22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت- جلسه 079

دانلود متن:
دانلود صوت:

بسمه تعالی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِیجَةَ الْکُبْرَى صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْینَ ذُرِّیتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیةِ وَ السَّلَام‏.»

بحث در این بود که اگر در موردی شک شد که جزو بواطن است یا باطن نیست ...

سؤال: ...

جواب: حالا این یک فرعی است خودش که بله اگر تمام خون آمد بیرون و سپس وارد بدن شد و یا مثل همین خون‌هایی که تزریق می‌کنند. خون‌هایی را می‌گیرند از افراد و بعد تزریق می‌شود، این الان چطوری است. این‌ها استصحاب نجاست دارد چون وقتی آمده بیرون نجس بوده دیگر. حالا بالدخول در داخل ما دلیل نداریم که دخول از مطهِّرات است. پس بنابراین استصحاب بقاء نجاست دارد و قاعده طهارت هم جاری نمی‌شود چون مسبوق به نجاست است. بله این یک فرعی است خودش.

سؤال: استاد تحقق عنوان داخلی بودن، بعد از این که داخل شد ...

جواب: ما دلیل نداریم بر این مسأله. همین می‌گویم که داخل بودن مطهِّر باشد. برای چیزی که نجس است داخل بودن مطهِّر باشد. مثل تزریق خون بکنند، خون از کسی گرفتند و داخل ظرف‌های خودش است که مسلّم این جا مشمول ادله نجاست می‌شود. چون آن ظرفش الان لاقی الدم، شاملش می‌شود. پس آن دم الان نجس است. بعد حالا این خون تزریق می‌کنند به انسان. حالا این خونی که داخل می‌شود پاک است؟ دلیل نداریم که پاک است. ولی آیا حالا سوزن که به این خورد نجس می‌شود یا نمی‌شود؟ آن محل اشکال است که ملاقات ولو با نجس است ولی ملاقات در درون است و ممکن شبهه بکنیم.

سؤال: نطفه که تبدیل به جنین می‌شود این نطفه را می‌گویند نجس است ...

جواب: آن انقلاب است، یا استحاله است.

سؤال: ...‌یعنی این جا تأیید داریم که....

جواب: نه آن اصلاً به خاطر استحاله و انقلاب است. چیز دیگری شده.

سؤال: همان نطفه‌ای که داخل رحم است پس نجس است؟

جواب: نه معلوم نیست نجس باشد. به چه دلیل نجس است.

سؤال: آخر اصلش که نجس است.

جواب: نه منی خارج دلیل داریم. همه حرف‌ها همین بود دیگر که النجاسات الداخلیة نجس نیست منیاً کان، بولاً کان، قذرةً کان، دماً کان.

سؤال: این خارجی شده از بدن مرد خارج شده....

جواب: نه آن حالا محل آن به خدمت شما عرض شود که بله...

سؤال: انتقال ...

جواب: نه انتقال به چه؟ جزو بدن او که نمی‌شود. آن ظرف است.

سؤال: ...‌ جزو بدن محسوب نمی‌شود؟

جواب: ما دلیل نداریم که جزو بدن انسان پاک است. این نجس بوده و حالت سابقه‌اش نجاست است و دلیل هم نداریم که الانسان طاهرٌ بظاهره و باطنه.

سؤال: نه عذر می‌خواهم داشتیم که مثلاً خون بدن انسان برود در بدن پشه...

جواب: آن علتش این بود که آن عنوان وقتی می‌رود داخل پشه می‌شود، اسمش می‌شود دم البق، دم البق دلیل داشتیم.

سؤال: خب حاج آقا این بحث اعضایی که پیوند می‌زنند چه؟

جواب: آن‌ها هم همین طور است. آن جا هم دیگر بحث‌هایش گذشت. آن هم اگر بشود مثلاً ید الانسان، گفتیم مثلاً از میتی برمی‌دارند، روایت بود دندان میت را برمی‌دارند می‌کارند، می‌شود دندان حیّ. یا پوستی از او را برمی‌دارند ترقیع می‌کنند به بدن حیّ. یا از حیوانی می‌گیرند ترقیع می‌کنند به بدن حیّ و بعد از این که جزو بدن حیّ شد عناوینی که می‌گوید اجزاء این بدن پاک است خب می‌شود بگویی پاک است به خاطر آن عناوین. ولی ما در این جا عنوانی نداریم، عنوان نداریم که خون داخل پاک است تا این که بگوییم این درسته نجس بوده ولی الان این شد خون این آقا، عنوان خون انسان بر آن صادق است، خون این حیّ بر آن صادق است،‌ این جا این طور چیزی نداریم.

سؤال: ...

جواب: آن خونی که گفتیم نجس نیست، خونی است که تکویناً در داخل کوّن فی الباطن. آن خونی که کوّن فی الباطن ما دلیل بر نجاستش نداریم. اما خونی که کوّن فی الباطن و صار خارجیاً ثم صار داخلیاً، این جا محل بحث بود و این جا علی القاعده باید بگوییم نجس است. یعنی پاک نیست در این صورت.

خب البته سابق این فرع نبوده ولی امروز این فرع محقق شده در اثر بالاخره پیشرفتی که حاصل شده. الان این دیالیزی‌ها همین جور هستند که خون می‌آید بیرون و بعد داخل بدن می‌شود.

سؤال: ثمره‌ای هم دارد که بگوییم خون داخل نجس باشد؟

جواب: بله. اگر کسی بگوید ملاقات فرق نمی‌کند، آن وقت آن جا تزریق آمپول که به او می‌کنند آن نجس است.

ادامه‌ی بحث اول: اگر شک کردیم یک چیزی باطن است یا ظاهر است (7:27)

خب به خدمت شما عرض شود که بحث در این بود که اگر موردی محل شک شد که من الباطن است أو الظاهر و مورد اصابه قرار گرفت آیا این محل باید بگوییم پاک است یا نجس است. حالا سواءٌ این که زوال پیدا بکند یا زوال پیدا نکند.

حالا فعلاً ما مسأله را هم در آن جایی طرح می‌کنیم که زوال پیدا بکند. چون اگر گفتیم باطن نجس نمی‌شود خب زاول هم پیدا نکند آن نجس نمی‌شود دیگر و فرض مسأله را هم فعلاً در جایی داریم بحث می‌کنیم که نجاست خارجی برخورد کرده باشد. یک قطره دمی، یک قطره بولی چکیده خورده به بدن این شخص. نمی‌داند کجا خورد. خورد به بیرون لبش یا خورد در داخل لبش. داخل لب اگر خورده باشد باطن است و لایتنجس. بیرون لب خورده باشد، یتنجس. دستش نجس بود، متنجس بود، خونی بود یا متنجس بود و خورد، نفهمید خورد به داخل لبش تا این که نجس نباشدو  برود نمازش را بخواند، یا خورد به بیرون که نجس شده باشد. پس بنابراین محل مشکوک است که داخل است یا باطن است. این جا باید بنا را بر نجاست بگذارد یا بنا بر طهارت بگذارد؟

گفتیم مسأله به دو صورت تقسیم شده در کلام محقق خویی که تارةً این شبهه به نحو شبهه مفهومیه است و تارةً به نحو شبهه موضوعیه است.

بررسی فرمایش مرحوم خوئی در شبهه مفهومیه: (9:12)

در شبهه مفهومیه ایشان فرمودند که باید بناء بر نجاست گذاشته بشود. چرا؟ چون فرمود آن موثقه عمار به ما می‌گفت یغسل کل ما اصابه. یک دلیل منفصل داشتیم آمد استثناء زد، تخصیص زد گفت آن که باطن است لایغسل. آن گفت یغسل کل ما اصابه، یک دلیلی هم داریم که می‌گوید لایغسل الباطن. این یغسل کل ما اصابه همه را می‌گیرد چه باطن، چه ظاهر، همه موارد را می‌گیرد. این لایغسل الباطن آیا این مورد را می‌گیرد تا دست این را بگیرد و از آن عام خارج کند یا نه؟ شبهه مفهومیه است. باطن حد و حدودش برای ما روشن نیست که مثلاً این مرز لب می‌خورد داخل حساب می‌شود با باطن حساب می‌شود. این مرز چه جوری است؟ بنابراین شبهه مفهومیه می‌شود و در موارد شبهات مفهومیه‌ی مخصِّص که امرش دائر بین اقل و اکثر است قانون این است و ضابطه این است که ما باید به عموم عام مراجعه بکنیم کما بیِّن فی الاصول. پس بنابراین به یغسل کل ما اصابه تمسک باید بکنیم بگوییم نجس است.

این فرمایش محقق خویی در موردی که شبهه مفهومیه باشد. حالا این را بررسی کنیم تا وارد بشویم آن جایی که شبهه موضوعیه باشد. آن جا فرمایش ایشان را بررسی کنیم.

اشکال: (11:06)

عرض می‌کنیم که تارةً مبنای ما این است که ما برای یغسل کل ما اصابه، مخصِّصی نداریم جز همین منفصلات. مخصِّص‌مان منفصل است. اگر این جور مبنای‌ ما باشد، خب طبق آن مطلبی که در اصول گفته شده حق با محقق خویی است. اما علی ضوء ما ذکرنا سابقاً می‌گفتیم ما احتمال می‌دهیم که نسبت به بواطن یک سیره مسلّمه، یک ارتکاز مسلّم متشرعیه‌ای وجود داشته که آن ارتکاز و آن سیره متشرعیه مسلّمه کالقرینة الحافة المتصلة بالکلام بوده. بنابراین خود آن عموم ما از اول نمی‌دانیم جوری است که بواطن را شامل می‌شود یا نمی‌شود. این کلام برای جایی خوب است که ما یک عامی داریم که مع الغض از آن مخصِّص می‌دانیم شامل می‌شود. یک عموم شاملی دارد ولی نمی‌دانیم آن مخصِّص دستش را می‌گیرد بیرون کند بعد از این که می‌دانیم شامل شده. خب می‌گوییم عام شامل شده و حجتی نداریم بر خروجش و باید تمسک به آن عام بکنیم. اما اگر ما احتمال می‌دهیم از اول ضیق فما الرکیه است. آن عام ما اصلاً شاملش نمی‌شود، خب بنابراین ما حجتی نداریم مفروغ تا بعد ببینیم آیا چیزی از تحت آن حجت خارج می‌کند یا نه. و چون این چنین است به‌ آن قرائن و شواهد و بیاناتی که عرض می‌کردیم، پس بنابراین ما یک عامی که دلالت بکند کل ما اصابه یتنجس نداریم تا بعد بگوییم مخصِّص مردد بین اقل و اکثر است، بلکه از اول عام ما مردد است بین عامِ مضیق و عامِ موسَّع. عام مردد است نه عام ما به حسب مدلول استعمالیش موسَّع است و یک قرینه خارجیه می‌خواهد بیاید تخصیصش بزند. بنابراین این مسأله خیلی مهم است که ما ببینیم آن جور محاسبه بکنیم و بگوییم واقعاً این جور چیزی هست و نتیجه این جا این جوری می‌شود. پس آن فرمایش آقای خویی نمی‌آید.

اما این جا یک حرف دیگر‌ای حالا می‌آید. آن عام ما که قید دارد چیست؟ این جوری بوده: یغسل کل ما اصابه‌ای که لم یکن باطناً اذا کان من الانسان أو من الحیوانیع یعنی قید عدمی خورده. یا یغسل کل ما اصابه مِما کان ظاهراً. یعنی یک قید وجودی خورده. هر چیزی که ظاهر است، یا یک قید عدمی خورده که لم یکن باطناً. آیا در این موارد که عام ما کأنّ یک عام لفظی داریم و قیدش به جای این که قید ارتکازی باشد، حافه به کلام باشد اصلاً این جوری گفته بود شارع. لفظاً این جور تقیید کرده بود و حالا مردد بین اقل و اکثر می‌شود به نحو شبهه مفهومیه. آیا در این جا استصحاب کارایی دارد. بگوییم استصحاب منقح موضوع در این جا جاری می‌کنیم. می‌گوییم این یک زمانی که لم یکن من الباطن حالا هم لم یکن من الباطن. می‌توانیم این جوری بگوییم. این مبنی بر این است که در شبهات مفهومیه استصحاب جاری است یا جاری نیست. و سابقاً تفصیلاً این را بحث کردیم که استصحاب در شبهات مفهومیه جاری هست یا جاری نیست. کلمات بزرگان را این جا آوردیم و بحث کردیم و نتیجه این شد که تقویت کردیم که جاری نیست.

بنابراین در این‌جا هم باز امر دائر به این است که انسان مبنای اصولی را پیدا بکنید. این جاها جاهایی است که مبانی اصولی خیلی نقش دارد که استصحاب در شبهات مفهومیه جاری هست یا جاری نیست. اگر کسی قائل بشود استصحاب در شبهات مفهومیه جاری است کما ذهب الیه بعض فقهای معاصر و بعض اساتید ما دام ظله، صاحب تسدید الاصول، خیلی خب این جا استصحاب می‌کند و منقِّح موضوع دارد. در چه صورتی؟ در صورتی که مقیِّد ما لم یکن من الباطن باشد. ولی اگر گفتیم استصحاب در شبهات مفهومیه جاری نمی‌شود کما ذهب الیه محقق خویی و امثال ایشان، قهراً‌ دیگر ما اصل منقِّح موضوع هم نداریم. اصل منقِّح موضوع که نداشتیم پس با آن دلیلی که مقتضایش حکم به نجاست بود، دیگر نمی‌توانیم تمسک بکنیم. قهراً شک می‌کنیم این بدن ما نجس شده یا نه. برای نماز مشکلی برای ما پیش آمده یا نه. شک می‌کنیم و استصحاب طهارت می‌کنیم. حالا این جا است که آن وقت بین مبنیین تفاوت می‌کند که باطن را بگوییم تنجس پیدا می‌کند یا نمی‌کند. اگر بگوییم باطن تنجس پیدا می‌کند مثل ظاهر، خب ما یقین داریم یک جای ما نجس شده دیگر حالا یا باطن یا ظاهر. ولی اگر بگوییم نه، باطن لایتنجس این جا دیگر اشکالی برای ما نیست چون اصلاً یقین نداریم بدن ما نجس شده، شاید خورده به باطن،‌ باطن هم که نجس بشو نیست و ظاهر هم که شک داریم پس مشکلی برای ما پیدا نمی‌شود. این همین است که ماتن قدس سره فرموده بین القولین تفاوت است. اگر بگوییم باطن یتنجس باید اجتناب بکند چون می‌داند یک جایش نجس شده، و شک در طهارتش دارد. اگر بگوییم باطن لایتنجس، نه اشکالی ندارد. این فرمایش ماتن درست می‌شود در شبهه مفهومیه حالا بنابر این مسلک تحقیق و محقق خویی همین جا با ماتن مخالفت کرده و فرموده نه فرقی بین المبنیین نیست و ما باید بگوییم که یتنجس و این حکم نجاست را دارد. روی آن مبنا ایشان صحبت کرده و وقتی آن مبنا را مناقشه کردیم، پس بنابراین مطلب ایشان کنار می‌رود و همان مطلب سید در شبهه مفهومیه تثبیت می‌شود.

سؤال: ... آقای خویی...

جواب: آقای خویی طبق این مبنا که مخصص منفصل را حاف نمی‌دانست بلکه یک مخصص منفصل می‌دانست.

سؤال: گفتند داریم چنین مخصصی؟

جواب: ایشان می‌گوید این جوری است.

سؤال: یعنی کلمات‌شان....

جواب: بله بله. ایشان بر این حساب دارد محاسبه می‌کند.

سؤال: ... مخصص است.

جواب: بله و الا اگر متصل می‌دانست که این حرف‌ها را نمی‌زد ایشان.

سؤال: ...

جواب: تلقی‌شان این است. حرف‌شان بر این اساس است. روایتی نیاورند. حرف‌شان بر این اساس است.

سؤال: ...

جواب: چرا.

سؤال: ...

جواب: بله مانع از اطلاق عبارت جامعی است که یعنی اجمال پیدا می‌کند یعنی می‌فهمیم اطلاق ندارد فقط اما چه می‌شود نمی‌دانیم یا نه می‌دانیم چه می‌شود. حالا این توضیحش بیشتر خواهد آمد.

سؤال: ...

جواب: حالا توضیحش خواهد آمد در کلمات در بحث موضوعی.

پس بنابراین این مطلب راجع به جایی که به نحو شبهه مفهومیه ما شک کنیم.

سؤال: ... قید ظاهری بود را نفرمودید.

جواب: بله؟

سؤال: یغسل کل ما اصابه ذلک الماء از چیزهایی که ظاهر هستند.

جواب: یغسل، خب ما نمی‌دانیم این جا ظاهر است یا نه. استصحاب می‌کنیم و فرض این است که ظاهر و غیر ظاهر هم برای شبهه مفهومیه هست، باز نمی‌توانیم استدلال بکنیم مگر این که استصحاب جاری بکنیم چون خود ظاهر هم نمی‌دانیم یعنی چه. شبهه مفهومیه است.

سؤال: ...

جواب: این اشکال وارد نیست فتأمل. چون حالا دیگر تشویش ایجاد نشود ما برویم.

بررسی فرمایش مرحوم خوئی در شبهه موضوعیه: (21:06)

و اما به خدمت شما عرض شود که شبهه موضوعیه. در شبهه موضوعیه که می‌دانیم باطن چیست، می‌دانیم ظاهر چیست، اما حالا شک داریم این دست ما که متنجس بود، خورد به زبان‌مان یا خورد به گونه‌مان. شبهه موضوعیه است. زبان را می‌دانیم داخل است و باطن است، گونه هم که معلوم است ظاهر است. شبهه مفهومیه نداریم، شبهه موضوعیه است.

در این جا محقق خویی قدس سره فرمود ما اصل منقحِ موضوعِ دلیل نجاست داریم. پس بنابراین به دلیل نجاست باید تمسک کنیم و بگوییم نجس است.

توضیح مطلب را دیروز به یک شکلی توضیح دادیم و امروز یک شکل دیگر هم می‌خواهیم به آن اضافه کنیم که چه جور این جا ما به دلیل نجاست می‌توانیم تمسک کنیم.

راه اول: (22:15)

دیروز این جوری توضیح دادیم که مطلب رائجی است که در امثال مقام گفته می‌شود، در مکتب محقق نائینی و تلامذه ایشان که خاص باعث می‌شود که عام متعنون بشود، متلوّن بشود، یک لون پیدا کند. مولی گفته یغسل کل ما اصابه، آن دلیل مخصِّص منفصل‌ ما گفته چه؟ لایغسل الباطن. این لایغسل الباطن باعث می‌شود که عرف برای این که تهافتی بین کلامین نباشد حکم کند که آن جایی که گفته یغسل کل ما اصابه مقصودش چیست؟ ما اصابه است که آن نباشد. پس در ناحیه عام، موضوع مرکب کأنّ می‌شود از ما اصاب و لم یکن باطناً. اگر گفت اکرم کل عالم، و بعد گفت لاتکرم الفساق من العلماء. مردم و اهل محاوره می‌گویند پس آن جا که گفته اکرم کل عالم موضوع چیست؟ عالم باشد و فاسق نباشد. و الا اگر آن جا مطلق مقصودش باشد، تهافت لازم می‌آید در عالم فاسق. بنابراین محقق نائینی می‌فرماید هر خاصی ولو منفصل باشد، چه می‌کند؟ یک عنوان عدمی می‌دهد به عام ما. وقتی عنوان عدمی داد خب تارةً ما هر دو عنوان را، یعنی همان عنوان بالذاتی که در عام ذکر شده، و این عنوانی که از ناحیه خاص آمده و آن جا قرار گرفته و ترکیب شده بالوجدان احراز می‌کنیم، تارةً هر دو را بالاصل، تارةً یکی بالوجدان یکی بالاصل. و در مانحن فیه حالا بالوجدانش ما اصابه است. ما اصابه را می‌دانیم که هست. بالاصلش چیست؟ می‌گوییم این جایی که اصابه لم یکن من الباطن أو کان من الباطن؟ از باطن است یا لم یکن من الباطن؟ می‌گوییم قبلاً که این من الباطن نبود، لم یکن من الباطن، آن وقتی که خلق نشده بود این لم یکن من الباطن. حالا بعد از خلق صار من الباطن یا همان لم یکن من الباطن باقی است. استصحاب می‌گوید لاتنقض الیقین بالشک. بگو حالا هم لم یکن من الباطن است. پس این موردی که اصابت کرده که ما حالا نمی‌دانیم کجا است، اشاره به آن می‌کنیم. می‌گوییم آن جایی که اصابت شده، این ما اصابه هست یا نه؟ بله بالوجدان. من الباطن هست یا لم یکن من الباطن است. اصل می‌گوید این، لم یکن من الباطن. بنابراین موضوع عام درست می‌شود و می‌گوییم نجس است.

سؤال: ظاهرش هم همین طور است؟ اصل می‌گوید لم یکن ظاهراً. همان استصحاب، قبلاً ظاهر نبوده الان هم ظاهر نیست....

جواب: عدم ظهور هم دارد اما این عدم ظهور این جا فعلاً ما می‌گوییم موضوع‌مان چیست؟ آن گفته که لم یکن من الباطن. این فرض ایشان حالا تا ببینیم آن چه می‌شود.

این یک راه است که ما در این راه چه کردیم؟ یک عنوان آوردیم از خاص چسباندیم به عام.

راه دوم: (26:12)

راه دوم این هست که گفته می‌شود عام حجت است در جایی که مشمول خاص نباشد. عنوان از خاص نمی‌آید به عام که مذهب آقا ضیاء عراقی قدس سره است. این حرف را از مکتب نائینی نمی‌پذیرد ایشان. می‌گوید عام متلوّن نمی‌شود. از ناحیه خاص عنوانی نمی‌آید بچسبد به موضوع عام، و موضوع عام ترکیب بشود. به تعبیر ایشان تخصیص مثل موت است. اگر گفت اکرم العلماء، صد تا عالم داشتیم، چهل تای آن‌ها فوت شدند پس عام لونی پیدا نمی‌کند، افراد مردند. افراد کم شدند، عنوانی اضافه نمی‌شود. نمی‌شود اکرم العلماء احیاء یا غیر الاموات. این‌ها مصداق بودند و حالا نیستند. پس عنوانی اضافه نمی‌شود اما چیزی که ما این جا داریم این است که عام در بین اهل محاوره حجت است و به آن استناد می‌شود، استدلال می‌شود، در آن افرادی که خاص شاملش نمی‌شود. حالا إما وجداناً شاملش نمی‌شود و إما تعبداً و به حکم شارع، به حکم مقنِّن. در این جا آن وقت این جوری گفته می‌شود که ما عامی داریم می‌گوید یغسل کل ما اصابه ذلک الماء. این عام ما حجت است که ما استناد به آن بکنیم در هر جایی که این اصابه هست. کجاها؟ آن جایی که مشمول خاص نباشد. خاص می‌گفت چه؟ خاص می‌گفت لایغسل الباطن. ما شک داریم این باطن هست یا نه. می‌گویم قبلاً که باطن نبوده حالا هم نیست. پس بالتعبد مشمول خاص نمی‌شود. وجداناً نمی‌دانیم باطن هست یا باطن نیست. اما تعبد به ما می‌گوید این قبلاً باطن نبوده و حالا هم باطن نیست. پس یک اصل منقح موضوع برای چه چیزی داریم، اصل نافی موضوع برای خاص داریم. موضوع خاص را نفی می‌کند. خاص که شامل نشد، عام حجت است بر آن که خاص شاملش نمی‌شود إما وجداناً و إما تعبداً. بنابراین اشاره می‌کنیم به آن موضعی که اصابه آن نجس. می‌گوییم آن موضع شامل لاتغسل الباطن نمی‌شود به خاطر استصحاب عدم کونه باطناً. شامل آن نشد پس این یغسل کل ما اصابه حجت است برای این که حکم این الان این است که یغسل، باید بشورد و نجس است.

این هم بیان دوم که این بیان دوم مطابق با مکتب محقق عراقی تقریر می‌شود که می‌گوید عنوان نمی‌دهد و آن مطلب اول براساس مکتب محقق نائینی است. این جا محقق خویی قدس سره به حسب آن چه که در تقریر آمده تقریر را جوری کردند که با مکتب عراقی سازگار است نه با مکتب آقای نائینی و خودشان که در اصول تنقیح کردند و جاهای دیگر فقه آن جوری تقریر می‌کنند. روی مبانی خودشان و مکتب خودشان باید به گونه اول تقریب می‌فرمودند، اما بیانی که در تنقیح هست و ظاهراً در فقه الشیعه، علی وفق مکتب محقق عراقی جور در می‌آید و هماهنگ است.

حالا علی ای حالٍ چه آن مکتب، چه این مکتب، نتیجه این می‌شود که باید بگوییم نجس است.

آیا این مطلب تمام است یا تمام نیست؟

اشکال: (30:58)

سابقاً هم در بحث طهارت ما عرض کردیم این مطلب را که مواردی که ما خاص داریم بنابر مکتب محقق نائینی که گفتیم عنوان به عام می‌دهد عرض می‌کنیم اگر ما قبول بکنیم این عنوان دادن را، این جور نیست که در تمام موارد عنوانی که از ناحیه خاص می‌آید و می‌خورد به موضوع عام، عنوان عدمی باشد «لم یکن»، بلکه اگر آن چیزی که در خاص است یک ضد واضحی در اذهان داشته باشد. مثلاً‌ در همین مثال اکرم کل عالم، بعد می‌گوید لاتکرم الفساق من العلماء. از مردم می‌پرسد این اکرم کل عالم با توجه به این که گفته لاتکرم الفساق من العلماء چه کسانی هستند؟‌ می‌گوید علمای عدول یا می‌گوید علمایی که فاسق نباشند؟ عرف همه جا می‌گوید علمایی که فاسق نباشند یعنی قید عدمی می‌آورد یا اگر نه آن که آن جا اخذ کرده یک ضد معروف بالاذهانی دارد که وجودی است، آن را می‌گذارند. می‌گوید علمای عدول مقصودش هست این جا. خیلی تفاوت می‌شود. اگر بگوید علمای غیرفاسق است، اصل منقحِ موضوع پیدا می‌کنیم. اگر بگوید علمای عدول است، اصل منقحِ موضوع این جا پیدا نمی‌کنیم چون سابقه‌اش را نداریم. این اثر می‌کند در این که اصل منقح موضوع داشته باشیم یا نداشته باشیم. عرض کردیم این جوری نیست که ما یک بخشنامه‌ای داشته باشیم که بگوییم آقا همه جاها وقتی خاصی هست، عدم آن مأخوذ است. جا به جا فرق می‌کند، باید دید فهم عرفی چیست. حالا این جا وقتی که فهمید که باطن را نباید بشوری، آن یغسل کل ما اصابه می‌شود یغسل کل ما اصابه‌ای که باطن نباشد، قید عدمی می‌خورد یا می‌گوید این جا ظاهر مقصودش است، کل ما اصابه که ظاهر باشد. خب ممکن است ما بگوییم این جوری می‌فهمیم. یغسل ما اصابه که ظاهر باشد. وقتی ظاهر باشد الان تطبیق این عموم بر این موضع چیست؟ تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه‌اش می‌شود. چون ما نمی‌دانیم ظاهر است یا ظاهر نیست. بلکه اگر شما بگویید استصحاب عدم ظهور دارید، عدم کونه ظاهراً، به نحو استصحاب عدم ازلی، بنابراین عرض ما این است که طبق مسلک و مبنا و مکتب محقق نائینی اگر بپذیریم که از ناحیه خاص عنوانی می‌آید برای عام، در عین حال عرض می‌کنیم این جا تمسک به دلیل عام برای تنجس نمی‌توانیم بکنیم. چرا؟ چون این طور نیست که مسلّم باشد عنوان عدمی می‌آید تا بگویید با استصحاب عدم ازلی تنقیح موضوع می‌شود. می‌شود ما اصابه‌ای که ما لم یکن من الباطن. یک جزئش بالوجدان یک جزئش بالاصل. نه، ممکن است آن عنوانی که می‌آید این باشد یغسل ما اصابه اذا کان ظاهراً من الانسان. وقتی اذا کان ظاهراً من الانسان شد به دو وجه می‌گوییم نمی‌توانیم به این تمسک کنیم.

یک؛ این که ما این مورد را نمی‌دانیم ظاهر است یا ظاهر نیست. تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه است.

دو؛ اگر استصحاب عدم ازلی را قبول داشته باشیم می‌گوییم قبلاً که این جا ظاهر نبوده قبل از خلق، حالا هم ظاهر نیست. پس نفی موضوع را می‌کنیم. وقتی نفی موضوعِ دلیل شد چه جور به دلیل می‌توانیم استدلال کنیم. پس آن اولی می‌شود تسمک به عام در شبهه مصداقیه دلیل و اگر استصحاب داشته باشیم می‌شود تمسک به دلیل در غیر فرد دلیل. چون تعبد می‌گوید فرد دلیل نیست.

خب پس بنابراین عرض می‌کنیم خدمت محقق خویی رضوان الله علیه که علی مکتب خودتان، آن جا نمی‌توانید به آن تمسک بکنید بگویید نجس است. به خاطر این جهت. خب این البته اشکال اشکال چیست؟ اشکال مبنایی می‌شود در اصول. چون این حرف، این نزاع جایش آن جا است که آن‌ها می‌فرمایند حتماً از ناحیه خاص یک عنوان عدمی می‌آید و ما می‌گوییم نه همیشه عنوان عدمی نمی‌آید. جا به جا فرق می‌کند. تارةً آن جوری است که یک نقیضی، یک ضد واضح و روشنی دارد که همه می‌گویند مثل فاسق، عادل. وقتی گفت فاسق را اکرام نکن می‌گویند پس آن جایی که گفته عالم را اکرام کن یعنی عالم‌های عادل را. یا اگر هم مردد شدیم که عرف حالا چه می‌گوید؟ می‌گوید غیر فاسق است، یا می‌‌گوید عادل. خب قهراً هم نمی‌توانیم تمسک بکنیم.

سؤال: ...

جواب: حالا اگر بنا باشد صحبتی را گوش کنیم آن آقا مقدم بودند بر شروع. گرچه دیگر وقت تمام است. می‌توانید حالا بفرمایید. می‌توانید هم تشریف بیاورید چون دیگر نمی‌توانیم...

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

 

Parameter:18126!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 19
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 3773
تعداد کل بازدید کنندگان : 792074