21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

تعارض- جلسه 074

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

بحث در جواب سوم که جواب حلی بود. که اثبات بشود که مطلقینی که اطلاقات‌شان با هم تحافت و تنافی دارد خود آن دو حدیث دال هم متصف بشوند به متخالفین و متعارضین. چون فرمایش آقای خویی این بود که مدلول لفظ تحافتی با هم ندارند چون الفاظ وضع شدند برای ذات معانی و ماهیت لا بشرط مقسمی و اطلاق از حریم معنا خارج است و مقدمات حکمت ساقط می‌شود. بنابراین تحافت در اطلاقین باعث نمی‌شود که خود مدلول دو تا حدیث تحافت پیدا بکند وقتی مدلول دو حدیث تحافت پیدا نکرد تعارض الحدیثین صادق نیست. چون تعارض الحدیثین یعنی تنافی مدلولی دو حدیث طبق یک معنا. یا یعنی تنافی دلالت دو حدیث. دلالت هم وقتی تحافت پیدا می‌کند که مدلول‌ها تحافت داشته باشد وقتی مدلول‌ها تحافت ندارد دلالت‌ها هم تحافت ندارد. پس تعارض مربوط نمی‌شود به حدیثین مربوط می‌شود به اطلاق که مایفهمه العقل یا ما یحکم به العقل است.

خب جواب‌هایی بود تا رسیدیم به جواب سوم، جواب سوم در حقیقت می‌خواهد حل کند این مسأله را و بگوید که در این موارد به خود حدیثان هم واقعاً متحافتین گفته می‌شود و صادق است. نه این که نه واقعاً متحافتین نیستند،‌ متعارضتین نیستند. حالا عرف آن جواب اول که می‌دادیم... حالا عرف در اثر غلفت تطبیق می‌کند و شارع هم چون سکوت کرده به اطلاق مقامی می‌گوییم این تطبیق مرضی شارع است. مثل مورد مقادیر و اوزان و این‌ها. نه جواب سوم این است که واقعاً این جا حدیثان متعارضان هستند. خب یک راه راهی بود که آن روز عرض کردیم که بله قبول داریم این وصف تعارض و وصف تنافی مال اطلاقین است. و قبول داریم اطلاقین مدلول خبر نیستند، ما یحکم به العقل و یدرکه العقل است اما این واسطه در عروض می‌شود این اطلاق که آن وصف خودش در حقیقت وصف خبرین هم حساب بشود. این یک راه است که خب اگر این جوری شد اشکالی ندارد این می‌شود خبرین متعارضین. و این مطلب را هم عرض کردیم حالا یکی از دوستان توی راه گفتند برای بعضی ابهام دارد این جایش که خب اگر واسطه در عروض است می‌شود مجاز. این پس چرا در حقیقت شما می‌گویید واقعاً این‌ها خبرین می‌شوند متعارضین، حدیثان می‌شوند متعارضان.

همین طور که آن روز در بحث عرض کردم اشکال ندارد که گاهی یک چیزی که به حسب حقیقت و واقع وصف واقعی نیست و واسطه در عروض می‌خورد اما در تسمیه به معنای حقیقی باشد. این اشکالی ندارد. مثل این که کسی بگوید همین الان ما خودمان بگوییم آقا هر چیزی که شباهت دارد به اسد و شیر درنده الان اسمیه اسداً. من نامش را می‌گذارم اسد. خب آن شباهت باعث می‌شود که این نسبت به آن واقع اسد این اسد مجازی باشد اما به حسب این که من واضع هستم و وضع هم در اختیار واضع است. حالا دلش خواسته چنین چیزی که یک چنین شباهت این جوری دارد و واقعاً شیر نیست حالا اسمش را بگذارد. آسمان به زمین می‌آید؟ طوری می‌شود؟ وضع است دیگه. وضع به ید واضع است. واضع بگوید چیزی که یکی از علاقات مجاز در آن وجود دارد و شبیه آن هست اگرچه به لحاظ شیر حقیقی اگر بخواهیم بگوییم به شیر مجاز است. اما من حالا نامش را می‌گذارم... حالا این جا هم اشکالی ندارد بگوییم که عرف به دو خبری که مدلول‌های خودش متعارض نیستند، بالدقه مدلول‌های خودش تعارضی ندارند. تعارض مال اطلاقین است اما آن اطلاقین باعث می‌شود که به حسب واقع و حقیقت به این هم گفته بشود تعارض. یعنی تعارض مجازی. اما واژه تعارض نه حقیقة التعارض... اما واژه تعارض وضع شده باشد برای حتی این و این اعم باشد واژه تعارض از تعارض واقعی یا تعارضی که در اثر این جور چیزی حاصل می‌شود برای مدلولین. این اشکالی در آن نیست.

سؤال: وضع دلیل می‌خواهد. وقتی عرف اطلاق می‌کند اطلاق اعم از حقیقت است. آن جا مجاز...؟

جواب: خب حالا آن اشکال حرف دیگری است. این توضیح کلام بود که کسی این طور بگوید.

حالا می‌توانیم این حرف را بزنیم؟ بگوییم عرف به این هم می‌‌گوید متعارضین و این توسعه را در معنا داده. در معنای تعارض این توسعه هست. تعارض فقط وضع نشده بر آن جایی که.... بر آن که واقعاً تحافت دارد. نه بر آن که واقعاً تحافت دارد یا آن که در اثر یک تحافت واقعی آن هم مجازاً می‌شود گفت متحافت است. برای اعم وضع شده. این بحثٌ آخر که خب ممکن است کسی اشکال بکند به این که ما دلیلی بر این نداریم. فوقش آن چه که ما می‌توانیم بگوییم همان امر اول است که بله در اثر غفلت ... ولی اگر برای او توضیح بدهیم که نه این‌ها تحافت ندارند. کما این که آن جا اگر برایش توضیح بدهی آقا این ده سیر گندم نیست چند مثقالش خاک و خاشاک است می‌گوید آره. ما حواس‌مان نبود. فلذا در باب الماس و طلا آن توجه... چون آن جا خیلی دقت می‌کند، اعمال دقت می‌کند بله می‌گوید این الان یک گرم نیست. فلذا کاغذ می‌گذارد این طرف همان چیزهایی که... آن جا دقت می‌کند. چون آن جا بنابر اعمال دقت است. توی چیزهای دیگه چون بنای بر اعمال دقت ندارد خیلی مهم نمی‌داند اصلاً به ذهنش نمی‌‌آید. پس بنابراین این جوری نیست که ما بتوانیم بگوییم در باب تعارض بر یک معنای عامی واقعاً در معنای لغت وضع شده حداقل یک چنین چیزی را احراز نکردیم.

این جا یک نکته‌ای هست که من این مطلب را دیروز آن روز سه‌شنبه به شهید صدر هم نسبت دادم. الان شک کردم که آیا... چون توی بحوث این نیست. من جای دیگه‌ای دیدم از شهید صدر که توی ذهنم بود ایشان هم این مطلب را فرموده یا نه من الان آن نسبتی که دادم پس می‌گیرم. نه این که نفی می‌کنم شاید در بعضی از تقاریر ایشان مثلاً توی ذهن من بوده. به ایشان نسبت نمی‌دهم. ولی همین طور که عرض کردیم بعضی بزرگان و ایشان.... این و ایشان را الان جزم ندارم به آن، شک کردم که ایشان... و حالا فرصت هم نداشتم که به همه جاهایی که احتمال می‌دهم از آن جا شاید توی ذهن من باشد مراجعه بکنم. فلذا به خاطر امانت در نقل و اسناد غیرواقع نداده باشیم فعلاً نسبت به شهید صدر من این را نسبت نمی‌دهم. خب این بیان اول.

بیان دوم که در بحوث هست و شهید صدر رضوان الله علیه فرموده آن این است که ایشان همّش را بر این گذاشت که اثبات بکند که اطلاق هم مدلول کلام است. و این فرمایش آقای خویی که می‌فرماید اطلاق خارج از مدلول کلام است. ما یدرکه العقل است یا ما یحکم به العقل است این تمام نیست. بلکه اطلاق هم جزء مدلول کلام است. وقتی جزء مدلول کلام شد پس تحافت آن‌ها تعارض حقیقی را درست می‌کند برای کلام چون می‌شود تحافت مدلولی الدلیل. همه اشکال این بود که این خارج از مدلول است. خارج از مدلول که شد هیچ کدام از دو تعریف تعارض قابل تطبیق نیست. چون تنافی مدلولی دلیلین می‌شود این‌ها که مدلولی دلیلین نیستند. تنافی دلالت الدلیلین می‌شود، وقتی مدلول تحافت نداشته باشند دلالت‌ها هم ندارند.

ایشان همّش این است که در این جواب سوم بیاید بگوید نه. این اطلاقین مدلولی دلیلین هم هستند. فرموده است:

أنّ مقدمات الحکمة و التی من جملتها السکوت عن القید حیثیة تعلیلیة عرفاً لإیجاد الدلالة و الظهور فی الکلام، فیکون الإطلاق مدلولاً للفظ عرفاً و لیس أمراً سکوتیاً بحتاً.

این جور نیست که اطلاق صرفاً از رهگذر سکوت... مولا در مقام بیان بود قید نیاورد. همین قید نیاوردند و سکوت فقط بخواهد دلالت بکند بگوییم بر اطلاق. نه. این اطلاق مدلول کلام مولا هم هست. و باعث می‌شود... حیثیت تعلیلی است این سکوت مولا به ضمیمه سایر مقدمات حکمت باعث می‌شود که واقعاً کلام مولا ظهور پیدا کند و دلالت کند بر اطلاق. پس بنابراین اطلاق می‌شود جزء مدلول کلام. خب این فرمایش شهید رضوان الله علیه است. این فرمایش یک مقداری باید در آن تأمل بکنید ببینیم که آیا این چنین است.

عرض می‌کنم به این که دلالت یک واژه بر یک مدلولی این یا به واسطه علقه وضعیه‌ است بین آن لفظ و آن معنا که یک علقه وضعیه پیدا شده در اثر وضع واضع یا در اثر وضع تعینی. حالا یا وضع تعیینی یا وضع تعینی آن ارتباط ویژه و خاص بین آن لفظ و این معنا پیدا شده فلذا است که این لفظ وقتی که گفته می‌شود آن معنا را می‌کشد می‌آورد تو ذهن  انسان. و یا معلول قرینه است. مثل وقتی که شما لفظ را در خارج از معنای موضوع له استعمال می‌کنید. و یا این که این دو تا دلالت در دلالت‌های مباشری و مستقیم است. دلالت‌های مباشری و مستقیم الفاظ بر معانی این در نتیجه علقه وضعیه است بین آن لفظ و آن معنا یا قرینه. که از این لفظ آن قرینه صارفه که می‌گوید آن معنای حقیقی، آن معنایی که علقه وضعیه هست آن را من نمی‌خواهم منتقل به ذهن شما بکنم این معنای جدید را می‌خواهم منتقل بکنم. آن هم در باب مجاز در لفظ. و اما آن جایی که مدلول مباشری نیست مع الواسطه است دلالت لفظ می‌شود بر لوازمات مدلول مباشری. مثل دلالت التزامی. این لفظ به خاطر علقه وضعیه یا به خاطر قرینه این معنا را می‌آورد توی ذهن این معنا چون خودش لوازماتی دارد آمدنش توی ذهن مستتبع آمدن آن‌ها است قهراً این دلالت به آن لفظ هم اسناد داده می‌شود. چون دلیل بر دلیل، دلیلٌ علی ذلک الدلیل. یعنی اگر ما خود آن معنا را بدون این لفظ به آن توجه می‌کردیم آن مدلول التزامی هم توی ذهن ما می‌آمد. چون بین آن معنا و آن امر سوم یک ملازمه‌ای است، یک ارتباطی است. حالا اگر لفظ این معنا را آورد قهراً این معنا هم چون آن معنا را می‌آورد قهراً‌ درسته که بگوییم لفظ بر آن معنا دلالت کرد با واسطه. بنابراین اگر بخواهد ظهور... ظهور همان دلالت شی آخری نیست. دلالت راهش این است که یا علقه وضعیه باشد و یا قرینه باشد در مباشر. در غیر مباشر باید لزومی و تلازمی بین آن معنا چه حقیقی، چه مجازی و آن امر آخر باشد. این دلالت این‌ جاها درست می‌شود. حالا باید ببینیم این معیارها در مانحن فیه وجود دارد و می‌توانیم جواب محقق خویی را بدهیم که محقق خویی فرمود الفاظ فقط وضع شدند برای ذات المعانی که از آن تعبیر می‌کنیم بلابشرط مقسمی. یعنی برای نفس معانی که صلاحیت مطلق بودن و غیر مطلق بودن و مقید بودن را دارد. ولو آن ذاتی است. فلذا اطلاق و این‌ها را... لفظ جزء مدلولش نیست. لازمه مدلولش هم نیست بر او دلالتی نمی‌کند. آن... ما به واسطه دال آخری که در همان مقدمات حکمت اسمش را می‌گذاریم وصف آن مدلول را بدون این که دالش لفظ باشد کشف می‌کنیم. وصف آن مدلول را کشف می‌کنیم نه بما أنّه مدلولٌ لذلک اللفظ. بما أنّه مرادٌ جدی للمولی. پس این دو تا مطلب است، خلط نباید بکنیم. مثلاً اگر یک لفظی یک معنایی را آورد و ما بحث کردیم که آیا این جوهر است یا عرض است. این معنا جزء چه مقوله‌ای است. آن ادله‌ای که برای ما اثبات می‌کند این مفهوم جزء چه مقولاتی هست باعث نمی‌شود که لفظ دلالت بکند بر این که این از مقوله کیف است یا از مقوله دیگری است. آن لفظ فقط این را آورده. آن ادله دیگه است که برای ما روشن می‌کند این تحت چه مقوله‌ای داخل است. آن‌ها وصف این را روشن می‌کنند که کیفٌ أم جوهرٌ. اگر کیف است چه قسمی از کیف است. آن ادله روشن می‌کنند. حالا فرمایش آقای خویی هم همین است. می‌گوید آن که واضع وضع کرده لفظ را برای ذات المعانی وضع کرده. نه اطلاقش توی آن هست، نه تقیید توی آن هست. هیچی توی آن نیست. کسی که این لفظ را به کار می‌برد اگر مقدمات حکمت باشد می‌فهمیم او این معنا را به نحو مطلق اراده کرده. پس او وصفی از معنا را برای ما روشن می‌کند. حالا عرض ما به محضر شهید صدر رضوان الله علیه این است که این شما می‌فرمایید این حیثیت تعلیله می‌شود، این مقدمات حکمت حیثیت تعلیلیه می‌شود برای این که دلالت لفظ بر اطلاق درست بشود. این با کدام معیار جور در می‌آید علقه وضعیه که درست نمی‌کند. قرینه هم نمی‌شود بر این که این لفظ را واضع یعنی مستعمل استعمال کرده در مطلق. نه موضوع‌له استعمال در مطلق هم نکرده.

سؤال: ...... مجازاً هم استعمال نکرده؟

جواب: مجازاً‌ هم استعمال نکرده.

سؤال: چرا؟

جواب: در موارد مطلق قائل به مجاز هستید شما؟

سؤال: ...؟

جواب: استعمال در مطلق نمی‌کند. آن قرینه نمی‌شود که استعمله فی المطلق. آن را در معنای خودش استعمال کرده آن قرینه می‌شود که حالا در مراد جدی هم مولی همین را بدون قیود اراده کرده و الا باید قیدش را می‌گفت.

سؤال: یک مبنا است. ...؟

جواب: یک مبنا کاری نداریم حالا یک کسی مبنای باطلی داشته باشد ما کار نداریم. داریم واقع امر را محاسبه می‌کنیم ببینیم چی. بله یک مبنا هم این است که اطلاق جزء موضوع‌له الفاظ است. قبل از سلطان العلماء شاید این مشهور بوده. پس بنابراین نه علقه وضعیه وجود دارد. نه این مقدمات حکمت قرینه می‌شود که آن را در آن استعمال کرده. و نه بین آن معنای لابشرط قسمی... مقسمی و لابشرط قسمی ملازمه‌ای وجود ندارد تا ما بگوییم دلالت التزام درست می‌شود. به دلالت مباشری نیست، غیر مباشری است. بلکه اطلاق را ما به واسطه وجود دلیل آخری در این جاها کشف می‌کنیم که بله این‌ را اراده کرده. آن دلیل آخر این است که در مقام این بود که آن چه که تمام موضوع حکمش هست بیان بکند. لفظی را به کار برده که اصل معنا را می‌آورد. اگر چیز دیگری لازم بود، قیدی لازم بود باید می‌گفت. حالا که نگفته معلوم می‌شود همین معنا، هیچی کنارش نباشد که وقتی همین معنا هیچی کنارش نبود تعبیر دیگر می‌کنیم از آن به لابشرط قسمی. این را اراده کرده.

بنابراین لا نتعقل این فرمایش را که ایشان می‌فرماید مقدمات حکمت باعث می‌شود حیثیت تعلیلیه می‌شود برای دلالت لفظ. این بیان نمی‌تواند توضیح بدهد که چگونه باعث می‌شود برای دلالت لفظ. و آن مطلب محقق خویی را کجایش را می‌خواهید حل بکنید. آن بیانی که ایشان می‌آوردند.

سؤال: حاج آقا بعضی وقت‌ها ما اگر الفاظ را تنها در نظر بگیریم که مثلاً من یک لفظی بدون استعمال شدن در یک جمله‌ای بعضی وقت‌ها یک لوازمی دارد. این یک بحثه، بعضی‌ وقت‌ها هم لفظ درون یک جمله‌ لوازمی را پیدا می‌کند. مثلاً وقتی به کسی گفته می‌شود چای را بیاور آن طرف می‌فهمد که تنها چای نبوده لازمه‌اش قند را هم مثلاً باید بیاورد. لذا آن جا ما آن‌ها را در واقع جزء مدلول ابتدایی لفظ حساب می‌کنیم هرچند فی‌نفسه لفظ چایی کسی که دقت کند ممکن است قند اصلاً به ذهنش نیاید مثلاً لازمه‌اش این نباشد. لذا آن قصدی که...

جواب: حالا من از شما سؤال می‌کنم. همان جایی که می‌گوید چایی بیاور، کلمه چایی بیار او دلالت کرد قند را هم بیاور، یا نه از باب این که می‌دانید این خواسته ملازمه به آن خواسته دارد این لفظ آن خواسته را دلالت می‌کند، ملازمه آن جا هم اگر باشد دلالت به خاطر ملازمه است که آن خواسته با آن خواسته ملازمه دارد. پس بنابراین به خاطر ملازمه خواسته‌ها می‌فهمید. اما اگر جایی نه ملازمه بین این‌ها نیست آن جا به خدمت شما عرض شود که یک... مطلب شما من را به یاد یک داستان شیرینی انداخت. آیت‌الله زنجانی نقل کردند ظاهراً یا از غیر ایشان من شنیدم. ایشان یک برادری داشتند آقای آسید ابراهیم خدا رحمتش کند. این چند سالی است فوت شدند آقای آسید ابراهیم. خیلی شیرین بود آقای آسید ابراهیم. گفتند برای مرحوم آیت‌الله زنجانی والدشان آقای آسید احمد مهمان آمده بود بعد خب گفته چایی بیاورید. ایشان هم ... آقای آسید ابراهیم چایی آورده بوده داده به مهمان‌ها بعد خورده بودند صدا زده بود آقا بیا این استکان‌ها را جمع کن. آقای آسید ابراهیم آمده بود استکان‌ها را برداشته نعلبکی‌ها و قاشق‌هایش را برنداشته بود. آقا می‌گوید مگر من نگفتم... شما فرمودید استکان‌ها را جمع بکن. گفت خب نعلبکی‌ها را جمع بکن. آمد نعلبکی‌ها را برداشت قاشق‌هایش را جمع نکرد گفت شما گفتید نعلبکی‌ها را جمع بکن. نعلبکی که دلالت بر قاشق نمی‌کند که. خب این یعنی همین. یعنی این لفظ آن مدلولش غیر معنای خودش نیست. حالا اگر ملازمه بین آن معنا و یک خارج لازمی باشد بله. گاهی هم نه بین آن معنا و خارج لازم هم ملازمه نیست. اما بین این خواسته که وقتی می‌گوید استکان‌ها را جمع بکن بله این دلالت بر استکان‌ها می‌کند اما روشن است که وجه این که می‌گوید استکان‌ها را جمع بکن می‌خواهد این صحنه خالی از این اضافات باشد. این خواسته ملازمه با این دارد که همه چیزها برداشته بشود. پس می‌فهمیم آن هم خواسته‌اش است.

سؤال: ...؟

حالا اگر ملازمه بین المعنین باشد می‌شود دلالت لفظی. اگر باز این که این خواسته‌اش هست باز این هم مدلول التزامی لفظ است بله باز هم می‌شود لفظی. چون این به دلالت التزام دلالت می‌کند بر یک چنین خواسته‌ای. این خواسته و بین این خواسته و آن خواسته باز ملازمه است. ما باید یک ملازمه درست بکنیم تا دلالت درست بشود یا علقه وضعیه درست کنیم یا بگوییم قرینه وجود دارد. راهی برای دلالت لفظ بر معنا جز این سه تا وجود ندارد. یا علقه وضعیه است یا قرینه است، یا ملازمه آن خارج لازم با آن معنایی است که به وضع یا به قرینه فهمیدیم. راه دیگه برای این که لفظ دلالت بکند وجود ندارد. حالا در مانحن فیه می‌خواهیم ببینیم این اطلاق که مقدمات حکمت بر آن دلالت می‌کند این اطلاق چه رابطه‌ای با این لفظ پیدا می‌کند تا این لفظ بر آن دلالت داشته باشد. آیا علقه وضعیه بین این و آن هست؟ که نیست. آیا قرینه‌ای اقامه کرده است بر این که من از این لفظ اطلاق را اراده کردم و خود ذات معنا را اراده نکردم؟ یا معنای مقیده را اراده کردم تا مستعمل‌فیه من آن بشود. خب این هم می‌شود مجاز و قرینه بر مجاز نداریم.

یا باید بگوییم یک ملازمه عقلی و عرفی و این‌ها بین ما، او و آن وجود دارد. بین این دو تا هم ملازمه عقلیه‌ای وجود ندارد. بین سکوتش و این که پس از او ... این وصف را دارد که لابشرط قسمی است. بین این سکوت و این که در مقام بیان است و این که آن مدلول این وصف را دارد بین این دو تا دلالت هست. اما لفظ دلالت داشته باشد ما تعقل نمی‌کنیم.

سؤال: ...؟ در واجتنب الخمر مثلاً گفته از خمر اجتناب کنید این خواسته که در واقع هست آیا خواسته‌اش ملازم دارد ما باید همه خمرها در واقع اجتناب کنیم یا از یک خمر. یعنی خود این خواسته دلالت دارد باید از همه این ...

جواب: نه آن خواسته دلالت ندارد. این عقل حضرتعالی است. گفته ماهیت خمر را ایجاد نکند، شرب خمر را شما اگر بخواهید ایجاد نکنید باید از همه‌اش اجتناب بکنید. آن عقل است که چنین مطلبی را می‌گوید. نه این که لفظ. فلذا در محل خودش هم گفته شده که آن جایی که گفتند نهی دلالت بر استیعاب یا بر تکرار می‌کند به همین بیان گفتند آن غلط است.

سؤال: ...؟ می‌گوییم مولا در مقام بیان بوده و قید را نیاورده، قرینه‌ای را مثلاً نصب نکرده پس معلوم می‌شود که مطلق اراده کرده. مطلق را از همین ...؟ ما با این مقدمات حکمت این طوری استدلال می‌خواهیم بکنیم که می‌خواهیم بگوییم که مطلق را از همین کلامش اراده کرده. حالا آقای خویی می‌گوید نه این را عقل می‌فهمد. شهید صدر می‌خواهد بگوید که نه ما همین جا استدلال می‌کنیم که.. یعنی عقلاء....

جواب: اراده کرده که می‌دانیم می‌خواهیم مدلول لفظش کنیم. مهم این است که مدلول لفظ کنیم تا این لفظ‌ها بشود دو لفظی که دال بر مدلولین متحافتین هستند تا متعارضین بشود، یا دلالتین متحافتین دارند تا این بشود. این است و الا مدلولی که اراده‌اش مطلق است خب بله این را هر دو قبول دارند.

سؤال:...؟ این جا سکوت مولا هم جزء حالت همین لفظ است. یعنی ...

جواب: نه جزء حالات لفظ نیست.

سؤال: ...؟ این ملازمه دارد با اطلاق. ......

جواب: دال بر مطلقش چیه؟.. البته این سکوت در کنار آن گفتار، اما دال چیه؟

سؤال: یکی از مقدمات حکمت همین سکوت است دیگه که این ...؟ یکی از حالات لفظ.

جواب: کنار لفظ است اما برای لفظ دلالت درست نمی‌کند. خودش دال است. ....

سؤال:... التزامی و ملازمه...

جواب: آن را هم درست نمی‌کند چون ملازمه درست نمی‌شود. این سکوت در کنار لفظ یدل بر این که المراد من اللفظ فی المراد الجدی قید ندارد پس لابشرط قسمی است. این البته نه هر مطلق سکوت. سکوت در کنار گفتار. اما دال سکوت هست. نه لفظ. لفظ که معنای خودش را آورده. به تعدد دال و مدلول ما می‌فهمیم یک مراد مطلقی این جا وجود دارد. باللفظ اصل المعنی و بالمقدمات الحکمة اطلاقه. ضم لفظ و مقدمات حکمت نتیجه‌اش و سرجمع‌اش این می‌شود که پس مراد مطلقی در این جا وجود دارد. المراد المطلق مدلول لفظ نیست. المراد المطلق مدلول دو امر است. دو دال با هم جمع شدند این را افاده کردند. مثل العالم العادل. العالم و العادل کنار هم جمع شدند فهماندند به ما که موضوع وجوب اکرام عالم عادل است. عالم تنها موضوع را نفهماند که چیه. عادل تنها هم نفهماند. اجتماع این دو تا فهماند. این جا هم اکرم العالم به ما... مجموع العالم و این که سکوت کرده می‌فهماند که العالمی که هیچ قید ندارد و مطلق است موضوع برای حکم است.

سؤال: ...؟

جواب: خب مجازاً شما بفرمایید.

بنابراین حق در... آن که ما را قانع می‌کند در جواب برای این همان حرف اولی است که عرض کردیم و آن این است که بالاخره این یک دقت‌های عقلی است و به حسب دقت عقلی فرمایش محقق خویی ظاهراً تام است و جواب نداشته باشد. اما انما الکلام در این است که عرف توجه به این دقت ندارد فلذا مواردی که اطلاق‌ها هم با همین‌ها سازگارند این را  خبران متحافتان تصور می‌کند و چون در هیچ روایتی و هیچ دلیلی تنبیه نشده از طرف شارع که بابا این جاها تطبیق نکنید کما این که در مقادیر وارد نشده. معلوم می‌شود به این تطبیق راضی است ولو تطبیق غیرواقعی باشد. این تطبیق را قبول دارد بنابراین احکام متعارضین در این موارد هم جاری است و شبه‌ای از این جهت می‌گوییم ندارد. خب مورد سوم که محقق خویی فرمود، فرمود که دو دلیل که بین‌شان عموم و خصوص من وجه هست تارةً مدلول‌شان وضعی است، تارةً مدلول هر دو اطلاقی است، تارةً یکی وضعی و یکی اطلاقی است. آن جایی که یکی وضعی است و یکی اطلاقی است ایشان در آن جا می‌فرمایند که در این جا اصلاً تعارضی شکل نمی‌گیرد. ولو قائل به این باشیم که اطلاق هم جزء مدلول لفظ است. چرا؟ به خاطر این که آن دال وضعی قرینه می‌شود و باعث می‌شود که اطلاق برای آن مطلق منعقد نشود. چون دلالت اطلاق یک دلالت تعلیقی است معلق است بر نبود قرینه بر خلاف. ولی دلالت لفظیه تعلیقی نیست تنجیزی است. در اثر این که واضع برای این وضع کرده دلالت دارد. آن دلالت بر هیچ چیزی معلق نیست دلالت اطلاقی معلق است و متوقف است بر این که قرینه بر تقیید نباشد و چون دلالت تنجیزی صلاحیت برای قرینیت دارد پس بنابراین با وجود او معلق‌علیه اطلاق حاصل نمی‌شود. بنابراین اطلاقی به وجود نمی‌آید تا این و آن تعارض داشته باشند و بخواهند مشمول ادله علاج متعارضین بشوند. این فرمایش ایشان در این قسمت. این کلام خودش بحث مفصلی دارد که ان شاء‌الله بعداً خواهد آمد و ما ابحاثش را در آن جا دیگه مطرح می‌کنیم که بین شیخ و بین آقای آخوند و مکتب محقق نائینی یک اختلاف عمیقی است در این جا. بحث بحث مفصل و بسیار به درد بخوری است که ان شاء‌الله در آن جا مطرح خواهیم کرد.

خب این طلب شما باشد که ان شاء الله ممکن است چند روز دیگه بین ده روز یا پانزده روز شاید فاصله باشد.

ابحاث چند بحث دیگری ما در ذیل ابحاث علاج داریم که این‌ها هم به نوع خودش برای فقه مهم است و کمتر کسی مطرح فرموده ولی مرحوم امام رضوان الله علیه مطرح فرمودند. حالا فهرستش را عرض می‌کنم تا حالا شاید نمی‌دانم... این ساعت درسته. دیگه بحثش می‌ماند شاید برای فردا البته بحث زیادی ندارد.

آیا اخبار علاج شامل دو حدیثی که تعارض‌شان بالعرض است نه بالذات آیا شامل آن‌ها هم می‌شود یا نه؟ خب می‌دانید یکی از اقسام تعارض، تعارض بالعرض است. گاهی دو تا خبر هستند که مدلول این خبر با مدلول آن خبر هیچ تحافتی ندارند. مثل صلاة الجمعة‌ واجبة، صلاة الظهر هم واجبة. این دلالت بر وجوب تعیینی می‌کند آن هم وجوب تعیینی. و حالا این که از خارج می‌دانیم در یک روز برای زوال دو تا نماز تعیینی ما نداریم. پس قهراً این علم خارجی ما باعث می‌شود که این دو روایت تعارض بالعرض پیدا کنند. اگر ما آن علم خارجی را نداشتیم خب چه عیب داشت. می‌گفتیم هم نماز ظهر واجب است روز جمعه، هم نماز جمعه واجب است. دو تا نماز باید بخوانیم. تحافتی ندارند این‌ها. تحافت بالعرض پیدا شده در اثر آن علم خارجی پیدا شده. آیا اخبار علاج این جا را هم شامل می‌شود؟ این جاها هم ما باید ما وافق العامه و ما خالف العامه، موافق کتاب، مخالف کتاب... این معیارها را این جا اعمال کنیم یا نه؟

مورد دوم که باز تعارض بالعرض در آن جا شکل می‌گیرد این که اگر یک عامی داشته باشیم، دو تا خاص داریم که هر کدام با خاص دیگه تحافتی ندارد ولی اگر هر دو خاص‌ها می‌خواهند اعمال بشوند و تخصیص بزنند آن عام را تخصیص اکثر لازم می‌آید. مثل این که یک روایت وارد شده که اکرم کل عالم یک روایت وارد شد که لاتکرم غیر الفقهاء. یک روایت دیگه وارد شد لاتکرم غیر الفقیه الاعلم. خب اگر ما این دو تا را بخواهیم ... هر کدام مفاهیمش که با هم... این خاص با آن خاص که تعارضی ندارند. اما اگر این دو تا خاص‌ها را بخواهیم با این دو تا خاص‌ها عام را تقیید بزنیم اکرم کل عالم فقط مصداقش می‌شود فقیه اعلم. چون آن یکی غیرفقهاء را خارج کرد. این یکی هم از فقها آمد فقط اعلم را گذاشت داخل بقیه را خارج کرد. خب این جا ما علم پیدا می‌کنیم یا آن خاص نباید صادر شده باشد یا این خاص. نمی‌شود هر دو. چرا؟ چون یک تالی فاسد دارد. تالی فاسد این که اگر هر دو صادر شده باشد و هر دو مراد باشد آن کلام مولا مستهجن خواهد شد. این جا هم می‌شود تعارض بالعرض. البته بعضی‌ها گفتند این جا نه، تعارض سه ضلعی درست می‌شود که حالا بعداً عرض خواهیم کرد. حالا مرحوم امام ابتدائاً این را تعارض بالعرض می‌داند می‌گوید این دو تا خاص‌ها پای آن عام نمی‌‌آید وسط. این دو تا خاص‌ها با هم تعارض بالعرض می‌کنند. و قد یقال که نه این جا یک تعارض سه ضلعی شکل می‌گیرد یعنی آن عام هم پایش می‌آید توی کار که ما می‌دانیم یا آن حرف را نزده یا این دو تا را نگفته. یکی از این دو تا را نگفته. خب این جا چی؟ این جا هم داخل اخبار علاج می‌شود؟ یا نه؟

مورد سوم این جور جایی است که یک عام داریم یک خاص داریم اما آن یک خاص خودش خاصی است که اگر بخواهد اعمال بشود تخصیص اکثر لازم می‌آید. مثل این که گفته اکرم کل عالم بعد گفته لاتکرم غیر الفقیه الاعلم. خب این جا چون بین این عام و آن خاص تعارض می‌شود. بالاخره نمی‌شود هر دو را مولی گفته باشد. چون تخصیص اکثر لازم می‌آید. آیا این جا هم داخل می‌شود یا نمی‌شود؟ این را معمولاً توی کلمات مطرح نکردند مرحوم امام در کتاب تعادل و تراجیح‌شان، صفحه 37 از چاپ اول مطرح فرمودند که ان شاء الله فردا بحث می‌کنیم. 

وصلی الله علی محمد وآل محمد.

 

 

 

 

Parameter:17974!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 496
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3330
تعداد کل بازدید کنندگان : 791631