23 مرداد 1402 | 28 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 44

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی ‌آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در استدلال به روایات حلّ بود برای اثبات عدم وجوب احتیاط در شبهات غیر محصوره. که گفتیم استدلال به این روایات دارای پنج تقریر هست، رسیدیم به تقریر پنجم که افاده‌ الامام قدس‌سره. خب در تقاریر اربعه‌ی گذشته مستدلین نظر می‌کردند به اطلاقات ادله‌ی حلّ و به نحوی که تقریر می‌شد در آن تقاریر چهارگانه، اثبات می‌کردند به این‌که شبهات غیر محصوره را می‌گیرد و دلالت بر حلیت ارتکاب شبهات غیر محصوره می‌کند. اما در تقریر پنجم نظر می‌کند به این‌که در روایات حلّ ما روایاتی داریم که اصلاً در مورد غیر محصوره وارد شده، مال غیر محصوره است نه مطلق است و به یک شکلی او را ما مختص به غیر محصوره کنیم که در آن تقاریر گفته می‌شد. روایاتی که ادعا می‌شود حالا که این‌ها موردش غیر محصوره هست متعدد هست و مرحوم مجلسی قدس‌سره در جلد 65 بحار طبع اسلامیه نه طبع بیروت، چون آن‌ها آن فهرست وسط را برداشتند یک چهار پنج‌تا فرق می‌کند، شاید طبع بیروت بشود شصت و یکم؛ ولی در طبع اسلامیه‌ی ایران جلد 65 باب جوامع ما یحرم و ما یحل؛ آن‌جا مرحوم مجلسی مجموع این روایات را تقریباً جمع فرموده.

بعضی از بزرگان معاصر از تلامذه‌ی حضرت امام دام ظله ایشان در این الکتاب المبسوط، المبسوط فی اصول الفقه دسته‌بندی کردند این روایات را؛ فرمودند این روایات به چهار دسته تقسیم می‌شود.

یک: «ما ورد حول الجبن المتفشی فی جعل المیتة»، این روایات مربوط به جبن یا جُبُن که پنیر هست، روایاتی در باب پنیر وارد شده که از این روایات این مطلب استفاده می‌شود.

طایفه‌ی دوم «ما ورد حول الشراء الطعام و الانعام من عامل الظالم» از کارگزاران جائرین و ظالمین، سلاطین جور کسی طعام و یا انعام می‌خرد، گندم، جو و یا این‌که انعام گوسفند و این‌ها می‌خرد.

طایفه‌ی سوم روایات قبول جایزه‌ی ظالم هست و روایات طایفه‌ی چهارم روایات مال حلال مختلطه با ربا است. خب حالا ما بعضی از این طوایف را عرض می‌کنیم.

روایت أولی روایتی است که «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْجُبنِّ فَقَالَ إِنَّ أَکْلَهُ لَیُعْجِبُنِی» حضرت فرمودند که خوردن پنیر مورد علاقه‌ی من هست و دوست دارم «ثُمَّ دَعَا بِهِ فَأَکَلَه‏» بعد حضرت خواستند و در مقابل همان سائل که عبدالله بن سنان هست میل فرمودند. خب این روایت بحسب ظاهر امرش متعرض نیست ولی به این قرینه که از روایات جبن استفاده می‌شود که در زمان امام صادق(س) نسبت به پنیرها یک علم اجمالی وجود داشته که از میته برای پنیر مایه استفاده می‌شده. پس بنابراین با وجود این علم اجمالی حضرت میل فرمودند و چیزی نفرمودند، پنیری آ‌وردند و حضرت میل فرمودند. پس بنابراین این روایت در مورد علم اجمالی وارد شده، علم اجمالی غیر محصوره است البته؛ می‌دانیم توی پنیرها، از پنیرهایی که ساخته می‌شود و درست می‌شود این‌ها از پنیرمایه‌ی میته در آن استفاده می‌شود. یا این‌که در روایت دیگری وارد شده است که روایت ابی الجارود. «عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عن الباقر(ع) قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنِ الْجُبنِّ فَقُلْتُ لَهُ أَخْبَرَنِی مَنْ رَأَى أَنَّهُ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ فَقَالَ أَ مِنْ أَجْلِ مَکَانٍ وَاحِدٍ یُجْعَلُ فِیهِ الْمَیْتَةُ حُرِّمَ فِی جَمِیعِ الْأَرَضِینَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مَیْتَةٌ فَلَا تَأْکُلْهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ فَاشْتَرِ وَ بِعْ وَ کُلْ».

این هم یک روایتی است که باز ابو الجارود سؤال می‌کند از کسی که اصلاً با چشم‌های خودش دیده که بعضی جاها از پنیر میته استفاده می‌کنند، در عین حال حضرت می‌فرمایند که آن‌که می‌دانی میته هست اجتناب کن، اما آن‌هایی را که نمی‌دانی اطراف شبهه هاست اجتناب لازم نیست، این هم موردش قهراً جایی است که علم اجمالی وجود دارد و غیر محصوره هم هست. در این پنیرهایی که فروخته می‌شود این‌ها می‌دانیم که از میته استفاده می‌شود. این روایت هم ان‌شاءالله بعداً شیخ اعظم جداگانه به آن استدلال می‌کنند چون وجوه دیگری برای استدلال غیر از این بیانی که گفته می‌شود در خصوص این روایت وجود دارد که این را بعداً ما طرح خواهیم کرد.

یا روایت این‌جا عبدالله بن سلیمان هست که عبدالله بن سلیمان در معمول گفته شده عبدالله بن سلیمان مجهولٌ حاله؛ اما عبدالله بن سلیمان مرویٌ عنه ابن ابی عمیر هست و بر اساس آن شهادت عامه‌ی شیخ که ابن ابی عمیر و بزنطی و صفوان لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقه بنابراین بر اساس آن می‌توانیم بگوییم عبدالله بن سلیمان مرد ثقه‌ای است و این سند این روایت تمام است، چون سند تا عبدالله بن سلیمان تمام است، عبدالله بن سلیمان که محل این اشکال هست به‌واسطه‌ی نقل ابن ابی عمیر از او در بعض اسناد معتبره معتبر می‌شود.

«قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنِ الْجُبنِّ فَقَالَ لَی سَأَلْتَنِی عَنْ طَعَامٍ یُعْجِبُنِی‏» از یک طعامی سؤال کردی که مورد پسند و دوست داشتن من است. «ثُمَّ أَعْطَى الْغُلَامَ دَرهماً فَقَالَ یَا غُلَامُ ابْتَعْ لنا جُبُنّاً» پول دادند به غلام‌شان فرمودند که برو بخر «فَقَالَ یَا غُلَامُ ابْتَعْ لنا جُبُنّاً ثمّ دَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّیْنَا مَعَهُ» حضرت گفتند که طعام آوردند و ما در خدمت حضرت طعام خوردیم «وَ أُتِیَ بِالْجُبُنِّ ِّ فَأَکَلَ وَ أَکَلْنَا» هم حضرت خودشان میل فرمودند هم ما خوردیم «فَلَمَّا فَرَغنا مِنَ الْغَدَاءِ قُلْتُ مَا تَقُولُ فِی الْجُبُنِّ فقَالَ أَ وَ لَمْ تَرَنِی آکُله» مگر ندیدی دارم می‌خورم دیگر سؤال برای چیست؟ «قُلْتُ بَلَى وَ لَکِنّ أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ» می‌خواهم این مطلب را از خود شما بشنوم که من مثلاً به عنوان حدیث نقل کنم «فَقَالَ سَأُخْبِرُکَ عَنِ الْجُبن وَ غَیْرِهِ» حضرت فرمودند که حالا درباره‌ی جبن و غیر جبن یک قانون کلی به تو می‌آموزم و خبر می‌دهم که همه‌جا بتوانی از آن استفاده کنی «کُل مَا کان فِیهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَکَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْرِفَ الْحَرَامَ منه بِعَیْنِهِ فَتَدَعَهُ» فرمود که «کل ما کان فیه حلالٌ و حرام» هرچه که در او حلال و حرام هست این «کل ما کان فیه حلال و حرام» سه‌تا احتمال بدواً در آن هست، یک: این‌که یعنی هرچیزی که یعنی هر کلی‌ای که در او حلال هست یعنی قسم حلالی دارد، قسم حرامی دارد، مثل همین جبن که قسم حلال دارد آن‌که از مایه‌ی غیر میته استفاده می‌شود، سرکه مثلاً می‌ریزند توی شیر و می‌شود پنیر که الان هم این کار را می‌کنند بعضی‌ها، یا چیزهایی دیگری که میته نیست؛ یک قسم حرام هم دارد. حالا یک پنیری است که نمی‌دانی از کدام قسم است، این حلال است تا بدانی بعینه که این همان است که حرام است فتدعه. این یک احتمال که ظاهر هم از بین احتمالاتی که عرض می‌کنیم همین است «کل شیء فیه حلالٌ و حرام» ظاهرش این است که بالفعل الان در آن، آن قسم هست این قسم هم هست.

معنای دوم و احتمال دوم این است که «کل شیء فیه حلالٌ و حرام» یعنی هرچیزی که همین الان حلال و حرام در آن موجود است، یعنی شیء خارجی نه کلی که یک قسمش آن‌جور است، یک قسمش آن‌جور است «کل شیء موجود فی الخارج» که در او حلال و حرام است. مثلاً یک ظرفی وجود دارد، می‌دانیم توی این ظرف هم حلال هست هم حرام هست، هم برنج حلال هست هم برنجی که غصب شده و ریخته شده این‌‌جا، حلال و حرام مخلوط است؛ این هم بگوییم که «کل شیء فیه حلال و حرام» یعنی هرظرفی که و هر شیء خارجی‌ای که در او حلال و حرام موجود است آن برای تو حلال است تا این‌که بدانی این بنفسه حرام است و ... که این قهراً می‌شود شبهه‌ی محصوره دیگر؛ یک ظرفی در آن این‌جور چیزی باشد می‌شود شبهه‌ی محصوره حتماً. و این احتمال احتمالی است خلاف ظاهر که ما بگوییم فقط این مقصود است، علاوه بر این‌که بحسب روایات دیگر و بحسب آن‌چه که در ذهن متشرعه هست این‌جور جاها احتیاط لازم است و ترخیص در این کأنّ ترخیص در معصیت است. این قرینه‌ی ارتکازیه‌ی حافه‌ی به کلام کأنّ مانع می‌شود از این‌که این احتمال ظهور در این احتمال پیدا کند.

احتمال سوم این است که گفته بشود که «کل شیء فیه حلال و حرام» یعنی کل شیء فیه احتمال حرام و حلال یعنی کل شیء فیه احتمال حرام و حلال؛ هرچیزی که احتمال حلال و حرام در آن هست. این معنای سوم اگر مقصود باشد اثرش این است که شبهات حکمیه‌ی بدویه را هم می‌گیرد. یک چیزی الان نمی‌دانیم حلال است یا حرام است فیه احتمال حرام هست در احتمال حرام هم هست. و هم‌چنین شبهات مقرونه‌ی به علم اجمالی هم می‌گیرد،‌ هر طرف را که دست می‌‌گذاریم احتمال حرام و احتمال حلال هست منتها این‌‌جا منشأ احتمال حرام و حلال بودن انطباق آن معلوم بالاجمال است؛ در مثل آن شیئی که اطراف علم اجمالی نیست احتمال حلال و حرام در اثر این‌که حکم شرع را نمی‌دانیم، احتمال می‌دهیم شارع برایش وجوب جعل کرده، احتمال می‌دهیم حرمت جعل کرده باشد، احتمال می‌دهیم حلیت جعل کرده باشد؛ پس احتمال این طرف هست، احتمال آن طرف هم هست. منشأ آن‌جا می‌شود فقدان دلیل، اجمال دلیل، تعارض دلیلین و عدم وصول دلیل به ما، جامع‌اش این است دیگر، یعنی دلیل معتبری به دست ما نرسیده شک می‌کنیم، فلذا فیه احتمال حرام و احتمال حلال. اما اطراف علم اجمالی باشد باز هم در هر طرف احتمال حلال و احتمال حرام هست و منشأ آن این است که یک حرامی فی‌البین می‌دانیم، محتمل است بر این منطبق باشد پس حرام است، محتمل است آن بر این منطبق نباشد پس حلال است. اگر این سومی معنا کنیم به این روایت می‌شود برای اثبات حلیت در شبهات حکمیه هم استدلال کرد. اما خلاف ظاهر است فیه حلالٌ و حرام ظاهر این است که چون این احتمال فیه حلالٌ و حرام یعنی احتمال حلال و حرام احتیاج دارد به این‌که یک چیزی در تقدیر بگیریم، کلمه‌ی احتمال را در تقدیر بگیریم و این خلاف ظاهر است. پس فیه حلالٌ و حرامٌ یعنی در او حلال و حرام است. خب چیزی در او حلال و حرام هست به قرینه‌ی صدر روایت و سؤال راوی که گفت از جبن سؤال کرد و همان‌طور عرض کردم جبن شبهه‌ی غیر محصوره است، می‌داند توی این پنیرهایی که ساخته می‌شود توی این‌ها به خدمت شا عرض شود که از مایه‌ی میته استفاده می‌شود، پس بنابراین به قرینه‌ی صدر روایت مسلّم این فرمایش امام شبهات غیر محصوره را شامل می‌شود و قدر مسلّم و قدر میتقن از شبهات غیر محصوره است.

س: استاد .... فیه حلالٌ و حرام فقط ناظر به افعال خارجی‌اش یعنی می‌گوید...

ج: نه ...

س: ..... یا فقط در نوع هم می‌شود ...

ج: نوعش دیگر، یعنی هرکلی‌ای که، هر غذای کلی‌ای که مثل مثلاً جبن می‌دانی حلال و حرام دارد، مثل لحم، لحم می‌دانیم حلال دارد حرام دارد، لحم مال مثلاً سبع‌ها مثل گرگ فلان این‌ها حرام است، خوک این‌ها حرام است؛ حلال هم دارد مثل گوسفند و گاو و این‌ها. حالا یک حیوانی است که الان نمی‌دانیم این چه‌جور است، نه یسمی به اسم آن‌هایی که می‌دانیم حرام است، نه یسمی به اسم آن‌که می‌دانیم حلال است. خب این الان می‌شود یک شیئی که فیه حلالٌ و حرام، حضرت می‌فرماید اشکال ندارد این برای شما.

س: اگر نوع بگیریم یعنی فرضی هم هست که فیه حلال و حرام نباشد؟

ج: بله؟

س: اگر این را به نسبت نوع بگیریم فرضی هم وجود دارد که یک چیزی باشد که در آن فردِ حلال و حرام نباشد؟

ج: بله، می‌دانیم همه‌اش حلال است مثلاً، یعنی احتمال ...

س: با اضافه به چیز دیگری مثلاً.

ج: نه خود مثلاً آب، آب حرام مگر داریم؟ به عنوان آب، به عنوان خود آب متنجس بشود می‌شود نجس، آب فیه حلالٌ و حرام نیست، اما بعضی چیزها هست که می‌دانیم فیه حلالٌ و حرامٌ، آن قسم این چنینی است، آن قسم این‌چنینی است ...

حالا این به خدمت شما چندتا را این عرض بکنم که این فرمایش حضرت امام قدس‌سره از خود این انوار الهدایه عرض می‌کنم. ایشان موثقه‌ی سماعه می‌فرمایند «عن أبی عبد اللّه فی بعض عمال بنى أمیة و فیها ان کان خلط الحرام حلالا فاختلطا جمیعا فلم یعرف الحرام من الحلال فلا بأس» اگر مخلوط شد حرام با حلال «فختلطا جمیعاً فلم یعرف الحرام من الحلال» حرام از حلال شناخته نشد برای شما فلا بأس؛ ایشان می‌فرماید: «و لا یبعد ان یکون موردها الغیر المحصوره» برای این‌که اموال آن‌ها که محصور نیست و خلط «خلط الحرام حلالا فاختلطا جمیعا فلم یعرف الحرام من الحلال فلا بأس» می‌فرمایند بعید نیست که این‌جور موارد مواردی است که اطراف شبهه فراوان است نه این‌که حالا دو سه‌تا چیز هست که الان می‌دانیم یکی‌اش حلال است یکی‌اش حرام است؛ این‌جور موارد ایشان می‌فرماید بعید نیست که بگوییم شبهات غیر محصوره است. و ­­­­­­­صحیحه‌ی حلبی، صحیحه‌ی ابی المعزاء در باب ربا ایشان می‌فرمایند که بعید نیست که این‌جور بگوییم.

هذا غایت این روایاتی است که در این‌جا هست، حالا این طایفه‌ی أولی بود که ما راجع به جبن گفتیم. طایفه‌ی ثانیه راجع به جواز شراء طعام انعام از  عامل ظالم هست. مثل این روایت، صحیحه‌ی عبدالرحمن بن الحجاج: «قال قال لى أبو الحسن موسی علیه‌السلام ما لک لا تدخل مع علىّ فی شراء الطعام انّى اظنّک ضیّقاً» حضرت فرمود که چرا با علی، که ظاهراً همان‌طور که مرحوم مجلسی فرمودند در ملاذ الاخیار مقصود از این علی، علی‌بن یقطین است، حضرت موسی‌بن جعفر(س) به عبد الرحمن بن حجاج می‌فرمایند که چرا با علی‌بن یقطین در خریدن طعام که این طعام در این‌جا یعنی گندم و جو و مثلاً این‌‌جاها احتمالاً، چرا با او وارد نمی‌شوی در خریدن این‌ها؟ احتیاط می‌کرده خیلی، وارد نمی‌شده. «انی اظنّک ضیّقاً» من گمانم این است که تو آدمی هستی که بر خودت سخت می‌گیری. «قال قلت نعم» عرض کردم بله همین‌طور است «فإن شئت وسّعت عَلَىَّ» عرض کرد که آقا اگر مایل هستید بر من یک گشایشی قرار بدهید، بفرمایید بخر، من تا حالا خودم احتیاط می‌کردم، طلبه‌ی محتاطی بوده. «قال اشتره» حضرت فرموده بخر.

خب این رتوایت  گفته می‌شود که این طعامی که او احتیاط می‌کرده شبهه‌ی غیر محصوره بوده دیگر، اطرافش می‌دانیم توی این‌ها حرام هست، اما حالا کدام است محصور نبوده که، توی این‌ها اموالی که وجود دارد. حضرت فرمودند «اشتره». بعضی بزرگان گفتند این روایت که حضرت فرموده «اشتره» به قرینه‌ی این‌که عبدالرحمن بن‌ حجاج گفت که «فإن شئت وسّعت عَلَىَّ» یعنی شما از باب ولایت، من می‌دانم بعضی از این‌ها بالاخره اموال ناروایی در آن هست، از باب ولایت به من اجازه بده من می‌روم می‌خرم «فإن شئت وسّعت عَلَىَّ» شما به من توسعه بدهید، شما اجازه بدهید با اذن حاکم شرع که امام معصوم(ع) باشد من بروم بخرم؛ حضرت هم فرمود «اشتره» این دلالت نمی‌کند بر این‌که در اطراف شبهات غیر محصوره ما آزاد هستیم، حلال است در این موارد، بلکه برعکس شاید دلالت بکند که حضرت ما فی ذهن صحیحه‌ی عبدالرحمن را تقریر فرموده باشند که بله،‌ ولی حالا من اجازه می‌دهم حالا برو بخر...

س: ...... ضیّقا، اگر این‌جور بود اتفاقاً باید حضرت تحسینش می‌کرد، می‌گفت چون که اتفاقاً تو می‌دانی این‌طوری است، اگر منشأ ضیق این عدم اذن حاکم بود، حضرت نباید حالت مؤاخذه‌ای و تعجبی می‌گفت ما لی اراک ...

ج: بله ولی ممکن است این‌جور معنا کنیم، یعنی نمی‌روی سراغ اذن و خودت راحت باشد، این ضیّقت ....

س: صرف عدم محصور بودن، منشأ آن .... باشد چه از عدم ... باشد ...

ج: وقتی راه برای، آخر کسی که نمی‌رود بخرد از این‌ چیزی که عمومی است، الان مثلاً در زمان ما کسی بخواهد از اموال بانک چکار کند؟ احتیاط بکند، بگوید من پولی که رفته توی بانک و آ‌مده بیرون نمی‌خواهد استفاده بکند، این پول‌هایی که آمده، پول نو حسابش جدا هست،‌ نوی نو حسابش جدا هست چون آ‌ن هنوز مجهول نشده. ولی پول‌هایی که رفته آمده چی، آن‌هایی که معمولاً می‌گویند این اموال می‌شود مجهول المالک، خب حالا یک کسی می‌گوید اصلاً نمی‌خواهم، قهراً کسی که نمی‌خواهد از این استفاده بکند خیلی کار برایش صعب می‌شود و سخت می‌شود، خیلی کار برایش سخت می‌شود. حالا به او می‌‌گویند آقا تو خودت برای خودت سخت کردی، خب برو از حاکم شرع اجازه بگیر مصرف کن دیگر، چرا این‌‌جا این‌جور امتناع می‌ورزی؟ برو اجازه بگیر مصرف کن. حالا این‌ جا ضیّقت یک‌جور این‌جوری است که شما معنا می‌‌کنید یعنی امام دارند اشکال به او می‌کنند که چرا تصرف نمی‌کنی، حلال است این‌ها؛ یکی نه، ضیّقت ممکن است از این باب باشد که نمی‌خواهند بگویند شبهات غیر محصوره حلال است، می‌خواهند بگویند چرا بر خودت ضیق گرفتی با این‌که راه وجود دارد. بعد که حضرت فرمودند راه وجود دارد گفت حالا آقا شما برای من توسعه بدهید، اجازه بدهید...

س: این باشد می‌گویند چرا نرفتی استیذان کنی ...

ج: خب اگر آن بود چه لزومی داشت که خدمت امام عرض بکند که «فإن شئت وسّعت عَلَى‏» خب حکم شرع دیگر آن با آن کلام حکم شرع روشن است دیگر، برای چه بگوید «فإن شئت وسّعت عَلَى‏»؟

س: خب برایش روشن نبوده .....

ج: إ اگر روشن نبوده که پس ...

بله به خدمت شما عرض شود که فلذا این روایت حالا ولو این‌که مرحوم امام و بعض تلامذه‌ی امام دام‌ظله این‌ها می‌‌گویند نه، این از باب ولایت نیست و همان‌جوری که شما می‌فهمید می‌فرمایند. اما برای حقیر مسأله روشن نیست که این روایت اگر لو کنا نحن و این روایت بخصوصه یک قدری اجمال دارد که این ضیّقت یعنی ضیقت از باب این‌که راه وجود دارد، چرا خودت را توی دردسر انداختی؟ توی مشکل انداختی؟ راه‌ وجود دارد. و ممکن هم هست که،‌ حالا بعد خدمت امام عرض کرده «فإن شئت وسّعت عَلَى‏» این هم که فرموده، عرض کرده «فإن شئت وسّعت عَلَى‏» شما به من گشایش بدهید، یعنی گشایش از ناحیه‌ی شما هست و الا اگر حلال شرعی باشد که از ناحیه‌ی امام نیست، این حکم شرع می‌شود «وسعت علی» یعنی این‌که شما به‌واسطه‌ی ولایتی که دارید و می‌توانید توسعه به من بدهید، به من اجازه بدهید که این کار را بکنم.

خدمت شما عرض شود که به ذهنم الان، یعنی این را که می‌خواندم این‌جا خطور کرد به ذهنم ....

س: استاد ببخشید علی‌بن یقطین بدون اجازه ظاهراً این کار را می‌کرده ...

ج: نه علی بن یقطین که مأذون از طرف امام(ع)

ما بچه که بودیم منزل‌مان همین چهارراه غفاری بود آن موقع؛‌ یک آقایی آن منزلی که می‌نشستیم به اجاره می‌نشستیم، یک شخصی هم آن‌جا روضه، آن صاحب خانه که با او در خانه می‌نشستیم هر سال ایام فاطمیه سه شب روضه داشت، یک آقایی هم می‌آمد آن‌جا می‌نشست. بعد بعدها من فهمیدم که این آقای اشکانی نامش بود، آقای اشکانی. مرحوم آقای حائری قدس‌سره دارند که این آقای اشکانی ما شنیدیم که این شرف تشرف خدمت به حضرت بقیة الله ارواحنافداه را دارد و ایشان می‌فرماید من و آقای روحی و اخوی، آقای روحی یزدی و اخوی گفتیم برویم ببینیم که این داستان چی هست؟ و این واقعیت دارد؟ ندارد این‌ها؟ از او اجازه گرفتیم که منزلش برویم، منزل ایشان هم در همان خیابان ایستگاه راه آهن بود. سه‌تایی رفتیم منزل ایشان، آمد در را باز کرد گفت بفرمایید، رفتیم توی اتاقش؛ همین که وارد اتاق شدیم دیدیم یک رادیوی خیلی بزرگ آن موقع‌ها این رادیو‌های هنوز کوچک بود، آن رادیوی خیلی بزرگ همین‌جور توی طاقچه‌اش است و خیلی عجیب بود چون اصلاً متدینین رادیو توی خانه‌ی متدینین خیلی پیدا نمی‌شد، اصلاً کسی رادیو داشته باشد. من یادم هست که یکی از پسرعمه‌های ما یکی از همین رادیوها خریده بود، عمه‌ی ما این رادیو را آورد توی کوچه زد به زمین که رادیو خریدی؟ رادیو، متدینین اصلاً؛ ولی این آقا رادیو توی این‌جا هست و حالا چندتا از فضلای حوزه و علماء، آقای حائری و آقای اخوی و این‌ها، فرزندان آقای شیخ عبدالکریم و رئیس حوزه و آقای روحی دارند می‌آیند نه این را پنهان کرد نه از این‌جا برداشت. فهمیدیم آدم دغلی نیست که بخواهد ظاهرسازی بکند، رادیو دارد ما هم .... خلاصه خدمت ایشان نشستیم گفتیم که چنین چیزی شنیدیم مثلاً، گفت بله؛ چه‌جور شد شما این سعادت را پیدا کردید؟ گفت که من ژاندارم بازنشسته هستم و در فلان دانشکده‌ی افسری ترکیه هم تحصیل کردم ژاندارم بازنشسته‌ام. من برای تصحیح حقوقم و مسائل شرعی مردد بودم به کی مراجعه کنم، بعضی‌ها آیت‌الله بروجردی را می‌گفتند، بعضی‌ها آیت‌الله حجت را می‌گفتند و من مردد بودم به آقای بروجردی مراجعه کنم یا به آقای حجت مراجعه کنم. تهران یک مجلس ختمی بود، آن ختم را برای آ‌شنایان و این‌ها رفتم، آقایی که آن‌جا منبر رفت بالای منبر گفت که اگر کسی می‌خواهد خدمت حضرت مشرف بشود این ختم را انجام بدهد،‌ خواندن آیه‌ی نور است در زمان خاصی به عدد خاصی که حالا آن آقا گفتند. من این را انجام دادم برای تشرف خدمت حضرت و سؤال کنم که آقا به ‌آقای بروجردی مراجعه کنم یا به آقای حجت؟ و این عمل را انجام دادم، این سعادت نصیب من شد، حضرت من را ارجاع به آقای بروجردی دادند. و من مشرف شدم خدمت آقای بروجردی، آن‌وقت توی کلام آقای حائری است ظاهراً خیلی حقوق بالایی هم داشته، نمی‌دانم ژاندارم مهمی بوده خیلی،‌ افسر مهمی بوده. آقای بروجردی فرمودند که ماهی پانصد تومان ظاهراً می‌گرفته، گفتند صدتومانش را تخمیس کن بده بقیه‌اش حلال است. و آمد اذن گرفت و بعد آقای حائری، این هم می‌فرمایند که این می‌آمد منزل آقای بروجردی بدون هیچ شأن و شئون و چیز خاصی می‌رفت وسط مردم توی همان حیاط توی روضه این‌ها می‌نشست، آقای بروجردی هم اصلاً ایشان را نمی‌شناخت، او هم به این چیزها کاری نداشت، معلوم بود آدم. بعد ایشان حالا که داستان را تا این‌جا عرض کردم می‌خواهم این‌جا را عرض کنم «فإن شئت وسّعت عَلَى‏» این آقای اشکانی هم با مراجعه به حاکم شرع و فقیه جامع شرایط می‌خواست آن حقوقی که از دولت می‌گیرد آن حقوق حلال بشود فلذا به حاکم شرع مراجع کرد و حضرت هم سلام الله علیه حسب این نقل ارجاع دادند که برای تصحیح کارت خدمت حضرت مشرف شو. بعد ایشان آقای حائری می‌فرمود ما از ایشان سؤال کردیم که خب تو چه مزیتی داشتی؟ بالاخره این ختومات و این راه‌هایی که هست یک قابلیت هم می‌خواهد و الا بعضی‌ها انجام می‌دهند اثری هم نمی‌بینند. این چه خصوصیتی داشتی که این شرف شد نصیب تو بشود؟ چون گفته بود من هروقت هم که این کار را انجام می‌دهم این سعادت نصیب من می‌شود. ایشان گفته بود که یک این‌که من علیرغم این شغلی که داشتم که خیلی وقت‌ها نماز مشکل بود اما هیچ‌گاه نماز من قضا نشد؛ دو: گفته بود در این مدت به احدی ظلم نکردم، به احدی ظلم نکردم که آقای حائری این‌جا یک تعلیقه می‌زنند می‌گویند این خیلی مهم است به احدی ظلم نکردن؛ ما الان می‌توانیم ادعا کنیم به احدی ظلم نکردیم؟ توی خانه آدم گاهی ممکن است می‌خواهد بخوابد بچه‌ها سروصدا می‌کنند عصبانی می‌شود مثلاً یک چیز تندی به آن‌ها می‌گوید یا یک سیلی می‌زند یا یک کاری می‌کند این ظلم است،‌ وقتی برای تربیت نباشد برای تشفی باشد یا برای فلان باشد، این‌که به احدی ظلم نکردم در تمام این مدت. بعد آقای حائری می‌فرمایند که ایشان دوتا مطلب هم حالا آن‌قدری که من یادم هست نقل کرده، یکی این‌که گفت حضرت به من فرمودند که تو ده پانزده سال شغلت، مأموریت در کرمانشاه بود و تشرف به کربلا برای تو آسان بود در آن‌جا و این مدت کربلا مشرف نشدی، این بی‌مهری است مثلاً با این تعبیر به سیدالشهداء(ع) بوده، چرا این کار را کردی؟ دو، این‌که این آخری که می‌خواهم عرض کنم یک افتخاری است برای همه‌ی شما فضلای محترم و حوزویان، گفت که من ذاتاً خب بحسب تربیت خانوادگی و چیزی که بزرگ شده بود از آخوند جماعت خوشم نمی‌آمد، گفت که  حضرت فرمودند باید این‌ها را احترام بکنی، این معلوم می‌شود که حضرت شما عزیزان را دوست دارند، احترام شما را می‌خواهند و وظیفه‌ی ما هم این است که حالا که مولای‌مان به ما عنایت دارد، توجه دارد ما هم کاری بکنیم که رضایتمندی آن مولا و عزیز را ان‌شاءالله داشته باشیم در عمل‌مان، در رفتارمان، در همه‌ی وظایفی که بر عهده‌مان هست ان‌شاءالله خالصانه عمل کنیم تا مورد عنایت آن بزرگوار ان‌شاءالله باشیم.

خب پس بنابراین تقریب پنجم این است که ما اظهار کنیم که این روایات در خصوص شبهات غیر محصوره وارد شده است، بنابراین دیگر تقریب خاصی می‌شود که احتیاج به آن حرف‌هایی که در تقاریب چهارگانه گفتیم نیست. ولکن انصاف این است که همه‌ی این روایات بخواهیم استظهار جزمی داشته باشیم بخصوص حالا آن‌هایی که سندش هم صحیح باشد و بگوییم حتماً در مورد شبهات غیر محصوره است و تعمیم ندارد و اختصاص به شبهات غیر محصوره دارد این تصدیقش خالی از صعوبت نیست، اگر حالا شما با دقت در این روایات روایتی که بتوانید استظهار کنید که فقط موردش هست. حضرت امام هم هیچ‌جا به‌طور جزم نفرمودند، فرموده است لا یبعد که بگوییم موضع‌اش این است، موردش این است.

س: ...

ج: بله؟ شبهات غیر محصوره که روایت فقط در مورد شبهه‌ی غیر محصوره باشد دیگر ...

س: اهمیتش بحسب شبهات بدویه است این؟

ج: بله؟ و حتی محصوره که آن‌وقت به آن ...

س: ....

ج: بله؟

س: محصوره که به قرینه‌ی لبیه خارج شود، قرینه‌ی لبیه است حلیت خارج است، این مسلمات است....

ج: نه دیگر آن قرینه‌ی لبیه در صورتی است که ما بگوییم که علت تامه است علم اجمالی و اگر گفتیم نه، علت علم اجمالی علت تامه نیست خب شارع می‌تواند در موارد شبهه ولو محصوره باشد می‌تواند اذن بدهد که بعضی‌های‌شان یعنی موافقت قطعیه لازم نیست، چون الان مخالفت قطعیه که نمی‌خواهیم بدهیم.

بنابراین آن هم که بخواهیم بگوییم حتماً شبهات محصوره از تحت این ادله خارج است آن هم مبتنی بر آن مبنا هست که آن مبنا هم قبلاً مناقشه شد. بنابراین تقریب پنجم آن‌قدر دلگرم‌کننده نیست که ما جزم داشته باشیم روایاتی که سندش هم تمام باشد، دلالتش هم تمام باشد در خصوص شبهات غیر محصوره واقع شده است، اگر چه امر بعیدی هم نیست. بنابراین استدلال به این طائفه که دلیل سوم بود تمام می‌شود. ان‌شاءالله فردا وارد دلیل بعد می‌شویم که شیخ اعظم بیان فرمودند دلیل چهارم‌ ان‌شاءالله.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

Parameter:16912!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 8
تعداد بازدید روز : 22
تعداد بازدید دیروز :113
تعداد بازدید ماه جاری : 4640
تعداد کل بازدید کنندگان : 792941