22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 51

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی ‌آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ‏ الثَّائِرَ اللَّهُمَ‏ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام.

باز هم درود و تحیات وافره خودمان را اهداء می‌کنیم به ارواح مطهره شهدایی که امروز تشییع می‌شوند در تهران، در قم و واقعاً این حادثه بسیار حیرت‌آور و شگفت‌آوری است که خدای متعال اگر اراده کند چه خواهد کرد، «لیجزی الله الصادقین بصدقهم» خدای متعال کسانی که راستین باشند در نیات خودشان، در اهداف خودشان این چنین پاداش می‌دهد، این چنین آثار بر آن مترتب می‌کند. خدای متعال به همه ما این صداقت‌ها و نیت‌های پاک و خالص را عطا کند و انسان احساس غبطه می‌کند که عمری بر او گذشته باشد در کنار کتاب و سنت باشد و خدای متعال خدای نکرده اهواء او، نیات او به طرف‌هایی باشد که بعد یک انسان شریف که توی حوزه‌ها هم نبوده،‌ کنار کتاب و سنت به معنایی که ماها هستیم نبوده، اما این چنین اخلاص دارد که خدای متعال او را این چنین می‌پذیرد. خدای به همه ما نیات صادقه عنایت فرما، ما را جزو سربازان واقعی اسلام قرار بده، عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما، شهادت در راه خودت را در رکاب مبارک بقیة الله الاعظم خالصاً لوجهک الکریم من دون شکٍ و شبهةٍ و ریاءٍ و سمعه نصیب همه دلدادگان این راه بفرما. ثواب یک صلوات و یک بار سوره مبارکه حمد را اهداء می‌کنیم به ارواح طیبه این شهداء.

بحث در دلیل پنجم گمان می‌کنم بود از نظر ارقام که شیخ اعظم اقامه فرمود بر جواب ارتکاب اطراف شبهات غیرمحصوره، برائت بود،‌ گفتیم برای برائت تقاریر مختلفی و بیانات مختلفی وجود دارد، بعضی آن‌ها را متعرض شدیم و بیان اخیر فرمایش محقق طباطبایی مرحوم سید یزدی قدس سره هست علی ما فی تقریرات بحثه الشریف.

فرمایش ایشان این است که علم اجمالی در موارد شبهات غیرمحصوره این‌ها عرفاً و عند العقلاء لایسمی علماً؛ به این علم نمی‌گویند، در اثر این که اطرافش فراوان است به این علم گفته نمی‌شود، الان غلط است آدم بگوید من علم دارم مثلاً یک کأسی از کأس‌های عالم متنجس است، من علم دارم یک لباسی از لباس‌هایی که در عالم وجود دارد یا در قم وجود دارد متنجس است، این را لایسمی علماً. وقتی این علم نشد شبهات اطراف این علم هر یک می‌شود شبهه بدویه، دیگه شبهه مقرون به علم اجمالی نمی‌شود. چون این علم نیست تا بشود مقرون به علم اجمالی، بله در شبهات محصوره که علم دارم احد الکأسین متنجس است، احد الصلاتین واجب است، این جاها درست است، هر یکی درست است مشکوک است، اما این مشکوک مقرون به علم اجمالی است، چون علم اجمالی این جا وجود دارد اما در جایی که اطراف خیلی متکثر باشد در این جا در نظر عرف به این علم علم گفته نمی‌شود، به این چیزی که شما اسمش را بگذارید علم اجمالی از باب ضیق خناق می‌گوییم علم اجمالی، به این چیزی که شما به آن می‌گویید علم اجمالی، عرف علم نمی‌گوید، عقلاء علم نمی‌گویند. پس بنابراین هر طرف مشکوک است و مقرون به علم اجمالی نیست، وقتی این طور شد حکم شبهات بدویه را دارد. بلکه در عبارت‌شان این است که «لأنّه لایسمی علماً فی العرف بل یعدّ شکاً» این اصلاً شک نامیده می‌شود در نزد عرف. وقتی این طور شد «کل شیءٍ لک حلال حتی تعلم أنّه حرامٌ» این جا غایت که «حتی تعلم» باشد حاصل نشده. این علم نیست، ما شک داریم «حتی تعلم أنّه حرامٌ» هم وجود ندارد، نه علم تفصیلی، نه علم اجمالی، اصلاً علمی وجود ندارد، تفصیلاً که روشن است، این چیزی را هم که شما اسمش را علم اجمالی می‌گذارید، این در حقیقت علم نیست. پس بنابراین حکم آن می‌شود حکم شبهات بدویه. حالا عبارت‌شان را هم بخوانم.

فرموده: «فالأولی ابدال هذا الدلیل» یعنی دلیلی که شیخ انصاری قدس سره بیان فرموده أولی این است که ما تبدیل کنیم بیان ایشان را به این بیانی که ما می‌گوییم. «فالأولی ابدال هذا الدلیل بدلیلٍ آخر (که) یمکن ارجاعه الیه ایضاً» ممکن است فرمایش شیخ را هم به همین حرفی که ما می‌زنیم ارجاع کنیم و باز گردانیم، بگوییم حقیقتاً فرمایش شیخ هم همین است که ما می‌خواهیم بگوییم اگرچه خب خلاف ظاهر عبارات‌شان،‌ بلکه صریح عبارات شیخ است. «و هو أن یقال إنّ العلم الاجمالی فی شبهات غیره المحصورة لایعدّ علماً فی العرف و العادة» علم اجمالی در شبهه غیرمحصورة لایعد علماً فی العرف و العادة بل یسمی الشبهة فی کلٍ من اطرافه شبهة بدویة» شبهه بدویه به هر طرف گفته می‌شود چون وقتی آن علم اجمالی علم نشد،‌ این مقرون به علم دیگر نیست، پس شبهه بدویه می‌شود مثل جایی که اصلاً علمی وجود ندارد. «و حینئذٍ قوله علیه السلام کل شیءٍ لک حلال حتی تعلم أنّه حرامٌ لایشمل هذا العلم الإجمالی بأنّه لایسمی علماً فی العرف بل یعدّ شکاً» این شک حساب می‌شود «و هذا المعنی ایضاً میزان حد الشبهة غیر المحصورة علی التحقیق لا الوجوه الأخر الآتیة فی المتن» میزان و معیار شبهه غیرمحصوره همین است که جوری بشود که مردم بگویند این جا ما علم نداریم. هر جا اطراف به حدی بود که دیگر فی العرف و العاده می‌گویند علم نداریم، علی‌رغم این که بالدقة العقلیة الفلسفیة علم وجود دارد ولی عرف می‌گویند علم نداریم. وقتی این طور شد که عرف می‌گوید علم نداریم این می‌شود شبهه غیرمحصوره، میزان را باید این قرار بدهیم، نه آن میزان‌هایی که در متن آمده و شیخ اعظم بیان کردند، این یک میزان آخری است علتش هم همین است که وقتی این جور شد غایت در ادله مرخصه دیگر شامل این علم نمی‌شود کأنّ وجود ندارد پس برائت جاری می‌شود، حلیت جاری می‌شود در اطراف. این فرمایش این محقق بزرگوار هست.

خب مرحوم سید قدس سره لاریب و لا اشکال در تضلع فقاهتی ایشان و فقهی ایشان و عرفی بودن ایشان از فقهای خیلی ماهر متضلع عرفی مرحوم سید قدس سره است. اما در این جا این فرمایشی که ایشان فرموده‌اند به حسب اذهان عرفی ماها جور در نمی‌آید، چطور می‌فرمایید که لایسمی علماً بل شکاً یعنی جایی که مثلاً ما می‌دانیم یک کاسه‌ای از کأس‌های قلیل در قم متنجس است ما این را یسمی شکاً. حالا بگویی اطراف شک است خیلی خب همه قبول دارند، در شبهات محصوره هم هر طرف را نگاه می‌کنید من حیث هو هو شک است، متنها شکی است که مقرون به علم اجمالی است. آیا ما در موارد شبهات غیرمحصوره به آن جامع علم نداریم؟ اگر بگوییم که متعلق علم اجمالی جامع است، اگر هم بگوییم متعلق علم اجمالی آن واقع است، همان جزیی که در واقع وجود دارد متعلق علم همان است که قبلاً اختلاف علماء را عرض کردیم که در علم اجمالی بحث است که متعلق علم ما جامع است یا متعلق علم اجمالی همان واقع است. همان امری که در واقع هست، متعلق علم همان است. علی أی حالٍ انکار این که حتی عند العرف که بگوید من علم ندارم به این که آیا واقعاً بین آن جایی که اصلاً در صفحه نفس انسان علمی وجود ندارد نسبت به این که یک چیزی متنجس است یک چیزی فلان، اصلاً در صفحه نفس‌اش علم ندارد، با آن جایی که نه، می‌داند من یقین دارم فردی از این افراد منتشر در عالم یکی‌شان این جوری است. بگوییم که این علم نیست، کدام عرف می‌گوید این علم نیست. کدام عادتی می‌گوید این علم نیست،‌ بله یک وقت شما می‌گویید احکام علم را بر آن بار نمی‌کنند، آثار علم را بر آن بار نمی‌کنند، آن حرف آخری است. اما این که بگوییم نه، علم نیست بلکه یسمی شکاً. این دیگر خیلی چیز عجیبی است که من شک دارم که اصلاً ظرف متنجسی در عالم وجود دارد یا نه، با این که یقین دارم وجود دارد،‌ این خیلی فرمایش عجیبی است که... و آیا منبهات... این‌ها امر وجدانی است دیگر، یکی از منبهاتش هم این است، همین که عرض کردم که آیا قضاوت ما بالضرورة نسبت به جاهایی که اصلاً در صفحه نفس ما هیچ علمی وجود ندارد، شک محض وجود دارد، برای بعضی چیزها واقعاً شک محض وجود دارد. خب الان ما مثلاً شک محض داریم که مثلاً آیا افرادی الان در زمان ما هستند که فرض کنید این‌ها با حضرت خضر مثلاً با الیاس رفاقت داشته باشند، رفت و آمد معمولی داشته باشند؟ شک داریم، اصلاً علم نداریم، خب یک جا هم هست که نه واقعاً علم داریم ولی نمی‌شناسیم او را، می‌دانیم چنین آدمی وجود دارد ولی نمی‌دانیم. مثلاً الان اوتاد در هر عصری اوتادی وجود دارند، حالا چهار تا هستند، چند تا هستند، هر چقدر، خب یقین داریم هستند، یقین نداریم، شک داریم که اوتاد... با این که منتشر هستند در عالم نمی‌دانیم توی این میلیاردها انسان‌هایی که وجود دارند کدام‌شان هستند، علم نداریم الان؟ نمی‌شود گفت که علم نداریم، می‌دانیم هست. پس بالضروره می‌بینیم این دو تا حالت در نفس ما وجود دارد و نمی‌توانیم اسم... همان طور که به آن می‌گوییم شک، به این هم بگوییم شک. علاوه بر این که بالضروره باز یکی از منبهات دیگر این است که می‌توانیم تقسیم بکنیم بگوییم علم ما به دو قسم است، تارةً اطرافش کثیر است، تارةً نه اطرافش کثیر نیست. اگر شما می‌فرمایید اطراف کثیر باعث می‌شود که دیگر آن علم نامیده نشود این تقسیم باطل است، نباید بتوانیم بگوییم که علم به دو قسم است. بنابراین حالا ولو بزرگ است کسی این کلام از او نقل شده است، اما تصدیق آن ممکن نیست، فرمایش ایشان.

س: ...

ج: فرموده دیگر، من عبارت را خواندم دیگر، «لایعدّ علماً فی العرف و العادة» این علم حساب نمی‌شود در عرف و عادت، به این نمی‌گویند علم، بلکه آن وقت پا را بالاتر گذاشته، فرموده «بل یعدّ شکاً» به این می‌گویند شک، این خیلی عجیب است؛ به این می‌گویند شک؟ اگر اطراف را می‌خواهند بفرمایند بله اطراف محصوره هم همین جور است، هر طرف شک است. فرقی بین... اگر نه، آن متعلق علم می‌خواهند بگویند آن چیزی که به آن می‌گوییم علم اجمالی داریم آن را یسمی شکاً، یعنی غلط است بگویی من علم دارم که یک فرد از افراد منتشر در عالم مثلاً این جوری است، یا منتشر در قم این جوری است. یقین دارم یک جا درست ذبح نمی‌شود، این را یقین کردم، یا همین که در آن روایت ابوالجارود بود که می‌دانم یک جایی حضرت فرمود «أ من موضعٍ» طبق آن نقل «مکانٍ واحد» همه ما فی الارض چه می‌شود؟ حضرت نگفت تو علم نداری، نه این که علم نیست، خب علم وجود دارد.

س: .... در صدق عرفی حالت شک و حالت....

ج: لا اله الا الله، ایشان...

س: ....

ج: آقای عزیز ایشان تمهید مقدمه فرمود. بعد فرمود «و حینئذٍ» تمهید مقدمه‌اش این است که در عرف و عادت لایسمی این علماً. کار نداریم به حدیث، اصلاً حدیث در عالم نیست،‌ به حسب لغت داریم حرف می‌زنیم. این تمهید کردند، فرمود که «إن یقال إنّ العلم الاجمالی فی الشبهة غیر المحصورة لایعدّ علماً فی العرف و العادة بل یسمی الشبهة فی کلٍ من اطرافه شبهة بدویه» که توضیح هم دادم. وقتی آن علم اجمالی نامیده نشد هر یکی از این‌ها دیگر شبهه بدویه می‌شود یعنی مقرون به علم اجمالی نیست. چون علم اجمالی وجود ندارد.

س: ...

ج: می‌دانم.

س: ... اطرافه یسمی شبهة..

ج: اطراف این علم اجمالی،‌ همین که شما به آن می‌گفتید علم اجمالی....

س: ...

ج: بابا در علم محصوره هم که همین جور است. یقین دارم یکی از این دو کأس نجس است، این مشکوک است این هم مشکوک است.

س: ... کل شیءٍ لک حلال...

ج: بابا حالا می‌گوییم،‌ تا به آن جا برسیم. فعلاً به آن کاری ندارد.

می‌فرماید که... تمهید دارد می‌کند، یک امر واقعی را بعد می‌خواهد نتیجه بگیرد در حدیث. می‌فرماید در عرف و عادت اسم این را علم نمی‌گذارند. و این چیزی که شما به آن می‌‌گویید علم اجمالی، اطراف دارد دیگر، به آن اطراف هم می‌گویند شبهه بدویه. این نتیجه آن است که به آن علم نمی‌گویند. چون به آن علم نمی‌گویند، به این‌ها هم نمی‌گویند شبهه مقرون به علم اجمالی، به این هم می‌گویند شبهه بدویه. بعد می‌فرماید «و حینئذٍ» یعنی «و حین إذ کان لایسمی هذا علماً و یسمی» اطرافش به شبهه بدویه، «قوله علیه السلام کل شیء لک حلال حتی تعلم أنّه حرامٌ لایشمل هذا العلم الاجمالی» چرا باز «لأنّه لایسمی علماً فی العرف بل یعدّ شکاً» این علم اصلاً شک است.

س: ... به نظر روایت...

ج: بله تارةً شبهه.... بله می‌گوییم.

ما می‌گوییم این روایت حتی تعلم، اصلاً علم اجمالی را نمی‌گیرید، حتی در شبهات محصوره. چرا؟ چون دارد حتی تعلم أنّه حرامٌ.

س: نه، أنّه هم نباشد، أنّه بعینه هم فرض کنید نباشد.

ج: آن علم است؟

س:... مقرون به شیء علم اجمالی یعنی علم تفصیلی...

ج: علم است؟

س: ....

ج: پس چه بگوییم؟

س: بگوییم أنّه، نگوییم حتی تعلم أنّه حرامٌ بعینه.

ج: پس چه بگوییم؟

س: ... این که بگوییم حتی تعلم أنّه حرامٌ این علم أنّه حرامٌ نسبت به شبهات غیرمحصوره نزد عرف وقتی می‌گویند باز همان مشکوک است، همان مستثنی است، همان استثناء نیست، مستثنی منه است..... حتی تعلم أنّه حرامٌ...

ج: می‌دانم مشکوک است. مشکوک هر طرف، که در علم محصوره هم هر طرف مشکوک است. فرقی نمی‌کند که.

س: در شبهات محصوره وقتی که ما این روایت را می‌‌گوییم نمی‌دانیم تمسک به عقد مستثنی‌منه کنیم، .... یا به حسب علمنا تمسک به عقد مستثنی کنیم.

ج: باید از کجا بفهمیم؟ باید ببینیم زیرنویس این جمله‌ها چیست، بعد تطبیق بکنیم. «کل شیءٍ لک حلال» خب شیء که معلوم است، تا کی؟ تا بدانی أنّه حرامٌ، تا بدانی آن شیء حرام است، آن شیء که در آن شک کردی بدانی حرام است. حالا من هر طرف که دست می‌گذارم، این را شک دارم این حرام است یا نه، علم هم پیدا نمی‌کنم، چون علم اجمالی پیدا کردم. اگر بگوییم، یعنی خودش را بدانیم که علم تفصیلی می‌شود پس بنابراین اصلاً علم اجمالی را روایت نمی‌گیرد. اگر مثل شیخ اعظم فکر کنیم که ایشان می‌گوید علم این جا، علم اجمالی را هم می‌گیرد، فلذا چون تعارض صدر و ذیل لازم می‌آید می‌فرماید که این روایات اطراف علم اجمالی چه محصور، چه... این‌ها را نمی‌گیرد. چون تعارض صدر و ذیل لازم می‌آید.

س: ایشان هم که جواب می‌دهد.

ج: اما ایشان چی؟ اما ایشان نمی‌گوید تعارض صدر و ذیل لازم می‌آید، ایشان می‌گوید اصلاً این جاها علم عرفاً وجود ندارد. علم تفصیلی وجود ندارد، این هم که وجود دارد عرف به آن علم نمی‌گوید. علم اجمالی وقتی اطرافش زیاد باشد، عرف به این علم نمی‌گوید، می‌گوید شک. این است که ما می‌گوییم این خلاف وجدان است، خلاف وجدان عرفی و لغوی است، آن دو تا منبّه را هم که عرض کردیم. این فرمایش ایشان.

س: .... چه جوری تعارض پیش می‌آید؟

ج: تعارض صدر و ذیل؟ به خاطر این که هر طرف شک است می‌گوید برائت جاری کن، اگر اطراف علم اجمالی را هم بگیرد. ذیلش می‌گوید وقتی علم داری ولو یعنی علم اجمالی داری نه دیگر، وقتی علم اجمالی هم داری نه، آن صدر می‌گوید هر جا که علم نداری تک تک علم نداری شما چه کار کن؟ آن حلال است برای شما، خب من هر کدام از این اطراف را که دست می‌گذارم نسبت به آن نه علم تفصیلی دارم، نسبت به خودش،‌ نه علم اجمالی دارم نسبت به خودش، پس باید به حسب صدر بگوییم جاری می‌شود. از آن طرف می‌گوید که اگر علم اجمالی داشتی جاری نمی‌شود «حتی تعلم أنّه...» پس بنابراین به مقتضای ذیل باید جاری نشود، به مقتضای صدر باید جاری بشود و این آن وقت تناقض می‌شود.

خب جوابی که عرض شده در آن جا یکی‌اش همین است که آن ذیل مال علم تفصیلی است، دیگه علم اجمالی نیست فلذا... یا حالا جواب‌های دیگری که در محل خودش گفته شده.

س: ....

ج: ضابطه را این قرار داد، طبق فرمایش خودش ضابطه را این قرار داد، هر جایی که کثرت اطراف به جایی می‌رسد که دیگر عرف به آن چیزی که شما داری نمی‌گوید علم، آن می‌شود شبهه غیرمحصوره.

س: ...

ج: بله دیگه شبهه بدویه است. احکام شبهه بدویه را دارد. این نتیجه فرمایش ایشان است.

حتی آن وقت روی نظر ایشان بحثی که بعداً خواهد آمد مخالفت قطعیه هم اشکال ندارد. چون که اصلاً علم نیست، نه موافقت قطعیه لازم است، نه مخالفت قطعیه. ما الان در موافقت قطعیه داریم صحبت می‌کنیم. این فرمایش این محقق بزرگوار و ما یتعلق به،

بیان دوم که دیگر حالا ما از برائت آمدیم بیرون، دیگه سه تا بیان در صورت برائت داشتیم. بیانٌ آخرٌ برای جریان... که می‌شود بیان ششم مثلاً‌، برای بیان عدم وجوب اجتناب در شبهات غیرمحصوره، فرمایش کاظم ثانی مرحوم آقای محقق خراسانی قدس سره است که عبارت ایشان را خواندیم آن روز در ذیل مناقشه فرمایش شیخ، فرمود فالاحسن این است که این جور تقریر کنیم. شیخ تحفظ می‌فرمود بر این که احتمال عقاب وجود دارد اما می‌فرمود عقل و عقلاء می‌گویند لازم نیست که احتیاط کنی و اهتمام بورزی به آن احتمال عقابی که وجود دارد. ایشان این را مناقشه کرد گفت که نمی‌شود. می‌فرماید احسن این است که این جور بگوییم. بگوییم چی؟ بگوییم «فالأحسن فی تقریر الاستدلال بهذا الوجه أن یقال إنّ العلم بالتکلیف بین اطرافٍ کثیرةٍ غیرمحصورة لا یوجب تنجزه بحیث یورث مخالفته العقاب فلایحتمل العقاب فی واحدٍ‌ من الاطراف و بالجملة العلم إذا کان اطرافه کثیرة لا یعتنی به کما یظهر من مراجعة ما ذکره من النظائر فتدبر جیداً» فرمایش ایشان این است که نمی‌گوییم علم وجود ندارد که آقای آسید محمدکاظم فرمود، نه علم وجود دارد، ولی وقتی اطراف خیلی فراوان بشود، خیلی کثیر بشود عقل این علم را منجز آن تکلیف معلوم بالاجمال نمی‌داند، چون آن تکلیف علم است که منجز آن می‌شود، حاکم در این که چه چیزی تکلیف را منجز می‌کند، چه چیزی نمی‌کند عقل است نه شرع، این‌ها عقل است که این جا می‌گوید تکلیف منجز است، استحقاق عقوبت در مخالفت آن می‌آید یا نمی‌آید. ملاکش عقل است. عقل وقتی اطراف کثیر باشد، زیاد باشد نمی‌گوید این علم منجز آن تکلیف است. پس علم داریم ولی این علم منجز نیست، خاصیت تنجیزی را این علم ندارد. چون خاصیت تنجیزی را ندارد پس یقین پیدا می‌کنیم عقاب نیست، چون عقاب مبرر می‌خواهد، منجِز می‌خواهد، تکلیف باید منجَز باشد تا عقاب بیاید، منجِزی باید وجود داشته باشد تا عقاب بیاید، عقاب مصحح می‌خواهد، وقتی این علم منجِز نیست پس مصححی برای عقاب نداریم. وقتی مصحح برای عقاب نداریم یقین می‌کنیم عقاب نیست. خلافاً لشیخ که می‌فرمود احتمال العقاب هست ولی لازم نیست. می‌فرماید نه این که درست نیست به همان اشکالاتی که شد باید بگوییم این جا این علم در اثر کثرت اطراف منجز نیست پس بنابراین عقاب یقین داریم در این جور جاها وجود ندارد، حالا که عقابی وجود ندارد خب احتیاط لازم نیست، و می‌توانیم هر طرف را مرتکب بشویم.

س: ...

ج: شیخ عرض کردم، اشاره کردم، شیخ می‌فرماید احتمال عقاب وجود دارد ولی عقل و عقلاء می‌گویند لازم نیست از این... قبیح نیست مخالفت بکنیم، احتیاط نکنیم قبیح نیست. آقای آخوند اشکالش چی بود؟ این بود که اگر احتمال عقاب وجود دارد حرف عقلاء اثری برای من که اهتمام دارم بالاخره عقاب دامن‌گیر نشود ندارد. چون عقاب که هست، حالا عقلاء بگویند قبیح نیست یعنی ما تو را ملامت نمی‌کنیم. خب نکنند. اگر این احتمال من واقعیت داشته باشد، اصابه به واقع کند پس دامنگیر من می‌شود، اگر نکرد خب نیست، پس من که اهتمام دارم که نکند عقاب دامنگیر من بشود، مثلاً یک ظرف سم مهلکی می‌دانم در بین این کاسه‌ها وجود دارد می‌دانم علم اجمالی دارم که یک سم مهلکی در این‌ها وجود دارد. حالا عقلاء بیایند بگویند چی؟ بیایند بگویند اگر مرتکب شدی ما تو را ملامت نمی‌کنیم، خب بگویند، اگر من بردارم این کاسه را بخورم با این که احتمال می‌دهم این همان کاسه‌ای باشد که سم مهلک است. اگر این احتمال من اصابه به واقع بکند خب من سم خوردم و می‌میرم. حالا عقلاء بگویند یا نگویند، ملامت بکنند یا نکنند، اگر البته احتمالی که دارم می‌دهم اصابه به واقع نکند خب من مبتلای به خوردن سم نمی‌شوم. وقتی احتمال سم می‌دهم این جا اگر مفروض می‌گیرید که این احتمال درست است و احتمال سم بودن درست است این که عقلاء بگویند قبیح است یا قبیح نیست این که اثری ندارد، این دائر مدار اصابه و عدم اصابه است. اصابه احتمال. اگر یعنی این احتمالی که من دارم می‌دهم مطابق با واقع در بیاید من گرفتار خوردن سم شدم، در نیاید خب نه، این اشکال آخوند به مرحوم شیخ قدس سرهما این بود. خودشان می‌گویند پس ما باید یک کاری بکنیم احتمال العقاب را از بین ببریم نه احتمال العقاب را نگه بداریم بگوییم عقل می‌گوید و عقلاء می‌گویند لازم نیست اجتناب بکنی. فلذا می‌گویند باید این جور تقریر کنیم، به این. هر علمی منجز نیست در دیدگاه عقل. عقل، علمی که اطراف آن کثیر باشد عقل نمی‌گوید این علم منجز آن تکلیف معلوم فی البین است. وقتی منجز نشد پس احتمال یک تکلیفی است که منجز ندارد مثل شبهات بدویه. توی شبهات بدویه احتمال تکلیف هست دیگر و واقعاً هم تکلیف ممکن است باشد، ولی چون منجزی ندارد عقاب نیست. یقین داریم عقاب نیست بنابر غیر مسلک حق الطاعه‌ای‌ها. خیلی خب این جا هم همین جور گفته می‌شود که بگوییم عقل می‌گوید این علم منجز نیست.

س: ....

ج: چرا؟

س: ...

ج: عرض می‌کنم به این که همان طور که سابق‌ها هم گفته شده برای این که تکلیف گردنگیر می‌شود، استحقاق عقوبت بر آن می‌آید وجوهی وجود دارد، یک وجهش همین دفع ضرر محتمل است که از این راه، چون من احتمال ضرر می‌دهم فلذا است، ولی یک وجهش عبارت است از این که نه، زیّ بندگی و عبودیت حق مولویت مولی اقتضاء می‌کند که شما بیایی، عقاب هم نباشد، ضرری هم نباشد. پس آن وقت کجاست که عقل چنین مولویتی برای مولی و حق الاطاعه‌ای می‌گوید؟ جایی که علم داشته باشد، جایی که بیان باشد. حالا یا بیان وجدانی یا بیان تعبدی باشد. حالا ایشان می‌گوید در این ملاک نه از راه دفع ضرر محتمل و این‌ها، این ملاک، اگر روی این ملاک بیاییم بگوییم آقا این جا هم آن ضرری که ما احتمالش را می‌خواهیم بدهیم فلذا است این‌ها اصلاً می‌گویند دفع ضرر محتمل درست نیست،‌ باید سابقاً شما یک ضرری را احتمال بدهید بعد بیایید بگویید دفع ضرر محتمل، پس این راه درست نیست،‌ در دیدگاه این محققین  این که ما بگوییم که باید از تکالیف اطاعت کنیم تکالیف را به خاطر دفع ضرر محتمل این مبنا غلط است چون در رتبه سابق باید شما ضرر محتمل را تصویر بکنی حالا عقل بیاید بگوید که دفع کن. اما ضرر محتمل را چه جوری می‌توانی تصویر بکنی؟ معنای ضرر که مفاسد و این‌ها نیست که،

س: ...

ج: الله اکبر.

س: ضرر محتمل را که احتمال می‌دهی؟

ج: نه نمی‌دهم. چرا احتمال می‌دهم؟ بابا باید عقاب را درست کنیم، مبرر برای عقاب بیاوری تا احتمال ضرر محتمل بدهی. تا ضرر محتمل بشود. شما باید قبلاً این بیان دور است که شما می‌فرمایید، چرا؟ برای این که خود حکم دارد موضوع خودش را می‌سازد، باید ضرر محتمل... چرا ضرر محتمل وجود دارد؟ چون قاعده دفع ضرر محتمل داریم. خود قاعده دفع ضرر محتمل می‌آید ضرر احتمالی درست می‌کند؟ پس قبل از این که شما قاعده دفع ضرر محتمل را و این کبری را بخواهید پیاده کنید باید صغرای آن وجود داشته باشد، بگویید یک ضرر محتملی این جا صرف نظر از این قاعده هست. صرف‌نظر از کبرای دفع ضرر محتمل بگویید ضرر محتملی وجود دارد، این ضرر محتمل چیه؟ عقاب است یا مفاسد است؟ بله مفاسد درست است، آن کاری به علم من ندارد، خمر کبد را خراب می‌کند تکویناً، کاری به علم من و جعل من و این‌ها ندارد ولی عقاب،‌ کیفر،‌ این یک امر واقعی نیست که، این در جایی است که تکلیف مبرر عقاب وجود داشته باشد و دفع ضرر محتمل نمی‌تواند،‌ این دور است، فلذا است آن بیان درست برای این مسأله این است که ما در مولویت مولی دقت کنیم که عقل مولویت مولی را در چه زمینه و شرایطی حکم می‌کند، درک می‌کند؟ می‌گوید در جایی است که بیانی باشد، حالا آقای آخوند می‌گوید آن بیان را که عقل می‌گوید آن جایی است که اطراف علم زیاد نباشد، آن جاست که عقل درک می‌کند که مولویت مولی اقتضای اطاعت را دارد و اگر نکنی خروج از زیّ عبودیت است و بی‌احترامی به مولی است. اما جایی که این جوری باشد نه. خب این دیگر، این جا از جاهایی نیست که ما بتوانیم برهان اقامه بکنیم، نه ایشان و نه کسی که خلاف ایشان را بخواهد بگوید، چون از قضایای وجدانیه عقلیه است، ولی انسان به وجدان خودش که مراجعه می‌کند می‌بینید چه فرقی می‌کند که شما می‌گویید آن علم می‌آورد این علم نمی‌آورد، چون فرض ‌ما این است که حرجی لازم نمی‌آید، عسری لازم نمی‌آید، این‌ها مفروض ما است دیگر، و همه در محل ابتلاء وارد است، هیچ کدام از اطراف، از محل ابتلای ما خارج نیست، فقط در اطراف فراوانی وجود دارد. لولا وجوه أخر که یا خود شارع اجازه داده باشد، بنابراین که مثلاً ما حدیث ابوالجارود را قبول کنیم، یا وجه‌هایی که بعد خواهیم گفت که مثلاً بگوییم که در هر طرف اطمینان داریم به این که آن حرام فی البین در آن نیست، یا بگوییم که اماره عقلائیه وجود دارد در هر طرف،‌ اگر این‌ها نباشد خب چه فرقی در دیدگاه عقل می‌کند بین علم اجمالی که اطراف آن زیاد باشد و کم باشد. فلذا است خود این بزرگوار در کفایه فرموده است که هیچ فرقی بین علم اجمالی در اطراف شبهه محصوره و غیرمحصوره وجود ندارد. و عقل همان جور که در شبهات محصوره می‌گوید علم منجز است، در شبهات غیرمحصوره هم عقل می‌گوید که علم منجز است و لافرق بین الموردین. این جا در حاشیه فرائد این مطلب را فرموده که آن روز توجیه هم کردم که با فرمایش‌شان در کفایه مخالفت نداشته باشد. ایشان می‌خواهد فالاحسن یعنی روی مبانی شیخ و این‌ها اگر بخواهیم، صرف نظر از حرف خودمان بهتر این است که این جور تقریر کنیم، چون آن جور تقریری که شیخ فرموده خیلی مثلاً واضح الجواب است آن فرمایش. اگر این جوری تقریب کنیم آن واضح الجواب نخواهد بود آن جوری که شیخ تقریب فرموده است فلذا است که می‌توانیم بگوییم ایشان وقتی فرائد را، یعنی حاشیه این جا می‌نوشتند نظر شریفش همان بوده که بعداً در کفایه فرموده است. خب تا این جا وجوهی که در کلمات اعلام بود عرض شد ان شاء‌الله یک دو سه تا وجه دیگر باقی مانده که در جلسات بعد ان شاء‌الله

و صلی الله علی محمد و آله.

 

Parameter:16919!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 6
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 3760
تعداد کل بازدید کنندگان : 792061