23 مرداد 1402 | 28 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 40

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا اباالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

رسیدیم به بحث از مقام ثانی که ادله‌ی داله‌ی بر عدم وجوب اجتناب در شبهات غیرمحصوره، به وجوه عدیده‌ای اصحاب استدلال کردند برای اثبات عدم وجوب اجتناب.

دلیل اول عبارت است از اجماع؛ برای بیان اجماع و «ما یلحق بالاجماع» همین مطلبی که شیخ اعظم قدس سره در رسائل فرموده است به بیان آن بسنده می‌کنیم. «الاجماع الظاهر المصرّح به فی الرّوض» مرحوم شهید در روض، روض‌الجنان تصریح به اجماع فرموده و «عن جامع المقاصد»، محقق کَرکی در جامع‌المقاصد هم از ایشان نقل شده که ادعای اجماع فرمودند «و ادّعاه صریحا المحقق البهبهانی فی فوائده»، وحید بهبهانی هم در فوائد صریحاً ادعای اجماع فرموده؛ بلکه بالاتر «و زاد علیه: نفی الریب فیه»، گفتند لا ریب در این که اجتناب واجب نیست «و أنّ مدار المسلمین فی الاعصار و الأمصار علیه»، «مدار المسلمین» نه خصوص امامیه، «مدار المسلمین فی الاعصار و الأمصار» همه جا و همه‌ی زمان‌ها بر همین عدم اجتناب بوده است «و تبعه فى دعوى الاجماع غیر واحد ممن تأخر عنه و زاد بعضهم دعوى الضرورة علیه» پس اجماع «لا ریب فیه» این که ضروری است بعضی هم ادعا فرمودند. «و بالجملة فنقل الاجماع مستفیض و هو کافٍ فى المسئله». شیخ اعظم می‌فرماید این اجماع کافی است. محقق شهید صدر هم قدس سره در علی ما فی البحوث فرموده است که این تعبیر به اجماع و تسالم فرموده؛ چون تسالم از اجماع قوی‌تر است. یعنی یک امری است که همه آن را پذیرفتند قبول دارند، هیچ کس دغدغه ندارد. این مورد تسالم اصحاب است. محقق خوئی هم قدس سره مواردی می‌فرمایند تسالم شاید بالاتر از اجماع است و حدود پانصد مسئله در فقه مدرکش فقط تسالم اصحاب است. آیه و روایتی ندارد. تسالم اصحاب مدرک مسئله هست.

س: محقق خوئی فرمودید

ج: بله؟

س: ...

ج: که تعبیر تسالم بالاتر از اجماع شاید باشد. محقق شهید صدر تعبیر فرمودند به اجماع و تسالم اصحاب و فرمودند که ما به این تسالم و اجماع اطمینان داریم. مطمئنٌ‌به، وجود تسالم مما یُطمئن‌به است.

خب در این استدلال دو مناقشه وجود دارد. مناقشه أولی نسبت به صغری است که آیا واقعاً چنین اجماعی، تسالمی در این مسئله وجود دارد یا نه؟ محقق خوئی در مصباح ‌الاصول به حسب نقل مصباح‌ الاصول گفتند این مسئله مسئلةٌ من المسائل المستحدثه هست. بنابراین وقتی از مسائل مستحدثه شد پیشینه‌ای ندارد که ما بتوانیم کلمات فقها و اصحاب را در او به دست بیاوریم یا ناقلین به دست آورده باشند. این مسئله اصلاً مطرح نبوده، مستحدث است. ادعای اجماع در مسائل مستحدثه این تمام نیست؛ پس صغرای اجماع و تسالم منتفی است اصلاً.

عرض می‌کنم به این که این تعبیر در مصباح ‌الاصول لا یخلو از تسامح؛ حالا شاید هم مقرِر این جور تعبیر فرموده است. خب شبهه غیرمحصوره که از مستحدثات نیست. مسائل مستحدثه مسائلی است که قبلاً موضوع نداشته مثل سفر با مثلاً هواپیما، سفر با ماشین و امثال این‌ها، چیزهایی که بعد نوپیدا شده، تلفن، سینما، نمی‌دانم موبایل و تلویزیون، رادیو، خیلی این چیزهایی که نبوده از أزمنه سابقه، به این نمی‌گویند چیزی که...، نه، همیشه‌ی تاریخ بلکه قبل‌الاسلام همیشه‌ی تاریخ این شبهات غیرمحصوره وجود داشته، پس خودش مستحدث نیست. بله، لعل مقصود محقق خوئی این است که طرحش مستحدث است نه خود مسئله مستحدث است. طرح این مسئله در کتب اصحاب فقهاً و اصولاً مستحدث است. شما در کتاب عدّه‌ی شیخ طوسی و کتب فقهیه‌اش نگاه کنید حرفی از این نیست. کتب شیخ مفید نیست، کتب سید مرتضی نیست، کتب بعدی‌ها مثل ابن ادریس، مثل مهذّب ابن براج ووو ...، این‌ها نیست. این ظاهراً مقصود محقق خوئی این بوده که نه این که مسئله مستحدث است بلکه طرح در کلمات اصحاب نشده، وقتی مسئله‌ای طرح نشد در کلمات اصحاب؛ ما چه جور می‌توانیم رأی آن‌ها را به دست بیاوریم و بگوییم این امر مورد تسالم است یا مورد اجماع است. بنابراین صغرای مسئله محل تأمل و اشکال است به این بیان.

و اما از نظر کبری؛ از نظر کبری هم این جا استناد به اجماع محل اشکال هست به خاطر این که آن وجهی که حجیت اجماع مستند به آن هست در مقام قابل تطبیق نیست. اجماع خودش که موضوعیت ندارد. اجماع حجیتش به خاطر این است و اعتبارش به خاطر این است که کاشف است از موضع شارع، قول شارع، این در موردی این کاشفیت وجود دارد که در مسئله وجوه مختلف برای آن فتوای مورد نظر وجود نداشته باشد. آن وقت این جا گفته می‌شود اصحاب از یک طرف حرف بلادلیل نمی‌زنند، تقوای‌شان، عدالت‌شان مانع است که حرف بلادلیل بزنند و به شارع نسبت بدهند. از طرف آخر همه‌ی آن‌ها، همه‌ی آن‌ها اشتباه کرده باشند به حساب احتمالات این منتفی است یا بالمره و یا این که نزدیک صفر است که اطمینان پیدا می‌کند. تمام علما من الصدر الی الختم اشتباه کرده باشند در فهم یک روایت، در فهم یک فضا که شارع نظر شریفش این هست. همه اشتباه کرده باشند. فلذا است که دلیل محکم بر حجیت اجماع در مواردی که صغرایش محرز باشد صغرای اجماع؛ این است که حساب احتمالات در آن جا تطبیق بشود. این حساب احتمالات در جایی است که همه‌ی علما بر یک مطلب، از روی یک دلیل در حقیقت اتفاق پیدا کرده باشند. اما اگر در مسئله وجوه مختلفه‌ای است؛ ممکن است از این مثلاً فرض کنید همه‌ی علما اگر هزار نفر می‌شوند دویست نفرشان به خاطر این دلیل است و این دلیل را ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم درست نیست. خب دویست نفر اشکال، اختلاف، دویست نفر اشتباه کرده باشند طوری نیست خیلی است. دویست نفر اشتباه کردند. دویست نفر دیگرشان ممکن است به آن دلیل تمسک کردند، ما آن دلیل را نگاه می‌کنیم می‌بینیم آن هم دلالت ندارد. خب دویست نفر اشتباه کرده باشند این هم آسمان به زمین نمی‌آید، خلاف حساب احتمالات نیست و هکذا بقیه، پس ما به ادله باید نگاه کنیم. این جا چون مستندها مختلف هست که حالا خواهیم گفت. بعضی‌ها مثلاً به همین اجماع تمسک کردند، خب خود شیخ اعظم دیدید دیگه «و هو کافیةٌ فی ‌المسئله» الان مستند شیخ اجماع است. خب ما در این اجماع داریم اشکال می‌کنیم می‌گوییم آقا صغرای آن محرز نیست؛ شما غفلت فرمودید. این مسئله مطرح نیست چه جور شما می‌گویید اجماع وجود دارد؟ خب یک عده به اجماع تمسک کردند. یک عده مثلاً به دلیل بعدی که می‌گوییم لاحرج و این‌ها تمسک کردند که بعد مناقشه خواهیم کرد. بعضی‌ها آمدند به روایاتی در باب تمسک کردند، روایات حلّ تمسک کردند که بعد مناقشه مثلاً خواهیم کرد. خب این طائفه اشتباه کردند فلذا آن بقیه طوائفی که به چیزهای دیگر تمسک می‌کنند به این‌ها اشکال می‌کنند می‌گویند شما اشتباه کردید. شما می‌بینید فقها این جا در همین مسئله آن‌هایی که مثلاً دلیل‌شان فلان امر است به این‌هایی که دلیل‌شان این امر است اشکال می‌کنند. این‌ها به آن‌ها اشکال می‌کنند. پس بنابراین این که یک جمعی دارند استناد می‌کنند به یک اموری که هر کدامش ممکن است مورد اشکال باشد. این کاشف از قول معصوم نمی‌شود چون حساب احتمالات این جا نمی‌آید. چون حساب احتمالات در جایی است که تمام رأی‌ها و نظرها مصبّ واحد داشته باشد. بگوییم همه هزار نفر یک چیز واحدی را غلط فهمیده باشند، اشتباه کرده باشند این به حساب احتمالات قابل تصدیق نیست؛ اما یک عده آن جا اشتباه کردند که آن‌ها قلیل هستند، یک عده این جا اشتباه کردند این‌ها قلیل هستند، یک عده آن جا اشتباه کردند آن‌ها قلیل هستند، حساب احتمالات در هر کدام  از این‌ها که نمی‌آید. درست همه‌ی این‌ها یک مستفاد واحدی پیدا کردند و آن عدم وجود اجتناب است اما این امر واحد بر اثر این است که از این جا و از آن جا و از آن جا هر کس در آورده و این باعث نمی‌شود که حساب احتمالات تطبیق بشود و ما یقین پیدا کنیم یا لااقل اطمینان پیدا کنیم به این که مسئله همین طور است و این شارع نظر شریفش این است که اجتناب لازم نیست. بنابراین ادعای اجماع و استناد به اجماع در مقام هم صغرویاً و هم کبرویاً به بیانی که عرض شد محل اشکال است.

س: اعتبار اجماع به خود اجماع است یا به دلیلی که مستند اجماع است؟ ما به دلیلش کار نداریم اجماع وجود دارد

ج: نه، دیگه توی اصول بیان شده که اجماع موضوعیت ندارد عندنا، عندالعامه اجماع موضوعیت دارد اما عندنا اجماع موضوعیت ندارد. اجماع کاشف از رأی معصوم است یا کاشف از وجود یک دلیل معتبر است و متّکای ما در حقیقت آن منکشف است. آن دلیل معتبری که در مقام وجود دارد منتها مباشرةً آن دلیل معتبر «لم یصل الینا» بله، اجماع کاشف از آن است. کاشف از او و طریق به او «وصل الینا» که اجماع فقها باشد. خب این دلیل اول

دلیل دوم؛

س: مدرک بودن اجماع...

ج: همین مدرک، همین که گفتیم مدرکی بودن است دیگه

س:... یک دلیل هم باشد باز هم اجماع از حجیت ساقط می‌شود و نیازی ندارید که ...

ج: حالا این جا این جوری است به خصوص؛ نه، آن جایی که همه به مدرک واحد استناد کرده باشند در آن جا یک کلامی است که قبلاً هم بارها این را تکرار کردیم که در جایی که همه به مدرک واحد اتکا کرده باشند آن جا قد یقال که حساب احتمالات در آن جا پیاده می‌شود. چون همین طور که عرض کردم همه از مدرک واحد غلط فهمیده باشند، همه، فرض داریم این می‌کنیم «من الصدر الی الختم صغری را احراز کرده باشیم که همه به این مدرک واحد اتّکا کردند و همه اشتباه کردند در این مدرک واحد، این به حسب احتمالات اطمینان به خلافش وجود دارد. همه از یک مدرک خلاف فهمیده باشند. این جا اگر ما می‌بینیم اشکال داریم باید خودمان را متهم بکنیم که ما متوجه نمی‌شویم. یا باید بگوییم یک قرینه حافّه‌ای بوده که بگوییم لم یصل الینا و به دست آن‌ها رسیده بوده، و الا ...

س: پس حاج آقا؛ منظور همان قاعده لطف است؟ که فرمودند قاعده لطف ...

ج: نه، نه، نه، قاعده لطف نه، ربطی به قاعده لطف ندارد. حساب احتمال غیر قاعده لطف است. قاعده لطف این است که بر امام لازم است از باب لطف که اگر همه‌ی فقها بر یک امر اتفاق کردند ایجاد خلاف بین آن‌ها بکند آن قاعده، ولی این قاعده لا اساس له، و قاعده لطف که بر او لازم است که ایجاد خلاف بکنند همان طور که در محلش بیان شده «لا اساس لقاعدة اللطف».

و اما دلیل دوم؛ دلیل دوم در مقام که شیخ اعظم ذکر فرموده است عبارت است از ادله‌ی نفی حرج و نفی عُسر؛

س: پس حاج آقا؛ لا ریب هم

ج: بله؟

س: ...

ج: دیگه آن‌ها هم ادعای «لا ریب فیه» است ادعای ضرورت است، همه‌ی این‌ها محل اشکال است دیگه؛ چرا «لا ریب فیه»؟ اگر «لا ریب فیه» می‌خواهید از نظر این که فقها می‌گویند این که خب محل اشکال است. اگر از نظر مسئله می‌فرمایید «لا ریب فیه» خب ادعای «لا ریب فیه» یک فقیه که به درد ما نمی‌خورد. «ما الدلیل علی عدم الریب» دلیلش همین است که می‌گویند؛ یکی یکی بررسی می‌کنیم.

س: تسالم و لا ریب فیه بودن حتماً نیازی نیست که مسئله اصولیه را ترک کرده باشند، از خلال فتاوای‌شان، از خلال مباحث فقهی‌شان، ... مسائل شبهات غیرمحصوره کثیر اما در فقه موضوع دارد، طرح کردند، کسی اشکال را ... نکرده، ... اجماع احرازی است

ج: تسالم هم احرازی است فرق نمی‌کند.

س: نه، نه، تسالم احرازش راحت‌تر است.

ج: بله؟

س: عرضم این است ... احرازی است، اجماع احرازی است، لا ریب احرازی است اما در اجماع باید نص بر یک فتوا بکند. اگر سکوت بکند اجماع را ... و چون مسئله را طرح... نکردند در زمره ثبوت... حساب می‌شود، اشکال وارد...

ج: تسالم چه کسی را می‌خواهید بگویید؟ ببینید

س: تسالم فقها که در...

ج: حالا؛ اگر تسالم فقها می‌خواهید بفرمایید؛ چیزی که فقها اصلاً حرفی از آن نزدند در کُتب‌شان از کجا می‌فهمیم که پیش آن‌ها متسالمٌ‌علیه است؟

س: مسئله‌ای که توی آن قاعده و ضابطه‌اش ...این می‌شود ... تحت نظرشان نبوده باشد؟ ...

ج: بیان نکردند. چه کار کنیم؟

س: الان دیگه هر ... اصولی که متسالمٌ‌علیه است اما چون کتاب ... اصولی نداشتند طرح نکردند

ج: طرح نکردند. آن وقت حالا که طرح نکردند قول آن‌ها چه جور به دست مثلاً این آقایی که ادعای «لا ریب» وحید بهبهانی که مال این اواخر است چه جور فهمیده که پیش ابن عقیل رضوان‌الله علیه، پیش ابن جنید، پیش نمی‌دانم بزرگ و بزرگان قبل... مسلم بوده؟ شاید آن‌ها فتوای‌شان مثل همین محققین متأخر باشد. مثل آقای خوئی که می‌گوید فرقی نمی‌کند. مثل صاحب کفایه که می‌فرماید فرقی نمی‌کند. محصوره و غیرمحصوره با هم فرقی نمی‌کنند. شاید نظر شریف او هم این بوده؛ ما از کجا می‌توانیم بگوییم؟ وقتی بزرگانی از علماء متأخر می‌بینیم این‌ها می‌گویند فرقی بین محصوره و غیرمحصوره نیست؛ مگر عناوین دیگری بار بشود و الا صِرف غیرمحصوره بودن موجب

س: باید به یک شکلی خلاصه غیرمحصوره را یک حرفی بزنند... آن‌ها هم نمی‌توانند غیرمحصوره را بگویند آقا؛ به قول شما یک معنا عناوین ...ثانویه معارضه بر آن‌ها ...

ج: نه، چون در غیرمحصوره

س: ...غیرمحصوره نیست

ج: غیرمحصوره به عنوان غیرمحصوره شما بخواهید بگویید نظر شریف آن‌ها بوده اصلاً و ابداً انسان حتی مظنّه هم پیدا نمی‌کند. برای این که لعل آن‌ها خیلی‌های‌شان همین حرف‌هایی که متأخرین دارند می‌زنند و می‌گویند فرقی نمی‌کند؛ آن‌ها هم نظر شریف‌شان خیلی‌های‌شان همین بوده، از کجا ما می‌توانیم بگوییم که این چنین است؟ حالا ادله را که می‌خوانیم بعد این مطلب روشن‌تر خواهد شد. این ...، خب به دلیل نفی حرج و نفی عُسر تمسک شده است. تقریب استدلال به این قاعده نفی حرج و نفی عُسر این هست که فرموده‌اند اجتناب از اطراف شبهات غیرمحصوره و موافقت قطعیه حرجی است. عَسِر است. مشقّت دارد که ما از تمام اطراف شبهات غیرمحصوره بخواهیم اجتناب بکنیم. مثلاً فی زماننا ما می‌دانیم که قسمتی از مثلاً پول‌هایی که در بانک‌ها گذاشته می‌شود این‌ها مال‌های حرام است؛ خب پس یقین داریم، علم اجمالی داریم که این اموال موجود در بانک و نقود موجوده‌ی در بانک‌ها در بین این‌ها مال حرام هست، این را یقین داریم. خب اگر ما بخواهیم از این‌ها اجتناب بکنیم پس دیگر هیچ پولی را، هر پولی از بانک رفته آمده بیرون دیگر، یا کسی که برود از بانک بخواهد پول بگیرد یا پولی داده بقیه‌اش را می‌خواهند به او بدهند، پرداخت کرده چیزی را و بقیه‌ی آن پول را می‌خواهند به او بپردازند، برمی‌دارد خرد می‌کند از جایی دیگر می‌پردازد، شاید این همان باشد. الان اگر کسی بخواهد اجتناب بکند در این شبهه‌ی غیر محصوره، البته محصوره نیست غیر محصوره است، خب حرج لازم می‌آید، عُسر لازم می‌آید، اجتناب در این‌جا عَسِر است، حرجی است و مشمول ادله‌ی لاحرج و «انما یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» می‌شود، «ما جعل علیکم فی الدین من حرج» شامل این نص شریف می‌شود. پس چون اجتناب حرجی است و عَسری است خب گفته می‌شود که شما فتوای‌تان و نظرتان این است که در شبهات غیرمحصوره برای هیچ‌کس اجتناب لازم نیست و اگر بخواهید به دلیل حرج و نفی عُسر تمسک کنید خب این دائر مدار این است که حرج برای آن لازم می‌آید یا لازم نمی‌آید. مثلاً کسی علم دارد توی این شهر، یک شهری این در این‌جا به قول شهید صدر یکی از أوانی این شهر یا یکی از چیزهای این شهر یا مثلاً می‌داند در فرض کنید که یک شهری آن‌جا یک خصوصیاتی دارد که مثلاً توی بانک‌هایش ممکن است اموال غیر حلال باشد ولی این اگر از آن اجتناب بکند از آن شهر نرود، از یک شهر دیگری دریافت بکند مشکلی برایش ندارد، یا اجتناب از أوانی آن شهر بکند مشکلی برایش ندارد، این جای دیگر دارد زندگی می‌کند. یا می‌تواند جای دیگر زندگی بکند. مثلاً یک کسی فرض کنید توی فتاوای بزرگان فقهاء هم هست، یک کسی اگر در اروپا بخواهد زندگی بکند علم اجمالی دارد که حرام‌هایی را باید مرتکب بشود، از نجاساتی نمی‌تواند اجتناب بکند، خب حرج چیست؟ خب پاشود بیاید یک کشور دیگری، یک کشوری، اگر برایش حرج ندارد می‌تواند برود یک جای دیگر زندگی کند بله، حالا آن‌جا رفاهش بیشتر است، دست از رفاه بیشتر کشیدن که حرجی نیست که، خب برود مثل آدم‌های دیگر زندگی کند. فتاوایی ما داریم از بزرگان فقهاء که اگر می‌بیند روزه نمی‌تواند بگیرد، نماز نمی‌تواند بخواند، چه نمی‌تواند بکند باید مهاجرت کند به جایی که می‌تواند این‌ها را انجام بدهد.

خب چه‌کار کنیم که این فتوا درست بشود؟ شیخ اعظم فرموده است در رسائل که درست است دلیل لاحرج فی نفسه به تعبیر من حرج شخصی را شامل می‌شود که هرکس حکمی برای او حرجی است از او برداشته شده، نه از کسی که حرج بر او نیست. اگر ماه رمضانی است و هوا خیلی گرم است و مردم معمولاً هم نمی‌توانند روزه بگیرند خب از کسی که نه حرجی برایش نیست می‌گوییم از او هم برداشته شده؟ خب بر تو که حرج نیست، بر دیگران حرج است، هر کس بر او حرج است خب بر او واجب نیست روزه گرفتن، هرکس برایش حرج نیست بر او واجب است روزه بگیرد. ایشان می‌فرماید بله ظاهر این نصوص لاحرج و لاعسره فی نفسه حرج شخصی است، عذر شخصی است، عسر شخصی است اما به معونه روایاتی که فرموده است که مبنای دین بر مراعات غالب است هم در عسر هم در یسر؛ هرچی بر غالب مردم عَسر است و حرجی است خدا از همه برداشته، هرچی بر غالب مردم یسیر است آسان است آن را وضع فرموده است. از آن به معونه‌ی آن روایاتی که مدلولش این هست ما دست از ظهور بدویِ ادله‌ی حرج و ادله‌ی نفی عسر برمی‌داریم و می‌گوییم مفاد این ادله به قرینه‌ی خارجیه می‌شود این‌که هرچیزی بر غالب ناس عسر است اجتناب از او و امتثال او، خدای متعال دیگر از همه آن را برداشته، حتی بر آن‌هایی که عسر نیست، حرجی برای‌شان نیست. حالا در این‌جا هم گفته می‌شود که چون اجتناب از شبهات غیر محصوره بر غالب مردم عسر است، بر غالب مردم حرجی است، حالا ولو برای یک نفر حرجی نباشد، حالا یک نفر می‌گوید من اصلاً به بانک کار ندارم، اصلاً با پول کار ندارم. شنیدم اطراف طالقان یک جایی است مردم نه شناسنامه می‌گرفتند نه چیزی، زندگی خاصی دارند آن‌ها، به هیچی کار ندارد، این بر من حرج نیست، من عادت کردم این‌جور زندگی می‌کنم؛ یک زمینی دارد کشاورزی می‌کند و یک گاوی هم دارد شیر از او می‌دوشد فقط این به خدمت شما عرض شود از همین استفاده می‌کند می‌گوید من لازم ندارم. شارع این‌جا می‌فرماید درست است بر تو حرج نیست ولیکن ناصرخسرو یک سفرنامه‌ای دارد می‌گوید من به یک مردی برخوردم پیرمردی بود گفت من هفتاد سال است غیر از شیر شتر چیزی نخوردم، فقط شیر شتر خوردم هفتاد سال است. من یک زمانی قبل از انقلاب ما رفته بودیم قروه، آن‌ آقایی که آن‌جا تشریف داشتند یک کسی رد می‌شد به من نشان داد گفت این نمی‌دانم بیست سال است چقدر است نان نخورده، چرا؟ توی یک دعوایی یک کسی فحش داده گفته توی نانت مثلاً فلان، این برای این‌که دشنام او تحقق خارجی پیدا نکند از آن‌وقت دیگر نان نخورده. خب حالا به خدمت شما عرض شود که شارع چون می‌بیند که اجتناب از شبهات غیر محصوره برای غالب ناس عسر است یا حرجی است فرموده است که من اجتناب را در این موارد لازم نمی‌دانم و این حکم را برمی‌دارم حتی بر آن‌هایی که حرجی نیست. پس استدلال به این نصوص لاحرج و لا عسر به تعبیر من این است که دو مقدمه دارد مقدمه‌ی أولی این‌که اجتناب برای غالب ناس عسری است، دو: این نصوص اگر چه فی نفسه عسر شخصی و حرج شخصی از آن استفاده می‌شود اما به برکت و ضم آن روایات مفاد ادله‌ی نفی حرج و نفی عسر می‌شود حرج غالبی، عسر غالبی و در مواردی که عسر غالبی و حرج غالبی باشد پس از همه برداشته شده. این به خدمت شما عرض شود که استدلال به این.

بر این استدلال هم مناقشات عدیده‌ای وجود دارد، مناقشه‌ی أولی دقتی است که محقق آخوند قدس‌سره در این نصوص به خرج دادند و این را در باب دلیل انسداد آن‌جا بیان فرمودند و آن این است که مفاد لاحرج یا لا عسر به تعبیر من چی هست؟ آیا این روایات و این نصوص دارد نفی موضوع می‌کند به داعی نفی حکم مثل لا ضرر؟ که لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام، می‌گوید ضرر در اسلام نیست، خب ضرر نیست، یا حالا اسلامش را هم بعضی از روایاتش دارد، لا ضرر و لا ضرار، ضرر نیست، این‌که در خارج می‌بینیم ضرر هست ولی این‌جا یک فن ادبی است که گاهی که می‌خواهند بگویند یک حکمی نیست نفی موضوع می‌کنند، می‌گویند این نیست، این نیست مقصودشان این نیست که خودش نیست، می‌خواهند بگویند حکمش نیست. حالا وقتی می‌گویند لا ضرر یعنی حکم ضرری وجود ندارد. تارةً می‌گوییم لاحرج هم یعنی حکم حرجی، لا عُسر یعنی حکم عسری وجود ندارد، تارةً این‌جور معنا می‌کنیم و تارةً معنا می‌کنیم لا حرج و لا ضرر به این معنا که حکمی که منشأ ضرر بشود وجود ندارد، لا ضرر یعنی منشأیی برای ضرر وجود ندارد نه خود ضرر نیست. در دین منشأ برای ضرر وجود ندارد، چیزی که مستعقب ضرر باشد، مسبب ضرر باشد و موجب بشود که انسان در ضرر و عسر بیفتد وجود ندارد، پس مفاد یا این است یا آن است. اگر اولی باشد که بخواهد بگوید حکم ضرری وجود ندارد، این قابل تطبیق به موارد بحث ما نیست و غلط است استدلال به این ادله برای ما نحن فیه، چرا؟ برای خاطر این‌که در شبهات غیر محصوره که ما یقین داریم یک حرامی در بین هست خب آن چیزی که حرام است، حکمی که رفته روی آن که ضرری نیست، آن‌که شارع جعل کرده که ضرری ندارد یا حرجی نیست؛ حرج از چی پیدا شده؟ قاطی شدن و این‌که ما بخواهیم یقین به امتثال پیدا کنیم؛ این یقین به امتثال که حکم شارع نیست، این حکم عقل ماست که بله حالا که می‌دانی در این بین یک ضرری وجود دارد یا یک حکمی وجود دارد عقلت می‌گوید برای این‌که اجتناب از آن بکنی مقدمتاً باید از این این، از این، از این، از این، از این اجتناب بکنی، این‌که شارع نفرموده از این و از این و از این و از این اجتناب بکن که؛ شارع فقط فرموده از چی؟ از آن ظرف نجس، یک ظرف نجس بوده فرموده از این اجتناب بکن، این‌که حرجی نیست که، این حکم اجتنب عن هذا الکأس این‌‌که حرجی نیست، این‌که عذری در آن نیست، اگر معلوم بود برای ما، مشتبه نشده بود این حکم حرج داشت؟ حرجی نداشت. پس بنابراین دلیل حرج این‌جا به چی می‌خواهید شما تطبیق کنید؟ می‌خواهید بر آن حکم معلوم بالاجمال فی البین تطبیق کنید؟ آن‌که حرجی نیست؛ می‌خواهید بر جمع بین اطراف و اجتناب از اطراف بر این تطبیق کنید؟ این‌که حکم شرع نیست، این حکم عقل شماست.

س: حکم عقل هم همان حکم شرع است دیگر ....

ج: این در سلسله‌ی علل هست نه در سلسه‌ی معالیل، دیگر شارع نمی‌آید بگوید اَطِعنی یا مقدمه را بگوید از باب این‌که تو باید یقین پیدا کنی، نه، خودت لا ابالی‌گری کردی گاهی مثلاً خودش لاابالی‌گری کرده مشتبه شده بین امور کثیره، به شارع چه ربطی دارد؟ شارع یک حکم میسور راحتی را به گردن شما گذاشته، حالا هم آمده چی شده؟ مثلاً یک دانه گندم یا ارزن یا لوبیا متنجس بوده دقت نکرده، تحفّظ نکرده یک مرتبه قاطی شده با یک انبار، خب می‌خواستی نکنی به شارع چه ربطی دارد؟ شارع گفته بود از آن یک دانه اجتناب بکن.

پس حکم شارع در این‌جا چی نیست؟ ضرری نیست یا حرجی نیست یا عَسر نیست، پس «ما هو معسورٌ لیس بحکم الشرع و ما هو حکم الشرع لیس بمعسورٍ و لا حرجیٍ».

س: حاج آقا همه‌ی موارد حرج همین‌جوری است...

ج: بله، فلذا اگر همه‌ی مواردش همین است همین است، پس به لا حرج نمی‌توانم تمسک کنم...

س: حاج آقا لا حرج پس برای کجا به‌کار برده می‌شود؟

ج: مثل این‌که ماه رمضان است و تابستان است و یک آدمی ضعیف است برایش خیلی سخت است ...

س: خب حرج از جای دیگری ....

ج: از کجا آمده دیگر؟ الان این‌جا، نه از این‌جا آمده که شارع بفرماید... اطلاق داشته باشد ادله‌ی صوم، بگوید صومی که حرجی هم هست بگیر درست؟ بفرماید وضوی حرجی بگیر. مثلاً یک آبی هست سرمای خیلی زیر صفر و جز یک آب بسیار بسیار بسیار که الان بزند به صورتش چشمش و فلان، همه‌ی این‌ها ضرر به او وارد می‌شود، حرج به او وارد می‌شود، شارع اطلاق ادله‌ی وضو بگوید حتی در این صورت وضو بگیر، خب بله.

پس بنابراین اما اگر ....

س: آقا آن‌جا شبهه غیر محصوره هم شارع بیاید بگوید حتی در این صورت شما اجتناب کن، خب حرجی است دیگر، حکم حرجی می‌شود؛ اگر قرار است حکم را حرجی کنیم این‌جا هم شارع بگوید حتی در این صورت شبهه‌ی غیر محصوره اجتناب کنید باز هم حکم ...

ج: اجتناب از او، خوب دقت کن. نه نه ...

س: ... حرج به‌خاطر مسائل خارجی ایجاد می‌شود نه به‌خاطر حکم شارع.

ج: دقت بفرمایید، اجتناب از او باز حرجی نیست، قطع به اجتناب ...

س: از قطع خارج شدیم.

ج: دقت کنید، مو را از ماست باید کشید توی این موارد. باز شارع آن‌جا می‌گوید این کاسه را نخور، این کاسه را نخور، این‌ها که حرجی نیست که؛ قطع من به این‌که امتثال کردم، موافقت قطعیه‌اش که من قطع پیدا کنم که حکم عقل من حرجی است و الا آن کاسه را نخوردن چه حرجی در آن هست؟

س: نه حکم شرعی است دیگر، موافقت قطعیه پیدا کردم باز هم حکم شرعی است ...

ج: حکم شرع نیست، حکمٌ عقل، حکم عقل است، احکام شرعیه وجوب حرمت فلان است، این‌که تو امتثال کن، باید یقین پیدا کنی، اشتغال یقینی یقتضی البرائة الیقینیه این‌ها الزامات عقل است نه الزامات شرع است.

پس بنابراین... ولی اگر ...

س: اجتناب از نجس اطلاق احوالی می‌خواهید بگویید ندارد؟ اطلاق احوالی یعنی چه در حالتی باشد که مخلوط شده باشد با شبهات دیگر چه نشده باشد، اطلاق دارد یا ندارد؟

ج: نه، اطلاق احوالی هم دارد، می‌گوید ...

س: ....

ج: نه آقای عزیز قطع بخواهی پیدا بکنی، و الا نخوردنی است در تمام احوال. شما بخواهی قطع پیدا کنی که از او اجتناب پیدا کرده‌ای این احتیاج به جمع بین اطراف دارد و حرجی می‌شود و الا نفس او می‌گوید فی کل الاحوال از این اجتناب بکن....

س: اگر حکم شارع اطلاق بود لازم نبود اجتناب کنم، چون حکم شارع اطلاق..

ج: چرا؟ خودش، احوال خودش، قطع شما که احوال او نیست.

خب این... ولی اگر آقای آخوند فرموده اگر معنای لا حرج مثل لا ضرر و لا عسر این باشد این‌جاها قابل تطبیق نیست ولی اگر معنای لاحرج و لاضرر این باشد که حکمی که منشأ توی حرج افتادن شما بشود نداریم، منشأ این بشود که شما، برای خودش حرجی نیست، منشأ این‌که شما در حرج بیفتید ما جعل نکردیم، این بله؛ چون شارع اگر دست از این حکمش بردارد من توی حرج نمی‌افتم. الان که من توی حرج می‌افتم به ضمیمه حکم عقل من، این است که شارع پای حکمش ایستاده. می‌گوید اجتناب کن از آن یک دانه کاسه‌ای که در بین این غیر محصوره هست. این منشأ شده که حکم عقل من ضمیمه بشود و بگوید حالا من در حرج بیفتم؛‌ شارع دست از حرفش بردارد عقل من هم دیگر حرفی نمی‌زند من در حرج نمی‌افتم. پس آن حکم شرع شده چی؟ آن منشأ ضرر شده، آن‌وقت مستشکل این می‌گوید، می‌گوید اگر آن باشد لا حرج برمی‌دارد، برنمی‌دارد، اگر این باشد لا حرج برمی‌دارد و چون مستظهر کدام است؟ اولی است یا لااقل مردد بین اولی و ثانی است، پس بنابراین تمسک به ادله‌ی لا حرج و ادله‌ی عسر در مقام لا یعتمد علیه.  چون اگر اولی را استظهار کردیم که گفتیم، نمی‌توانیم به آن تمسک کنیم. اگر مردد شدیم که معنای حدیث شریف لا حرج و این‌ها کدام است؟ خب تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه چه‌می‌دانیم کدام است، شاید این معنای دومی باشد، شاید اولی باشد و شاید اولی باشد پس نمی‌توانیم تمسک کنیم. این یکی از شبهات مهم در مقام هست و للکلام تتمة ان‌شاءالله برای فردا.

و صلی‌الله علی محمد و آل محمد

Parameter:16908!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 42
تعداد بازدید دیروز :754
تعداد بازدید ماه جاری : 4550
تعداد کل بازدید کنندگان : 792851