لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
دلیل چهارمی که شیخ اعظم به آن استدلال فرمودند، فرمودند بعض روایاتی است که از آن روایات استفاده میشود که مجرد علم به وجود حرام باعث اجتناب از همهی محتملات و اطراف نمیشود؛ و در شبهات غیر محصوره این چنین است که ما علم به حرام داریم، مجرد علم به حرام باعث نمیشود بلکه اگر اطراف زیاد بود از این روایات استفادهی عدم وجوب اجتناب میشود. حالا از باب نمونه یکی از آن روایات را بیان میفرمایند. میفرمایند که «مثل ما فی محاسن البرقی عن أبی الجارود» در محاسن برقی البته مستقیماً عن ابی الجارود نیست، محاسن برقی یعنی احمد بن محمد بن خالد برقی عن ابیه عن محمد بن سنان عن ابی الجارود، سند اینجوری است. «قال سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع)» امام باقر(س) «عَنِ الْجُبن» یا «عن الجُبُن» هردو آن درست است «فقُلْتُ أَخْبِرْنِی مَنْ رَأَى أَنَّهُ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ» کسی که دیده بود و قهراً ثقه هم بود، او به من خبر داد که در جبن میته میگذارند یعنی مایهاش را از میته قرار میدهند و قهراً میخواست با این سؤال بگوید که آیا جایز است خوردنش یا نه؟ «فَقَالَ أَ مِنْ أَجْلِ مَکَانٍ وَاحِدٍ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ حُرِّمَ جَمِیعِ ما فی الْأَرَضِ» حضرت به نحو استفهام انکاری فرمودند بهخاطر اینکه یکجا در پنیر از مایهی میته استفاده میکنند همهی پنیرهای عالم دیگر حرام میشود و باید از همهی پنیرها اجتناب کرد؟ «فما عَلِمْتَ فیه میتة» یا «مَیْتَةٌ فَلَا تَأْکُلْه» هرچه میدانی در آن میته هست علم تفصیلی داری آن را نخور «و ما لَمْ تَعْلَمْ فَاشْتَرِ وَ بِعْ وَ کُلْ» هم بخر، هم بفروش، هم بخور. بعد برای کأنّ تأکید فرمودند «وَ اللَّهِ» به حسب این نقل «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِی اللَّحْمَ وَ السَّمْنَ وَ الْجُبُنَّ» من خلاصه بازار میروم هم گوشت میخرم، هم روغن میخرم، هم پنیر میخرم «وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ کُلَّهُمْ یُسَمُّونَ» من گمان نکنم همهی اینها که گوسفند ذبح میکنند، گاو میکشند، شتر میکشند اینها همهشان تسمیه دارند و در... که یکی از شرایط ذبح این است که نام خدا را ببرد «مَا أَظُنُّ کُلَّهُمْ یُسَمُّونَ هَذِهِ الْبَرْبَرُ وَ هَذِهِ السُّودَانُ» خب بعضی از آنهایی که متکفل ذبح بودند بربر بودند، بعضیهایشان سودان بودند، حالا این در بعضی از نسخ هم بریّه هست یعنی صحرایی، بربر خب یک طایفهای هستند، سودان هم که یک یعنی جمهور مردم، مردم عامی که خیلی اطلاعاتی ندارند و امثال ذلک.
خب به دو مقطع و دو فراز از این روایت شریفه برای عدم وجوب اجتناب در شبهات غیر محصوره استدلال شد؛ یکی همان استفهام استنکاری حضرت و آن جمله که فرمود «أَ مِنْ أَجْلِ مَکَانٍ وَاحِدٍ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ حُرِّمَ» یا «حَرُمَ جَمِیعِ ما فی الْأَرَضِ» که خب شما علم داری که یک جایی این جوری است، آیا این باعث میشود که و قهراً علم داری یک جایی در آن میته قرار داده میشود و این به بازار عرضه میشود و احتمال میدهی اینکه میخواهی بخری همان باشد؛ یعنی چون در یک جا قرار داده میشود و این هم قهراً به بازار عرضه میشود برای فروش میآید توی بازار، خب شما علم پیدا میکنی که توی این همهی پنیرهایی که به فروش میرود ممکن است آن پنیرها، یعنی آن پنیرها هم هست و اینکه الان من میخرم ممکن همان پنیر باشد، آیا اینجا بهخاطر یک اینجور چیزی باید از همهی پنیرها اجتناب کرد؟ کأنّ استفهام هم انکاری است، یعنی این ذوق عقلائی، عقلی، عرفی، شرعی این را نمیپسندند که چنین حرفی انسان بزند. پس این دلالت میکند بر اینکه انسان ولو علم اجمالیِ اینچنینی دارد اما این باعث نمیشود که از همه چیز اجتناب بکند؛ این یکجور تقریب استدلال است. و خود عبارت اینکه «أَ مِنْ أَجْلِ مَکَانٍ وَاحِدٍ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ حُرِّمَ جَمِیعِ ما فی الْأَرَضِ» میخواهد بگوید اطراف یعنی فراوان است «جمیع ما فی الارض» همهی اینها با این کثرتی که دارد این تنبیه به این مطلب و اخذ این مطلب که «جمیع ما فی الارض» این کنایه از این است که با این کثرت اطراف آیا ذوق عقلائی، عقلی، شرعی، اینها میگوید از همهی اینها باید اجتناب کرد؟ این عبارت کأنّ آن ضابطهای که شیخ اعظم بیان فرمود یا محقق حائری بیان فرمود یا آقای آقاضیا فرمود که کثرت اطراف باعث ضعف احتمال میشود که این کأنّ او را تأیید میکند، از او درمیآید که این همه با این کثرت اطرافی که دارد «ما فی الارض» همهی اینها، خب یک در مثلاً میلیون آدم احتمال میدهد این پنیر باشد آن پنیر؛ این احتمال ضعیف، این احتمال اندک آیا باعث میشود که ما از همه اجتناب بکنیم؟ این یک مقطع.
مقطع دوم که باز دلالت میکند همان ذیل حدیث بود که حضرت فرمودند من با اینکه میدانم این «ما اظنّ» در مقامی است که من گمان ندارم این را، گمان هم حتی ندارم. این تعبیر را در کجا میگویند؟ در جایی میگویند که آدم اطمینان دارد. من گمان هم ندارم که اینها درست ذبح کنند خیلیهایشان، عدهایشان، یعنی اطمینان دارم درست ذبح نمیکنند. من که اطمینان اینچنینی دارم و قهراً این باعث میشود که علم پیدا کنم یا اطمینان پیدا کنم که بعضی از این لحمها که توی بازار فروش میرود همانهایی است که آنها که مراعات شرایط ذبح را نمیکنند ذبح کرده باشند، اما در عین حال میروم میخرم. خب این هم به خدمت شما این مقطع هم دلالت میکند بر مسأله.
س: .....
ج: نه این کثیر فی الکثیر نیست ...
س: ....
ج: نه اطمینان دارم اینها شرایط ذبح را مراعات نمیکنند، حالا ممکن است این خیلی هم کم باشد ولی نسبت به ان ذبحهایی که دارد میشود ممکن است آنجور آدمهایی که متکفل هستند کم باشد، ولی در عین حال میفرمایند که ...
س: ....
ج: بله؟ اطلاق دارد دیگر، یعنی هردو آن هست؛ فوقش این است که هردو هست ...
س: ....
ج: نه، آنکه نمیگوید کثیره بود، یعنی همهی این پنیرهایی که در زمین هست، هرجا میروی چون یکجایی اینجوری است هرجا میروی بگویی پنیر نمیخورم من، چون یکجایی شنیدم اینجوری است و احتمال میدهم این یعنی قهراً آن هم به بازار عرضه میشود پس توی این پنیرهایی که عرضه میشود روی هم رفته توی همهی شهرها و همهی روستاها و همهجاها خب آنها هم توی آن هست و لعلّ الان همین که میخرم همان باشد. این تقریب استدلال است. خود شیخ اعظم حالا مناقشهای دارند.
به وجوه عدیده مناقشه شده در استدلال به این روایت شریفه. وجه اول که خب اگر وجه اول را قبول کردیم که دیگر کلاً بحث را باید گذاشت کنار، ضعف سند هست که گفتند بعضی خب سند همانطور که عرض کردم مشتمل هست بر محمد بن سنان و ابو الجارود که راوی مباشر از امام(ع) اینجا هست. گفتند ابو الجارود توثیق ندارد بلکه به حسب بعضی از نقلها ضعیف هم هست و کسی است که منحرف از حق شده، مذهب جارودیه را مثلاً ایجاد کرده، زیدیه شده؛ بنابراین ابو الجارود ثقه نیست. راوی از او محمد بن سنان است، محمد بن سنان فیه کلامٌ شدید حتی بعضی گفتند اکذب البریه است، از کذابین است، نمیدانم از اکذب البریه است. پس بنابراین با وجود این دو راوی در سند نمیشود استدلال کرد به این حدیث شریف. البته هردوی اینها علی المبنا هست؛ محمد بن سنان واقعاً دو قول مهم در رجال دربارهاش هست و خود فقهاء هم حتی گاهی در برههای قائل به وثاقت شدند، در برههای قائل به عدم وثاقت شدند. مثلاً مرحوم امام رضوانالله علیه در حاشیهی عروه میفرمایند ضعیف است محمدبن سنان؛ ولی در بیع آنجا میفرمایند نه ثقه است، یعنی جوری ادلهاش، که یکی گاهی فقیه به آن طرف تمایل پیدا میکند، گاهی به این طرف. چون هردو طرف مهم دارد، هم آن طرف توثیقات خیلی زیاد و مهم از افراد مهم دارد، هم جرح از افراد مهم و توثیقات مهم دارد. و گاهی جمع کردند به اینکه ایشان چون از خواص بوده حرفهای خیلی خاص را گاهی نقل میکرده از این جهت او را تکذیب میکردند میگویند تو دروغ میگویی، و الا این چون به مقامات ائمه آشنا بوده، مطالب مهم میدانسته گاهی برنمیتابیدند دیگران، میگفتند هنوز چون حقایق ائمه و مذهب امامیه و مقامات ائمه(ع) در آن ازمنه هنوز آشکار آنجور نشده بوده بعضیها برنمیتابیدند، خیال میکردند اینها غلوّ است، اینها دروغ است، اینها جعل است، فلذا میگفتند این دروغگو است، این اکذب بریه است، این کذا است. اینجوری خواستند جمع بکنند. اما حالا انشاءالله مراجعه بفرمایید چون محمد بن سنان در خیلی از روایات وارد میشود، ولی انسان مراجعه که میکند باز میبیند که آنهایی هم که جرح کردند اینجور آدمهایی نیستند که بهخاطر اینجور امور ما بگوییم، فلذا است که توثیق و جرح ایشان با هم تعارض میکند و نتیجه این میشود که مجهول الحال برای ما میشود. نه میتوانیم بگوییم ثقه هست نه میتوانیم بگوییم ثقه نیست، چون هم موثق دارد هم مضعّف دارد، حرف آنها با حرف اینها تعارض میکند، راه حل جمع مقبولی هم به نظر نرسیده.
و اما ابو الجارود ایشان هم در کامل الزیارات موجود است ظاهراً، هم در تفسیر علیبن ابراهیم موجود است، حتی آنجاهایی که مسلّم است از علیبن ابراهیم هست، یعنی سند علیبن ابراهیم، در سند علیبن ابراهیم عن ابیه میخورد به ابو الجارود وجود دارد که اسم ایشان زیاد بن منذر هست و مرحوم مفید رضوانالله علیه در رسالهی عددیه ایشان را از رؤسا و کسانی که یؤخذ عنهم الدین و از ثقات شمرده ایشان را. حالا علی کلامٍ در این عبارت که یکوقتی اگر لازم شد عرض میکنیم.
مرحوم ابن غضائری در کتابش علی اینکه این کتاب مال ایشان باشد، ایشان فرموده اصحاب یکرهون روایات ابو الجارودی را که محمد بن سنان نقل کرده باشد؛ ولی اگر فلانی نقل کرده باشد لا یکرهون. این عبارت ایشان نشان میدهد که اصحاب در مورد ابو الجارود حرفی نداشتند، فقط اگر راوی محمدبن سنان باشد یکرهون نقله، ولی خود ابو الجارود را آدم....
خب به خدمت شما عرض شود که نتیجه این میشود که حجت قائم نیست بر صدور این روایت بهخاطر اینکه الان نسبت به محمد بن سنان ما تردید داریم که چه جوری هست. حالا از این اشکال اول.
اما از نظر دلالت:
اما در مقطع اول شیخ اعظم اینجور اشکال فرموده، فرموده است که حضرت سلام الله علیه میخواهند بفرمایند که تو که یکجا دیدی، یعنی آن شخص آمده به تو خبر داده که یک محلی، یک جایی آنجا اینجوری پنیر میسازند این باعث نمیشود که از پنیرهای دیگر و جاهای دیگر اجتناب بکنی و ممکن است یا استظهار میشود که سؤال سائل این بوده که من شنیدم، یک آدم ثقهای آمده به من خبر داده که یک جایی اینجوری پنیر میسازند، البته آنجا هم مورد ابتلاء من نیست، من هم از آنجا نمیخواهم بروم پنیر بخرم، و نمیگویم پنیر آنجا میآید توی پنیرهای دیگر من علم اجمالی پیدا میکنم، نه، این خبر این شبهه در من ایجاد کرده که نکند جاهای دیگر هم همینجور پنیر درست میکنند. پس شبههی بدویه برای من پیدا میشود که این پنیرها حلال است یا نه؟ نه اینکه اطراف علم اجمالی میشود. پس ممکن است سؤال سائل درحقیقت یا استظهار میشود یا مکره. حضرت میفرمایند: نه، اینکه یکجا اینجور است باعث شک تو میشود باعث نمیشود که اجتناب بکنی از این، خب این اصالة الحلیه دارد، برائت دارد، کل شیء لک حلال دارد، نه، بهخاطر این؛ این فرمایش شیخ است میفرماید که «الا أن یدّعى أنّ المراد أنّ جعل المیتة فی الجبن فی مکان واحد» این «لا یوجب الاجتناب عن جبن غیره من الأماکن» در اثر اینکه وجود او در این، وجود آن در آنجا موجب ایجاد شبهه میشود که نکند اینها همه همینجور، نه اینکه آن آمده توی بازار پخش شده الان، علم اجمالی داریم که شاید توی اینها آنها هم باشد، نه «و لا کلام فی ذلک لا أنّه لا یوجب الاجتناب» نه اینکه حضرت میخواهد بفرماید که «انه لا یوجب الاجتناب عن کلّ جبن یحتمل أن یکون من ذلک المکان» حضرت نمیخواهد بفرماید که اگر در اثر اینکه آن حرف را شنیدی یک علم اجمالی، این علم اجمالی برای تو پیدا شده که توی همهی این جبنها آنها هم هستند فلذا هرکدام را دست میگذارم روی آن احتمال میدهم همانها باشد، پس بنابراین حضرت میفرماید نه، این نیست، اگر این بود استدلال تمام است اگر این بود، که سؤال سائل این بود که در اثر خبر او پس من میفهمم که پنیرهایی که اینجور میسازند اینها وجود دارد، اینها هم توی بازار ریخته میشود پس پنیرهای بازار علم پیدا میکنم چنین جبنهایی در آن هست. اگر سؤالش این بود و حضرت میفرمود که نه، بهخاطر یک پنیر اینجوری که از همهی پنیرها اجتناب نمیکنند که، اگر اینجور بود جواب امام دلالت میکرد که در شبههی غیر محصوره اجتناب لازم نیست؛ اما اگر سؤالش این باشد که من در اثر او برایم شک پیدا میشود که نکند پنیرهای دیگر را هم همینجور میسازند ولو اینکه میدانم آنها نمیآید به بازار، آنها اینجا نمیآید. مثلاً آمدند به من خبر کردند که توی فلان روستای اطراف زنجان اینطوری درست میکنند، میدانم آن پنیرهای آنجا قم نمیآید ولی احتمال میدهم حالا آنها که آنجوری درست میکنند شاید قم هم همینجور درست میکنند، اگر سؤالش این باشد خب این علم اجمالی نیست که، این میشود شبههی بدویه که لعلّ اینجاها هم همینجور درست میکنند پس شک میکنم. اما این را میخواهند جواب بدهند، میفرمایند نه، تو میشنوی یکجا اینجوری است چرا شک میکنی اینجاها هم همینجوری است؟ این شبههای است که شیخ اعظم فرموده.
از این شبهه خب امام قدسسره و بزرگان دیگری جواب دادند که خیلی بعید است این معنای شیخ و یک احتمال دیگری هم اینجا داده شده که حالا عرض میکنم. این بعید است ظاهر مطلب که امام میفرماید «جمیع ما فی الارض» این است که این تعبیر اصلاً که «جمیع ما فی الارض» یعنی با این کثرت اطراف و الا لازم نبود اینجور تعبیر بفرمایند که. یعنی با این کثرت اطراف، این ادبیاتی که امام در مقام جواب بهکار بردند که آیا «من اجل مکان واحد» این باعث میشود که همهی اینها را ما اجتناب بکنیم؟ و الا اگر از باب شبههی بدویه بود خب حضرت مثل جاهای دیگر که شبههی بدویه را جواب دادند میفرمودند «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام». نه اینکه اینجور ادبیات بهکار بردند که بهخاطر یکدانه و یک مکان همهی «ما فی الارض» باید از آن اجتناب کرد؟ این تعبیر یک تعبیر عرفی است برای اینکه میخواهند بگویند کثرت اطراف وقتی وجود داشته باشد این عقل و عقلاء و عرف و شرع نمیپسندد که بگویی همه جا را باید اجتناب بکنی. پس تعبیر یک تعبیری است که نشان میدهد حضرت میخواهد از باب کثرت اطراف بفرماید نه از باب اینکه شبههی بدویه شده.
محقق خوئی قدسسره در دراسات آنجا جوری دیگر جواب دادند از این شبههی شیخ اعظم و ایراد ایشان؛ و آن این است که این که امام(ع) بخواهند بفرمایند بهخاطر اینکه یکجا اینجور است از جاهای دیگر هم باید اجتناب کرد اگر نظر به شبههی بدویه داشته باشند یک امر واضحی که «لا یلیق بالسائل و لا بالامام» این امر واضحی که گفتن ندارد، سؤال کردن و جواب دادن ندارد، بگوییم امام این را دارند میفرمایند؟ عرض میکنم این شبههی بدویه اینجور نیست که «لا یلیق بالسائل و لا یلیق بالامام» جواب بدهند، همانطور که در روایات دیگر هست. من گمان میکنم محقق خوئی کلام شیخ را جوری دیگر فهمیدند اینجور جواب دادند.
توضیح مطلب این است که ما در تفسیر کلام سائل در اینجا سه احتمال بدوی وجود دارد، احتمال اول این است که همان که در تقریب استدلال گفتیم که میخواهد بگوید من چون شنیدم یک جایی اینجور پنیر میسازند و آن پنیر هم به بازار عرضه میشود پس قهراً علم اجمالی پیدا میکنم که بعضی از این پنیرها همان است و هر پنیری میخواهم بخرم احتمال میدهم. این احتمال اول است که مقصود سائل این است.
احتمال دوم این است که مقصود سائل همان است که ما در معنای عبارت شیخ عرض کردیم که سائل میخواهد بگوید اینکه من شنیدم یکجایی اینجور پنیر میسازند موجب میشود که شک کنم که شاید این پنیرهایی هم که من میخواهم بروم بخرم همین جور ساخته شده باشد ولو علم ندارم، علم ندارم که آن پنیرها اینجا میآید، اصلاً میدانم آنها اینجا نمیآید، ولی احتمال میدهم کیفیت ساختن پنیر در این جاها هم که میخواهم بخرم همان باشد که آنجا شنیدم آنجا این کار را میکنند، فلذا شبههی بدویه برای من پیدا میشود، آیا حلال است بخورم، حلال نیست؟ این سؤال هم سؤال معقولی است، هم سؤال کردنش معقول است هم جواب امام دادنش معقول است. خب آدم احتمال میدهد در شبهات حکمیه باید احتیاط بکند. چه میداند، این سؤال سؤالی نیست که بگوییم «لا یلیق بالسائل و لا یلیق بالامام».
احتمال سوم این است که اینجور گفته بشود که چون یک جایی اینجور پنیر میسازند آیا این موجب میشود جاهایی هم که میدانیم اینجور پنیر نمیسازند، به جرم اینکه آنها اینجور میسازند همهی پنیرها بگوییم اشکال دارد؛ با اینکه میدانیم اینها آنجور نمیسازند. که سائل میگوید آقا یک کسی به ما خبر داده یکجایی اینجور پنیر میسازند آیا این باعث میشود ما از آن پنیرهایی هم که میدانیم اینجور ساخته نشده اجتناب بکنیم چون یکجا آنجوری است؟ یا مثلاً خوردن این پنیرها تشبه به آن پنیرها هست خوردنش؟ این آره، این سومیِ «لا یلیق» به اینکه سائل بپرسد آخر چه احتمال نیشقولی است که آدم بدهد که چون یک جایی اینجور پنیر میسازند از پنیرهایی هم که میدانیم اینجوری نیست....
س: ....
ج: آهان، این همین سومی است که لا یلیق بالسائل که سؤال بکند و لا یلیق بالامام که جواب بدهد ...
س: .....
ج: خب حالا شما بفرمایید ولی بالاخره علی ما نقله السید علی شاهرودی قدسسره در دراسات، اینجور جواب از ایشان نقل کرده که آقا فرمودند که این لا یلیق؛ پس همان علم اجمالی و شبههی غیر محصوره است، این لا یلیق به اینکه سائل سؤال کند و امام هم بخواهد جواب بدهد لوضوحه؛ چه کسی چنین چیزی توی ذهنش میآید که چون، مثل همان است که در کجا زدند چی را و در کجا چهکار کردند، اینجا هم همین جور. یکجایی این جوری درست میکنند، پنیر را این جوری درست میکنند، آیا این موجب میشود که ما از این پنیرهای دیگر هم که اینجوری نیست اجتناب بکنیم؟ آنوقت حضرت میفرمود آخر این حرف شد که یک جایی اینجوری میکنند از جمیع پنیرهای عالم هم که اینجور نیست ما اجتناب بکنیم؟ این لا یلیق به ابو الجارود، که ابو الجارود یک چنین سؤالی بکند و امام هم بیایند در جواب بفرمایند اینچنین، امام باید بگویند مگر خل شدی که چنین سؤالی میکنی؟ نه اینکه بیایند بفرمایند أ من اجل.
پس بنابراین ظاهر این است که این جواب دراسات مبنی بر این است که کلام شیخ را اینجور تفسیر کردند و خواستند از شیخ جواب بدهند ولی حق این است که نه، فرمایش شیخ این نیست، فرمایش شیخ همان احتمال دوم است که یعنی بهواسطهی آنکه شنیدم یک علم اجمالیای برای من پیدا میشود، چون پنیرها را به بازار عرضه میکنند، پس علم اجمالی برای من پیدا میشود که توی این پنیرهایی که عرضه میشود توی بازار و ما میخواهیم برویم بخریم آنها هم داخلش هست، آنوقت امام میفرمایند بهخاطر این یکی که نمیشود این.... یا اینکه همان احتمال دوم، و همانطور که عرض کردیم اقرب از این دو احتمال، آن احتمال سوم که اصلاً مسلّم مقصود نیست، از این دو احتمال که یکیاش میشود علم اجمالی، یکیاش میشود شبههی بدوی، ممکن است ظاهر ادبیات بهکار رفتهی در کلام امام با کدام میسازد؟ با علم اجمالی که اطرافش کثیر است میسازد؛ بنابراین لا یبعد جداً که گفته بشود که این فراز از کلام امام(س) بحسب نقل این دلالت بر این میکند که در جایی که اطراف خیلی باشد «ما فی الارض» اینجور باشد اینجا اجتناب لازم نیست.
س: .....
ج: حالا به آنجا هم میرسیم این نکتهی دوم بود.
س: .....
ج: احسنتم! این هم خوب است، همینطور است که میفرمایید که حضرت برای تأکید بر همان که آنجا فرمودند که خواستند بگویند که خب من بروم خودم پنیر میخرم، گوشت میخرم، چه میخرم و حال اینکه در گوشتش میدانم، میدانم همهی اینها این جوری نیست که درست ذبح بکنند، با اینکه میدانم. یعنی داخل همین گوشتها که توی بازار فروخته میشود میدانم که بعضی از ذابحین این جور نیست که شرایط را مراعات بکنند ولی در عین حال میروم میخرم.
و اما مقطع دوم، مقطع دوم چیست؟ این فرمود که به حسب نقل، و الله من میروم میخرم لحم و سمن و جبن «وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ کُلَّهُمْ یُسَمُّون». خب اینجا دو جور باز معنا میشود کرد، یکی همان که معنا کردیم برای استدلال، یعنی میدانم همهی اینها تسمیه نمیکنند یا اطمینان دارم همهی اینها تسمیه نمیکنند و اینها توی بازار میآیند، همین گوشتهایی که توی بازار فروش میرود مشتمل بر آنها هست، ولی در عین میروم میخرم. این یک معنا، اگر اینجور معنا کنیم استدلال تمام است. اما شیخ احتمال میدهند میگویند نه، حضرت شاید بخواهد اینطور بفرماید که من بازار میروم این لحم را میخرم بهخاطر اماریت سوق، سوق مسلمین است دیگر؛ با اینکه گمان این ندارم که همهی اینها ذبحشان درست باشد. یعنی میخواهد بفرماید استناد به سوق، سوق مسلمین لازم ندارد که شما اطمینان داشته باشید، مظنهی به صحت داشته باشید، نه اطمینان به خلاف هم اگر داری، اطمینان، اطمینان به خلاف اگر داری سوق مسلمین حجت است. این ذیل میخواهد این مطلب را بیان بکند، عدم اشتراط اعتماد به سوق بر اینکه انسان اطمینان به خلاف یا ظن به خلاف نداشته باشد، نه این لازم نیست. آنوقت قهراً این ذیل میگوید یک امر اضافی است که حضرت خواستند بفرمایند، چون او که لحم را سؤال نکرده بود، سوق مسلمین را سؤال نکرده بود این جهت. میفرمایند: «قوله: «ما أظن کلهم یسمون»، فالمراد منه عدم وجوب الظن أو القطع بالحلیة» ما اینها را نمیخواهیم «بل یکفی أخذها من سوق المسلمین» همین که از سوق مسلمین بروی بخری کافی است، این امارهی شرعیهای است که شارع قرار داده. «بناءً على أن السوق أمارة شرعیة لحل الجبن المأخوذ منه و لو من ید مجهول الإسلام» توی سوق مسلمین ولو مجهول الاسلام، نمیدانی کافر است، مجهول الاسلام است نمیدانی مسلمان است یا نیست، نمیدانی مراعات میکند یا نمیکند ولی سوق، سوق مسلمین است. این پس این ذیل این را میخواهد بگوید، نمیخواهد بفرماید حضرت من علم اجمالی دارم که همین لحمهایی که دارد توی بازار عرضه میشود اینها مشتمل بر آن لحمهای غیر مذکّی است ولی درعین حال چون کثرت اطراف دارد میروم میخرم؛ اگر این بود معنایش بله دلالت میکرد بر بحث ما؛ اما نه حضرت میفرماید من از اینها میروم میخرم و حال اینکه ما اظنّ، این مظنه را هم ندارم، اما نه اینکه علم اجمالی دارم به اینکه یکی از آنها، این مظنه را ندارم که همهی اینها. پس خواستند بفرمایند که شرط نیست مظنه داشتن یا اطمینان داشتن بر اینکه، همین که سوق مسلمین شد این هم کفایت میکند. این هم ...
س: ....
ج: چی؟
س: ....
ج: بله، بعید نیست فرمایش شما که عرض کردیم به اینکه حضرت کأنّ همانطور که وقتی حدیث را میخواندیم برای تأکید بر آن، نه اینکه یک مطلب جدید غیر مربوط، برای تأکید بر آن میخواهند بفرمایند که من خودم دارم میروم این کار را میکنم، در همین موردی که مثل موردی است که شما سؤال کردی، من هم این کار را میکنم، شبیه همان هست که او سؤال کرده که شبههی غیر محصوره باشد.
خب بعد شیخ اعظم قدسسره خودشان یک جوابی به این شبههشان میخواهند بدهند و اینجا بعضی از شبهات دیگر و مناقشات دیگر هم وجود دارد که حالا فرصت تمام شده، انشاءالله برای جلسهی بعد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.