لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا اباالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام»
بحث در ادلهی داله بر عدم وجوب احتیاط در شبهات غیرمحصوره بود. دلیل دیگری که برای این منظور اقامه شده این دلیل هست که وقتی اطراف علم اجمالی کثیر شد این موجب میشود که در هر مورد که انسان توجه میکند اطمینان به عدم تکلیف در آن مورد پیدا میکند. و وقتی اطمینان به عدم تکلیف پیدا کرد قهراً چون این اطمینان حجت عقلایی و در اثر امضاء شارع حجت شرعی است پس حجت پیدا میکند که این جا تکلیف نیست. وقتی حجت پیدا کرد که تکلیف نیست قطع به عدم عقاب پیدا میکند. بنابراین چون قاطع است که عقاب ندارد بنابراین ارتکاب او محذوری ندارد و احتیاط واجب نیست. بنابراین سه مقدمه در این جا ضمیمه میشود که این نتیجه حاصل میشود. مقدمه أولی این هست که در اثر کثرت اطراف؛ اطمینان حاصل میَشود به این که تکلیف در این موردی که میخواهد مرتکب او بشود وجود ندارد.
مقدمه دوم؛ این اطمینان حجت عقلایی و بالتبع حجت شرعی است چون ردعی از این اتکاء به اطمینان در شرع نیست بلکه امضاء شده.
مقدمه سوم این است که بعد از این که اماره بر عدم وجود تکلیف وجود داشت، انسان قطع به عدم عقاب پیدا میکند. مثل این میماند که یک روایت معتبرهای قائم بشود فلان چیز حلال است، حرام نیست، واجب نیست. آن جایی که وقتی اماره قائم میشود که حرام نیست، واجب نیست، انسان یقین دارد دیگه عقاب ندارد. این جا هم چون اطمینان به عدم تکلیف دارد و این اطمینان حجت شرعی است پس مثل این است که بیّنه قائم شده، خبر ثقهی معتبری قائم شده به این که این جا تکلیف نیست. پس قطع به عدم عقاب پیدا میکند. وقتی قطع به عدم عقاب پیدا کرد پس دیگه ارتکابش محذوری ندارد. این حاصل این دلیلی است که بزرگانی به این دلیل اعتماد فرمودند. و یا او را تقریر فرمودند مثل محقق حائری قدس سره در درر، محقق آقاضیاء در نهایةالافکار، محقق امام قدس سره بر این اعتماد فرمودند بر این دلیل هم و بزرگان دیگر، شاید عبارت شیخ اعظم قدس سره هم بنابر آن چه که در ضابطهی شبهه غیرمحصوره بیان فرموده است ایشان هم همین مطلب را بخواهند بفرمایند. یعنی این تعبیر که ما اماره داریم، اماره عقلایی داریم در این موارد بر این که تکلیف نیست؛ این اماره عقلایی در حقیقت همان اطمینانِ هست نه شیء آخری، حالا آنها تعبیر کردند به اطمینان، ایشان تعبیر میفرماید که وقتی اطراف کثیر باشد ما اماره داریم عقلاءً، این اماره یعنی همان اطمینان، میشود فرمایش شیخ را با همین فرمایشات متحد دانست به این بیان.
خب حالا اما مقدمه أولی، توضیح مقدمه أولی که چه طور ما اطمینان پیدا میکنیم؟ توضیحش این است که وقتی اطراف کثیر باشد قهراً آن علم ما که انطباقش از هر طرف به تعداد آن اطراف احتمالش ضعیف میشود. اگر مثلاً من علم اجمالی دارم که این احد الکأسین متنجس است و دوتا کأس بیشتر نیست. خب اگر یک عوامل بیرونی نباشد پنجاه درصد احتمال این است پنجاه درصد احتمال آن است. حالا اگر این دوتا شد سهتا، خب این ضریب احتمال میآید پایینتر؛ دیگه پنجاه پنجاه دیگه نیست میآید پایینتر، اگر چهارتا شد ضریب احتمال میآید پایینتر، دیگه هر کدام پنجاه پنجاه دیگه یعنی معقول نیست باشد. میآید پایین؛ همین طور همین طور همین طور هر چی تعداد اطراف زیادتر بشود تا به جایی میرسد که دیگه احتمال در هر طرفی که انسان به آن توجه میکند و میخواهد مرتکب بشود میشود احتمال یک در هزار، یک در ده هزار، یک در میلیون، وقتی اطراف مثلاً یک میلیون باشد میشود یک در میلیون مثلاً و هکذا، پس بنابراین مثلاً وقتی که اطراف یک میلیون باشد یک در میلیون احتمال میدهد این متنجس باشد مثلاً یا مغصوب باشد یا چه باشد یا چه باشد، نهصد و نود و نه احتمال میدهد این جوری نباشد. خب این پس اطمینان است دیگه، معنای اطمینان این نیست که قطع دارد، یعنی احتمال هم میدهد ولی آن احتمال خیلی ضعیف است. پس بنابراین این یک امر قهری است که وقتی اطراف زیاد میشود و از همین هم روشن میشود که ما در تعریف و ضابطه شبهه غیرمحصوره باید بگوییم شبهه غیرمحصوره در صورتی تحقق پیدا میکند که اطراف جوری باشد که این احتمال انطباق معلوم بالاجمال بر هر طرف به حدی ضعیف باشد که اطمینان بر خلافش وجود دارد. اطمینان داریم این جا نیست، این جا نیست، این جا نیست. این تقریب این استدلال.
بر این استدلال مناقشاتی وجود دارد هم در مقدمه أولی و هم در مقدمه ثانیه، البته اگر دوتا مقدمهها درست باشد دیگر مقدمه ثالثه لا بأس به، حتماً درست است. چون مقدمه ثالثه این بود که پس یقین داریم عقابی نیست. اگر مقدمه أولی و مقدمه ثانیه درست باشد مقدمه ثالثه قطعی و مسلم است. بنابراین اشکال یا در ناحیه مقدمه أولی است یا در ناحیه مقدمه ثانیه، محقق آقاضیاء قدس سره در هر دو مقدمه اشکال کردند. محقق حائری در مقدمه أولی مناقشه فرمودند. اما مناقشه مقدمه أولی این هست که این مطلب غیرمعقول است که شما میفرمایید ما هر طرف را که دست میگذاریم اطمینان داریم تکلیف این جا نیست. این غیرمعقول است. این قابل اجتماع نیست با علم اجمالی به وجود تکلیف در بین اینها، چرا غیرمعقول است؟ برای خاطر این که اگر این جور باشد؛ از یک طرف در صفحه نفس شما علم است به این که در بین این افراد تکلیف هست. از طرف دیگر اگر واقعاً این یکی را که دست میگذارید میگویید اطمینان دارم تکلیف نیست، این دیگری را دست میگذارید میگویید اطمینان دارم تکلیف نیست و هکذا و هکذا و هکذا، لازمه این که هر کدام را دست میگذارید میگویید اطمینان دارم تکلیف نیست؛ لازمه اینها این هست که پس شما اطمینان دارید در مجموع اینها تکلیف نیست. وقتی در تکتک اطمینان دارید تکلیف نیست پس قهراً لازمهاش چیست؟ لازمهاش این است که اطمینان داری در این مجموع تکلیف نیست. خب این اطمینان به عدم تکلیف در تمام اینها «کیف یجتمع مع العلم بوجود التکلیف» در اینها؟ پس این غیرمعقول است این حرف، چون در حقیقت بخواهیم به عبارت فنی منطقی بگوییم؛ شما علم به یک موجبه جزئیه دارید که یکی از اینها نجس است. یکی از اینها غصب است، یکی از اینها ذبح شرعی نشده است باختلاف موارد، این علم را که دارید. از آن طرف اطمینان به سالبه کلیه که هیچ یکی از اینها متنجس نیست، هیچ یکی از ینها غصبی نیست، هیچ یکی از اینها غیرمذّکی نیست؛ خب اطمینان به سالبه کلیه چه جور جمع میشود با علم به موجبه جزئیه؟ سالبه کلیه نقیض موجبه جزئیه است و موجبه جزئیه نقیض سالبه کلیه است.
س: ...
ج: عرض کردم. شما از یک طرف میگویید ما علم داریم تکلیف این جا هست، از یک طرف این هزارتا را هر کدام دست بگذارید میگویید اطمینان دارم این جا تکلیف نیست. دومی اطمینان دارم نیست، سومی اطمینان دارم نیست، چهارم همین جور تا هزارتا، پس وقتی در تکتک اطمینان به عدم داشتید قهراً نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که اطمینان دارید پس در اینها نیست دیگه، پس این اطمینان به عدم تکلیف در کل چه جور جمع میشود با علم اجمالی به وجود تکلیف در بین این کل؟ این قابل تحقق نیست. این اشکالی است که محقق حائری قدس سره فرموده؛ محقق آقاضیاء هم این اشکال را طرح کردند ولی میخواستند جواب بدهند از اشکال، ببینیم جواب ایشان چیه؟
س: ...
ج: شما اگر اطمینان دارید به این که صد نفر هستند؛ این آدم ثقه است، این آدم ثقه است، این آدم ثقه است، اطمینان پیدا میکنید مجموع ثقه هستند؟ وقتی اطمینان در تکتک بود آیا اطمینان پیدا نمیکنید در کل هم این چنینی است؟ شما باید لمّ آن را بگویید. حالا ببینیم آقاضیاء حل کرده یا نه؟ این ظاهر اشکال محقق حائری است. محقق عراقی هم این را طرح کردند.
جوابی که محقق عراقی قدس سره دادند یک جوابی است که احتیاج به توضیح دارد. ایشان فرموده است که اگر این چنین بود که در نفس شما مع این که علم دارید به این که تکلیفی در بین هست؛ اگر این چنین بود که اطمینان داشتید در هیچ کدام از اینها تکلیف نیست؛ یعنی صفحه نفس شما خالی میشد از اطمینان به وجود تکلیف در بین اینها، این دوتا قابل جمع نبود. چه جور در صفحه نفس من علم باشد به این که تکلیفی در این جا هست و از آن طرف در عین حال در همان وقت صفحه نفس من اطمینان پیدا کند که هیچ تکلیفی این جاها نیست. هیچ تکلیفی در هیچ طرف نیست. این دوتا جمع نمیشود. اما این جور نیست. بلکه علم دارم؛ این که میخواهم الان دست روی آن گذاشتم میخواهم مرتکب بشوم این را اطمینان دارم که تکلیف در این نیست که ملازمه دارد پس تکلیف در بقیه است. یعنی میگویم توی این تکلیف نیست؛ نمیگویم ولی همان وقت اطمینان دارم در بقیه هست. از این دست بکشم بروم سراغ این کأس، این جا اطمینان دارم در این نیست. پس در بقیه هست؛ یعنی آن هم دیگه میشود داخل آنها، میروم سومی را دست میگذارم اطمینان دارم در این نیست که ملازمه دارد با این که در بقیه هست. پس صفحه نفس من این جور نیست که در آن پاک بشود علم و اطمینان به وجود نجسی در بین؛ بلکه علی سبیل البدل است. میگویم اگر در این نیست در بقیه هست. اگر در این نیست در بقیه که این هم میشود جزء آن هست، اگر در آن نیست در بقیه هست. پس بنابراین و این منافاتی با آن علمِ ندارد. علم هم همین را میگوید، میگوید هست. این اطمینانِ هم اطمینان این چنینی است. عبارت آقای آقاضیاء یک مقداری ابهام دارد فلذا بعضیها گفتند از بزرگان لا محصل لعبارت ایشان. نه، عبارت خب توضیح میخواهد که عرض کردم. ایشان این جوری فرموده؛ فرموده است که این توهم و منافات «لإطمینان بالعدم فی کل واحد منها مع العلم الاجمالی بوجود الحرام فی بعضها» این «مدفوعٌ بأنها کذلک» این تهافت وجود داشت، این تناقض وجود داشت «فی فرض اقتضاء ضعف الاحتمال فی کل طرفٍ للاطمینان بعدم التکلیف فیه تعییناً ولو ملحوظاً معه غیره من الاطراف الاُخر» حتی اگر بقیه را هم توجه کنید بگویید در این نیست، آن یکی را هم نگاه کنید بگویید در این نیست ولو به بقیه هم توجه میکنید «و اما اقتضاء الإطمینان بالعدم فی کل طرف ملحوظاً کونه منفرداً عن البقیه» این را جدای از بقیه که نگاه میکنی میگویی در این نیست که لازمهاش چیست؟ «بنحو یلازم للإطمینان بالوجود فی ما عداه» یعنی اگر اطمینان پیدا میکند که در ظرف الف نیست این ملازمه دارد که پس در بقیه ظروف است. اگر اطمینان پیدا میکند در ظرف ب نیست این ملازمه دارد که پس در بقیه ظروف است. پس نفس شما را خالی نمیکند از علم به وجود حرام در بین، به وجود نجس در بین، میگوید این جا نیست پس در بقیه است. اگر سر آن رفتی میگوید این جا نیست پس در بقیه هست. یعنی تحفظ میکند به وجود آن نجس، آن حرام، آن غیر مذّکی در بین، وقتی معارضه میشد، وقتی مناقضه میشد که بگوید این جا نیست آن جا هم نیست، آن جا هم نیست، همه نیست. خب این نمیساخت با این که علم اجمالی داری، اما میگوید این جا نیست ولی آن جاها هست، در یکی از آنها هست. پس این دیگه مناقضه این جا ایجاد نمیشود. «بنحو یلازم للإطمینان بالوجود فی ما عداه فلا محذور فیه اذ لا یلزم منه اجتماع العلم بالموجبة الجزئیه مع الظن بالسلب الکلی» این دوتا دیگه جمع نمیشود. علم به موجبه جزئیه با اطمینان به یک سالبه کلیه، نه، با این جمع نشد. «بل ما یلزمه إنّما هو العلم بالموجبة الجزئیه مع الظن بالسلب الجزئی فی کل طرف علی البدل» میگوید این جا نیست علی البدل، نگفته للتالی، این جا نیست و در بقیه هست. اگر از این صرف نظر کرد آمد روی این دست گذاشت میگوید این جا نیست ولی در بقیه علی نحو الاجمال هست و هکذا و هکذا.
این فرمایش محقق آقاضیاء است. منتها کلام آقای آقاضیاء قدس سره در آن تبیین نشده، روشن نشده که سرّ مسئله چیه که در نفس وقتی میگوییم در این هست ملازمه دارد که پس در بقیه وجود دارد و چرا این نمیانجامد این مسئله به این که یک سالبه کلیه درست بشود؟ سرّ این که سالبه کلیه درست نمیشود چیست؟ با این که بدواً انسان همان طور که در تقریر استدلال گفته شد میگوید آقا وقتی من میگویم این نیست، این نیست، این نیست، این نیست، این نیست خب قهراً سرجمع اینها چه میشود؟ این است که آدم بگوید در هیچ کدام نیست. یک سالبه کلیه در میآید از آن دیگه قهراً خود به خود. این که شما میگویید با این که میگویید این نیست، این نیست، این نیست، سالبه کلیه از آن در نمیآید، چون وقتی میگویی این نیست، این ملازمه دارد یعنی در بقیه هست. آقای آقاضیاء میگوید وقتی میگویی این نیست لازمهاش این است که در بقیه هست؛ پس سالبه کلیه درست نمیشود. وقتی میگوید این نیست لازمهاش این است که در بقیه هست. پس سالبه کلیه درست نمیشود. خب چرا نمیشود؟ یعنی او یک، او در استدلالش یک ادعایی میکند میگوید آقا علیالقاعده این جوری است دیگه، وقتی شما میگویید این نیست، این هم نیست، این هم نیست، این هم نیست، خب اطمینان پیدا میکنید در هیچ کدام نیست دیگه. مثلاً انسان هزارتا کاسه هست که احتمال میداد که یکی از اینها سمّی باشد، این را آزمایش کرد نیست، آن را آزمایش کرد نیست، آن را آزمایش کرد نیست، وقتی هزارتای آن را آزمایش کرد نیست میگوید چی؟ میگوید خب هیچ کدامش نیست دیگه، این اثری قهری آن است؛ میگوید هیچ کدام نیست پس اشکال ندارد هر کدام را خواستی بخور.
س: ... که علیالبدل نیست حاج آقا، عیبش این است که علیالبدل نیست
ج: یعنی چه علیالبدل نیست؟
س: ...
ج: حالا آنها نتیجهاش است.
س: ... احد الاطراف ... همین علیالبدل لا علی ... احد اطراف را میتوانید از شبهه غیرمحصوره مرتکب بشوید
ج: چرا؟
س: علی البدل احد اطراف را نه کل الاطراف
ج: نه، نه، نه،
س: ... درست است که کلی است اما کلی کلی علیالبدل است....
ج: چی علیالبدل است؟
س: ... اطراف
ج: چی علیالبدل است؟
س: اطمینان داریم که قطعاً نیست علیالبدل است یعنی یکی از آنها نیست نه همهی آنها نیست...شما میگویید چون علیالبدل است و موضوع ما، بحث ما احد اطراف است چون
ج: نه، ما این، نه، اشکال این است. ببینید؛ شما میگویید از شما سؤال میکنیم میگوییم آقا کأس الف، درست؟
س: منفرداً
ج: منفرداً یعنی چی؟
س: یعنی علیالبدل
ج: خب میدانم الان کأس الف اطمینان دارید که نیست در آن یا نه؟ میگویید یک در میلیون احتمال میدهم، یک در میلیون یعنی 999 تا میگویم نیست، یک در میلیون میگویم هست؛ خب پس اطمینان داری نیست دیگر. میرویم کأس ب، آن هم میگویی بله همینجور است، میرویم کأس دال، آن هم همینجور است، کأس جیم همینجور است، کأس کاف همینجور است، کأس لام.
س: ....
ج: اطمینان ندارم؟ تک تک را اطمینان دارم یا نه؟
س: تا یک جایی اطمینان دارم، در .... مثلاً تا ... اطمینان دارم که ....
ج: یعنی چی؟
س: ....
ج: خیلی خب برای این حرفی نیست، اینکه عیبی ندارد، ما میگوییم شبههی غیر محصوره دائر مدار اینجور مطلبی است، این تعریف شبههی غیر محصوره میشود. حرف سر همان جایی است که شما اسمش را میگذارید غیر محصوره و قبول دارید حرف سر آنجا این است که میگوید آقا این غیر معقول است این حرف شما؛ از یک طرف میگویی علم اجمالی دارم، از یک طرف میگویی تکتک اینها را که دست میگذارم اطمینان به عدم دارم. میگوید این اطمینان به عدم شما در تکتک یتولد منه، اینکه پس در اینها هم اطمینان دارم نیست.
س: ....
ج: بابا تکتک علیالبدل بود، از تکتک علیالبدل درمیآید که پس اطمینان دارم در اینها نیست.
بابا این کسانی که میخواهند وارد حرم بشوند، وارد یک محوطهای بشوند، این انسانهای متکثر میآیند، خب این آقایانی که حارس هستند و نگهبان هستند این را بررسی میکنند میگویند نیست، او را بررسی میکنند نیست، او را بررسی میکنند نیست، او را بررسی میکنند نیست، میگویند اطمینان داریم که پس بنابراین توی این حرم کسی که دارای سلاح باشد، نمیدانم چیز منفجرکننده باشد اینها نیست، تکتک را چون اطمینان پیدا کردند وقتی ورود بررسیاش کردند، وقتی تکتک نبود حالا صد میلیون هم بیاید میگویند ما اطمینان داریم توی این صد میلیون ابزار انفجار وجود ندارد، چون تکتک را اطمینان پیدا کردیم پس در کل اطمینان داریم. اینجا هم اشکال این است وقتی تکتک را میگویی اینجا اطمینان دارم، اینجا اطمینان دارم، اینجا اطمینان دارم نیست پس در کل از آن میزاید، تولید میشود که بگوییم آقا در کل هم نیست، در کل هم وجود ندارد، آنوقت این با آن علم اجمالیتان چهجور سازگار است که علم دارید که هست؟
بنابراین این اشکال است، خب آقاضیا اینجوری آمد فرمود که بله این در صورتی است که اینجوری بشود، یعنی نتیجهی اطمینان به عدم در این، اطمینان به عدم در او، اطمینان به عدم در آن دیگری نتیجهاش یک سالبهی کلیهای دربیاید؛ ولی اینجا نتیجهاش سالبهی کلیه درنمیآید، چرا درنمیآید؟ چون وقتی میگویی این نیست لازمهاش این است که پس در بقیه هست. یعنی اطمینان در هر کدام همراه است با اطمینانی که در بقیه هست. چون اطمینان در بقیه هست، همراه هر کدام وجود دارد پس بنابراین با آن علم اجمالی ناسازگاری ندارد این اطمینانها، چون او را هم تحفظ بر او میکند که در بقیه وجود دارد پس؛ این حرف آقاضیا است. منتها لِمّ مطلب توی بیان ایشان روشن نشده، خب چرا اینجوری است؟ این را محقق شهید صدر قدسسره درحقیقت لِمّ این مسأله را تبیین فرموده در بیان شهید صدر. شهید صدر میفرماید که اطمینان به عدم انطباق در هر یک وقتی لازمهاش آن سالبهی کلیه است که این اطمینان در هر یک علی سبیل الاطلاق باشد؛ اما اگر علی سبیل الاطلاق نبود این چنین لازمهای را ندارد. یک وقت هست که من اطمینان پیدا میکنم مثلاً در جهت اثباتیاش بگوییم، اطمینان پیدا میکنم که زید آمده است، اطمینان پیدا میکنم عمرو آمده است، اطمینان پیدا میکنم بکر آمده است، اطمینان پیدا میکنم خالد آمده است، اینجا قهراً اطمینان به این آمدن زید، خالد، فلان، فلان باعث میشود که در این اطمینان تولد پیدا کند که من اطمینان دارم این پنج نفر آمدهاند؛ وقتی اطمینان پیدا کردم زید آمد، بکر آمد، خالد آمد، حسن آمد، حسین آمد پس اطمینان پیدا میکنم پنج نفر آمدهاند، اطمینان به تکتک از آن میروید متولد میشود اطمینان به اینکه این پنجتا آمدهاند. اینجا چرا چنین اطمینانی از آن میروید؟ برای اینکه اطمینان من به اینکه زید آمده است کاری به بقیه ندارد، من اطمینان دارم زید آمده است چه بقیه آمده باشند چه نیامده باشند؛ اطمینان به آمدن بکر حاصل است چه بقیه آمده باشند چه نیامده باشند، من اطمینان دارم این آمده؛ چون اطمینان در هر کدام مطلق است این جوری است. اما اگر این جوری باشد که اطمینان من به هر یک مقید باشد، مشروط باشد به اینکه آن دیگری هم آمده باشد و الا اگر آن نیامده باشد این هم نیامده. در اینجا که مشروط است اطمینانها باعث نمیشود به اینکه من اطمینان به مجموع پیدا بکنم. حالا در ما نحن فیه تطبیقش در ما نحن فیه.
در ما نحن فیه ایشان میفرماید که من اطمینان دارم تکلیف در این نیست، تکلیف در آن نیست، تکلیف در آن نیست، آیا اطمینان من در اینکه تکلیف در این نیست مطلق است؟ یعنی حتی اگر در بقیه هم تکلیف نباشد اینجا تکلیف نیست؟ اینجور نیست؛ اینجا تکلیف نیست، نه حتی اگر تکلیف در بقیه هم نباشد؛ پس اطمینان به عدم مشروط است به اینکه تکلیف در بقیه باشد و اینجور نباشد که تکلیف در بقیه نباشد....
س: شرط احراز نمیشود
ج: شرط اینکه؟
س: در بقیه هست.
ج: ممکن است در همین باشد درست است، حالا نه، پس اینجا را قبول داری تا حالا میرسیم توضیح آن را هم میدهیم. پس این را قبول دارید که اطمینان من به عدم تکلیف در این علی الطلاق نیست، اطمینان من به عدم تکلیف در این کأس علی الاطلاق نیست که چه در آنها تکلیف باشد چه نباشد. بلکه اطمینان من به اینکه تکلیف در اینجا نیست در ظرفی است که تکلیف را در بقیه احتمال میدهم. خب حالا در جایی که اینچنین است که علی الاطلاق نیست از این اطمینانهای مشروط تولید نمیشود اطمینان به عدم وجود تکلیف در همه. سرّ اینکه پیدا نمیشود چیست؟ سرّش این است که در این موارد اگر من اطمینان پیدا میکنم در این کأس مورد نظر تکلیف نیست علتش حساب احتمالات هست به اینکه خب فرض کنید اطراف ما هزارتا هست، الان دست گذاشتم روی این کاسه، من وقتی دست روی این کاسه میگذارم طرف مقابل این کاسه 999 تاست، پس چرا میگویم اطمینان پیدا میکنم در این کاسه نیست؟ چون نهصد و نود و نه احتمال در مقابل این است، یعنی احتمال دارد آن تکلیف در این یکی باشد، در آن دوتا باشد تا نهصد و نود و نه، چون احتمال میدهم در آنها باشد میگویم در این نیست، بهخاطر این جهت میگویم در این نیست، یعنی احتمال بودنش در این ضعیف میشود ضئیل میشود نه منتفی میشود، یک در میلیون احتمال است اینجا، نهصد و نود و نهتایش در آنها هست، یک در میلیونش اینجا هست، فلذا میگویم اطمینان دارم نیست. به حساب احتمالات اینکه در این باشد یعنی یک در میلیون ترجیح پیدا کند بر نهصد و نود و نه احتمال، بحسب احتمالات یک احتمال بر نهصد و نود و نه احتمال ترجیح پیدا نمیکند در عقل انسان، در ذهن انسان، ترجیح پیدا نمیکند. از این جهت اطمینان پیدا میکنم که اینجا نیست ولی این اطمینان من چیست؟ بر فرضی است که در آنها باشد، این میشود یک در میلیون؛ اگر نه آنجا نباشد خب حتماً کجاست؟ آن که معدوم نشده پس حتماً همین جا هست؛ پس سرّ اطمینان من از بین میرود. این است که علی الطلاق نیست. چون چه چیز آفرید اطمینان را در ضمیر من که اینجا نیست؟ این نهصد و نود و نه احتمال، این باعث شد که در ضمیر من نسبت به این یکدانه احتمال ضعیف بشود و اطمینان پیدا کنم که اینجا نیست، آن باعث شد، آن اجماع آن احتمالات، توی عبارت ایشان اجماع الاحتمالات آمده. این اجماع و اتفاق احتمالات نهصد و نود و نهتایی که اینجا هست، اینجا هست، اینجا هست، اینجا هست احتمال اینها، این باعث شد که اینجا یک احتمال در یک میلیون بشود فلذا اطمینان پیدا کنیم. حالا اگر این را از دست من گرفتید، اینکه در آن نهصد و نود و نهتایش باشد از دست من گرفتید، پس منشأ احتمال من در اینجا و اطمینان من در اینجا از بین خواهد رفت. پس سرّ اینکه در این موارد از اطمینان در هر طرف آن سالبهی کلیه درست نمیشود علت این است که اگر آن سالبهی کلیه بخواهد درست بشود در ذهن باشد بنیاد احتمال را از بین میبرد، اطمینان را دیگر از بین میبرد در مورد این و چون فرضنا که اینجا اطمینان داری پس بنابراین معلوم میشود آن احتمالات نهصد و نود و نهتایی باقی است. این درحقیقت همان است که درواقع آقای آقاضیا میفرمود، ایشان آن را باز کرد و توضیح داد. آقاضیا میگفت احتمال وجود در این ملازم هست با احتمال وجود در بقیه؛ ایشان دقت کرد فرمود احتمال در بقیه هست که این اطمینان را میسازد. دیگر آقاضیا به این قسمتش حالا یا توجه نکردند یا در بیانشان نیامده. ولی فرمایش آقاضیا هم درحقیقت توضیح و تبیین آن به این میشود که محقق شهید صدر قدسسره فرموده است. این جواب از آن مناقشه، این جواب حلی.
یک جواب نقضی هم اینجا وجود دارد که عرض کردم این جواب نقضی را هم مرحوم آیتالله گلپایگانی در حاشیهشان بر درر احتمالاً بیان فرمودند، شاید آقای حاج شیخ خودش هم این اشکال نقضی را بیان فرموده باشد، محقق شهید صدر هم بیان میکند، و آن این است که خب اگر علم اجمالی با اطمینان در هر فرد فرد فرد سازگار نباشد قهراً با شک در هر فرد فرد هم باید سازگار نباشد و حال اینکه بالضروره دیگر این قابل انکار نیست که ما وقتی علم اجمالی داریم نسبت به هر فردی که دست میگذاریم روی آن نسبت به او شک داریم آیا اینجا حرام است یا حرام نیست؟ واجب هست یا واجب نیست؟ خب این شک دارم، این شک دارم، این شک دارم، این شک دارم، این شک دارم خب بگو از آن چی درست میشود؟ که در کل آن شک دارم. آنجا شما میگفتی این اطمینان دارم نیست، این اطمینان دارم نیست، این اطمینان دارم نیست از همهی اینها یک قضیهای میروید و آن این است که اطمینان دارم در هیچکدام تکلیف نیست. خب این شک دارم، این شک دارم، این شک دارم هم پس یک قضیه از آن میروید و آن این است که در همهی اینها شک دارم تکلیف هست یا نه؟ کیف یجتمع شک در اینکه در همه تکلیف هست یا نه؟ با علم به اینکه تکلیف در اینها هست؛ هرجور آنجا حلش میکنی اینجا هم قابل حل است. در تکتک شک داری، شک در تکتک یتولد منه اینکه پس من در اینها شک دارم تکلیفی هست یا نه؟ این یتولد از آن. این شک دارم در اینها تکلیف هست یا نه چهجور جمع میشود با علم به اینکه در بین اینها تکلیف وجود دارد؟ این نقض به ما نشان میدهد مغالطهای در کار است، همانجور که آنجا شک در تکتک منافاتی با وجود علم اجمالی ندارد، اطمینان به عدم در تکتک هم منافاتی با آن علم اجمالیِ ندارد، این را به ما میفهماند. این جواب نقضی. جواب نقضی خب مسأله را حل میکند، منتها حالا لمّ مطلب را ما نمیدانیم چی هست؟ ولی میدانیم که اشکال وارد نیست، چون آنجا برایمان قطعی است دیگر، در مورد شک که قطعی است برایمان، دیگر هیچ مناقشهای نمیشود آنجا کرد؛ پس اینجا هم نظیر آنجا هست. حل مسأله به چیست؟ همین نکتهی محقق شهید صدر است که همانجور که اطمینان در اینجا علی الاطلاق نیست شک ما هم در آنجا علی الاطلاق نیست؛ یعنی من شک دارم در این حرام هست یا نه اگر اینجور نباشد که در بقیه حرام نباشد، اگر بقیه حرام نباشد حتماً این حرام است، شک ندارم...
س: .....
ج: نه ...
س: اطمینان، اطمینان به یک شیء اقتضاء مثلاً عدم وجوب است خب؟ علم اجمالی که قطعاً وجوب است دوتا اقتضاء با هم جمع نمیشوند اما شک با اقتضاء است، شک چون با اقتضاء هست هم علی الاطلاق ...
ج: شک نه، شک شما هم همینجور است ....
س: ....
ج: بله همهی اطرافش ....
س: ......
ج: نه آنجا هم همهی اطراف علی الاطلاق اطمینان دارید منتها این اطمینانها با هم مشکلی درست نمیکند، اینجا هم همینجور است. این شکش ....
س: من علی الاطلاق در هزارتا تا پنجتای آن میدانم، اگر تا پنجتا را مرتکب شدم اطمینان دارم، اگر بشود صدتا که حساب احتمالات بشود صد در مقابل نهصد اطمینان از بین میرود اما در مورد شک هزار در هزار هم که بشود باز شک است. هزار در هزار چون لا اقتضاء است، اقتضای عدم ......
ج: نه نه، اینجا هم همینجور است آنجا هم، نه آن شما مطلب دیگری را دارید میفرمایید. اینجا هم همینجور است؛ من شک دارم که الف الان حرام هست یا حرام نیست این شک من آیا مطلق است؟ یعنی چه برای من روشن بشود و چه این چنین باشد که در بقیه، بقیه حرام نیست باز هم شک دارم که این حرام است یا حرام نیست؟
س: .... مطلق است، شما در شک الف ... با شک در همهی بقیهی اطراف دارید، ندارید؟ در علم ....
ج: دارم اما اطلاقش محل صحبت است...
س: ...
ج: اطلاقش محل صحبت است، من الان که شک دارم این حرام هست یا حرام نیست حتی شک من در صورتی است که بقیه حرام نباشد؟ خب اگر بقیه حرام نباشد به حضرت عباس این حرام است، چون میدانم حرامی که در بین هست. اگر بقیه حرام نیست برای من روشن بشود بقیه حرام نیست، آیا باز هم شک دارم که این حرام است یا حرام نیست؟ شک من علی تقدیر این است که نسبت به بقیه هم شک داشته باشم و الا اینجوری نیست که ...
س: .... پس شک من در علی تقدیری است که در بقیه هم شک داشته باشم برخلاف اطمینان که اطمینان در این علی تقدیری هست که اطمینان در آنها نداشته باشم ...
ج: چرا، نه نه نه نه، آنجا هم همین است الله اکبر، بابا نه آنجا هم همین است، آنجا هم آن بزرگواری که دلیلش این هست میگوید همین الان من در الف اطمینان دارم، در ب اطمینان دارم، در ث اطمینان دارم، همهی اینها اطمینان دارم فلذا یکیاش را برمیدارم میخورم، همه را اطمینان دارم ...
س: .... یعنی هر چیزی را که همه مطمئن با ... نیستیم...
ج: آهان اطمینان به چی ندارم؟ نه اطمینان دارم که در این نیست اگر چی باشد؟
س: اگر احتمال بدهم بقیه ....
ج: اطمینان دارم در این نیست علی الاطلاق نیست که من اطمینانم حتی در صورتی که در آنها هم نباشد اطمینان دارم. اینجا هم همینجور است، شک در این اینجور نیست که من در این شک داشته باشم حتی اگر در آنها هم نباشد، اگر در آنها نیست من علم دارم که اینجا هست، دیگر شک ندارم در اینجا. این با هم تفاوتی از این جهت نمیکند.
علیایحال این نسبت به صغری و نسبت به مقدمهی أولی که آن بزرگان فرمودند که تعقل نمیکنیم وجود اطمینان اینچنینی را؛ جواب این است که این متعقل است هم نقضاً و هم حلاً. پس مقدمهی أولی تمام است و درست است و اشکالی به آن وارد نیست. و اما مقدمة الثانیه که آیا این اطمینان میشود حجت باشد؟ انشاءالله برای فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد