لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این استدلال بود یعنی استدلال سوم برای اثبات عدم وجوب احتیاط در شبهات غیر محصوره؛ و آن استدلال به ادلهی حِل بود «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه» که گفتیم استدلال به ادلهی حِلّ دارای تقاریب متعدده است. تقریب اول تقریبی است که شیخ اعظم نقل فرموده است که حاصل تقریب این بود که ادلهی حل به اطلاقش هم شبهات بدویه را میگیرد هم مقرونهی به علم اجمالی محصوره و هم مقرون به علم اجمالی غیر محصور. از طرف دیگر ادلهی احتیاط هم همینطور است، یعنی هرسه مورد را شامل میشود و قهراً اینها تقارن به تباین پیدا میکنند. برای حل این تعارض از ظهر هر یک به نصّ دیگری کأنّ برمیداریم یا از اظهریت هر یک از ظهور دیگری دست برمیداریم و بر این اساس میگوییم ادلهی حلّ شامل شبهات غیر محصوره میشود و ادلهی احتیاط مال شبهات محصوره است. و وقتی اینطور شد پس بنابراین استناد میکنیم به ادلهی حلّ و میگوییم در شبهات غیر محصوره احتیاط واجب نیست، حلال است.
خب بر این بیان که البته توضیحاتی هم داشت که به شکل فنی دربیاید دیروز عرض کردیم؛ مرحوم شیخ چند اشکال فرمودند. رسیدیم به اشکال اخیر مرحوم شیخ، که اشکال اخیر این بود که شیخ فرمودند ادلهی حلّ نصّ است در شبهات بدویه؛ ادلهی احتیاط نصّ است در شبهات مقرونهی به عمل اجمالی محصوره. نسبت به شبهات علم اجمالی غیر محصوره، مقرونهی به علم اجمالی غیر محصوره هر دو ظاهر هستند و هیچکدام اینجور نیست که یکیاش نصّ باشد یکیاش ظاهر باشد، یکیاش اظهر باشد یکیاش ظاهر باشد، هردو علی السواء هستند، بنابراین چون هردو علی السواء هستند اینکه شما بخواهید بگویید که شبهات غیر محصوره را مشمول ادلهی حلّ قرار میدهیم دون ادلهی احتیاط و شبهات محصوره را مشمول ادلهی احتیاط قرار میدهیم دون ادلهِی حلّ، این ترجیح بلا مرجح است وجهی ندارد. پس بنابراین چون علی السواء هستند فیتعارضان و یتساقطان، نه به این میشود استدلال کرد نه به آن.
بعد خودشان میفرمایند اللهم الا ان یقال و آن این است که ما یک ضابطهای داریم در مواردی که دو عام با هم تعارض میکنند یا دو مطلق با هم تعارض میکنند در آنجا میگویند اگر امر اینچنین باشد که اگر فرض کنیم این افراد از تحت آن دلیل خارج باشد آن دلیل بلا فرد یا کم فرد میشود، بهجوری که گفتن آن کلام و ارادهی غیر از این افراد مستهجن و غلط است؛ ولی این یکی دلیل اینجوری نیست، اگر از تحت این خارج بشود این به استهجان نمیانجامد. خود این قرینه میشود که متکلم این افراد را از این اراده نکرده و از آن دلیل اراده کرده؛ و در ما نحن فیه شیخ میفرماید همینجور است، چرا؟ فرموده است که معمول شبهات بدویه ولو ابتداءاً انسان شک بدوی دارد که این حلال است یا حرام است؟ این ظرف پاک است یا نجس است؟ این آب پاک است یا نجس است؟ این حلال است یا حرام است؟ غصبی هست درواقع یا نه؟ این شک بدوی میکنیم؛ اما بالنظرة الثانویه انسان متوجه میشود که همین که شک بدوی نسبت به آن دارد این طرف یک علم اجمالی غیر محصور است که بالاخره آدم علم دارد توی عالم یک کاسهی نجسی هست، یک ظرف نجسی هست، یک لباس نجسی هست، شاید همین باشد، شاید این هم یکی از آنها باشد. درست است بدواً الان مثلاً توی منزل میرود الان شک میکند این پیراهنی که میخواهد با آن نماز بخواند پاک است یا نجس است؟ اول ابتداءاً شک بدوی است برایش، ولکن دقت که میکند میگوید توی عالم الان لباس نجس نیست؟ چرا حتماً هست، آدم اطمینان دارد همهی لباسها الان پاک هستند؟ همهی ظرفها الان پاک هستند؟ بالاخره علم اجمالی یا اطمینان اجمالی دارد دیگر و احتمال میدهد این همین لباسی که الان مورد ابتلاء او هست همین نجسی باشد که علم دارد در عالم یک لباس نجسی هست، یک ظرف نجسی هست، یک امر غصبیای هست و و و و همینطور. پس بنابراین اگر ما بخواهیم شبههی محصوره را از.... یعنی شبههی محصوره را از ادلهی حلّ خارج بدانیم برای ادلهی حلّ چی میماند؟ برای ادلهی حلّ چیزی باقی نمیماند که؛ بهخصوص روی مسلک شیخ قدسسره که شبهات محصوره کأنّ ثبوتاً هم اشکال دارد بگوییم ادلهی حل میگیرد او را، ترخیص در معصیت است. خب آنها که بهخاطر آن عقلی میگوییم نمیگیرد، همهی شبهات بدویه هم که درواقع بالنظرة الثانوی میبینیم طرف شبههی غیر محصوره است، پس این هم اگر از تحت ادلهی خارج بشود چی میماند برای ادلهی حل؟ یک موارد بسیار بسیار نادر اگر فرض بشود که ما فقط و فقط شبههی بدویه داشته باشیم و طرف علم اجمالی هم نباشد، طرف علم اجمالیِ غیر محصور نباشد؛ این اللهم الا ان یقال شیخ.
بعد یک فتأمل دارد یا یک فتدبر دارد، محقق خراسانی در تعلیقهی مبارکهشان بر فرائد فرمودند که «لا مجال له اصلا» فرمودند برای این کلام شیخ اللهم الا ان یقال شیخ لا مجال له اصلا، چرا؟ فرمودند که آن شبههی غیر محصورهای محل کلام است و محل بحث است که تمام شرایط تنجیز در آنجا وجود دارد الا اینکه فقط غیر محصور است، این را داریم بحث میکنیم. در بحث شبهات غیر محصوره بحث این است که شبههی غیر محصوره بما انها غیر محصوره و بما انها واجد لسایر الشرائط التنجیز، سایر شرایط تنجیز هست فقط امر در این است که غیر محصوره است؛ آیا این موجب میشود که اجتناب واجب نباشد، احتیاط واجب نباشد؟ این محل کلام است. و الا اگر شبههی غیر محصورهای بود که انجام آن تکلیف معلوم بالاجمال تکلیف حرجی است، خب بهخاطر لا حرج اصلاً آن فعلیت ندارد، اینکه محل بحث نیست. یا معلوم شد آن تکلیف معلوم بالاجمال او از محل ابتلاء خارج است، خب باز یا بعض اطراف این علم اجمالی از محل ابتلاء ما خارج است، خب اینها همه شرایط تنجیز در آن وجود ندارد، محل بحث نیست. یا اضطرار به انجام بعض اطراف داریم، خب این هم از محل بحث خارج است چون اضطرار به بعض اطراف باعث میشود تنجیز در کار نباشد، خروج از محل ابتلاء باعث میشود تنجیز در کار نباشد. عسر و حرج و امثال ذلک نسبت به معلوم بالاجمال باعث میشود تنجیز در کار نباشد؛ اینها عناوین أخر است، اسباب أخر است. حرف در جایی است که تمام شرایط موجود است یعنی همه در محل ابتلاء هستند، هیچ عسر و حرجی وجود ندارد و اضطرار هم به انجام بعض اطراف وجود ندارد، اینجا را داریم میگوییم، بحث در اینجا هست. خب آیا در چنین موردی آیا هر شبههی بدویه در طرف علم اجمالی است که تمام اطرافش محل ابتلاء است؟ تمام اطرافش جوری است که ما اضطرار به انجامش نداریم؟ همه جا؟ اینجور چیزی نیست، همهی مثالهایی که ما زدیم میداند یک پیراهنی در عالم نجس است البته، اما همهی پیراهنهای علم مگر در ابتلاء من هست؟ الان محل ابتلاء من است؟ یا بعداً در مورد ابتلاء من واقع میشود؟ یا فعلاً در ابتلاء من باشد یا سیصیر مورد ابتلاء من؟ نه، همهی لباسهای عالم، همهی ظرفهای عالم، همهی فرشهای عالم، همهی... اینجوری نیست. پس بنابراین اینکه ایشان فرموده است که هر شبههی بدویهای این در طرف یک علم اجمالی غیر محصورهای واقع است ممکن است قبول کنیم بله هست جاهایی، اما اینجوری نیست که آنها بهنحوی باشند که آن شبهات غیر محصورهای باشد که همهاش در محل ابتلاء ما هست یا بعداً در ابتلاء ما خواهد بود.
س: استاد میتوانیم اصلش را زیر سؤال ببریم بگوییم این موردی که مورد علم اجمالی هست اصلاً مورد آن علم بهاصطلاح شبههی غیر محصوره نیست ...
ج: نه شبهات بدویه را داریم میگوییم ..
س: همان علم اجمالی در شبهات بدویه اصلاً مورد آن غیر ... نیست چرا؟ بهخاطر اینکه این قبلش یک یقینی بوده پاک بوده بعداً بین این دوتا شبهه شده، بین این شبههی بدویه پیدا کرده بین دو مورد. اما آنکه شبههی غیر ...
ج: پس علم اجمالی دارید ...
س: علم اجمالی در محصوره، اما در غیر محصوره موردش این مورد نیست چون....
ج: نه، ما میگوییم هرجا شما اسمش را میگذارید شبههی بدویه، شما کجا را میگویید شبههی بدویه؟
س: در جایی که ابتداءاً ما ...
ج: آهان ابتداءاً؛ شیخ میفرماید همینجاهایی که ابتداءاً شک میکنی بالنظر بدوی میگویی ابتداءاً شک میکنم، بالنظر ثانوی فوراً متوجه میشوی این طرف یک علم اجمالی غیر محصور است؛ همین را دارد میگوید دیگر. چون الان شک میکنی عرض کردم الان شک میکنی این لباس من که الان میخواهم با آن نماز بخوانم توی منزل پاک است یا نه؟ احتمال میدهید بچههایتان، نوههایتان نمیدانم دستشان پاک نبوده خورده به این و الان کسی هم نیست از او بپرسید، احتمال میدهی این نجس باشد. خب الان شبههی بدویه است برای شما درست؟ ولی همین الان که این شبههی بدویه است الان همین الان در نفست علم نداری یک پیراهن نجس در عالم وجود دارد؟ همهی پیراهنها الان پاک است؟ الان لعلّ آن یکی، یا پیراهنها یا پیراهن، پیراهنهای نجسی در عالم هست لعلّ همین یکیاش باشد که الان بهواسطهی اینکه دست بچهای به آن خورده نجس شده، شاید همان یکیای که علم داری همین باشد؛ پس این طرف یک علم اجمالیِ غیر محصوری میشود. شیخ این را میفرماید، آقای آخوند این را رد نمیکنند، میگویند بله این خیلی جاها ممکن است همینجور باشد، اما صحبت سر این است این علم اجمالیِ چی هست؟ چون اطرافش محل ابتلاء شما همهاش نیست بالفعل و همچنین بالتدریج هم نیست که در آینده بخواهد محل ابتلاء شما واقع بشود، این علم اجمالی در اینجاها این علم اجمالی غیر محصوره اصلاً محصور هم بود وقتی محل ابتلاء نباشد تنجیز ندارد فکیف به اینکه غیر محصوره باشد. ندارد و آنکه محل بحث ما هست کجاست؟ آن علم اجمالی محصوره.
بعد میفرمایند لعلّ این فتدبر یا فتأمل شیخ اعظم اشاره به همین اشکال ما باشد، اشکال به همین اشکال ما باشد. خب ...
س: ببخشید استاد اصل انحلال این شک بدویه علم اجمالی محل اشکال است، این یک حالت ....... این خلاف وجدان است که ما شک بدوی را تحلیل کنیم به علم اجمالی.
ج: خلاف وجدان که نیست با آن توضیحی که عرض کردم ببینید یعنی بدواً انسان برخورد که میخورد در اثر اینکه ذهنش از همه چی توجه ندارد و غفلت دارد یک شک بدوی برایش ایجاد میشود درست؟ بعد وقتی در ثانی الحال توجهی میکند میگوید خب که علم دارم که یک ظرفی در عالم نجس است لعلّ این هم همانها باشد...
س: ....
ج: بله این بالنظرة الثانویه چنین علم اجمالیای برای آدم در نفس آدم پیدا میشود ...
س: پیدا نمیشود استاد، خصوصیت این دوتا با هم فرق میکند...
ج: حالا شما نفستان نفس پاکی هست ممکن است هیچ، ولی مثل بنده چرا، نجاسات و غصب و اینها توجه دارد، ولی دیگر نفس اصلاً به این امور توجه ندارد. ولی وقتی توجه دارد که الان در عالم یک مغصوبی وجود دارد لعلّ همین باشد، الان یک حرامی وجود دارد لعلّ همین باشد.
س: استاد ظاهراً نفس شما هم همینجوری است.... خصوصیت اینکه در عالم یک لباس نجس وجود دارد فرق میکند با خصوصیتی که اینجا شما این حرف را میزنید، درست است شاید بالنظرة الاولیه فکر کنیم آره، این در همان علم اجمالی ... آن خصوصیت مسبوق به کار شما قطعاً نمیدانید تاریخ آن لباسی که در عالم نجس است ....
ج: همین الان، من کاری به تاریخ و ماریخش ندارم، همین ....
س: .... خصوصیتیای که مسبوق به پاکی بود و میدانید این قطعاً .....
ج: نه، آنجایی که ببینید اگر آنجا که مسبوق به طهارت باشد و اصل منقح موضوع داریم آنجا علم اجمالی منحل میشود آنجا را، جاهایی که این را هم ندارید که بتوانید حالت سابقهاش را داشته باشید، بله از اول نمیدانی این لباس چهجور بوده، مثلاً این پارچه چه جور بوده.
این به خدمت شما عرض شود که اشکال اخیر شیخ اعظم به این بیان؛ فتحصل که این بیان اول و تقریب اول بالاخره محل اشکال هست بخصوص اشکال اخیر شیخ اعظم به این تقریب وارد است و آن اللهم الا ان یقال ایشان هم به همان جوابی که محقق خراسانی دادند این تمام نیست، پس بنابراین حداقل اشکال اخیر وارد است، اشکال اول و دوم ایشان مبنایی بود که اشکال اول ایشان این بود که اصلاً اصول در اطراف علم اجمالی جاری نمیشود، ثبوتاً و اثباتاً اشکال دارد. اشکال دوم ایشان این بود که از راه انقلاب نسبت پیش آمدند گفتند و گفتیم که انقلاب نسبت که ایشان فرمود خب این جواب میشود جواب مبنایی.
جواب سوم ایشان این بود که نه، هر دو ظاهر هستند و وقتی هر دو ظاهر هستند ترجیح هر کدام بر دیگری ترجیح بلامرجح است پس وجهی ندارد که شما شبهات غیرمحصوره را بدهید به ادله حلّ، شبهات محصوره را بدهید به ادلهی احتیاط، خب هر دو علیالسواء هستند. این کار ترجیح بلامرجح است. پس این اشکال اخیر که ترجیح بلامرجح باشد بر این تقریب اول وارد است؛ بر این تقریب اول و بزرگانی که این جا تعلیقه زدند و فرمودند نه، اشکال ایشان وارد نیست اینها توجه به تقاریب دیگر کردند میگویند اشکال ایشان این جا وارد نیست و الا این تقریب اول که خود ایشان در رسائل نقل کرده این اشکال به او وارد است. خب از همین «اللهم الا ان یقال» شیخ یک تقریب دومی هم در آمد که کسی ممکن است از اول؛ همین تقریب که از این «اللهم الا ان یقال» استفاده میشود اصلاً بیان بکند و آن این است که میگوید که آقا ما در مقام دو طایفه دلیل داریم. ادلهی حلّ، ادلهی احتیاط، اگر ما شبهات غیرمحصوره را بخواهیم بگوییم شامل ادلهی حلّ نمیشود یعنی مشمول ادلهی حلّ نمیشود ادلهی حلّ چه میشود؟ قلیلالفرض، قلیلالفرض، نادرالفرض خواهد شد. چرا؟ به خاطر همان بیانی که شیخ فرمود چون معمولاً شبهات بدویه چیه؟ مقرون به علم اجمالی غیرمحصوره است. پس اگر غیرمحصوره را بگوییم مشمول ادلهی حلّ نیست و داخل ادلهی احتیاط است و مولا و این گوینده عظیمالشأن آن جا اراده نکرده باشد و این جا اراده کرده باشد، این لازمهاش این است که ادلهی حلّی که این قدر ادلهی حلّ فرموده، فرموده، فرموده، این همه برای یک فرد نادری باشد و گفتن یک کلام عام و مطلق این جوری برای اراده افرد بسیار نادر عرفیت ندارد. پس بنابراین جازم میشویم به این قرینه که شبهات محصوره مشمول ادلهی حلّ است و وقتی حتماً مشمول ادلهی حلّ شد و نمیشود از این خارج بشود خود این قرینه میشود که مشمول ادلهی احتیاط نیست. چون اگر از تحت ادلهی احتیاط خارجش بکنیم به ادلهی احتیاط ضربهای وارد نمیشود. ادلهی احتیاط شبهات محصوره را میگیرد و شبهات محصوره هم فراوان است در عالم.
س: بدویه چی حاج آقا؟
ج: بله؟
س: بدویه را چرا نگیرد؟ به خاطر همان دلیل...
ج: بدویههای (عرض کردم) بدویههایی که طرف علم اجمالی غیرمحصوره نباشد آنها هم میگیرد اما آنها خیلی نادر و اندک است و اگر شما بخواهید شبهات غیرمحصوره را از تحت حلّ خارج کنید یک چند مورد شبهات بدویهای که در اطراف علم اجمالی غیرمحصوره نیست باقی میماند. پس بنابراین ادلهی حلّ دو طایفه را شامل میشود. 1- بدویههای محضه که طرف علم اجمالی غیرمحصوره نیستند که نادر هستند. 2- شبهات بدویهی که در واقع بالنظرة الثانویه مقرون به علم اجمالی غیرمحصوره هستند، همهی اینها را میگیرد. پس این تقریب ثانی میشود. این تقریب ثانی هم خب جوابش همان میشود که مرحوم محقق خراسانی دادند. بخواهد این جوری تقریب بشود. پس تا حالا دوتا تقریب بیان شده.
تقریب سوم؛
س: حاج آقا، جواب چی شد؟ الان حرف آخوند را بزنیم این شذوذ مورد که استهجان... خطاب میآورد را چون ماسوند دیگه، جواب پس چی بدیم؟
ج: میگوید این جوری نیست دیگه؛ شبهات غیرمحصوره که محل کلام ما هست
س: این ... ندارد. پس اینها از تحت ادلهی حلّ نمیتواند شامل بشود دیگه
ج: چرا؟
س: چون که اینها یا مورداً از باب عَسِری بودن و حرجی بودن بوده یا از باب خروج از محل نزاع است، محل ابتلاء است یا مضطرٌالیه علی أیّ حالٍ نمیتواند الغاء خصوصیت...
ج: نه، نه،
س: پس اشکال آخوند و اشکال شیخ را چه کار کنیم که شذوذ مورد پیدا میکند پس ادلهی حلّ
ج: نه، جوابی به این... میفرماید که
س: جواب شیخ را فهمیدم حاج آقا چی بود
ج: نه، جواب آقای آخوند چه جوری به این میشود؟ و آن این است که شبهات غیرمحصورهای که تمام اطرافش محل ابتلاء باشد و اضطرار به بعض اطراف نباشد و حرجی نباشد
س: آن خیلی نادر است.
ج: خیلی خب
س: آن هم نادری که این
ج: و این هم محل کلام، خب دقت کنید! و این هم محل کلام است توی اصول
س: دیگه از شذوذ
ج: حالا، نگاه کن! این است. وقتی این شد پس بنابراین این این جوری نیست که اگر بگوییم شامل نمیشود مشکلی برای ادلهی حلّ لازم بیاید و همان حرف شیخ است که این جور شبهات غیرمحصوره هم ادلهی حلّ در آن ظاهر هست هم ادلهی احتیاط، ظاهر است و ما نمیتوانیم همین جور به این بدهیم یا به آن، ترجیح بلامرجح میشود. این جور شبهات غیرمحصورهای که هیچ وجه دیگری وجود ندارد اینها جوری نیست که اگر بگوییم خارج از چنین محذوری لازم بیاید که بیشتر شبهات بدویه را لازم بیاید از تحت ادلهی حلّ خارج بشود نه، شبهات غیرمحصورهای که تمام اطرافش محل ابتلاء باشد یا محل ابتلاء بگردد و هیچ حرجی نباشد و هیچ اضطراری به انجام بعض اطرافش نباشد؛ چنین شبهات غیرمحصورهای این قدر زیاد نیست. پس خروج آنها هم چنین لازمهای ندارد. خب خودش را حساب میکنیم میبینیم ادلهی حلّ و ادلهی احتیاط نسبت به این جور شبهات غیرمحصوره که محل کلام است علیالسواء است. این در حقیقت جواب آقای آخوند میشود به این تقریب
س: حاج آقا، ببخشید، بین این شبهه بدویه ما و ... در محل ابتلاء باشد باز علم اجمالی نداشت یعنی؟
ج: که چی؟
س: که یا یک سری ... که در محل ابتلاء من هستند یا این لباسی که الان شبهه ...
ج: نه، این جوری نیست. این جوری ...، به وجدانتان که نگاه کنید میبینید این را ندارید. بله، این که در عالم یک فرشی نجس است یک کاسهای نجس است درست است اما آنهایی که محل ابتلاء من است یقین داشته باشم که توی اینهایی که محل ابتلاء من است حتماً یک نجسی وجود دارد؟ نه، احتمال صرف است نه علم.
و اما تقریب سوم؛ تقریب سوم از محقق داماد قدس سره است که ایشان فرمودند که ادلهی حلّ و ادلهی ترخیص همهی شبهات را میگیرد. از این ادله شبهه محصوره خارج میشود. به چه دلیل؟ به دلیل این که ما در موارد متعددی در خصوص شبهات محصوره داریم که اجتناب باید بکنیم. مثلاً مثل روایاتی که قبلاً میخواندیم که میگوید آقا؛ دوتا کأس آب دارم میدانم یکیاش متنجس است، حضرت فرمود: «یهریقهما و یتیمّم» خب «یهریقهما و یتیمّم» یعنی هیچ کدام قابل استفاده نیست؛ بریز دور، برو تیمم بگیر، اینها دلالت میکند بر وجوب اجتناب در شبهات محصوره، دوتا کاسه دارم محصوره است دیگه، این جور وارد متعدد داشت. به الغاء خصوصیت از این موارد یا به تنقیح مناط که بین این جا و جاهای دیگر که علم اجمالی داریم محصوره است، تفاوتی نیست میفهمیم یک قانون کلی در شریعت وجود دارد ولو این روایات مال موارد خاص است ولی به برکت الغاء خصوصیت یا تنقیح مناط قطعی یک قانون کلی اصطیاد میشود و آن این است که «یجب الاجتناب» در شبهات محصوره، این قاعدهای که اصطیاد میشود نسبت به ادلهی حلّ اخص مطلق است. پس از تحت ادلهی حلّ اینها خارج میشوند. ادلهی حلّ میماند برای چی؟ برای شبهات بدویه و شبهات غیرمحصوره، چون ما برای شبهات غیرمحصوره که دلیل نداریم که، که بگوییم احتیاط بکن، این هم بیانی است که از محقق داماد قدس سره در رشحات الاصول که اخیراً چاپ شده از تقریرات درس ایشان؛ در آن جا وجود دارد. من در تقریر سابق ایشان ندیدم این مسئله را ولی در این رشحات الاصولی که اخیراً چاپ شده ایشان این جور استدلال کردند و ایشان از کسانی است که جریان اصول در اطراف علم اجمالی را ثبوتاً و اثباتاً میگویند اشکالی ندارد و از همین جریان اصول کشف میکنیم که حکم در اطراف علم اجمالی ممکن است از فعلیت بیفتد و از فعلیت افتادن یعنی انشاءش باقی است ولی از فعلیت بیفتد محصولی ندارد. خب این فرمایش آیا فرمایش درستی هست یا درستی نیست توقف دارد بر این که اولاً آن حرفی که در تقریر اول گفته میشد آن وجود نداشته باشد. تقریر اول چه میگفت؟ تقریر اول میگفت ما ادلهی احتیاط مطلق هم داریم که نسبتشان تباین است. این جور نیست که ما فقط ادلهی حلّ داشته باشیم و در قبالش یک ادلهای داریم در یک شبهات محصوره؛ شما بیایید بگویید اینها را با الغاء خصوصیت یک عامی از آن درست میکنیم، اخص مطلق فقط او را خارج میکنیم. اگر ما در این طرف هم ادلهی مطلق داشته باشیم خب شاخ به شاخ میشوند این دوتا، بله، مگر این که همان راهی که شیخ رفتند ایشان بیاید برود؛ یعنی انقلاب نسبت؛ به این بیان، بگویند درست است که این اگر این بخواهید بگویید میشود خودش یک تقریب چهارمی، این راهی که داریم عرض میکنیم و آن این است که بگوییم بله، یک مطلقاتی داریم ادلهی حلّیّت، از این طرف باز مطلقات و عموماتی داریم ادلهی احتیاط است. یک طایفه سوم داریم که در خصوص شبهات محصوره به همین بیانی که ایشان گفتند که در موارد متعدده الغاء خصوصیت میکنیم یا تنقیح مناط میکنیم. پس میفهمیم در خصوص شبهات محصوره دلیل داریم بر وجوب احتیاط، خب اینهایی که میگوید در خصوص شبهات محصوره باید احتیاط بکنی نسبتش با ادلهی وجوب احتیاط مطلقا چیه؟ ولو اخص مطلق است اما تقیید نمیزند چون مثبتین هستند، مثل هم هستند. اما نسبتش به ادلهی حلّ چیه؟ اخص مطلق است. خب ادلهی حلّ را تخصیص میزند وجوب احتیاط را در شبهات محصوره، موارد شبهات محصوره را از ادلهی حلّ خارج میکند. خارج که کرد ادلهی حلّ فقط میشود مال کجا؟
س: بدویه و غیرمحصوره
ج: شبهات بدویه و غیرمحصوره، پس میشود اخص مطلق؛ تخصیص میزند ادلهی احتیاط را و ادلهی احتیاط دیگه غیرمحصوره را نمیگیرد. یعنی همان کاری که شیخ اعظم با اجماع کرد، شیخ فرمود اجماع داریم که در شبهات محصوره احتیاط واجب است پس ادلهی حلّ تخصیص میخورد میشود اخص مطلق، ایشان میتواند از راه این اخبار، به اجماع کار نداریم، میگوید آقا اخباری داریم مثل همین که گفتیم؛ گفت «یهریقهما و یتیمّم» و امثال اینها، از اینها یک حکم شرعی در میآید، یک قانون کلی در میآید. این قانون کلیِ اجماع دیگه نیست ها؛ این قانون کلی که در میآید تخصیص میزند ادلهی حلّ را، وقتی ادلهی حلّ تخصیص خورد بنابراین اخص مطلق میشود و این مبتنی بر انقلاب نسبت است و وجهٌ قویٌ اگر کسی این جور بگوید. به شرط این که آن الغاء خصوصیت قبول بشود یا آن تنقیح مناط قطعی قبول بشود.
س: استاد...
ج: چی؟
س: احتیاط مطلق چیشد؟ ادلهی احتیاط مطلق ...
ج: اطلاق مطلق؟
س: احتیاط...
ج: ها! احتیاط مطلق دیگه؛ احتیاط مطلق میگفت هم در شبهات بدویه هم در شبهات مقرونهی به علم اجمالی محصوره هم شبهات علم اجمالی غیرمحصوره احتیاط کن، این مطلق، ادلهی حلّ هم میگفت همهی این جاها حلال، این طایفه سوم میگوید در خصوص شبهات محصوره احتیاط کن، درست؟ این طایفه که کاری به این ادلهی احتیاط ندارد که، مثبتین هستند مثل این که گفته «لا تکرم أیّ فاسق» یک جایی هم بگوید «لا تکرم الفقیه الفاسق معاذالله» خب این که با آن درگیری ندارد که، اما این ادلهای که میگوید در شبهات محصوره
س: خب در دایره شمول درگیری ندارند با هم اینها؟ در دایره شمول ایشان درگیری ...
ج: با چه کسی؟
س: با همان ...اطلاقات اختیار که به طور مطلق میگوید
ج: نه، چون مفهوم که ندارد که، مثبتین هستند دیگه، خب اما با ادلهی حلّ اخص مطلق است؛ تخصیص میزند ادلهی حلّ را، وقتی اینها را از تحت ادله حلّ خارج کرد چه میشود؟ ادلهی حلّ میشود اخص مطلق، انقلاب نسبت پیدا میکند. از تباین به اخص مطلق منقلب میشود و بعد تخصیص میزند ادلهی احتیاط را، این هم، پس این هم یک تقریب دیگری شد که تا حالا چندتا تقریب شد؟
س: چهارتا
ج: چهارتا؛ التقریب الخامس که فقط اسمش را میبرم؛ بقیهاش توضیحاتش مال فردا إن شاءالله، تقریب مرحوم امام قدس سره است که مرحوم امام با این در حقیقت مطلب خواستند جواب شیخ را هم بدهند که عرض کردم این تقریب آخری است و آن این است که ما روایات متعدده داریم در خصوص شبهات غیرمحصوره که میگوید احتیاط واجب نیست. ادلهی حلّ در خصوص شبهات غیرمحصوره داریم. آن مستدلین توجه به عمومات کردند و حساب کردند. ایشان میگویند که شما چرا میروید سر آنها که این قدر چالش دارد؟ ما اصلاً بر ادلهی حلّی داریم در خصوص شبهات غیرمحصوره، پس بنابراین به آنها تمسک میکنیم میگوییم در شبهات غیرمحصوره احتیاط واجب نیست. حالا آن روایت کدام است؟ که حالا دیگه فرصت گذشته، إن شاءالله فردا این روایت را میخوانیم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین