اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِیجَةَ الْکُبْرَى صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْینَ ذُرِّیتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیةِ وَ السَّلَام.»
اشکال چهارم تمسک به روایت فدکیه: (1:48)
بحث در این اشکال بود که فرمایش صدیقه طاهره سلام الله علیها به حسب این نقل که فرمودند این روایت که ابوبکر نقل کرد دو اشکال دارد:
«یَا سُبْحَانَ اللَّهِ! مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ لِکِتَابِ اللَّهِ مُخَالِفاً؛ وَ لَا عَن حُکْمِهِ صَادِفاً، لَقَدْ کَانَ یَلْتَقِطُ أَثَرَهُ، وَ یَقْتَفِی سِیَرَهُ، أَ فَتَجْمَعُونَ إِلَى الظُّلَامَةِ الشَّنْعَاءِ وَ الْغَلَبَةِ الدَّهْیَاءِ اعْتِلَالاً بِالْکَذِبِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)، وَ إِضَافَةِ الْحَیْفِ إِلَیْهِ؟!»
این عبارت مشتمل بر دو اشکال است به این حدیث؛ یکی این که این حدیث مخالف کتاب خدا است. با آیاتی که ایشان در آیات ارث خواندند میفرماید این مخالف کتاب خدا است. دوم این که فرمود که «بالکذب علی رسول الله(ص)» شما دارید دروغ میبیندید به پیامبر صلی الله علیه و آله. پس این تصریح فرموده در این جا که شما دروغ دارید میبیندید به پیامبر صلی الله علیه و آله. این یک جا که این در صفحه 172 همین خطب سیدة النساء ذکر شده. و مروی از حضرت زینب سلام الله علیها است این نحوه نقل.
در جای دیگر صفحه 191 فرموده طبق این نقل:
«و انت تزعم
خطاب به ابوبکر
أن لا ارث لی مع أبی! و تحتجّ بقولٍ لم یقله و لا سمعه أحدٌ منه، و نحن حضنة علمه، و عارفوا سرّه و علانیته...
ما اهلبیت هستیم. ما میدانیم اسرار پیامبر صلی الله علیه و آله را، علن و سرّش را. ما چنین خبری از ایشان سراغ نداریم، تو داری میبندی به حضرت و لا سمعه احدٌ منه. یکی از دوستان گفتند که ما ندیدیم این جمله را، این عبارتی را که صریحاً دارد میگوید که کسی دیگر نگفته. این را پیغمبر نفرموده. آدرسش این جا است. صفحه 191 که باز منقول از حضرت زینب علیها السلام است این قسمت هم. بعد همین جا است که بعدش میفرماید:
و عارفوا سرّه و علانیته، أ فخصّکم اللّه بآیة دوننا أخرجنا اللّه منها؟!.»
خب اشکال این بود که این فرمایشات که میفرماید پیغمبر نفرموده این مطلب را، چه جور؟ و مخالف کتاب هست چه طور با آن روایت کافی و غیر کافی مثل بصائر الدرجات و شاید غیر اینها با اسناد مختلفه سازگار است که آن جا حضرت فرمود طبق این نقل «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ؛ و ذلک أنّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا درهماً و لا دِینَاراً (یا «لم یورثوا درهماً و لا دیناراً») وَ إِنَّمَا أوَرَثُوا أَحَادِیثِهِم» که به همان حدیث دیگر که باز مضموناً با این و بلکه لفظاً تقریباً یکی هستند.
جوابهای اشکال چهارم: (5:48)
برای تخلص از این اشکال و جواب از این اشکال وجوهی قابل طرح هست که حالا بررسی باید بکنیم. حدود پنج یا شش وجه برای جواب وجود دارد که باید بررسی بشود.
جواب اول:
وجه اول مطلبی است که استظهره ملا صدرا رحمه الله و احتمله المحدثون مثل مرحوم مجلسی در مرآة العقول و ملاصالح مازندرانی در شرح کافی و آن این است که این چیزی که در حدیث کافی وجود دارد این من حیث أنّهم انبیاء، من حیث النبوة هست. یعنی میخواهد بگوید که انبیاء من حیث النبوة ارثی جز علم نگذاشتند. ارثشان من حیث النبوة همان علومشان هست. و اما نفی نمیکند که من حیث غیر النبوة، من حیث أنّه بشرٌ مسلمٌ عن آحاد مسلمین هستند آن قواعد ارث را دارند و از آن جهت ارث میبرند. آن که ابوبکر ادعا میکرد و میگفت حضرت فرموده، آن این بود که اصلاً ارث نمیبرند نه علم، نه غیر علم به حسب بعض روایات. یا این که میگفت نه از نظر مال ارث نمیگذارند ولی از نظر علم و اینها ارث میگذارند. او اینها را ادعا میکرد که به حسب نقلهای مختلفی که حالا از او هست. او اینها را میگفت و میگفت که قرابت حضرت هم، فرزند حضرت و اقرباء حضرت هم ارث نمیبرند. پس آن که او نقل میکرد از پیامبر(ص) این بود که اقرباء پیامبر، فرزند پیامبر از پیامبر ارث مالی نمیبرد بلکه ارثهای غیر مالی مثلاً حضرت صلی الله علیه و آله دارند. در بعضی نقلهایش هم که اصلاً لاوارث له. اصلاً وارث ندارد، یا اصلاً لم یورّثه. هیچی را به ارث نمیگذارند؛ نه مال و نه غیر مال. آن که حضرت زهراء تکذیب فرمود این کلام است که بالمرة بگوید ارث مالی حتی برای قریبش و برای رحِمش نمیگذارد. این را حضرت تکذیب کردند و گفتند مخالف کتاب خدا است و پیامبر هم نفرموده. آن چه که امام صادق(ع) از پیامبر نقل فرمود به حسب روایت کافی، این، ارث من حیث النبوة است که من حیث النبوة مال نمیگذارد، بلکه علم میگذارد. پس حیثها با هم فرق میکند. در تناقض هشت وحدت شرط دان و یکی از آنها حیث است. آن جا که نفی میکند حضرت صلی الله علیه و آله و میگوید لم یورّثوا، من حیث النبوة است. یعنی من حیث النبوة مال به ارث نمیگذارد. آن جا من حیث الجسمانیة و حیث این که یکی از آحاد بشر است که میفرماید که حضرت علیها السلام تکذیب میفرماید. از آن حیث حضرت علیها السلام تکذیب میفرماید که این جور نیست بلکه ارث میگذارد.
پس بنابراین، این دو تا، دو تا مطلب است و با هم تهافتی اصلاً ندارد. عبارت ملا صدرا:
«الوراثة قسمان: مالیة و علمیة، و الأنبیاء علیهم السلام من حیث کونهم انبیاء لم یورثوا درهماً و لا دیناراً بل میراثهم هو العلم و الکلام. فوراثهم لا یکونوا الا العلماء».
نتیجه هم همین میشود که وقتی میراثشان علم است من حیث النبوة، چه کسی این میراث را برده؟ خب علما این میراث را میبرند. حدیث شریف هم «إنّ العلماء ورثة الأنبیاء» تعلیلش چیست؟ علما ورثه انبیاء هستند نه مردم عادی. چرا؟ چون آنها من حیث النبوة غیر از علم چیزی نگذاشتند و این علم هم به غیر از علماء گیر کسی دیگر نیامده. پس این تعلیل و معلَّل خوب با هم سازگار است. ورثه انبیاء علما هستند. ورثهشان من حیث چه؟ من حیث الجمسانیة، من حیث احد آحاد البشر؟ نه، من حیث النبوة. ورثه انبیاء من حیث النبوة علما هستند. چرا؟ برای خاطر این که انبیاء من حیث النبوة که مال از خودشان به جا نمیگذارند، من حیث النبوة علم از خودشان به جا میگذارند. پس بنابراین علماء هم واجد آن هستند، آنها را تحصیل کردند، به دست آوردند پس قهراً ورثه انبیاء من حیث أنّهم انبیاء میشوند علما. خیلی صغری و کبرایی است، تعلیل و معلَّلی است درست منتها باید توجه کرد که من حیث النبوة است. این پس روایت کافی این را دارد میگوید.
خطبه فدکیه و احتجاجیه حضرت زهرا علیها السلام آن را که نفی میفرماید و میگوید این حرف تو دروغ است، پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرموده، مخالف کتاب است، آن است که این متعرض آن نیست و آن ارث نبردن من حیث الجسمانیة و أنّه احد آحاد البشر است. آن را حضرت علیها السلام تکذیب میکند و میگوید این را پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرموده. و با آیات قرآن هم مخالف است چون آیات قرآن ارث من حیث البشریة را دارد میفرماید نه من حیث النبوة را. بنابراین بین آن چه که در خطبه مبارکه آمده و بینآن چه که در این روایت کافی آمده هیچ تهافتی وجود ندارد.
و این نکته را هم اضافه میکنیم که فرضاً اگر بدواً یک ناخوانی و تعارضی باشد، این غیرمستقر است، با توجه به آن تعلیلی که حضرت صلی الله علیه و آله فرموده و معلَّل را علماء قرار داده، جمع عرفی دارد این دو تا و با هم تهافتی پیدا نمیکنند. این جواب اول که جواب متینی است و خوب است و میشود این طور جواب داد.
پس در این جواب به انبیاء من حیث این وصف عنوانی توجه شده. انبیاء من حیث أنّهم انبیاء.
جواب دوم: (14:56)
جواب دوم این است که در این حدیث شریف میفرماید علماء ورثهی انبیاء هستند. این جا هم به وارث توجه میشود که باز وصف عنوانی در مورد وارث مورد توجه است. یعنی علماء به ما هُم علماء از پیامبر پول و درهم و دینار ارث نمیبرند بلکه آنها من حیث این وصف عنوانیشان چه ارث میبرند؟ احادیث را ارث میبرند، علومشان را ارث میبرند. ولو قرابت هم داشته باشند. یعنی حضرت زهرا بما أنّها عالمة درهم و دینار از پیامبر به ارث نمیبرد. بما أنّها ولد ایشان هست، بنت ایشان هست، ارث میبرد نه بما أنّها عالمة.
پس در جواب اول به وصف عنوانی انبیاء توجه میشود که انبیاء بما هم انبیاء درهم و دینار به ارث نمیگذارند. بلکه علومشان هست، و احادیثشان هست. از این طرف که شبیه همان است منتها به وارث توجه میشود که وارث که ورثه را علماء قرار دهد، العلماء ورثة الانبیاء، ورّاث آن حضرت بما أنّهم علماء اینها هم از پیامبر ارثی نمیبرند جز علوم و الا درهم و دینار بما أنّه عالمٌ ارث نمیبرند. این هم یک بیانی است برای جمع بین دو تا روایت و این که با هم تعارضی حداقل تعارض مستقر ندارند اگر بدواً هم داشته باشند به این شکل قابل جمع است این دو تا روایت.
جواب سوم: (16:50)
جواب سوم این است که عمده چیزی که انبیاء سلفاً و خلفاً همه دارند آن علومشان است، احادیثشان است، مطالبشان است. اینها اهل دنیا نبودند، اگر هم مالی از خودشان بگذارند یک چیز مختصری است که قابل ذکر نیست، قابل توجه نیست. پس اموال انبیاء که ما ترکشان بخواهد بشود این قدر ذعالت دارد، ناچیز است چون آنها دنبال این حرفها نبودند که قابل ذکر نیست اما علومشان، حِکمشان و امثال آنها، آنها عمده اموری است که آنها به آنها مُعْتَنِی بودند و نشر دادند و از خودشان باقی گذاشتند. این روایت کافی که میفرماید «لم یورثوا» یا «لم یورّثوا الا آن» این از باب این است که آن مال کالمعدوم است. آن به آن نظر دارد، مثل این که مثلاً یک کسی از دنیا رفته، باغ دارد، چه دارد، چه دارد ولی فقط یک جلد منتهی الآمال دارد. میگویند بابا این که کتاب به ارث نگذاشته. این هر چه به ارث گذاشته خانه و باغ و پول و اینها است. چرا این جوری میگویند؟ چیزی به ارث نگذاشته، کتاب به ارث نمیرسد چون آن یک دانه کتاب که قابل توجه نیست، قابل ذکر نیست در مقابل آن همه. این جا هم که دارد میفرماید «لم یورّثوا» اینها درهم و دینار نگذاشتندع نه این که کم هم نبوده و قرابتشان، رِحمشان این ارثها را نمیبرده، یعنی وقتی مقایسه میشود علومشان، احادیثشان، حِکمشان با این چندر غازی که از آنها باقی مانده، درسته که بگوییم اینها درهم و دینار به ارث نمیگذارند بلکه اینها علوم به ارث میگذارند. پس بنابراین غیر واحدی از شراح کلام و محدثین مثل مجلسی، ملاصالح و دیگران از شراح این حدیث، شراح کافی این جوری معنا کردند. گفتند چون مال معتنابهی انبیاء ندارند، از این جهت این روایت دارد این را میگوید. پس این روایت «لم یورّثوا درهماً و لا دیناراً» بلکه علم باقی گذاشتند این روایت چه میخواهد بگوید؟ این روایت نمیخواهد نفی بکند ارث گذاشتن مالی را، اما چون ارث مالشان در مقابل آنها ناچیز است، به حساب اصلاً نمیآید، از این جهت فرمودند آن را که ارث نگذاشتند، این را به ارث گذاشتند. از این جهت.
خب آن که در این حدیث دارد میگوید پس نفی نمیکند آن چه که صدیقه طاهره سلام الله علیها نفی کرد. حضرت میخواست بگوید قواعد ارث از بین رفته در مورد انبیاء و فرزندانشان. آن قواعد ارث سر جایش هست، ارث میبرند. شما که داری ادعا میکنی این حرف را، اگر حدیث این جوری معنایش باشد که تو میگویی، این خلاف کتاب است، پیغمبر چنین حرفی را نزده. اگر این حدیث معنایش این است که تو میگویی. حالا دیگر حضرت در آن بیایند بفرمایند این جور معنایش هست و فلان چون آن اصلاً حدیث را این جور نقل میکرد. چون آن مخبرع این است و میگوید این حرف را زده اصلاً. این مطلب را گفته و حضرت تکذیب میکند. میگوید این مطلب را نگفته که تو میگویی که مال به ارث نمیگذارد. یعنی واقعاً حتی کم، حتی به قرابتشان، این نیست. و اما آن چه که این حدیث دارد میفرماید این از باب این جهت است که دارد میفرماید. پس با هم تعارضی ندارد. خب این را هم عدهای از محدثین فرمودهاند که حالا مثلاً ملاصالح فرموده:
«أنّ الأنبیاء لم یورثوا درهما و لا دینارا» هذا ینافی ظاهرا ما دلّ من الآیات و الرّوایات على إیراثهم،
اشکال را مطرح میکند
و الجواب أنّ المراد أنّ الأنبیاء لم یکن من شأنهم و عاداتهم جمع الأموال و الأسباب کما هو شأن أبناء الدّنیا و هذا لا ینافی إیراثهم ما کان فی أیدیهم من الضروریّات کالمساکن و المرکوب و الملبوس و نحوها».
یا مرحوم مجلسی قدس سره در مرآة العقول فرموده که:
«أی یرثون منهم العلوم و المعارف و الحکم، إذ هذه عمدة ما یتمتعون به فی دنیاهم، و لذا علله بقوله: إن الأنبیاء لم یورثوا درهماً و لا دیناراً، أی لم یکن عمدة ما یحصلون فی دنیاهم و ینتفع الناس به منهم فی حیاتهم و بعد وفاتهم الدینار و الدرهم، و لا ینافی أن یرث وارثهم الجسمانی منهم ما یبقى بعدهم من الأموال الدنیویة.»
خب این هم یک جور.
جواب چهارم: (22:35)
جواب چهارم این هست که این ناظر است به امت و ناس، نه ناظر است به اقرباء و اقوام و طبقات ارث که هر انسانی، هر مسلمانی دارد. خب با این مقدمه توجه کنید که انبیاء غیر آدم عادی است. انبیاء سرپرست امت هستند، سرپرست جامعه هستند که حتی تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «أنا و علی ابوا هذه الامة» خب وقتی یک کسی سرپرست امت اسلام شد بلکه أب امت اسلام شد، مربوط به همه شد، این جا جای این دارد که خب این آقا چه ارثی برای همه میگذارد. این روایت کافی میخواهد بفرماید که پیامبر برای مردم، درهم و دینار نگذاشته، نه برای اقربا. آن چه که برای مردم گذاشته چیست؟ علم است، حکمت است، ایمان است، این چیزها است. پس این کلام ناظر به ناس است، ناظر به امت است بماهم امت نه بماهم نسب دارند با حضرت. برای امت بماهم امت چیزی به ارث نگذاشته، درهم و دینار نگذاشته برای آنها. عقار و ارض و فلان نگذاشته برای آنها. برای آنها این علم را گذاشته که از این امت هم آنهایی از این ارث استفاده میکنند که عالم میشوند، میروند یاد میگیرند این چیزها را، هر کس به هر مقداری که رفته یاد گرفته به همان مقدار ارث برده. پس باید بنابراین آن چه که حضرت زهرا سلام الله علیها نفی میفرماید و میگوید این را نگفته حضرت، من حیث القرابت است و من حیث النسب است. و این روایت ما هم آن را نفی نمیکند بلکه میگوید آن چه که مردم بماهم مردم، بماهم امت، ارث میبرند آن درهم و دینار و اینها نیست.
جواب پنجم: (25:00)
جواب پنجمی که در این جا هست این است که گفته میشود این روایت کافی قانون ارث را نفی نمیخواهد بکند بلکه میخواهد بگوید عملاً نگذاشتند، نه این که اگر گذاشته بودند به ارث برده نمیشد. دو تا نقل شد. یک وقت میگوییم که اقوام انبیاء، فرزندانشان، اقوامشان، ازواجشان اینها اصلاً طبقات ارث نمیشوند نسبت به آنها، قانون ارث راجع به آنها نیست. این یک حرف است که این مخالف کتاب است. یک وقت میگوییم نه قانون ارث آن جا هم هست ولی اینها چیزی نمیگذارند، صغری پیدا نمیکند. این «لم یورّثوا درهماً و لادیناراً» اگر کنایه باشد از مطلق مال چه خود درهم و دینار که نقود است و چه غیر اینها. میگوید انبیاء مجموعشان من حیث المجموع اینها نگذاشتند. خب حالا این ممکن است شما بگویید که این که مسلّم است پیامبرصلی الله علیه و آله یک بخشی را گذاشتند یا همین که حضرت زهرا علیها السلام ادعا میفرمایند. البته این ادعای این جای حضرت زهرا علیها السلام علی سبیل التنزل است. یعنی یک وقتی که فرمودند این نحله است و زمان حیاتش حضرت صلی الله علیه و آله به من تملیک کرده. حالا علی سبیل التنزل شما میگویید این کار را نکرده، قبول ندارید، خب ارث من میشود. خب پس این که امام صادق میفرماید: إنّ الانبیاء لم یورثوا درهماً و لا دریناراً یعنی عملاً نگذاشتند نه این که قانون ارث در باره انبیاء و فرزندانشان و اقرباءشان نیست. یعنی عملاً نگذاشتند.
این هم یک احتمال است البته این احتمال یک مقداری بعید است. و آن قبلیها اقوی است.
جواب ششم: (27:07)
آخرین احتمالی که در این جا وجود دارد این است که مرحوم مجلسی هم احتمال داده، بعضی دیگر هم ظاهراً احتمال دادند ولی خود مرحوم مجلسی هم فرموده خلاف ظاهر است. و آن این است که درهم و دینار در این جا موضوعیت دارد، کنایه از مطلق مال نیست. امام صادق سلام الله علیه میخواهند بفرمایند درهم و دینار نگذاشتند نه این که مال اصلاً نگذاشتند. خود درهم و دینار. پس این کنایه نیست از مطلق مال بلکه مثل این است که بگوید اسکناس نگذاشتند. زمین دارد، فلان دارد. بعضیها هستند اسکناس ندارند. تاجر هستند، مهم هستند، ثروتمندان مهم هستند اما سابقها که ما نوجوان بودیم بعضی از مثلاً بازاریها را میگفتند که این زمین خیلی دارد، ثروت خیلی دارد ولی پول در جیبش نیست. خیلی تجار هستند پول نقدشان در جیبشان شاید از یک طلبه هم کمتر باشد. پولی در جیبش نیست. حالا این روایت دارد چه میگوید؟ آن روایت میفرماید اینها درهم و دینار نگذاشتند و این منافات ندارد. آن که ابوبکر نقل میکرد میگفت لا درهم، لا دینار، لا عقار، لا ارض، لا چه... همه اموال را گفت. این که این روایت دارد میگوید، میگوید فقط درهم و دینار نگذاشتند. لعل همین جور هم باشد. شاید پیغمبر اصلاً یک درهم و یک دینار هم به ارث نگذاشته باشد. هیچی، این چیزها را به ارث نگذاشته.
مرحوم آقای حائری قدس سره نقل میکنند در نوشتهشان هست که مرحوم آیتالله حجت رضوان الله علیه یک روز قبل، دو روز قبل تمام اموال را، هر چه که داشتند اینها را چه کردند ... آن آقایی که آن جا وکیلشان بود بده به حوزه. هیچ پولی نبود الا یک تومان یا چقدر که آن هم در جیب ایشان نبود، خانمش وقتی که ایشان مریض بود از جیبش برداشته بود زیر متکای ایشان به عنوان صدقه گرو گذاشته بود که آقای حجت از آن هم خبر نداشت. هیچی نداشت. خب انبیاء هم ممکن است هیچ درهم و دیناری نداشتند ولی عقاری، خانهای که در آن زندگی میکردند، خانهشان بود دیگر و یک مرکبی مثلاً یک فرشی، یک کاسه کوزهای، چیزی برای زندگی عادی آنها هم «أنا بشرٌ مثلکم» خب این چیزها را که میخواهد. خب اینها باقی میماند. ولی پول نه، درهم و دینار نه. این هم احتمالی است که مرحوم مجلسی دادند ولی خودشان میفرمایند این خلاف ظاهر است. ظاهر این است که این درهم و دینار کنایه از مال است مطلقا، نه خصوص درهم و دینار. خلاف ظاهر وجهش هم این است که بعد حضرت حصر میفرمایند «و إنّما، ولکن» این کأنّ حصر میخواهد بکند که آن چه که باقی مانده فقط این علوم است و از سنخ درهم و دینار و مال دنیا چیزی نیست.
خب بحمدالله این اشکال هم دفع شد و به همین وجوهی که گفته شد. ولی بحث تمام نشد هنوز طایفه بعدی هم باقی مانده بعض مطالب دیگر هم باقی مانده که ان شاء الله بعد از تعطیلات.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.