بسمه تعالی
«أَخْبَرَنِی جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّازِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْبَلْخِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَابُنْدَارَ الْإِسْکَافِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ الْمَذَارِیِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ قَالَ: قَرَأْتُ هَذِهِ الرِّسَالَةَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی بِخَطِّهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیُّ أَحْسَنَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ أَسْکَنَکَ جَنَّتَهُ وَ مَنَعَکَ مِنَ الْخِزْیِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ حَشَرَکَ اللَّهُ مَعَنَا یَا عَلِیُّ قَدْ بَلَوْتُکَ وَ خَیَّرْتُکَ فِی النَّصِیحَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْخِدْمَةِ وَ التَّوْقِیرِ وَ الْقِیَامِ بِمَا یَجِبُ عَلَیْکَ فَلَوْ قُلْتَ إِنِّی لَمْ أَرَ مِثْلَکَ لَرَجَوْتُ أَنْ أَکُونَ صَادِقاً فَجَزَاکَ اللَّهُ جَنَّاتِ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا فَمَا خَفِیَ عَلَیَّ مَقَامُکَ وَ لَا خِدْمَتُکَ فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَأَسْأَلُ اللَّهَ إِذَا جَمَعَ الْخَلَائِقَ لِلْقِیَامَةِ أَنْ یُحِبُّوکَ بِرَحْمَةٍ تَغْتَبِطُ بِهَا إِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاء»[1]
این نامه تقدیر نامه امام جواد علیه السلام است نسبت به علی بن مهزیار و این برای ما طلاب نشان دهنده راهی است که باعث خوشنودی و رضایت آنهاست.
گفته شد دو دسته دلیل وجود داشت. بعضی ادله دلالت داشت بر این که یقین در دخول در اسلام معتبر نیست و ادله دیگر دلالت بر اعتبار یقین داشت.
برای جمع بین این دو دلیل و این که در قبال این دوطائفه چه موقفی باید داشته باشیم راه حل اول این بود که بگوییم جمع دلالی وجود دارد که بیان شد.
راه دوم:
بیرون از این دو طائفه روایاتی وجود دارد که شاهد جمع بین این دو طائفه هستند و نتیجه این است که یقین لازم نیست.
شاهد جمع صحیحه محمد بن مسلم است.
«و عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبیه عن خلف بن حماد عن أبی أیوب عن محمد بن مسلم قال کنت عند أبی عبد الله ع جالسا عن یساره و زرارة عن یمینه فدخل علیه أبو بصیر- فقال یا أبا عبد الله ما تقول فیمن شک فی الله فقال کافر یا أبا محمد- قال فشک فی رسول الله فقال کافر ثم التفت إلى زرارة فقال إنما یکفر إذا جحد.»[2]
جحد را علما به «انکار به لسان» معنا کردهاند یعنی کسی که در دلش شک کند و آن را به زبان بیاورد، کافر است.
این صحیحه هم شاهد جمع و هم حاکم میتواند باشد. شاهد جمع است از باب اینکه اگر به هر دو طائفه نگاه شود مشاهده میشود که به حسب ظاهر با هم سازگاری ندارند و این صحیحه شاهد است که آن دو طائفه چگونه با هم إلتیام دارند و وجه إلتیام به این است که از این صحیحه دانسته میشود آن روایات که میگوید: اگر کسی شهادتین را إظهار نماید ولو شک در قلب داشته باشد مسلمان است، مربوط به مواردی است که إظهار شک و انکار لسانی نداشته باشد و آن روایاتی که میگوید: شخص شاک کافر است ولو شهادتین را إظهار کرده باشد، مربوط به مواردی است که إظهار شک و انکار لسانی داشته باشد.
این صحیحه حاکم و مفسِّر است از باب اینکه اگر به هر یک از روایات جداگانه نگاه شود، شارح و تفسیر کننده روایت است یعنی اگر گفته شده: کسی شهادتین را إظهار نماید ولو شک در قلب داشته باشد مسلمان است، به این شرط است که إظهار شک و انکار لسانی نداشته باشد و اگر گفته شده: شخص شاک کافر است ولو شهادتین را إظهار کرده باشد، به این شرط است که إظهار شک و انکار لسانی داشته باشد.
اشکال راه دوم:
این معنا با معنای گفته شده در معظم کتب لغت سازگاری ندارد زیرا در لغت جحد به معنای انکار با علم است و بدین جهت این روایت نمیتواند شاهد باشد.
صحاح:
«الجُحُودُ: الإنکار مع العلم.»[3]
مجمع البحرین:
«قوله تعالى: وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ [27/ 14] أی جحدوا بالآیات بألسنتهم و استیقنوها فی قلوبهم. و الاستیقان أبلغ من الإیقان. و الجحود هو الإنکار مع العلم، یقال جحد حقه جحدا و جحودا: أی أنکره مع علمه بثبوته. قوله: یَجْحَدُونَ* [6/ 33] أی ینکرون ما تستیقنه قلوبهم.»[4]
مفردات راغب:
«الجُحُود: نفی ما فی القلب إثباته، و إثبات ما فی القلب نفیه، یقال: جَحَدَ جُحُوداً و جَحْداً قال عزّ و جل: وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اسْتَیْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ [النمل/ 14]، و قال عزّ و جل: بِآیٰاتِنٰا یَجْحَدُونَ* [الأعراف/ 51].»[5]
لسان العرب:
«الجَحْدُ و الجُحُود: نقیض الإِقرار کالإِنکار و المعرفة»[6]
الطراز الاول:[7]
«جَحَدَهُ حقَّهُ و بَحقِّه- کمَنَعَ- جَحْداً و جُحُوداً: نَفَاهُ على عِلْمِهِ بثُبوتِهِ»[8]
جوابهای اشکال:
جواب اول:
بر فرض در لغت جحد به معنای انکار با علم باشد ولی در خصوص روایت مورد بحث جحد به این معنا استعمال نشده است بلکه در معنای دیگر به صورت مجاز استعمال شده است زیرا موضوع سوال سائل شک است چون سائل سوال کرد که من شک فی الله و من شک فی رسول الله صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام در همین فرضِ شک فرموده است که اگر جحد کند کافر میباشد و همچنین واژه جحد در این روایت به معنای انکار قلبی نیست زیرا فرض بر این است که شخص شک در قلب دارد و از این رو قطعا جحد قلبی را دارد.
بنابر این با توجه به سوال سائل معنای جحد همان انکار به لسان است و مقصود از انکار لسانی این است که با کاری عدم اعتقاد خود را إظهار نماید مانند مقاله نوشتن.
«إذا جحد ای إذا أظهر عدم اعتقاده»
جواب دوم:
در لغت هم واضح نیست که واژه جحد به معنای انکار با علم باشد بلکه جحد به معنای انکار است چه اینکه علم داشته باشد یا نداشته باشد و شاهدش این است که اگر واژه جحد به معنای انکار با علم باشد دیگر در آیه «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»[9] تقیید و تاکید نمودن «وَ جَحَدُوا بِها» به عبارت «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» لزوم نداشت زیرا خود عبارت «وجحدوا بها» میرساند که انکار آنها از روی علم می باشد. از این رو دانسته میشود که در عرف و در لغت واژه جحد به معنای انکار لسانی است ولو در قلب شک داشته باشد ولی در آیه شریفه فرد شاخص آن که انکار با یقین و علم باشد، بیان میشود.
لغویین بعد از معنا کردن واژه جحد، آیه را ذکر کردهاند و از این به دست میآید که ممزوج شده معنای لغوی با آیه و از این رو گفته شده است که جحد در مواردی است که انکار با علم باشد.
راه سوم:
جمع عرفی و شاهد جمع وجود ندارد لذا این دو طائفه با هم تعارض میکنند و باید قواعد باب تعارض را إعمال نمود و نتیجه این است که یقین لازم نیست.
در این صورت سه بیان برای اتخاذ روایاتی که میگوید: در اسلام یقین شرط نیست، وجود دارد.
بیان اول:
طائفهای که یقین را در تحقق اسلام لازم میداند، مخالف سنت قطعیه است زیرا مسلم است که رسول الله صلی الله علیه و آله اسلام کسانی مانند ابوسفیان را که در قلب یقین نداشتند پذیرفتهاند و این سیره در زمان امام علی علیه السلام و بعد از ایشان نیز حتی در خلفاء غاصب استمرار داشته است و یکی از شرایط حجیت خبر واحد این است که مخالف با سنت قطعیه نباشد ولو آن خبر معارض نداشته باشد.
بیان دوم:
بر فرض مخالفت با سنت قطعیه از شرایط حجیت خبر واحد نباشد چنانچه در معمول کلمات این شرط ذکر نشده است ولی این دو طائفه تعارض میکنند و نوبت به إعمال قواعد باب تعارض میرسد و در این صورت روایاتی که میگوید: در اسلام یقین شرط نیست، موافق کتاب است زیرا در سوره حجرات آیه 14 آمده است:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[10]
البته بنابر اینکه مقصود از عبارت «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ» عدم علم باشد که معمول مفسرین نیز اینگونه معنا فرمودهاند و یکی از مرجحات باب تعارض موافقت با کتاب است.
بیان سوم:
اگر از موافقت با کتاب صرف نظر شود باز روایاتی که میگوید: در اسلام یقین شرط نیست، باید اخذ نمود زیرا این روایات موافق با سنت است. البته بنابر اینکه موافقت با سنت از مرجحات باشد.
برخی قائلند که یقین لازم نیست ولی باید در نهاد و ضمیر و قلب خود بناء بگذارد که دین من اسلام است ولو یقین هم نداشته باشد مانند اینکه برخی از علمای مسیحی با اینکه اسلام را حق میدانند ولی بنائ خود را بر این گذاشتهاند که به دین مسیحیت عمل کنند.
دلیل اول:
«255 عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ وَصَفُوا الْحَقَ وَ عَمِلُوا بِهِ وَ لَمْ یَعْقِدْ قُلُوبُهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ مَا انْتَفَعُوا.»[11]
تقریب استدلال:
اگر مردم حق را وصف کنند و بگویند خدا یکی است و پیامبر صلی الله علیه و آله رسول خدا میباشد و عمل هم بکنند ولی قلبشان بر حق بودن این مطلب گره نخورده باشد، بهره ای نخواهند برد و مقتضای اطلاق «ما انتفعوا» این است که نه در دنیا و نه در آخرت انتفاعی نمیبرند. بنابر این حقن دماء و اموال، و مناکحه با مسلمین و ارث بردن و مانند اینها برای اینان پیش نخواهد آمد.
[1]. بحار الانوار ج50 ص105
[2]. وسائل الشیعة، ج28، ص: 356
[3]. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة، ج2، ص: 451
[4]. مجمع البحرین، ج3، ص: 20
[5]. مفردات ألفاظ القرآن، ص: 187
[6]. لسان العرب، ج3، ص: 106
[7]. بزرگان علماء مانند مرحوم شیخ انصاری ره در مباحث فقهی خود از این کتاب نقل مینمایند.
[8]. الطراز الأول، ج5، ص: 259 - 260
[9]. نمل / آیه 14: و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.
[10]. [برخى از] بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است. و اگر خدا و پیامبرِ او را فرمان برید از [ارزشِ] کردههایتان چیزى کم نمىکند. خدا آمرزنده مهربان است.»
[11]. المحاسن، ج1، ص: 248 – 249؛ بحار الأنوار، ج65، ص: 281