لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام
شهادت سردار رشید اسلام مرحوم آقای سلیمانی را و همراهان و المهندس را رضوانالله علیهم اجمعین را خدمت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه و رهبری معظم و همهی شیعیان و موالیان اهلبیت بلکه همهی آزادیخواهان جهان تسلیت عرض میکنیم! و درکنار تسلیت برای ترفیع مقامی که آنها پیدا کردند به آنها هم تبریک عرض میکنیم.
خدای متعال این شهادت را همانطور که میبینید موجب آثار فراوانی قرار داده؛ امام امت رضوانالله علیه در شهادت یا رحلت فرزند بزرگوارشان مرحوم حاج آقا مصطفی رحمةالله علیه فرمودند که از الطاف خفیهی الهی است، یعنی در ظاهر مصیبت است اما این از الطاف خفیهی خدای متعال است همانطور که دیدیم که تنور انقلاب با وفات آن بزرگوار یا شهادت آن بزرگوار چگونه فوران کرد و اشتداد پیدا کرد تا جایی که بحول الله و قوة و باذنه به پیروزی انجامید. این شهادت هم همانطور که میبینید در سراسر عالم اسلام این اثر شگفتآور را ایجاد کرده، میبینید در عراق چگونه و در ایران چگونه! انشاءالله همانطور که حیات این بزرگواران منشأ خدمات به اسلام بود انشاءالله شهادت آنها هم موجب یک انقلاب دیگری خواهد شد انشاءالله! هدیه میکنیم به ارواح مطهرهی این بزرگواران ثواب یک صلوات و یک بار سورهی مبارکهی حمد.....
یکی از فضلای محترم مطلبی نوشتند که دو سهتا مطلب نوشتند که قابل تقدیر هست، من تقدیرمند زحمات ایشان و اهتمامی که به مطالب دارند، به ذهنم آمدم که طرح کنم. همین چند لحظه قبل از آمدن این کتاب را باز کردم دیدم که این نوشتهی ایشان؛
خب مرحوم آقای آخوند قدسسره در وجه فتأمل شیخ اعظم فرمود که اینکه شما میفرمایید که در جایی که احتمال عقاب داده میشود در صورتی که اطراف کثیر باشد و شبههی غیر محصوره باشد عقل یا عقلاء حکم به اجتناب نمیکنند، حکم به دفع آن ضرر و آن عقاب محتمل نمیکنند. آقای آخوند فرمود این مطلب ناتمام است و بعد نتیجه گرفتید که پس عقاب بلا بیان است، اگر شارع بخواهد عقاب بکند بلا بیان است؛ چون عقل چنین حکمی نمیکند، عقلاء چنین حکمی نمیکنند. پس علیرغم احتمال عقاب، چون عقلاء یا عقل چنین حکمی ندارند پس عقاب کردن شارع بلابیان میشود. این فرمایش ایشان بود بعد فرمود فتأمل. آقای آخوند قدسسره فرمودند ما کراراً گفتیم که عقاب اگر بنا باشد با احتمال درست باشد این دائر مدار اصابه و عدم اصابه است؛ اگر اصابه بود عقاب هست، اگر اصابه نبود عقاب نیست. اما این حکم عقلاء اثری ندارد، عقلاء حالا بگویند که ملامت نمیشوی، عیبی ندارد، خب بگویند؛ اما وقتی احتمال عقاب سر جای خودش موجود است برای کسی که اهتمام دارد و میخواهد از عقاب پرهیز داشته باشد و دامنگیرش نشود، خب وقتی احتمال عقاب میدهد باید اجتناب بکند. اشکال کردند که «أنه بنا استدلاله علی ان العقاب امرٌ واقعی یدور وجوداً و عدماً مدار الإصابه» بعد گفتند «و لو کان کذلک فلا مدخلیة لإحتمال العقاب فی ترتب العقاب و عدم ترتبه اذ العقاب دائر مدار الإصابة فلو قطع بهدم الحرام و کان حراماً فالعقاب یترتب علیه اذا العقاب دائر مدار الاصابة و لا یتلزم بها الآخوند». ظاهراً این اشکال مبنی بر این است که اصابه را علی ما ینبغی معنا نفرمودند، این اصابه یعنی اصابهی احتمال، یعنی اگر این احتمالی که میدهند اصابهی به واقع داشته باشد یعنی محتملش باشد بله، اما اگر این احتمال اصابهی به واقع نکرد و در واقع نبود خیلی خب عقابی هم در کار نیست؛ پس احتمال باید باشد. جایی که اصلاً احتمال وجود ندارد قطع به خلاف دارد خب احتمال العقاب نیست که بگوییم این احتمال اصابه دارد یا اصابه ندارد؟ بنابراین هرجا... بر فرمایش آقای آخوند این است که اگر شما میفرمایید احتمال عقاب من دارم میدهم پس بنابراین و این موضوع قرار میدهید ولی میگویید که چون اطراف کثیر است این احتمال عقاب عقلاء میگویند لازم نیست اعتناء به آن بکنی، اگر اعتناء نکردی ما تو را ملامت نمیکنیم؛ خب آقای آخوند میفرماید مگر احتمال نمیدهد؟ وقتی احتمالش را دارد میدهد پس بنابراین اگر در واقع باشد دامنگیرش میشود، در صورتی که اصابه کند این احتمال، یعنی مطابق با واقع باشد؛ اگر هم نبود خب البته نه. این به خدمت شما عرض شود که پس بنابراین، بعد اشکال دومی که فرمودند این است که «احتمال العقاب و عدمه مجرد اخبارٍ و لا یکون بیاناً لو لم یضم الیه مقدمة اخری» که آن مقدمهی أخری همان وجوب دفع ضرر محتمل است «فإن المراد من البیان الحکم الإنشائی»
خب این هم به خدمت شما عرض شود جوابش این است که احتمال عقاب که إخبار نیست، یک امر نفسانی است، یک امر واقعی و تکوینی است. شخص در نفس خودش احتمال عقاب میدهد، حالا وقتی احتمال عقاب داد این یک واقعیتی است، میگوید من این احتمال را میدهم، اگر این احتمال من مطابق با واقع باشد خب من عقاب دامنگیرم میشود؛ پس بنابراین اینجور نیست که هیچ احتمالی، هیچ حجتی، هیچ هشداردهندهای در ذهنش نباشد؛ هشداردهنده در ذهنش هست، هشدار هم این است که احتمال دارد میدهد، پس همین بیان است دیگر. بیان که ما میگوییم یعنی یک هشداردهنده، یک چیزی که انسان را از غفلت بیرون بیاورد و احتمالش را بدهد، خب احتمال دارد میدهد پس غافل نیست. حالا که غافل نیست و احتمالش را دارد میدهد همین شارع میگوید مگر نمیدانستی که چنین چیزی شاید باشد؟ پس بنابراین این هم ما احتیاج نداریم به بیان انشائی، ما احتیاج داریم به اینکه آن واقع کشف باشد، منکشف باشد. حالا ولو کشف آن به مرتبهی احتمال باشد...
س: .....
ج: نه، نمیگفتند عقاب نه....
س: .....
ج: بله
س: ....
ج: آقای آخوند اشکالش به طریقهی شیخ اعظم است، میفرماید شما میگویی با اینکه احتمال عقاب وجود دارد اما کثرت اطراف باعث میشود عقل عقلاء بگویند به این احتمال عقاب اعتناء نکن. این را دارد اشکال میکند آقای آخوند، میگوید احتمال عقاب را مفروض میگیرید ولی چون اطراف کثیر است میفرمایید عقل عقلاء میگویند اعتناء لازم نیست بکنی، اگر اعتنا نکردی ما ملامتت نمیکنیم. ایشان اشکالش اینجا هست میگوید اگر مفروض میگیرید احتمال عقاب را پس دیگر وقتی مفروضش گرفتید اگر این احتمال شما اصابهی به واقع کند دامنگیرتان میشود چون احتمالش را داری میدهی...
س: .....
ج: اما، احتمال نمیدهم، نمیدهم در شبهات بدویه چون ظلم است، خدا که معاذالله ظالم نیست، احتمال عقاب در شبهات بدویه نمیدهم، اگر مسلک حق الطاعهای باشد؛ اما مسلک معروف که قبح عقاب بلا بیان است میگوید احتمال عقاب نمیدهم، قسم میخورم عقابی نیست نه اینکه احتمالش را میدهم. اشکال این است که شما احتمال عقاب را دارید تحفظ میکنید بر آن، بعد میآید میفرمایید که چون عقل و عقلاء نمیگویند عقاب میشود عقاب بلا بیان.
و اما آن وجهی که ما ذکر کردیم که ایشان اشکال کردند باز، فرمودند که اینکه گفتید که این «یسبب الخلف و التناقض ففیه أنّ احتمال العقاب بدویٌ و یرتفع بعد الالتفات الی قبح عقاب بلا بیان و نظیره ما یقال مشکوک الحجیة لیس بحجة قطعاً حیث لا یمکن الجمع بین شک و الیقین فالمراد بالمشکوک الحجیة هو شک بدواً و الکلام الکلام هنا» عرض میکنیم که باز این هم اگر توجه بفرمایید باز علی منبی الشیخ دارد عرض میشود که شما میفرمایید احتمال العقاب در اینجاها موجود است، واقعیت دارد این احتمال عقاب، ولی عقلاء چون میگویند این احتمال عقاب را نمیخواهد به آن توجه بکنی، سؤال این است که احتمال عقاب بدون مبررش وجود دارد، بدون علتش وجود دارد یا با علتش وجود دارد؟ ما یک چیزی را که احتمال میدهیم میشود احتمال معلول بلا علت بدهیم؟ بگوییم ما احتمال میدهیم الان روز باشد ولی احتمال نمیدهیم که خورشید طلوع کرده باشد؛ خب اگر احتمال روز میدهی یعنی احتمال طلوع خورشید را میدهی، نمیشود احتمال روز بدهی احتمال طلوع خورشید ندهی، نمیشود احتمال معلول داد احتمال علت را ندارد، تخلف معلول از علت لازم میآید. عقاب مبرر میخواهد یعنی بیان میخواهد. عقاب روی مسلک مشهور مبرر لازم دارد، مبررش چی هست؟ بیان است. شما اگر احتمال العقاب میدهی یعنی بیان وجود دارد بعد با تحفظ بر احتمال العقاب میفرمایید حالا عقاب بلا بیان هست؟ پس این تناقض میشود، چون موضوع را مفروض میگیرید که احتمال عقاب است پس مفروض میگیرید که بیانیتی وجود، احتمال البیان هم هست. بعد میفرمایید بیان نیست پس بنابراین یقین به عدم بیان با احتمال بیان سازگار نیست، خلف است، تناقض است، چون شیخ رضوان الله علیه مبنایش این است که میفرماید با اینکه این احتمال العقابها در اثر اینکه اطرافش کثیر است عقل میگوید اعتناء نمیخواهد بکنی، عقلاء هم میگویند اعتنا نمیخواهد بکنی؛ این است که محل اشکال است.
خب برای جریان برائت در اطراف علم اجمالی گفتیم بیاناتی وجود دارد، یکیاش بیان مرحوم شیخ اعظم بود. بیان دیگری که وجود دارد که آن هم گفتیم این بیان بود که در اطراف علم اجمالی در صورتی که شبههی غیر محصوره باشد چون موضوع اصول مرخصه، برائت، حلیت، در تکتک افراد وجود دارد فلذاست که ادلهی برائت شامل میشود و چون این ترخیص فراگیر نسبت به اطراف منجر به مخالفت قطعیه نمیشود پس محذور جریان اصول در اطراف علم اجمالی در شبهات محصوره اینجا نمیآید. چون در اطراف شبهات محصوره اگر مولا بخواهد در همهی اطراف ترخیص بدهد معنایش ترخیص در مخالفت قطعیه است، من میدانم یا نماز قصر واجب است یا نماز تمام، اگر کسی سفر کند تلفیقی هشت فرسخ بشود، رفتن سه فرسخ، برگشتن مثلاً پنج فرسخ، میداند یا قصر واجب است یا تمام واجب است، شارع بفرماید از قصر برائت جاری کن از تمام هم برائت جاری کن، خب نتیجهاش این میشود که این هردو را ترک کند مخالفت قطعیه کرد چون نماز که لا تسقط در این حالا، پس اذن در مخالفت قطعیه داده. میداند احد الکأسین متنجس است بگوید اصالة الحلیه در این جاری کن، اصالة الحلیه هم در این جاری کن چون هرکدام مشکوک است؛ خب نتیجهاش چی هست؟ نتیجهاش این است که شارع اذن در این داده که هردو کأس را میتواند بیاشامی، پس مخالفت قطعیه بکن. این شبهه که مانع از جریان اصول در اطراف علم اجمالی در شبهات محصوره است که اگر بخواهد اصل در تمام جاری بشود منجر به ترخیص در مخالفت قطعیه است، اگر بخواهد در بعضی دون بعضی جاری بشود ترجیح بلا مرجح است برای ما. من بخواهم بگویم در این جاری میشود دون هذا، در این جاری میشود دون هذا، ترجیح بلا مرجح است، بگویم از قصر برائت جاری میکنم دون التمام ترجیح بلا مرجح است، میخواهم بگویم از برائت از تمام جاری میکنم دون القصر ترجیح بلا مرجح است، به چه دلیل من آن را بگویم جاری میشود یا جاری نمیشود؟ چون اینچنینی است پس نه در کل و نه در بعض جاری نمیشود بنابراین ادلهی اصول مرخصه میرود کنار چون قابلیت تطبیق ندارد. اما در شبهات غیرمحصوره چنین مشکلی وجود ندارد. چرا؟ چون اگر شارع اذن در انجام تمام افراد هم بدهد عملاً مخالفت قطعیهای در خارج رخ نمیدهد چون که اطراف به حدی کثیر است که عادتاً شخص نمیتواند همهی اطراف را مرتکب بشود. اگر من میدانم یکی از کاسههایی که آب در آن هست در شهر قم متنجس است، میدانم بعضی افراد لاابالی هستند و اهمیت نمیدهند. پس یک آب قلیل متنجسی در قم وجود دارد. حالا شارع بفرماید که، حالا نمیدانم آن کدام است، الان این جا که دارم میروم مهمانی، این مسجد که دارم میروم، این حسینیه که دارم میروم، این جا آن جا، این ...، احتمال میدهم یکی از همان چیزی که علم به آن دارم یکی از همینها باشد. شارع میفرماید نه، نمیخواهد، برائت جاری کن، حلیّت جاری کن، هر ظرفی به آن برمیخوری برائت جاری کن، از این ترخیص شارع مخالفت قطعیه لازم میآید که من یقین کنم مخالفت کردم. چون من همهی کاسههای قم را، همهی آب قلیل قم را که عادتاً قدرت بر این ندارم که ارتکاب بکنم. پس چون چنین محذوری لازم نمیآید اشکالی ندارد. این تقریب دوم بود برای اخذ به...،
مرحوم محقق خوئی قدس سره حلّاً و نقضاً به این اشکال کرده، گفتند اولاً (حالا ما اشکال نقضی را اول میگوییم) اگر این جوری باشد که چون منجر به مخالفت عملیه نمیشود پس ترخیص در اطراف اشکال ندارد. خب اگر این جوری است بعض شبهات محصوره هم همین جور است. مثلاً کسی یقین دارد، نذر کرده سر ساعت هشت روز یکشنبه یا در مسجد اعظم باشد یا در مدرسه معصومیه باشد، یکی از این دوتا، یا نذر کرده یا این جا نباشد یا آن جا نباشد، حالا شبهه تحریمیه، یا این جا نباشد ...، شارع بگوید خب این که شک داری این جا بودنت حرام است یا نه؟ برائت جاری کن، آن هم که شک داری برائت جاری کن، نتیجه چه میشود؟ آیا نتیجه به مخالفت قطعیه میانجامد؟ بالاخره یا این جا (اگر نخواهد احتیاط کند، هیچ کدامش را نرود) یا این جا است یا آن جا دیگه، یقین که به مخالفت پیدا نمیکند که، سر ساعت مثلاً هشت یا این جا است یا آن جا، هر دو جا که نمیتواند باشد که، پس بنابراین این جا هم باید بگویید اشکال ندارد، برائت جاری کند، میتواند مرتکب بشود و حال این که ملتزم نیستید میگویید در این جور جاها نه باید مسجد اعظم بیاید نه باید مدرسه معصومیه برود چون امتثال میتواند بکند دیگه، و حال این که اگر حرف شما درست باشد نه، میتواند برائت جاری بکند از این دوتا، هم میتواند مسجد اعظم بیاید سر ساعت هشت یا برود مدرسه معصومیه و حال این که ملتزم نمیتوانید بشوید؛ پس این دلیل است. این نقض دلیل است بر این که عدم انجرار به مخالفت قطعیه موجب جریان اصول نمیشود و الا این نقض بر شما وارد است.
و اما حلّاً میفرماید که همان طور که ترخیص در مخالفتی که به عمل میانجامد؛ این قبیح است. اصل ترخیص که در معصیت قبیح است؛ یعنی بگوییم من اجازه دادم ولو نمیشود ولی من اجازه دادم. شارع مثلاً بفرماید که یک عمل قبیحی را بگوید تو قدرت نداری که قتل مؤمن بکنی، تو قدرتش را نداری ولی من به تو اجازه دادم که همین نفس این اجازه دادن قبیح است ولو از او سر نزدند، ولو نمیشود از او سر بزند ولی نفس اجازه دادنِ قبیح است. پس بنابراین در شبهات غیرمحصوره، کالمحصوره اگر شارع بخواهد بفرماید من اجازه دادم همهی اینها، درست است این اجازه او عملاً منجر به تخلف نمیشود اما نفس این اجازه دادنِ قبیح است.
س: ...عبث است؟
ج: نه عبث هم نیست، عبث نیست به خاطر این که شما آزاد هستی از هر چه میگویی بالاخره مشمول است دیگه، درست؟ میتوانی اینها را تصرف بکنی، پس بنابراین این فرمایش محقق خوئی قدس سره است.
خب جواب از این، محقق شهید صدر قدس سره این جور جواب دادند. فرمودند که اگر ما میگفتیم (به نقض این جور جواب دادند) گفتند اگر ما میگفتیم مطلق عدم انجرار به مخالفت عملیه، این باعث میشود که جریان اصول بلااشکال بشود این نقض شما وارد بود. مطلق عدم انجرار، میگفتید در شبهات محصورهای هم که جریان اصول منجر نمیشود باید بگویید که اصول جاری میشود و حال این که نمیتوانید بگویید. اما اگر بگوییم عدم انجراری که در اثر کثرت اطراف است؛ این، اگر این را گفتیم این دیگه نقض وارد نیست دیگه، اگر اطراف زیاد بود که این زیادی اطراف باعث میشود اذن شارع به مخالفت عملیه نیانجامد این اشکال ندارد. این را داریم میگوییم و این دیگه نقض شما به آن وارد نیست. و اما حلّ شما که فرموده خود این قبیح است. خود این قبیح است. این را فرمودند که بعدها جواب خواهیم داد و اینها، حالا حاصل مطلبی که در حلّ گفته میشود این است که این قبح ترخیص در مخالفت مثل قبح کذب است. کذب «لو خلّی و طبعه» اگر عنوان مصلحتآمیزی طاری نشود بر آن قبیح است. اما اگر عنوان مصلحتآمیزی بر آن طاری بشود، دروغ میگوید تا مؤمنی را نجات بدهد. دروغ میگوید تا یک مفسده مهمی را برطرف کند، این جا اصلاً قبیح نیست. نمیگوییم؛ چون میدانید عناوین بر سه قسم است دیگه، بعضی عناوین که ذاتاً حَسن است یا قبیح است به طروّ عناوین عوض هم نمیشود یا مثل عدل حَسَنٌ، ظلم قبیحٌ، ظلم تا ظلم است قبیح است. مگر موضوع، از ظلم بودن در بیاید. ظلم تا ظلم است قبیح است. عدالت تا عدالت است حَسَن است مگر از عدالت بیرون بیاید، موضوع منتفی بشود. بعضی عناوین هستند، بعضی چیزها هستند که اقتضاء حُسن یا اقتضاء قبح را دارند و اگر عنوانی بر آنها مترتب نشود این آن وقت مقتضا محقق میشود یا حَسن میشود یا قبیح میشود. ولی بعضی چیزها هستند که لا مقتضی حُسن هستند نه مقتضی قبح هستند، خودش فی نفسه. بخواهد حَسن بشود عنوانی باید بر آن طاری بشود، بخواهد قبیح بشود عنوانی باید بر آن طاری بشود. فی نفسه لا حَسن و لا قبیح، خیلی از مباحات همین جور هستند. نه حَسن است نه قبیح است. خب این قبح اذن در مخالفت قطعیه؛ این از قبیل عناوین اول نیست که ذاتاً این قبیح باشد بلکه مقتضی است. اگر یک طروّ یک عنوان حَسنی بر آن بشود دیگر فبیح نیست. حالا در شبهات غیرمحصوره اگر مولا این جوری ببیند که این آدم یقین پیدا کرده یک فعل، یک کار توی میلیونها کار حرام است. اگر شارع بخواهد بگوید احتیاط کن باید میلیونها گاهی مباح اقتضایی را فدای آن یک دانهِ بکند. این جا چون عدم ارتکاب آن یک دانه حرام مستلزم فدا شدن مصالح کثیره هست در این جا اشکالی ندارد بگوید که آن لازم به اجتناب بکنی و این قبحش چه میشود؟ مثل کذبی میشود که یک مصلحتی بر آن مترتب است و مثل، امتثال آن مثل صدقی میشود که یک مفسدهای بر آن مترتب است، مفسده اهمّ، صدقی که مفسده اهمّ بر آن مترتب است حُسن ندارد. فلذا است که، و این فارغ است در نظر شهید صدر بین شبهات محصوره و غیرمحصوره، در شبهات محصوره ممکن است آن جا هم چنین تزاحمهایی پیدا بشود، یعنی یک طرف حرام است، یک طرف حلال است، مشتبه شده و ممکن است آن طرف حلال مصلحتدار باشد آن هم و عدم جریان برائت از هر دو و وجوب احتیاط موجب میَشود که ما مصلحت مصلحتدار را فدای آن حرام بکنیم. ولی فرقش این است که در شبهات غیرمحصوره، عدید من المصالح را باید فدا کنیم. عدید من المصالح را باید فدا بکنیم. ولی در آن جا یک مصلحت است چون اطراف محصور است. دوتا مصلحت است. آن هم احتمالش است. این است که عقلاءً درست است. میگویند شارع که دارد محاسبه میکند؛ توی شبهات غیرمحصوره علیالقاعده چون شبهات غیرمحصوره خیلی مباحات اقتضایی ممکن است وجود داشته باشد. آن جا احتمال وجود چنین چیزی است اما این جا علیالقاعده وجود دارد چون اطراف خیلی کثیر است. بنابراین این جا اگر شارع بیاید بفرماید که احتیاط نمیخواهد بکنی برائت جاری بکن، عقل تناقض نمیبیند در کار مولا که بگوید از یک طرف آن تکلیفت را نگه داشتی از یک طرف به من میگویی لازم نیست احتیاط بکنی، و از همهی اینها میتوانی برائت جاری بکنی، تناقض نمیبیند. چون آدم توی تصمیمگیریهای شخص خودش هم همین جور است. میگوید نه آن حرام را دارد اما از آن طرف چون میبیند خیلی مصالح از بین میرود میگوید احتیاط نمیخواهد بکنی، اما در شبهات محصوره معمولاً چون این چنین نیست؛ اولاً اصل وجودش معلوم نیست که یک مباح اقتضای این چنینی باشد، اگر هم باشد این قدر فراوان نیست چون محصور است. پس بنابراین آن جا کأنّه تناقض را میبیند. ولی در این جا این تناقض را نمیبیند. این حاصل فرمایش با توضیح فرمایش محقق شهید صدر است که در جواب محقق خوئی میخواستند بفرمایند که این جا این تفاوت وجود دارد در دیدگاه عقلاء فلذا است که برمیتابند اطلاق ادله ترخیص را نسبت به شبهات غیرمحصوره، چون چنین مبرری دارد. برمیتابند که این اطلاق را داشته باشد اما نسبت به شبهات غیرمحصوره چون این احتمال ضئیل است نه، فلذا نمیتوانند بگویند اطلاقش شبهات غیرمحصوره را میگیرد. چون بعضی جاها ممکن است این جوری باشد اما الان ما بگوییم کجا را گرفته کجا را نگرفته؟ در شبهات محصوره. بگوییم کدام محصوره را گرفته؟ کدام غیرمحصوره را نگرفته؟ چون شبهات غیرمحصوره که برای ما پیش میآید در وقایع مختلف را؛ کدامش را شارع اجازه داده؟ خیلی جاهای آن این جوری نیست در شبهات غیرمحصوره، خیلی جاها در شبهات محصوره این جوری نیست اما در شبهات محصوره همهاش این جوری است که اطراف چون به حدی زیاد است، پس خیلی مباحات ذات مصلحت در آن وجود دارد. از همین جا هم میزان غیرمحصوره روشن میشود که میزان غیرمحصوره عبارت از این که اطراف به حدی زیاد باشد که احتمال این که مباحات اقتضائیه فراوانی باید قربان آن حرام فیالبین بشود اگر بخواهیم آن حرام فیالبین را امتثال کنیم باید اینها قربان آن بشود، این جور جاها به آن میگوییم غیرمحصوره، پس بنابراین با این بیان با توضیحی که داده شد ایشان فرق گذاشتند بین...، این هم بیان دوم برای جریان برائت و مایتعلق به، محقق، (همین عنوانش را ذکر میکنم. حالا دیگه توضیحش بعد) محقق طباطبایی سید یزدی قدس سره در تعلیقه فرائد که تقریر بحثشان هست یک بیان سومی دارند برای جریان برائت در اطراف شبهات غیرمحصوره که ان شاءالله فردا، امروز بنا داشتیم بگوییم؛ چون جواب آن فاضل محترم را دادیم مقداری وقت صرف آن شد. حالا ان شاءالله برای فردا.
و صلیالله علی محمد و آلهالطاهرین