26 مرداد 1402 | 01 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 078

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

 ادله‌ای که به آن‌ها استدلال شده بود برای «وجوب اظهار ما فی القلب من الکراهة و التنفّر» بحث شد و نتیجه‌ی ابحاث این شد که دلیلی که تامّ السند و الدلالة باشد بر این وجوب پیدا نشد بنابراین به نحو شبهه‌ی وجوبیه شک می‌کنیم که آیا اظهار کراهت نفسانی به این که هم کراهت داشته باشیم هم آن را اظهار کنیم یا تنفّر نفسانی واجب است یا نه؟ قهراً علی المسلک الاصولی مرجع ما می‌شود ادله‌ی برائت، پس واجب نیست این مطلب که ما اظهار عدم رضا کنیم که تفسیر پنجم بود یا اظهار کراهت و تنفّر نفسانی بخواهیم بکنیم که تفسیر ششم بود. بله جمع بین دو چیز موجب می‌شود که ما عقلاً مخیر باشیم بین این اظهار عدم رضا و اظهار کراهت نفسانی و امور اُخر و به تعبیری عقلاً وجوب تخییری باشد که إن شاء الله توضیح بیش‌تر آن را در مراتب امر به معروف و نهی از منکر خواهیم گفت.

حاصل مطلب این هست که ما از یک طرف در ادله عناوینی داشتیم مثل عنوان تغییر، که تغییر بدهید یا تأنیب، ملالت و سرزنش کردن یا تعذیل، امثال این عبارات را داشتیم در ادله.

 این از یک طرف می‌گوید تغییر بده می‌گوید تأنیب کن، سرزنش کن شخص مرتکب حرام را، یا تارک واجب را، یا تعذیل کن و امثال این عباراتی که داشتیم که در ادله خواندیم این از یک طرف از طرف دیگر ادله‌ای داریم کتاباً و سنّتاً که از آن استفاده می‌کنیم که رفق و مدارا و تیسیر در این مراتب هم مطلوب الزامی شاراع است جمع بین این دو تا چه می‌شود؟ تغییر بده رفق هم داشته باش مدارا هم داشته باش و امثال این‌ها. جمع آن به این می‌شود که اگر یک جایی صرف نظر از یعنی بدون گفتن امر و نهی کردن و بدون ید، شما با یک اخم در هم کردن می‌توانی تغییر بدهی، با یک روی ترش کردن می‌توانی او را از حرام بیرون بیاوری، تارک حرام بکنی، فاعل واجب بکنی، این‌جا عقل به شما می‌گوید راه تغییر این‌ها همه گزینه‌هایی است که با آن می‌شود تغییر داد، این‌ها همه گزینه‌هایی است که با آن می‌شود تأنیب کرد همه‌ی گزینه‌هایی است که با آن می‌شود تعذیل کرد که این عناوینی است که در روایات اخذ شده بود و خواندیم عقل می‌گوید چون همه‌ی این‌ها هست پس بنابراین بر شما لازم است که چکار کنی؟ می‌توانی عقلاً مخیر هستی که این را انتخاب کنی یا آن را، مثل این که مولا گفته صلّ صلاة الظهر، حالا شما می‌توانی فردی را که در مسجد هست با آن فرد این را امتثال کنی، با فردی که در منزل هست امتثال کنی مسجد هم مسجد جامع باشد یا مسجد محله باشد می‌شود مسجد هم این گوشه‌اش باشد آن گوشه‌اش باشد منزل، همه‌ی این‌ها، این‌ها تخییر عقلی ما داریم دیگر، این‌ها تخییر عقلی است پس عقل می‌گوید یکی از این افراد را یکی از این موارد را باید تو اختیار بکنی الزام داری عقل الزام می‌کند لابدیتش را درک می‌کند این‌جا هم همین‌جور است. پس بنابراین اظهار عدم رضای قلبی یا اظهار کراهت و تنفّر قلبی به عنوان خودش به ما أنّه أنّه به این عنوان ما دلیل بر وجوبش نداریم که وجوب شرعی داشته باشد به این عنوان، برای این دلیلی نداریم. پس بنابراین می‌شود مورد برائت شرعی، اما از این ناحیه که بر ما تغییر واجب است، تأنیب واجب است، تعذیل واجب است این هم راه‌هایی دارد عقلاً، به این می‌شود محقق بشود، به آن می‌شود محقق بشود، به این می‌شد محقق بشود، یکی از موارد تحقق او اظهار کراهت نفسانی هست یا اظهار عدم رضای نفسانی در یک مواردی، هر جا می‌بینیم با این هم می‌شود از باب حکم عقل که این ما به الامتثال است ما باید آن را انتخاب بکنیم. باز در این اظهارها، اظهار کراهت هم خودش دارای افرادی است اظهار کراهت نفسانی می‌کند با روی در هم کشیدن، با مثلاً‌ پشت کردن به آن شخص، با صورت برگردانیدن، با از مجلس او خارج شدن، انواعی دارد دیگر، با همه‌ی این‌ها می‌شود اظهار کراهت کرد می‌شود اظهار عدم رضا کرد. چون این‌ها، همه‌ی این‌ها محقق آن تغییر است محقق آن تأنیب است پس بنابراین شما به نحو واجب تخییری عقلی بین این‌ها انتخاب یکی از این‌ها می‌شود چی؟ می‌شوید مخیر. و این وجوب تخییری عقلی پیدا می‌کند برای امتثال آن چیزی که شارع امر روی آن برده که تغییر باشد یا تأنیب باشد.

 این بحث تمام شد وارد ...

س: ...

ج: چرا داشت.

س: ...

ج: نه نه، نه از این جهت دارد که تغییر مصداق‌هایی دارد مصداق‌هایی دارد که با ید می‌شود با چیز دیگر می‌شود با این‌ها می‌شود در جایی که شارع گفته رفق به خرج بده عقل می‌گوید الان اگر این ممکن است آن‌ها عدلش نیست این متأید در این می‌شود درک می‌کند لابدیت این را، این به نحو تعیین است وقتی لابدیت این را که با اظهار، با اظهار کراهت می‌توانید پس بنابراین دنبال آن‌ها نمی‌توانی بروی، تعیینش را درک می‌کنی. حالا اظهار کراهت هم خودش اصنافی دارد چه‌جور اظهار کراهت بکنم؟ اصنافی دارد بین این اصناف و اظهار کراهت که من ... الوجه باشد و امثال این‌ها چیست؟ تخییر عقلی آن وقت می‌شود بین این‌ها.

س: ...

ج: بله بله حالا ادله‌ی آن خواهد آمد، ببینیم آیا آن ادله اگر تمام شد که بگوییم که بله باید هی مراعات ایسر فالایسر بکنی این‌طوری می‌شود جمع بین این دو تا که این را از من خواسته این عنوان را از من خواسته از آن طرف این عنوان هم دارای چه هست؟ دارای افرادی است که بعضی‌های آن خشونت در آن هست بعضی‌های خشونت در آن نیست بعضی‌های آن کمتر بی‌ادبی در آن هست بعضی‌های بیش‌تر. همین‌طور و همین‌طور. یک دستور دیگر هم به من داده گفته مراعات رفق را بکن، مراعات یسر را بکن، این هم به من دستور داده جمع بین این دو تا این می‌شود که ما در مقام امتثال آن عنوان آن فردی را انتخاب بکنیم که یسر بیش‌تری دارد، بی‌احترامی کمتری دارد و هکذا.

س: وجوب تغییر غیر از ...

ج: بله، این آقایان می‌گویند، چون امر واقعاً امر است.

س: ...

ج: مگر این که شما بگویید، نه ببینید ما می‌گوییم که ما یک وظیفه‌ی امر به معروف داریم که امام می‌فرماید الاحوط این که در آن‌جا اگر شرایطش این هست با صیغه‌ی امر بگویید، همین امر را بگویید اصلاً، بگویی إفعل، بگویی لاتفعل، امر و نهی بکنی،

س: ...

ج: اما اگر گفتید که جامع است از این ادله فهمیدیم که امر و نهی هم در جامع استعمال شده که تغییر مصداقش است تأنیب مصداقش است، این‌جوری گفتید می‌گویید آقا امر به معروف به این معنای جامعی شارع به گردن ما گذاشته این معنای جامعی در کنارش یک حرف دیگری هم به ما زده گفته رفق داشته باش، گفته با یسر عمل کن، قهراً الان این امر به معروف و نهی از منکر به معنای جامعی دارای افرادی است، عقل در این‌جا به ما می‌گوید برای این که امتثال هم این عنوان را کرده باشی و هم آن عنوان را کرده باشی در مقام عمل کدام را انتخاب بکن؟ آن را انتخاب بکن که یسر در آن هست یعنی آن هم امتثال دارد می‌شود این را به ما می‌گوید.

 پس بنابراین تفسیر ششم هم به این نحوه تمام شده تفسیر ...

س: ... تخییر را حاج آقا نفهمیدیم تخییر عقلی از کجا آمد شما می‌گویید باید این را پس انتخاب بکنی یعنی صنف اکثر را.

ج: بله، آن وقت صنف اکثر خودش چه هست؟ خودش دارای انوعی است دارای انقساماتی است بین انقسامات و اظهار کراهت شما دیگر تخییر دارید. الأیسر فالأیسر. پس بنابراین دو چیز می‌شود یکی این که می‌خواهی تغییر بدهی، تغییر راه‌هایی دارد یکی این که بزنی، زندانش کنی، با این هم تغییر می‌شود داد، تأنیب و سرزنش راه‌هایی دارد، این هم راه‌های مختلفی دارد؛ جلوی مردم بیایی به او بگویی نکن، آبرویش را ببری چه کنی، این‌ها هم تأنیب است سرزنش است این یک راه است. از آن طرف چون شارع فرموده رفق را مراعات کن یا بعض این عناوین را حرام فرموده چون این‌چنینی است عقل می‌گوید برای این که هم این را امتثال کرده باشی هم آن را امتثال کرده باشی دیگر این درک عقل است شما بیایید کدام را انتخاب بکن؟ اظهار کراهت را انتخاب بکن، چون اظهار کراهت درش در موارد زیادی رفقش بیش‌تر است از این که به او بگویی إفعل أو لاتفعل؛ پس این حالا پس این‌جا می‌شود چی؟ اظهار کراهت، در کنار اظهار کراهت ما راه‌های دیگری هم داریم برای تعذیل و تأنیب، و این هست که خودم اظهار کراهت نمی‌کنم به زید می‌گویم برو به او بگو، پس خودم اظهار کراهت نکردم این هم هست من مخیر هستم بین این که خودم اظهار کراهت بکنم یا اظهار عدم رضا بکنم یا یک کار دیگر انجام بدهم به این که او دست از آن حرام بردارد به این که خودم کاری انجام ندهم به یک کس دیگری بگویم تو برو جلویش را بگیر، من اظهار کراهت نکردم، پس بنابراین مخیر هستم، تخییر برای من پیدا می‌شود. عقل می‌گوید یا خودت اظهار کراهت بکن... این‌ها دیگر برای مقام امتثال تغییر است تغییر راه‌هایی دارد یک راه آن این است که خودت اظهار کراهت بکنی، یک راهش هم این هست که خودت اظهار کراهت نمی‌کنی به کس دیگری که مطمئن هستی این کار را انجام می‌دهد او را می‌فرستی می‌گویی برو به او بگو که نکند. این هم می‌شود.

س: ...

ج: ایسر بله

س: ...

ج: با این توضیحی که بنده عرض کردم توجه بفرمایید ضروری است که تخییر داریم تخییر عقلی، برای این که شما که می‌خواهید، شما وظیفه‌تان چه هست؟ شارع به شما گفته غَیر، گفته اَنِّب، این را گفته درست، برای این که این کار را بکنید بالمباشره أو بالتصویب، شما دو راه دارید بالمباشره خودتان بیایید اظهار کراهت بکنید، بالتصویب به دیگری بگویید برو به او بگو، یا تو اظهار کراهت بکن، درست؟ پس شما عقلاً برای این که این تغییر را انجام بدهید این تأنیب را انجام بدهید دو راه دارید بنابراین عقل به شما می‌گوید مخیر هستید خواستید اظهار کراهت بکن خودت ...

س: ...

ج: ایسر فرق نمی‌کند همان اظهار کراهتی که خودت می‌خواهی بکنی به او می‌گویی شما بکن همین کار را، این یسر است دیگر، پس بنابراین وجوب این‌جا هم هست اما این وجوب، وجوب چه هست؟ وجوب عقلی است برای امتثال یک عنوان آخری، بنابراین خود اظهار کراهت و خود اظهار عدم رضا به ما أنّه أنّه به این عنوان وجوب شرعی ندارد دلیل برای وجوب شرعی آن پیدا نکردیم. پس برائت نیست، اما به عنوان این که ما به یمتثل عنوان تغییر و تأنیب و این‌ها هست بله به آن عنوان ما وجوب عقلی تخییری بین این اظهار کراهت و یا اظهار عدم رضا و کارهای دیگری که با آن‌ها هم می‌شود این تغییر را داد، می‌شود این تأنیب را کرد، وجوب تخییری عقلی پیدا می‌کنیم.

 نه شرعی ...

س: ...

ج: نه حالا بنابراین، نه چون یک راه است این هم خودش، نه نمی‌خواهیم بگوییم به این عنوان، این هم هست یکی از راه‌ها هم این است که واقعاً اظهار کراهت نفسانی خودت را بکن، با این هم می‌توانی تغییر بدهی.

س: استاد تظاهر واجب است نه ... تظاهر و اظهار اقل و اکثر، تخییر بین اقل و اکثر که معنا ندارد که؟

ج: آیا اگر من اظهار کراهت نفسی واقعی بکنم آن کار از او نمی‌آید؟ بهتر می‌آید که او بفهمد واقعاً من در دلم نمی‌توانم نمی‌خواهم، پس بنابراین این هم یک ما به یمتثل هست آن اشکال‌هایی که آن‌جا می‌کردیم می‌گفتیم آن ادله فرضاً دلالت بکند بر نفس اظهار دلالت می‌کند نه دلالت بکند بر این که باید کراهت نفسانی هم داشته باشد آن مقام آخری بود این حرف آخری، حرف آخر این هست که اظهار کراهت نفسانی اگر واقعاً من اظهار کنم که کراهت نفسانی دارم و داشته باشم این هم به یمتثل آن تغییر، آن تأنیب، این هم به این یمتثل، پس این در عرض بقیه قرار می‌گیرد و به عبارةٍ اُخری، من این‌جا چند تا راه دارم همین که ایشان می‌گوید افراد نداریم افراد داریم یکی تظهار به کراهت است یکی نه واقعاً اظهار کراهت است واقعی است یکی این هست که به دیگری بگویم تو برو این کار را بکن، همه‌ی این‌ها با آن تغییر انجام می‌شود تغییر یسیر نسبت به ضرب، نسبت به شتم، نسبت به چیزهای دیگر، بین این افراد که همه‌اش در آن رفق وجود دارد در همه‌ی این‌ها تیسیر وجود دارد من مخیر عقلی هستم پس وجوبش می‌شود وجوب تخییری عقلی،

س: ... ایسر برخی از افراد آن مثل عبارت لاتُجالسوهم ... شارع معیناً واجب کرده پس ما در مقام امتثال دائر می‌شویم امتثال ...

ج: نه، إن شاء الله خواهیم گفت در فصل بعد که وظایف دیگر در مقابل منکرات، لاتُجالسوهم برای اظهار کراهت نیست اصلاً همان‌جایی است که تأثیر نمی‌گذارد، اصلاً همان‌جایی است که نمی‌توانی تغییر بدهی، همان‌جایی که نمی‌توانی تغییر بدهی، تأثیر هم ندارد می‌گوید با آن‌ها ننشین، یک وظیفه‌ی آخر شرعی است که می‌گوید با آدم‌هایی که نمی‌توانی تغییر بدهی تأنیب و تغییر و هیچ‌چیزی در آن‌ها اثر ندارد دست برنمی‌دارند تو با آن‌ها ننشین، از آن مجلس بیا بیرون یا از کنار او برو کنار و با او هم‌صحبت نشو و هم‌نشین نشو و امثال این، آن وظیفةٌ اُخری که ربطی به باب تغییر و امثال این‌ها ندارد.

و اما تفسیر هفتم و هشتم، تفسیر هفتم این بود که خود نفس اظهار عدم رضا ولو کان فی القلب الرضا، گفتند این که می‌گوییم یکی از مراتب امر به معروف عبارت است از قلب، معنایش این هست که مقصودمان این است که اظهار کنی تظاهر کنی به این که راضی نیستی ولو در قلبت هم راضی باشی، و این تظاهر البته بالید و اللسان نباشد دیگر، همین در هم کشیدن چهره و امثال این‌ها، مهاجرت، روی برگرداندن، قبول نکردن دعوت‌ها و امثال این‌ها، شما اظهار کنی عدم رضا را یا اظهار کنی کراهت نفسانی و تنفّر نفسانی را، همین مقدار. بزرگانی قبلاً گفتیم که این‌جوری معنا کرده بودند و تفسیر کرده بودند مثلاً شهید قدس سره در غایة المراد فرموده «مراتب الانکار ثلاث» بعد فرموده «القلب و هو یجب وجوباً مطلقاً و باللسان و الید و یجب دفع المنکر بالقلب اولاً کما إذا عرف أنّ فاعله ینزجر بإظهار الکراهیة» این آقای آمر به معروف این مطلب را به دست آورده که این آقا همین که من اظهار کراهت بکنم این ینزجر، از آن حرام منزجر می‌شود می‌آید کنار، مجتنب می‌شود یا از آن ترک واجب مجتنب می‌شود باید همین کار را بکند.

س: یکی از مواردی است که دروغ گفتن عیب ندارد.

ج: حالا إن شاء الله بحث خواهد شد.

یا این که علامه در تحریر الاحکام الشرعیه ایشان هم همین‌جور فرموده «فإذا علم أنّ فاعل المنکر ینزجر بإظهار الکراهة وجب و کذا لو عرف احتیاجُهُ الی الهجر وجب و لم یجب الزائد و هکذا» خواندیم قبلاً دیگر عبارات فقها را کفایت می‌کند همین، فقهای بزرگی اساطین فقه، مثل علامه قدس سره در تحریر، مثل شهید در این‌جا، خود نفس اظهار کراهت را فرمودند یا علامه در قواعد، البته در یک تفسیر ترکیبی فرموده است اعتقاد و اظهار عدم رضا مثلاً. پس این‌ها هم این‌جوری ... حالا کلام در این هست که بحث این که این از مراتب امر به معروف و نهی از منکر است این‌ها بعداً خواهد آمد ما فعلاً به این عنوان که حالا اگر هم نباشد خودش وجود دارد یا ندارد اظهار کراهت، نه این که کراهتی در نفس باشد من اظهارش می‌کنم نه همین نفس اظهار الکراهة، که تعبیر از آن می‌کنیم به تظاهر به کراهت یا تظاهر به عدم رضا، این وجوب نفسی دارد یا ندارد؟ برای این دو عنوان که تفسیر هفت و هشت باشد ما دلیلی پیدا نکردیم که بخواهیم بگوییم این به عنوان موضوعی باز این‌ها واجب هستند یعنی خود شارع یک تکلیفی به گردن ما گذاشته که وقتی فاعل منکر را دیدی یا تارک واجب را دیدی اظهار کراهت بکن، ولو در قلبت هم راضی هستی یا کراهت نداری ولی اظهار کراهت بکن یا اظهار عدم رضا بکن، ما دلیلی بر این مسئله پیدا نکردیم قهراً اگر دلیلی بر وجوب پیدا نشد قهراً‌ می‌شود چی؟ می‌شود مورد برائت، برائت شرعیه جاری می‌کنیم نعم أن حرفی که قبل زدیم الان در آن تفسیر ششم و پنجم، آن حرف این‌جا هم می‌آید که این نفس اظهار کراهت البته از عدل‌های واجب تخییری عقلی هست یعنی در جایی که ما می‌توانیم تغییر ایجاد کنیم یا تأنیب کنیم آن وظایف را که شارع به گردن ما گذاشته آن‌ها را می‌توانیم با همین نفس اظهار کراهت به وجود بیاوریم کما این که با اظهار کراهت واقعی می‌توانیم به وجود بیاوریم با نفس تظهار هم می‌توانیم به وجود بیاوریم.

س: ...

ج: نه وجوبش غیری نیست، ما به الامتثال است.

پس بنابراین این‌ها چون مصادیق تغییر است یعنی چون در حقیقت وقتی شارع می‌گوید تغییر بده ممکن است که بگوییم که این امر به مقدمات تغییر است یعنی است کارها را انجام بده دیگر، بنابر مسلک عده‌ای، اگر هم گفتیم نه عنوان تغییر واجب است این‌ها وسائل آن هستند آن وقت بله، می‌شود وجوب مقدمی غیری، بالاخره وجوب آن می‌شود وجوب عقلی، حالا به هر عنوانی گفتید یا به واسطه این که این‌ها مصادیق امتثال هستند یا به واسطه‌ی این که این‌ها مقدمه هستند و چون عدل‌ها این‌جا زیاد است هم به این می‌شود آن تغییر را ایجاد کرد هم به این، هم به این، هم به این، و این‌ها همه در این که تیسیر هست و رفق هست و این‌ها شریک هستند بنابراین عقل می‌گوید مخیر هستی خواستی این را انتخاب بکن، خواستی آن را انتخاب بکن، خواستی آن را انتخاب بکن، بنابراین وجوب تخییری عقلی پیدا می‌شود این‌جا، به این معنا، اما وجوب شرعی ندارد.

این‌جا دو تا مطلب هست که قد یقال که نه، نه تنها ما دلیل بر وجوب که نداریم هیچی، بلکه دلیل بر حرمت این‌ها داریم. بر اظهار کراهت بدون این که در قلبت باشد حرام است چرا؟ چون این إخبار است و خلاف واقع است؛ شما اظهار کراهت می‌کنی در حالی که کراهتی نداری پس داری اخبار می‌کنی، فرق نمی‌کند که بگویید من راضی نیستم قلباً و حال این که راضی هستی، این دورغ است یا اخم‌ها را در هم بکشی یک چیزی که داری با زبان بی‌زبانی می‌گویی من راضی نیستم، إخبار در آن نیفتاده باللسان باشد یا باللفظ باشد إخبار یعنی پرده از روی واقعیتی را برداری، حالا إمّا باللفظ، أو بالاشاره أو بغیر ذلک، این هم إخبار است بنویسد یک چیزی را که واقعیت ندارد با سر اشاره بکند می‌گویی مثلاً امروز فرض کن یک کسی می‌گوید آقا امروز پنج‌شنبه است؟ یک وقت می‌گوید بله، این دروغ است، یک وقت با سر می‌گوید آره، این هم دروغ است. در گناه دروغ فرقی نمی‌کند چون اظهار یک امر غیر واقعی را دارد می‌کند.

جواب این مسئله این هست که ما اظهار کراهت که می‌‌گوییم مقصود از اظهار کراهت این هست که این نیست که بخواهد اظهار کند و إخبار کند که در نفس من کراهت وجود دارد، بلکه مقصود این هست که بدون قصد إخبار کاری بکند که انسانی که کراهت نفسانی دارد یا رضا ندارد، مقصود این است که آن کار را انجام داده بلاقصد این که بخواهد إخبار کند که در نفس من کراهت است، إخبار احتیاج به چه دارد؟ به قصد دارد، هر کلامی که بدون قصد إخبار باشد که إخبار نمی‌شود کما این که انشاء هم نمی‌شود، همین‌جور کسی که یک حرفی را دارد می‌زند نه به قصد إخبار و نه به قصد انشاء، به قصد تصحیح حلق، می‌خواهد یک چیزی را قشنگ بلد باشد بگوید و لاالضالّین، مرحوم آقا نقل می‌کردند رحمة الله علیه از مرحوم امام که در درس فرمود، یک وقت هم من این‌جا نقل کردم حالا تکرار آن اشکال ندارد فرمود که یک عالمی در مسجد نماز می‌خواند ظاهراً و وسواس بود در ولاالضالّین وسوسه داشت هی می‌گفت ولاالض ولاالضّ ولاالض، هی نمی‌شد بگوید ولاالضالّین، هی می‌گفت ولاالض، ولاالض، یک کسی هم آن‌جا نشسته بود هی آن می‌گفت ولاالض، آن هی می‌گفت مرض، این به خدمت شما عرض شود که برای تصحیح حلق است، برای این که می‌خواهد یک چیزی را حفظ بکند. نه قصد إخبار دارد نه قصد انشاء دارد برای این که حفظش بشود، یا فکّش را عمل کرده دکتر به او گفته باید هی حرف بزنی تا این که این روان بشود برای این که روان بشود یک چیزهایی می‌گوید نه قصد انشاء دارد نه قصد إخبار، هیچ‌کدام را ندارد بنابراین می‌شود. این که این‌جا می‌گوییم اظهار کراهت بکند یا اظهار عدم رضا مقصود این است که وانمود کند عملاً، نه به قصد إخبار، نه به قصد إخبار این که من تنفّر قلبی دارم یا رضایت قلبی ندارم بنابراین مشمول ادله‌ی حرمت إخبار نمی‌شود.

س: همان لفظ را هم اگر بدون قصد بگوید همین حکم را دارد؟ همان لفظ در جمله‌ی خبری بگوید امروز پنج‌شنبه است بدون قصد؟

ج: نه اشکالی ندارد.

و هم‌چنین اگر، راه دوم: قد یقال که این حرام است چون این نفاق است یا اغراء به جهل است، بالاخره او خیال می‌کند این‌جور برداشت می‌کند این درست است که قصد نداشته إخبار از کراهت نفسانی بدهد یا از عدم رضا بدهد ولی چشم را در هم می‌کشد و عبوس می‌کند خودش را، این شخص خیال می‌کند که این این‌چنین است پس اغراء به جهل است یا نفاق است در درونش رضایت است دارد تظاهر می‌کند به این که من راضی نیستم و نفاق و اغراء به جهل هر دو مبغوض شارع است و حرام است این هم به خدمت شما جوابش این هست که نه، اولاً ما دلیل نداریم که هر اغراء به جهلی حرام باشد اگر در آن اغراء ضرری وارد بشود اضرار ناس باشد آن درست است اما اگر نه اضراری نیست آن خیال می‌کند حالا من فرض کنید در دلم ... بکن، چه می‌شود؟ آسمان به زمین نمی آید اضلالی پیش نمی‌آید، اغراء به جهل مطلقاً این قبیح نیست و حرام هم نیست حالا او این‌جور خیال می‌کند مثل کسانی که به خدمت شما با سیلی می‌گویند صورت خودشان را سرخ نگه می‌دارند که کسی نفهمد که فقر دارد یک‌جوری خلاصه چه می‌‌کند با این که فقیر است بیچاره است اما یک‌جوری وانمود می‌کند که همه خیال می‌کنند که این چه هست؟ همه خیال می‌‌کنند که این غنی است فقیر نیست این شاید اصلاً محبوب هم باشد ... نفاق است، شما واقعاً فقیر خودت را نشان می‌دهی که غنی هستی، این اغراء به جهل است مردم را به جهل می‌اندازد آن‌ها خیال می‌کنند تو غنی هستی، باشد خیال کنند چه می‌شود؟ بنابراین هر مطلق خلاف واقع نشان داده نفاق حرام نیست و هر مطلق خلاف واقع نشان دادن اغراء به جهل نیست. بنابراین این‌جا اشکال ندارد، آن ادله این‌جا را نمی‌گیرد. بنابراین ما فقط شک داریم که این واجب شرعی به عنوان موضوعی، از وظایف ما است که اظهار کنیم تظاهر کنیم به کراهت از آن حرام، یا از آن ترک واجب، یا نه؟ دلیل پیدا نکردیم و برائت جاری می‌کنیم.

حالا در شاهد این که این تظاهرها هم اشکالی ندارد یعنی مسئله‌ی نفاق و امثال این‌ها نیست گرجه امر واضحی هست بعض روایات مبارکات هم مؤید این جهت است که از باب تیمّن و تبرّک و ترجیح مطلب عرض می‌‌کنم.

س: ...

ج: آن‌ها را گفتیم دیگر، آن‌ها را که گفتیم که.

س: ...

ج: بله آن‌ها را گفتیم اگر دلالت بکند این‌جور است ولی جواب دادیم می‌گفتیم آن اولاً آن امر خاص است امر مولوی است آن‌ها را جواب دادیم دیگر، دلیلی پیدا نکردیم

س: ...

ج: بخاطر همین جهت دیگر، گفتیم دلیلی پیدا نکردیم، چون آن ادله را جواب دادیم.

صفحه‌ی 595، بله آن عناوین دیگر را گفتم دیگر، آن عناوین دیگر را «مثل اللقاء بالوجه المُکفهر و تمعّر الوجه و التأنیب و التعذیل و التغییر» این‌هایی که گفتم از باب مثال بود این عناوین را قبول داریم این عناوین که می‌گوید وجه مکفهر داشته باش چه داشته باش چه داشته باش، این‌ها مصادیقی است از چی؟ از اظهار کراهت، تغییر و تبدیل این‌ها، بعضی‌های آن هم که سنداً درست نبود یا دلالتش را قبول نکردیم.

این‌جا ببینید می‌فرماید «قال امیرالمؤمنین علیه السلام إِنَّا لَنَبْشِرُ فِی‏ وُجُوهِ‏ قَوْمٍ‏، وَ إِنَ‏ قُلُوبَنَا لَتَقْلِیهِمْ» ما با بشاشت وجه در صورت یک عده‌ای می‌نگریم و صورت‌مان را بشاش به آن‌ها نشان می‌دهیم و حال این که قلب‌مان از آن‌ها متنفر است «أُولَئِکَ أَعْدَاءُ اللَّهِ نَتَّقِیهِمْ عَلَى إِخْوَانِنَا، و عَلَى أَنْفُسِنَا» علت آن این هست که این‌ها دشمنان خدا هستند ولی اگر ما با روی عبوس و کذا و این‌ها با این‌ها ملاقات کنیم این‌ها هم ما را در اذیت و آزار قرار می‌دهند هم إخواننا من الشیعه، من المسلمین، جایی هم هست که امر به معروف نیست ما در ظاهر اخم‌مان را در هم نمی‌کنیم، این هم نشان می‌دهد لعلّ که آن دستور مقطعی بوده چون بعد امیرالمؤمنین دارد این‌جا می‌فرماید آن دستور تمعّر شاید چه بوده؟ شاید مقطعی بوده، «وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع بِشْرٌ فِی وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّةَ وَ بِشْرٌ فِی وَجْهِ الْمُعَانِدِ الْمُعَادِی یَقِی صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّارِ» فی وجه المعاند است ولی باز با خوشرویی با او مواجه شدن موجب می‌شود این صاحب، همین کسی که با او خوشرویی مواجهه کرده عذاب نار، چرا؟ برای این که با این خودش را و دیگران را از آزار و اذیت او محفوظ می‌دارد یک موارد این‌جوری هست دیگر، یک موارد این‌جوری، وقتی که این‌جوری هست انسان مثلاً فرض کنید حالا در یک جایی دارد زندگی می‌کند بسیاری از اخواننا الشیعه این‌جوری هستند دیگر، در بین سنی‌ها دارند زندگی می‌کنند، بین اعداء اهل بیت دارند زندگی می‌کنند، این‌ها هر روز بخواهند چشم‌هایشان هم این‌جوری کنند و اخم‌هایشان را در هم بکنند فلان بکنند که نمی‌توانند زندگی بکنند که، این‌ها حسن معاشرت در آن‌جا این هست که حالا ... وقتی می‌بیند اثر ندارد دیگر، اثر ندارد خوش‌رفتاری می‌کند با آن‌ها، بنابراین...

و روایت دیگری هم هست «قال محمد بن علی علیهما السلام» امام باقر سلام الله علیه است ممکن هم هست امام جواد باشد حالا این دقت می‌خواهد که کدام‌یک از این بزرگواران، ظاهراً حالا یکی از این دو بزرگواران، «مَنْ أَطَابَ الْکَلَامَ مَعَ مُوَافِقِیهِ لِیُؤْنِسَهُمْ وَ بَسَطَ وَجْهَهُ لِمُخَالِفِیهِ لِیَأْمَنَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ وَ إِخْوَانِهِ فَقَدْ حَوَى مِنَ الْخَیْرِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعَالِیَةِ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَا یُقَادِرُ قَدْرَهُ غَیْرُهُ» اینقدر درجات عالیه به دست می‌آورد با این کارش که غیر خدا نمی‌تواند قدر این را بیان بکند که این چه مقدار ارزش دارد و بها دارد پیش خدا.

س: ...

ج: قهراً این‌ها ایمان ثانوی است دیگر، اشکالی ندارد.

س: حاج آقا آن که فرمودید با سیلی صورتش را سرخ نگه می‌دارد قرآن هم می‌فرماید «َحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف‏» (بقره، 273)

ج: بله درست است.

س: حاج آقا ممکن است که روی تقیه باشد؟

ج: بله گفت که تقیه، پس می‌َشود و این هم اشکالی ندارد می‌شود به عناوین دیگر، اشکالی ندارد یا وقتی آثار سوئی بر‌ آن بار نیست می‌شود اشکال نداشته باشد. حالا این‌جا اثر خوب که بر آن بار است چون می‌بیند با این اخم در هم کشیدن بدون این که کراهت نفسانی داشته باشد این آقا دست از حرام برمی‌دارد یا دست از ترک واجب برمی‌دارد حالا یک خیالی هم در ذهنش می‌آید که این بدش می‌آید از این کار، بیاید در ذهنش چه عیبی دارد. پس بنابراین پس نمی‌توانیم بگوییم این حرام است بخاطر این که إخبار به کذب است، نمی‌توانیم بگوییم حرام است چون نفاق است، نمی‌توانیم بگوییم حرام است چون اغراء به جهل است، نه، پس بنابراین دلیل حرمت نداریم دلیل وجوب هم نداریم برائت شرعیه جاری می‌کنیم نعم، لا اشکال در این که این چون مصداق آن ادله‌ای است که آن عناوین است ما تخییر عقلی بین این‌ها داریم.

و اما این تمام شد می‌رسیم به تفسیری که فیض کاشانی فرموده بود که تفسیر نهم است فیض کاشانی فرمود مقصود از قلب که فرمودند مرحله‌ی أولای امر به معروف قلب است مقصود از قلب بُغض مرتکب معصیت است که شما آن مرتکب معصیت را مبغوض داشته باشی در قلبت، «قال الفیض فی المفاتیح رحمه الله للإنکار مراتب أولاها بالقلب و هو أن یبغضه علی ارتکاب المعصیة» یا در این دو تا چاپ فعلاً در دست ما است از این مفاتیح الشرایع فیض، یکی چاپ قبلی بود و یکی هم چاپ اخیری هست که آقای امامی کاشانی به خاطر این که کاشانی هستند هر دوی آن‌ها، کتاب‌های فیض کاشانی را خلاصه چاپ کرده ایشان و چاپ خیلی قشنگ و زیبایی اخیراً کرده که به ما هدیه کرد، این در این چاپ جدیدش این عبارت هم هست «و هو البُغض فی الله المأمور به فی السنّة المطهّرة» این اضافه در آن چاپ قبلی نیست در این چاپی است که ایشان... پس بنابراین بغض فی الله، حالا ما دو بحث داریم دیگر، بنا شد فعلاً این بحث را بکنیم که حالا این از مراتب امر به معروف است یا امر به معروف نیست یک مسئله است. آیا خود این بُغض نسبت به عاصی، به مرتکب حرام، یا تارک واجب، این امرٌ واجبٌ شرعاً؟ شارع از ما خواسته که بُغض داشته باشیم نسبت به چنین آدم‌هایی یا نه؟

عرض می‌‌کنم به این که دو باب در وسائل مفتوح فرموده است صاحب وسائل رحمه الله یکی باب پانزدهم و یکی باب هجدهم، باب پانزده عنوانش این هست « «بَابُ وُجُوبِ الْحُبِّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِی اللَّهِ وَ الْإِعْطَاءِ فِی اللَّهِ وَ الْمَنْعِ فِی اللَّه‏» این روایاتی که در این باب ذکر شده بعضی ممکن است که بر این مدعا دلالت بکند که مراجعه می‌فرمایید حالا این‌ها برای فرداست فقط می‌خواهم منبع مطالعه عرض کنم، باب هجدهم «بَابُ وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِیعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِی وَ تَحْرِیمِ الْعَکْس‏» که حبّ عاصی باشد و بغض مطیع باشد. این هم باب دومی است که روایات در این‌جا هست این روایات ممکن است کسی از این روایات در این باب استفاده بکند که وجوب دارد بغض نسبت به عاصی، چون این‌جا هم دارد بغض المرتکب للمعصیة، یک روایتی هم هست که روایت زید نرسی هست که از آن روایت یا بعض روایات دیگر استفاده می‌شود که نه شما نباید عاصی شیعه و مؤمن را مبغوض داشته باشید باید بغض نسبت به فعل او داشته باشید، نه نسبت به خودش، نسبت به کارش، نسبت به فعلش باید داشته باشید. این‌ها ممکن است که با هم تعارض داشته باشند در جمع بین این‌ها و حل تعارض هم تفکّروا إن شاء الله الی الغد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

Parameter:17247!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 179
تعداد بازدید دیروز :573
تعداد بازدید ماه جاری : 5975
تعداد کل بازدید کنندگان : 794276