25 مرداد 1402 | 30 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

طهارت 91 - جلسه 115

دانلود متن:
دانلود صوت:

به نام خدا

طائفه سوم: روایات دال بر کفایت شاهدتین و بعض اعمال جوارحی.. 1

روایت اول: روایت سفیان بن سمط... 2

روایت دوم: روایت سلیم بن قیس.... 2

حدیث سوم: روایت حمران. 3

حدیث چهارم: روایت انس بن مالک.... 3

حدیث پنجم: روایت ابوبصیر. 3

حدیث ششم: روایت کتاب خرائج و جرائح.. 3

طائفه چهارم: روایات دال بر لزوم اقرار بماجاء به النبی علاوه بر موارد قبل.. 4

روایت اول: روایت ابوبصیر. 4

روایت دوم: روایت سعدان بن مسلم. 5

روایت سوم: روایت کتاب عیسی بن مستفاد. 5

جمع بین طوائف... 7

جمع بین طائفه اول و دوم: ضعف سند طائفه اول و تقیید بواسطه طائفه دوم. 7

جمع بین طوائف دوم و سوم و چهارم. 7

وجه اول: ظهور طائفه سوم و چهارم در عدم قیدیت به جهت ملازمه غالبیه. 7

وجه دوم: اظهریت روایات طائفه دوم. 9

 

بحث در روایتی بود که می خواستیم از آنها تعریف اسلام فقهی را به دست بیاوریم. گفتیم این روایات دارای چهار طائفه هستند. طائفه اول و دوم گذشت. طائفه اول دلالت داشت بر کفایت شهادت به توحید و طائفه دوم دلالت بر کفایت شهادتین داشت. شهادت به توحید و شهادت به رسالت.

 

طائفه سوم: روایات دال بر کفایت شاهدتین و بعض اعمال جوارحی

روایاتی که دلالت دارند بر اینکه علاوه بر شهادتین بعضی از اعمال جوارحی لازم است در طائفه سوم جای می گیرند.

البته در مورد این که آن افعال جوارحی چه چیزهایی هستند در میان روایات این طائفه اختلاف وجود دارد و اقل و اکثر هستند. در بعض روایات همه افعال ذکر شده و در بعض روایات بعض از این اعمال.

روایات متعددی در این باب وجود دارد که به ذکر دو روایت بسنده می کنیم:

روایت اول: روایت سفیان بن سمط

الکافی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ‏ بَیْنَهُمَا فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ الْتَقَیَا فِی الطَّرِیقِ وَ قَدْ أَزِفَ مِنَ الرَّجُلِ الرَّحِیلُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَأَنَّهُ قَدْ أَزِفَ مِنْکَ رَحِیلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ فَالْقَنِی فِی الْبَیْتِ فَلَقِیَهُ فَسَأَلَهُ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَیْنَهُمَا فَقَالَ الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَامُ وَ قَالَ الْإِیمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا.[1]

شخصی از حضرت دو مرتبه در مورد تفاوت بین اسلام و ایمان سوال می کند و حضرت جواب او را نمی دهند.[2] روزی حضرت با این شخص در راه به هم برخوردند در حالی که این مرد قصد مسافرت و کوچ کردن از آن محل را داشت. حضرت به او فرمودند مثل این که قصد کوچ کردن داری؟ راوی جواب داد بله. حضرت فرمودند بیا منزل تا جواب سوالت را بدهم. و بعد حضرت برای تعریف اسلام علاوه بر شهادتین، اعمالی مانند اقامه نماز و ایتاء زکاة و حج و روزه را جزء اسلام و داخل کننده شخص در اسلام قرار داده است.

بعد حضرت می فرمایند ایمان عبارت است از اینکه علاوه بر مواردی که در مورد اسلام ذکر شد، معرفت امر ولایت هم داشته باشد. و اگر این معرفت را نداشته باشد اگر چه مسلم هست اما مسلم گمراه و ضال است. 

روایت دوم: روایت سلیم بن قیس

فَقَالَ لَهُ مَا الْإِسْلَامُ فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ فَمَا الْإِیمَانُ قَالَ نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ بِالْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ حُلْوِهِ وَ مُرِّه‏.[3]

این حدیث از سلیم بن قیس هلالی است و از صفحه 287 شروع می شود اما محل استشهاد در صفحه 288 است. راوی از اسلام سوال می کند. حضرت در جواب او شهادتین و اقامه نماز و ایتاء زکات و حج و روزه ماه رمضان و غسل از جنابت را به عنوان اسلام مطرح می کنند. که مورد اخیر در روایت قبل نبود.

این روایت هم دلالت دارد بر این که اسلام دارای سه عنصر است: شهادتین به علاوه این اعمال جوارحی.

 

روایات دیگری نیز در همین جلد 65  وجود دارد که تنها به ذکر آدرس آنها اکتفا می کنم.

حدیث سوم: روایت حمران

صفحه250 حدیث دوازدهم.[4]

حدیث چهارم: روایت انس بن مالک

صفحه269 حدیث بیست و چهارم.[5]

من در مورد این روایت عبارت «فتأمل» نوشته ام که وقتی مراجعه می کنید معلوم میشود که تمریضی است یا تدقیقی.

حدیث پنجم: روایت ابوبصیر

صفحه271 حدیث بیست وهشتم.[6]

حدیث ششم: روایت کتاب خرائج و جرائح

صفحه282 حدیث سی و هشتم[7] البته بنابر یک احتمال بعید.

 

طائفه چهارم: روایات دال بر لزوم اقرار بماجاء به النبی علاوه بر موارد قبل

روایاتی که دلالت دارد بر اینکه اسلام چهار مقوم دارد: شهادتین به اضافه بعض افعال جوارحی و همچنین اقرار بما جاء به النبی به نحو اجمال

روایت اول: روایت ابوبصیر

صفحه270 حدیث بیست و ششم

معانی الأخبار ل، الخصال عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّ بِالْکُوفَةِ قَوْماً یَقُولُونَ مَقَالَةً یَنْسُبُونَهَا إِلَیْکَ فَقَالَ وَ مَا هِیَ قَالَ یَقُولُونَ إِنَّ الْإِیمَانَ غَیْرُ الْإِسْلَامِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَعَمْ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ صِفْهُ لِی قَالَ مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَقَرَّ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّکَاةَ وَ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّ الْبَیْتَ فَهُوَ مُسْلِمٌ قُلْتُ فَالْإِیمَانُ قَالَ مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَقَرَّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّکَاةَ وَ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّ الْبَیْتَ وَ لَمْ یَلْقَ اللَّهَ بِذَنْبٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ النَّارَ فَهُوَ مُؤْمِن‏ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ أَیُّنَا لَمْ یَلْقَ اللَّهَ بِذَنْبٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ النَّارَ فَقَالَ لَیْسَ هُوَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا هُوَ لَمْ یَلْقَ اللَّهَ بِذَنْبٍ أَوْعَدَ عَلَیْهِ النَّارَ وَ لَمْ یَتُبْ مِنْه. 

از این روایت معلوم می شود ایمان در اصطلاح ائمه علیهم السلام مصطلحات مختلفی دارد. ایمان اصطلاحی در این روایت این است که مسلم باشد اما گناه نکرده باشد. به چنین کسی مؤمن می گویند. قهرا چون معرفه ائمه و اعتقاد به ایشان واجب است پس قهرا کسی که می خواهد گناه نکند باید این اعتقاد و معرفت را پیدا کند.

ابوبصیر سوال می کند کار خیلی مشکل شد چون چه کسی از ماست که بدون گناه از دنیا برود. بنابراین هیچ کس از ما مؤمن نیست. حضرت پاسخ دادند این گونه که خیال کردی مقصود نبود. بلکه منظور این بود که توبه نکرده باشد. وگرنه اگر گناه کند و توبه کند باز مؤمن است. و این نشان می دهد که معصومین در روایات گاهی قید را نمی آورند. و کأن آن را به معلومیتش واگذار کرده اند. ابوبصیر در این روایت خیال کرد که کلام حضرت اطلاق دارد و توجه به مقید لبی نکرد. زیرا به دلیل روایاتی چون التائب من الذنب کمن لا ذنب له و یا ادله دیگر که دلالت دارد بر اینکه خداوند گناهان را می بخشد مسلم است که چنین مقیدی وجود دارد.

در این روایت اقرار بما جاء من عندالله در ارکان اسلام اضافه شده است.

 

روایت دوم: روایت سعدان بن مسلم

الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[8] قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا الْإِیمَانُ فَجَمَعَ لِیَ الْجَوَابَ‏ فِی‏ کَلِمَتَیْنِ‏ فَقَالَ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ أَنْ لَا تَعْصِیَ اللَّهَ قُلْتُ فَمَا الْإِسْلَامُ فَجَمَعَهُ فِی کَلِمَتَیْنِ فَقَالَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَتَنَا وَ نَسَکَ نُسُکَنَا وَ ذَبَحَ ذَبِیحَتَنَا.[9]

حضرت در جواب سائل می فرمایند: اسلام این است که شخص به آن چیزهایی که ما شهادت می دهیم شهادت بدهد. آن چه ما به آن شهادت می دهیم الوهیت و وحدانیت و رسالت است. البته از این روایت ممکن است کسی استفاده کند که چون ما شهادت به معاد هم می دهیم پس چنین شهادتی هم لازم است. و یا شهادت به ولایت امیرالمومنین.

بعد علاوه بر شهادت فرموده اند: «نسک نسکنا».

در این عبارت دو احتمال وجوددارد: «نسک» معمولا در عبادات حج استعمال می شود اما در بعض روایات در مطلق عبادت به کار می رود که معنای عبارت این است که همان عباداتی که ما انجام می دهیم را انجام دهد که مراد همان مواردی که در روایات قبل گذشت. همچنین ذبح ذبیحتنا نیز اضافه شده است.

از این جهت که اقرار بما جاء به النبی نیز در ضمن شهادات ماست، این روایت را جزء این طائفه قرار دادیم اگر چه به وضوح روایت قبلی نیست. اما از این جهت که ممکن است کسی شهاداتنا را شامل مجموع شهادات اسلام بداند می توان این روایت را طائفه پنجم از روایات قرار داد.

 

روایت سوم: روایت کتاب عیسی بن مستفاد

کِتَابُ الطُّرَفِ، لِلسَّیِّدِ عَلِیِّ بْنِ طَاوُسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عِیسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ مِمَّا رَوَاهُ فِی کِتَابِ الْوَصِیَّةِ قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیهماالسلام قَالَ: سَأَلْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ بَدْءِ الْإِسْلَامِ کَیْفَ أَسْلَمَ عَلِیٌّ وَ کَیْفَ أَسْلَمَتْ‏ خَدِیجَةُ فَقَالَ لِی أَبِی إِنَّهُمَا لَمَّا دَعَاهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا عَلِیُّ وَ یَا خَدِیجَةُ إِنَّ جَبْرَئِیلَ عِنْدِی یَدْعُوکُمَا إِلَى بَیْعَةِ الْإِسْلَامِ فَأَسْلِمَا تَسْلَمَا وَ أَطِیعَا تَهْدِیَا فَقَالا فَعَلْنَا وَ أَطَعْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ عِنْدِی یَقُولُ لَکُمَا إِنَّ لِلْإِسْلَامِ شُرُوطاً وَ عُهُوداً وَ مَوَاثِیقَ فَابْتَدِیَاهُ بِمَا شَرَطَ اللَّهُ عَلَیْکُمَا لِنَفْسِهِ وَ لِرَسُولِهِ أَنْ تَقُولَا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ فِی مُلْکِهِ وَ لَمْ یَلِدْهُ وَالِدٌ وَ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً إِلَهاً وَاحِداً مُخْلِصاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَةِ وَ نَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یَرْفَعُ وَ یَضَعُ وَ یُغْنِی وَ یُفْقِرُ وَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ قَالا شَهِدْنَا قَالَ وَ إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ عَلَى الْمَکَارِهِ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ الذِّرَاعَیْنِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ غُسْلُ الْجَنَابَةِ فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ أَخْذُ الزَّکَاةِ مِنْ حِلِّهَا وَ وَضْعِهَا فِی أَهْلِهَا وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ الْعَدْلُ فِی الرَّعِیَّةِ وَ الْقَسْمُ بِالسَّوِیَّةِ وَ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ إِلَى الْوُصُولِ إِلَى الْإِمَامِ فَإِنَّهُ لَا شُبْهَةَ عِنْدَهُ وَ طَاعَةُ وَلِیِّ الْأَمْرِ بَعْدِی وَ مَعْرِفَتُهُ فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً وَاحِداً وَ مُوَالاةُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ مُعَادَاةُ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ حِزْبِهِ وَ أَشْیَاعِهِ وَ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْأَحْزَابِ تَیْمٍ وَ عَدِیٍّ وَ أُمَیَّةَ وَ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ الْحَیَاةُ عَلَى دِینِی وَ سُنَّتِی وَ دِینِ وَصِیِّی وَ سُنَّتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ الْمَوْتُ عَلَى مِثْلِ ذَلِکَ وَ تَرْکُ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ مُلَاحَاةُ النَّاسِ یَا خَدِیجَةُ فَهِمْتِ مَا شَرَطَ رَبُّکِ عَلَیْکِ قَالَتْ نَعَمْ وَ آمَنْتُ وَ صَدَّقْتُ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ قَالَ عَلِیٌّ ع وَ أَنَا عَلَى ذَلِکَ فَقَالَ[10] یَا عَلِیُّ تُبَایِعُهُ عَلَى مَا شَرَطْتُ عَلَیْکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَبَسَطَ رَسُولُ اللَّهِ کَفَّهُ فَوَضَعَ کَفَّ عَلِیٍّ ع فِی کَفِّهِ فَقَالَ بَایِعْنِی یَا عَلِیُّ عَلَى مَا شَرَطْتُ عَلَیْکَ وَ أَنْ تَمْنَعَنِی[11] مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَکَ فَبَکَى عَلِیٌّ ع فَقَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اهْتَدَیْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ وَ رَشَدْتَ وَ وُفِّقْتَ وَ أَرْشَدَکَ اللَّهُ یَا خَدِیجَةُ ضَعِی یَدَکِ فَوْقَ یَدِ عَلِیٍّ[12] فَبَایِعِی لَهُ فَبَایَعَتْ عَلَى مِثْلِ مَا بَایَعَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَى أَنَّهُ لَا جِهَادَ عَلَیْهِ[13] ثُمَّ قَالَ یَا خَدِیجَةُ هَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاکِ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِی قَالَتْ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَایَعْتُهُ عَلَى مَا قُلْتَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکَ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً عَلِیماً.[14]

 این حدیث ادامه دارد و در ادامه از جمله واجباتی که در تحقق اسلام لازم است می فرمایند:

وَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ مِنْ کُلِّ مَا یَمْلِکُهُ[15] أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ حَتَّى یَرْفَعَهُ إِلَى وَلِیِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَمِیرِهِمْ وَ بَعْدَهُ [إِلَى‏] وُلْدِه

 

بنابراین مجموعا چهار طائفه روایات داریم که در روایت آخر بسیاری موارد دیگر هم اضافه شده بود. البته موارد اضافه شده ممکن است به عنوان مستحبات و اموری که باعث افضل شدن اسلام آوردن می شود باشد و گرنه مقدار لازم همان مواردی است که در روایت قبل گفته شده است.

 

بعض طوائف دیگر هم وجود دارد که دلالتش زیاد واضح نیست.

مانند بحار ج65 صفحه277 حدیث 31 که حدیث بسیار مفصلی از تحف العقول است.

 

جمع بین طوائف

وجوهی برای جمع بین طوائف بیان شده است:

جمع بین طائفه اول و دوم: ضعف سند طائفه اول و تقیید بواسطه طائفه دوم

طائفه اول یک روایت بیشتر نبود و سندش هم تام نبود علاوه بر این که مقید می شود به روایات طائفه دوم به خصوص که طائفه دوم همان مطلب را از رسول الله نقل می کند به اضافه شهادت به رسالت.[16]

بنابراین امر طائفه اول آسان است زیرا هم ضعف سند دارد و هم قابل تقیید به روایات طوائف بعد است.

علاوه بر این که واضح است که شهادت به الوهیت تنها کافی نیست و شهادت به رسالت نبی اکرم باعث مسلمان شده است. زیرا قبل از اسلام هم معمولا شهادت به الوهیت میداده اند زیرا بسیاری از کفار یهودی و مسیحی بودند به خصوص علمای غیر منحرف از ایشان. و حتی در مورد اینها ممکن است گفته شود شهادت به رسالت کافی نیست و نیازی به تکرار آن چه قبلا به آن معترف بودند نیست همان طور که بحث آن خواهد آمد.

جمع بین طوائف دوم و سوم و چهارم

اما آیا باید روایات طائفه دوم را هم به طائفه سوم تقیید نمود و اعمال جوارحی را لازم دانست که در نتیجه آن اگر کسی شهادتین بگوید اما نماز نخواند و حج نرود و ... مسلمان نمی شود؟

 و همچنین باید به طائفه چهارم هم باید تقیید کنیم به طوری که اقرار بما جاء به النبی هم لازم است؟

وجه اول: ظهور طائفه سوم و چهارم در عدم قیدیت به جهت ملازمه غالبیه

گفته شده در اینجا نمی توان تقیید نمود زیرا امر زائد در آن دو طائفه سوم و چهارم از قبیل اموری هستند که ملازمه غالبیه با قبول شهادتین و اقرار به شهادتین دارند. یعنی کسی که شهادت به آن دو مطلب می دهد قهرا پذیرفتن رسالت همراه با این است که ما جاء به النبی حق است. زیرا پیامبر سفیر و مبلغ از جانب خداست.بنابراین وقتی می پذیرد که او رسول است و وظیفه رسول ابلاغ احکام است و حتی تشکیل حکومت و مانند آن هم از حیث رسول بودن او نیست. و ما علی الرسول الا البلاغ[17] و تشکیل حکومت سمت دیگری برای پیامبر است.

بنابراین احتمال دارد که ذکر ما جاء به النبی در کنار شهادتین از باب ذکر لازم در کنار ملزوم باشد. نه این که دخالت و موضوعیت داشته باشد که اگر کسی در اثر غفلت آن را بیان نکرد مسلمان نشود.

همچنین اتیان به آن اعمال هم چنین است. کسی که مسلمان شده است و رسالت را پذیرفته است و قبول کرده که این احکام را پیامبر آورده است چطور آن را عمل نکند؟ قهرا به حسب غلبه ای که دارد ملازمه با این موارد دارد و در اصول فرموده اند که قیود غالبی و قیودی که در اثر ملازمه با آن چه که گفته شده ذکر می شود مفهوم ندارد و حتی مفهوم تحدید هم برای آن حاصل نمی شود ولو در مقام تحدید هم هست. زیرا ممکن است ذکر اینها در اثر غلبه داشتن باشد. مثل این که کسی که می خواهد علاقه خود را به طلاب به جهت انتسابشان به حضرت بقیه الله بیان کند می گوید من به معممین علاقه دارم. در اینجا چون معمولا طلاب عمامه دارند.[18] این گونه تعبیر می کند نه این که قصد او احتراز از غیر معممین باشد.

در اینجا هم با توجه به این که این قیود غالب الملازمه با شهادتین هستند ظهور در قیدیت این موارد پیدا نمی شود تا بخواهیم مطلقات طائفه ثانیه را تقیید کنیم. و حداقل آن این است که بگوییم اجمال پیدا می کند. همان طور که در آیه شریفه ربائبکم اللاتی فی حجورکم[19] فرموده اند چون معمولا دختران همسران در دامان اشخاص بزرگ می شده اند این گونه تعبیر شده است. نه این که این گونه ربیبه ها خصوصیت داشته باشند و غیر اینها یعنی کسانی که قبل از ازدواج مادرشان از ازدواج کرده اند و جدا شده اند و یا کسانی که بعدا ازدواج می کنند و از پدر جدا می شوند و یا دخترانی که از ابتدا جدا زندگی کرده اند محرم نشوند.

در واقع عرف از این عبارت قیدیت را نمی فهمد. البته بعضی مانند مرحوم خویی این را نمی پذیرند و می فرمایند در اینجا اگر دلیل خارجی نبود تنها باید حکم به محرمیت این دختران می کردیم. اما این نظر شاذی است و غالب اصولیان می فرمایند چنین قیودی ظهور پیدا نمی کند. و حتی نمی فرمایند اجمال دارد بلکه عموم می فهمند. معنای اجمال این است که نمی دانیم شاید قید باشد و شاید نباشد اما معروف این است که اصلا این قیود مانع ظهور نمی شود و مانند این است که گفته نشود.

در روایات مورد بحث نتیجه هر دو مسلک یکی است. زیرا اگر بگوییم قیود ظهور در عدم قیدیت دارد اساسا مفاد دو طائفه یکی می شود و اگر بگوییم اجمال دارند چون این روایات ظهوری پیدا نمی کنند و مقید منفصل هستند قهرا دست از اطلاق طائفه دوم بر نمی داریم.

وجه دوم: اظهریت روایات طائفه دوم

طائفه دوم اظهر در عدم قید است. بنابراین این دو طائفه در نفی دخالت دو قید اقرار بما جاء به النبی و بعض اعمال اظهر از دو طائفه سوم و چهارم هستند و این دو طائفه ظاهر هستند. به واسطه اظهر از ظاهر دست برمی داریم. و این دو طائفه را حمل بر مرتبه بالاتر می کنیم.

یعنی بهتر این است که در زمان اسلام آوردن به این فروعات اقرار کند و پایبندی خودش را نشان بدهد.

 


[1] ج65 بحار ص246 ح6

[2] دلیل اینکه حضرت جواب نمی دادند شاید به این جهت بوده است که سائل آن را در جمع می پرسیده و حضرت به دلیل تقیه نمی توانستند پاسخ او را بدهند.

[3] همان صفحه 288 ح46

[4] الکافی عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ سَهْلٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ‏ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْإِیمَانُ مَا اسْتَقَرَّ فِی الْقَلْبِ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَدَّقَهُ الْعَمَلُ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِهِ وَ الْإِسْلَامُ مَا ظَهَرَ مِنْ قَوْلٍ أَوْ فِعْلٍ وَ هُوَ الَّذِی عَلَیْهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ مِنَ الْفِرَقِ کُلِّهَا وَ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَیْهِ جَرَتِ الْمَوَارِیثُ وَ جَازَ النِّکَاحُ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَ أُضِیفُوا إِلَى الْإِیمَانِ

[5] الخصال عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَهْدِیٍّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مَیْمُونِ بْنِ سِیَاهٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنِ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَ صَلَّى صَلَوَاتِنَا وَ أَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَلَهُ مَا لَنَا وَ عَلَیْهِ مَا عَلَیْنَا

[6] الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَا الْإِیمَانُ فَجَمَعَ لِیَ الْجَوَابَ فِی کَلِمَتَیْنِ فَقَالَ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ أَنْ لَا تَعْصِیَ اللَّهَ قُلْتُ فَمَا الْإِسْلَامُ فَجَمَعَهُ فِی کَلِمَتَیْنِ فَقَالَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَتَنَا وَ نَسَکَ نُسُکَنَا وَ ذَبَحَ ذَبِیحَتَنَا

[7]  الخرائج و الجرائح رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَسِیرُ فِی بَعْضِ مَسِیرِهِ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ یَطْلُعُ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْضِ هَذِهِ الْفِجَاجِ شَخْصٌ لَیْسَ لَهُ‏عَهْدٌ بِإِبْلِیسَ مُنْذُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَمَا لَبِثُوا أَنْ أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ قَدْ یَبِسَ جِلْدُهُ عَلَى عَظْمِهِ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ وَ اخْضَرَّتْ شَفَتَاهُ مِنْ أَکْلِ الْبَقْلِ فَسَأَلَ عَنِ النَّبِیِّ ص فِی أَوَّلِ الرِّفَاقِ حَتَّى لَقِیَهُ فَقَالَ لَهُ اعْرِضْ عَلَیَّ الْإِسْلَامَ فَقَالَ قُلْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ أَقْرَرْتُ قَالَ تُصَلِّی الْخَمْسَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ قَالَ أَقْرَرْتُ قَالَ تَحُجُّ الْبَیْتَ الْحَرَامَ وَ تُؤَدِّی الزَّکَاةَ وَ تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ قَالَ أَقْرَرْتُ فَتَخَلَّفَ بَعِیرُ الْأَعْرَابِیِّ وَ وَقَفَ النَّبِیُّ فَسَأَلَ عَنْهُ فَرَجَعَ النَّاسُ فِی طَلَبِهِ فَوَجَدُوهُ فِی آخِرِ الْعَسْکَرِ قَدْ سَقَطَ خُفُّ بَعِیرِهِ فِی حُفْرَةٍ مِنْ حُفَرِ الْجِرْذَانِ فَسَقَطَ فَانْدَقَّتْ عُنُقُ الْأَعْرَابِیِّ وَ عُنُقُ الْبَعِیرِ وَ هُمَا مَیِّتَانِ فَأَمَرَ النَّبِیُّ فَضُرِبَتْ خَیْمَةٌ فَغُسِّلَ فِیهِ ثُمَّ دَخَلَ النَّبِیُّ فَکَفَّنَهُ فَسَمِعُوا لِلنَّبِیِّ حَرَکَةً فَخَرَجَ وَ جَبِینُهُ یَتَرَشَّحُ عَرَقاً وَ قَالَ إِنَّ هَذَا الْأَعْرَابِیَّ مَاتَ وَ هُوَ جَائِعٌ وَ هُوَ مِمَّنْ آمَنَ وَ لَمْ یَلْبِسْ إِیمَانَهُ بِظُلْمٍ فَابْتَدَرَهُ الْحُورُ الْعِینُ بِثِمَارِ الْجَنَّةِ یَحْشُونَ بِهَا شِدْقَهُ هَذِهِ تَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اجْعَلْنِی فِی أَزْوَاجِهِ وَ هَذِهِ تَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اجْعَلْنِی فِی أَزْوَاجِه‏

[8] این روایت را استاد معظم هم در طائفه سوم و هم در طائفه جهارم ذکر نمودند.(مقرر)

[9] بحار الانوار ج65 ص271  ح28

[10] ظاهرا فاعل فقال در اینجا جبرئیل است و تبایعه یعنی تبایع رسول الله. چون این سخنان را پیامبر از لسان جبرئیل فرمود.

[11] هر چه برای خودت نمی پسندی برای من هم نپسندی.

[12] منظور این است که خدیجه دستت را در فضای بالای دست امیرالمومنین قرار بده نه اینکه مماس با دست حضرت باشد.

[13] صحیح این عبارت لا جهاد علیها است.

[14] بحار الانوار ج65 ص392 ح41

[15] از مرحوم آیت الله بهجت نقل شده که ایشان می فرمودند قرض هم خمس دارد یعنی مالی که انسان قرض گرفته و مصرف نکرد در حالی که سال بر آن می گذرد خمس دارد. مستند این فتوا برای بسیاری جای سوال بود. زیرا مال قرض گرفته شده فاضل موؤنه نیست و فائده نیست. مستند این فتوا این روایت است زیرا فرموده اند اخراج الخمس من کل ما یملکه احد من الناس. هر چه انسان مالک است چه عنوان فائده بر آن صدق کند و چه صدق نکند. لکن سند این روایت مخدوش است زیرا مرسله است و اسناد علی بن طاووس تا علی بن عیسی بن المستفاد معلوم نیست.

[16] روایت طائفه اول : قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص‏ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حَرُمَ عَلَیَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ.

رایت طائفه دوم: قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَکُمْ حَتَّى تَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَإِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ حَقَنْتُمْ‏ بِهَا أَمْوَالَکُمْ وَ دِمَاءَکُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ کَانَ حِسَابُکُمْ عَلَى اللَّه‏

[17] مائده:99

[18] خصوصا در ازمنه قدیم که رسم بود هر کسی به محض ورود در طلبگی عمامه می گذاشت.

[19] نساء:23

Parameter:18578!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 118
تعداد بازدید دیروز :521
تعداد بازدید ماه جاری : 5341
تعداد کل بازدید کنندگان : 793642