28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

احتیاط - جلسه 38

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا اباالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیّما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

ضابطه سومی که برای شبهه غیرمحصوره بعضی از بزرگان بیان فرموده‌اند این است که شبهه غیرمحصوره شبهه‌ای است که «یعسر موافقتها القطعیه» به این شکل حالا نقل شده که هر جایی که موافقت قطعیه مشکل باشد، معسور باشد، آن شبهه شبهه غیرمحصوره هست. خب ظاهر این عبارت که نقل شده محقق خوئی نقل می‌فرمایند دوتا اشکال به این ضابطه بیان فرمودند.

اشکال اول این است که معسوره بودن، عُسر در موافقت قطعیه ملاک برای این که شبهه غیرمحصوره نباشد نیست. چون این ملاک در شبهات محصوره هم وجود دارد. مثلاً فرض کنید کسی بیمار است و علم اجمالی دارد که یا نماز قصر بر او واجب است یا نماز تمام؟ ولی توان این؛ یعنی برایش مشکل است بسیار که دوتا نماز بخواهد بخواند. یک حالتی دارد که مشکل است. همین دیشب یکی از دوستان من با او تماس داشتم می‌گفت من یک نماز که می‌خوانم باید نیم ساعت چه قدر صبر کنم بنشینم تا بتوانم نماز بعدی را بخوانم. یک حالت این چنینی بعضی وقت‌ها برای...، برای خودم هم گاهی پیش آمده که واقعاً یک نماز هم گاهی مشکل است. حالا کسی که بخواهد احتیاط بکند چندتا نماز بخواند. خب با این که امر مردد بین الامرین است، محصور هم هست اما ممکن است معسور باشد احتیاط کردن، گاهی هم هست که البته اطراف به حدی زیاد هست که معسور است. بنابراین این را ما نمی‌توانیم ملاک و ضابطه برای محصوره و غیرمحصوره بودن قرار بدهیم.

س: حاج آقا؛ توی مثال عُسر از جهت دیگری است. از جهت بیمار بودن است نه از جهت اطراف، کثرت اطراف

ج: اشکال وارد است ولی عرض کردم فلذا حواسم بود گفتم این جوری که محقق خوئی نقل کردند حالا دوتا اشکال به آن کردند تا بعد ببینیم که این اشکال‌ها وارد است یا نه؟

اشکال دومی که کردند این است که خب معسور بودن، عَسِر بودن، مشکل بودن باعث نمی‌شود که مطلقا تنجیز برداشته بشود و حال این که ما در شبهات غیرمحصوره مدعا این است که تنجیز مطلقا برداشته می‌شود. آن جا به اندازه عُسر برداشته می‌شود. تا مقداری که عَسِر نیست باید احتیاط کنیم. مازاد بر او بله، مثلاً کسی علم اجمالی دارد که قبله یکی از این چهار طرف است ولی نمی‌داند کدام طرف است. در یک جایی است؛ امارات قبله میسور نیست، متوفر نیست، علم اجمالی دارد و از آن طرف بخواهد به هر چهار طرف هم نماز بخواند این چیه؟ این عَسِر است برایش، خب در این جا باید چه کار بکند؟ در این جا به اندازه‌ای ک عَسِر نیست اگر دو طرف عَسِر نیست دو طرف، سه طرف عَسِر نیست سه طرف، آن مقداری که دیگر معسور می‌شود و عَسِر می‌شود برای او آن را باید ترک کند. این در محصوره‌اش؛ در غیرمحصوره هم همین جور است. مثلاً می‌داند اگر که یکی از مثلاً قصابی‌های موجود در بلد یکی‌اش ذبح‌هایی که دارد شرعی نیست؛ خب این جا اگر عَسِر هست این طور نیست که بگوید خیلی خب حالا از هر کدام خواستیم، نه، این جا هم باید احتیاط بکند تا آن جایی که می‌تواند. اگر عَسِر شد تا روزهایی که می‌تواند اصلاً گوشت نخورد، گوشت نخرد، گوشت‌های دیگر ...، اگر عَسِر شد این اجتناب؛ به اندازه همین مقدار. پس بنابراین ملاک در عُسر، ملاک در حرج این جور نیست که بالمره بردارد، دائرمدار صدق عنوان عُسر و حرج است نه مازاد بر او، پس بنابراین این هم اشکال دوم و حال این که در شبهه غیرمحصوره آقایان می‌خواهند بفرمایند که مطلقا احتیاط لازم نیست، نه به اندازه‌ای که حرج لازم نیاید؛ یعنی بعد از صدق حرج دیگه لازم نیست و قبلش لازم است. این دو اشکالی است که محقق خوئی فرموده‌اند. غیر ایشان هم در این ضابطه بعض دیگر این اشکال را دارند. اما حق این است که کسی که این ضابطه را قرار داده ظاهراً مقصودش این نیست که بفرماید مطلقا هر جا عُسری لازم می‌آید این غیرمحصوره می‌شود تا ما اشکال کنیم عُسر هم در محصوره است هم در غیرمحصوره، نه؛ عُسر ناشی از کثرت اطراف، این را دارد ملاک قرار می‌دهد. اگر اطراف به جوری بود که موافقت قطعیه در آن جا عَسِر شد به خاطر کثرت اطراف، این می‌شود شبهه غیرمحصوره، و همان طور که در جلسه قبل عرض کردم باز بیان ضابطه غیر از بیان وجه حکم است و مدرک حکم و دلیل حکم است. ضابطه برای این است که مکلف تشخیص بدهد که این موضوع آن حکم هست یا این موضوع آن حکم نیست؟ اما این ضابطه خودش ملاک آن حکم نیست. خب ما کثیراً داریم در شرع ضوابطی، اماراتی شارع قرار داده برای شناخت موضوع، ولی خودش ملاک نیست. مثلاً در باب دماء ثلاثه می‌گوید اگر مثلاً ظاهر پنبه خونین می‌شود این علامت مثلاً این است که قلیله است. اگر تا وسط پنبه می‌رود فرض کن متوسطه است. اگر از پنبه آن طرف می‌زند این کثیره است مثلاً، خب این معنایش این نیست که این، این‌ها، این علامت‌ها، این نشانه‌ها محور حکم و علت حکم است. این علامت است، اماره است بر یک موضوعی که آن حدث خاص باشد و آن حدث خاص دارای احکام مختلف است، حدث خاصی را. این جا هم آقایان می‌خواهند به مکلفین بگویند یا موضوع بحث این است که ما کجا می‌خواهیم بگوییم؟ خب چه جور بگویند؟ می‌خواهند یک علامتی برایش قرار بدهند، یک ضابطه‌ای قرار بدهند. می‌گویند آن جایی که اگر اطراف به حدی زیاد بود که اگر شما بخواهید موافقت قطعیه بکنید در اثر کثرت اطراف معسور است نه در اثر این که بیمار هستی؛ آن جایی که بیمار است و نمی‌تواند دوتا نماز بیشتر بخواند، یک نماز بیشتر بخواند. آن را که نمی‌خواهند بگویند و یا وقت بسیار تنگ است، اگر بخواهی بخوانی مثلاً خیلی معسور است یا قطار حرکت می‌کند مثلاً برای، قبله هم معلوم نیست بخواهد به چهار طرف نماز بخواند قطار از دستش می‌رود بعد در عُسر و حرج می‌افتد به خاطر این که دیگه ماشینی نیست یا وسط بیابان است نمی‌داند چه کار بکند، خب می‌گویند آن جا لازم نیست به هر چهار طرف...، به اندازه‌ای که میسور هست می‌خواند و آن معسورش را ترک می‌کند. پس بنابراین اگر این جور بگوییم و نگوییم آن آقایان فرمودند «ما یعسر موافقته‌ القطعیه» عبارت این است «ان الشبهه غیرالمحصوره ما یعسر موافقته القطعیه» این جور گفته باشند بله، اما بگویند «ما یعسر موافقته القطعیه لأجل کثرة الاطراف» به خاطر این جهت فقط، این ملاکش، این جهتش باشد، آن وقت این اشکالات دیگه وارد نمی‌شود.

س: در مقام خودتان فرمودید؛ فرمودید «من مانحن فیه» از موضوعاتی است که ما نمی‌توانیم بیاییم اول موضوع را به صورت ... بیاییم بحث کنیم بعد بیاییم وارد در مبادی تصدیقیه بشویم. خودتان فرمودید در

ج: قبول است. نه آن درست است. از نظر منهج درست است ولی آن اشکال منهجی بود.

س: نه، عرضم این است؛ چرا این اشکال درست است و فرمودید آن منهجی صحیح است؟ به خاطر این که فرمودید بحث علم اجمالی و موانع تنجز علم اجمالی در شبهات محصوره به این صورت است که باید ببینیم ضابطه‌ای که گفتند به حسب ... و اقتضای ادله چه چیزی را اقتضاء می‌کند؟

ج: بله، به حسب اقتضاء ادله.

س: پس بنابراین اگر کسی گفته موضوع بودن مانع تنجز است. اگر این جا گفته معسور بودن بما هو موهوم بودن است، بما هو معسور بودن است

ج: نه، نه

س: نه این که مثلاً موهوم بودن یک چیزی است شده معقل اجماع، مثلاً معسور بودن یک چیزی بشود معقل اجماع، مثلاً «الماء طاهرٌ» الماء ببین ماء حالا چیه؟ بعداً آن طاهر بودنش ادله می‌آید سوار می‌شود. این جا بحث این طوری نیست. خودتان فرمودید. فرمودید باید با نظر به مبادی تصدیقیه ما باید این تصوریه هم بچینیم...

ج: آن عرضی که کردیم با این عرضی که حالا می‌کنیم تنافی ندارد. آن عرضی که کردیم این بود که از نظر منهجی ما بخواهیم یک اماره‌ای بدهیم، یک ضابطه‌ای بدهیم که هم مانع باشد هم جامع باشد؛ خب باید ملاک را حساب بکنیم ببینیم ملاک‌ها تا کجاها می‌رود ملاک‌ها را دست مکلف بدهیم. پس بنابراین صحیح این است که اول ادله را بررسی بکنند بعد بیایند از توی دل آن ادله ببینند چه ضابطه‌ای می‌شود داد که واقعاً ضابطه باشد. نه کم باشد نه زیاد باشد. این درست است و محقق خوئی این جور مشی نفرموده؛ شیخ اعظم همین جور مشی فرموده؛ یعنی شیخ اول ادله را فرموده، بعد فرموده حالا ببینیم ضابطه چه می‌شود؟ از توی دل ادله خواسته در بیاورد. آن منهج منهج درستی است که شیخ مشی فرموده، محقق خوئی قدس سره اول آمدند ضابطه را بیان کردند بعد وارد ادله شدند.

خب گفتیم فرمایش محقق خوئی از نظر منطقی ابتداءً به نظر می‌آید بهتر از منهج شیخ است به خاطر این که اول باید موضوع را شناخت بعد رفت سراغ حکمش، ایشان به این لحاظ کأنه این را جلو آورده؛ اما عرض کردیم که در جایی که ما اگر تعریف موضوع نکنیم بالمره موضوع مجهول است برای ما و نمی‌دانیم داریم برای چه می‌خواهیم اقامه دلیل بکنیم؟ آن جا درست، باید اول آن را مقدم بداریم. ولی در جایی که فی‌الجمله معلوم است و ما می‌خواهیم یک ضابطه و یک تعریف صحیحی که جامع و مانع باشد به دست بیاوریم خوب است توجه به ادله بکنیم. و در این جا این چنینی است؛ یعنی این جور نیست که ما محصوره را بالمره، غیرمحصوره را بالمره ناشناخته باشد برای ما، بنابراین ادله را اگر بررسی کنیم. و آقایان هم در مقام این که ضابطه ذکر کردند در حقیقت می‌خواهند با این ضابطه معیاری دست مکلفین بدهند یا دست باحثین از بحث بدهند که ما سر چه کسی را داریم می‌تراشیم. فقط آدرس، این آدرس لزوماً این جور نیست که ملاک حکم هم باشد. ملاک حکم هم باشد. می‌گوید آقا آن که عدّش عسیر است که آن قبلی بود. آن قبلی می‌گفت شمردنش مشکل، هر جا می‌بینی شمردنش مشکل است این شبهه می‌شود غیرمحصوره، حالا ببینیم ادله چی اقتضاء می‌کند؟ اجماع می‌گوید، روایات می‌گوید یا ادله دیگر می‌گوید؟ یا این جا می‌فرماید نه، نفرمود عدّش عسیر است، فرموده موافقت قطعیه‌اش مشکل است. موافقت قطعیه با او کردن مشکل است. می‌داند مثلاً یکی از این ظرف‌هایی که آب با او داده می‌شود به طور عمومی، مثلاً این‌ها یکی از این‌ها متنجس است. حالا کجا؟ این جا موافقت قطعیه کردن عَسِر می‌شود مثلاً برای این که از همه‌ی این‌ها باید اجتناب بکند، هیچ جا آب نخورد تا این که اجتناب کرده باشد. این جور گفت، گفت هر وقت این جوری شد ما به این می‌گوییم شبهه غیرمحصوره، یا مثلاً می‌داند یکی از افرادی، بالاخره عده‌ای یا یکی یا عده‌ای از افرادی که توی این شهر زندگی می‌کنند، توی این مملکت زندگی می‌کنند مثلاً فلان بیماری مسری را دارند، خب اگر بخواهد این جا موافقت قطعیه بکند مثلاً، باید چه کار کند؟ اجتناب از همه‌ی آن‌ها بخواهد بکند باید از خانه‌اش اصلاً بیرون نیاید، حتی با اهل منزلش هم چون یکی از آن‌ها شاید همان‌هایی باشند که توی خانه‌اش هستند؛ پس باید از همه قطع رابطه بکند. این عسِرَ است. این موافقت قطعیه در این جا عَسِر است. این جور، فرمودند هر وقت این جوری شد اسم این، این می‌شود شبهه غیرمحصوره، حالا این شبهه غیرمحصوره چرا منجز نیست؟ به خاطر عُسر بودنش؟ نه، ممکن است به یک جهت دیگری باشد. علتش امر دیگری باشد

س: خب اگر همین بیانش را توی بیان شیخ هم بیاورید یک دانه... شیخ دارد یک دانه ضابط بیان می‌کند که آقا موهوم باشد از جهت

ج: فلذا اشکال نکردیم گفتیم بله، مال شیخ هم همین جواب را دادیم دیگه، جلسه قبل این جواب را دادیم گفتیم بله، از این نظر آن اشکال وارد است.

س: نه، یعنی می‌خواهم بگویم همه‌ی ضابطه‌ها درست می‌شود چون که همه‌ی ضابطه‌ها

ج: نه، بعضی ضابطه‌ها درست نمی‌شود؛ یعنی خیلی واضح، عدّش مشکل است، این نه، ضابطه باید یک چیزی باشد. حالا این ضابطه که موافقت قطعیه‌اش به خاطر کثرت مشکل باشد، به خاطر کثرت مشکل...، این.

س: استا همان عدّ هم نوعاً دیگه مثلاً نه این هر عدّی

ج: بله؟

س: آن شمارش هم نوعی است دیگه، هر شمارشی که نوعاً انسان را به حرج بیندازد، به سختی بیندازد آن مثلاً می‌شود غیرمحصوره، ولی شما مثلاً آن جا بخواهید شخصی‌اش بکنید، نمی‌دانم این برای من سخت است، آن برایم آسان است،

ج: نه، آن ضابطه نمی‌توانست باشد. مثلاً ببینید می‌گوییم مثلاً شمردن مشکل است. خب اگر ارزن بگذارند جلوی ما به همان تعداد فرض کنید که تخم مرغ بگذارند، ارزن بخواهی بشماری؛ اصلاً تک‌تک بخواهی این‌ها را جدا کنی بشماری این خیلی مشکل است اما تخم مرغ‌ها نه، آدم مثلاً هزارتا آدم شمردنش مشکل نیست. ولی هزارتا ارزن مشکل است. هزارتا ارزن ...، حالا کدامش شد غیرمحصوره؟

س: نه این جا عدّ نشد. این الان ...

ج: بابا کثرت اطراف را این جوری معنا می‌کنیم؛ می‌گوییم کثرت، آن جا هم کثرت دارد

س: ... سخت است

ج: آن جا هم کثرت دارد این جا هم کثرت دارد اما کثرتی که هر فردش دارای یک حجم وسیعی باشد مشکلی نیست؛ شمردن این‌ها مشکل نیست؛ هزارتا آدم را آدم می‌شمارد. اما هزارتا ارزن را بخواهی بشماری، خیلی مشکل است. این‌ها به حجم این که آن حجمش چه قدر است، حجمش بزرگ است، صغیر است، کبیر است، چه جوری است مشکل. این دیگه ضابطه نمی‌شود که ما بگوییم که هر کدام عدّش مشکل است. بله، بعضی چیزها اصلاً در مقام آدرس دادن اصلاً آدرس نمی‌شود باشد مشکل است.

یک آقایی می‌گفت که یک آقایی آمده بود تبلیغ محل ما، به او گفتیم که خب ما اگر آمدیم قم کجا خدمت‌تان برسیم؟ گفت قم، مدرسه فیضیه، گفتند مدرسه فیضیه چه می‌شود؟ هزارتا طلبه، دو هزارتا طلبه، مدرسه فیضیه. گفت قم، مدرسه فیضیه، این نمی‌شود ضابطه باشد.

و اما ضابطه دیگر؛ ضابطه دیگری که ذکر کردند این است که گفتند آقا ملاکش عرف است. هر جا عرف می‌گوید این غیرمحصوره است غیرمحصوره است. هر جا عرف می‌گوید محصوره است محصوره است. «ان المیزان فی کون الشبهه غیر محصوره هو صدق العرفی» ملاک صدق عرفی است. این ضابطه آیا درست است یا درست نیست؟

خب اشکال اولی که فرموده شده است، غیرواحدی این اشکال را کردند این است که گفتند آخه این کلمه غیرمحصوره که در نصی از نصوص شرعیه کتاباً و سنتاً ذکر نشده که ما بخواهیم بگوییم که عرف هر چه معنا می‌کند همان مراد شارع است. بله، واژه‌هایی که در کلام شارع مأخوذ است این جا مرجع معنا کردن آن، عرف است چون ملغای به عرف است نصوص شرعیه قهراً همان اراده می‌َشود که مردم می‌فهمند و الا خلف فرض این است که آن‌ها را مخاطب قرار داده، این درست است، آن جاها درست است؛ اما این کلمه غیرمحصوره یک واژه مستحدثی است که اصولیون به کار بردند برای یک چیزی که در نظرشان بوده که دارند بحث می‌کنند که ایا علم اجمالی در آن جا منجز است یا منجر نیست؟ ربطی به عرف ندارد. یک اصطلاح است. یک اصطلاح خاص اصولی است، نمی‌شود گفت مرجعش عرف است. این اشکال اول.

اشکال دوم این است که حالا تازه بخواهیم بگوییم که باشد به عرف ارجاع بدهیم، خود عرف متحیر است، خود عرف ضابطه ندارد برای این‌که چی محصوره است چی غیر محصوره است. این‌‌جا خود عرف هم به او بگویی آقا غیره محصوره چیست؟ می‌ماند توی آن. چرا؟ سرّش این است که غیر محصوره یک امر متأصل خارجی نیست بلکه یک امر اضافی است. مثلاً زیادی و کمی، زیادی و کمی یک امر متأصلی نیست، نسبت به یک چیزی ممکن است زیاد باشد، نسبت به یک چیزی کم باشد. مثلاً حقوق فرض کنید هزار تومان. هزار تومان حقوق زیاد است یا کم است؟ خب هزار تومان را نسبت به کسی بگویی که حقوقش پانصد تومان است زیاد است، زیادتر از او هست، نسبت به کسی که دو هزار تومان است خب کم است، کمتر است. این‌ها یک اموری است، فوق ید، امور اضافی است، این نسبت به این زمین که می‌سنجیم بله فوق است، نسبت به بالاتر خودش که بسنجیم تحت است. این‌ها یک امور متأصلی نیست که یک واقعیت....

س: چه اشکالی دارد؟

ج: حالا تا ببینیم ....

س: متأصله نباشد....

ج: حالا عرض می‌کنم، تا یک واقعیت مشخصه‌ی واقعی داشته باشد، کم و زیاد نداشته باشد. حالا محصوره و غیره محصوره یعنی محدود است یا غیر محدود؟ خب یک چیزی نسبت به آن محدود است نسبت به یک چیز دیگر غیر محدود است، نسبت به آن محصور است نسبت به غیر آن محصور است.

پس بنابراین این ایشان می‌فرمایند که... محقق خوئی می‌فرمایند «و السرّ فیه» این اشکال دوم ایشان این است «ان العرف لا ضابطة عندهم لتمییز المحصورة عن غیره» توی دراسات فرمودند: عرف هم یتحیر فیه اگر او سؤال بشود. «و السرّ فیه ان عدم الحصر لیس من المعانى المتاصلة و انما هو امر اضافى یختلف باختلاف الاشخاص و الأزمان و نحوهما» خب یک کسی در نظرش می‌‌گوید اوه این خیلی زیاد است، این غیر محصور است؛ یک آدمی است توی یک روستایی زندگی می‌کرده اصلاً ‌آدم کم دیده، جمعیت کم دیده، می‌آید یک جایی می‌بیند که مثلاً حرم امام رضا(ع) مشرف می‌شود اوه غیر محصور است. یکی هست اصلاً همیشه توی جاهای پرجمعیت زندگی می‌کرده می‌گوید نه چیزی نبود. این به اختلاف اشخاص، به اختلاف به خدمت شما عرض شود موارد این‌ها مختلف می‌شود، این‌ها را نمی‌شود ضابطه قرار داد. پس بنابراین دوتا اشکال کردند، اشکال اول این است که اصلاً مرجعیت عرف در این‌جا غلط است ولو این‌که عرف ضابطه داشته باشد، یعنی معنای مشخصی در نظر عرف باشد. چون این اصطلاح است، اصطلاح اصولیون است، اصطلاح فقها هست؛ باید دید این‌ها برای چی قرار دادند، به سراغ عرف رفتن که اطلاعی از این ندارد چه معنا دارد؟ مثل این‌که ما مصطلحات فلسفی را برویم از عرف بپرسیم یا از غیر اهل فلسفه بپرسیم، خب چه می‌داند؟ این‌جا هم همین‌جور است.

اشکال دوم این است که خود عرف هم بخواهیم مراجعه کنیم ضابطه ندارد پیش عرف، به حسب اختلاف موارد و اشخاص و این‌ها مختلف می‌شود و اگر به آن‌ هم بگوییم آقا غیرمحصوره یعنی چی؟ توی آن می‌ماند که غیر محصوره یعنی چی. پس این هم نمی‌توانیم ضابطه قرار، پس اشکالش این است، این اشکال این است که این را می‌خواهیم محصوره بودن را بگوییم آن‌که عرف از آن می‌فهمد این درست نیست.

س: استاد نوعاً مشکلی پیدا نمی‌کند، بیشتر اشکالات را شما به مثال‌های شخصی می‌برید که بله شخصی برای هر کسی یک اتفاقی می‌افتد ولی نوعاً عرف این‌جا مثلاً می‌گوید که الان غیرمحصوره است. وقتی نوعاً شد دیگر این اشکالات وارد نمی‌شود که این فرق بکند.

ج: چرا؟ ضابطه نیست دیگر

س: ضابطه نوعی است دیگر، شخصی که نیست مثلاً نسبت به من بگوییم آقا الان این محصوره است این نسبت به آن، چون الان تمام احکام همین‌طور است دیگر، تمام احکام شما نگاه می‌کنید نسبت به بعضی افراد مثلاً می‌شود عین حرجی نسبت به آن‌که حرجی نیست...

س: ضابطه نوعی نمی‌شود که ....

س: این ضابطه‌ی نوعی فقط می‌خورد باشد ...

س: نمی‌شود ...

ج: نه، شما می‌خواهید ببینید که کدام اشکال را می‌خواهید جواب بدهید؟ اشکال این‌که عرف ...

س: شما می‌گویید که ضابطه ندارد می‌گویم چرا نوعاً ضابطه را می‌شود گفت عرفاً این ...

ج: عرف ضابطه‌اش چی هست برای مسائل محصوره؟

س: عرفاً مثلاً این آقا غیر محصوره است، نتواند طرف انجام بدهد ...

ج: نه یک چیز واحدی را عرف حساب می‌کند می‌گوید آقا این الان محصور است یا غیر محصور. آخر محصورش اصلاً چی معنا می‌کند که حالا بگوید این محصوره است یا غیر محصوره؟ حساب می‌کند این را نسبت به آن می‌سنجد می‌گوید بله نسبت به آن زیاد است، نسبت به یکی دیگر می‌سنجد می‌گوید کم است، حالا بالاخره من چه‌کار کنم این‌جا؟ حکم بالاخره منجز هست یا نه؟ این نسبت به آن زیاد است، نسبت به آن کم است، من بالاخره این‌جا منجز است یا منجز نیست؟ گیر می‌کند دیگر.

س: آقا دوتا اشکال است، شما الان تعویض اشکال فرمودید، بله اشکال نسبیات این است که امر نسبی چون نسبت به یک چیزی کم است نسبت به دیگری زیاد است تعارض می‌کند در خودش نمی‌تواند مبنا بشود این یک اشکال است. یک اشکال این است که می‌فرمایید به حسب موارد و اشخاص مختلف است، آقا جواب می‌دهد می‌گوید به حسب عرف عام است نه به حسب شخص که بگویی به حسب شخص احکام فهو مختلف می‌شود، ضابطه ضابطه‌ی واحد نیست. اصلاً عرف عام است، وقتی عرف عام را ملاک کردید دیگر نظر شخصی دخیل نیست تا بگویی به حسب افراد مختلف می‌شود پس ضابطه نمی‌تواند مختلف بشود پس این ضابطه‌مند نیست، به حسب عرف عام است. این یک اشکال دیگر است که می‌فرماید، می‌فرماید زیاد و کمی نسبی است، امور نسبی در داخل تعارض پیش می‌آید دیگر معنی نمی‌دهد. این یک اشکال خوبی است ولی اشکال به حسب افراد اشکال عرف عام وقتی ملاک شد دیگر یعنی چی به حسب افراد؟ عرف عام است حالا تشخصی عرف عام به حسب علم خود مکلف است، علم من نسبت به عرف عام این است نسبت به تشخیص‌ام عمل می‌کنم، خیلی جاها هم این‌طوری است که مطابق عرف است.

ج: خب این بیان بعضی از تلامذه‌ی مرحوم محقق خوئی در این اشکال را به ایشان کردند که اگر ما ملاک را عرف عام قرار بدهیم که الان در لسان شما هم هست، اگر عرف عام قرار بدهیم می‌گوییم خب عرف عام؛ ولی ممکن است به حسب مصادیق عرف عام در مصداق به خدمت شما عرض شود که اختلاف، مثل این‌که اعلم؛ می‌گوییم آقا اعلم عرف هرچی معنای اعلم را می‌‌کند، معنای اعلم را چی می‌کند؟ می‌گوید آن‌که علمش از همه بیشتر است مثلاً. حالا در مقام تطبیق یکی این آقا را اعلم می‌داند، یکی آن آقا را اعلم می‌داند. این اختلاف در تطبیق معنایش این نیست که آن اعلم معنایش معلوم نیست برای عرف و ضابطه ندارد، می‌گوید آقا اعلم یعنی این، پس بنابراین این‌جا هم اگر بگوییم محصور غیر محصور است یعنی آن‌که پیش عرف عام این است که غیر محصور است، حالا یک کسی ممکن است بگوید به حسب اختلاف ازمنه، اشخاص و امثال ذلک در تطبیق با هم اختلاف پیدا می‌کنند. می‌‌گوید آقا متخصص یعنی چی؟ خب متخصص یعنی آن معنایی که عرف عام می‌کند، حالا افراد مختلف هستند، این می‌گوید این دکتر خیلی متخصصی است، آن می‌گوید نه آن یکی است، آن می‌گوید آن یکی است؛ اختلاف در تطبیقات باعث نمی‌شود که اختلاف در خود ضابطه و معنا مثلاً ایجاد بشود. اگر این‌جوری بگوییم ولی فرمایش آقای خوئی درحقیقت حالا درست است فرمودند به اختلاف ازمنه، ولی آن اصل مطلب‌شان، حالا آن قسمت اخیر مطلب ایشان ممکن است بگوییم تمام نیست. ولی اصل مطلب ایشان این است که ایشان می‌خواهد بفرماید که غیر محصوره بودن و محصوره بودن این‌ها دوتا عنوان چی هستند؟ متأصل نیستند، عنوانی هستند که به مقایسه این‌ها استعمال می‌شوند و تطبیق می‌شوند. پس بنابراین وقتی که این‌جوری شد نمی‌شود یک ضابطه‌ی این‌چنینی باشد. یعنی خود عرف می‌گوید خب من اگر این را، مثلاً گفته هرچی فوق است می‌گوید خب فوق این من با آن بسنجم می‌شود تحت، با این بسنجم می‌شود فوق، بالاخره الان چه‌کار کنم؟ حکمش چیست؟

س: یعنی ایشان شبهه را مفهومیه ....

ج: حکمش چیست الان؟ شما گفتی یک چیزی که فوق است. اگر فوق است حکمش این است، اگر تحت است حکمش آن است، محصور است حکمش این است، غیر محصور حکمش این است، خب حالا من الان چه‌کار کنم؟ الان یک‌جا آمدم طبقه‌ی وسط است، نسبت به پایین که حساب می‌کنم فوق است، نسبت به بالا که حساب می‌کنم تحت است، نمی‌دانم چه‌کار کنم، می‌مانم توی آن. پس این چه ضابطه‌ای است که دست مکلف بدهیم؟ درست؟

پس اشکال اصلی ایشان این است که این‌ها امور متأصله نیستند، اموری هستند که به اضافه صدق پیدا می‌کنند و چون این‌چنینی است نمی‌شود به عنوان یک ضابطه دست مکلف داد....

س: یعنی یک حالت شبهه‌ی مفهومیه پیدا می‌کند نه شبهه‌ی مصداقیه ...

ج: بله؟

س: مثل حالت شبهه‌ی مفهومیه، یعنی ...

ج: این شبیه آن هست، بله.

این هم به خدمت شما عرض شود که ملاک چهارم بود.

ملاک پنجم:....

س: استاد ببخشید این ضوابط را که الان شما دارید بیان می‌کنید این ضوابط را همه‌ی انسان‌ها ذکر کردند یا این‌که نه آن فرد دارد ذکر می‌کند؟ اگر همه‌ی انسان‌ها دارند ذکر می‌کنند ما داریم برای رد... این‌ها از خصوصیات فردی استفاده می‌کنیم. اگر فرد است پس چرا دیگر ما احاله می‌دهیم به عرف؟ مشکل این است، الان شما هر کدام می‌خواهیم رد کنیم ... به شخصی این‌ها را از کار می‌اندازیم. بعد می‌خواهم ببینیم این را، این پنج ضوابط را نوع انسان‌ها ذکر کردند یا فرد ذکر کرده؟

ج: برای نوع گفتیم اشکالی ندارد؛ اما نوع می‌رویم سر همان نوع، ببینید می‌گوییم بالاخره مثل فوق و تحت می‌ماند درست؟ چی فوق است چی تحت است؟ چه ضابطه‌ای دارد که بگوییم آقا هرچی این‌چنینی است فوق است، هرچی آن‌چنینی است بگوییم تحت است. خب این جا به جا مختلف می‌شود، نمی‌شود یعنی چون بالنسبه حساب می‌شود فوقیت و تحتیت. الان اگر بگوییم آقا هرچی فوق است حکمش این است، خب یک کسی می‌آید می‌گوید آقا من الان نمی‌دانم حکم این چی هست؟ این نسبت به این‌جا حساب می‌کنی فوق است، نسبت به بالایش حساب می‌کنی تحت است؛ این چه ضابطه‌ای است که ما دست مکلف بدهیم؟ پس بنابراین این‌ها یک عناوین متأصله نیست که بالملاحظه‌ی خارج از خودش سنجیده بشود و صدق عنوان بر آن به ملاحظه‌ی خارج از خودش باشد. پس بنابراین این‌جور چیزها را نمی‌توانیم ضابطه قرار بدهیم برای مکلف یا برای بحث در اصول بیاییم این‌ها را ضابطه قرار بدهیم. چون یک‌جا همان شیء به یک لحاظ ممکن است آن ضابطه برایش منطبق بشود به یک لحاظ آن ضابطه برایش منطبق بشود. این حرف درستی است، حالا این‌که شما بگویید که بله به لحاظ افراد و ازمان تفاوت می‌کنند خب آن جواب آقای فیاض حفظه‌الله که اشکال کردند به استادشان که خب ما عرف عام می‌گوییم، عرف عام که گفتیم ‌آن‌ها تطبیقات می‌شود، تطبیقات آن‌ها می‌شود ولی مفهوم مفهوم واحدی است. حالا این‌ جایش ممکن است، ولی حرف آقای خوئی این است که، فرمایش ایشان این است که حتی عرف عام هم نمی‌توانیم بگوییم، چون امر موضّحی نیست که کم و زیاد نداشته باشد...

س: .... غیر محصوره بودن متأصله نیست به معنای این‌که انتزاعی است درست است، اما متأصله نیست به معنای این‌که اضافی و ذات اضافه است محصوره مثل فوقیت و تحتیت ذات اضافه نیست ...

ج: تشبیه است دیگر ...

س: نه، غیر متأصله است به معنای انتزاعی بله، انتزاعی است؛ اما به معنای اضافی که اضافی نیست، مفاهیم اضافی مثل فوقیت و تحتیت است، بالنسبة الی یک چیزی ما نسبت می‌کنیم اضافه هست به نسبت یک چیز دیگر چیزی دیگر هست. محصوره و غیره محصوره اضافی نیست انتزاعی است.

ج: ببینید انتزاعی است درست است، یعنی اگر آن معنای محصور را بخواهیم به این‌جا بگوییم حصر دارد، یعنی منتها دارد ...

س: منتها دارد بحسب عرف العام ...

ج: منتها دارد منتها این منتها داشتن منتهای حقیقی، مثل این‌که گفته می‌شود که این غیر متناهی است یا متناهی است؟ غیر متناهی یا متناهی در عرف به معنای عرفی‌اش، یک چیزی می‌گویند آقا آدم‌ها غیر متناهی هستند با این‌که غیر متناهی نیستند. خب یک چیزی را می‌گویند غیر متناهی است، یک چیزی را می‌گویند متناهی است، متناهی و غیر متناهی مثل محصور و غیر محصور می‌ماند، این به چه لحاظی حساب می‌کنند می‌‌گویند این غیر متناهی است؟ مثلاً فرض کنید که اگر انسان‌ها را حساب بکنی می‌شود غیر متناهی، انسان‌‌ها را به لحاظ یک زمان واحد حساب بکنید می‌گویند متناهی است، اگر انسان‌ها از اول خلقت تا حالا را بخواهی حساب بکنی می‌گویی غیر متناهی است، بخواهی تا زمان آینده حساب بکنی می‌گوید غیر متناهی است. همین‌جور با لحاظ‌های مختلف صدق متناهی به غیر متناهی در نظر عرف، نه آن معنای حقیقیِ واقعی‌اش، این اختلاف پیدا می‌کند. بنابراین این هم یک چیزی نیست که ما بتوانیم دست عرف بدهیم و توی رساله‌ی عملیه بنویسیم آقا هرجا شبهه‌ی غیر محصوره شد شما می‌توانید احتیاط نکنی و می‌توانی مرتکب بشوی. آن در نظر او این دیگر ضابطه‌ای ندارد که بفهمد و به اختلاف موارد مختلف می‌شود.

س: استاد چه اشکالی دارد عنوان غیر محصوره مثل عنوان عسر و حرج دست خود افراد باشد؟ یعنی هرجا افراد و عرف یک‌جایی دیگر این عادی است برای همه پیش می‌آید می‌گوید آقا این دیگر کاسه این‌قدر زیاد است که من بخواهم از این‌ها اجتناب کنم، چنین چیزی وجود ندارد؛ ولی خودش درک می‌کند که این خودش غیر محصوره است، حالا شاید به این عنوان نگوید ولی می‌گوید ...

ج: نه صحبت اشکال دوم این است که خودش هم توی آن می‌ماند که بگویم غیر محصوره است یا بگویم محصوره است؟ آن‌جور حساب بکنم می‌شود غیر محصوره، این‌جور حساب بکنم می‌شود محصوره. مثل این‌که گفتم این‌جور حساب بکنم این می‌شود فوق، با بالاییش حساب بکنم می‌شود تحت، نمی‌دانم پس چه‌کار بکنم.

آخرین ضابطه‌ای که گفته شده است این است که محقق نائینی قدس‌سره فرموده؛ فرموده است که شبهه‌ی غیر محصوره آن است که مخالفت قطعیه‌ی او عادتاً ممکن نیست، هرچیزی که مخالفت قطعیه‌اش عادتاً ممکن نیست، آن می‌گفت قبلی، یعنی آن‌که اول امروز شروع کردیم قبل از قبل امروز، آن ‌می‌گفت چی؟ می‌گفت موافقت عسر است؛ ایشان نه، فرموده آن‌که مخالفت قطعیه‌اش عادتاً ممکن نیست و انسان تمکن از مخالفت قطعیه‌ی با او عادتاً ندارد. مثلاً می‌داند، عرض کردم یکی از قصابی‌های مثلاً در این بلد ذبحش غیر شرعی است، عادتاً بخواهد مخالفت قطعیه در این‌جا بکند به این است که برود از همه‌ی قصابی‌ها‌ی قم گوشت بخرد و بخورد و این عادتاً ممکن نیست. یکی از قصابی‌هایی که مثلاً یک ذبح‌هایی که در ایران امروز می‌شود این‌جور است، یکی از مثلاً آب‌ها یا جاهایی که لیوان‌هایی که آب به مردم می‌دهند یا یکی از قهوه‌خانه‌هایی که در این کشور وجود دارد طهارت و نجاست را ملاحظه نمی‌کند، یکی از این‌ها، این‌جور؛ خب یکی از زمین‌هایی که وجود دارد مرطوب بوده و مثلاً کلب از روی آن عبور کرده پس متنجس شده، یکی از این. خب بخواهم از همه‌ی این‌ها مخالفت قطعیه بکنم خب این ممکن نیست عادتاً، نه این‌که استحاله‌ی عقلیه دارد؛ استحاله‌ی عقلیه ندارد اما عادتاً این ممکن نیست برای یک نفر. ایشان فرموده که ای ایها المکلف هرجا دیدی علم اجمالی پیدا کردی و این علم اجمالی کثرت اطرافش به جوری است که اگر بخواهی مخالفت قطعیه بکنی عادتاً قدرتش را نداری...

س: تدریجی‌اش بعد می‌شود مخالفت کرد؟

ج: حالا طبق....

عادتاً قدرتش را نداری، این می‌شود چی؟ این علامت این است که این شبهه‌ غیر محصوره است.

خب ایشان فرموده که کأنّ این ضابطه‌ای که ما می‌گوییم خودش توجه داشته، پس این ضابطه‌ای که ما می‌گویی به درد شبهات تحریمیه می‌خورد نه به درد شبهات وجوبیه‌ی غیر محصوره. چرا؟ برای این‌که در شبهات محصوره‌ی وجوبیه مخالفت قطعیه‌اش مشکل نیست. خب همه را ترک می‌کند، ترک کردن که کاری ندارد، فلذا آن‌جا نمی‌آید. اما در شبهات تحریمیه که ارتکاب انجام دادن است خب قدرت بر انجام دادن همه‌ی این افراد را ندارد عادتاً؛ اما جهت در شبهات وجوبیه مخالفت قطعیه به ترک است خب این‌جا می‌شود میلیون‌‌ها چیز را می‌شود ترک کرد، میلیاردها چیز را ترک می‌کند آدم. مثلاً کسی یقین دارد یا بر او واجب است احترام این یا احترام او یا احترام به او یا احترام به او یا احترام به او همین‌جور برایش واجب است احترام افرادی، یکی از افراد مردد بین افراد بسیار زیاد. خب مخالفت قطعیه‌اش کاری ندارد، هیچ‌کس را احترام نمی‌کند. اما اگر از آن طرف باشد بگوید حرمت باشد، ارتکاب باشد خب آن مشکل است همه را انجام دادن.

این هم ضابطه‌ای است که محقق نائینی قدس‌سره بیان فرموده، تلمیذ محقق ایشان محقق خوئی سه‌تا اشکال به این ضابطه کردند که ببینیم آیا این سه اشکال وارد است یا نه؟

و صلی الله علی محمدوآل محمد

Parameter:16906!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 9
تعداد بازدید روز : 163
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6824
تعداد کل بازدید کنندگان : 795126