22 مرداد 1402 | 27 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع 1400 - جلسه 081

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین.

سالروز تخریب بارگاه ائمه‌ی هدی در بقیع، امام حسن ابن علی المجتبی و امام علی بن الحسین و امام محمد ابن علی الباقر و امام جعفر ابن محمد الصادق صلوات‌الله و سلامه علیهم اجمعین و ارواحنا فداهم را خدمت حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا فداه و فاطمه‌ی معصومه علیها السلام که مشرّف به شرف هم‌جواری مضجع شریف ایشان هستیم و همه‌ی شیعیان و موالیان اهل بیت علیهم السلام در سراسر عالم تسلیت عرض می‌کنیم. و این غم جانکاه که این موالیان بزرگ ما در زندگی و حیات مادی‌شان آن‌چنان مورد ظلم و هتک و ناروایی‌ها قرار گرفتند و بعد از شهادت آن‌ها هم می‌بینیم حتی نسبت به بارگاه آن‌ها این‌جور جسارت می‌شود هتاکی می‌شود. با این‌که خدای متعال فرموده است که... مودّت ذی القربی را بر ما لازم قرار داده و اجر رسالت قرار داده و این ادنی احترام و اظهار مودّت هست به آن بزرگواران که بارگاهی برای آن‌ها تهیه بشود داشته باشند و داشتن بارگاه و امثال این‌ها دلیل بر این نیست که معاذالله شرکی را انسان بخواهد قائل باشد این چه منطقی است که این وهابی‌های نادان دارند که این‌ها را مظاهر شرک می‌دانند. نه ما از باب این‌که این‌ها عبادالله الصالحین هستند و انسان‌های کامل هستند و خدای متعال احترام آن‌ها، مودّت آن‌ها را بر ما لازم دانسته است. علاوه‌ی بر آن‌که مقتضای فطرت انسان و عقل عملی انسان این است که از کسانی که معلوم او هستند راهنمای او هستند باید احترام بکند و به آن‌ها علاقه‌مند باشد از این باب ما علاقه‌مند به این انوار طیّبه هستیم. و این بارگاه داشتن و این‌ها هم نشانه‌ی ارادت ما به آن‌ها هست. و هیچ‌گاه هیچ‌ شیعه‌ای آن‌ها را شریک خدای متعال قرار نداده است. بلکه هر چه دارند آن‌ها عباد خدای متعال هستند. بندگان خدای متعال هستند. مگر در نماز ما هر روز شهادت نمی‌دهیم به عبد بودن رسول خدا؟ رسول خدایی که بالاتر از آن‌هاست. رسول خدایی که امیرالمؤمنین بحسب نقل فرمودند «أَنَا عَبْدٌ مِنْ‏ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله» آیا اگر عبدی را خدای متعال به او توانایی‌هایی را داد و به مردم گفت که من این توانایی‌ها را به آن‌ها دادم به آن‌ها مراجعه کنید معنای آن این است که ما شرک قائل هستیم؟ اگر ما به پزشک مراجعه می‌کنیم چون خدای متعال به پزشک یک توانایی‌هایی را داده، یک علومی را داده ما به او مراجعه می‌کنیم یعنی شرک می‌ورزیم؟ اگر به بقیه‌ی مختصیّن به کارهای مختلف مراجعه می‌کنیم معنای آن این است که شرک می‌ورزیم؟ خب این‌جا هم اگر به ائمه علیهم السلام مراجعه می‌کنیم حتی چیزی از آن‌ها می‌خواهیم آن بخاطر این است که خدای متعال به آن‌ها این توانایی را داده و می‌تواند از آن‌ها بگیرد. پس این اقرار به این است که خدای متعال به آن‌ها این عنایات را داشته این توانایی‌ها را داده. متأسفانه دنیای اسلام مبتلا شده به افرادی که این‌جور کج‌فهم و ناقص الفهم هستند و این مطالب واضح و ضروری و روشن را درک نمی‌کنند. ما اگر در موقع سجده سر به مهر می‌گذاریم به خاک می‌گذاریم می‌گویند شما آن را دارید عبارت می‌کنید. خیلی واقعاً تعجب‌آور است. یعنی اگر شارع خدای متعال فرمود در هنگام سجده باید سر بگذارید بر خاک، «جُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُورا» این امتثال امر خدای متعال هست یا این‌که ما داریم آن را عبادت می‌کنیم؟ ما داریم خاک را عبادت می‌کنیم؟ مهر را عبادت می‌کنیم؟ این از شرایط سجده هست. همان‌‌طور که فرموده مثلاً مواضع سبعه بر زمین باشد. همین‌جور فرموده که پیشانی را بر خاک بگذارید. چقدر نادانی و این‌جور هم در مقابل نادانی‌های خودشان وارد عمل می‌شوند هتاکی می‌کنند بارگاه ائمه علیهم السلام را تخریب می‌کنند در بقیع. بارها آمدند در عراق مضاجع شریف ائمه علیهم السلام را تخریب کردند معجر مبارک سید الشهدا سلام‌الله علیه در آن زمان مرحوم صاحب ریاض و این‌ها که چوبی بوده ظاهراً آن موقع، این‌ها را خراب می‌کنند. روی قبر شریف معاذالله چای دم می‌کنند و می‌خورند. این‌ها یک انسان‌هایی هستند که در مقام عمل هم وحشیانه عمل می‌کنند. این یک داغ بسیار جانکاهی است برای شیعیان، برای موالیان اهل بیت، برای انسان‌های آزاده و فهیمی که به ارزش‌ها توجه دارند. در درگاه خدای متعال انابه می‌کنیم و متضرعانه از خدای متعال می‌خواهیم که ان شاءا‌لله این بلیّة‌ی وارده‌ی بر حوزه‌ی اسلام و مسلمین را به زودی ان شاء‌الله برطرف فرماید. افرادی که پیوسته‌ی به این گروه‌ها هستند و مستضعف هستند واقعاً خدای متعال آن‌ها را هدایت کند و آن‌هایی را هم که عداوت دارند و قابل اصلاح نیستند آن‌ها را ان شاء‌الله از صحنه‌ی روزگار محو کند آن‌ها را و به جزای اعمال‌شان ان شاء‌الله برساند.

خب امروز بزرگانی هم درس‌ها را تعطیل نموده بودند اما چون حوزه تعطیل نکرده بود حالا ما گفتیم باشد و بعدش هم مثل این‌که حالا ذکر مصیبتی می‌فرمایند. امروز روز سه‌شنبه هست و روز سه‌شنبه متعلق به سه نفر از این امامان بزرگوار هست امام زین العابدین، امام باقر و امام صادق سلام‌الله علیهم اجمعین. این زیارت خاصه‌ای که در این روز برای آن سه بزرگوار هست را تقدیم محضر آن‌ها می‌‌کنیم و هم‌چنین صلواتی که در روز دوشنبه برای حضرت امام حسن سلام‌الله علیه هست آن را هم تقدیم می‌کنیم خدمت آن بزرگواران. ابتداءً سلام بر مولایمان حضرت امام حسن مجتبی سلام‌الله علیه.

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِىُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِىُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

سلام تقدیم می‌کنیم خدمت مولایمان علی ابن الحسین و مولایمان امام محمد باقر و مولایمان امام جعفر صادق سلام‌الله علیهم اجمعین.

السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْىِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقى، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللّهِ، أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ، مُعادٍ لِأَعْدائِکُمْ، مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ، بِأَبِى أَنْتُمْ وَأُمِّى، صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْکُمْ . اللّهُمَّ إِنِّى أَتَوالى آخِرَهُمْ کَمَا تَوالَیْتُ أَوَّلَهُمْ، وَأَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ، وَأَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَاللَّاتِ وَالْعُزَّى . صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوالِىَّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ . السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَسُلالَةَ الْوَصِیِّینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِى الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ، یَا مَوالِىَّ هذَا یَوْمُکُمْ وَهُوَ یَوْمُ الثُّلَثَاءِ، وَأَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَمُسْتَجِیرٌ بِکُمْ، فَأَضِیفُونِى وَأَجِیرُونِى بِمَنْزِلَةِ اللّهِ عِنْدَکُمْ وَآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بحث در روایات یا ادله‌ی خاصه‌ای بود که به آن‌ها استدلال فرموده‌اند برای صحت بیع فضولی‌ای که مسبوق به نهی اصیل باشد بعد لحوق الاجازه.

دلیل دوم دو روایتی است که زراره رضوان‌الله علیه از امام باقر سلام‌الله علیه نقل فرمودند. که دیروز روایت را خواندیم. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ عَبْدُهُ بِغَیْرِ إِذْنِهِ فَدَخَلَ بِهَا ثُمَّ اطَّلَعَ عَلَى ذَلِکَ مَوْلَاهُ قَالَ ذَاکَ لِمَوْلَاهُ إِنْ شَاءَ فَرَّقَ بَیْنَهُمَا وَ إِنْ شَاءَ أَجَازَ نِکَاحَهُمَا» این یک قسمت. که به همین بخش هم استدلال شده که شیخ اعظم قدس سره به همین بخش استدلال فرمودند. مجموعاً به این روایات مبارکه سه تقریب داریم برای استدلال. یک تقریب که در این تقریب همین مقطعی که الان خواندیم کفایت می‌کند. شیخ می‌‌فرمایند که مطالعه بین موالی و عبید نشان می‌دهد که دیدن و روش موالی نسبت به عبید‌شان این است که راضی نیستند و نهی دارند و منع دارند از این‌که بدون اجازه‌ی آن‌ها آن نوکر، آن عبدشان برود ازدواج بکند. خود این شاهد حال است. مثل شاهد حال میزبان که انسان از آن می‌فهمد که بعضی از تصرفات را اجازه می‌دهد. وقتی که کسی، کسی را دعوت می‌کند و میزبان قرار می‌دهد خودش را برای افرادی، خب این‌که بیاید بنشیند بگوید آقا اجازه می‌دهید که من بنشینم؟ اجازه می‌دهید مثلاً فرض کنید که نماز بخوانم؟ خب روشن است وقتی که دعوت کرده این شاهد حال است بر این‌که رضایت دارد. یا اگر مغازه را باز کرده و حالا نشسته برای فروش، آقا اجازه می‌دهید که من وارد مغازه‌ی شما بشوم؟ خب لازم نیست. خود این‌که مغازه را باز کرده شاهد حال است بر این‌که راضی است. دیگر برای دخول به آن مغازه لازم نیست که اجازه بگیرد.

ایشان می‌فرمایند حال موالی نسبت به عبادشان، نوکران‌شان شاهد حالش این است که منع دارند. دیگر لازم نیست که بیاید به زبان هم بگوید. این شاهد حال این است که این منع دارند راضی نیستند. مثل این‌که در همان میهمانی هم بعضی از تصرفات آدم می‌فهمد که راضی نیست. گفتند یکی از علمای بزرگ لار بعضی طلاب را دعوت کرده بود برای مثلاً ناهار ظهر، خب حالا آش بود آن وقت هم که خیلی ... دید که این آقایانی که دارند آش می‌خورند حسابی خب بخورید برای زن و بچه هم باقی می‌ماند یک چیزی. خب معلوم است دیگر این‌جا تصرف که بخواهی این‌قدر تصرف کنید که قال و کلمه را از بین ببری، معلوم است که آن‌جا در مواردی شاهد حال بر این نیست که این راضی هست و منع دارد. پس شیخ اعظم این‌جوری می‌فر‌مایند، می‌فرمایند با این‌که حال موالی شاهد است برای این‌که منع دارند اما در عین حال امام چه فرمودند؟ فرمودند «إن شاء أجاز نکاحهما» پس این می‌‌شود اجازه‌ی بر یک عقدی که مسبوق به نهی‌ای است که آن نهی به شاهد حال ابراز شده بود.

س: استاد این باعث ضیق آن موالی می‌شود و این اجازه باعث می‌شود اگر اجازه بدهند آن از خط خودش گذشته به خاطر همین که موجب جوازش می‌شود؟

ج: حالا بالاخره حکم شارع این است که اگر این اجازه داد این نافذ است. حالا فلسفه‌ی آن هر چه که می‌خواهد باشد. حرف بر سر این است این اجازه را این روایت دلالت می‌کند اجازه‌ی این مولا این عقد نکاحی را که فضولةً انجام شده این اجازه نافذ است و آن عقد فضولی را تصحیح می‌کند. این دلالت می‌کند یا نمی‌کند؟ این‌که دلالت می‌کند با صراحت دارد می‌فرماید «إن شاء أجاز نکاحهما» حالا شیخ می‌فر‌ماید این عقد نکاح مسبوق به منع بوده این‌جا یا نبوده؟ می‌فرماید بوده، چرا؟‌ برای این‌که حال موالی نسبت به عبید این است که به همین ظاهر حال‌شان دارند ابراز می‌کنند که ما راضی نیستیم و نهی داریم و راضی به این مطلب نیستیم.

پس این عقد نکاح در این مورد این با منعی که از شاهد حال استفاده می‌شود همراه بوده. در عین حال امام علیه السلام فرموده است که «إن شاء أجاز نکاحهما» این تقریب اول که از همین مقطع استفاده می‌شود.

خب این مسئله را متوقف است بر این‌که چنین شاهد حالی وجود دارد. محقق اصفهانی قدس سره در تعلیقه‌ی مبارکه‌شان می‌فرماید که حال موالی شهادت نمی‌دهد بر منع. بلکه شهادت به عدم رضا می‌دهد. و عدم رضا غیر از منع است. ممکن است که یک کسی از یک چیزی خوشش نمی‌آید ولی منع هم نمی‌کند. دوست ندارد راضی نیست. ولی مصلحت نمی‌داند که منع کند. همه‌اش هم دعا می‌کند که خدا کند که این کار را انجام ندهد. ولی منع نمی‌کند. منع یک امر انشائی است. باید انشاء کند نهی کند بگوید انجام نده.

پس بنابراین بله موالی دوست ندارند که بنده‌شان، نوکرشان بدون اذن آن‌ها، بدون این‌که با آن‌ها در میان بگذارد برود ازدواج کند هم از باب سلطنت‌شان به آن‌ها برمی‌خورد کأنّ. هم از باب این‌که خب این‌که ازدواج می‌کند بالاخره دست و پایش یک خرده بند می‌آید و همه‌ی آن کارهایی که او می‌خواست انجام بده آن آزادی‌ای که داشت نیست. یا آن ازدواج خاصی که می‌کند فرق می‌کند می‌گوید خب با من مشورت می‌کردی می‌گفتم با فلان‌جا که بعد جلوی کارهایت را خیلی نگیرند کذا. بنابراین راضی نیست. این درست است شاهد حال بر این مقدار وجود دارد که راضی نیست. اما این‌که منع کرده باشد این نه.

پس بنابراین در آن مثال میهمان هم که عرض کردیم آن‌جا چون ما داریم که لا یجوز التصرف فی مال أحدٍ الا بطیبة نفس منه، این‌جا منع نمی‌خواهیم جواز تصرف طیب نفس می‌خواهد. یک‌جور تصرفاتی آدم می‌داند آن میزبان راضی نیست. همین‌که می‌دانی راضی نیست خوشنود نیست این موضوع می‌شود برای حرمت تصرف. اما ما در این‌جا بحث‌مان عدم رضایت اصیل نیست، منع الاصیل است. پس بنابراین این روایت به این تقریبی که شیخ اعظم رضوان‌الله علیه فرمودند این تمام نیست ...

س: ملاک مگر نهی و انشاء خارجی است؟ ؟؟ خارجی ملاک نیست، ملاک عدم رضایت است. این که طرف راضی نیست، خود این صیغه، انشاء خارجی هم که مثلاً نفی می‌کند مظهر آن عدم رضایت است. وگرنه این انشاء خارجی که مهم نیست، آن چیزی که مهم است عدم رضایت است و ما کشف می‌کنیم از ظهور حال، عدم رضایت را.

ج: فرضنا. اما آیا این تناقض است کسی بگوید راضی نیستم ولی منع نمی‌کنم؟ این تناقض گفته؟‌ می‌گوید منع نمی‌کنم ولی راضی نیستم دوست ندارم. حرف آقای اصفهانی همین است. ببینید مسئله‌ی ما فعلاً این است اجازه‌ی عقدی که مسبوق به نهی باشد، مسبوق به منع باشد. این مسئله‌ی ما هست. اما آن هم مسئلة اُخری. که اجازه‌ی عقدی که مسبوق به عدم رضاست. آن هم مسئلةٌ اُخری. پس مسئله‌ی ما فعلاً این است. و منع و نهی غیر از عدم رضاست. بله عدم رضا می‌تواند از مبادی منع باشد. از مبادی نهی باشد.

س: انشاء خارجی موضوعیتش چی هست که اینقدر اهمیت می‌دهند که می‌گویند مسبوق به منع؟ خب می‌گفتند مسبوق به عدم رضا. موضوعیت آن چی هست؟

ج: موضوعیت را داریم حکم شرع را ملاحظه می‌کنیم. ممکن است که شارع بفرماید بله ... مثل بیع مکرَه. بیع مکره نهی نکرده اما رضایت نداشته. آن‌جا را شارع می‌گوید که درست است. اما این‌‌جایی که می‌گوید آقا خودش تصدی کرده آمده گفته نکن. خب ممکن است که شارع ... یک مقداری این احکام، احکام تعبدی است دیگر. باید ما طبق دلیل صحبت بکنیم.

پس شیخ اعظم که از این روایت خواستند بفرمایند چون حال موالیان شهادت می‌دهد بر این‌که آن‌ها ناهی هستند و مانع هستند نه. آقای اصفهانی می‌فرمایند حال آن‌ها بیش از این شهادت نمی‌دهد که راضی نیستند. اما نهی هم کردند؟ نه. نهی انشاء می‌خواهد و لا تفعل می‌خواهد.

س: این فرمایش طبق مبنای مشهور که ماهیت احکام را به جعل می‌دانستند به منع می‌دانستند یا به ایجاب می‌دانستند صحیح است. که بگوییم ظهور حال چیزی زائد بر کراهت نیست. و کراهت آن منع نیست حرمت نیست حکم نیست بین مقام ؟؟؟

ج: ما حکم نمی‌خواهیم این‌جا. اصلاً کاری به حکم نداریم.

س: می‌خواهم همین را عرض کنم. فرع ما در مقابل جایی که مسبوق به نهی و منع نیست منظور کجاست؟ منظور جایی است که این از قبل ممنوع نشده از قِبل مولا.

ج: بله ممنوع نشده. نه مرضی نبوده.

س: می‌خواهم همین را عرض کنم اگر ما مبنای ... آقای حائری را که خودتان فرمودید را بگیریم.

ج: آن در حکم بود.

س: عیب ندارد حالا همین را می‌خواهم بگویم. این‌جا منع هست دیگر.

ج: نه.

س: منع را بگیریم لیس الا الکراهة و الارادة. یعنی بگوییم مناطاً اصلاً این فقط مبرز است. این منع ظاهری فقط مبرز است. آن‌چه که موضوع ادله‌ی حکم عقل برای اطاعة است آن مراد مولاست و وقتی شهادت حال هم موجود است و همه می‌دانند که آن ما فی الضمیر موالی چی هست و طبق آن باید جعل بکنند می‌فهمند کأنّ ممنوعٌ. بله اگر معنای حکم و منع را چیزی بگیریم غیر از اراده و کراهت که مشهور می‌گویند درست است. اما به مبنای آقایان که شما هم تسلم کردید فرمودید اعم است منتها از حرف آقای حائری و مشهور، و فرمودید حرف آقای حائری درست است که لزوم اطاعت روی منع و کراهت قلبی هم می‌رود این‌جا بعید نیست که این فرمایش بتواند این‌جا را تصحیح بکند که بگوییم این‌جا منع خلاصه منعی که موضوع حکم عقل است.

ج: بله جوابی که خدمت شما عرض می‌کنیم این است که ما می‌گوییم روی مبنای شیخنا الاستاد این عبد گناه کرده. چون مطلع بوده که مولا راضی نیست فرض کنیم در موالی عرفیه هم مثل مولای حقیقی اراده و کراهت مولای عرفی هم واجب الامتثال است. در مولای حقیقی درست است. کراهت و اراده‌ی مولای حقیقی موضوع برای حکم عقل است به وجوب امتثال. حالا بگوییم در مولای عرفی هم نفس اراده و کراهتش، بدون این‌که امری بکند نهی‌ای بکند بگوییم این‌جا هم همین‌جور است. سلمّنا که این‌جا خودش محل کلام است. که در مولای عرفی معلوم نیست که این‌جور باشد.

س: ؟؟؟

ج: حالا آن تقریب بعد است.

خب حالا فرضاً این‌جا این‌چنین باشد که بر او لازم است. اما قبول می‌کنید که عدم رضا غیر از منع است. دو تا مفهوم است. وقتی که این‌طور شد.

س: اما موضوعیت ندارد؟

ج: نه.

س: طریقیت دارد. وقتی طریقیت داشت ...

ج: طریقیت به چی دارد؟ نه شارع آن را موضوع حکم قرار داده. مسئله‌ی ما ...

س: ؟؟؟ مسأله و محل نزاع دو تا می‌شود.

ج: ببینید این قیاس است که شما می‌فرمایید دیگر. بگوییم این روایت بله صورت عدم رضا را می‌گوید و در صورت عدم رضا امام علیه السلام فرمودند که «إن شاء أجاز نکاحهما» این‌که اجازه بدهد این نکاح را. ما می‌گوییم الغاء خصوصیت بکنیم یا قیاس بکنیم بگوییم صورت منع هم هکذا. نه شارع ممکن است بگوید وقتی که منع کرد دو چیز این‌جا وجود دارد هم عدم رضایت است. هم بابا ابراز کرده به زبان گفته. این‌جا را شارع بفرماید که تصحیح نمی‌شود با لحوق اجازه. آن صورتی که عدواً است که فقط عدم رضا بوده بفرماید می‌شود. پس بنابراین ما اگر بخواهیم به روایت تمسک بکنیم نمی‌توانیم. الغاء خصوصیت هم در این‌جا با این‌که احتمال می‌دهیم خصوصیت داشته باشد این‌طور نیست که احتمال خصوصیت ندهیم. چون واقعاً آن اشد است و آن عدواً است. بنابراین این تقریب محل کلام و اشکال هست.

تقریب ثانی: در تتمه‌ی روایت شریفه ظاهراً این بین علمای عامه محل بحث بوده و علمای عامه همان‌طور که در بعضی از روایات وارده در همین‌جا هم استفاده می‌شود آن‌جا می‌گفتند که این گناه کرده. عصیان کرده که از مولای خودش نرفته اذن بگیرد. بنابراین معامله‌ی او باطل است. که این زراره هم این‌جا همان مطلب آن‌ها را ... خب طلبه‌ای بودند که تحصیل می‌کردند خدمت امام، فقط سائل مجرد نبودند زراره و محمد بن مسلم و این‌ها. گاهی سؤالات طلبگی هم طرح می‌کردند خدمت امام علیه السلام. و این از روی بی‌ادبی نبوده که حالا با امام بخواهند مباحثه کنند، می‌خواستند که چیزی یاد بگیرند. عرض می‌کند که «الی أن قال فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع فَإِنَّ أَصْلَ النِّکَاحِ کَانَ عَاصِیاً» اصلاً در این نکاحی که انجام داده این عاصی هست گناه‌کار هست. و کأنّ این معامله خودش منهیٌ عنه است. «فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا أَتَى شَیْئاً حَلَالًا وَ لَیْسَ بِعَاصٍ لِلَّهِ إِنَّمَا عَصَى سَیِّدَهُ وَ لَمْ یَعْصِ اللَّهَ إِنَّ ذَلِکَ لَیْسَ کَإِتْیَانِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ نِکَاحٍ فِی عِدَّةٍ وَ أَشْبَاهِهِ» نکاح در عده را خدا حرام فرموده و جایز نفرموده. اگر کسی برود نکاح در عده انجام بدهد این قابل تصحیح نیست. چرا؟ چون کاری را کرده که محرم است. اما این‌که این کار را نکرده که. رفته یک ازدواجی را کرده که خدا نفرموده که عبد نمی‌تواند ازدواج بکند. فقط فرموده باید به اذن مولای خودش باشد. پس این مخالفت با مولا کرده. مخالفت با مولا قابل اصلاح است. می‌رود به او می‌گوید آقا ببخشید حالا عفو کنید او هم می‌گوید أجزتُ. اگر حرمت شرعی هم دارد، حرمت مستقیم ندارد. حرمتش در صورتی است که مولا راضی نباشد اجازه ندهد. پس از بین می‌رود امام این‌جوری فرمودند. حالا به این مقطع بعد، یعنی این قسمتی که واژه‌ی عصیان به کار برده شده این‌جا هم به دو تقریب به این روایت استدلال می‌شود. یک: این‌که هم در ذهن راوی کلمه‌ی عاصیاً گفته شده، هم امام علیه السلام کلمه‌ی عصیان را به کار بردند. منتها فرمودند عصی سیده و لم یعص الله. این‌که البته فرمودند و لم یعص الله یعنی مستقیماً. و الا عبد اگر عصیان سید بکند خلاف شرع هم کرده چون بر عبد لازم است که در یک قسمت‌‌هایی اطاعت بکند از... این لم یعص الله یعنی مستقیماً عصیان خدا را نکرده این عصیانی است که در اثر این‌که حرف او را گوش نکرده عصیان شده خب با کار او درست می‌شود.

تقریب دوم که مربوط به این‌جاست این است که خود عصیان در لغت یعنی مخالفة الامر و النهی. عصی أی خالف امر المولا أو نهیه. بنابراین از خود استعمال و به کار بردن این واژه‌ی عصیان هم در کلام راوی و سائل و هم در کلام امام علیه السلام کشف می‌کنیم که این‌جا نهی‌ای بوده. پس امام علیه السلام در فرضی که نهی بوده فلذا واژه‌ی عصیان به کار برده شده می‌فرماید که اگر اجازه بکند این نکاح صحیح است این عقد صحیح است. این هم تقریب دوم است که از خود واژه‌ی عصیان می‌‌خواهیم به دست بیاوریم.

به این مطلب هم بزرگان منهم محقق اصفهانی و غیر ایشان جواب دادند. فرمودند که این‌جور نیست که صدق عصیان فقط در جایی باید که امر باشد نهی باشد. و مخالفت امر و نهی بشود. بلکه جایی که انسان در ارتباط با شخصی است که مکانت او اقتضا می‌کند که کارهایش را بر اساس مشورت با او و استیذان با او انجام بدهد. این موارد را هم اگر نرود استیذان کند. و لو او نهی هم نکرده اصلاً غافل است اطلاع ندارد. اما وظیفه‌ای دارد این شخص که وقتی که این کار را می‌خواهد انجام بدهد با استیذان از او باشد. این مکانت او، مکانتی است که باید این‌چنین باشد. این‌جا هم صدق عصیان می‌کند. عصیان یعنی احترام او را نگه نداشتن، که این احترام را نگه نداشتن هم در جایی صدق می‌‌کند که امر و نهی داشته و گوش نکنی. هم در جایی صدق می‌کند که و لو او امر و نهی نداشته؛ اما ما مکانت او را که وظیفه‌ی ما بود برویم استیذان بکنیم به او اطلاع بدهیم این را مراعات نکردیم.

س: مصداق خروج از ؟؟/ مثلاً؟

ج: بله.

یعنی زیّ بندگی را نسبت به او مراعات نکردند. عصیان و اثم یعنی این‌که انسان آن زیّ بندگی نسبت به آن مولا و آن شخص را مراعات نکرده. پس بنابراین این‌که امام علیه السلام یا راوی خودش گفته کان عاصیاً یا امام می‌فرمایند عصی، این دلالت نمی‌کند بر این‌که امر و نهی‌ای بوده بلکه چون این عبد باید مراعات مولا را بکند و این ادب را به خرج بدهد و استیذان کند و نکرده درست است که بگوییم عصی. پس استعمال واژه‌ی عصیان لایدلّ بر این‌که منعی وجود داشته. نهی‌ای وجود داشته. بنابراین این تقریب هم تقریب ناتمامی است و درست نیست.

محقق اصفهانی عبارت ایشان را از باب نمونه عرض می‌کنم این جواب در کلام غیر واحدی از بزرگان آمده. فرموده «حیث إنّ العبد ناصیته بید مولاه فلابدّ أن لایصدر و أن لایرد الا عن اذن مولاه» چون ناصیه‌اش به دست مولاست خب این مثل اسبی که به آن افسار می‌بندند یک مقداری هم روی پیشانی می‌رود این دست مولاست. حرکت بخواهد بکند یا بایستد این باید تحت فرمان مولا باشد. می‌کشد باید اسب بایستد رها می‌کند یعنی برو. خب ناصیتنا بیدالله تبارک و تعالی در دعای کمیل هست. بیدک ناصیتی. حالا این عبدهای عرفی هم نسبت به مولای عرفی ناصیه‌ی آن‌ها به دست مولاست. وقتی ناصیه‌اش به دست آن‌هاست معنای آن این است که توی این نظام تو باید به حرف مولا باشی و مراعات او را بکنی. و با او... «أن لا یصدر و أن لا یرد الا عن إذن مولاه فإذا فعل بدون إذنه کان خارجاً من زیّ الرقیّة فلذا عدّ عاصیاً» پس بنابراین این دلالت نمی‌کند بر این جهت. این هم تقریب دوم.

تقریب سوم این است که امام تعلیل فرمودند. این صحت نکاح بعد الاجازه را تعلیل فرمودند به این‌که إنّما عصی سیده و لم یعص الله. پس ما می‌فهمیم که هر جا عصیان‌الله نباشد مستقیماً و عصیان سید و مولا باشد این قابل تصحیح است. و عصیان هم قهراً بر یک معنای جامعی وضع شده. که هم در آن صورتی که نهی می‌کند و منع می‌کند و ابراز می‌کند صادق است و هم آن‌جایی که نه، نهی‌ای نکرده منعی نکرده، ولی مقتضای عبودیت و رقّیت این بود که استیذان کند برود با او مشورت کند، از او اذن بگیرد و امثال ذلک. جامع که هم آن‌جا فردش هست هم آن فردش هست و هم این فردش هست.

بنابراین امام علیه السلام می‌فرمایند این‌که گناه نکرده. یعنی لم یعصی الله. عصیان خدا نکرده. عصیان سید کرده. عصیان سید هم خب بعداً وقتی خود سید آمد اجازه کرد دیگر عصیانی در کار نیست. عفو کرده گذشته.

پس بنابراین مقتضای تعلیل این است که حتی آن صورتی که نهی باشد منع باشد آن صورت نیست. بلکه به فرمایش شیخنا الاستاد حائری قدس سره در ابتغاء الفضیلة این صورتی که مسبوق به نهی باشد این قدر متیقّن از این روایت است. و احتمال خروج این صورت که محل کلام است که منع باشد فرمودند نهی باشد احتمال داده نمی‌شود. چون این شبیه استهجان است که یک فرد مسلمی را بخواهیم تخصیص بزنیم. مثلاً مولا می‌گوید اکرم العلماء، ما می‌توانیم احتمال بدهیم که شاید اعلم اورع را مورادش نیست؟ بابا اگر علماء هست فرد قدر مسلّم و متیقّن آن اعلم و اورع است. اصلاً احتمال این‌که این اراده نشده باشد را انسان نمی‌دهد. این شبیه تخصیص مستهجن است. این‌جا هم إنّما عصی سیده مقصود آن‌جایی باشد که فقط رضایت نداشته. اما آن‌جایی که منع کرده بوده نهی کرده بوده که آن‌جا نرخ شاه‌عباسی و مسلّم عصیان است دیگر همه آن‌جا را قبول دارند آن را نگوییم. پس باید گفت این ذیل حتماً این صورت را می‌گیرد. که إنّما عصی سیده.

این هم تقریب سومی است که به این روایت شریفه می‌شود برای این. منتها توجه دارید که خب این مال باب نکاح است. عقد نکاح را شارع می‌فرماید اگر مسبوق به عدم رضا یا مسبوق حتی به منع و نهی باشد شارع می‌فرماید که درست است. آیا ما می‌توانیم از این تعدی بکنیم به سایر عقود هم؟

س: این انما عصی سیده، فقط عصیان کرده سیدش را، این‌که می‌گوید فقط این‌که عصیان مولا که برای ما اصلاً مهم نیست ترتب شرعی نمی‌آورد که. اگر در طولش عصیان الهی نباشد. الان شرط اجازه‌ی مولا را که بشود شرط شرعی برای صحت عقد را ما از کجا می‌‌آوریم؟ این‌ عصی سیده فقط. چه ربطی به خدا دارد که بخواهد این شرط شرعی بشود عندالله؟ این اجازه‌ی سید از کجا می‌آید که بخواهد شرط شرعی باشد؟

ج: از این روایت می‌فهمیم که وقتی عصیان سید را می‌کند تا سید اجازه نکند آن معامله درست نیست.

س: فیعصی الله. اگر این‌طور باشد پس عصیان خدا را هم کرده؟

ج: نه. عصیان‌الله مستقیماً درست است، آن قابل تصحیح نیست. عصیان السید هم مانع می‌شود از صحت فعلیه. ولی وقتی همین مولایی که عصیانش شده آمده اجازه کرد این صحت فعلیه پیدا می‌شود.

س: اجازه نداد عصیان خدا می‌شود؟

ج: بله اگر شارع فرموده باید اذن بگیری، گفتیم در جواب ایشان عرض کردم که بله ما می‌گوییم که وقتی نرفته از سید اجازه بگیرد. گناه کرده. یعنی فسق از این عبد سر زده. که نرفته اذن بگیرد. اما سر زدن فسق مطلبٌ، که حکم تکلیفی هست با این‌که این معامله باطل است که حکم وضعی است مطلبٌ آخر. مثل بیع عند النداء می‌ماند مثلاً. بیع عند النداء را اگر کسی انجام داد روز جمعه ندا دارند می‌دهند برای نماز جمعه، ذروا البیع، اگر بیع را انجام داد می‌گوییم کار حرام انجام داده اما معامله می‌گوییم درست است. تفکیک بین حکم تکلیفی و حکم وضعی. این‌‌جا هم عصی سیده. خب بله حالا این روایت دلالت می‌کند بر چی؟ بر این‌که در هنگامی که عصیان سید شده و در اثر عصیان سید فسق هم از این عبد سر زده حضرت می‌‌فرمایند معامله درست نیست. ولی می‌تواند معامله را درست کند این عقد را درست کند به این‌که اجازه بدهد. خود این روایت حکم شرعی دارد بیان می‌‌‌کند امام دیگر. می‌فرماید له این‌که اجازه بدهد. یعنی تا قبل از این‌که اجازه ندهد این عقد نافذ نیست. ولی می‌تواند اجازه بدهد.

س: این‌جا عصیان کرده در هر صورت خدا را. اما این عصیان ...

ج: ولی عصیانی است که قابل تدارک است. چون مستقیماً عصیان خدا نیست. چون حق مولا را مراعات نکرده عصیان است. حالا می‌گوید مولا که خودش دارد اجازه می‌دهد پس عصیان خدا هم دیگر در ادامه نیست. در حدوث بله عصیان خدا بوده آن هم نه مستقیماً. اما در ادامه دیگر عصیان‌الله هم نیست. چون خود مولا دارد اجازه می‌‌کند.

س: عصیان از ناحیه‌ی فسادی که به خاطر حرمت مخالفت با امر مولاست قابل جبران است؟

ج: بله. موضوع حرمت این است که آن از حرف خودش برنگردد. بگوید نکن. یا اذن ندهد. موضوع عصیان شرعی و عصیان‌اللهی او عدم رضایت او و عدم اذن اوست اما وقتی که خودش اجاز، دیگر در ادامه و در استمرار موضوع حکم شرعی برای عصیان‌الله هم از بین می‌رود.

س: ؟؟؟

ج: نه آن صحیحه‌ی قبل درست است. اما الان دیگر عصیان‌الله نیست. آن بله به نسبت آن قبلی باید توبه بکند. اما نسبت به استمرار دیگر الان عصیان‌الله نیست. این عبد دیگر عصیان‌الله نیست. چرا؟ برای این‌که خودش دارد اجازه می‌کند.

خب آیا ما می‌توانیم این کار را بکنیم؟ از باب نکاح و صحت عقد نکاحی بیاییم بگوییم که عقد بیعی هم درست است؟ این محل تأمل و تردید است، چرا؟ برای این‌که در باب نکاح شارع همان‌طور که قبلاً در بعضی روایات سابق هم این مطلب را داشتیم در باب نکاح شارع ممکن است که یک تسهیلاتی در نظر بگیرد برای این‌که امر مهم ازدواج است فرزند‌آوری هست و این‌که این‌ها طیب ولادت داشته باشند. ممکن است که شارع بگوید این معاملات وقتی آمده دیگر این معامله درست است این ازدواج درست است. این‌جا را شارع ممکن است که تصحیح قائل بشود. همان‌طور که در روایات خمس ما داریم نسبت به مناکح اجازه داده شده، چرا؟ آن‌جا هم تعلیل شده برای طیب ولادت. اما در معاملات، بیع، رفتی خریدی اجازه نداده. یک مالی که متعلّق خمس است اگر با آن رفتی یک خانه‌ای خریدی یک ماشینی خرید شخص، آن‌جا اجازه نداده، تعلیل نیست آن‌جا. اما اگر رفت با همین پول کنیزی خرید. شارع آن‌جا فرموده چون می‌خواهیم بچه‌های او طیب ولادت داشته باشند این معامله را تنفیذ کرده.

بنابراین چون این مربوط به باب نکاح می‌شود. و این‌جا حضرت می‌فرماید که اگر اجازه بدهد صحیح است. ممکن است که از باب مراعات این جهت باشد که در باب نکاح چون منشأ ولادت و کذا هست سهو‌گیری‌هایی می‌شود که ممکن است که این سهو‌گیری‌ها در آن‌جا نشود. فلذا می‌گوییم این روایت و لو دلالت بکند بر صحت عقد نکاح فضولیِ مسبوقِ به نهیِ ملحوقِ به اجازه، اما از این نمی‌توانیم تعدی بکنیم به سایر معاملات و سایر موارد. اما حالا اصل استدلال هم درست است یا نه ان شاء‌الله برای جلسه‌ی بعد.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

Parameter:18956!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 4
تعداد بازدید روز : 735
تعداد بازدید دیروز :920
تعداد بازدید ماه جاری : 4489
تعداد کل بازدید کنندگان : 792790