لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
محقق خویی قدس سره فرمود در جایی که تباین جزیی و عموم و خصوص من وجه در اثر اطلاق دو روایت باشد مشمول روایات علاج نیست به سه مقدمه.
مقدمه أولی این بود که تعارض تنافی مدلولین است یا تنافی دلالتی الدلیلین است. چه آن اولی باشد چه آن دومی باشد بالاخره مدلول باید تنافی داشته باشند. دلالت تهافت دلالتین هم متقوم به تهافت مدلول است.
مقدمه ثانیه این بود که اطلاق از حریم معنا خارج است. و چیزی است یدرکه العقل أو یحکم به العقل.
مقدمه سوم هم این بود که روایات فرموده خبران متعارضان، یا حدیثان مختلفان. حدیث مختلف و خبر مختلف آن است که مدلولش طبق معنای اول برای تعارض که در مقدمه أولی گفتیم دو خبری هستند که مدلول خودشان تهافت داشته باشد و تعارض داشته باشد یا دو خبری است که دلالتهایش تهافت و تعارض داشته باشد و آن وقتی است که مدلولهایش تهافت و تعارض داشته باشد.
بنابراین به حکم مقدمه ثانیهای که ما اطلاق را گفتیم از حریم معنا خارج است ولو آنها با هم ناسازگار باشند اما آنها باعث نمیشود که خبران متعارضان بشوند. چرا؟ برای این که مدلولهایشان که تعارض ندارد. آنها مدلول این نیستند. مدلول خبرین نیستند، مدلول حدیثین نیستند. و وقتی مدلول نبودند دلالتهای این دو تا هم با هم تهافت پیدا نمیکند.
پس چه تعارض را اولی معنا کنیم چه دومی معنا کنیم شامل این مورد نمیشود. و ذات دو تا معنا را که نگاه میکنیم که این دارد معنای خودش را، یعنی آن اصل معنایی که قابل اطلاق و تقیید است دارد بیان میکند. آن هم اصل معنا را که قابل اطلاق و تقیید است دارد معنا میکند با هم تهافت ی ندارند. این میگوید اکرم العالم، آن میگوید لاتکرم الفاسق. عالم وجوب اکرام دارد، عالم نه به نحو مطلق، به نحو قضیه مهمله. با فاسق هم به نحو قضیه مهمله حرمت داشته باشد اکرامش. این دو تا با هم تهافت ی ندارد. آن در بعضی افراد ممکن است باشد آن در بعضی افراد ممکن است باشد.
مثل این که میگوییم آدم خوب میشود بد هم میشود. خب با هم تهافت ندارند که. نگفتیم همه آدمها خوب هستند، همه آدمها بد هستند که تهافت داشته باشد. این حاصل فرمایش این بزرگوار بود که مطلب مهمی است. این مطلب زیربنایش مطلب مهمی است خیلی آثار دارد در فقه و اصول. در جاهای مختلف. کما این که خود ایشان هم آثار مختلفی بار فرمودند.
از این فرمایش دو نحو جواب وجود دارد.
نحو اول، جوابی است که این مطلب از ایشان پذیرفته میشود. میگوییم مطلب شما درسته. اصل مطلب شما که در مقدمه أولی و ثانیه استدلالتان بود تمام است.
اما ..... و قبول داریم که بالدقة بله خبران متعارضان این جا صادق نیست. اما در عین حال شمول اخبار علاج را... عدم شمول اخبار علاج را که شما استنتاج کردید قبول نداریم. خود مقدمات قبوله اما آن مطلب مورد قبول نیست که استنتاج فرمودید به دو بیان.
بیان اول:
بیان اول این هست که بله این دقت درسته. اطلاق از مدلول خارج است. به بیانی که تفصیلاً دیروز بیان شد و امروز اشارتاً عرض کردیم. قهراً بالدقة همین طوره خبران متعارضان نمیشوند نه به لحاظ مدلولشان نه به لحاظ دلالتشان. این درسته. اما این یک مطلبی است خارج از توجه عرف. و عرف سازج وقتی این کلام را از امام میشنود که اگر خبران متعارضان را دیدید باید فلان کار را انجام بدهید این مشمول مواردی که خبران به اطلاق هم دلالت میکنند میبیند توجه ندارد. یعنی اگر مثلاً شنید ثمن العذرة سحتٌ لا بأس ببیع العذرة. که هر دو به اطلاق دارند دلالت میکنند. عرف میگوید اینها خبران متعارض هستند. نمیآید این جوری محاسبه کند بگوید نه ثمن العذرة سحتٌ دارد روی طبیعت مهمله خودش میبرد. اطلاقش را عقل میفهمد. دالش عقل است، مدلول لفظ نیست. لابأس ببیع العذرة هم همین جور و اینها تهافت ندارند خودشان. هر کسی را این دو تا روایت را با هم خبران مختلفان..... حتی نه تنها سازج، فقها هم توی فقه هم نگاه میکنیم خبران... دو تا... حالا آن جا که عام و خاص من وجه هستند را بگذار کنار همان جا که تباین دارند. خب اینها را مصداق میبینند. شما از صدر و ختم نگاه کنید اینها را عمل.... میگویند خبران متعارضان هستند، مشمول میبینند. حتی خود شما.
بنابراین اطلاق مقامی روایات علاج ولو بپذیریم که بالدقة حرف شما درسته اما اطلاق مقامی روایات علاج که ائمه تنبیه نفرمودند که حواستان باشد این حرف ما را به آن جا تطبیق نکنید. به این مواردی که به اطلاق هست تطبیق نکنید یک وقت. این کاشف از این است که این تطبیق عرفی مرضی آنها است. و الا کان علیهم الردع. همان حرفی را که در امثال مقام فقها فرمودهاند. در ادله فرموده چی؟ فرموده کسی که مثلاً شهر رمضان روزه نگرفت باید فدیه بدهد. یک مد طعام بدهد. در بعضی موارد یک مد طعام بدهد. خب بالدقة روشن است یک مد طعام، یک مد گندم این است که واقعاً یک مد گندم باشد. اما اگر یک مد گندم بود به اضافه چند مثقالش خاک بود، کاه بود، چیزهای دیگهای بود که معمولاً با اینها هست که اگر آنها را کسر کنیم یک مد نمیشود. یک گرم، دو گرم، کمتر خواهد شد. اما هیچ این درسته؟ عرف هم قبول است. یعنی بالدقة درسته. میگویی آقا این ده سیر نیست. برای این که خاک است یک مقداری از آن. فلذا موقعی که طلا میخواهند بکشند یا الماس میخواهند بکشند به این جهات هم توجه میکنند. اگر یک کاغذ خیلی کم هم هست میگذارند آن طرف ترازو. چون قبول دارند. اما غافل هستند از این جهت. فلذا وقتی میگویی آقا یک مد طعام بده میرود از عطاری یک مد طعام میخرد با همین خاک میدهد. توی دلش اصلاً نمیآید که این جور.... این یک غفلت عمومی است. این غفلت عمومی را میگویند ...... شارع تنبیه نفرموده حواستان باشد این جاها را من قبول ندارم. فلذا فقها فرمودهاند و مفتیبه همه هست که این موارد که مورد غفلت عمومی است و شارع تنبیه نمیفرماید این جاها را این عدم تنبیه، این اطلاق مقامی کاشف از رضایت او به این تطبیق است و این که این ولو فرد حقیقی نیست و لکن فرد تعبدی آن است. یا کشف میکند از این که از آن اعم مقصود است. به جوری که این هم فرد حقیقیاش میشود. أحد الامرین کشف میشود. که یا این که لامصداق واقعاً آن را فرد تعبدی پذیرفته و یا کشف میکنیم از این که نه آن مدی که فرموده است آن اعم از مد حقیقی است و مدی که به این نحوه باشد با مقداری خار و خاشاک متداول، متعارف که همراهش هست. این جا هم همین جور است.
پس این یک دقت شایستهای است که شما دارید میکنید ولی یک دقتی است که مغفول عنه عرف است. حتی مغفول عنه نه عرف سازج فقط، فقها هم حتی. فلذا این مطلب جدیدی است از ایشان. تنبیه جدیدی است که ایشان فرموده. خب این بیان اول برای تخلص از اشکال. یعنی اصل فرمایش ایشان مناقشه نمیشود، پذیرفته میشود اما استنتاج محل اشکال قرار میگیرد.
جواب دوم: جوابی است که شهید صدر قدس سره دادند علی قبول فرمایشات ایشان.
سؤال: جواب...؟ مقدمه دوم را ...؟
جواب: چرا، بالدقة پذیرفتیم.
سؤال: عرف دیگه اطلاق را...... کلام میداند.
جواب: نه نمیگوییم مدلول کلام میداند. نه اشتباه دارد میکند. نیست. آن تخیل میکند، آن توهم ممکن است بکند. این را فرد میبیند توهماً. واقعاً نیست. مثل این که آن جا آن طعامی که مقداری با خاک و خاشاک و امثالش هست واقعاً ده سیر طعام نیست. یک مد طعام واقعاً نیست، عرف غافل است آن را یک مد طعام میبیند. این جاها هم متهافت میبیند و حال این که اشتباه میکند متهافت نیستند. حرفهای امام متهافت نیستند. مدلول کلام امام متهافت نیستند. دلالتی کلام امام متهافت نیستند. اما چون این جا یک تهافت ی است او پای امام میگذارد، پای حدیث میگذارد. این تهافت مال یک جای دیگه است. آن پای امام میگذارد، پای حرفهای امام میگذارد. غفلتاً، توهماً. و همان حرفهایی که امام راجع به حدیثین مختلفین زد پیاده میکند روی آن. توهماً. خب این اشکالی ندارد. میگوییم بله شارع که رد نفرموده، تنبیه نفرموده، پس معلوم میشود این تطبیق مرضی اوست.
بیان دوم:
جواب دوم که اساس مطالب پذیرفته است از شهید صدر است. و آن این است که ایشان فرموده درسته توی این روایات حدیثان مختلفان، خبران متعارضان و این دو واژه طبق تعاریفی که دارد صادق نیست واقعاً خودش. اما به تناسب حکم و موضوع ما میفهمیم موضوع اوسع از مذکور است در روایات. فلذا اگر دو فعل منقول عن الامام با هم تهافت داشته باشند در مایکشفان کلام امام نیست. یک روایتی دارد میگوید امام در فلان جا فلان کار را کرد. یک راوی میگوید رأیت الامام(ع) که یک کاری انجام داده که این کار یک مکشوفی دارد. یکی دارد میگوید نه دیدم فلان کار خلاف آن را انجام میدهند که این مشکوفش بر ضد قبلی است. آیا این روایات، این دو نقلی که دو تا فعل را نقل میکند از امام، نه لفظ امام را. دو فعل امام را دارد نقل میکند مشمول حدیثان مختلفان میدانید یا نمیدانید؟ این جا باید همان اعمال قواعد ترجیح که در آنها هست بشود یا نه؟ لا اشکال که عرف میفرماید این هم همین طوره. یا یکی لفظ نقل میکند یکی فعل نقل میکند. خب این هم لا اشکال که عرف از آن میفهمد. بنابراین درسته خبران متعارضان است، حدیثان مختلفان است و این دو واژه صادق نیست اما خیلی موارد هست که توی حدیث یک موضوعی ذکر میشود اما عرف القاء خصوصیت میکند و در اثر فهم عدم خصوصیت موضوع را اعم میفهمد. این جا از همان جاها است. چی میفهمد عرف؟ یعنی اگر دو سنت متهافت . فعل بود، قول بود، تقریر بود، موضوع را اذا جائکم حدیثان مختلفان میفهمد اذا جائکم سنتان مختلفتان. که سنت اعم از قول است و فعل است و تقریر است. و حتی اعم از قول و فعل و تقریر و سکوت. اگر سکوت را نگوییم فعل، داخل فعل بشود. اگر سکوت امام بر یک چیزی دلالت میکند کما این که اطلاق مدلول سکوت است. که چون تقیید نکرده، قید نیاورده، سکوت عن التقیید است. خب پس بنابراین وقتی که این طور شد ما میگوییم که این روایت درسته به اطلاق دارد دلالت میکند. یعنی اطلاق است که دلالت میکند بر وجود حکم در آن محل اجتماع. آن جا هم اطلاق است که دارد دلالت میکند بر وجود آن حکم متهافت در محل اجتماع. اما این اطلاقها ناشی از چیه؟ از دو سنت است که آن سکوت امام باشد، عدم تقیید امام باشد. و درسته این سکوتهای امام نامش خبر نیست، نامش حدیث نیست و لکن ما از روایت اعم فهمیدیم. فهم عرف اعم است. بنابراین باز فرمایشات ایشان را در سه مقدمه قبول میکنیم اما میگوییم چی؟ اما میگوییم استنتاج تمام نیست که پس اخبار علاج شامل نمیشود. و آن علاج در این جا نمیآید. نه میآید. چون اگرچه آن روایات به الفاظه شامل نمیشود اما بما یفهم العرف که موضوع در حقیقت اعم از ماذکر است. مثل این که میگوید اصاب ثوبی دمٌ. میگوید لاتصل فیه حتی تغسله. عرف میفهمد که مقصود ثوب نیست فقط. حالا اگر عبا که مثلاً اسمش ثوب نبود. عمامه بود که اسمش ثوب نباشد. میفهمد که اینها هم همین طور است. موضوع را اعم میفهمد عرف. این جا هم همین جور.
خب این هم جواب دیگری است که ایشان بیان فرمودند. و این هم خالی از قوت نیست فرمایش ایشان که ما اگر حتی به این سعه بفهمیم که سکوت را هم... سکوت در مقام بیان را هم بگوییم مشمول سنت است یا بالاخره حالا کلمه سنت هم نمیخواهیم بگوییم واژه سنت. بالاخره از آن روایات میفهمد یعنی چیزی که مستند حکم شرعی میتواند واقع بشود. کلمه سنت هم میخواهد صادق باشد بر آن. سنت ما از باب مثال گفتیم. یعنی یک واژهای به کار بردیم. حالا دائرمدار آن هم نیستیم. این جواب را هم شهید صدر رضوان الله علیه دادند.
سؤال: ایشان منظورش این است که عرف به آن دقت میفهمد که اطلاق این طور نیست اما میآید ...؟ روی صدق میکند.
جواب: بله بله. فرقش با جواب اول همین است.
سؤال: ولی واقعاً عرف چنین دقتی ندارد که، به این دقت اصلاً نمیفهمد در مرحله اول که بعد بخواهد القاء خصوصیت بکند.
جواب: حالا مثلاً یک عرفی که فهمید مثل آقای خویی. به آقای خویی عرض میکنیم درست. شما فهمیدید ولی این مطلب هم هست که شما خصوصیت میفهمید حالا. نه میفهمی که امام در حقیقت نمیخواهد خبران متعارضان بما أنه مدلول... میخواهد بگوید دو تا سنت اگر این طور شد. امام(ع) میخواهد بفرماید این ادلهای که با او اثبات احکام شرعیه میکنید اگر به دست شما رسید تهافت داشتند اینها را ماوافق الکتابش را اخذ کنید. یا ماخالف العامهاش را اخذ کن. یا آن که موافق شهرت است. هر چی در اخبار علاج بود. این را میخواهد امام. آن که آدم میفهمد از این روایات این است که خلاصه به تعبیر دیگری که شهید صدر در کلماتشان به کار بردند وسائل الاثبات الاحکام الشرعیه. که خبر هست، تقریر هست، فعل هست، سکوت هست، اینها. اینها وسائل الاثبات الاحکام الشرعیه. امام میخواهد بگوید وسائل الاثبات الاحکام الشرعیه اگر با هم ناخوانی داشتند و یکی موافق کتاب بود آن را بگیر. یکی مخالف عامه بود آن را بگیر و هکذا بقیه. روی عنوان خبر ترکیزی ندارد این روایات که خبر بما هو. کما این که آن جا میگوید اصاب ثوبی یا اذا اصاب ثوبک روی عنوان ثوب ترکیز ندارد. میخواهد بگوید لباسی که میپوشیدی، چیزی که بر شماست. حالا اسمش ثوب باشد یا چیز دیگه باشد.
سؤال: حاج آقا یک نکتهای ...... ظاهراً تقریر شما مغفول است هم توی این جوابهایی که داده میشود. آقای خویی میخواهد بگوید که باتوجه به آن مطلق بعدی چون دلالتشان دلالت هر دو بر شمول دلالت لفظی نیست به مقدمات حکمت است با توجه به آن مطلق اصلاً شمولی نسبت به مورد اجتماع پا نمیگیرد تا رجوع شود به اخبار علاج.
جواب: نه آن بیان آخری است.
سؤال: ظاهر مجموع کلامات ..
جواب: نه ظاهرش این نیست.
سؤال: ......
جواب: ایشان میفرماید حدیث صادق نیست.
سؤال: ......
جواب: کلمه تعارض. و الا اگر میخواست بگوید که لازم نبود مقدمه ثالثه را به کار بگیرد که.
سؤال: ......
جواب: نیست. ببینید آن بیان دیگر. میگوییم آنها را. آنها را ان شاء الله خواهیم گفت ....
سؤال: خود شما بیانتان این بود که عقل نمیتواند دو تا حکم متنافی صادر کند. آن هم نیاز نبود پس.
جواب: نه نه. آن چون ایشان خواست.....
سؤال: ...؟
جواب: نه نه. این که اضافه کرده ایشان به خاطر این است که میخواهد بگوید بالاخره در این مقام باید چه کرد.
سؤال: عقل نمیفهمد.
جواب: عقل نمیفهمد و اطلاقان هم درست نمیشود.
سؤال: ......؟ شمول...
جواب: اطلاقات هم درست نمیشود. ببینید ایشان آن مطلبشان یک مطلب اضافی است که فرمودند در این جا.
سؤال: کی اضافی است؟
جواب: آقای خویی. یعنی به عبارة أخری ایشان میخواهد بگوید اخبار علاج شامل نمیشود بیان بر این که اخبار علاج شامل نمیشود این است که حدیثان متعارضان و خبران متعارضان به این بیان است. اما حالا که شامل نشد اخبار علاج بالاخره ما اطلاق هم داریم، دو اطلاق متهافت یا نه؟ میگوید اطلاق متهافت هم نداریم.
سؤال: حدیثان به مختلفان...؟
جواب: نه. حدیثان مختلفان....
سؤال: به مختلفانش کار داریم. مختلف نیستند.
جواب: نه نه. چرا؟ حدیثان مختلفین نیستند.
سؤال: مختلفین نیستند این دو تا حدیث.
جواب: بابا میدانم. حدیث...
سؤال: که گفته حدیث نیستند، حدیث هستند اما مختلف نیستند.
جواب: بله ما هم همین را داریم میگوییم. حدیثان مختلفان نیستند، چرا؟ چون آن حدیثان آن که مفادش هست و لفظ دلالت بر آن میکند توی آنها که تعارض نیست. تا بشود خبرانی که مدلولین متهافت ین دارند یا خبران بشود که دلالتین متهافت ین دارند. شما دیگه داری برمیگردی به آن جا.... حدیثان مختلفان نیست. همین درسته. حدیثان مختلفان نیست. چرا؟ چون اختلاف از ناحیه چی باید بیاید؟ مدلولها باید بیاید، یا دلالتها باید بیاید. وقتی اطلاق خارج از مدلول بود پس نه حدیثان مختلفان به حسب مدلولشان میشوند، نه حدیثان مختلفان به حسب دلالتشان میشوند. این دیگه بود بیان ایشان.
سؤال: میخواهم بگویم این نیست فتوای آقای خویی. ..
جواب: خیلی خب شما بفرمایید این نیست ولی دیگه حالا.
سؤال:...؟
جواب: این نیست. آن که شما میفرمایید .... آقای عزیز اینها ...؟ صریح کلام ایشان است. هم در فقه، هم در این جا. آن احتمال دیگری است که شهید صدر سه احتمال در مراد ایشان داده حالا یکی همان است که شما میفرمایید که بعداً متعرض میشویم.
سؤال: ببخشید این حدیثان که فرمودید قبول کنید که از قول تجاوز میکند، فعل و تقریر و اینها را هم در بر میگیرد. این یعنی مثلاً ...؟ بگوییم قول میتواند باشد، فعل باشد، تقریر باشد. این را قبول کنیم ولی باز هم اطلاق مدلول محکی حدیث نیست. این اشکال باز وارد است ولو این که ما توسعه بدهیم از قول به فعل و تقریر. باز محکی حدیث قول و فعل و تقریر است. باز مدلولی که اطلاق باشد به کمک مقدمات حکمت است. باز مدلول این نمیشود این اشکالی که شما فرمودید باز باقی است. یعنی از قول توسعه دادن به فعل و تقریر مشکل را حل نمیکند.
جواب: نه ببینید دو تا فعل دارد نقل میشود.
سؤال: دو تا فعل نقل شده اطلاق که ندارند که؟ اطلاق ...؟ مقدمات حکمت است.
جواب: نه نه، فعل که اطلاق ندارد.
سؤال: خب نه فعل یک کلامی...؟
جواب: نه نه. شما ببینید آن که ایشان میفرماید این است. راوی دارد یک فعلی را نقل میکند نمیگوید امام قال کذا میگوید امام فَعَل کذا. آن راوی هم دارد یک فعل دیگری را از معصوم دیگری مثلاً نقل میکند که فعَلَ کذا. این دو تا فعلها دو تا مدلول دارند. به لحاظ مدلولهایشان میشوند متهافت ین...
سؤال: خب بحث اطلاق ما این جا داریم میکنیم.
جواب: نه میدانم. نه نه. امام ...؟ صبر کنید تا بگویم به اطلاق. پس بنابراین آیا این جایی که دو تا راوی دو تا فعلی که دو تا مدلول متهافت دارند نقل میکنند این جا حدیثان مختلفان صادق است بر آن؟ حدیثان نیست. از امام چیزی نقل نمیکنند. خودش یک چیزی دیده، یک کاری دیده، امام دارد میکند نقل میکند برای ما. پس حدیثان مختلفان نیست و لکن لااشکال در این که همان معیاری که آن جا گفته امام که اذا جائکم حدیثان مختلفان باید چه کار کرد، باید ما خالفت العامه را بگیرید این جا هم تطبیق میشود. خب پس پذیرفتید حالا میگوییم پس قبول کردیم که حدیثان مختلفان، خبران متعارضان موضوعیت ندارد در این روایات. میخواهد بگوید چی؟ میخواهد بگوید وسائل اثبات احکام اگر با هم تهافت داشتند حالا در باب اطلاق همین جوره. چطور؟ برای این که توی آن روایت سکوت امام عن التقیید آن جا که فرمود اکرم العالم و سکوت کرد از تقیید به عادل یا غیر الفاسق این وسیله این شد که بگوییم وجوب اکرام روی عالم فاسق هم هست. آن جایی که گفت لاتکرم الفاسق سکوت امام از تقیید به عالم باعث شد که بگوییم فاسق چه عالم باشد چه غیرعالم باشد حرمت دارد. پس آن سکوت آن جا و این سکوت در این جا میشود دو وسیله اثبات حکم شرعی، با هم تهافت دارند. ولو این که این سکوتها اسمش حدیث نیست. خبران متعارضان نیست. اما سنت است. سنت هست، آن وسیله اثبات حکم شرعی است. حرف آقای صدر این است.
سؤال: استاد تناسب حکم و موضوع چه جوری ......
جواب: برای این که عرف برای این وسیله خاص که لفظ امام باشد یک خصوصیتی نمیبینید که اگر آن مطابق کتاب باشد. مطابق کتاب هر وسیلهای که بخواهد حکم را ثابت بکند. حالا چه فعل امام باشد، چه لفظ امام باشد، چه تقریر امام باشد، چه یک چیز دیگری از امام مثل سکوت امام باشد. امام میخواهد بفرماید چیزهایی که به آن تکیه میشود برای اثبات احکام شرعی که قطعآور نیستند اگر اینها با هم تهافت داشتند باید چه کار بکنید در مقام استنباط. چون برای این حکمی که دارد امام میفرماید خصوصیتی برای فعل... یعنی قول امام نمیبینند موضوع را مطلق میفهمند. اما این بیانی است که ایشان دارد. بیان خوبی هم هست. این مثل خیلی جاهای دیگه. البته آن بیانی که اول حل کردیم آن اقوی به نظر میآید و آن حالا با بیان دوم وقتی که کنار هم قرار بگیرند قوت بیشتری هر دو پیدا خواهند کرد. این دو تا جواب براساس این بود که مقدمات را پذیرفتیم.
دسته دوم و نحوه دوم جواب این است که نه توی این مقدمات مناقشه بشود.
سؤال:....../ اگر خصوصیت اخبار را ما طریقی موضوعی گرفتیم آن وقت تعمیم حکم این جا نسبت به فعل و تقریر شاید با مشکل مواجه بشود.
جواب: خب خوبه که میفرمایید شاید. این تنافی ندارد. درسته اخبار... خبر واحد که حجت است از باب طریقیت است موضوعیت هم دارد یعنی نمیخواهد بگوید هر طریقی حجت است. این طریق خاص را میخواهد بگوید حجت است. اما حالا وقتی میآید میگوید که خبران متعارضان این جوری شدند. آیا میخواهد فقط بگوید خبران بماهو خبران یا میخواهد بگوید وسائل اثبات؟ این جا حکم جوری است که اختصاصی هم... همان طوری که توضیح دادم در جواب ایشان ندارد به خبران متعارضان که بگوییم این معیار توی خبران میآید. عرف اعم میفهمد. البته همان طور که عرض کردیم یک دغدغة مایی در نهایت وجود دارد برای همین است که کسی ممکن است بگوید حالا شاید مال خبران باشد. این شاید بالاخره قاطع آدم نیست. یک ظهوری است. احتمال این هم هست که شاید مال خبران باشد.
و اما نحوه دوم. این ادله نحوه دوم هم خودشان به دو طائفه تقسیم میشوند:
یکی آن جوابهایی است که سربسته و اجمالاً به ما میگوید این حرف درست نیست. این مقدمات یک جایش باید اشکال داشته باشد. حل نمیکند مسأله را ولی میفهماند عدم درستی این مقدمات را.
و جواب دسته دوم این است که نه روشن میکند که کدام درسته و کدام نادرسته.
اما آن اولی این است که اولاً اگر حرف و فرمایش شما درست باشد لازمهاش این است که نه در عموم و خصوص من وجهها این اشکال باشد در ... .همان طور که عرض شد در خبرین مطلقین بتباین الکلی. در خبرین مطلقین متباینین بتباین الکلی آن جا هم حرف شما باید باشد. مثل چی؟ مثل همین مثالی که زدیم. ثمن العذرة سحتٌ. لابأس ببیع العذرة. خب عین حرفهای شما میآید دیگه که ثمن العذرة سحتٌ مدلول خودش یک قضیه مهمله است. چون الفاظ وضع شده برای اصل معانی. آن که امام میفرماید اصل معنا است. آن که لفظ بر آن دلالت میکند خبر بر آن دلالت میکند اصل معناست. اطلاقش را عقل فهمیده. آن یکی هم اطلاقش را عقل فهمیده. اصل معناها که با هم تهافت ندارند. اطلاقها هستند که با هم تهافت دارند. اطلاقها را هم که شما میگویید خارج از حریم معناست. پس بنابراین آن جا حتی در متباینین هم باید بگویید که نه.
سؤال: این مثال که متباین نیست.
جواب: ثمن العذرة سحتٌ و لا بأس.... متباینین نیستند.
سؤال: عذرة هم شامل عذره حیوان ....
جواب: آن هم شامل همه میشود. این هم شامل همه دارد میشود.
سؤال: ...... یعنی باز هم مثال عموم و خصوص من وجه....
جواب: نه. این میگوید ثمن العذرة سحتٌ چه مأکول چه غیر مأکول. آن میگوید لابأس، چه مأکول، چه غیر مأکول.
سؤال:...؟
جواب: بابا آنها مخصص خود مفادها را داریم میگوییم. خود مفادهای هر دو که مطلق هستند. همه عذرهها را این دارد میگوید لابأس، همه عذرهها را آن دارد میگوید بأس هست در آن.
خب و حال این که خود شما در دیدنتان این نیست. فقهاء این نیست. و پر است فقه از خبران متعارضان به این شکل که یعنی به اطلاق است. پس بنابراین، این نشان به ما میدهد که این حرف یک جایش اشکال دارد یک مغالطهای توی این هست، توی استدلال شما یک جایش مغالطه است. حالا آن مغالطهاش کجاست ما نمیدانیم ولی این به ما این مطلب را نشان میدهد. این کأنّ یک اشکالی مثل اشکال نقضی است که هم مورد قبول شماست هم مورد قبول همه است. از این میفهمیم این جا یک اشکالی وجود دارد. و این حرفها درست نیست.
سؤال: یعنی این جا اگر این اطلاق را برداریم. بگویی به یک عذره اشکال دارد به یک عذره اشکال ندارد اینها با هم مدلولهایشان متهافت نیست؟
جواب: نه. چون وقتی مهمله باشد ممکن است آن به لحاظ بعضی افراد باشد، آن به لحاظ بعضی افراد باشد. آن به لحاظ بعضی اصناف باشد، آن به لحاظ بعضی اصناف.
سؤال: اصلش....؟
جواب: اصل طبیعت که اطلاق توی آن نباشد. اصل طبیعت که اطلاق نداشته باشد ...
سؤال: اصل عذره اشکال دارد، اصل عذره اشکال ندارد.
جواب: اصل میگویید دارید اطلاق معنا میکنید. یعنی ...؟ دارد میگوید مثل قضیه چی؟ مثل این که میگویند در مقام اصل تشریع است. خصوصیات را نمیخواهد بیان بکند. این جا روی این یک وجوبی هست، یک حرمتی هست. یک حرمتی هست حالا نمیگویم روی همهاش هست. روی بعضیاش. روی این یک حرمتی هم نیست. حالا نمیگویم روی کجایش هست یا کجایش نیست. اینها با هم تهافت ندارد که.
سؤال:...؟ عامین من وجهش چه جوری است...؟
جواب: عامین من وجهش را که ایشان خودش فرموده. اصلاً توی بحث عامین من وجه فرموده.
سؤال: مطلقین من وجه است. آیا توی عامین هم فرموده یا نه؟
جواب: ببینید ایشان در مطلقین من وجه فرموده.
سؤال: نقض...؟
جواب: حالا نقض این است که... اشکال این است که در مطلقینی که بتباین الکلی نه عموم و خصوص من وجه هستند. ایشان حرف را در مطلقینی که بتباین الجزیی و عموم و خصوص من وجه است فرمایش فرموده. اشکال این است که اگر این حرف شما آن جا درست باشد عین آن بیان در مطلقین بتباین الکلی هم که با هم تهافت داشته باشند مثل این مثالی که زدیم میآید. و حالا این که هیچ کس این جا ملتزم نیست. خود شما هم حتی نیستید توی ...؟ این نشان میدهد که پس این حرف درست نیست که یک جایش یک مغالطهای به کار رفته. این اشکال را بعضی بزرگان و اساتید و این حرفها هم دارند. اشکال دوم و بیان دوم که شهید صدر دارد آن این است که ایشان فرموده اگر این حرف شما درست باشد توی مدالیل وضعیه همین اشکال وارد است. همه جا اصلاً به عبارت من همه جا. اصلاً ما تعارضی پیدا نمیکنیم. چرا؟ چون توجه دارید که مصب تعارض، مدالیل تصوریه و استعمالیه است یا مدالیل جدّیه. اگر مثلاً یک کسی بگوید الخمر حلالٌ، الخرم حرامٌ. معنا را اراده نکرده باشد. میخواهد این الفاظ را یاد بگیرید. درست لهجه عربی یاد بگیرد. هی میگوید الخمر حلال، الخمر حرام. همین میخواهد الفاظ را بیان بکند. تصحیح لهجه بکند. تن صدایش را.... یک آقای طلبهای بود که حالا مریض است ظاهراً چند بار دیدیمش. یک وقتی توی جوانهایی که ما رفته بودیم همدان تابستانها برای ادامه تحصیل ایشان آمده بود همدان. میگفت که من ده جلسه یا یک ماه، حالا یادم رفته. رفتم منبر آقای کافی که این پیچ «و...؟ تطهیرا» را که ایشان چه جور توی حلقش میپیچد این را یاد بگیرم. توی خطبه منابرش که «و طهرهم تطهیرا» این را یاد بگیرم. همین تصحیح حلق. حالا معنایش هر چی میخواهد باشد. حالا این هی میگوید الخمر حلال، الخمر حرام. ولی اینها که با هم تعارض ندارد. حتی اگر قصد معنا هم... به این معنا که یعنی توی معنا هم استعمال بکند ولی مرادش نباشد. یک وقت الفاظ را بدون استعمال در معانی مسلّم است که ندارد. استعمال هم بکند ولی مرادش نباشد. این هم خبران متعارضان نیست. یا لااقل منصرف از این روایت است. خبران متعارضانی مقصود است که قصد معنا شده باشد. خب وقتی که این طور شد ما از شما سؤال میکنیم این که این مراد جدی است مدلول خود لفظ است یا عقل یحکم به به مقدماتی، یا یدرکه به مقدماتی؟ و به عبارة أخری مدلول تصدیقی ثانی آن به حکم عقل است. میگوییم آقا این متکلم است. در مقام تفهیم است. اگر این لفظ را گفته این معنا را اراده نکرده باشد و مراد جدیاش نباشد این خلف فرض است در این مقام. با این حرفها است که میگوییم تصدیق ثانی درست میشود. حتی آن جاهایی که ... اطلاق را بگذار کنار. آن جاهایی که بالوضع دو تا روایت متهافت به وضع این دلالت میکند بر یک مطلبی، آن به وضع دلالت میکند بر یک مطلبی. آن که مصب تعارض است و باعث آن تعارض و تهافت درست میشود مراد جدی است. مراد جدی که مدلول خبرین نیستند. پس بنابراین باب تعارض را بگذاریم کنار دیگه. خبران متعارضان هیچی را شامل نمیشود. آن مطلقها که آن اشکالش هست. وضعیات هم که اشکال مثل همان اشکال در وضعیات هم هست.
سؤال: درست نیست...؟
جواب: چرا درست نیست.
سؤال: این جا درسته عقل حکم میکند منتها به وسیله وضع و دلالت وضعی الفاظ و اینها است. ...؟ یک مراد جدی دستمان هست یک کلامی صادر شده حالا عقل میآید میگوید که این اگر کلام صادر بشود ...؟/ عقل حالا یک دیده اطلاقی برای آن قائل میشود.
جواب: هیچی فرقی بین المقامین نیست. آن جا در مطلق میگوییم این متکلم این لفظ را گفته در این معنا استعمال کرده، و مقدمات حکمت میگوید خب این معننا را هم لاحظ.... لفظش دلالت نمیکند، مقدمات حکمت میگوید این گوینده لاحظ بنحو اطلاق. این جا هم میگوییم این کسی که تلفظ به این کلام که این معنای وضعیاش و موضوع لهاش را افاده میکند خب این لفظ فقط میگوید این معنای موضوع له این است. این را به ذهن میآورد. حالا این را که به ذهن آورده عقل میگوید چرا به ذهن آورده. چرا به ذهن من منتقل کرد؟ مسخره میخواست بکند. همین جوری. میگوید نه. پس این استدلال است که میگوید اراده کرده. بنابراین همان جور که اطلاق را آن جا یک دلیل دیگری که میگوید که اطلاق را اراده کرده است این جا هم یک استدلالی است که میگوید همین را که به ذهنت منتقل کرده اراده کرده است. پس دالش غیر لفظ است. لفظ دال است بر اراده استعمالی و این که این معنا را به ذهن من آورده. اما این که حالا اراده جدی کرده آن استدلال دیگری است. آن دالش میشود دال دیگری. خب اگر شما دالهای دیگر را میگویید اجنبی از لفظ است و مدلول آخری است، باعث تعارض آنها نمیشود. خب این جا هم همین جور و هیچ فرقی بین این دو تا مقام نیست. این هم، این اشکال هم به محقق خویی قدس سره وارد است که اگر این حرف شما درست باشد باید همه جاها این حرف را بزنیم. همه جاها.
سؤال:...؟
و این معلوم است که خود شما بالاخره این اخبار یک موردی دارد یا ندارد؟ شما قبول دارید یا ندارید. پس باز این به ما میفهماند که این حرف یک جایش مغالطه توی آن هست. یک جایش اشکال دارد. حالا اشکالش کجاست نمیدانیم. ... بر این که بگوییم این حرف درست نیست. پس این هم درسته اول از اشکالاتی که میخواهد به مقدمات اشکال بکند. و اما نحوه دومش....
وصلی الله علی محمد وآل محمد.