لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بحث در این بود که آیا اخبار علاج موارد تعارض بالعرض را هم شامل میشود یا اختصاص دارد به تعارض بالذات. تعارض بالذات خب در جایی است که نفس مدلول دو خبر و اطراف تعارض با هم تضاد دارند یا تناقض دارند و قابل اجتماع بالذات نیستند. که در آن موارد این اختلاف ذاتی مدالیل باعث میشود که علم اجمالی پیدا بشود یکی از این دو تا مخالف با واقع است. بنابر این در موارد تعارض بالذات ما دو تا امر داریم یکی این که خود مدلولها قابل اجتماع نیستند. تضاد دارند، تناقض دارد. دوم این که این تضاد آنها، این تناقض آنها، این تحافت خود آنها باعث میشود که علم اجمالی پیدا کنیم که دو تاییشان صادر نیستند و اگر صادر باشد یکی از آنها است. اگر واقعیت داشته باشد یکی از آنها است. اما در تعارض بالعرض نه فقط آن امر دومی وجود دارد به خاطر آن امر خارجی. میدانیم هر دو صحیح نیستند، هر دو مطابق با واقع نیستند، این را داریم اما خود مدلولها صرف نظر از آن مطلب قابل اجتماع هستند، تضادی، تناقضی، تحافتی بینشان نیست. مثل همان مثال معروف که دلیلی آمده دلالت کرده بر وجوب عینی نماز جمعه در روز جمعه. دلیل دیگری دلالت کرده بر وجوب عینی نماز ظهر در روز جمعه و دلالتشان به جوری است که جمع عرفی نداشته باشند. یک وقت میگوید صلّ صلاة الظهر آن هم میگوید صلّ صلاة الجمعه خب این صلّ صلاة الظهر بنفسه دلالت بر وجوب تعینی میکند. آن هم بنفسه دلالت بر وجوب تعینی ظهر میکند. خب در این جا جمع عرفی وجود دارد دست از تعینیت هر کدام برمیداریم اصل این وجوب این هست، اصل وجوب آن هست دست از تعینیتها برمیداریم نتیجه وجوب تخییری میشود. این جا تعارض حتی بالعرض هم درست نمیشود. نه مثال این است که نه آن این جوری میگوید یجب صلاة الجمعة متعیناً آن هم میگوید یجب صلاة الظهر متعیناً. دیگه این جمع عرفی ندارد. تصریح به تعیین شده در این، تصریح به تعیین در آن شده نمیشود رفع ید از تعیین بکنیم.
خب در این موارد این میگوید یجب صلاة الجمعة متعیناً آن میگوید یجب... اگر آن علم... اجماع خارجی ما نداشتیم که در یک روز دو نماز به نحو تعیین واجب نیست این دو تا مدلولها با هم ناسازگاری نداشتند خب التزام به هر دو میدادیم میگفتیم روزهای دیگه یک نماز واجب است، روز جمعه دو تا نماز واجب است. هم نماز جمعه، هم نماز ظهر.
پس خود مدلولها با هم ناخوانی ندارند. بلکه آن علم خارجی ما باعث میشود بدانیم هر دو مطابق با واقع نیستند. هر دو صحیح نیست.
سؤال: تعبیر صحیح این است که سبب میشود که ... شامل هر دو نشود.
جواب: خب نه. این علم اجمالی پیدا میکنیم البته نتیجه این میشود که در این موارد حالا چرا میگوییم تساقط میکنند آن وقت به خاطر این که دلیل حجت نمیتواند شامل بشود.
سؤال: شاید هر دو مخالف با واقع باشند.
جواب: بله فلذا گفتیم میدانیم یکیشان... هر دویشان مطابق نیستند. آن علم اجمالی ما این میشود. نه یکیشان مطابق است. شاید هر دو مخالف واقع باشند. نه علم اجمالی پیدا میکنیم هر دو مطابق با واقع نیستند این علم را پیدا میکنیم.
خب ادله داله بر علاج که مأخوذ در آنها الخبران المتعارضان هست کما این که در مرفوعه زراره بود. یا الخبران المختلفان که در بقیه روایات کما و بیش اخذ شده بود. الخبران المختلفان یا الحدیثان المختلفان یا یأتی عنکم خبرٌ و یأتی خلافه مثلاً. این تعابیری که... این تعابیر مسلّم آن جایی که دو تا خبر مدلولهای خودشان با هم تحافت دارند آن جا را مسلّم شامل میشود قدر مسلّمش هست. انما الکلام در این است که آن جایی که دو تا خبر مدلولهای خودشان مثل این مثال تحافتی ندارند. آن علم اجمالی ما باعث شده که آن دلیل خارجی و آن علم خارجی ما باعث شده که علم اجمالی پیدا کنیم هر دو نمیشود مطابق با واقع باشد. که از آن تعبیر میکنیم به تعارض بالعرض. آیا واقعاً اخبار علاج این جا را هم میگیرد یا نمیگیرد. و این خیلی بحث مهمی است و متأسفانه به این عنوان توی معمول کلمات مطرح نشده. و مرحوم امام رضوان الله علیه این را مطرح فرمودند که آیا این را شامل میشود یا شامل نمیشود.
امام رضوان الله علیه ابتدائاً میفرمایند شامل نمیشود... حالا تعبیر ابتداییشان این است که شامل نمیشود بعد میفرمایند مشکل است. چرا؟ به خاطر این که همین توضیحی که دادیم خب خبران مختلفان یعنی دو تا خبری که مدلولهایش مختلفند. الخبران المختلفان به توضیحی که عرض میکنیم، خبر چیه؟ خود الفاظ که هیچ وقت اختلاف ندارند که. الفاظ ترکیب شدند از حروف هجا و با هم اختلافی ندارند. پس الخبران المختلفان یا یعنی الخبران المختلفان مدلولهما أو دلالتهما. و فرض این است که در این جا که تعارض بالعرض هست مدلولهما تحافتی ندارند. دلالت هر یک بر آن مدلول هم تحافتی با هم ندارند. دلالت وقتی است که مدلولها تحافت داشته باشند دلالتها هم تحافت پیدا میکنند. بله آن علم اجمالی باعث ... آن دلیل خارجی باعث شده که ما بدانیم این دو مدلولی که تحافت و تخالفی با هم ندارند هر دو مطابق با واقع نیست. و مستتبع این که میدانیم هر دو مطابق با واقع نیست و یکی خلاف واقع است این است که تمسک به ادله حجیت هم نمیتوانیم بکنیم. چون اگر بخواهیم در هر دو تمسک کنیم که خب میدانیم یکی خلاف واقع است. و اگر بخواهیم یکی دون دیگری تمسک کنیم ترجیح لامرجح است. از این جهت به هیچ کدام نمیتوانیم تمسک کنیم.
بنابراین الخبران متعارضان و هم چنین الخبران المختلفان نمیتواند بگیرد.
فرموده است که: لکن لا یصدق الخبران المختلفان و المتعارضان علیهما عرفاً... تا این که میفرمایند: و بالجمله ادراج العامین من وجه فی ادله التعارض مشکل و ادراج المتعارضین بالعرض اشکل. این بیان اولشان. بعد یک بیانی دارند که میفرمایند با این بیانی که میگوییم ممکن است بگوییم شامل میشود. و آن این است که درسته الخبران متعارضان به این عبارت به این واژه و مفهوم این واژه نگاه بکنیم شامل نمیشود اما بعید نیست ادعا بشود که از مجموعه ادله علاج این مطلب به دست میآید که این روایات علاج میخواهد بفرماید که اخبار صادره عن المعصومین علیهم السلام اگر هم با هم ناخوانی داشت.... اخبار صادره از آنها نباید کنار گذاشته بشود. باید به یک شکلی به آن عمل بشود. مقصود این است از این اخبار. حالا اگر عنوان متعارضین هم در بعضی آمده به حسب غالب مواردی است که علتی و وجهی پیش میآید برای این که آدم خیال کند عمل نباید بکند. چون معمولاً تعارض هست که... همان تعارض به معنای واقعیاش که تحافت مدلولین است که آدم گیر میکند چه کار کند و به ذهنش میآید که خب باید به هیچ کدام عمل نکنیم. به لحاظ این مورد غالب تعبیر شده به خبران مختلفان یا متعارضان. اما آن چه که موضوع برای اخبار علاج است میخواهد بفرماید اخبار صادره از ما اینها نباید این جوری باشد که به آن بیاعتنایی بشود، عمل نشود. آن جایی که تعارض نیست و هیچ علم اجمالی خارجی برای پیدا نمیشود آن جا که روشن است باید عمل کرد. آن جاهایی هم که چنین چیزهایی پیش میآید آن جا هم این جوری نیست که به هیچ کدام عمل نکنید، رها بکنید. نه. ببین کدام مخالف عامه است آن را عمل کن. ببین کدام موافق کتاب است آن را عمل کن. ببین کدام راویاش مثلاً اصدق است، اورع است به آن عمل کن. ببین کدام مطابق مشهور است به آن عمل کن. بالاخره به یک وجهی میگوید به اینها عمل بکن.
میفرماید که: الا ان یدعی ان العامین من وجه و کذا المتعارضین بالعرض و ان لم یندرجا فیهما....
در عبارت مختلفین، خبران مختلفان یا متعارضان داخل نمیشود.
لکن العرف بمناسبه الحکم و الموضوع و القاء الخصوصیه یفهم ان الخبرین الواردین عن الائمه علیهم السلام اذا تصادما و تعارضا بأی وجه کان لا یجوز طرحهما....
که بهتر بود به جای اذا تصادما و تعارضا یک عبارت عامتری را میآوردند چون خودشان قبول دارند تعارضا و تصادما نمیگیرد بالعرض را. یعنی وقتی به هر دو بالاخره نمیشود عمل کرد حالا در اثر تصادم و تعارض یا در اثر این که علم داریم که هر دو مطابق با واقع نیست. این جا....
لایجور طرحهما بل لا بد من الترجیح و الاخذ بالراجح و مع فقدانه التخییر فلا یرضی الشارع فیهما العمل علی طبق القاعده...
که بگوییم طبق قاعده تساقطا تعارضا برویم سراغ عمومات مثلاً فوقانی اگر نبود برویم سراغ اصول عملیه. نه خبری که از ما صادر شده، وارد شده شما باید به آن عمل کنید.
اگر این حرف را بزنیم بله خب میگوییم هم شامل عامین من وجه میشود که بحث قبلی بود و هم این جا میگوییم شامل متعارضین بالعرض میشود. بعد میفرمایند فتدبر جیداً.
خب قبلاً راجع به این فرمایش ایشان در عامین من وجه هم این فرمایش را فرموده بودند و آن جا عرض کردیم. که چنین مطلبی از این روایات به جوری که ظهور درست بشود، احتمال که فایدهای ندارد. باید مدلول عرفی این روایات و ظهور عرفی این روایات این مطلب باشد که نه عنوان خبرین متعارضین خصوصیتی نداشته باشد. و میخواهد بگوید خبرهایی که از ما صادر شده حالا ولو این که تعارض هم نداشته باشد و شما علم اجمالی دارید به این که یکی مطابق واقع نیست این جور نیست که اینها را رها کنید. یک جوری به اینها عمل کنید. این خب یک مطلبی است ولکن مدلول این روایات این باشد خصوصاً با توجه به این مطلب که ما وقتی تمحیض کردیم و حلاجی کردیم اخبار علاج را آن که حجت بود یک دو سه تا خبر بیشتر نبود. یک جمع قفیری نبود که بگوییم همه دارد میخواهد ... یک دو تا روایت، دو سه تا روایت بود که حجت شد دلالةً و سنداً اینها را توانستیم قبول بکنیم دلالت و سندش را. از این یکی دو تا روایت چنین چیزی به نحو ظهور عرفی که حجت باشد استفاده نمیشود. بله فقط یک احتمالی است. مجرد احتمال هم مادامی به حد ظهور نرسد حجت نیست.
سؤال: ... اینها که از ظهور استفاده نکرده ....
جواب: بله؟
سؤال: .../ تناسب حکم و موضوع و از باب این که شارع...
جواب: بله دیگه تناسب حکم و موضوع مراد است باید ظهور درست کند. و چنین ظهوری در این جا نیست. ممکن است که شارع برای متعارضین واقعیین آنهایی که تعارض است بله یک راه حلی قرار داده. اما آن جا که تعارض نیست چه عیب دارد که بگوید طبق اصل عمل بکنید. همان ادله دیگه هست خب بگوید اینها تعارض میکنند تساقط میکنند بروید سراغ ادله فوقانی، نبود بروید سراغ اصول عملیه. خودش نقشه راه مجتهد را تبیین کرده که چه کار باید بکند. فلذا است خود ایشان هم در فقه یعنی همان طور که فتدبر جیداً فرمودند ملتزم نیستند فلذا آن تعبیر آن جا هم که فرمودن مشکلٌ و الا اگر خب شامل نمیشود چه مشکلٌ است. این که فرمودند مشکلٌ معلوم است به این حرف هم دلگرم نیستند. یا اگر شامل هم میشود مشکلٌ دیگه ندارد. اگر حتماً شامل نمیشود مشکلٌ ندارد. این معلوم است که خود ایشان هم دغدغه خاطر دارند که این جوری هست، این جوری نیست. از عباراتشان معلوم است که خود ایشان هم در تردید هستند. و حق مسأله هم در این جا همین است که احراز شمول روایات با توجه به عناوینی که در روایات مأخوذ است مشکل است.
یک بیان دیگری هم به خدمت شما عرض شود برای عدم شمول وجود دارد و آن شاید در السنه بعضی.... طبق مبانی بعضی از اعاظم میشود آن جور هم توضیح داد و آن این است که خبران متعارضان صدقش نسبت به موردی که مدلولها با هم ناخوانی دارند با آن جایی که مدلولها ناخوانی ندارند ولی به خاطر عامل خارجی ما علم پیدا کردیم یکی از این دو تا حتماً مطابق با واقع نیست. صدق تخالف و تعارض در این موارد تشکیکی است. یعنی صدقش نسبت به آن جایی که ذاتاً با هم ناخوانی دارند آن صدق جلی است. نسبت به این مورد اگر هم صدق داشته باشد صدق خفی است. حرف قبلی این بود که نه صدق خفیاش هم انکار میشد که اصلاً تعارض به آن گفته نمیشود. این بیان بعد این است که نه تعارض ممکن است گفته بشود اما صدق تعارض بر آن خفی است. ولی در آن قبلی جلی است. عناوینی که دارای افراد جلی و خفی هستند اینها انصراف دارند از فرد خفی و منصرفند الی الفرد الجلی. انصراف به او و از او دارند. خب اگر این قانون اصولی را هم کسی قبول بکند بگوید در مواردی که تشکیک... عناوین مشکک هستند فرد جلی و خفی دارند این چنین است بله طبق این بیان هم میتواند بگوید عناوین انصراف دارند. پس دو راه برای این هست. یکی این که بگوییم اصلاً صادق نیست که ظاهراً آن درسته. یکی هم این که بر فرض صدق انصراف دارد از آن یکی.
سؤال: ...
جواب: بله حالا در آن مسأله حق همین است که خفا و جلا باعث انصراف نمیشود اگر انصراف هم باشد انصراف بدوی است. نه انصراف مستقر. انصراف بدوی است و این موجب عدم التزام به فرد خفی نیست. مثلاً الانسان کذا خب انسان کذا شمولش نسبت به بعضی افراد ممکن است بگوییم خفا دارد و لکن اشکالی ندارد حالا یا... مثلاً آب، نسبت به آبی که در آزمایشگاه درست میکنند. فرد جلیاش همان آبی است که در طبیعت خدای متعال خلق فرموده اما آبی که انسان خودش اجزایش را میگیرد ترکیب میکند ممکن است بگوییم خفا دارد ولکن این خفا باعث نمیشود که بگوییم شامل نیست.
این صورت اول، این مورد اول که تعارض بالعرض بود.
یک مورد دیگر هست که دیروز سه مورد گفتیم که امام مطرح فرمودند. مورد دوم در جایی است که یک دلیلی داریم، یک عامی مثلاً داریم، یک مطلقی داریم دو تا مخصص، سه تا مخصص، یا مقید راجع به آن عام وارد شده. که این مخصصها و مقیدها خودشان با هم تعارض ندارند، ناخوانی ندارند اما اعمال آنها، تخصیص آنها باعث میشود که آن عام ما یا آن مطلق ما مستهجن بشود. حالا یا در اثر قلت فرد، بقاء قلت فرد تحت او یا در اثر این که اصلاً بیمورد بیمورد میماند. مثلاً فرض کنید روایتی وارد شده یستحب اکرام العالم. خب اکرام کل عالم، یا اکرام العالم که مطلق باشد. یا اکرام کل عالم که عموم باشد. بعد یک روایتی وارد شده که یجب اکرام العالم العادل. خب یجب اکرام العالم العادل تخصیص میزند آن استصحاب را. او میگفت همه جا مستحب است، این میگوید اکرام عالم عادل واجب است.
سؤال: تعارض است یا تخصیص است.
جواب: بله؟
سؤال: حکمهایشان فرق میکند.
جواب: نه چون عالم عادل را دارد میگوید.
یک روایت دیگه وارد میشود یحرم اکرام العالم الفاسق. خب این هم دارد تخصیص میزند میگوید مستحب نیست... عالم فاسق حرام است. آن هم میگوید عالم عادل واجب است. او این طایفه را خارج میکند از استحباب، آن، آن طایفه را خارج میکند از استحباب. حالا این جا همین مثال هم میشود مثال برای آن جایی باشد که قلیل الفرد است علی مبنایی. هم میشود مثال بشود برای آن جایی که عدیم الفرد میشود علی مبنایی. اگر بگوییم بین فسق و عدالت فصلی نیست قهراً بنابراین هیچ فردی باقی نمیماند برای مستحب است اکرام هر عالمی. چون علما یا عادل هستند یا نعوذ بالله فاسق هستند. ... که ندارد. اگر عادل هستند وجوب اکرام است. اگر فاسق هستند حرمت اکرام است. پس فردی برای مستحب کجا میماند؟ اگر هم بگوییم فاسده هست. بنا بر بعضی مبانی بین فسق و عدالت گفتند فصل میشود باشد. چون عدالت ملکه اجتناب است. فسق هم این است که کار حرام انجام بدهد. حالا اگر کسی اوائل بلوغ است. اول بلوغش هست کار حرام انجام نداده ولی هنوز هم تمرین نکرده که ملکه پیدا بکند خب یک فردهای قلیلی باقی میماند آن یستحب برای آنها میشود خب حمل مطلق یا عموم بر فرد نادر میشود و مستهجن است.
حالا در این جا به خدمت شما عرض شود امام فرموده این جا این دو تا خاصها خب مدلولهایشان با هم تنافی ندارد. آن میگوید واجب است اکرام عالم عادل این میگوید حرام است اکرام عالم فاسق. ولی چون این دو تا اگر بخواهد صادر شده باشد یک تالی فاسد دارد و آن تالی فاسدش این است که آن کلام شارع عدیم الفرد یا قلیل فرد بشود که مستهجن است. از این جهت میفهمیم هر دوی اینها مطابق با واقع نیست. همان جوری که آن در امر قبلی بود این جا میفهمیم هر دو مطابق با واقع نیست. این دو تا تعارض پیدا میکنند منتها تعارضشان بالعرض است. حالا این جا باید چی گفت؟ امام فرموده است که این جا علی المبانی مختلف است. تارةً ما در این جا همین جوری که الان بیان کردیم قائل میشویم یعنی میگوییم که تعارض فقط بین همین خاصها است. و آن عامی که قلیل الفرد یا عدیم الفرد میشود آن داخل در جرگه تعارض نمیشود. آن بالا ایستاده آن تعارض نسبت به آن نیست. تعارضی اگر هست این دو تا است که با هم تعارض بالعرض پیدا میکنند. اگر این را گفتیم این جا مثل مسأله قبل باید بگوییم اخبار علاج شاملش نمیشود چون این دو تا مدلولهایش که با هم تحافت ندارد که. الخبران المتعارضان نیستند. به همان بیانی که آن جا گفتیم. اما اگر این جوری بگوییم کما قدیقال که ان شاء الله بحث تفصیلیاش بعداً خواهد آمد در مسائل بعد که نزاع مهمی است این جا بین اعاظم که نه در این موارد تعارض بین این دو تا و آن عام درمیگیرد. بین این دو خاص و آن عام یا آن مطلق اگر این را گفتیم ایشان میفرماید این جا مشمول اخبار علاج میشود. چرا؟ چون خاص و عام یا مقید و مطلق عند العرف متخالفان هستند. اینها تخالف دارند با هم ناسازگارند. اگر جمع عرفی داشته باشند این تخالف بدوی و غیرمستقر است. اگر یک جا جمع عرفی نمیتوانیم بکنیم تخالفشان واقعی و حقیقی و مستقر میشود. اگر یکی از این خاصها بود خاص دیگه نبود تخالف بدوی داشتند ولی جمع عرفی داشتند و مهم نبود حالا که دو تا شدند و مجتمع شدند دو تا خاص الان هر دو اگر بخواهند تخصیص بزنند آن عدیم الفرد بشود یا قلیل الفرد بشود. الان دیگه این تخالف دیگه یک تخالف مستقر است. تخالف مستقر که شد پس مشمول اخبار علاج میشود. و این جا با آن قبلی تفاوت میکند ببینید چرا؟ چون آن میگوید مستحب است اکرام هر عالمی پس بنابراین اکرام این هم مستحب میشود. این میگوید اکرام واجب است، وجوب و استحباب که با هم جور در نمیآیند در این افراد. او میگوید مستحب است اکرام هر عالمی، این میگوید حرام است اکرام عالم فاسق. خب در مورد عالم فاسق حرمت و استحباب که قابل استعمال نیستند پس مدلولها تخالف دارند. منتها اگر یکی از این خاصها بود این یک تخالفی بود قابل اغماض، جمع عرفی داشت. حالا که دو تا جمع شدند هر دو بخواهد آن جمع عرفی اعمال بشود محذور قلیل الفردی یا عدیم الفردی آن پیش میآید پس جمع عرفی نمیشود. ندارد. حالا که ندارد پس تعارض مستقر است پس مشمول اخبار علاج میشود.
سؤال: با تعارض بین این دو تا خاص با عام ... دو طرف دارد تعارض یا سه طرف دارد تعارض؟
جواب: إن شئت قلت که این جا میشود تعبیر بکنیم سه طرف دارد یعنی این و این و آن عام. یا نه این دو تا را یکی حساب میکنیم مجموع کنار هم هستند اجتماعشان، مجتمعشان با آن یکی است. و این نزاع خیلی عمیقی است بین اعلام که ان شاء الله بحثش بعداً خواهد آمد. ادله آنها چیه، ادله اینها چیه؟ چرا آنها میگویند تعارض دو طرفی میشود، آنها میگویند سه طرفی میشود. یا این حرفهایی که حالا این جا حرفهای عمیقی است در این جا ان شاء الله در بحث دیگری که بعداً خواهیم داشت که اگر اطراف تعارض از دو تا بیشتر بود احکامش چیه آن جا ان شاءالله اینها را دنبال میکنیم آن جا بحث میکنیم.
این جا فقط به اندازه این داریم بحث میکنیم که آیا اخبار علاج باتوجه به عنوانی که در آن هست این جاها را میگیرد، میتواند بگیرد یا نه نمیتواند بگیرد؟
ظاهر کلمات... امام رضوان الله علیه پس حرف این است که اگر آن طور گفتیم شامل نمیشود تفصیل میدهند و چون حق در نظر ایشان این است که تعارض فقط بین خاصین است. نه بین اینها و آن عام فلذا ایشان طبق مبنای خودشان میفرمایند که اخبار علاج این جا نمیآید. بنابراین مبنای مسأله روشن شد و لکن الظاهر من کلمات غیرواحدی از بزرگان مثل محقق خویی، محقق تبریزی و محقق شهید صدر و اینها این است که نه اینها اخبار علاج این جا را هم میگیرد. اما دیگه وجهش را بیان نکردند. کأنّ ارسال مسلّم گرفتند آنها و وارد خود این بحث نشدند ارسال مسلّم گرفتند.
مورد سوم به خدمت شما عرض شود که مرحوم امام مطرح کردند این جا این است که اگر ما یک عام داشته باشیم یا یک مطلق داشته باشیم یک دانه مخصص داریم اما این یک مخصص آن قدر دامنهاش وسیع است که اگر بخواهد تخصیص بزند استهجان لازم میآید. مثل این که گفته اکرم کل عالم بعد یک دلیلی میآید میگوید یحرم اکرام غیر العالم الاعلم. خب آن جا گفته اکرم کل عالم، این جا میگوید حرام است اکرام غیر اعلم. خب اعلم هم میشود یکی. پس آن اکرم کل عالم فقط فردش منحصر در اعلم میشود. خب این چیه؟ استهجان دارد. این طریقه حرف زدن نیست. خب بگو اکرم عالم الاعلم. برای چی میگویی کل عالم بعد میآیی آن جوری همه را خارج میکنی یکی ته آن باقی بماند.
این جا هم اگر ما دو روایتی داشته باشیم به این شکل قهراً میتوانیم در این مورد چی میشود؟ هر دو واقعیت ندارد. یا شارع آن که در واقع امر است و مراد جدی مولی است یا ان عام است و این خاص صادر نشده و نیست یعنی در مراد جدی نیست. حالا صادر هم شده باشد تقیتاً ممکن است باشد. در مراد جدی و واقع امر نیست یا اگر این خاص در واقع امر هست آن عام در واقع امر نیست. و الا این دو تا با هم جور در نمیآیند.
خب آیا این جا چی؟ این جا هم ... این جا امام رحمة الله علیه میفرماید این جا اخبار این صورت را حتماً بلادغدغة میگیرند. چرا؟ چون تحافت که دارند آن میگوید واجب است اکرام هر عالمی. این میگوید حرام است. خب این حرمت با وجوب که تحافت دارد. جمع عرفی هم که ندارد. دیگه این جا دو مبنا نیست. این جا از آن مواردی است که باید گفت تعارض دارد. و همان طور که در ابحاث سابقه گفته شد و بعداً هم لعل بیاید و ان شاء الله جای اصلیاش در باب عام و خاص و مطلق و مقید است اگر ما گفتیم که اصلاً عام و خاص در عرف عقلا تعارضشان مستقر است نه غیرمستقر میگوید این با آن ناخوان است فلذا این خاص را حمل بر این میکنند که آن حرف قبلی را دست از آن برداشته نسخ کرده. نه این که خاص قرینه بشود میگوید از اول، از عام غیرخاص مقصود بوده. این در عرف عقلا نیست. مثلاً یک کسی ابتدائاً گفت اکرم کل عالم بعد گفت لاتکرم الفساق من العلما. اگر کنارش بگوید خب میگویند تبصره به آن زد کنارش گفت. اما اگر کنارش نگوید و بعداً بگوید میگویند عقیدهاش عوض شده. دست از آن حرف قبلیاش برداشته. نمیگویند این قرینه است بر این که از اول آن هم که گفته غیر این مقصودش بوده. توی عرف عقلا این نیست. این تخصیص عام به این جوری که الان متداول در بین فقها است که میگویند عام وقتی به خاص تخصیص میخورد خاص قرینه میشود که از اول گوینده عام هم عام مقصودش نبوده در مراد جدی بلکه غیرخاص بوده. یا آن گوینده مطلق از اول مطلق مرادش نبوده غیرمقید بوده. این یک متد خاص شرع است. توی عرف این جوری نیست. این یک متدی است که شارع در بیان مرادات خودش ابداع کرده. و به حسب ادله و سیره و اینها به مخاطبین خودش فهمانده که بله من این جور صحبت میکنم. وقتی این طوری شد حالا اصلاً آن خبران مختلفان، رواة به ذهن عرفیشان وقتی میآیند میگویند آقا خبران مختلفان آمده قهراً شامل موارد عام و خاص هم میشود. ما برای موارد عام و خاص به همان سیره و اجماع و متد معلوم از شرع تخصیص میزنیم. و الا لو خلی و طبعه اصلاً شامل است. ادله الخبران المتعارضان یا الحدیثان المختلفان اینها شامل موارد عام و خاص، مطلق و مقید، شامل اینها هم میشود. مطلق و مقیدهایی که به خصوص سلبی باشد. ایجاب و سلب باشد. آن میگوید اذا ظاهرت اعتق رقبة. این میگوید لاتعتق رقبة کافرة.
سؤال: ... هر دو تا ایجابی باشد چی؟
جواب: حالا اگر هر دو ایجابی باشد آن محل ... اگر مفهوم داشته باشد باز که یعنی آن ایجابی حصر از آن فهمیده بشود باز مفهوم دارد نفی دارد میکند. اگر نه جمع عرفی دارد حمل بر استحباب ممکن است بشود.
سؤال: ... توی همین مثال ما ... تخصیص اکثر فهمیده میشود و الا مدلول...
جواب: نه نه این جا این جوری نیست. حالا همین را داریم میگوییم. طبق این مبنا تعارض اصلاً مستقر است. چرا؟ برای این که یکی خاص است یکی عام است. وقتی که یکی خاص بود یکی عام بود عرف میگوید اینها با هم نمیسازند. آن جایی که قابل جمع عرفی است، قابل جمع باشد بتوانیم جمع بکنیم طبق آن متد و آن سیره خارج میشود از خبران متعارضان. این جاها که یک محذوری لازم میآید ما دلیل بر خروجش نداریم پس داخل در ادله الخبران المتعارضان میماند. طبق این مبنا که ای مبنا هو الاقوی عندنا است که در عرف گفتیم که عام و خاص .... جمع بین عام و خاص نیست. جمع بین مطلق و مقید این چنینی نیست. این یک شیوه شرعی است. خب وقتی این طور شد پس قهراً الخبران المختلفان، الخبران المتعارضان بنفسه این عنوانها شامل موارد عام و خاص هم میشود. شامل موارد مطلق و مقیدها هم میشود. شامل موارد آن تعارضهای متعارف هم میشود. همه را میگیرد. آن جایی که میتوانیم به عام و خاص عمل بکنیم و آقایان اسمش را گذاشتند جمع عرفی که جمع عرفی نیست. همان که حالا اسمش را گذاشتند جمع عرفی اینها مشمول ادله خاص شرعی هست. یعنی آن سیره، آن اجماع. اینها از تحت الاخبار المتعارضه خارج میشود. این صورتهایی که نمیشود عمل کرد دلیل بر خروجش نداریم داخل در ادله باقی میماند. و لذا است این موارد را ما میگوییم که داخل ادله اخبار علاج به این بیان هست و اخبار علاج شاملشان میشود.
سؤال: ...
جواب: کی گفته؟
سؤال: امام. گفته تعارض این جا بین دو تا فاصله بین عام و خاص این جا...
جواب: نه نه. نفرموده است. کما لو قلنا. دارد به آن مبنا اشاره میکند. فلذا گفتیم که آن مبنا. ولی ایشان مبنایش این نیست.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.