لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بیان دیگری که برای عدم شمول اخبار علاج موارد عام و خاص من وجه را بیان شده فرمایش شهید صدر رضوان الله علیه هست. ایشان فرمودند که اگرچه ما تصویر کردیم که تبعیض در این جا ممکن است چون تعدد وجود دارد. یک شهادت سلبیه هست، یک شهادت ایجابیه هست، اما در عین حال احادیث علاج نمیتواند شامل بشود از جهت بعضی الفاظ مأخوذه در این احادیث. که حالا ایشان حدیث شریف قطب راوندی را مورد نظر قرار میدهند که در این حدیث آمده بود: «إذا جائکم حدیثان مختلفان» مثلاً. این واژه حدیث باعث میشود که ما بگوییم این روایت و هر روایتی که مشتمل بر این واژه هست از اخبار علاج نتواند موارد عموم و خصوص من وجه را بگیرد. چرا؟ برای خاطر این که خب اگر دو روایت داریم فرض کنید در همان مثالی که میزدیم یک روایت فرمود «عذرة کل ما لایأکل لحمه نجسة» و روایت دیگر فرمود فرضاً «عذرة کل طائر طاهرة» و ما آن حدیث اول را بر دوم ترجیح دادیم. بگوییم مشمول اخبار علاج میشود و میگوید حدیث اول را ترجیح بده «و دع» آخر را. خب آن آخر را که میگوید کنار بگذار آن حدیث دیگر را کنار بگذار به کجایش میخواهید تطبیق بکنید. به آن شهادت سلبیه میخواهید یا به خود آن امر ایجابی میخواهید. اگر به آن سلبی بخواهید تطبیق بکنید. یعنی آن شهادتی که این روای دارد میدهد به سکوتش که امام مخصصی نیاورد، قیدی بیان نفرمود به این میخواهید تطبیق کنید یعنی این را رهایش کن. یا آن مشهودٌبه به این سکوت که کار امام و سکوت امام باشد به آن میخواهید تطبیق کنید که امام هم بالاخره مطلبی فرمودند و به حسب شهادت سلبی این آقا میخواهد بگوید امام هم سکوت کردند و بیان نفرمودند مقیدی، مخصصی، چیزی را. این که دع الآخر کنار بگذار دیگری را که این روایت بر آن دلالت میکند. یا لازمه این که میگوید آن را بگیر این است که آن را کنار بگذار. هر کدام را بخواهید حساب بکنید. چون لازمه اخذ به آن این است که دیگه آن را کنار بگذار. چه این عبارتی که و دع الآخر. که فرموده است آن را بگیر آن را کنار بگذار. این را میخواهید به چی تطبیق بکنید. اگر بخواهید تطبیق کنید به آن امر سکوتی، آن امر سلبی چه از ناحیه راوی و چه از ناحیه امام این امر سلبی. خب اشکالش این است که به این امر سلبی حدیث صادق نیست. دارد میگوید آن حدیث را بگیر، آن حدیث را رد کن. ظاهرش این است که حدیث، واژه حدیث به آن امر سلبی اطلاق نمیشود. به خود آن امر سلبی اطلاق نمیشود. و هم چنین که بگوییم یک حدیثی از امام سراغ دارم. چیه حدیثش؟ همین طور نشسته بود حرف نمیزد. سکوت امام که کسی نمیگوید حدیث. یا به سکوت راوی هم نمیگویند یک خبری به ما داد، چه خبری؟ نشسته بودیم او ساکت بود. این خبر را نمیگویند. پس بنابراین سکوت نه اسمش حدیث است و نه اسمش خبر است. خبرین متعارضین شاملش نمیشود حدیثین متعارضین هم... حدیث هم شامل آن نمیشود. و اگر بخواهید این را تطبیق بدهید به آن کلام منقول عن الامام علیه السلام. آن امر ایجابی. بگوید این حدیث را بگیر، آن حدیث را بگذار کنار. یعنی آن امر ایجابی، آن الفاظ، آنها را بگذار کنار. خب اشکالش این است که یعنی آن حدیث را بگذار کنار بکله حتی به مورد افتراقش هم دیگه اخذ نکن. مورد اجتماعش را که میگذاری کنار، مورد افتراقش را هم دیگه اخذ نکن به آن کأن لم یکن حساب کن آن حدیث را. این هم خلاف ظاهر اخبار علاج است که در صدد علاج تعارض به مقدار مشکل است. نه کل حرف... خب حالا یک جایش مثلاً یک کلامی امام فرموده حالا یک موردش با این تعارض دارد با آن عموم و خصوص من وجه، نود درصدش، نود و پنج درصدش، نود و نه درصدش تعارض ندارد. حالا یک جایش فقط با این تعارض پیدا کرده. این هم خلاف ظاهر اخبار علاج است. پس بنابراین اشکال ثبوتی این جا وجود ندارد. اشکال اثباتی است که امام کلمه حدیث را در عبارتشان اخذ فرموده. حدیث به آن که قابل تطبیق است لا یمکن أن یراد. به آن که یمکن أن یراد قابل تطبیق نیست. مثل حرفی که در معاملات گفته میشود. ماوقع لم یقصد و ما قصد لم یقع. این واژه حدیث که در این روایات و بعضی این روایات آمده این نسبت به آن که قابل تطبیق است که آن امر ایجابی باشد بگوید آن را کنار بگذار، این قابل اراده نیست. و خلاف ظاهر است که... به آن که قابل اراده هست که آن امر سلبی باشد حدیث صادق نیست. قابل تطبیق نیست.
پس نتیجه این میشود که به این بیان میفرمایند که شامل نمیشود.
خب این فرمایش فرمایشی است که درست اگر بگوییم حالا هست، قبول بکنیم فرمایش را گفت راجع به آن احادیثی درسته که کلمه حدیث توی آن هست. اما آن روایاتی که کلمه حدیث در آن نیست، «ما» هست، چیزی که، خذ بما خالف العامة. این اشکالی ندارد. خود ایشان هم حالا بعداً یک بیانی دارند ایشان بعداً خواهیم گفت که ایشان میفرمایند «ما»ی موصوله همه چیز را میگیرد. و ایشان فقط محاسبه کردند فرمایششان را در آن جایی که واژه حدیث هست. حالا ما اضافه کردیم خبر را هم. آنهایی هم که دارد خبران مختلفان به همین بیان میتوانیم بگوییم که چون خبر گفته نمیشود به آن امر سلبی باز. و به آن امر ایجابی هم خبر گفته میشود باز همان اشکال را مثلاً دارد. ولی آنجاهایی که هیچ کدام از اینها نیست نه کلمه و واژه خبر است، نه واژه حدیث است اگر داشته باشیم و معتبر باشد سندش این بیان آن جا نمیآید.
سؤال: «ما»ی موصوله ممکن است یا خبر است یا فتوا. قبلاً فرمودید «ما»ی موصوله یا فتوای عام است یا آن حکمی که قاضی عامه میداده یا خود روایت. خب اینها همه باز هم کلام میشود.
جواب: چرا؟
سؤال: فتوای عامه ...؟
جواب: نه. «ما» یعنی آن بخشی، آن بخش هم «ما» هست. آن بخشی که موافق عامه است بگذار کنار.
سؤال: شامل ....
جواب: ما نه به خبر تطبیق میکنیم. مفاد خبر. به مفاد خبر. آن بخشی از مفاد خبر مشمول «ما» هست. خذ بماخالف العامة و دع ما... یعنی آن بخشی که از معنا و مفاد که موافق عامه است. نه حدیث میگوییم نه سکوت میگوییم. میگوییم آن چه آن مضمونی که مخالف عامه است.
سؤال: ایشان میخواهد بگوید راوی دو تا کلام دارد. یکی سلبیه که از ...؟ استفاده کرده یکی هم ایجابیه. این که شما دارید میفرمایید یک کلام است اما میگویید دو تا مفاد ایجابی و سلبیه داریم. اما این با شهید صدر نمیسازد. شهید صدر میگفت دو تا کلام اصلاً روای دارد. دو تا دال هست. این که شما میگویید.
جواب: میدانم ایشان این طور فرمودند که ما یک امر سلبی داریم یک امر ایجابی داریم کلمه حدیث که در روایت مأخوذ است قابل تطبیق بر سلبیه نیست. چون آن حدیث نیست. بر ایجابیه هست اما نمیشود اراده بشود. چون حدیث موضوع حکم واقع شده. جواب این است که بله توی بعضی روایات حدیث موضوع حکم واقع شده همان طور که شما میفرمایید اما توی همهاش که این جوری نیست. آنهایی که حدیث موضوع حکم واقع شده یا آنهایی که خبر موضوع حکم واقع شده این بیان شما میآید. آنها شامل نمیتواند بشود. اما آنهایی که حدیث در آن اخذ نباشد «ما»ی موصوله است. «ما»ی موصوله حدیث را شامل میشود، سلب را شامل میشود، مضمون را شامل میشود، بخشی از مضمون را شامل میشود. «ما» یعنی آن بخشی از مضمون که موافق عامه است. خب اشکال ندارد این جوری معنا بکنیم.
سؤال: این با کلام شهید صدر نمیسازد. ایشان سلبیها را خودش کلام میداند. نه مفاد یک کلام.
جواب: بابا دیگه کلام نیست. آن جایی که حدیث باشد کلام میشود اگر حدیث نبود که کلام نمیشود که. فرمایش ایشان در حدیث است که میگوید کلام. و الا در غیر آن که نمیفرماید کلام است.
خب ایشان هم فلذا خودش فرموده که در ...
إنّ مهم دلیل الترجیح هو روایة الراوندی قد اضیف فیه الترجیح بموافقة الکتاب و مخالفة العامه الی الحدیثین حیث قال(ع) إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فأعرضوهما علی کتاب الله و هذا لایشمل موارد العامین من وجه. . لانّ الحدیث لا یصدق علی الشهادة السکوتیة السلبیة مستقلاً، کما لا یصدق علی جزء مدلول الحدیث و هو خصوص دلالته فی ماده الاجتماع-فان ارید تطبیقه علی الشهادة السلبیة بالخصوص فهو غیر صحیح لعدم انطباق العنوان المأخوذ فی دلیل الترجیح علیهما و إن أرید تطبیقه علی الشهادة الایجابیة أو تمام الحدیث و هذا منافٍ مع ظهور السیاق النفی... سیاقیه النفی ...؟ اخبار العلاج یقضی بإنها بصدد العلاج و الاسقاط بمقدار التعارض لا اکثر من ذلک.
این بیان است. خب ما میگوییم این بیان شما را قبول. اما بیان شما در کجا میآید؟ در جایی که واژه حدیث اخذ شده باشد یا خبرین اخذ شده باشد. این را نمیتوانید تطبیق کنید. نه چون حالا به بیان بهتر میگویید احتمال هست که به سه جا میتواند فرض کنید میخواهید تطبیق کنید.
یکی به آن شهادت سلبیه که به این حدیث نمیگویند.
یکی به کل ایجابی این هم که آن مشکله را دارد که پس یعنی همه را بگذار کنار حتی مابه الافتراقش را.
یکی نه فقط به آن مقطع جزء آن ایجابی که همان جایی باشد که مخالفت با آن دارد. این هم اشکالش این است که به این جزء هم حدیث نمیگویند. حدیث کلش هست نه خصوص آن جزء حدیث باشد.
پس بنابراین جای تطبیق ندارد و این همان بیانی که گفتیم. آن که تطبیق میشود قابل اراده نیست. آن که تطبیق نمیشود میشود اراده کرد ولی خب تطبیق نمیشود حدیث شاملش نمیشود.
جوابی که این جاممکن است بدهیم خدمت این بزرگوار و سابقاً هم اشارهای داشتیم...
سؤال: ....
جواب: نه آن جاهایی که ...
سؤال: ....
جواب: نه نه. آنها نه. آنهایی که «ما» به کار رفته دو قسم است. یک قسمش هست که قبلش حدیثان سؤال کرده این «ما» معلوم است یعنی حدیث. آنها هم همان است حکم آن را دارد. آن جاهایی که مسبوق به این امور و ملحوق به این امور نیست.
سؤال: ...
جواب: مثل این که گمان کند ...؟ یکی از خبرهای حسن بن جحد این جور باشد.
و اما جوابی که ممکن است خدمت ایشان داده بشود در کل، به کل. این است که ما نختار که بر آن امر ایجابی حمل میکنیم نه بر آن امر سلبی که بگویید حدیث صادق نیست بر آن. دع یعنی آن امر ایجابی را. اما آیا اگر به ایجابی برگردندانیم معنایش این است که همه را بگذار کنار یا فی ما تعارض را بگذار کنار؟ میگوید این حدیث را بگیر آن را بگذار کنار. آن را بگذار کنار بالمرة یا فی ما تعارض؟ چون دارد علاج تعارض را میگوید و مسأله تعارض را میخواهد حل بکند به تناسب حکم و موضوع مقصود فی ما تعارض است. نه یعنی کلش را بگذار کنار. بنابراین اگر معنا بکنیم او را، آن حدیث را بگذار کنار یعنی کل این حدیث را بگذار کنار؟ بله اشکال این است که.. ظاهرش این است که این در مقام است نمیشود اراده بشود. تطبیق درسته نمیشود اراده بشود. اما اگر بگوییم به تناسب حکم و موضوع آن که عرف میفهمد میگوید آقا آن را رها کن، آن را بگذار کنار یعنی فی ما تعرض. در موردی که این حرف تعارض دارد. در آن جایی که با این ناسازگار است.
سؤال: .... تبعد در صدور که حکم...
جواب: نه نمیگوید.... نه میگوید بگذار کنار... نمیگوید که صادر نشده این کلام. دع، رها کن آن را. یعنی عمل به آن نکن.
سؤال: آقا ضیاء و اینها هم همین را میگفتند.
جواب: بابا آقا ضیاء یک چیز دیگه میگفت.
خب پس بنابراین نمیگوید صادر نشده آن کلام. مثل این که بگوید. مثل آن جایی که یک دلیل گفته أکرم کل عالمٍ، ان گفته لاتکرم الفساق من العلماء میگوید به آن عام رها کن آن قسمتش، آن عمومش را رها کن. به این خاص اخذ بکن و تخصیص بزن آن را.
این جا هم دارد همین را میگوید میگوید این روایتی که مخالف عامه است بگیر، حکم را این را بگیر، آن را ها کن. یعنی فی ماتعارض با این رها ک.
سؤال: .... انصراف داده از آن.
جواب: به آن ...؟ لفظ حدیث را شامل خود آن امر ایجابی میکنیم اما وقتی میگوید دع او را در این مقدار است. یا اگر آن که دع ندارد. لازم این که میگوید او را بگیر این است آن را در آن قسمتش آن را رها بکن. اگر این جوری معنا بکنیم اشکالی ندارد کما این که گفتیم صاحب تسدید الاصول همین جور معنا کردند حدیث را.
سؤال: تبعض...
جواب: بابا این تبعض نمیشود. تبعض در صدور اشکال داشت، تبعض در اراده که اشکال ندارد.
سؤال: یعنی چه؟ یعنی آنها میگفتند که نسبت به مورد اشتراک روایت را قبول نکن، افتراقش را بذپرد...
جواب: نه نه. بگو صادر نشده. یعنی نگفته، از زبانش در نیامده. خب یک کلام نمیشود هم درآمده باشد هم در نیامده باشد. اما نه این که آن قسمتش را بگو اراده نشده عمل نکن، این که عیب ندارد که.
و این جمعش این جوری میشود. میگوید آن قسمت را رها کن نه این که صادر نشده. میگوید رها کن.
سؤال: به حسب ... با آن ثبوتی که درستش کرده بگوید ثبوت ما اثباتش صحیح نیست دیگه. شهید صدر ثبوتی که مثلاً امثال آقای خویی گفته بودند گفت با این ثبوت درست نمیشود. این ثبوت خاص خودش را درست کرد. میگوید به آن ثبوتی که من درست کردم عرفی نیست. در مقام دفاع از ..
جواب: نه دقت بفرمایید. کجایش میگوید عرفی. میگوید عرفی. میگوید اگر بخواهید به سلبش بزنید این که حدیث صادق نیست. اگر بخواهید به خود حدیث بزنید اشکالی ندارد....
سؤال: این ...؟ کردنش غلطه. کل مدلول، جز مدلول اصلاً ثبوتش را با غیر اینها درست کرده بود. جزء مدلول، کل مدلول.
جواب: به حدیث که زد ایشان چرا میگوید خلاف عرف است؟
سؤال: نباید که جزء و کل را مطرح بکنید.
جواب: حالا صبر کنید ببینید. چرا فرمود به حدیث که بزنید خلاف عرف است؟
سؤال: لازمهاش تبعض است.
جواب: نه بابا، نه چون لازمهاش تبعض است. خواندم عبارتش را، و إن أرید تطبیقه علی الشهادة الایجابیه أو تمام الحدیث فهذا منافٍ مع ظهورٍ سیاقی نفهمه لأخبار العلاج یقضی بإنها بصدد العلاج ...؟ بمقدار التعارض لا اکثر. درست. جواب این است که چون در همین مقام است پس وقتی میگوید که آن ایجابی را رها کن یعنی همان مقدارش که منافات دارد رها کن نه کلش را رها کن تا شما بگویی منافات دارد با آن امر سیاقی. آن امر سیاقی قرینه میشود برای این که بگوید این حدیث را در آن مقدار رها کن. نمیگوید صادر نشده،
سؤال: حاج آقا شما دیروز فرمودید اگر به روایاتی که میگوید خذ بماخالف العامة و دع ما وافق... این جا تبعض لازم میآید. پس باید بیاییم به آن روایاتی که فقط یک قسمت را گفته تمسک میکنیم آن جا تبعض لازم نمیآید. دیروز شما فرمایشتان همین بود. که بیاییم به آن روایاتی که یک شقش را گفته تمسک بکن آن جا دیگه تبعض لازم نمیآید اما اگر به آن روایاتی که میگوید مخالف عامه را بگیر، موافق را رها کن تبعض لازم میآید. دیروز فرمایش خودتان بود.
جواب: صاحب کلام هست. امروز تکرار میکنیم این حرف را. نه این جوری. گفتیم باید در آنهایش حرف بزنیم نه این که آنهایش هم معنایش این است. گفتیم قدر متیقن آن است فعلاً در آن میگوییم. که تدع الاخر نداردفعلاً آن را. ببینید پس اگر ما این روایات را این جوری بگوییم. بگوییم آن رویاتی که میگوید خذ بماوافق الکتاب و دع ما خالف الکتاب یعنی دع ما خالف الکتاب فی مورد تعارض. در مورد ناخوانیاش با آن نه مطلقا. خب دیگه خلاف ظهور سیاقی نیست. اصلاً اگر معنای عبارت این باشد.
سؤال: مراد از همان اول مقید بوده.
جواب: بله معنایش اصلاً اینه.
سؤال: اصلاً این خروج از بحث است با حرف شهید صدر نمیسازد. شهید صدر طبق آن ثبوتی که درستش کرد باید بگوید آن ثبوت من عرفی نیست. ثبوت ایشان این طوری بود که دو تا شهادت سلبیها با هم تعارض میکند...
جواب: شهید صدر آن مطلب را برای این که در جایی که وحدت هست بخواهیم بگوییم صدور را درست کنیم یعنی مرجحات صدوری را چه جور میتوانیم تصویرش بکنیم در عامین من وجه..
سؤال: حسب فرض آن یکی راهها هم غلط است. باید از همین راه...
جواب: صبر کنید. نه آقای عزیز خوب دقت کنید. شهید صدر برای اینکه مرجح صدوری را تصویر کنند آمدند گفتند که ما میآییم دو تا چی درست میکنیم تا از وحدت بیاوریم بیرون. صدوری. اما جایی که صدوری نیست به صدور کاری ندارد مثل مرجح مضمونی، مثل مرجح جهتی که قبول دارند موافقت کتاب، مرجح صدوری نیست، مضمونی است. و مخالفت عامه هم مرجح جهتی است و صدوری نیست. ما هم داریم عرض میکنیم ما دو تا مرجح که بیشتر نداریم. این روایت قطب رواندی هم که شما قبول دارید، روایت قطب راوندی که دارید از باب مثال یا اهم روایات علاج ذکر میکنید اعرضوهما علی کتاب الله و علی اخبار عامه هست. پس مرجح صدوری نیست اینها. مرجح جهتی و مرجح مضمونی است. وقتی مرجح صدوری نبود مضمونی و جهتی بود اگر بگوییم آقا معنایش این است که میگوید آن حدیث را بگذار کنار معنایش این نیست که یعنی آن حدیث را بالمرة بگذار کنار. یعنی فی ما تعارض. به تناسب حکم و موضوع یعنی فی ما تعارض بگذار کنار آن را و عمل به آن نکن. بنابراین مشکلی پیش نمیآید و این که شما میفرمایید که اگر بخواهیم به سلبی بزنیم آن جوری میشود اگر بخواهیم به این بزنیم معنایش این است که کل حدیث را بگذار کنار. نه معنایش این نیست که کل حدیث را بگذار کنار. این به تناسب حکم وموضوع یعنی فی ما تعارض بگذار کنار. حتی نمیگوید فی ما تعارض صادر نشده. چون مرجح صدوری نیست. میگوید آن را بگذار کنار عمل نکن. خب اشکالی ندارد. پس بنابراین این که ایشان... این کلام در حقیقت همان من تقریر دارم میکنم و همان مطلبی که قبلاً عرض کردیم از شیخنا الاستاد در تسدید الاصول. که اصلاً مفاد کلام. عرف این جوری میفهمد. میگوید بگذار کنار آن را یعنی فی ما تعارض.
خب در عامین متباینین یعنی آن جا که دو تا روایت تباین کلی داشته باشند ما تعارضش همهاش است. باید همهاش را بگذاری کنار. این جا که عموم و خصوص من وجه است ماتعارضی بخشی از آن است خب آن را بگذارید کنار.
سؤال: از قبیل عام و خاص میشود این که شما فرمودید؟
جواب: بله. یعنی خاص قرینه میشود که... نمیشود که عام صادر نشده. قرینه میشود که درعام اراده نشده آن قسمتش را در عام نباید عمل کرد. این جا هم همین میشود.
خب پس بنابراین، این راهی هم که ایشان برای عدم شمول فرموده است میتوانیم این جور از آن تخلص کنیم. علاوه بر آن حرفی که دیروز عرض میکردیم. دیروز ما عرض کردیم که این دو تا خبر متعارض خبرین متعارضین خب در اثر تعارض ادله نتوانست بگیرد این دو تا را. این که ادله نمیتواند این دو تا متعارض را به نحو عموم و خصوص من وجه را بگیرد این مع غض النظر از اخبار علاج است وقتی اخبار علاج را ضمیمه میکنیم و پیدا میشوند اخبار علاج موجب انقلاب وصف میشود. ما یک انقلاب نسبت داریم که ان شاء الله بحثش میآید. یک انقلاب وصف میشود. مع غض از اخبار علاج اینها متعارضین هستند. با توجه به اخبار علاج میشود قرینه و ذوالقرینه. اگر اخبار علاج نبود آن میگوید که عذرة کل ما لا یأکل لحمه نجسة، آن میگوید عذرة کل طائر طاهرة، توی کلاغ مثلاً اینها با هم تعارض پیدا میکند. چون ما لا یأکل لحمه مثلاً هست کلاغ پس آن میگوید نجسة، این طائر است آن میگوید پاک است. این جا با هم تعارض میکنند لولا ادله علاج. تعارض دارد. ادله علاج به ما میگویید شما چون این مخالف عامه هست این عذرة کل ما لایأکل لحمه، این را بگیرید. مراد من این جاست. خب وقتی شارع گفت مراد من این جاست به دلالت التزام میگوید پس آن جا مراد جدی من نیست. آن مراد جدی مولی نیست. خب مراد جدیش نبود دیگه تعارض ندارند این دو تا با هم دیگه. ادله حجیت خبر واحد میتواند آن را بگیرد بلااشکال. آن که نمیتوانست بگیرد در اثر این که وصف تعارض داشتند. با توجه اخبار علاج وصف تعارض تبدیل میشود، انقلاب میشود به ملائمت بین این حدیث و آن حدیث. به این که این مراد جدی ما آن است که در این خبر گفته شده بنابراین آن جا مراد جدی ما نیست وقتی مراد جدی مولی نبود خب اشکالی ندارد میگوییم آن صادر شده ولی این بخشش مراد جدی نیست مثل عامی که مخصص دارد. نه این که عام صادر نشده، عام صادر شده به اندازه مخصص مراد جدی مولی نیست. بنابراین، این هم یک قسم انقلاب است. یک انقلاب نسبت داریم که ان شاء الله بحثش میآید که نسبت را عوض میکند یعنی به این معنا که مثلاً قبلاً تباین کلی بود حالا بعد از این که تخصیص میخورد یکی تبدیل میشود تباین کلی به عموم و خصوص مطلق. از تباین کلی برمیگردد نسبت به عموم و خصوص مطلق. این چیزی است که بعداً خواهد آمد. اما این جا انقلاب در وصف است. نه در نسبت. هنوز هم این دو تا عام و خاص من وجه هستند. نسبت عام و خاص من وجهی از بین نمیرود. اما وصف تعارض تبدیل میشود به وصف آخری با توجه به این. بنابراین اشکالی ندارد به این بیان هم بگوییم اخبار علاج شامل میشود.
این بیان، با آن بیان قبلی که از تسدید الاصول نقل کردیم فرقش اینه. که در آن بیان قبلی اصلاً میگوید مفاد این خود این حدیث... خود این دارد میگوید که آن را به این مقدار بگذار کنار. خود لسانش اصلاً اینه. در این بیان نمیگوییم که لسان این است. میگوییم وقتی که ضمیمه شد اخبار علاج را ضمیمه کردیم تبادل وصف میشود شمول ادله حجیت نسبت به آن بلااشکال میشود به ادله حجیت خبر ثقه تمسک میکنیم در آن خبر مرجوح چون اشکالی دیگه ندارد که ما آن خبر مرجوح را اخذ بکنیم. خب این بحث پایان یافت راجع به آن قسم اول.
این جا شهید صدر رضوان الله علیه یک مطلبی دارند این مطلب را در دوره مباحث فرمودهاند.در دوره بحوث مثل این که نفرمودند یا چشم من نخورد در بحوث که مطرح کرده باشند. در مباحث حضرت آقای حائری دام ظله آن جا تقریر فرمودند و آن این است که ایشان میفرماید اگر اخبار علاج هم نگیرد عامین من وجه را نسبت به ماوفق الکتاب و ما خالف العامه ولی اخبار علاج هم نگیرد باید همین قانون را آن جا هم پیاده بکنیم به خاطر جمع عرفی و مقتضای جمع عرفی اصلاً این است. و به عبارةٍ أخری این اخبار علاجی که دارد میگوید ما وافق الکتاب را بگیر یا ما خالف العامه را بگیر یک مطلب تعبدی را نمیگوید. براساس یک مطلب طبق قاعده است. بنابراین، آن اخبار هم صرف نظر از آن اخبار هم بکنیم قاعده اقتضاء میکند که ما در عامین من وجهی که یکیاش موافق کتاب است و یکیاش مخالف کتاب است موافق کتاب را بگیریم و مخالف کتاب را هم در مقداری که مخالف کتاب است دست برداریم و به آن عمل بکنیم. و هم چنین مخالف عامه را کنار بگذاریم،.... مخالف عامه را بگیریم و به موافق عامه در آن مقداری که موافق عامه است عمل نکنیم. ولو اخبار علاج هم بگوییم اصلاً شامل نمیشود. به چه بیان؟
بیانی که ایشان افاده میفرماید این است که میفرمایند وقتی دو تا خبر تعارض داشته باشد یعنی دوتا خبری که در تعارض بدوی، غیر مستقر در وهله برخورد میبینید با هم ناسازگاری دارند ابتدائاً عرف به حسب قواعد محاوره میآید توی مدلول استعمالی اینها دستکاری میکند. اگر توی مدلول استعمالی نشد در رتبه بعد میرود در مراد جدی، سر مراد جدی. مثلاً فرض کنید اخباری داریم که دلالت میکند بر این که کفار نجس هستند. به صراحت دلالت میکند بر..... عکسش... دلالت میکند بالصراحه بر طهارت کفار. ما اخبار این جوری داریم. از آن طرف اخباری داریم که ظهور دارد در نجاست کفار. خب این دو طایفه خبر آن بالصراحه میگوید کفار پاک هستند این بالظهور میگوید کفار نجس هستند. مدلول استعمالی این دو تا، این ظهور در نجاست است آن صراحت در طهارت است. یک وقت این جا ما میگوییم که جمع عرفی این دو تا دارند به این که به قرینه آن اخباری که صراحت در طهارت دارند حمل میکنیم اخباری که ظهور در نجاست دارند بر نجاست تنزیهی. این که مکروه است مزاوله با آنها. و ترتیب آثار طهارت با آنها. مکروه است. اگر گفتیم این نمیشود. نجاست را حمل بر تنزیه کردن این خلاف ظاهر است. این عرفی نیست. اگر این راه بسته شد این جمع را نتوانستیم بکنیم حالا عرف میرود سر مراد جدی. مراد جدی این جا برخلاف آن مراد استعمالی متعاکس است. یعنی آن که ظاهر در نجاست بود این از نظر مراد جدی قطعاً مخالف عامه است چون عامه قائل به طهارت کفار هستند. نمیشود این جا امام تقیه کرده باشد. اما در آن طهارت چی؟ چون حرفی است موافق عامه. آن طهارت حرفی است در مراد جدی که نگاه بکنیم پس عرف در این جا چه میگوید؟ از آن جا که دستش قطع شد میآید میگوید خب معلوم است امام آن که فرموده طاهر است. بالصراحه فرموده آن را برای تقیه گفته. و این که فرموده نجس است برای بیان حکم واقعی فرموده. این جمعی است که عرف میکند حالا این میزان را شما بیایید در عام و خاص من وجه. همین قانون جمع عرفی را بیایید در عام و خاص من وجه. اگر یک ... آن جا فرموده: «عذرة کل مالایأکل لحمه نجسة» این جا فرموده: «عذرة کل طائر طاهرة» و عامه حرفشان چیه؟ عامه حرفشان این است که همه مأکول اللحمها پاک هستند. فلذا آن روایت را مقدم داشتیم. آن روایتی که میگوید که نجسةٌ. خب وقتی نظر عامه این شد که آنها دارند میگویند عذره هر عذره ما لایأکل لحمهای چه طائر باشد، چه غیر طائر باشد پاک است. پس معلوم میشود این جا که فرموده هر طائری عذرة هر طائری این جا فرموده است که پاک است الان کدام موافق عامه میشود؟ این که گفته طاهر است موافق عامه میشود. چون اینها میگویند پاک است. این قسمتش را معلوم میشود که برای چی فرموده؟ عرف این جوری جمع میکند. میگوید این قسمتش را معلوم میشود برای تقیه گفته. این بخش را برای تقیه فرموده. این مال مخالفت عامه. موافقت این.... این قسمت موافقت و مخالفت عامه را میگویند طبق قاعده است، این جوری. اما در قسمت موافق کتاب و مخالف کتاب. آن جا را هم ایشان این جوری درست کرده. فرموده ما به اخبار علاج آن جا احتیاج نداریم. آن جا یک اخباری داشتیم که آنها میگفت ما خالف الکتاب باطلٌ، زخرفٌ، لم أقله. ما خالف الکتاب «ما» آن موصوله است. شامل حدیث میشود، شامل مذهب میشود، شامل بخشی از کلام میشود، شامل مضمون کلام میشود. شامل همه اینها میشود. خب اگر یک روایتی مثلاً گفت که اکرم العالم. یک روایتی گفت لاتکرم الفاسق خب در عالم فاسق اینها تعارض میکنند. حالا اگر از کتاب خدا فهمیدیم «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» فهمیدم برای علم خیلی مرتبه قائل است به جوری که فسق و اینها مانع احترام عالم نمیشود. حیث علمشان. مثلاً اگر کسی گفت ما از کتاب خدا، روح کتاب خدا این را میفهمیم. خب این جا آن حدیثی که میگوید لاتکرم الفاسق این اطلاقش، این شمولش که میگوید فاسق حتی اگر عالم باشد حرام است اکرامش با کتاب خدا نمیسازد. پس آن حدیثی که میگوید ماخالف الکتاب درست نیست بگذار کنار آن حدیث میگوید این بخش مراد نیست در لاتکرم الفاسق. آن فاسقی که عالم است مراد نیست. خب وقتی آن مراد نشد معارضه بین این دو تا دیگه از بین میرود. بنابراین آن میشود فاسق غیرعالم قهراً. خب تخصیص میزنیم. پس ما به اخبار علاج احتیاج نداریم. طبق همان قانون، طبق آن روایات در موافقت کتاب این حرف را میزنیم.
سؤال: زخرف اخبار علاج نبود.
جواب: نه آن اخبار علاج نبود. چون... پس بنابراین، این بیانی است که حالا ایشان فرموده در دوره سابقه این مطلب را در مباحث الاصول ایشان فرمودند. آیا این مطلب تمام است و ما میتوانیم طبق قاعده این حرف را بزنیم و بگوییم ولو اخبار علاج نباشد توی عموم و خصوص من وجهها این باید همان عملی را بکنیم که اگر اخبار علاج را میگفتیم شامل است. این مطلب را ان شاء الله فردا بررسی باید بکنیم.
وصلی الله علی محمد وآل محمد.