25 مرداد 1402 | 30 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع - جلسه 56

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.

بحث در عناصر مأخوذه‌ی در صدق واژه‌ی اکراه بود. از عبارت ماتن در تحریر الوسیله عناصر مختلفه‌ای استفاده می‌شود عنصر اول این بود که باید آن خواسته‌ی مکرِه ایجاد خوف در نفس مکرَه بکند نسبت به تحقق آن‌چه که توعید می‌کند نسبت به آن‌ها. که این بحث شد. البته ما برای عنوان خوف نمی‌خواهیم بگوییم موضوعیتی وجود دارد حالا، بلکه مقصود این هست که احتمال در نفس مکرَه ایجاد بشود که من اگر این کار را نکنم، این بیع را انجام ندهم، آن اموری که اضرار و حرجی که او توعید کرده به من یا به اطرافیان من، به متعلّقات من، متعلّقین و متعلّقات من وقوع پیدا خواهد کرد. این قید اول است در این قید اول خب ظاهر عبارت ماتن و بسیاری از فقهاء این هست که نفس این احتمال، این خوف کفایت می‌کند. سواءٌ این که این دخیل در تصمیم‌‌گیری مکرَه باشد یا نباشد. بحسب ظاهر اگر نگوییم حالا انصراف دارد بحسب ظاهر این‌جوری هست. ولی بعضی از بزرگان در منهاج الصالحین دام ظلّه، ایشان فرموده است که در صورتی این خوف موجب صدق اکراه است که مؤثّر در تصمیم و اراده‌ی مکرَه باشد. اما اگر مؤثّر در تصمیم و اراده‌ی او نیست، چون او مبالاتی ندارد حالا می‌گوید بزند، بکشد، آتش بزند، مبالاتی به این ندارد. این‌جا می‌فرماید که این بیع صحیح است. فرموده است که «فلا یصحّ بیع المکرَه و شرائه و هو مَن یأمرُهُ غیره» مکرَه کیست؟ و هو، مکره، کسی است که «یأمرُهُ غیرهُ بالبیع أو الشراء علی نحوٍ یُخاف من الإضرار به لو خالفه بحیث یکون لخوف الضرر من الغیر دخلٌ فی صدور البیع أو الشراء منه و أما لو لم یکن له دخلٌ فیه و إن حصلَ له الخوف من ترکه کما لو لم یکن مبالیاً بالضرر المحتمل أو المعلوم فلا یضرّ بالصحّة» پس بنابراین اگر عبارت ماتن که فرموده است که «و المراد به الخائف علی ترک البیع من جهة توعید الغیر علیه بإیقاع ضررٍ أو حرجٍ علیه» مطلقُ الخائف مقصود باشد. نه هرخائفی که این خوف او دخل دارد در اراده‌ی بیع او، نه مطلق الخائف. اگر این مقصود باشد خب قهراً غیر از فرمایش آن منهاج الصالحین می‌شود. اما اگر بگوییم ظاهر این عبارات، منصرَفٌ الیه این عبارات، همین است که این خوف باعث شده که می‌رود معامله را انجام می‌دهد ولو تصریح نکردند، اما انصراف به این دارد. مجرّد مقارنه‌ی بین توعید او و خوف این و بیع نیست. بلکه باعث شده، دخل دارد این خوف او، و از باب ارتکاب اقلّ المکروهین که خب من اگر این بیع را نکنم آن ضرر عظیم وارد می‌شود، اگر بیع را انجام بدهم با این که نمی‌خواهم دوست ندارم این بیع را انجام بدهم این مال را از دست بدهم اما از باب اقلّ المکروهین و الضررین، این را می‌آید انتخاب می‌کند و اراده می‌کند انجام این را.

س: ...

ج: مکروه شخصی است، بله همه‌جا مکروه شخصی است.

خب این بعید نیست که همان‌طور که قبلاً هم بارها می‌گفتیم که در بعضی از کلمات می‌آید اگر کسی بله مورد توعید واقع شده اما کاری را که انجام می‌دهد خودش اصلاً‌ می‌بیند که معامله شیرین است. حالا او می‌گوید بفروش، به زور هم می‌گوید که بفروش، اما اضعاف قیمت دارد از او می‌خرد، می‌گوید ولی اگر نفروشی فلان بلا را بر سر تو درمی‌آورم. این‌جا که معامله می‌بیند که شیرین است و واقعاً خودش قصد می‌کند و آن خوف اصلاً دخالتی نداشته باشد این‌جا ما مطمئن نیستیم که ادله‌ی اکراه می‌گیرد. ادله‌ی اکراه در این صورت بگیرد. یا واژه‌ی اکراه و مکرَه اصلاً از نظر مفهومی این‌جاها را شامل نمی‌شود یا اگر از نظر مفهومی شامل بشود به تناسب حکم و موضوع انصراف دارد از این‌جایی که این جهت، این خوف، ملاک و منشأ و مناط برای اراده‌ی او واقع نشده باشد. این راجع به آن عنصر اول که خوف بود.

عنصر دومی که وجود داشت این بود که این خوف، این خوف حالا دخیل برخاسته‌ی از توعید او باشد، این را هم دیروز بحث کردیم که امام رضوان‌الله علیه علی رغم آن‌ چیزی که در تحریر الوسیله فرمودند گفتیم در بیع‌شان فرمودند که نه این لازم نیست که از توعید او برخاسته باشد. بلکه اگر او امر کرده به فروش و هیچ توعیدی هم نکرده، اما این خائف است که اگر امتثال نکند حرف او را، این بعداً مؤاخذه خواهد کرد او را، عقوبت خواهد کرد او را. ولو توعید هم نکرده، چون مولاست یا چون که یک آدم متکبری است خودش را بالا می‌گیرد، اِ حرف کن را زمین زدی، زمین گذاشتی، اطاعت نکردی، ممکن است که مؤاخذه بکند او را. امام فرمود این‌جا هم اکراه صادق است و لو توعید صریحی از او صادر نشد. بعد فرمودند مگر این که بگوییم که شیخ اعظم هم... به شیخ اشکال فرمودند. حالا این اشکالی که به شیخ فرمودند به خودشان هم به تحریر الوسیله قهراً‌ هست دیگر. آن زمانی که ایشان تحریر الوسیله را نوشتند همان مبنای شیخ را داشتند که نوشتند، حالا بعد در بیع‌شان کأنّ می‌فرمایند، بعد می‌گویند مگر این که بگوییم ایشان هم مقصودشان همین است و مقصود از توعید غیر، به تعبیر و ادبیات مرحوم سید فرقی نمی‌کند که بالصراحة توعید باشد و یا این که کلام و امرش به دلالت التزام و به یک دلالتی بفهماند که اگر نکنی عقوبت می‌شوی.

س: ...

ج: حالا آن بحث بعدی است. یعنی یک اخافه‌ای از ناحیه‌ی کسی ... اصلش، اصلش، حالا از کی، بعد بحث می‌کنیم ... یک اخافه‌ای باید باشد.

عنصر سوم که این‌جا یعنی محل کلام است و بحث است، این هست که آیا این اخافه و این توعید حتماً باید از ناحیه‌ی آن آمر به بیع و طالب بیع باشد یا این که اگر از ناحیه‌ی او نیست، او بنا ندارد، او توعید نمی‌کند به چیزی، حتی اگر اطاعت هم نشود آن خودش این‌جور نیست که بخواهد مؤاخذه بکند، عقوبت بکند، این نیست. اما این امر و نهی او یک پشتوانه‌ای دارد که دیگری برنمی‌تابد مخالفت با این را، مثلاً مثال زده شده به این که اگر ابن سلطان، فرزند سلطان به یک کسی می‌گوید که این خانه‌ات را به من بفروش، این باغ را به من بفروش، می‌گویند رضاخان گاهی می‌رفت یک باغی می‌دید، می‌گفت که باید به من بفروشی. اگر نفروشی پدرت را درمی‌آورم. خب این هم حالا می‌گوید که این متاع را به من بفروش. توعید هم نمی‌کند خودش هم بنا ندارد که اگر امتثال نکرد کاری را انجام بدهد. ولی بابایش می‌گوید اِ حرف پسر من را گوش نکردی، بابایش ممکن است مؤاخذه بکند، خوف این را دارد. یا مریدهای یک کسی این‌جوری هستند. می‌گوید آن‌ها می‌آیند یقه‌ی او را می‌گیرند که اِ او گفت بفروش، نفروختی به او، آیا این‌جا هم اکراه صادق است و بیع باطل است؟ که این توعید از ناحیه‌ی آمر به بیع یا طالب به بیع نیست، اما این مقرون است با این که یک نفری مؤاخذه می‌کند اگر این انجام نشود. در این صورت. ظاهر عبارت ماتن قدس سره که عبارت ایشان این‌جوری است: «الخائفُ علی ترک البیع من جهة توعید الغیر علیه بإیقاع ضررٍ أو حرجٍ» این من جهة توعید الغیر علیه، اعم است از این که آن غیر همان طالب و آمر به بیع باشد یا این که آن غیری که این توعید می‌کند آن خودش باشد یا غیر باشد. عبارت ماتن قدس سره هر دو را شامل می‌شود و هر دو را می‌گیرد. ولی از پاره‌ای از عبارات و ... پاره‌ای که می‌گوییم تعداد آن هم خیلی زیاد است یعنی شاید معمول فقهاء، عبارت‌شان جوری است که همان آمر به بیع باید توعید بکند. مثلاً در منهاج الصالحین محقق حکیم قدس سره و بعد محقق خویی،‌ بعد محقق سیستانی، بعد آقایان دیگر، معمولاً یا مرحوم شیخنا الاستاد آقای تبریزی، این‌ها این‌جوری فرمودند، فرمودند که: «الثالث: الاختیار، فلا یصحّ بیع المکره و هو من یأمُرهُ غیرهُ بالبیع المکروه له علی نحوٍ یُخاف من الاضرار به لو خالفه» این اضرار، این فاعل می‌خواهد دیگر، مصدری است که فاعل می‌خواهد، فاعل این اضرار کیست؟ اگر بگوییم فاعل این اضرار خود آن آمر است، چون در عبارت مرجع ضمیری وجود ندارد غیر از آن آمر، اگر این‌جور معنا بکنیم، ظاهر آن همین است که همان آمر است، فرموده «هو من یأمُرهُ غیره بالبیع المکروه له علی نحوٍ یخاف من الاضراربه لو خالفه بحیث یکون وقوع البیع منه من باب ارتکاب اقل المکروهین» اگر این اضراربه را بگوییم فاعل آن همان آمر است پس بنابراین ظاهر عبارت این آقایان این هست که باید موعّد و آمر و طالب یکی باشد. اگر بگوییم نه این اضرار یُخاف من الاضرار به، از ناحیه‌ی مضرّ، حالا مضرّ هر کسی که می‌خواهد باشد اگر این‌جوری بگوییم مثل عبارت ماتن اطلاق پیدا می‌کند.

خب ظاهر مطلب این هست که آیا اکراه در این مواردی که آمر غیر از موعّد است، ولی روشن است که این کنار آن امری که او دارد می‌کند آن طلبی که او دارد می‌کند این روشن است که یک‌ چنین آدم‌هایی وجود دارند که از طرفداری او برنمی‌تابند که مخالفت با او بشود، این‌جا هم صادق است که گفته بشود این بیع را از روی کراهت انجام داده. این مکره بوده در انجام این بیع. پس بنابراین اطلاق عبارت ماتن قدس سره مورد قبول است بخاطر این که هم واژه‌ی اکراه در این‌جا صادق است و می‌گویند که این بیع مکرهانه بوده، کجا بنده‌ی خدا، اگر چنین چیزی نبود که نمی‌فروخت، عرف می‌گوید که این بیع مکرهانه بوده، بخاطر اکراه بوده. اگر هم دلیل‌مان ادله‌ی دیگری باشد مثل بناء عقلاء باشد و سیره‌ی عقلاء باشد که مردوعه نیست آن هم باز در این صورت می‌گویند که این بیع باطل است. و شراع که این را ردع نفرموده بلکه امضاء فرموده است. بنابراین چه دلیل ما حدیث رفع باشد و چه دلیل ما سیره‌ی عقلاء باشد و چه دلیل ما اصالة الفساد فی المعاملات باشد هر کدام از این‌ها دلیل ما باشد...

س: دایره‌ی اضرار چیست؟

ج: دایره‌ی اضرار، حالا ان شاء‌الله آن هم می‌آید. بحث آن را خواهیم کرد.

س: ...

ج: نه اصلاً آمر شاید اطلاع نداشته باشد.

س: ...

ج: نه نمی‌گویند، چون طرفدارهای بی‌حساب و کتابی هستند که این کار را می‌کنند.

می‌گویند که... شنیدم من، پدر بزرگ ما در محل‌شان روز‌ها می‌آمدند توی مسجد با یک آقایی مباحثه می‌کردند خب توی مباحثه‌های طلبگی گاهی صداها خیلی بالا می‌رود دیگر، خیلی اختلاف در مطلب دارند. به فرمایش امام دعوا هم می‌شود و سر و صدا هم می‌شود بعد هم رفیقانه با هم بلند می‌شوند و می‌روند، این منافاتی با هم ندارد. گفتند یکی از مرید‌های ایشان چماق دست گرفته بوده آمده بوده پشت یک ستون نشسته بوده خیال می‌کرده که این‌ها دعوای واقعی دارند که اگر آن خواست به ایشان حمله بکند با چماق بیاید دفاع بکند. آن هم بنده‌ی خدا خبر ندارد که یک کسی حالا یک چماق دست گرفته آمده این‌جا.

حالا این‌جایی که این مأمور به بیع به یک کسی گفته این خانه را بفروش و این‌ها نه، این اصلاً توعیدی نکرده، اما این یک مریدی دارد یا یک بابایی دارد که برنمی‌تابد مخالفت با این را، و در اثر خوف این که اگر من نفروشم آن بابا یا آن مرید، اضرار به من خواهد داشت یا من را در حرج واقع خواهد ساخت، می‌آید می‌فروشد این‌جا ...

عنصر دیگری که از عبارت ماتن قدس سره و غیر ایشان از فقهاء استفاده می‌َشود این هست که باید این ایعاد و این توعید به نفس ترک بیع باشد، نه به امر آخری، ولو این که بخاطر آن امر آخر باید بفروشد اما ایعاد به بیع نبوده، مثلاً آمده می‌گوید فلان‌ مقدار پول از تو می‌خواهد مثل این ربایش‌هایی که فرزند یک کسی را معاذالله یا چی این‌ را، بعد می‌گوید به حساب من این قدر بریز تا بچه‌ات را آزاد بکنم. یا ماشینش را مثلاً فرض کنید که برمی‌دارد می‌برد به او زنگ می‌زند که اگر بخواهی ماشینت آزاد بشود فلان‌ مقدار به حساب من بریز تا آزاد بکنم و امثال این‌ها. در این موارد خب این که می‌رود خانه را می‌فروشد این‌جا در حقیقت خوف از وقوع آن ضرر، دخالت دارد در اراده‌ی او، اما آیا این‌جا هم معامله باطل است؟ آن جایی که آن ایعاد، آن اضرار به نفس ترک بیع باشد بگوید بفروش، اگر نفروشی فلان بلا را به سر تو می‌آورم یا می‌داند که اگر نفروشد بابای او یا مرید‌های او، بخاطر همین نفروختن، بلا به سر او می‌‌آورند؛ این‌جا گفتیم که اکراه هست و درست نیست. اما اگر نه، آن‌ها کار ندارند می‌گویند از آسمان بیار، من به فروش کار ندارم، من می‌گویم که این پول را باید به من بدهی، که در حقیقت برای این‌که آن پول را تأمین کند مضطر می‌شود به فروش. این‌جاهایی که این‌چنینی هست معمول فقهاء فرموده‌اند که در این موارد اکراه صادق نیست و این بیع باطل نیست. خب بعضی‌ها این‌جا تعبیر به اضطرار کردند مثل مرحوم امام قدس سره در تحریر الوسیله، بعضی هم تعبیر به اضطرار نکردند مثل منهاج الصالحین که فرموده است که «و کذا» یعنی صحیح است و باطل نیست «لو أمره بشیءٍ غیر البیع و کان ذلک الشیء موقوفاً علی البیع المکروه» به غیر بیع او را امر کرد و تهدید کرد، ولی او موقوف بر بیع مکروه بود. «فباع فإنّه یصحّ کما إذا امره بدفع مقدارٍ من المال و لم یُمکنه الا ببیع داره فباعها فإنّه یصحّ بیعه».

بعضی از  اعاظم دام ظلّه در منهاج الصالحین‌شان ایشان این‌جا یک تفصیلی دارند. گفتم معمول فقهاء حرف‌شان این هست که در این صورت اکراه صادق نیست. حتی اگر اضطرار هم صادق باشد در این موارد، و رُفع ما اضطروا الیه که در کنار رُفع ما استکرهوا علیه واقع شده، گفته‌اند آن موجب رفع صحت این بیع نمی‌شود بخاطر این که این امتنان نیست و از این طرف امتنانی است. این بیچاره می‌خواهد پولی فراهم بکند از آن گرفتاری نجات پیدا بکند شارع بگوید نه این بیع تو باطل است پول مال تو نمی‌شود. خب این که به نفع او نیست که، این منتی بر او نیست. پس به این قرینه می‌فهمیم حدیث اضطرار هم این‌جا را نمی‌گیرد.

بعضی از بزرگان فرمودند که تارةً این‌جور است که مثال زدیم این‌جا بیع صحیح است و باطل نیست ولی تارةً این‌جور است. دو نفر می‌آیند با هم تبانی می‌کنند می‌گویند که آقا تو این آدم را حبسش کن و جوری که هیچ چیزی در اختیار او نباشد او را حبسش بکن، خب این از گرسنگی می‌گوید دارد می‌میرد یا یک نیازی دارد. من به او می‌روم می‌گویم که من حاضر هستم به تو مثلاً غذا بدهم یا یک چیزی در اختیار تو بگذارم آن انگشتر خودت را به من بفروش. خب این‌جا که توعید نمی‌کند او را برای فروش انگشتر، این شبیه آن جایی است که اضطرار پیدا کرده، منتها این‌ها با هم تبانی کردند. تواطئا، می‌گویند برای این که این انگشتر را از دست من دربیاوری، تو این را بگیر حبسش کن، من هم به حساب دلسوزی، می‌آیم به او می‌گویم خب من حاضر هستم این مایحتاج تو را در اختیار تو بگذارم آن انگشتر را به من بفروش، به کمک، نه این که اگر نفروشی پدرت را درمی‌آورم. ایشان فرموده است که این‌جا این معامله باطل است. و این آقا آن غذایی که خورده و آن چیزی را که گرفته،‌ ضامن قیمت آن به قیمت سوقیه است. معامله باطل است، این پول در حقیقت مال این شخص نشده که دارد می‌دهد به او و آن خاتم هم مال او نشده، این چیزهایی که مصرف کرده ضمانت دارد. و باید...

محقق سیستانی دام ظله در همان منهاج الصالحین‌شان این‌جوری فرموده، فرموده است که «و کذا اذا الضطر الی البیع أو الشراء فإنّه یصحّ و إن اضطرّه الغیر الیه کما لو أمرهُ بدفع مقدارٍ من المال و لم یُمکنهُ الا ببیع داره و باعها فإنّه یصحّ بیعُها» تا این‌جا مثل اصحاب است. «نعم إذا حصل الاضطرار بمواطاتات الغیر مع ثالثٍ کما لو تواطئا» آن غیر و آن ثالث «علی أن یَحبسهُ أحدهما فی مکان لیضطرّ الی بیع خاتمه مثلاً علی الثانی» می‌گوید یک صحنه‌ای درست می‌کنیم مضطر بشود که این خاتم خودش را به من بفروشد. «إزاء ما یسدّ به رمقه» در مقابل این که او غذا در اختیار او قرار بدهد، چیزی که خلاصه او سدّ رمق بکند. «فالأظهر فساد المعامله و ضمانه» یعنی ضمان آن محبوس، «لِما اضطرّ الی التصرّف فیه بقیمته السوقیة» چون اگر معامله درست بود خب خاتم شده ملک او، پولش شده ملک این محبوس، با این پول آن غذا را خریده است. دیگر ضامن نبود. پول آن را پرداخته. اما الان چون این معامله باطل است پس این ثمن مال محبوس نشده آن خاتم هم مال آن شخص نشده، فلذاست این پول چون مال محبوس نشده، این که پرداخته به عنوان آن غذا، در حقیقت ثمن مال خودش نبوده دیگر، پس ثمن آن نمی‌شود و آن غذایی را که خورده قهراً ضامن است نسبت به آن و باید به قیمت سوقیه‌ی آن بدهد، البته اگر مثلی بود مثل آن را، اگر ... چون الان بعضی‌ غذاها هم دیگر مثلی هست. مثلاً بیسکوئیت‌هایی هست مثل هم هستند. یا بعضی از غذاهای بسته‌بندی شده که عین هم هستند مثل هم هستند این‌ها بعید نیست که مثلی باشد. این قیمت سوقیه که فرموده بر اساس این هست که قیمی باشد. مثلی بود مثل آن، قیمی بود قیمت آن را باید بدهد.

س: استاد ببخشید توی بحث گروگان‌گیری نمی‌توانیم بگوییم اکراهی هست که بخاطر یک مصلحتی بالا و پایین ...

ج: اشکالی ندارد شارع یک جایی بیاید استثناء بفرماید. حالا به چه دلیل بگوییم این حرف را؟ إنّما الکلام در مقیِّد است که به چه دلیل بیاییم این حرف را بزنیم. از تحت ادله‌ی اکراه، این‌جا خارج بکنیم یا خارج نکنیم.

خب پس کأنّ فقهاء می‌فرمایند که باید برای صدق اکراه آن توعید، بر نفس ترک بیع باشد. اما اگر توعید بر یک عمل آخری است و این برای این که تخلّص پیدا بکند از توعید به عمل آخر، بیاید بفروشد، این‌جا اکراه نسبت به این بیع صادق نیست، این بیع تمام است الا این که ما بیاییم این قید اخیر را که این بزرگوار فرموده بخواهیم این‌جا اعمال بکنیم. آیا برای فرمایش ایشان، ... وجهی هست یا نه؟ ان شاء‌الله جلسه‌ی بعد. البته ما دل‌مان می‌خواهد امروز هم بعضی از دوستان فاضل خیلی خوب درس دارند باز آمدند گلایه کردند که شما وقتی از یازده می‌گذرد ما به درس‌های بعدی‌مان‌ نمی‌رسیم حق هم با آن‌ها هست دعا کنید که ما آدم بشویم یک خرده زود‌تر بیاییم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 

Parameter:16858!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 46
تعداد بازدید روز : 311
تعداد بازدید دیروز :521
تعداد بازدید ماه جاری : 5534
تعداد کل بازدید کنندگان : 793835