19 مرداد 1402 | 24 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت 91- جلسه 101

دانلود متن:
دانلود صوت:

به نام خدا

بررسی دلیل استصحاب بعد از ترقیع: جریان به جهت بقاء موضوع. 2

مناقشه: عدم جریان به دلیل عدم احراز موضوع و عدم جزم به بقاء آن. 2

صورت پنجم: ان یکون الترقیع بالجزء المبان من الحیوان النجس العین.. 3

بررسی حکم از نظر عضو مبان بودن. 3

بررسی حکم از نظر عضو حیوان نجس بودن. 4

شمول ادله نجاست کلب بر نجاست بعد از ترقیع. 4

عدم شمول ادله نجاست غیر کلب بر نجاست بعد از ترقیع. 4

مناقشه: عدم خصوصیت در نجاست قبل از ترقیع عضو حیوان نجس العین.. 5

 

بحث در قسم چهارم یعنی ترقیع عضو انسان محکوم به نجاست به انسان محکوم به طهارت بود. گفتیم حکم چنین ترقیعی از دو منظر باید بررسی شود. از منظر عضو مبان از حی بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ادله آن شامل بعد از ترقیع نمی شود.

اما از منظر عضو انسان نجس نیز گفتیم ادله داله بر نجاست کافر شامل بعد از ترقیع نمی شود زیرا آیه شریفه اساسا دلالت بر نجاست ندارد. اجماع هم دلیل لبی است و اطلاقی در کلمات مجمعین که شامل صورت ترقیع هم بشود وجود ندارد. بله اگر اجماعی معقدی داشته باشد که در آن معقد اطلاق جریان داشته باشد تمسک به اطلاق اشکال ندارد و در این صورت اشتباه است که بگوییم دلیل لبی است و باید به قدر متیقن آن اکتفا کرد. تمسک به قدر متیقن مربوط به جایی است که معقد خاصی وجود ندارد بلکه علما فتاوای مختلف دارند که از مجموع آنها می فهمیم اتفاق بر یک مسئله دارند و لفظی وجود ندارد که اطلاق داشته باشد. و مانحن فیه این چنین است. اساسا مسئله ترقیع در این ابواب به خصوص در کلمات قدما مطرح نبوده است. و وقتی می گویند کافر نجس است در مقام این نیستند که ولو عضو او جدا شود و ترقیع به بدن مسلم هم بشود نجس است. بنابراین اجماعات را هم اگر در این باب معتبر بدانیم شامل عضو مرقع نمی شود.

در مورد روایات هم گفتیم روایتی با عنوان الکافر یا المشرک نجس وجود ندارد تا کسی ادعای اطلاق در آنها بنماید. البته اگر چنین عبارتی بود این که اطلاق دارد یا نه خود محل بحث و کلام بود اما اصلا چنین السنه‌ای نداریم و سالبه به انتفاء موضوع است. آن چه وجود دارد راجع به مسائل متفرقه و مختلفه ای مانند امر به تطهیر دست در هنگام مصافحه با یهودی یا نهی از هم غذا شدن با ایشان یا نهی از نماز خواندن با لباس ایشان است. از مجموع اینها می فهمیم بدن آنها فی الجمله نجس است اما آیا در تمام شرایط این چنین است و آیا اگر عضوش ترقیع به مسلمی شد باز هم نجس است یا نه از این السنه چنین مطلبی استفاده نمی شود زیرا در مقام بیان این خصوصیات نیست. بلکه تنها می فرمایند بدن او منجس است. قدر مسلم آن زمان حیاتشان است. البته بعد از ممات را هم شامل می شود زیرا نمی شود ممات مطهر باشد با توجه به این که موت مسلمان باعث نجاست بدنش می شود و احتمال داده نمی شود که با مرگ کافر بدنش طاهر شود بنابراین به دست می آید حیا و میتا بدن کافر نجس است. اما حکم بعد از ترقیع از این ادله به دست نمی  آید. بنابراین ادله اجتهادیه وافی به نجاست بعد از ترقیع نیستند.

بررسی دلیل استصحاب بعد از ترقیع: جریان به جهت بقاء موضوع

بدوا به نظر می رسد جریان این قاعده خالی از قوت نباشد زیرا دست کافر نجس است از این باب که دست کافر است نه از باب میته شدن. بعد از این که ترقیع می شود استحاله نمی شود تا بگوییم موضوع عوض شده است. این دست همان دست است با همان گوشت و پوست و خصوصیات. انقلابی هم در آن رخ نمی دهد و همان جسمی که در بدن کافر بود را ترقیع به بدن انسان مسلم نموده اند. بنابراین موضوع باقی است و چون شک در بقاء نجاست می کنیم آن را استصحاب می کنیم.

به عبارت دیگر دست کافر بودن حیثیت تعلیلیه نزد عرف است. و حامل نجاست خود جسم است و وزان استناد این دست به کافر مثل دلیل «الماء المتغیر احد اوصافه الثلاثه بالنجاسه» است. همان گونه که در آنجا می گوییم ولو تغیر خود به خود زائل شود موضوع برای استصحاب نجاست باقی است. زیرا تغییر مزه و رنگ و بو حامل نجاست نیست. بلکه نجاست چیزی که عارض بر نجاست می شود نه بر رنگ و بو و مزه. بله تغییر در اینها حیثیت تعلیلی است برای نجس شدن آب. بنابراین بعد از زوال این تغییرات شک در نجاست داریم در نتیجه استصحاب نجاست می کنیم.

در اینجا هم مجموعه گوشت و پوست و استخوان به این دلیل که دست کافر بود نجس بود اما دست کافر به دلیل انتساب به کافر و کفر او نمی تواند حامل نجاست باشد. شیء منتسب یعنی دست یعنی گوشت و پوست و استخوان نجس است و این دست باقی است. بنابراین می گوییم این مجموعه گوشت و پوست و استخوان وقتی متصل به کافر بود نجس بود بعد از ترقیع به مسلم شک می کنیم استصحاب جاری می نماییم.

بنابراین  کسی که استصحاب در شبهه حکمیه را جاری می داند -کما هو الاقوی- ظاهر امر این است که در این موارد استصحاب جاری می شود. بنابراین فرمایش مرحوم تبریزی در این صورت قوت دارد اگر چه در فروض قبلی اشکال کردیم.

مناقشه: عدم جریان به دلیل عدم احراز موضوع و عدم جزم به بقاء آن

اما در عین حال ممکن است جواب دهیم به این که ادله نجاست کافر اجماع و روایات مختلفه متفرقه در ابواب مختلف بود. این ادله یارای تنقیح موضوع واقعی نجاست را ندارند. یعنی از این ادله نمی فهمیم که موضوع واقعی نجاست در کافر چیست. بلکه تنها دلالت بر منجست کافر دارند اما موضوع را به طور کامل مشخص نمی کنند. آیا موضوع اعضائی است که ترقیع نشده است یا اعضاء کافر است چه این که ترقیع بشود یا نه. شاید موضوع واقعی اعضاء الکافر التی لم ترقع الی بدن الانسان الطاهر باشد شاید هم مطلق اعضاء کافر باشد و استحصحاب تنها در فرض دوم صحیح است. اما در فرض اول موضوع باقی نیست.

همان گونه که در مثال آب متغیر اگر دلیل با عنوان «آب غیر مصفی نجس است» وارد شده بود، بعد از زوال تغیر و مصفی شدن نمی توانستیم استصحاب جاری کنیم چون قطعا موضوع نجاست از بین رفته است. بله ممکن است کسی استصحاب کلی قسم ثالث جاری کند به این بیان شک می کنیم همزمان با از بین رفتن نجاست قبلی، نجاست دیگری وارد شده باشد اما به هر حال مسلما نجاست قبلی که موضوع آب غیر مصفی بود از بین رفته است.

 

بنابراین چون موضوع در روایات دال بر نجاست منقح نشده است و نجاست بدن کافر به نحو اجمال از آن استفاده می شود، موضوع حتی نزد عرف موضوع مبیَّن نیست زیرا عرف هم مستبعد می شمارد که وقتی دست کافر عضو بدن مسلمانی شد و روح در آن دمیده باز هم نجس باشد. بله اگر ثابت شود شارع چنین حکمی دارد می پذیرد اما به حسب طبع اولی نزد او استبعاد دارد و به همین دلیل شک در موضوع در نظر شارع می کند. در نتیجه مردد بین بقاء موضوع استصحاب و عدم آن هستیم و تمسک به دلیل استصحاب تمسک به دلیل در شبهه مصداقیه خود دلیل می شود.

نتیجه این که ادله داله بر نجاست شامل بعد از ترقیع نمی شود و اگر چه یک رکن راه سوم از این جهت وجود دارد اما قبلا گفتیم دلیل اجتهادی داله بر طهارت وجود ندارد در نتیجه رکن دیگر موجود نیست که با توجه به آن راه سوم برای اثبات طهارت مسدود است.

 

صورت پنجم: ان یکون الترقیع بالجزء المبان من الحیوان النجس العین

قهرا بحث این صورت نیز مانند صورت قبلی است که از دو منظر عضو مبان و همچنین عضو حیوان نجس بودن مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد.

بررسی حکم از نظر عضو مبان بودن

همان کلام و بیاناتی که در صورت قبل مطرح شد در اینجا هم وجود دارد.

بررسی حکم از نظر عضو حیوان نجس بودن

شهید صدر در اینجا تصریح فرموده که اگر از حیوان نجس العینی عضوی را جدا و ترقیع نمودند حکم به طهارت معلوم نیست. یعنی گویا در نظر ایشان ادله داله بر نجاست شامل بعد از ترقیع هم می شود.

شمول ادله نجاست کلب بر نجاست بعد از ترقیع

در بعض روایات آمده: لم یخلق الله تعالی شیئا انجس من الکلب و همچنین فرموده اند ناصبی انجس از کلب است.[1] پس کلب انجس نجاسات است. عرف از این لسان می فهمد که اعضاء او چه به هم پیوسته باشد و چه جدا شده باشد نجس است واین اطلاق دارد چه این که ترقیع به انسان طاهری بشود یا نه. و تسمیه سابق هم از بین نمی رود. در مورد قبل ممکن است کسی بگوید تسمیه سابق از بین می رود و دیگر دست کافر نیست و در واقع کافر بدون دست شده است و این دست مسلم شده است اما در جایی که مثلا پوزه سگی را به انسانی ترقیع نموده باشند هر کسی آن را ببیند مخصوصا وقتی شکل آن را عوض نکرده باشند می گوید این پوزه کلب است یا این دست سگ است بنابراین ادله نجاست کلب شامل آن می شود.

اما بسیاری از بزرگان فقه مانند مرحوم امام و مرحوم خویی می فرمایند ترقیع نجس العین هم باعث طهارت می شود. البته فعلا مسئله را از ناحیه شمول و عدم شمول دلیل نجاست بررسی می کنیم و ممکن است منشأ این فتوا شمول دو دلیل نجاست و طهارت و تعارض و تساقط آنها باشد در نتیجه قاعده طهارت دلالت بر طهارت می کند.

عدم شمول ادله نجاست غیر کلب بر نجاست بعد از ترقیع

نسبت به مواردی که اطلاقی داریم مانند آن چه در کلب گفتیم جای اطلاق وجود دارد. اما در مورد سایر نجاسات مانند خنزیر جایی ندیدیم که گفته باشند الخنزیر نجس. بلکه نجاست آن از ادله متفرقه به دست می آید. مثل روایتی که سائ از امام علیه السلام سوال از خنزیری می کند که از آب بیرون آمده و قطرات آب بدن او در راهی ریخته شده و سائل در آن مسیر راه رفته است. حضرت در پاسخ او می فرمایند پای تو بواسطه راه رفتن در جاهای دیگر پاک می شود از این معلوم می شود که آب متنجس بوده و بدن خنزیر نجس بوده است. روایات دیگری هم که در مورد نجاست خنزیر وجود دارد به این گونه هستند و همان طور که در کافر گفتیم از آنها استفاده نمی شود که در هر کجا تحقق پیدا کند ولو اینکه ترقیع شود نجس است. بلکه تنها استفاده می شود که وقتی عضو خنزیر است و نهایتا وقتی جدا شود نجس است.

مناقشه: عدم خصوصیت در نجاست قبل از ترقیع عضو حیوان نجس العین

بنابراین باید قائل به تفصیل شد و بگوییم نجس العینهایی که ادله داله بر نجاستش ادله این چنینی است شامل بعد از ترقیع نمی شو مگر این که کسی ادعای الغاء خصوصیت کند به این بیان که دست خنزیر اگرقذارت و مفسده ای دارد که موجب تنفر است وقتی متصل به یک انسان هم بشود همان مفسده را دارد. یعنی اگر چه دلیل شامل نمی شود اما عرفا افتراقی بین این دو دیده نمی شود. و عرف مطمئن می شود که تفاوتی بین بودن در بدن خنزیر یا مسلم وجود ندارد.

این که در کافر این حرف را نزدیم به این دلیل است که در کافر خصوصیتی وجود دارد یعنی همان گونه که مرحوم امام فرموده اند نجاست او نجاست سیاسی است نه این که در او واقعا قذارتی باشد. حکم شارع برای نجاست او مثلا برای این است که او بایکوت شود و هیچ کس با او ارتباطی نداشته باشد واین فشار اجتماعی باعث شود که به این فکر بیفتد که شاید واقعا اسلام حق باشد و مسلمان شود تا از گرفتاری نجات پیدا کند یا به این دلیل استکه ایشان از جامعه مسلمین طرد شوند و عقاید و افکار و اخلاقشان سرایت به مسلمین نکند.

این نجاست متفاوت با چیزی است که خودش قذارت و تنفری دارد.

بنابراین در نجس العینهایی که روایات داله بر نجاستش به این شکل است نجاست بعد از ترقیع مشکل است مگر با الغاء خصوصیت اما در مواردی که روایات مطلقه وجود دارد مثل کلب و یا ناصبی در این موارد اگر کسی قائل باشد که اطلاقات از افراد نادره منصرف هستند در این صورت شامل بعد از ترقیع نمی شود اما اگر قائل شدیم –کماهو الحق-قضایای حقیقیه شامل افراد نادره می شود ولیکن اختصاص به افراد نادره صحیح نیست در نتیجه مطلقات شامل می شود. بنابراین انعقاد اطلاق خالی از قوت نیست و اشکالی در فرمایش شهید صدر وجود ندارد.

اما نتیجه این حرف نجاست نیست بلکه باید ببنیم با ادله طهارت معارضه دارد یا نه.

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

 

 


[1] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنْ غُسَالَةِ الْحَمَّامِ فَفِیهَا تَجْتَمِعُ غُسَالَةُ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ وَ الْمَجُوسِیِّ- وَ النَّاصِبِ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَنْجَسُ مِنْهُ. (وسائل الشیعة، ج‏1، ص: 220 ح5)

Parameter:18560!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 16
تعداد بازدید روز : 193
تعداد بازدید دیروز :1133
تعداد بازدید ماه جاری : 1451
تعداد کل بازدید کنندگان : 789752