لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِیجَةَ الْکُبْرَى صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام
بحث در فرمایش منسوب به شهید صدر بود که ایشان فرمودند اگر اخبار علاج هم شامل موارد عامین من وجه نشود اما در عین حال همین قواعد را باید آن جا اعمال کنیم از راه دیگری. اما در جایی که عامین من وجه ما یکی مخالف کتاب باشد و یکی موافق کتاب باشد. خب اگر به اخبار علاج اخذ میکردیم اخبار علاج میگفت چی؟ میگفت خذ بماوافق العامه ما خالف... خذ بما وافق الکتاب و اترک ما خالف الکتاب. آن را بگذار کنار. حالا که گفتیم اشکال دارد در اخذ به اخبار علاج در عین حال همین راه را باید بپیماییم، چرا؟ اخذاً به آن ادله عامهای که میگوید ما خالف الکتاب فأترکه. هر چه مخالف کتاب هست ترک کن آن را، کنار بگذار آن را. آن ما خالف الکتاب شامل میشود «ما»ی موصوله در آن جا هم حدیث را، هم اطلاق را، هم عموم را، هم مذهب را، هر چیزی که مخالف کتاب است. همه را شامل میشود. پس به حکم این روایات این دو خبری که به نحو عموم و خصوص من وجه با هم تعارض دارند آن بخشی از روایت که مخالف کتاب هست آن روایتی که مخالف کتاب هست به حکم این روایت از حجیت میافتد و ساقط میشود وقتی آن از حجیت افتاد و ساقط شد بنابراین آن عام آخر که با آن نسبتش عموم و خصوص من وجه بود و موافق کتاب بود این بلامعارض میشود. چون معارضش از حجیت ساقط شده به حکم این روایات. او میشود بلامعارض پس بنابراین ادله حجیت شاملش میشود اخذ به آن میکنیم. بنابراین فرقی نکرد ما اخبار علاج را بگوییم این جا هم میآید یا بگوییم اخبار علاج نمیآید. اگر نیاید هم باز راه همین است و همین را باید گفت.
این در نسبت به این مرجح که اخذ به موافق کتاب باشد.
خب حالا این را محاسبه کنیم تا برسیم به آن مطلب بعدی که مرجح مخالفت عامه باشد.
عرض میکنیم به این که تارةً این دو دلیلی که عموم و خصوص من وجه هست قیدشان تارةً آن که مخالف کتاب است تباین بالکلی دارد یعنی کل مدلولش مباین است با کتاب. بحیث که اگر حجت بود فرضاً یا اگر معارض نداشت اصلاً کل مدلولش مخالف با کتاب بود. نه به نحو تخصیص، نه به نحو این که اخص از کتاب باشد، نه به نحوی که مقید کتاب بخواهد باشد. اصلاً مباینت داشت مدلولش با کتاب. تارةً این جور است. اگر این جور است اصلاً از موضوع اخبار علاج هم خارج است، از این هم خارج است. چرا؟ چون گفتیم آن روایات میگوید ما خالف الکتاب زخرفٌ باطلٌ و امثال اینها آن مال همین موردی است که آن مروی بالمرة و به جمیع مدلولش با کتاب تباین دارد. و نسبتش با کتاب اخص مطلق و اینها نیست. این مال آن. اگر این جور است از اول تعارضی نیست چون آن شرط حجیت خبر را ندارد. یکی از شرایط حجیت خبر واحد این است که مخالف با کتاب به نحو تباین نباشد. بنابراین اگر اخبار علاج را هم میگفتیم شامل این جا میشود این مورد تخصصاً خارج بود. چون اخبار علاج مال جایی است که اطراف تعارض حجیت شأنیه را داشته باشند. هر کدام فی نفسه جامع شرایط حجیت باشند. اشکال فقط در سر این است که تعارض دارند با هم دیگه و الا این لو خلی و نفسه تمام است. همه شرایط حجیت را دارد. آن هم لو خلی و طبعه تمام شرایط حجیت را دارد. پس اگر این دو تا که با هم عموم و خصوص من وجه هستند آن که مخالف کتاب است تخالفش به نحو تخالف تباینی با کتاب است این اصلاً شامل نمیشود و حجت نیست. و از بحث خارج است. و اگر نه آن تخالفی که با کتاب دارد به نحو این است که کتاب را تخصیص میزند، تقیید میخواهد بکند. اگر به این نحو است اینها اصلاً مشمول آن ادله ماخالف الکتاب را کنار بگذار نمیشود. و الا بخواهد شامل بشود همه مقیدات کتاب و مخصصات کتاب را باید بگویید حجت نیست. کتاب فرموده «حرم الربا» روایت آمده گفته «لاربا بین الولد و الوالد» خب مخالف کتاب است. خب و اترک ما خالف الکتاب این را میگیرد؟ خود ایشان هم قبول ندارد که میگیرد.
سؤال: ... استاد پس طبق این بیان باید این جابر جاهایی دیگه که میخواهیم ترجیح بدهیم به اشکال همین مخالف کتاب پیش میآید ...
جواب: میگوییم. حالا آن را توضیح میدهیم.
خب پس آن ادلهای که میگوید ما خالف الکتاب زخرٌ باطلٌ شامل مواردی که مخالف مخالفی است که میشود جمع عرفی داشته باشد. مثل این که تخصیص میزند، تقیید میکند، توضیح میدهد. که اگر خودش منفرد بود و معارض هم نداشت اخذ به آن میکردیم. این موارد خارج از آن روایات و آن ادله است. حداقل به خاطر سیره قطیعه و امر مسلّمی که در روایات پیامبر و ائمه علیهم السلام به نحو وفور ما مخصص نسبت به کتاب داریم. مقید نسبت به کتاب داریم. خود وجود این انبوه روایات واردهای که نسبتش با کتاب اخص مطلق است و کتاب را تخصیص میزند یا تقیید میکند و امثال اینها این دلیل و شاهد است بر این که آن جایی که فرمودند و اترک ما خالف الکتاب این قسم مقصود نیست. اگرچه واژه ماخالف به حسب منع عرفی و لغویاش بگیرد. اگر هم گفتیم اصلاً ماخالف واژه موارد جمع عرفی را نمیگیرد. آنها مخالفتهای بدوی است که انصراف دارد واژه از او. اگر هم گفتیم نه شامل میشود و انصراف ندارد ولی به این قرینه خارجیه قطعاً نمیگیرد. و خود شهید صدر قدس سره در همین بحثها هم اینها را بیان فرمودند. اینها مطالبی است که در کتب اصولیه معمولاً به آن اعتراف شده و مورد قبول است.
پس اگر آن ماخالفی که در مورد تعارض عموم و خصوص من وجه داریم آن طرف مخالف تباینش با کتاب کلی است که اصلاً شرط حجیت را ندارد. اگر تباینش کلی نیست و اگر بخواهد حجت باشد فقط یک تقیید و تخصیصی به کتاب وارد میکند این هم مشمول آن روایات نیست. پس آن روایات کجا را میگیرد که میگوید ما خالف و اینها؟ آن روایات که میگوید که اگر دو روایت وارد شد ماخالف الکتاب را بگذار کنار، ما وافق را بگیر آن موردش جایی است که یک روایتی وارد شده که اگر خودش تنها بود مخالفت بدوی و غیرمستقر با کتاب داشت. کتاب را تخصیص میزد، تقیید میکرد. ولی الان معارض پیدا کرده مثل همین مثالی که زدیم. فرض کنید کتاب فرموده «حرم الربا» یک روایتی وارد شده «لا ربا بین الولد و الوالد» یک روایتی معارض است میگوید «یحرم الربا بین الولد و الوالد» این جا ماوافق الکتاب کدام است؟ همان «یحرم الربا بین الولد و الوالد» است. چون با عموم کتاب این سازگار است. آن «لا ربا بین الولد و الوالد» آن مخالف کتاب است. آن وقت این جا روایت بله اخبار علاج این جا را میگوید. میگوید آن که مخالف کتاب است به آن عمل نکن به موافق عمل کن.
سؤال: این جا هم مخصص ...؟
جواب: نه قهراً روایات علاج مال این جاست. چون اگر این جا را هم نگیرد روایات علاج دیگه بلامورد است دیگه.
سؤال: پس در آن مورد هم همین طوره. شما میگویید مخصصها و مقیدها یا خودشان یا به وسیله قرائن .... مخصص کتاب است دیگه.
جواب: نه گفتیم به خاطر آن ضرورت، به خاطر آن انبوه روایات وارده بنابراین آن جاهایی که یک مخالفی میخواهد تقیید و تخصیص بزند به کتاب و معارض هم ندارد...
سؤال: ادله عامه آن جا را نمیگیرد.
جواب: ادله درست. آن ادلهای که میگوید ماخالف الکتاب را بگذار کنار آنها را نمیگیرد. چون آنها قطعی است که در شریعت وجود دارد. اگر نگوییم ظاهر کلام آنها را شامل نمیشود به خاطر این قطع و یقین آنها خارجند و آن مقصود نیست. اما آن جایی که یک خاصی است،یا یک مقیدی است اما حالا این مقید و مخصص که اگر خودش تنها بود تخصیص میزد و مشکلی نبود الان معارض پیدا کرده. این جا است که روایات علاج میگوید در این صورت خذ بماوافق الکتاب، مثل این مثالی که عرض کردیم. حالا این تحت آن ادله واقع میشود.
سؤال: حاج آقا این دوران بین المحذورین که فرمودید در رابطه با ادله عامه میفرمایید دیگه؟ چون ادله عامه اگر بخواهند آن قسمت را بفرمایند توی حکم مرادشان این است که تباین کی داشته باشد، یکی این جا را در بر نمیگیرد چون از اصل حجیت میآفتد. اگر بخواهد به نحو تخصیص باشد که باز دو باره با آن عموم روایت مخصصی که نسبت به کتاب دارید نمیگذارد. نسبت به ادله عامه....
جواب: عموم و خصوص من وجه هم ولو باشد با کتاب همین جور است. یعنی یک بخشی از این کلام هست که اگر حجت باشد قهراً کتاب را تخصیص میزند.
سؤال: حاج آقا شرطش معارض داشتن است؟
جواب: بله شرطش معارض داشتن است.
سؤال: خب در آن عموم و خصوص من وجه هم معارض دارد دیگه، فرض این است که معارض دارد دیگه. با یک روایت دیگه هم معارض دارد، کتاب هم مقید میزند پس ...؟ مقید معارض هم دارد باید این جا را بگیرد.
جواب: بله.
به خدمت شما عرض شود که آیا این جاها را.... این اول کلام است. این مورد اول کلام است. آن جایی که به نحو عموم و خصوص من وجه باشد آیا اینها چه جوری است. مشمول آن هست، مشمول آن نیست. این جا اول کلام است.
سؤال: نه آخرش ....
جواب: نه.
سؤال: اگر یک روایتی داریم فرض که مدلولش تباین صریح با کتاب دارد قطعاً میگوییم بخشیاش حجت نیست ....
جواب: نه آن درسته.
سؤال: شهید صدر هم همین را میخواهد بگوید.
جواب: نه نه.
سؤال: میگوید یک روایتی داریم بخشی از مدلولش تباین صریح با کتاب دارد. این قسمتش از محل بحث بیرون است، آن یکی روایتی که این طوری نبود حجت است.
جواب: بله ببینید ما سه قسم کردیم. این جایی که با هم عموم و خصوص من وجه دارند آن که مخالف کتاب است تارةً به کل مدلوله مخالف کتاب است.
سؤال: پس شهید صدر بیرون است....
جواب: حالا صبر کنید. این یک قسم، بکل مدلوله مخالف کتاب است. چه محل اجتماعش با آن، چه محل افتراقش. تمام مدلولش، محل اجتماع و افتراغ با دلیل آخر مخالف کتاب است. خب این که حجت نیست اصلاً.
سؤال: پس فرمایش شهید کلاً بیرون است. ربطی به فرمایش شهید صدر ندارد این.
جواب: چرا ربط دارد.
سؤال: ... به تمامی مدلولش با کتاب مخالف باشد به نحو تباین شهید صدر کجا گفته این مثلاً حجت شرعی دارد....
جواب: حالا ایشان تفصیلی نداد. خب مراد جدیاش لعل نباشد. ما حرفی نداریم.
سؤال: این از واضحات است، لبیات ..
و اما قسم دوم: قسم دوم آن است که آن بخشی که معارض و مخالف کتاب هست که محل اجتماع است آن بخش اگر حجت باشد، اگر خودش تنها بود مخصص کتاب بود، مقید کتاب بود. این هم این صورت. آیا این هم مشمول ادله است؟ این صورت مشمول ادله است که میگوید ماخالف الکتاب را بگذار کنار؟
این صورت آن ادلهای عامهای که میگوید ماخالف الکتاب اگر یک روایتی بود که نسبت آن روایت با کتاب عموم و خصوص من وجه بود و یک بخشیاش میخواست کتاب را تقیید بکند، تخصیص بزند. مثل خاص بود، خاصها فقط یک مفاد دارند، و همان دارد تخصیص میزند کتاب را. این هم میخواهد کتاب را تخصیص بزند یک علاوه و اضافهای هم دارد توی مدلولش. آیا این هم مدلول ادلهای است که میگوید ما خالف الکتاب؟
قسم سوم این است که نه، این روایتی... محل اجتماع تباین کلی باز او با کتاب خدا دارد. تباینش تباین کلی است با کتاب خدا. خب این هم معلوم است مشمول ادله حجیت نیست. این همان مثل زخرفٌ باطلٌ هست. پس دو تای از این سه تا معلوم است شرط حجیت ندارند. آن جایی که کل مدلول به تمامه محل افتراق و اجتماع، مخالف با کتاب است به نحو تباین.
آن جایی که بخشی از مدلول محل اجتماع است باز آن هم به نحو تباین مخالف با کتاب خدای متعال هست. تخصیص نمیزند اصلاً. ولی مدلولش با تمام مدلول کتاب مخالف است. خب آن هم که معلوم است مشمول ادله حجیت نمیشود. و شهید صدر نمیتواند بفرماید.
آن میماند کجا؟ میماند آن جایی که نه .... اگر حجت باشد به نحو عموم و خصوص مطلق است. آن بخش، آن محل اجتماع. کتاب خدا را تخصیص میزند. خب این که کتاب خدا را تخصیص میزند این جا چیه؟ این جا مشمول ادله زخرفٌ باطلٌ و امثال ذلک هست که نه میخواهد اگر باشد تخصیص میزند.
سؤال: ... منظور شهید صدر میگوید. بخشی از مدلولش تباین صریح با کتاب دارد. آن بخش از حجیت میافتد.
جواب: کجا... ایشان این فرمایش را نفرموده. بابا اگر تباین صریح دارد که ...
سؤال: .....
جواب: چرا. آخه فرمایش شهید صدر در جایی است که میتوانست... یعنی کأن مثل عدم ملکه میماند. یعنی میشد اخبار علاج بگیرد حالا لسان جوری است که نمیگیرد. حالا ما میگوییم از راه دیگه. آن جایی که تباین کلی داشته باشد چه کل مدلول، چه در آن بخش نمیشد اخبار علاج بگیرد. هر لسانی داشت. کلام ایشان در جایی است که فقط اشکال اثباتی توی اخبار علاج داشت. آن جا را دارد میفرماید. خب پس بنابراین این فرمایشی که ایشان فرموده و لعل حالا من جزم ندارم. لعل اینکه در بحوث که دوره بعدی است ظاهراً این را مطرح نفرمودند. این در مباحث مطرح شده. من پیدا نکردم یعنی حالا یک تورق سریعی کردم بحوث را. فلذا جزم ندارم که در بحوث نیست. ولی این تورق سریعی که کردم در بحوث نبود. و این حرفها توی مباحث مال دوره قبل است. شاید بعداً ایشان در دوره بعد دو مرتبه تجدید نظر فرمودند و به خاطر همین اشکالها رفع ید کرده باشند از این فرمایش و لذا در دوره بعد نفرمودند.
خب این هذا تمام الکلام نسبت به این سطح. و اما نسبت به آن جایی که یکی از دو عامین من وجه مخالف عامه است، یکی موافق عامه است. خب اگر اخبار علاج این جا را میگرفت میگفتیم که خذ بما خالف العامه. ایشان حالا اخبار علاج که نمیگیرد این جا را به نظر ما چون حدیث توی آن هست و کلمه حدیث گفتیم نمیگذارد. اما در عین ایشان میفرماید این جا هم باید همان عملی بکنیم که اگر اخبار علاج شامل میشد. یعنی باز هم باید این جا نگوییم تعارضا تساقطا میرود کنار. باید بگوییم چی؟ باید بگوییم آن که مخالف عامه است بگذاریم کنار و اخذ کنیم به آن موافق عامه در همان مورد اجتماع. باید این کار را بکنیم چرا؟
لمکان الجمع العرفی. چطور این جا جمع عرفی وجود دارد؟ چون گفتیم دیروز که درعرف ابتدائاً دو تا دلیل که ناخوانی دارند با هم دیگه اگر در ناحیه مدلول استعمالی بشود یک تصرفی کرد به قرینه یکی از آن دو تا که با هم هماهنگ بشود و تلائم پیدا کنند عرف این کار را میکند. اگر در این مرحله نشد سراغ مراد جدی میشود. اگر آن جا راه حلی برای تلائم باشد توی مرحله مراد جدی این کار را میکند. و در عامین من وجه فرض این است که در مرحله مدلول استعمالی نمیشود این کار را کرد. چون نمیشود تخصیص زد، نمیشود تقیید کرد. چون نسبت، نسبت اخص مطلق نیست. پس جمع عرفی در مرحله ناحیه مدلول استعمالی ندارد. میآییم کجا؟ میرود سراغ مدلول جدی. توی مدلول جدی میگوید بابا آن که مخالف عامه هست معلوم است آن را روی تقیه نگفته. مخالف عامه است. اما آن که موافق عامه است آن تقیتاً گفته شده. پس بنابراین آن بخشی از آن دلیل که موافق عامه است مراد جدی پشتش نیست. و آن بخشی که در روایات دیگر وجود دارد که محل اجتماع این دو تا دلیلها است و مخالف عامه است آن برای بیان حکم واقعی گفته شده و مراد جدی امام علیه السلام هست. این جوری جمع میکنند.
پس نتیجه چیه؟
نتیجه این که آن که مخالف عامه است میگیرند، آن که موافق عامه است میگویند گفته شده ولی مراد جدی نیست. تقیتاً گفته شد. پس حالا همان کاری را دارند میکنند عرف که اگر ما به اخبار علاج اخذ میکردیم.
سؤال: مگر توی اخبار علاج هم مخالفت ... عام بحث کردیم به خاطر تقیه و این چیزها نیست؟
جواب: ما نمیدانیم آن جا دستور به ما دادند. ممکن است سرّش این باشد.
سؤال: اگر باشد خب یکی میشود.
جواب: نه نه. بله اگر گفتیم طبق قاعده عمل بکن نه یک دستوری است حالا ما نمیدانیم سرّش این است یا چیز دیگه. آن هم ممکن است سرّش فقط این نباشد که تقیتاً. آن باشد که آن را گفتیم که چون شارع دید آن اکثر مطابقتاً للواقع است. با آن آمارگیری که شارع دارد میبیند که اگر این جور معامله کند بیشتر به واقع اصابه میکند از این باب فرموده.
سؤال: حاج آقا این را از کجا فهمیده از همین اخبار علاج فهمیده؟
جواب: نه نه. اگر اخبار علاج هم نبود این جمع عرفی است توی ذهن عرف هست میگوید خب بابا آن واقع با آن... معصوم مخالف است معلوم است آن موافقت را تقیتاً گفته. آن، آن را برای بیان حکم واقعی گفته. عکسش که نمیشود گفت که. پس آن یکی را برای چی گفتیم. این به خدمت شما عرض شود که فرمایش دوم ایشان.
سؤال: ... روایات علاج نیاز داشتیم دیگه. .....
جواب: بله حالا شاید فرمایش شما یک قسمتش همین باشد که میخواهم توضیح بدهم.
در این جا یک مطلب این است که این بیان ایشان اگر تمام باشد نتیجهاش این میشود که حتی در آن جاهایی که دو تا خبر با هم تعارض میکنند و تباین دارند و جمع عرفی ندارند، بعضاً مدلول استعمالیشان است. ولی یکی مخالف عامه است یکی موافق عامه است. باید بگوییم که در این موارد همه این روایات فقط ارشاد به همان حرف عقلایی است. نه یک راه حلی است که شارع دارد میگوید. چرا؟ برای این که در تمام آن موارد شما میفرمایید جمع عرفی وجود دارد دیگه. و حال این که ظاهر اسأله روات این است که در تحیرند. نمیدانند چه کار کنند. اگر جمع عرفی وجود داشت خب تحیری نبود. به همان ادلهای که گفتیم موارد جمع عرفی از سؤالات خارج است در بحث قبل خب این جا اگر جمع عرفی داشته باشد خارج است. فقط این جا ممکن است شهید صدر دفاع کنند از خودشان به این شکل و بفرمایند که این جمع عرفی دارند عقلاء اما این جمع عرفی متفرع بر این است که اطلاع داشته باشند که آن مخالف عامه است یکیاش. اگر بدانند یکی مخالف عامه هست آن وقت چنین مسألهای برایشان پیش میآید اما اگر اطلاع نداشته باشند خب متعارض میدانند آن محلی هم ندارد. چه میداند عامه چه میگوید که امام روی تقیه فرموده یا نفرموده. تا برود خودش چنین جمعی بکند و نیازی به سؤال نبیند. این غیر از عام و خاص است، غیر از مطلق و مقید است، غیر از حاکم و محکوم است که خودش همراه دلیل است اطلاعات خارجی نمیخواهد. قرینه و ذو القرینه اطلاع خارجی نمیخواهد. خودش روشن است که این قرینه بر آن است. اما این جا دو تا حرف زده شده با هم تباین دارند یکیاش مخالف عامه است خب باید آراء عامه را بداند. تا این جمع راه پیدا کند. حالا امام علیه السلام هدایت میکنند میگویند اگر به چنین خبری برخوردید که با هم تعارض دارد چه کار کنید؟ بروید ببینید این جور چیزی هست یا نه. این ممکن است که ایشان این طور تخلص بفرماید.
سؤال: این تخلصش درست نیست. این که با سؤال کردن از امام چه کار بکنیم امام که نمیآید بگوید کدام تقیه است کدام تقیه نیست که. امام راه حل را داده.
جواب: راه حلی را که میفرماید طبق همان موازین جمع عرفی است.
سؤال: .... امام گفت امام نفرمود که اگر من اطلاع ندارم کدام ...
جواب: نه فرمود ...؟ یعنی حالا دیگه برو پس فحص بکن. قهراً چون امام دستور دادند باید این کار را بکنیم ما باید فحص بکنیم. وقتی فحص کردیم فهمیدم این بله مخالف عامه است خب همان جمع عرفی هست، جمع عرفی میکنیم. امام هم برای این که ما به این جا برسیم دستور دادند که همان که وقتی که رفتیم فحص کردیم به آن میرسیدیم امام هم هدایت کردند به همه.
سؤال: .... چون آن قرینه ممکن باشد نداشتند ... التفات به کبری هم نداشتند درسته جمع عرفی است ولی ملتفت نبودند که چنین چیزی هم ممکن است حل بکند. چون هر جمع عرفی لازمهاش این نیست که ....
جواب: نه توی ذهنشان هست. ببینید کبری به نحو قضیه تقدیریه در ذهنها هست. مثل این که همه میدانیم اگر این عامه خاص داشته باشد خب باید تخصیص بزنیم. اما دأب همان طور که خود شهید صدر میفرماید و استصحاب اصول استنباط هم فرموده دأب اصحاب ائمه فحص نبوده. چطور حالا یک حرفی را میشنود برود از رفقا و اینهایش بپرسد آیا جایی شما مخصصی چیزی شنیدید یا نه. از ائمه سابق. دأب بر این نبوده. و حال این که کبری را قبول داشته. یعنی تو ذهنها نبوده که حالا تخصیصی میخورد.
سؤال: التفات کامل به کبری نداشتند.
جواب: کبری را چرا. امام غفلت از این که ممکن ات این مخالف عامه باشد چون کاری نداشتند که مخالف عامه باشد با نباشد.
سؤال: ....
جواب: امام کبرای کلی میفرمایند میگویند اگر دو تا خبر متعارض رسید به شما یک وقتی سؤال میکند حضرت میفرماید این کار را بکن.
سؤال: خیلی جاها موافق است....
جواب: متبدل به چی بشود؟
سؤال: که مثلاً مخالف عامه را باید مثلاً کنار بگذارند. خیلی جاها مثلاً موافق نبود یعنی غیر امام اگر این را نمیگفت هیچ کسی نمیفهمید یک راه حلی چنین...
جواب: چرا. اگر متوجه فتوای عامه میشد و میدید که آن مخالف عامه است....
سؤال: از کجا میدانست که این مخالفت.... شاید هم همان... از کجا میدانست این که مخالف است راست است. شاید آن جاهایی که موافق است راست باشد؟
جواب: نه راست و دروغی که بالاخره هر دو ثقه هستند دارند خبر میدهند.
سؤال: ...
جواب: نه راست و دروغی که... هر دو فرض این است که دو تا روایتها ثقات هستند که دارند خبر میدهند. پس بنابراین اینها دروغ نمیگویند. منتها حالا امامی که این را فرموده و آن را هم فرموده هر دو جا بیان حکم واقعی را خواسته بکند یا یک جا تقیه است. خب این اطلاع میخواهد اگر ما اطلاعی از اقوال نداشته باشیم، حواسمان نباشد ذهن نمیآید این که این مخالف عامه است برویم آن جور جمع بکنیم. امام توجه میدهند. میگویند این کار را بکن. یعنی برو فحص بکن ببین مخالف عامه است یا نه که طبق آن عمل بتوانی طبق آن کاری که گفتم عمل بکنی.
این یک مطلب. که خب ممکن است ایشان این جوری جواب بدهد.
سؤال: .... ما میگوییم تباین کلیاش....
جواب: شما چی میفرمایید. خب من وجه همین .... آخه ایشان دارد همان در من وجه میگوید این جوری است دیگه. در من وجه ایشان میگوید همان همینه درسته. اشکال این بود که ایشان همین حرف شهید صدر است دیگه. ایشان میگوید در من وجه اگر اخبار علاج هم نگیرد قاعده اصلاً همین را اقتضاء میکند. جمع عرفی هم این را اقتضاء میکند. که ما به مخالف عامه اخذ کنیم آن یکی را حمل کنیم بر تقیه در مراد جدی. این فرمایش خود ایشان است دیگه. حالا میخواهیم ببینیم این فرمایش درسته یا درست نیست. و نتیجه فرمایش ایشان... اشکال داشتیم میکردیم به فرمایش ایشان. که اگر این فرمایش شما درست باشد.. این حرف شما در غیر عامین من وجه هم میآید. و حال این که در غیر عامین من وجه آن جا اخبار علاج دارد تعبد میکند. اگر جمع عرفی بود که شامل اخبار علاج نمیشد. این اشکال بود. گفتیم شهید صدر ممکن است از این اشکال این جوری جواب بدهند. بفرماید برای خاطر این آنها را گفته. و آن روات هم به خاطر این، این جا را سؤال کردند. چون آن یک اطلاع خارجی میخواهد به خلاف بقیه موارد جمع عرفی. فرق است بین این جمع عرفی و سایر جموع عرفیه. سایر جموع عرفیه همه چیز توی کلام هست. این جا یک اطلاع خارجی میخواهد.
سؤال: استاد آن وقت وجه چرا دوم ذکر شده. آن جمع عرفی. امام از باب ارشاد و اینها...
جواب: حالا این دومی.
اما دومی یعنی قرینه دوم. اشکال دوم.
اشکال دوم این است که امام این را کجا ذکر کردند. خذ بماخالف العامة. در بعضی روایات بعد از دو مرجح. شهرت، موافقت کتاب، بعد آمده به این رسیده. خب اگر این طوری است که جمع عرفی دارد چرا بعد از آنها ذکر شده؟ جمع عرفی دارد دیگه. آنها که مال تعارض است. این را همه شهید صدر قابل این هست که دفاع کند از خودش. و بفرماید که خب این ردع میکند بنای عقلا را به این که این جمع عرفی را درست است شما مقید نیستید، پیش شما این جمع عرفی بعد از این دوتا چیزی که من میگویم نیست. اما ما رد میکنیم میگوییم نه اول اعمال آنها را بکن بعد برو سراغ این جمع عرفی. خب اشکالی ندارد. این جمع است شارع بیاید در این جمع عرفی یک تصرفی بکند. مثلاً ما میگوییم ظواهر حجت است. خب سیره عقلاء این است که ظواهر حجت است. فرقی بین کلام خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام و هیچ کس نیست. حالا اخباریها میگویند ظاهر کتاب حجت نیست. میگویند این را شارع در این جا ردع کرده. خب هیچ عیب ندارد. یک جایی را رد کند از سیره عقلایی.
سؤال: مخالف کتاب هم جمع عرفی است دیگه؟
جواب: نه آن این جوری نیست. جمع عرفی نیست.
سؤال:...
جواب: نه نه. آن چه جمع...
سؤال: .....
جواب: نه ببینید آن جایی که موافق و مخالف است. آن جا این است یکی هست که اگر صادر شده باشد آن مخالف کتاب در جایی بود که کتاب را تخصیص میزد، تقیید میکرد حالا همین مخالف کتاب است که اگر خودش تنها بود تخصیص میزد تقیید میکرد معارض پیدا کرده.
سؤال: ....
جواب: حالا معارض پیدا کرده کی؟ حالا که معارض پیدا کرده یکی از این دو تا، مخالف عامه است، یکیاش موافق عامه است. اگر جمع عرفی اینها دارد نوبت به این نمیرسد بگوییم کدام مخالف است. اینها جمع عرفی دارد. خب جمع عرفی بکنید بین این دو تا. بگوییم آن که مخالف عامه هست آن درسته ولو مخالف کتاب است. آن که مخالف عامه است برای بیان حکم واقعی گفته شده ولو مخالف کتاب است. حجت میشود کتاب را تخصیص میزند، تقیید میکند. آن هم که موافق عامه بگذار کنار.
سؤال: طبق نظر شهید صدر قبلاً موافقت کتاب آن وقت آن هم یک نوع قاعده عرفی است.
جواب: حالا آن را. بله اگر کسی آن حرف را بزند بگوید موافق کتاب هم عرفی است آن یک چیز دیگهای میشود. یا اگر شهرت گفتیم. خب شهرت هم ایشان ممکن است بگوید ما این شهرتی که توی این روایت هست قبول نداریم. آن شهرت یعنی...؟ یعنی قطع. خب امام اول فرمود ببین کدام حدیثها قطعی است. نه این که آن هم از مرجحات تعبدیه باشد.خب اگر این جور هم بگویند آن جا هم ما نمیتوانیم به ایشان اشکال کنیم. این فرمایش ایشان.
این به خدمت شما عرض شود که اشکال دوم که ایشان ممکن است تخلص پیدا بکند.
اشکال سوم: اشکال سوم این است که انصاف مطلب این است که در این جمع عرفی در مواردی که عموم و خصوص من وجه نباشد بین الدلیلین این جمع عرفیه آن جا محرز است که وجود دارد. اما در مواردی که بین الدلیلین عموم و خصوص من وجه باشد عرف اینها را متعارض میبیند و جمع عرفی نمیکند. نه در مدلول استعمالی، نه در مدلول ...؟ یا لااقل محرز نیست برای ما. و الذی ینبهنا علی ذلک توجه به این امثلهای است که عرض میکنم که جمع عرفی در غیر عموم و خصوص من وجه جاری میکنند عرف ولی در آن جا جاری نمیکنند. مثلاً اگر یک روایتی آمده باشد «اکرم العلما» یک روایت آمده باشد «لابأس بترک اکرام العالم» عرف چه کار میکند؟ جمع دلالی چه جوری میکند؟ میگوید اکرم العلما لو خلی و تبعه دال بر وجوب بود. حالا که لا بأس بترک اکرام علما داریم آن حمل بر استحباب میشود. این جمع عرفی وجود دارد. چه نسبتی بین این دو دلیل؟ نسبت تساوی بود. حالا اگر همین لسان توی دو تا دلیلی باشد که نسبتشان عموم و خصوص من وجه است. مثلاً میگویم «اکرم العالم لابأس بترک اکرام الفاسق» «اکرم العالم» خب دلالت بر وجوب است. آن روایت دیگه میگوید «لا بأس بترک اکرام الفاسق» نسبت آن و آن دلیل عموم و خصوص من وجه است. حالا آیا کسی میآید این جوری بگوید. بگوید خب چون در مورد اجتماع که عالم فاسق باشد ما حمل بر استحباب میکنیم. آن اکرم را در مورد علمای غیر فاسق وجوب، در مورد علمای فاسق حمل بر استحباب میکنیم. همان بیانی که آن جا بود این جا هم بیاوریم. ولی این جا عرف همچنین چیزی نمیگوید. میگوید اینها تعارض است. در موردشان تعارض است. و حال این که اگر عموم و خصوص من وجه نبود چه کار میکردند. یا این که ما در جاهای دیگه اگر دو تا امر داشته باشیم به دو تا موضوع که تضاد دارند. مثلاً بگوید اگر فلان کار را کردی «فاجلس یوم الجمعة من الزوال الی الغروب» روایت دیگه بگوید اگر همان کار را که کردیم «فقم یوم الجمعه من الزوال الی الغروب» این جا چه میگوییم؟ میگوییم آن دلالت بر تعین میکند، این هم دلالت بر تعین میکند و چون مسلّم است که دو تا بر ما واجب نیست پس بنابراین از تعینها دست برمیدارم حمل بر تخییر میکنیم. یعنی اگر آن کار را کردی باید یکی از این دو تا را از زاول تا غروب... یا فقط بنشینی همین طور جزائاً ل آن کار یا بایستی. هر دو که نمیشود باشد. جمع بین قیام و قعود که نمیشود کرد. که بگوییم خب هر دو را باد امتثال بکنیم. دو تا چیز میخواهد به گردن ما میخواهد بگذارد. این که نمیشود. پس بنابراین این جا این جور نیست که بگویند تعارضا تساقطا. میگویند جمع به چی میکنند؟ به تخییر. این جمع عرفی است که در امثال این موارد انجام میشود. آیا اگر ما دو تا دلیل داشتیم که این جور بودند نسبتشان عموم و خصوص من وجه بود، محل افتراق و اجتماع داشتند، توی محل اجتماع هم این کار انجام میشود یا نه در آن جا تعارض میکنند؟ مثلاً یک روایت بگوید که «اذا رأیت عالماً فقم، اذا رأیت هاشمیاً فاجلس» حالا یک عالم هاشمی را دید. بایستد یا بنشیند؟ طبق «اذا رأیت عالما» میگوید قیام کن. «اذا رأیت هاشیما فاجلس» خب در این جا باید چه کار کرد. خب اگر آن جوری بود، نسبت متساوی بود میگفتیم چیه؟ تخییر است. اما این جا میگویند تخییر در این مورد یا میگویند تعارض میکند نمیدانیم باید چه کار کنیم. و امثال اینها.
سؤال: حاج آقا این جوابهایی که شما میدهید ...
جواب: اینها جواب نیست. اینها منبهات است و متأسفانه تنبیه ایجاد نکرده. این منبهات میگوید بابا آن جمعی که در موارد تساوی هست آن جمع در موارد عموم و خصوص من وجه توی عرف عقلاء نیست یا لااقل اینها موجب تردید ما میشود. پس این که شما بفرمایید همان مطلبی که در عموم و خصوص من وجه هست... ببخشید همان مطالبی که در جای دیگه هست در عموم وخصوص من وجه هم میآید اگر اخبار علاج هم نداشتیم باید همین جور عمل میکردیم این مطلبی است که لم نحرزه. ثابت نیست این مسأله تمام باشد.
سؤال: .... شهید صدر فرمود توی مراد جدی جمع میکنیم نه توی مراد استعمالی این مثالهایی که ما داریم مراد استعمالی بود.
جواب: نه در مراد استعمالی جمع نداشتند بگویند.
سؤال:....
جواب: درسته ولی میخواهم بگوییم این جمعها این جا نمیآید پس آن جا هم لعل همین جور باشد. یعنی احراز نمیکند.
خب به خدمت شما عرض شود.. یعنی وزان مرتبه أولی و مرتبه ثانیه مثل هم است.
عرض میکنیم به این که چون شنبه که شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به حسب بعضی نقلها است. و سه روز حوزه تعطیل است. بنابراین یکشنبه و دوشنبه تعطیل است حوزه. میماند سهشنبه. سهشنبه هم مستهلک است در تعطیلات قبل و بعد میشود. بنابراین دیگه هفته آینده ظاهراً باید تعطیل باشد. میماند تعطیلات فروردین. تعطیلات فروردین آن وسط هم یک چند روزی میشود مثلاً دو سه روزی آمد ولی از بس که این جاها شلوغ و خیلی مشکل است بالاخره. همه جور آدم و همه جور یک جا بیا. خیلی برای طلبه سخت است رفت و آمد در این اطراف. بالاخره آنها هم.. و ظاهراً هم بسیاری از آقایان هم دیگه با خانوادهها و اینها مثلاً تشریف میبرند و این دو سه روز را گمان نکنم همت برگشتن داشته باشند و اما آخر ایام تعطیلات هم که باز روز شهادت فاطمیه دوم هست تا روز شنبه. بنابراین روزی که میشود برای بحث آمد هفده فروردین است ان شاءالله که روز یکشنبه باشد. بنابراین اطل من یومنا هذا الی هفده فروردین.
وصلی الله علی محمد وآل محمد.