لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این مقدمه استدلال بود که صدور قابل تبعض نیست. که یک کلام واحد بالنسبه به بعض مدلولش شارع بفرماید که این صادر شده و همین کلام واحد نسبت به بعض مدلول دیگرش بفرماید صادر نشده. خب یک جواب، جواب آقای آقا ضیاء رضوان الله علیه بود که اگر صدور، صدور واقعی باشد همین طور است ولی صدور تعبدی حکم صدور و تعبد به صدور اشکال ندارد که این کلام گذشت.
جواب دوم از محقق خویی رضوان الله علیه بود که ایشان میفرمایند درسته که کلام واحد نمیشود تبعض در صدور داشته باشد اما حجیت مربوط نیست به آن خود کلام. مربوط به مدلولش است. مدلول هم متعدد است بنابراین نسبت به یک مدلول تعبد به صدور میشود... تعبد به حجیت میشود. نسبت به مدلول آخر تعبد به حجیت نمیشود و این اشکالی در آن نیست مثل روایات دیگه. یک روایتی صحیحه است یا موثقه است تعبد به حجیتش میشود. یک روایت دیگه ضعیفه است میگویند که حجت نیست. این جا هم درسته که کنار هم هستند، با هم هستند، متلازمین هستند آن مدلول با آن مدلول اما اشکالی ندارد بالاخره دو تا هستند. حالا که دو تا هستند یکی را بگوییم حجت است یکی دیگه را بگویم شاید این حجت نیست. مشکلهای پیش نمیآید. از این فرمایش دو جواب وجود دارد که باید بررسی کنیم.
جواب اول این است که بالاخره شما که دارید این حرف را جواب میدهید صدور را یک معنای دیگه... اصلاً از صدور دست برمیدارید میگویید شما بیخود میگویید که مفاد این است که این صادر شده. و تبعیض در صدور. میگویید اصلاً حرف صدور نیست این جا. یک حرف دیگری است. حجیت به یک معنای دیگری است. یا نه این حجیت را به همان معنای صدور دارید میگویید حالا اسمش را گذاشتید حجیت. آن که استدلال میگفت. آن که آقای نائینی میفرمود این بود که صدور و مرجحات صدوری معنا ندارد در عامین من وجه بیاید. چون این لازمهاش تبعض در صدور است. آن مستدل هم میگفت همه مرجحات بازگشتش به مرجح صدوری است. مضمونی و جهتی هم برمیگردد به صدوری. پس اصلاً ما مرجح غیرصدوری نداریم. بنابراین و چون تبعض در صدور هم ممکن نیست پس در باب اجتماع... در باب عام و خاص من وجه نمیشود بگوییم مشمول روایات است. شما که میآیید میفرمایید این دو تا متعدد است یعنی صدور را کنار میگذارید یا این که ... و میگویید معنای حجیت نیست، تعبد به صدور نیست. معنای دیگری است. منجزیت است مثلاً، معذریت است. چیزهای دیگهای است یا میفرمایید که نه همان صدور است. اگر میفرمایید همان صدور است حجیت به معنای صدور است باز آن اشکال دفع نمیشود. چون... از نظر عرفی اشکال دفع نمیشود چون عرف میگوید که منشاء این که شارع میگوید آن صادر شده آن مدلول صادر شده این مدلول صادر نشده چیه. این است که این کلام از امام صادر شده. یعنی بدون تعبد به این کلام که نمیتواند بگوید آن مدلول صادر شده یا نشده که. کلام را تعبد نمیکنند به صدورش. مدلول را میگویند همین جوری بگو پا در هوا صادر است. این جور میگویند؟ یا نه مدلول را که میگویند بگو صادر است به لحاظ آن کلام صادره است. آن دال. نمیشود مدلول را از دال تفکیک کنیم بگوییم مدلول صادر است ولی دال صادر نیست. این اگر تعقل فلسفی و عقلی هم داشته باشد عرفی نیست که میگوید آقا دال را نگو صادر است. مدلول را بگو وجود دارد صادر است. خب آن مدلول در لباس دال است، در لباس این الفاظ است. این گفتار باید از امام صادر شده باشد یا وجداناً یاتعبداً تا بعد ما بگوییم مدلولش را هم بگو صادر است به تبع دال. و الا مدلول که خودش صدور مستقل ندارد. مدلول به تبع دال است که صادر است. یعنی آن الفاظ. که استعمال در معنای میشود حالا به هر معنایی برای استعمال گفتیم. افناء یا هر چه هست. بنابراین شارع بیاید بگوید که، بیاید بفرماید من تو را متعبد میکنم به این که آن کلامی که گفته «عذرة کل طائر طاهرة» این نسبت به طائرهای مأکول اللحم بگو این مدلول صادر شده. و قهراً این جمله هم که دال بر آن است باید بگویی صادر شده. ولی نسبت به آن عذره طائر غیرمأکول اللحم نگو صادر شده. با این که دالش باید بگوییم صادر شده. اگر بخواهیم بگوییم دال نسبت به این صادر نشده این همان تبعض میشود. اگر دال را نخواهیم بگوییم نسبت به این صادر شده خب دالش را میگویی صادر شده این مدلولها را چرا میگویی صادر نشده. مگر حرف آقا ضیاء را بزنیم که بگوییم تعبد و فلان است و الا عرفیت ندارد. دالش صادر شده این مدلول هم دارد شما بگویی صادر نشده. یا دست بردارید از این که دال صادر شده پس هیچ کدام نباید تعبد به آن باشد. به هیچ کدام از مدلولین نباید تعبد بشود. اگر نه به آن مدلول که تعبد میکنید در ظل تعبد به صادر است. که چون لفظ صادر شده. خب اگر لفظ صادر شده پس این مدلول دومی را هم باید بفرمایید صادر شده. بنابراین اگر ایشان حجیت را بخواهد به همان معنای صدور بفرماید این... اما اگر میفرماید حجیت اصلاً به این معنا نیست، به معنای صدور نیست. خب این دیگه صورت مسأله را پاک کردن است. باید بفرمایید این مغالطه است این استدلال شما. شما میگویید همه مرجحات به تعبد به صدور برمیگردد و تعبد به صدور هم تبعض پیدا نمیکند این تطبیقش بر مقام درست نیست. و الا این حرف درسته در جای خودش. ولی در باب حجیت که این نیست. این جور باید جواب بدهید که این نیست. بلکه اصلاً کار به صدور ندارد. خب آن وقت این یک چیز دیگه میشود اصلاً منهج این همه مقدمات و به این شکل تقریب این مقدمات را به کار گرفتن دیگه نیازی ندارد. اینجور.
این مطلب اول راجع به فرمایش این محقق.
جواب دوم: جواب از شهید صدر قدس سره هست.
سؤال: اشکال را قبول دارید.
جواب: به ذهن میآید که درست باشد. و الله العالم.
سؤال: ...
جواب: حالا یک قائلی دارد لابد دیگه. ما خرج بالبال است.
جواب دوم این هست که از شهید صدر رضوان الله علیه. شهید صدر فرموده این جا یک مغالطهای انجام شده. به این که ما در این جا دو تا دال داریم و دو تا مدلول. راوی وقتی میآید میگوید قال الصادق علیه السلام مثلاً «عذرة کل ما لایأکل لحمه نجسة» یک کلام راوی داریم که دارد این مطلب امام را نقل میکند برای ما. الفاظ امام را برای ما نقل میکند. پس این میشود کلام راوی که منقول به کلام راوی چیه؟ کلام امام علیه السلام است. و آن کلام امام که منقول نقل راوی است آن دارای مدلولی است. که عذره مأکول اللحم نجسة آن نجسة، آن نجسة... که انحلال پیدا میکند به مدالیل تضمنیه مختلفه. پس آن که مدلولش متعدد است کلام امام علیه السلام است که مشتمل بر حکم است. آن که مال راوی است مدلول واحد است که راوی دارد میگوید قال الصادق علیه السلام این جمله را. مدلول کلام راوی نفس این جمله است. آن میگوید امام این جمله را فرمود. اصلاً ممکن است خود راوی اصلاً معنای جمله را نمیفهمد یعنی چی. فارسی زبان است رفته آدم ثقه و خوش حافظهای است. گفت ما آن جا بودیم امام صادق چنین جملهای گفت من نمیفهمم یعنی چی. پس اصلاً حکم را نمیفهمد یعنی چی. از او اخبار نمیکند. او از چی اخبار میکند؟ از صدور این جمله از امام صادق علیه السلام است. و این امر واحد است. آن جمله امام صادق علیه السلام آن مدالیل مختلفه دارد. آن چه که در اخبار علاج صحبت میشود خبران مختلفان. دو تا راوی میآیند خبر مختلف میدهند ناظر به کلام راوی است. نه کلام امام. و این روایات نمیخواهد بگوید کلام امام مدالیل کلام امام بخشیاش را بگیر بخشیاش را نگیر. کار به کلام امام ندارد. کار به کلام راوی دارد. و در کلام راوی تعدد نیست. یک مدلول واحد بیشتر ندارد. شما که با تعدد مدلول کار را درست کردید این تعدد مدلول مال کلام امام است که خارج از اخبار تعادل و تراجیح است. کلام راوی مدلولش واحد است آن به این راهی که شما گفتید قابل حل نیست. چون مدلول واحد است دیگه. ایشان میفرماید:
إن التفکیک سنداً .... اما ما افاده السید الاستاذ فلأنّ فی المقام دالین و دلالتین فنقل الراوی دالّ اول و له مدلول واحد و هو صدور الحدیث عن الامام علیه السلام، و حدیث الامام...
خود فرمایش امام
دال ثان و له دلالات عدیدة بعدد ما یتضمنه من احکام، و لیس المقصود فی المرجح السندی ترجیح احد کلامی المعصوم علیه السلام علی کلامه الآخر بمرجحٍ
این فرمایش امام را ترجیح بدهیم بر آن به خاطر مرجح. این نیست در این جا کلام امام همهاش وزانش وزان واحد است. این را بر آن ترجیح بده، آن را بر این ترجیح بده ندارد. کلام معصوم است. کلام دیگران است که میشود گفت کلام این آقا را بر آن آقا مقدم بدار.
و لیس المقصود فی المرجح السندی
این
لیقال ان الحجیه تکون بلحاظ الدلاله و هی متعدده، و انما المقصود ترجیح احد الدالین الاولین علی الآخر،
آن دالین اولین یعنی آن راوی دارد میگوید امام صادق این طوری فرمود. آن راوی آخر میگوید امام صادق آن طوری فرمود که مدلولهای این دو تا کلام عموم و خصوص من وجه دارند.
سؤال: خیلیهایش را گفتیم قطعی هستند. گفتیم نسبت به برخی اخبار علاج مقطوع الصدور است.
جواب: بله. حالا ایشان میخواهد بگوید لابد آن جاها اصلاً نمیآید این حرفها. لازمه حرف ایشان اشکال آقای صدر این میشود.
سؤال: ...
جواب: حالا فرمایش ایشان، عبارتشان را تمام بکنم.
و انما المقصود...
پس کلام امام را نمیخواهیم که آن جا مدلولهای متعدد هست. تا شما این جور جواب بدهید. ما کلام راویها را میخواهیم. کلام راویها که تبعض ندارد. یعنی متعدد نیست مدلولش. یک دال یک مدلول. بنابراین مثلاً در مثال ما آن حدیث را آن آقا نقل کرده بود چی؟ که «عذرة کل ما لا یأکل لحمه نجسة» این نقل کرده بود «عذرة کل طائر طاهرة» این راوی دوم که فرض کردیم که آن روایت قبلی را چون مخالف عامه است مقدم داشتیم. حالا که آن را مقدم داشتیم پس این روایتی که میگوید «عذرة کل طائر طاهرة» باید بگوییم نسبت به افتراقش جای افتراقش که طائر مأکول اللحم باشد اخذ میکنیم نسبت به طائر غیر مأکول اللحم اخذ به این نمیکنیم به آن اخذ میکنیم. خب این جا حکم طائر مأکول اللحم که مدلول کلام راوی نیست. تا بگویید نسبت به آن حجت است نسبت به این عیب ندارد حجت نباشد دو تا است. حرف راوی فقط همین است که امام این جمله را فرمود: «عذرة کل طائر طاهرة» این کلام. این کلام واحد است. مدلول این کلام که اگر از امام صادر شده باشد البته منحل میشود به تعداد طائرها و مأکول اللحمها و غیر مأکول اللحمها که ادله علاج هم ناظر به آن نیست. کلام امام را نمیخواهد بگوید آن کلام امام را بر این کلام اما تقدیم بکن.
و ترجیح احد الدالین الاولین علی الاخر، ای ترجیح نقل احد الراویین علی نقل الاخر.
معنایش این است. ترجیح نقل احد الراویین بر نقل آخر. بر نقل راوی آخر.
و کل من النقلین له دلاله واحده و مدلول واحد.
پس بنابراین....
این جا یک نکتهای توی کلام بحوث هست که ظاهراً در مباحث هم همین جور باشد. ایشان این جا یک اصلاحی را به خرج داده یا ... با این که آدرس آن جوری دادند در مقام نقل احتمال قوی دارد یک اصلاحی را در تعبیرات آقای خویی به کار برده. آقای خویی چی فرمود؟ فرمود حجیتها مال مدلول است. ما یک دال داریم مدلولها متعدد است. حجیت مال آن مدلولها است. ایشان به جای این تعبیر به دلالت کردند. یعنی هر خبری یک الفاظی است، یک کلامی است این کلام دلالات متعدده دارد. آن وقت این دلالات متعدده ممکن است یک دلالت را بگویند حجت است یک دلالت را بگویند حجت نیست. فلذا است که در اثناء کلامشان و حتی در مصباح الاصول که تعبیر به مدلول کرده یک مناقشهای را طرح میکند و جواب میدهد و آن این است که شما نگویید که دلالت ... شما گفتید دلالت التزامی تابع با دلالت مطابقی تبع اوست. و آن جا گفتید مثلاً میشود تفکیک کرد بین مدلول التزامی و مدلول مطابقی این جا چرا نمیگویید؟ ایشان میگوید این دو تا باب با هم فرق میکند. این کلام دلالت میکند که بیشتر میسازد با چی؟ با این که تعبیر دلالت بوده نه تعبیر مدلول باشد. دلالت اگر تعبیر کنیم آسانتر است چون حجیت مال دلالت است. بگوییم یک الفاظی داریم یک دلالتی داریم. حالا این یا شهید صدر ظاهراً این جا نوشته:
نُقل باختصارٍ من مبانی الاستنباط الجزء الاول.
مبانی الاستنباط مرحوم آقای کوکبی است. بله. باقمیشهای. مرحوم استاد آقای حائری الباقمیشهای میگویند. خب ایشان من مراجعه کردن به آن مبانی الاستنباط آن جا هم همان تعبیر مثل مصباح الاصول بود یعنی مدلول ایشان هم گفته بود. این تغییر شاید ایشان خواستند یک اصلاحی بکنند یا از دست مثلاً نقل میکنند ولی ایشان نوشته نُقل باختصارٍ من مبانی الاستنباط. حالا علی ای حال. بنابراین این طور میفرمایند ایشان که ما در کلام راوی داریم بحث میکنیم نه در کلام...
خب این مطلب، مطلب دقیقی است که ایشان تنبه به آن پیدا کردند این مطلب ایشان. اما سؤالی این است. که چرا شما میفرمایید نظر به کلام امام نیست. در روایات علاج. و نظر به کلام راوی است. چیه مقصودتان میگویید این مطلب را؟ چون میفرمایید کلام امام که عین حق است. و بنا ندارد کلام یک امام را بر کلام دیگر امام ترجیح بدهید. هر چی امام میفرماید حق است و واقع است. این مقصود است. این مطلب اگر مقصود باشد خب جوابش این است که کلام امام یک ظهوری است. ظهور کلام امام قطع به مراد که نمیآورد که. میگوید دو تا کلام از امام نقل شده آن کلام امام ظهوری دارد که به ما میگوید مقصود امام این است. و ما یقین هم نداریم ولی میگوید مقصود امام این است. یک ظنی برای ما... ظن نوعی میآورد. آن کلام امام هم ظن نوعی میآورد. بر این که امام آن جوری فرموده.
سؤال: ما از خود امام شنیدیم.
جواب: حالا تا برسیم به آن جایی که.... از خود امام هم حتی شنیده باشیم.
سؤال: و الا اگر کسی نقل کند که خب.
جواب: از خود امام هم که شنیده باشیم ظهور کلام امام است. امام که نص نفرموده که. از خود امام... مثل قرآن شریف. که سندش قطعی است ولی ظواهر است دیگه. یک جاهایی نص است. اما ظاهر است. کتب علیکم الصیام ظاهرش وجوب است. احتمال هم دارد که این نوشته شده بر شما به نحو استحباب. اما ظاهرش وجوب است. ولی قطع پیدا نمیکنیم که. فلذا است که حجیت ظواهر بحث دارد. اگر قطع بود که حجیتش ذاتی بود. حجیت ظواهر که بحث از آن میکنیم برای خاطر این است که قطع نمیآورد. حالا که قطع نمیآورد حجیتش ذاتی نیست باید دلیل داشته باشیم. آن وقت به سیره و به چی و اینها استدلال میکنیم.
بنابراین لا بأس که اخبار علاج ناظر به کلام معصوم علیه السلام هم باشد و بخواهد مدلولهای ظنی نه مدلولهای قطعی کلام امام. مدلولهای ظنی کلام امام علیه السلام را بگوید امام بفرماید بله. حتی آن جایی که یقین دارید من گفتم. از من خودم شنیدید. حتی آن جا میفرماید که این کار را انجام بدهید. برای خاطر اینکه اینها ظنی هستش طبق آن جهات طریقی که در نظر شریف امام علیه السلام هست راهکار دارد تعیین میکند که چه جوری از کلمات ظنی من ولو از خودم شنیده باشید باید استفاده بکنید.
سؤال: ....
جواب: یعنی اشکال دیگری میخواهید بکنید؟
سؤال: ....
جواب: نه این انصافش این است که عرف میگوید برای... این آقا نقل کرد کلام امام را. ناقل یک حرفی دارد. حرف ناقل این است که قال این را. حالا آن دیگه میشود کلام امام بعد از نقل این. اما راوی...
سؤال: ما به منقول کار داریم دیگه.
جواب: ما به منقول کار داریم بعد از نقل ناقل. یعنی نقل ناقل باعث میشود که ما سر منقول برویم اما اگر نقل ناقل درست نیست بالا سر منقول نقل ناقل خیلی نقش دارد. خبر ثقه اگر حجت نباشد خب چه جوری میرویم .../ که منقول. ناقل یک حرفی میزند میگوید امام فرمود. تازه سیدنا الاستاد آیتالله زنجانی دام ظله آن موقعی که استصحاب و اینها ما خدمتشان توی منزل میرسیدیم ایشان میفرمود که از آقای بروجردی نقل کرد از آیتالله بروجردی رضوان الله علیه که حتی کلام ائمه هم علیهم السلام مثل کلام فقهاست. یعنی فقیه که در رساله عملیه مینویسد واجب نمیخواهد بگوید من دارم میگویم واجب است. انشاء وجوب نمیکند این واجبٌ دارد حکایت از شریعت میکند. یعنی ائمه فرمودند. مرحوم آیتالله بروجردی میفرمود امام که دارد میگوید واجبٌ، امام معصوم یعنی خدا فرموده. چون مشرع خدای متعال است. عبارت آنها هم مال.. حاکی هستند آنها هم باز. از یک وجوبی که خدا جعل فرموده نه وجوب خودشان. همان طور که فقیه میگوید واجب این وجوب حکایت میکند از وجوبی که امام صادق فرموده وجوب امام صادق هم حکایت میکند از وجوب خدای متعال.
سؤال: خود شهید صدر یک تلاقی کردند در ارجاع اخبار مع الواسطه به بلاواسطه در آن بیان اختصاصی خاص خودشان که از ایشان نقل فرمودید دیگه تعدد را ایشان میخواست حذف کند.
جواب: نه ببینید ... بالاخره واسطهای هست. یک راوی و یک مروی است. حالا شما مع الواسطهها هم را بیاورید بالاخره کمش میکنیم. ولی بالاخره یک راوی است که یک چیزی نقل میکند و یک مروی. هذا اولاً.
ثانیاً ببینید خب آن که میگوید خذ بما وافق الکتاب یا ما خالف العامة اینها میتوانیم بگوییم مال راوی است. الفاظ که موافق کتاب و مخالف کتاب ندارد که. لفظ این لفظ موافق کتاب است یعنی چی؟ محتوا است که موافق کتاب است یا مخالف کتاب است. یا مخالف عامه و موافق عامه است. نه این حروف به هم پیوستهای که یک کلام و یک لفظ را دارد تشکیل میدهد. اینها که مخالفت عامه با عامه یا موافقت با عامه ندارد. موافقت با کتاب... بنابراین به تناسب حکم و ... بله آنهایی که میگوید خذ باصدقهما اورعهما آن ممکن است بگویید بله آن لفظهایی که او گفته. که آنها را گفتیم اصلاً ما مرجح صدوری... آنهایی که به صفات راوی مربوط میشود گفتیم نداریم چون یا در مقبوله عمر بن حنظله است که مال صدر روایت است مال باب حکمین و قاضیین است. و مربوط به باب استنباط نیست. یا در آن مرفوعه زراره است که آن هم اصلاً سندش حجت نیست. فلذا ما در هیچ روایت معتبری این لسان نداریم که اصدق و فلان و اینها راجع به باب استنباط. آن که نهایت امر شد که ما دو تا مرجح داریم. موافقت کتاب مخالف عامه. حالا شهرت هم علی احتمالی. بنابراین نمیتوانیم بگوییم اخبار علاج ناظر است به سخن راوی که همان الفاظی است که از امام نقل میکند. بنابراین اگر به آن استدلال توجه بکنید. اگر آن استدلال است که آن استدلال تمام نیست به خاطر این که کلام امام علیه السلام هم ظهور مدلول واقعی بله. مدلول واقعی میگوید حرف بر حرف دیگه ترجیح ندارد اصلاً. حرف حق یعنی چی. اما صحبت این است که ما که راهی به آن نداریم. ما کلام امام ... ما در ظواهر داریم میگوییم. نصوص هم که معلوم است آن جا اصلاً این حرفها نمیآید. نصوص.
سؤال: آقا کلام دو تا راوی اصلاً با هم دیگه تعارضی ندارد. تعارض مربوط به مدلولش است که تباین جزیی دارد. یعنی همان کلام امام و الا کلام دو تا راوی با هم دیگه تعارض ندارد که اخبار علاج شامل حالش بشود درسته؟
جواب: یعنی بله. اگر الفاظ مقصود است. اگر البته آن جا ممکن است گفته بشود به لحاظ مدلول... چون وصف مدلول سرایت به دال میکند. تعارض درسته به حسب دلالة أو به حسب المدلول است. آن وقت...
سؤال: آن که دیگه کلام امام نیست.
جواب: این جا از آن جاهایی است که اوصاف معانی است که به الفاظ... اگر میگوییم خبران متعارضان کلام راوی را میگوییم به لحاظ مدلول است. اسمش میشود متعارض به لحاظ مدلولش. از این جهت اشکالی ندارد بگوییم اینها را. یعنی کلمه تعارض باعث نمیشود بگوییم نه ظاهرش کلام راوی نیست. چون این اوصاف تعدی پیدا میکند. اصلاً کلام متعارض معنایش غیر از این نیست. و الا کلام که الفاظ باشد که با هم درگیری ندارند که. آن به لحاظ معنایش هست که درگیری دارند. اما صحبت این است که امام علیه السلام که میفرماید ما وافق العامه این جا دیگه آن لفظ نیست. آن حرف است. آن مطلب است. پس دارد آن مدلول را بر آن مدلول ترجیح میدهد. و قهراً به لحاظ آن خب لفظ را ممکن است اصلاً ترجیح نمیدهد نمیخواهد بگوید... لفظ را ممکن است امام هم فرموده باشد، هر دو را هم فرموده، مثلاً در موارد تقیه نمیخواهد بگوید بگو امام این را نگفته آن را. ... نه هر دو را فرموده منتها یکی را خب تقیتاً فرموده. آن مدلول را دارد میگوید. بنابراین این دقتی است از این شهید بزرگوار که خب این را تفکیک فرموده. این یک دقت خوبی است اما نظر استاد بزرگوارشان هم این جور نیست که نظر ... این اشکال به آن وارد باشد. ایشان هم این طوری جواب ممکن است بدهند. محقق خویی رضوان الله علیه.
خب این هم راه محقق خویی.
یک راه دیگری است برای تخلص از این اشکال که راه خود شهید صدر رضوان الله علیه است. ایشان هم باز شبیه از این جهت که از همان راه استاد راه حل پیدا کردند که خلاصه خواستند تعدد درست کنند. آقای خویی تعدد درست کرد دیگه. ایشان هم خواستند تعدد درست کنند اما به یک بیان آخری. به یک نحو دیگر. و آن بیان ایشان این است. که راوی آن روایت در حقیقت دو شهادت میدهد. یک شهادت ایجابیه و یک شهادت سلبیه و سکوتیه. آن راوی که دارد میگوید قال الامام علیه السلام مثلاً «عذرة کل ما لا یأکل لحمه نجسة» این دو تا شهادت دارد میدهد. یکی این که امام این الفاظ را فرمود. این عبارت را فرمود. این شهادت ایجابی است. از این که بیان نمیکند امام فرمود «الا الطائر غیر مأکول اللحم» این را بیان نکرده. سکوت کرده از این. بیان نکرده این هم شهادت به این است که امام استثناء نکرده. طائر غیر مأکول اللحم را استثناء نکرده. میرویم سر آن روایت. آن روایت هم که میگوید «عذرة کل طائر طاهرة» باز یک مفاد ایجابی دارد که امام این را فرمود. یک مفاد سلبی دارد که امام که فرمود «عذرة کل طائر طاهرة» طائر غیر مأکول اللحم را استثناء نکرده. این تعارض بین دو روایت به نحو عموم و خصوص من وجه آیا زیر سر آن ایجابیها است یا زیر سر سلبیها است؟ زیر سر سلبیها است. اگر حضرت استثناء فرموده بود با هم ناخوانی پیدا نمیکردند. آن جا فرموده بود «عذرة کل ما لایأکل لحمه نجسة الا الطائر» این جا هم میفرمود که «عذرة کل طائر طاهر» میفرمود «الا ما لایأکل لحمه» خب دیگه با هم تعارضی پیدا نمیکرد. این مال این شهادتهای سلبی است. حالا بنابراین آن یک شهادت ایجابی دارد یک سلبی. این جا هم یک شهادت ایجابی است یکی سلبی. اخبار علاج میآید چه کار میکند؟ میآید میگوید آن که مثلاً موافق کتاب است یا مخالف عامه است یا راویش اصدق است آن را مقدم بدار. و با این میگوید یعنی شهادت سلبی آن جا را نادیده بگیر. آن شهادت سلبی آن طرف نادیده بگیر. یعنی در حقیقت این دارد استثناء میکند آن را که آن شهادتش را نادیده بگیر. یعنی اگر ما گفتیم روایت عذرة کل ما لا یأکل لحمه نجسة این را مقدم بدار و بگو حکم طائر غیر مأکول اللحم هم نجاست است این را مقدم بدار. یعنی آن شهادتی که آن جا طائر غیر مأکول اللحم را استثناء نکرده آن را نادیده بگیر. آن حجت نیست. و کدامش حجت است. آن اثباتیاش حجت است. بنابراین در آن روایتی که مرجوح واقع میشود تبعض در صدور انجام نمیشود بلکه آن جا دو تا شهادت است یک شهادت ایجابی است که این لفظ را گفته. یک شهادت سلبی است که استثناء نکرده. این میگوید آن شهادت سلبیاش حجت نیست. یک استثنایی بوده. این راوی نگفته. یا امام استثنایش را به این واگذار کرده که به این شکل استثنایش را به شما برساند. به این که یک روایت دیگهای بگوید با آن عام و خاص من وجه است بعد بگوید این را بر آن مقدم بدار با همین استثنایش را دارد بیان میکند.
بنابراین اصلاً دو تا شهادت است. یک چیز نیست. که تبعض در آن باشد. یک شهادت ایجابی است یک شهادت سلبی میگوید شهادت ایجابیاش حجت است اما شهادت سلبیاش که استثناء نکرد نه. این شهادت سلبی حجت نیست. ولی در ناحیه ترجیح هم ایجابی حجت است هم سلبیاش حجت است. این جا شهادتین حجت است. آن جا فقط شهادت ایجابیاش حجت است شهادت سلبیاش حجت نیست.
بنابراین صدور هم اشکال ندارد. اصلاً ... صدور هستند دیگه. مثل آقای خویی نمیگوید. همین صدور. منتها آن جا میگوید آن صادر شده آن صادر نشده. آن تحقق پیدا کرده. من تو را متعبد میکنم به این که شهادت ایجابیاش تحقق پیدا کرده ولی شهادت سلبیاش تحقق پیدا نکرده. خب اشکال ندارد صدوری هم میگیریم ولی دو تا مطلب است.
سؤال: تکویناً نمیآید. .... میدانیم صادر نشده.
جواب: چی صادر نشده؟
سؤال: آن سلبی.
جواب: نه شهادت سلبیه آن سلب صادر نشده ولی شهادتش صادر است.
سؤال: شهادتش هم نمیآید.
جواب: چرا شهادت سلبیه است یعنی این دارد شهادت میدهد نگفت. با سکوتش دارد میگوید نگفت.
سؤال: این عقلی شد.
جواب: نه این شهادت شهادت سلبی است با سکوتش دارد .. همین که اضافه نکرده وثاقت هم دارد پس دارد شهادت میدهد که چیز اضافهای نفرمود.
سؤال: این به فهم عقل ماست.
جواب: حالا این شهادت هست یا نه؟ همان طور که دارد شهادت میدهد آن جمله را فرمود دارد شهادت میدهد چیز دیگهای نفرمود. با زبان حالش دارد میگوید چیز دیگهای نفرمود. شارع میفرمود آن حرف ایجابیاش که میگوید این را فرمود قبول. این که میگوید چیز دیگری نفرمود نه این را نپذیر. این شهادت را نپذیر.
سؤال: موافق عامه و مخالف عامه یعنی که آن کلامی که از امام آمده ببین ...
جواب: ببینید حالا ما مقام اثبات حرف دیگری است. برای این که میگوید تبعض نمیشود. در حجیت تبعض کرد. میگوید چرا میشود. این راه حلش است. اما آیا ... حالا بعد خود ایشان مطلبی دارند که بعد عرض میکنیم این هست که ایشان هم قائل است به این که لسان این ادله نمیگیرد. ولی این اشکال وارد نیست. از این راهی که شما میگویید تبعض نمیشود این راه نیست. فلذا خود ایشان بیان آخری دارد. ما فعلاً در این استدلال و این برهان داریم حرف میزنیم و الا حالا بیانات دیگری هم برای عدم شمول هست که بیان خود ایشان بیان آخری است. پس این استدلال که میگفت همه مرجحات به مرجحات صدوری میگردند. مرجح صدوری قابل تبعیض نیست. جواب داده میگوید چرا هست. اگر میخواهی از این راه مسأله را اثبات بکنی مناقشه دارد. این قابل ... به این نحوهای که ما گفتیم قابل تصور است. و میشود گفت. این فرمایش ایشان است. حالا تا ببینیم شما اشکالی دارید بر این فرمایش یا نه. فردا هم ان شاء الله بیان اخیر که این بحث ان شاءالله فردا این بحث تمام میشود. تا برویم وارد.....
وصلی الله علی محمد وآل محمد.