیرد.
س: ... روایات دیگر قرینه نمیشود که المتحابّون فی الله؟ ...
ج: برای آنها چون آن را دارد نه، اینها هم میتواند عام باشد برای آن یک خاص است چون آن مثبت این هم هست همدیگر را تقیید نمیکنند اینها به طور مطلق دارد میگوید.
س: اینها عام است یا مطلق است؟
ج: کدام؟
س: اینها را فرمودید اطلاق دارند.
ج: گفتیم حذف متعلق چون دارد نگفته، ممکن است بگوییم حذف متعلق یدل علی العموم. و ممکن هم هست که شما اینجا بگویید که به اطلاق تمسک میکنیم الحب فی الله اطلاق دارد این حب به هر چی متعلَّقش باشد ولی برای خدا باشد یا این بغض هر چه میخواهد متعلق آن باشد ولی برای خدا باشد این آثار عظیمه را دارد در هیچکدام از این روایات معمولاً در این روایات فعلاً، که به این شکل که خواندیم هست امر نشده که حب داشته باش، آثار حب را بیان فرموده برای پس مقدمهی ثانیه این هست که از بیان این آثار کشف میکنیم که این حب فی الله و بغض فی الله چی دارد؟ مصلحة عظیمه دارد مصلحت بزرگی دارد مصلحت عظیمه دارد «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ » برای وثیقترین بند و طنابی که شما را به خدای متعال وصل میکند و ایمان خدا بین شما و ایمان به خدای متعال را اتصال میبخشد این هست پس خیلی مصلحت عظیمه و بزرگی دارد آن وقت بگویید این لسان، همانطور که در تقاریب روایات قبل میگفتیم خود این لسان، لسانی است که تُستخدم، یا یُستخدم برای بیان وجوب، مثل این که گفت بها تُقام الفرائض، چه چه چه، میخواهد بگوید این چیزی است که اینقدر آثار عظیمه دارد با همین میخواهد بگوید که این کارب لازمی هست کار واجبی است یا این که به تقریب ثانی بگوییم که وقتی این مصلحت عظیمه داشت ضمّ میکنیم این را به آن روایاتی که میگوید هر واقعهای و هر موضوعی حکمی دارد شرعا، یکی از موضوعات چه هست؟ بغض فاعل منکر است بغض تارک معروف است این روایت میگوید این بغض این آثار عظیمه را دارد برای حالا که این بغض این آثار عظیمه را دارد از احکام خمسه کدام یلیق بر این موضوع؟ حرمت که لایلیق، کراهت که لایلیق، اباحه که لایلیق، میماند استحباب و وجوب، استحباب هم لایلیق، چون استحباب جواز ترک میَشود این یعنی اجازه میدهد شارع که این مصالح عظیمه را شخص ترک بکند پس بنابراین باید بگوییم که چه هست؟ واجب است
س: یک درجهی بالایی هست ولی ما بیاییم الزام از این بفهمیم
ج: وقتی مصلحة عظیمهی اینچنینی داشته باشد حالا فعلاً تقریب استدلال داریم میکنیم
س: ...
ج: جواب این هست که این روایات را ممکن است که اینجور جواب بدهیم به این که این ترغیبی که دارد میشود حبّ فی الله و بغض فی الله، بالضروره اینها در مستوای واحد نیستند به دلیل این که در همین روایات فرمود که تعطی فی الله و تمنع فی الله، میتوانیم بگوییم هر اعطاء فی اللهی لازم است مصلحت ملزمه دارد؟ ما تازه در خمس و زکاتش به زحمت میتوانیم اثبات بکنیم که قربی هست با این که آن اعطاء است اعطاء مال است که از جان عزیزتر ممکن است که باشد ولی در آنجا با این که اعطاء مال است استفادهی این که این قربی است قصد قربت میخواهد دلیل واضح آنچنانی ندارد بله محقق خوئی قدس سره برای این که خمس و زکات، اینها قصد قربت در آن هست به این تمسک فرموده که چون در ادلهی دعائم الاسلام شمرده شده من دعائم الاسلام یعنی پایههای اسلامی یکی خمس است مثلاً یکی زکات است و آیا میشود چیزی پایهی اسلام باشد و قربی نباشد؟ این دلیل، برای یکی کسی میگوید که بله، بخاطر این که این پایههای اسلام هست یعنی با این اسلام ترویج میشود اسلام مال میخواهد برای ترویج آن، برای از این جهت است حالا ... قصد قربت بکند ثواب بالاتری، نکرد واجبش را انجام داده برای ثوابی هو گیرش نیامده ولی بالاخره منافاتی ندارد پس بنابراین با توجه به این که سعه دارد در این روایات، اعطاء، هر اعطاء فی اللهی، هر منع فی اللهی را دارد میفرماید و بالضروره آنها اینجور نیست که مصالح ملزمهاش به حدی باشد که ملتزم بخواهیم بشویم به وجوبش به ضرورت فقه، پس بنابراین این روایات از آن استفاده نمیشود به این قرینهی داخلی که در آن وجود دارد که تمام مراتب آن مصلحت عظیمهی ملزمهای دارد که باید واجب بشود بله فی الجمله میفهمیم که اینجوری هست اما مصادیق آن کجاست؟ آنها را باید از ادلهی شرعیه بفهمیم بنابراین این روایات طایفهی ثالثه استدلال به این روایات برای این که استفاده بکنیم که بغض واجب هست این نه، قاصر است بله آدم از اینها میفهمد که بالاخره مسلم کار خوبی هست خوب بودن آن اصل محبوبیت آن استفاده میشود اما این که این محبوبیت در حد وجوب باشد لا، بنابراین نتیجه این شد که بهترین روایتی که شاید بتوان به آن استدلال کرد برای وجوب بغض اهل معصیت همان روایت جابری بود که امروز طایفهی سوم خواندیم، آن هم در فرض این که امر به معروف و نهی از منکر اثر نکرده باشد این روایات دالّهی بر وجوب، در قبال اینها فقط یک کلمه عرض میکنیم بقیهاش برای فردا إن شاء الله، در قبال این طایفه طوایف ثلاث، روایاتی داریم که آن روایات را از آن استفاده میشود که این بغض واجب نیست یا حرام است. یا واجب نیست این بغض، یا حرام است که علی ایّ حالٍ تعارض آن وقت خواهد کرد با این روایات اگر دلالت بر وجوب بکند با این طوایف ثلاث معارضه پیدا خواهد کرد آن روایات را هم عدیده است آن روایات را هم باید بررسی کنیم ببینیم که چه خواهد شد. فردا ان شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.