26 مرداد 1402 | 01 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت 91- جلسه 102

دانلود متن:
دانلود صوت:

به نام خدا

بررسی روایات داله بر نجاست کلب... 1

روایت اول: روایت ابی سهل قرشی.. 1

روایت دوم: روایت فضل ابی العباس... 2

مناقشه: عدم جزم به شمول روایت نسبت به بعد از ترقیع. 2

روایت سوم: روایت معاویه بن شریح.. 2

مناقشه: عدم جزم به شمول روایت نسبت به بعد از ترقیع. 3

روایت چهارم: روایت حلبی.. 3

مناقشه: حمل روایت بر استحباب یا تساقط... 3

نتیجه صورت پنجم: احتیاط... 4

صورت ششم: ان یکون الترقیع بالجزء المبان من الحیوان الطاهر الحی.. 4

صورت هفتم: ترقیع قطعه جدا شده از درخت به درخت دیگر. 5

 

بحث در صورت پنجم یعنی ترقیع عضوی از حیوان نجس العین به انسان طاهر بود. بحث در این بود که آیا آیا ادله داله بر نجاست شامل بعد از ترقیع هم می شود یانه.

گفتیم شاید حق در مقام تفصیل باشد. نجس العین هایی که نجاستشان را از ادله متفرقه مانند اذا اصاب ثوبک و مانند آن به دست آوردیم حکمشان شامل بعد از ترقیع نمی شود و یا مشکوک الشمول است. اما روایاتی که لسان ائمه در آنها اطلاق دارد بعد از ترقیع را هم شامل می شود. اگر چه این شمول ملازمه با نجاست ندارد زیرا ممکن است تعارض با دلیل طهارت داشته باشد.

در بین اعیان نجسه ظاهرا ادله کلب وافی به شمول است. از باب نمونه چند روایت را عرض می کنیم.

بررسی روایات داله بر نجاست کلب

روایت اول: روایت ابی سهل قرشی

صاحب وسائل در باب 12 از ابواب نجاست وسائل حدیث دهم این روایت را نقل نموده است:

 عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ أَبِی‌ نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی سَهْلٍ الْقُرَشِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ- فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ قُلْتُ هُوَ حَرَامٌ- قَالَ هُوَ نَجَسٌ أُعِیدُهَا عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ- کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ هُوَ نَجَسٌ.[1]

در این روایت سوال از لحم کلب است. و حضرت فرموده اند نجس است. بعد از این که لحم کلب ترقیع می شود از لحم کلب بودن خارج نمی شود. ممکن است بگوییم عضو الکلب و جزء الکلب نیست اما گوشت سگ است که پیوند زده شده است. بنابراین شمول آن بعید نیست و به حسب ظاهر –والله العالم- عنوان صادق است.

اگر چه سند این روایت مشتمل بر سهل بن زیاد یا بعضی از افراد دیگر است که ممکن است وثاقتشان ثابت نباشد اما چون در کافی شریف نقل شده است طبق مبنایی که عرض کردیم حجت است.

روایت دوم: روایت فضل ابی العباس

بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْکَلْبِ فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ لَا یُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ.[2]

گفتیم فهم عرفی این که گفته می شود کلب نجس است این نیست که مادامی که اعضاء به هم پیوسته است نجس است تا برای نجاست بعد از جدا شدن نیاز به دلیل دیگر باشد. وقتی گفته می شود کلب نجس است عرف می فهمد که گوشت و پوست و اعضاء نجس است چه متصل باشند یا جدا شده باشند بنابراین اطلاق این روایت می تواند شامل شود.

مناقشه: عدم جزم به شمول روایت نسبت به بعد از ترقیع

اگر چه در مورد این روایت تأمل وجود دارد که آیا این الغاء خصوصیت و توسعه عرف به مقداری است که حتی جایی که اعضاء کلب، عضو بدن انسان طاهری شده را هم شامل بشود؟ لسان این روایت با روایت قبلی متفاوت است. لحم کلب اطلاق دارد و بعد از پیوند را هم عرف لحم کلب می گوید. اما آیا از« کلب نجس» می توانیم توسعه را بفهمیم؟ 

روایت سوم: روایت معاویه بن شریح

بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ‏ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ یُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ یُتَوَضَّأُ قَالَ لَا قُلْتُ أَ لَیْسَ سَبُعٌ[3]  قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ. [4]

مناقشه: عدم جزم به شمول روایت نسبت به بعد از ترقیع

ضمیر «انه» به کلب برمیگردد و لسان این روایت با روایت دوم یکی است و آن چه در مورد روایت قبل گفتیم در اینجا هم وارد می شود.

بنابراین به دلیل وجود روایت اول، امر در مورد کلب مشکل است و ترقیع مطهر نخواهد بود که اگر از آن بتوانیم تعدی به سایر نجس العین ها کنیم، باقی هم همین حکم را دارند اما چون دلیلی بر تعدی نداریم و قیاس است بنابراین تعدی صحیح نیست.

روایت چهارم: روایت حلبی

ممکن است کسی از روایت 5 باب 68 از ابواب نجاسات استفاده کند و اشکال در نجس العین کند.

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ علیه السلام عَنِ الثَّنِیَّةِ تَنْفَصِمُ وَ تَسْقُطُ- أَ یَصْلُحُ أَنْ تُجْعَلَ مَکَانَهَا سِنُّ شَاةٍ- قَالَ إِنْ شَاءَ فَلْیَضَعْ مَکَانَهَا سِنّاً بَعْدَ أَنْ تَکُونَ ذَکِیَّةً.

راوی سوال می کند آیا می شود به جای دندانی که لق شده و افتاده، دندان گوسفندی را قرار داد؟ حضرت پاسخ می دهند اگر می خواهد انجام دهد اشکالی ندارد اما بعد از این که دندان ذکیه باشد.

ممکن است کسی به این روایت استناد کند که حضرت در مورد عضو مبان از شاة که طاهر العین است می فرماید باید ذکیه باشد پس دلالت بر این دارد که انتقال و ترقیع نجس باعث طهارت نمی شود پس معلوم می شود ترقیع اجزاء نجس العین موجب طهارت نمی شود به مساوات یا اولویت.

وقتی در مردار و میته گوسفند تذکیه نشده را حضرت اشکال می کنند حکم حیوان نجس العین یا مانند طاهر العین است یا اولی به عدم طهارت است. چون در مردار یک نجاست وجود دارد و در اینجا هم نجس العین است و اگر میته باشد یا عضو مبان از او باشد تضاعف پیدا می کند.

مناقشه: حمل روایت بر استحباب یا تساقط

در قسم اول از این روایت این گونه جواب دادیم که باید حمل بر استحباب یا حملهای دیگر که صاحب وسائل فرمود بشود. زیرا دندان گوسفند به دلیل ذی الروح نبودن اساسا نجس نمی شود و به حسب روایات و فتاوا مسلم است که دندان گوسفند میته پاک است پس شرط طهارت برای چیست؟ پس باید روایت حمل بر استحباب یا جهات دیگر شود مثل این که دندان با گوشت همراه بوده و حضرت به دلیل آن چه معمولا همراه دندان است شرط تذکیه را قرار می دهند.

و نهایت آن این است که اگر نتوانیم آن را توجیه کنیم تعارض با روایات دیگر پیدا می کند که نتیجه آن تقدیم روایت مقابل آن است به جهت کثرت یا سایر جهاتی که در مقام خودش گفته شده.

 

در اینجا ممکن است کسی بگوید این روایت دارای یک مدلول مطابقی و یک مدلول التزامی است. اگر چه مدلول مطابقی این روایت با روایات دیگر تعارض دارد اما مدلول التزامی یعنی این که اگر عضو طاهر نباشد با ترقیع پاک نمی شود به جای خود باقی است و حجت نبودن مدلول مطابقی منافاتی با حجیت مدلول التزامی ندارد همان طور که مرحوم آخوند و نایینی معتقدند که مدلول التزامی در حجیت تابع مدلول مطابقی نیست.

 

جواب این است که بنابر مسلک منصور و مرضی همان گونه مدلول التزامی در وجود و ثبوت تابع مدلول مطابقی است در حجیت هم تابع است که جای بحث آن در اصول است.

 

نتیجه صورت پنجم: احتیاط

در نتیجه پیوند اعضاء نجس العین، اگر کلب باشد به خصوص در مورد لحم او[5]محل احتیاط است به خاطر شمول دلیل. اما در غیر آن از حیوانات نجس العین احتیاط شایسته است اما نه به اندازه احتیاط در کلب.

 

صورت ششم: ان یکون الترقیع بالجزء المبان من الحیوان الطاهر الحی

صورت بعد این است که عضو حیوان طاهری را ترقیع به یک انسان طاهر کنند. مثل ترقیع چشم گوسفند به انسان.

بحث این صورت همان چیزی است که در قسم اول و دوم گذشت که در آن جا عضوی از انسان حی طاهر را به خودش یا انسان دیگری ترقیع می کردند. در این صورت قهرا به واسطه ابانه از حیوان، قطعه مبان از حیوان حی می شود که قطعی النجاسه است و نجاستش از قطعه مبان از انسان قطعی تر است زیرا ادله در آن وافر است مانند ادله وارده در الیات غنم.

پس عضو به مجرد جدا شدن از حیوان، عضو مبان می شود که روایات آن را میته و نجس می دانند. اما آیا بعد از ترقیع این ادله شامل می شود یا نه. هر چه قبلا گفتیم دراینجا هم وارد می شود.

در آن جا گفتیم در روایات به عضو مبان، میته حقیقی اطلاق نشده است زیرا در عرف و لغت به اعضاء جدا شده میته نمی گویند. بنابراین اطلاق، تنزیلی و تعبدی است که شارع به داعی ترتب احکام میته چنین تعبدی نموده است و به عبارت دیگر با حکومت این فرد را وارد در ادله میته نموده است.

گفتیم اگر این باشد چون باب تنزیل باب استعمال است و باید مبرر عرفی داشته باشد و در این موارد وقتی عضو مبان جزء یک انسان حی و مثل سایر اعضاء او شد اطلاق میته به آن حتی به داعی بار کردن احکام عرفیت ندارد،  فلذا یا قطعا شامل بعد از ترقیع نمی شود و یا مشکوک است. وجه این که در بعض کلمات گفته شده است ادله انصراف از صورت ترقیع دارد همین مطلب است.

اما استصحاب نجاست را گفتیم محل تأمل است زیرا اولا شبهه حکمیه است و بنابر یک مبنا جاری نمی شود و ثانیا نجاست بر روی عنوان میته رفته است و نه شرعا و نه عرفا و نه عقلا به این عضو پیوند زده میته گفته نمی شود بنابراین وحدت موضوع متیقه و مشکوکه محقق نیست و اسراء حکم از موضوعی به موضوع دیگر می شود. زیرا در این موارد میته بودن حیثیت تقییدیه است و یا محتمل است و در نتیجه جزم به بقاء موضوع نداریم. چون عرف مستبعد می شمارد که شارع حکم نجاست را بر جسم بار کرده باشد که در نتیجه آن وقتی پیوند زده و دارای حیاة شد هم نجس باشد. فلذا در ذهن عرف می آید که شاید قید جان نداشتن حیثیت تقییدیه باشد و دخالت در حکم داشته باشد در نتیجه عند انتفاء آن شک در بقاء موضوع می کند در نتیجه تمسک به دلیل استصحاب تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه خود دلیل می شود.

 

در این صورت هم لابأس در اینکه حداقل احتیاط استحبابی این است که ترقیع بعد از تذکیه باشد. زیرا وقتی حضرت در روایتی که ذکر شد و موردش حیوان طاهر العین در مورد دندان که روح ندارد می فرماید باید بعد از تذکیه باشد به طریق اولی در عضوی که روح دارد باید این حکم را بار کنیم. بنابراین مناسب و احوط این است که به جهت مراعات حدیث شریف ابتدا حیوان را تذکیه کنند. همچنین حیوانات طاهر العین که حلال گوشت نیستند مانند گرگ نیز هم همین حکم را دارد.

 

اما صور غیر مهمه دیگری هم در مقام هست مانند ترقیع حیوان به حیوان و یا ترقیع انسان به حیوان. از آن چه در مورد صورتهای مورد ابتلاء گفتیم حکم صورتهای دیگر هم معلوم می شود.

صورت هفتم: ترقیع قطعه جدا شده از درخت به درخت دیگر

اما اگر قطعه که از درختی جدا شده و بعد متنجس شده را پیوند به درخت دیگر بزنند و بعد ازاله نجاست شد و یا اگر فقط متنجس بود و عین نجاست در آن وجود نداشت آیا این انتقال موجب طهارت می شود یا نه؟

بنابر مسلک کسانی که می گویند اشجار و نباتات با زوال نجاست پاک می شود همان طور که شیخنا الاستاد تبریزی در صفحه 298 جلد سوم تنقیح مبانی العروه میل به آن پیدا کرده اند. ایشان در بحث شمس که معمولا گفته شده است اشجار با تابیدن خورشید پاک می شود اظهار تمایل نموده اند که اساسا اشجار و گیاهان یا نجس نمی شوند و یا اینکه به زوال نجاست پاک می شوند.

اگر کسی قائل به این مبنا شد یکی از مواردی که بحث ترقیع پیش می آید همین جاست. زیرا قطعه و شاخه ای از درخت که جدا شده اگر نجس بشود نیاز به تطهیر دارد اما اگر همین قطعه را پیوند به درختی بزنند آیا بعد از اتصال به دلیل جزء گیاه و درخت بودن خود به خود پاک می شود یا نه؟

دلیل فرمایش ایشان این است که دأب متشرعه این نیست که درخت را آب بکشند اما در عین حال بعد از ازاله عین هیچ کس با آن معامله نجاست نمی کند. همان طور که بدن حیوانات را کسی تطهیر نمی کند. و وقتی ازاله عین از بدن ایشان شد با آن معامله نجاست نمی شود.

پس اینها یا اساسا متنجس نمی شوند و نجس فقط همان عین متصله است و با رفتن آن نجاستی باقی نیست زیرا محل ملاقات کننده با این نجاسات متنجس نمی شود و یا این که اگر هم متنجس شده باشد با ازاله عین پاک می شود.

اگر دلیل سیره باشد در مواردِ ترقیع ثابت نیست که چنین سیره ای وجود داشته باشد بنابراین استصحاب بقاء نجاست جاری می شود.

 

این کلام در مقام سوم بود اما کلام در مقامهای دیگر ان شاء جلسات آینده.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

 

 


[1] وسائل الشیعة، ج‏3، ص: 416 ح:10

[2] همان ص: 415 ح:2

[3] سائل می گوید این حیوان درنده ای چطور در مورد حیوان درنده اشکال ندارد سگ هم مانند آن است.

[4] همان ص: 416 ح:6

[5] چون در غیر لحم هم باید الغاء خصوصیت بشود اگر چه به این الغاء خصوصیت بعید نیست یعنی مطمئن هستیم که اگر راوی به جای لحم از پا یا دست یا گوش کلب سوال می کرد حضرت همین جواب را می فرمودند اما به هر حال متفاوت است با خود لحم که در روایت به آن تصریح شده است.

Parameter:18561!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 18
تعداد بازدید روز : 132
تعداد بازدید دیروز :573
تعداد بازدید ماه جاری : 5928
تعداد کل بازدید کنندگان : 794229