لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین.
آخرین دلیلی که به آن استدلال شده برای کفایت رضای باطنی در باب فضولی، رضای باطنی اصیل، تمسک به سیره هست. که حضرت امام قدس سره به این استدلال فرمودند البته ابتداءً بعد مناقشه کردند به اینکه ادعا شود که سیرهی عقلاء در این موارد صحت است و آثار صحت را بار میکنند که حالا مسئلهی مقام اثبات و توی دادگاه و امثال ذلک مطلبٌ آخرٌ. ولی این معامله را درست میدانند.
بعد ایشان دو اشکال فرمودند. بعد حالا تتمهی آن این بود که وقتی هم که سیره مسلم شد بخواهیم بگوییم این سیره اعتباری ندارد باید ردعی از شارع به برسد و الا اگر ردعی نرسید آن سیره حجت خواهد بود. عدم الردع کفایت میکند. امضاء ظاهری ما لازم نداریم که یک کلامی از شارع یا مطلبی از شارع موقفی از شارع به دست ما برسد که دارد امضاء میکند. همین سیره باشد در مرئی منظرش و ردع نکند یکفی.
س: ؟؟؟
ج: بله ردع نکرده. باید جازم به این باشیم که ردع نکرده. چون اگر مثلاً از جاهایی باید باشد که اگر لو ردع لبان و ظهر و وصل الینا. حیث اینکه لم یصل و لم یبن پس معلوم میشود که ردع نشده است.
خب ایشان دو تا اشکال کردند. یکی اینکه اولاً اینکه در عقلای معاصر و سیَر معاصره، معاصر خودمان چنین چیزی باشد این مشکلٌ. احراز اینکه چنین سیرهای در بین عقلاء هست این مشکلٌ توی عقلای معاصر.
دو: لو فُرض که این احراز بشود اما اتصالش به زمان معصوم علیه السلام این هم مشکلٌ اثباتش.
پس بنابراین اصل سیره و معاصرت آن با معصومین علیهم السلام تا بگوییم بوده و ردع نفرمودند اینها مشکل است. مشکل هم که میفرمایند یعنی ما نه جازم به این طرف هستیم و نه جازم به آن طرف. فلذا خب حالا وقتی جازم به هیچ طرفی نبودیم قهراً برای استدلال کفایت نمیکند. بعد به عنوان دفع دخل مقدر این مطلب را طرح میفرماید که خب شما بگویید بله سیره عملی و خارجی در مقام عمل، این مشکلٌ؛ اما مرتکز در ذهن عقلاء این است که این درست است. و حالا ممکن است بگوییم که ما دیگر در این شک و تردید نداریم. که مرتکز در ذهن عقلاء هست. از چه باب؟ از باب اینکه وقتی خودمان به ذهنمان مراجعه میکنیم به ضمیرمان مراجعه میکنیم به فطرتمان مراجعه میکنیم میبینیم باید درست باشد چه کمبودی دارد؟ خب انشاء که شده فضولی انشاء کرده عقدی برقرار شده است خب کمبودش چه هست؟ این آقا هم که راضی بوده چرا نقل و انتقال حاصل نشود؟ پس توی مرتکز خود ما وقتی که محاسبه میکنیم که آقا هم این جور حساب کردند، میبینیم که مؤیّداتی هم دارد «أَوْفُوا بِالْعُقُود» (مائده، 1) گفتیم اطلاق دارد دیگر، عقودی که به شما مربوط میشود. اینجور نیست که بیربط باشد و اینها. و چون جازم است انسان که فطرت بشر بما هو بشر یکی است. ما الان... چون حکم الامثال فیما یزول و لایزول واحد، ما الان وقتی که مثلاً چیزهایی که در خودمان میبینیم جازم هستیم که همه همینجور هستند. مثلاً ما میبینیم اگر فلان چیز را بخوریم، امتحان کردیم دیدیم که بله ما تشنهمان میشود یا گرسنهمان میشود. خب میگوییم بقیه هم همینجور هستند دیگر. مدرکات هم همینجور است ما میفهمیم که فلان چیز قبیح است. میگوییم که خب عقل ما هم همین را میگوید. ایشان میفرمایند که اینجا اشکالشان این است که ارتکاز ما لم یجر علیه السیرة و العمل الخارجی، این مفید نیست که بگوییم ارتکاز است و شارع هم سکوت کرده و حرفی نزده پس این ارتکاز را قبول دارد. آنکه مفید است این است که در خارج در مرئی و منظر معصومین، یک کاری بکنند مردم. بعد حضرت حرفی نزنند، ردع نفرمایند. اما توی ذهنشان یک چیزی است ولی توی عمل هیچ وقت انجام نمیدهند این چه اشکالی دارد این ثابت نمیکند عدم ردع شارع و سکوت شارع و اینکه قبول دارد این را، خب باشد توی ذهنشان. مگر حرمت ذاتی دارد که این توی ذهنشان باشد که شارع بخواهد از ذهن آنها دربیاورد؟ یا مگر یک مفسدهای توی آن هست که توی ذهن اینها یک چنین حرفی است؟ حالا مثلاً توی ذهن مردم این بوده که زمین ثابت است و حرکتی ندارد و خورشید به دور زمین میگردد. خب باشد حالا توی ذهنشان باشد، حالا چه میشود؟ حالا اینجا هم یک امر ارتکازی در ذهنشان باشد و لو غلط. چه میشود؟ خب اگر عمل میکنند خب بله عمل... این فرمایش ایشان. میفرمایند «و مجرّد ارتکاز العقلاء علی عدم الفرق بینه مع لحوق الاجازة و بین بیع الاصیل مع عدم التعارف عملاً لا یُفید» که اینجا لحوق الاجازة گفتند بعد پایان صفحه اینها میگویند که رضا هم همینجور است. فلان هم همین جور است، مثل لحوق اجازه است.
س: ؟؟؟
ج: نه همین فرمودند لا یُفید.
خب اینجا دو تا مطلب هست یکی راجع به صغری و یکی راجع به کبری. راجع به صغری اینکه بگوییم در ارتکاز عقلاء این است که این کفایت میکند ما که چنین ارتکازی در خودمان حس نمیکنیم بلکه ارتکاز خلاف آن را حس میکنیم. در مورد اجازه عرض نمیکنم. در مورد رضای باطنی، مقرونیت به رضای باطنی. نه سیره است، همانجور که خود شما شک و تردید داشتید نه ارتکاز بر این است. و اصلاً این را هم ما نمیفهمیم بلکه به دو بیان میشود گفت که شما ارتکاز را بپذیرید. بعضیها اشکال صغروی در ارتکاز نفرمودند، فرمودند که غیر مفید است. میشود بگوییم ارتکاز عقلائی این است که درست است ولی توی عمل با اینکه این امری است که کثیراً ما خیلی وقتها پیش میآید عملشان بر این نبوده. اگر ارتکازشان این است که درست است خب عمل میکنند دیگر. وقتی که میبینند جنسشان را یک نفری فضولی فروخته و این هم واقعاً راضی بوده چطور ... نمیشود تصویر کنیم که ارتکاز هست شک در عمل و سیره بکنیم. اگر احتمال میدهیم که پس سیره نبوده یا ارتکاز نبوده یا یک رادعی بوده؛ شارع ردع کرده ... و الا بپذیریم آن را و این را انکار کنیم این دو تا لا یجتمعان.
س: آن رادع شارع که عقلاء ؟؟؟ ما نمیگوییم متشرع، میگوییم عقلاء. پس معلوم است که اصلاً توی ذهنشان نبوده باید اینطور بگوییم.
ج: نه ممکن است که مثلاً بگوییم که دولتها مثلاً، حکومتها، سلطهها، یا شارع یا مجموع اینها نگذاشتند.
س: سیره فعلی را که قبول کردند.
ج: نکردند نه.
س: دلالها و اینها؟
ج: نه رد کردند دیگر. بعد فرمودند که... آن را هم اشکال کردند و اشکال فرمودند. فرمودند «الا أن یقال اثبات تعارفه فی الحال فضلاً عن اتصاله بعصر الشارع الاقدس مشکلٌ»
س: حاج آقا اموری که نادر هست تحقق آن کم است آنها سیره به آن میگویند؟
ج: اگر توی عمل انجام میدهند بله.
س: دیروز من سؤال کردم شما فرمودید که ما در سیره نگاه نمیکنیم که چقدر محقق میشود ما میگوییم و لو اصلاً یک در چند هزار که میشود این هم عند تحقق هذا الموضوع ؟؟؟
ج: عند تحقق هذا الموضوع ...
س: عند تحقق هذا الموضوع همین که عقلاء یصحون أو یعملون علیه عقلاء و لو اینکه خیلی کم است به این میگویند سیرهی عقلاء؟
ج: بله، مثلاً سالی یک بار عید نوروز میشود ولی هر وقت که عید نوروز میشود مثلاً این کار را میکنند.
س: نه باز این یک ؟؟؟ ببینید برگزاری نوروز موضوع آن اصلاً ضیق است اما معاملات و مبایعات و نقل و انتقالات این یک عنوان یک سیرهای داریم سیره چه هست؟ سیره این است که آقا تو میآیی از خود من میخری ولی نفی میکند این سیره غیر را، به چه معنا؟ به این معنا که اگر کسی برود مال دیگری بفروشد میگویند خلاف سیره عمل کرده چرا؟ چون موضوع نقل و انتقال و معاملات است در نوروز موضوع را چه میگیرید؟ موضوع را میگیرید برگزاری نوروز، فلذا اگر موضوع را بگیرید برگزاری مراسمات آیینی، یک آیینی هم خاص فقط نوروز باشد که خلاف سیره و خلاف بقیهی مراسمات باشد میگویند این در باب مراسمات ؟؟؟ خلاف سیره است. فلذا در اینجا شاید امام این را بخواهند بفرمایند که ما در معاملات و نقل و انتقالات اینکه اصلاً فضولی بیاید مال یکی دیگر را بفروشد و بعد بخواهند بروند اجازه بگیرند که بعد حالا از عقلاء بپرسیم که عقلاء شما یعملون علیه، این اصلاً در باب معاملات خودمان اینجوری معامله میکنیم این خلاف سیره است. ؟؟؟ یعنی اصل سببیت برای نقل و انتقال آن ؟؟؟
ج: نگویید این حرف فنی نبوده.
س: نه این فنی است. فنی نسبی است.
س: ؟؟؟ حضرتعالی فرمودید که ارتکاز منجر به سیره نمیشود حالا ممکن است جبر جابر باشد یا نه؟ یک پازلش هم این است که این مورد، موردی نیست که خیلی مبتلا به باشد. یعنی به تعبیر بهتر عادت مردم به این سمت برود. میگویند بعد از عمل چنین کاری را کردی عیبی ندارد. منتها ضرورتی در ؟؟؟
ج: نه همین را میخواستیم بگوییم ببینید....
س: خلاف سیره است این کار. اصلاً
ج: نه.
س: چند بار مال شما را کسی فضولة فروخته؟ ما که تا حالا توی عمرمان محقق نشده. شما شده توی عمر شریفتان؟ نشده. پس این الان تعارف ندارد به این معنا ؟؟؟
ج: شما دقت کنید مثال زدیم الان میگویم چقدر شده. الان شما بروید دادگاهها، پر هست از این چیزها. در ارث، میراثها خیلی این واقع میشود یعنی توی ورّاث میبینی یکی که یک خرده زور دارد یا کار دستش بوده برادر بزرگتر بوده نمیدانم فلان بوده، من مواردی سراغ دارم و شنیدم که میآیند اعتراض میکنند و میگویند. بله میگویند. ما توی اقوام بعضی از اقوام ...
س: اگر فضولی بیاید فضولة بفروشد نمیآید اصلاً اجازه بگیرد.
ج: نه اجازه بدهید.
س: این بیاید هم اجازه بگیرد این را بفرمایید.
ج: نه.
س: این انصافاً چقدر است؟
ج: زیاد است. خیلی پیش میآید. شما الحمدالله توی محیطی بودید که ... ولی هست اینها. و آیا اینجاها واقعاً... اولاً اجازه قطعاً اینجوری هست که... قطعاً در موردی که میآید اجازه میدهد همان جاها، همین دادگاههای حلاختلاف. همین دیگر میگوید آقا اجازه بکن کار درست بشود. یا مواردی که مردم وجوهاتشات را نمیدهند با مالی که متعلق خمس است بعد میروند حالا اجازه میدهند. از زمان ائمه علیهم السلام بوده. همین روایت هست که مال چی چی فارس، آمد خدمت امام علیه السلام گفت چیزهایی که من گرفتم شما آنها را ... حضرت فرمودند باشد وقتی که رفت بیرون گفتند اینها میروند چه میکنند بعد میآیند ما را ... حالا خیال میکنند وقتی که میآیند به ما میگویند حالا کرامت و بزرگواری آنها اجازه میدهد که نه باید بروی بیاوری؟ ولی گلایهی آنها این است. اینکه فضولة انجام میشود، بعد هم بله میخواهد بیاید استحلال کند میخواهد معامله درست باشد میخواهد کارش درست باشد.
س: این تعارف بود؟ تعارف این است که روزی ده بار انجام بدهند.
س: نه اصلاً من سؤال میپرسم ؟؟؟
ج: در جامعهی مردم بارها و بارها این چیزها هست. اگر سیرهی آنها این است که بابا اگر راضی هست در واقع اشکالی ندارد.
س: پس اشکال شما به مرحوم امام اشکال بنیادتری است در مصداقش. شما یک امر واضح و مسلمی که به ؟؟؟ تکرار میشود ؟؟؟ چرا نمیشود اجازه را هم گفت که سیره نیست؟
ج: نه. ببینید عرض ما خدمت آن بزرگوار این است که شما در ارتکاز آمدید گفتید لایفید، اما صغرویاً اشکال نکردید پس ارتکاز را میپذیرید. پذیرش ارتکاز بر صحت با اینکه سیرهی عملی بر صحت محل تردید شما هست جمع نمیشود. چرا؟ چون این از موضوعاتی است که اینجور نیست که بگویید موضوع در خارج نداشته فلذا نبوده. این زیاد است. و حال اینکه اگر ارتکاز بود خب طبق آن عمل میکردند. پس تردید در سیره باید تردید در ارتکاز هم بیاورد اگر ارتکاز مسلم است پس تردید در سیره نباید بکنیم. این مال اینجا.
و اما باز ایشان سیره را در مورد اجازه فرمودند مشکلٌ. فلذا اجازه را هم به ادلهی لفظیه میخواهند درست بکنند. میگویند مشکلٌ. و این هم بعید است که... یعنی ظاهراً اینجوری نباشد. که در مورد اجازه، خب همان را میگوید باشد. خب حلال است که نمیگوید باید از اول باید انشاء کرد. میگوید درست است. اینجا محل تشکیکی ندارد در مورد اجازه.
س: ؟؟؟ کاشف است؟؟
ج: حالا آن بحث این است که کاشف از اول است، آن بحث آخری است. ولی بالاخره مسلم درست است. حالا درستی آن از کی هست؟ که اثر آن در نمائات و فلان و اینها ظاهر میشود این را حالا فعلاً کاری به آن نداریم.
شیخنا الاستاد قدس سره آقای حائری در ابتغاء الفضیلة، که نام قشنگی هم هست ابتغاء الفضیلة فی شرح الوسیلة، «و ابتغوا الیه الوسیلة» از این آیه اصطیاد کرده ایشان.
ایشان میفرماید که «أنّ الحکم بصحة البیع الفضولی بمجرد رضا الباطنی لعلّه خلاف السیرة فإنّ من یتدبّر الامر و یتأمّل فیه قد یرضی لجهة و قد یکره لجهة اُخری و قد یتردد حتی یجزم بأحد الطرفین» وقتی یک واقعهای را توجه به آن میکند قد یرضی لجهة و قد یکره لجهة و قد یتردد که خوب است خوب نیست. «و لو کان صرف رضا الباطنی موجباً لتنجّز العقد لکان اللازم علیه مراعاتُ عدم حصول طیب النفس و لو آناً ما و لعلّه واضح البطلان لدی العرف» اینکه شما میگویید رضای باطنی درست است آدم میداند وقتی توی یک مسئلهای میخواهد فکر کند گاهی حالا ممکن است که تا یک وهلهای ذهنش به یک چیزی منعطف بشود یک خواصی در آن میبیند راضی میشود ولی هنوز فکر را میخواهد ادامه بدهد دیگر. بعد ممکن است که جهات منفی دیگر در او ببیند کراهت داشته باشد رضایت نداشته باشد. این برای اینکه این متاعی که فروخته شده و مطلّع شده گردنگیر او نشود باید وقتی میخواهد فکر کند حواسش باشد. که حتی آناً ما در اثر توجه به مثبتات رضایت در او حاصل نشود.
س: ایشان باید رضای باطنی را مبرر استفاده و تصرف فیزیکی نداند؟؟؟
ج: نه. چون گردنگیرت نمیشود که، تصرف حلال بوده.
س: از کجا عاقل این را قبول میکند؟ اصلاً ؟؟؟
ج: کدام عاقلی اینجور اشکال میکند؟
س: ؟؟؟یک جایی مثل ابطال صلات یک لحظه من بگویم نمازم باطل است ؟؟؟
ج: چیه؟
س: ؟؟؟ بارها مستقر است، رضای مستقر است، و الا مثل چیزهای شیطان است که در ؟؟؟ در ذهن...
ج: نه آنجا واقعاً چی نیست آن خطور به بال است. نه ببینید فرق است بین خطور به بال ...
س: ؟؟؟
ج: نه آقای عزیز. حالا إذا دار الامر بین آقای آشیخ مرتضی حائری رضوانالله علیه و ایشان، ایشان را مقدم میداریم.
خب ایشان میفرمایند که ... شما آناً ما خود ملکیت آناً ما در باب معاطات این همه اعاظم بزرگ گفتند.
س: ؟؟؟ در توجیه آن؟؟؟
ج: خب باشد.
س: ؟؟؟
ج: اینجا هم همینجور، اینجا هم ایشان میگوید آقا شما که دارید میگویید رضای باطنی کفایت میکند پس ملکیت پیدا شد دیگر. بیع درست شد. آناً ما پیدا شد دیگر.
س: این ما نحن فیه نیست. ؟؟؟ این بعد از بیع است بعد از بیع میآید ؟؟؟ مقرونیت میخواهد این یک، دو: فرمایش آقای اثنی عشری اینجای آن نکتهی فنیای دارد و آن هم این است که به بیان غیر فنی ما این میشود که اینجا آن ؟؟؟ به این مقدار از کراهت و شوق ؟؟؟ اصلاً رضای ما نحن فیه نیست. رضا، رضای به این است که این معامله دیگر ؟؟؟ این ملک دیگری بشود و الا اگر این مقدار از رضایی که کافی هست محقق بشود بعدش هم پشیمان بشود مثل بیعی میماند که من یک دفعه کیف کردم یک دفعه از روی کیفم رفتم بیع کردم و بعدش پشیمان شدم. آن را میگوییم غلط است دیگر، درست است این هم درست است. بله میگوییم اگر آن شوق واقعی، رضای مستقر که عقلاء آن را کافی میدانند ؟؟؟
ج: نه دقت نکردید. درست است که ایشان میگوید، میگوید ولی ببین میخواهد شاهد بیاورد بر اینکه ...
س: ما برعکس آن را میگوییم، میگوییم کافی است...
ج: نه. ایشان این شاهد را میآورد میگوید اگر توی سیرهی عقلاء این بود که به قول شما آناً ما باید ملتزم بشویم. میگوید اگر این بود که رضای باطنی کفایت میکند و لو آناً ما هم باشد کفایت میکند باید توی مقامی که میخواهند ... نکند که یکهو گردنگیر من بشوند ؟؟؟
س: ؟؟؟ سیرهی عملیای که طرف رفته معامله کرده و بعداً میآیند به او میگویند چه ربطی به ما دارد؟ ؟؟؟
ج: کفایت مذاکرات. آقای حائری خدا رحمتشان کند وقتی که توی درس این ان قلت و قلتها رد و بدل میشد یک مقداری، یک ذره که میشد میگفت که بس است. یا میگفت آقا صبر کن شما، صبر کن شما. میگفت بس است میترسم که جدال بشود.
حالا مباحثهی شما من را یاد داستانی انداخت که این هم توی پرانتز بگویم من آناً ما ... آن وقتی که آقای اراکی رضوانالله علیه مسجد امام اقامهی نماز جمعه میکردند چون ایشان قائل به چی بود اقامه میفرمود دیگر خودش زمان طاغوت. خب ما هم گاهی مشرف میشدیم نماز جمعهی ایشان رضوانالله علیه. یک روزی ایشان مسجد امام که نمازشان را خواندند آمدند بیرون و رفتند منزلشان، توی مسیر من رفتم خدمت ایشان، بعضی از سؤالات را داشتم. اولاً وقتی که خدمت ایشان رسیدم فرمود که مصلحی آمده بود نماز؟ مصلحی آقا زادهی ایشان بود رحمةالله علیه. ایشان هم فوت کردند ما خدمت آقای مصلحی یک مقداری رسائل هم خواندیم. گفت مصلحی آمده بود نماز؟ ما یک خرده بحثمان شده بود توی خانه، میخواستم بدانم آمده بود نماز یا نه؟ بر سر مباحث علمی ظاهراً همین توی خانه گاهی ... بعد گفتم آقا این سهم امام ما مالک میشویم؟ شهریه میگیریم، ما مالک میشویم؟ اگر مالک نمیشویم خب چهجور میتوانیم برویم جنس بخریم با آن؟ لا بیع الا فی ملک. ایشان فرمودند که نه مالک نمیشویم. آیتالله وحید هم ظاهراً آن موقعها که خدمت ایشان میرفتیم میگفتند نه مالک نمیشویم حالا دیگر نمیدانم. ولی قبل از تصرف، آناً ما قبل از تصرف مالک میشویم. الان که توی جیبت هست و همینجور داری راه میروی مالک نیستی سهم امام گرفته فوت شد مالک نشده. به ورثه نمیرسد باید برگرداند. ولی ...
س: ؟؟؟
ج: ایشان میگفت که خمس دارد ولی آقای وحید میگفتند که خمس هم باید بدهد چون خمس موضوع آن ملک نیست. مالی است که در اختیار تو هست به جوری که میتوانی در آن تصرف بکنی. هر جور. حالا این هم یک بساطی است.
س: مشهور میگویند ملک است؟
ج: مشهور میگویند ملکی که فایده باشد.
س: ؟؟؟ نه سهم امام را عرض کردم.
ج: نه صحبت بر سر این است که ... در آنجا بعضیها میگویند که مجرد ما یُملک موضوع است. و لو فایده بر آن صدق نکند فلذا اگر قرض هم گرفتی چون ما یُملک هست و لو اینکه فایده بر آن صدق نمیکند، مرحوم آقای بهجت قدس سره ایشان میگفت قرض هم خمس دارد دیگر. بر اساس همین... البته روایتی هم داریم که آنجا دارد که خمس فیما یُملک است ولی سند آن روایت تمام نیست. ولی دیگران میگویند که موضوع آن چه هست؟ فایده است. چیزی که ملک انسان نباشد چه فایده؟ ممکن است که کسی بگوید ولی یک کسی میگوید که نه آقا اگر یک چیزی در اختیار تو هست که مالک آن گفته آقا این پیش شما باشد هر کاری خواستی با آن بکن، من اجازه دادم. این هم فایدةٌ. و لو ملک تو نیست ولی فایدةٌ. حالا این بحث آن مال کتاب الخمس است. حالا ایشان فرمودند که این جوابی که مرحوم آقای اراکی به من دادند این بود. رحمةالله علیه.
خب کسی که فکر دارد میکند و مسائل را دارد زیر و رو میکند قهراً با توجه به مثبتاتی که میآید رضایت در نفسش حاصل نمیشود مقتضی حاصل میشود اما بالفعل چون دارد موانع را میخواهد ببیند هست یا نه، تا جزم به عدم مانع پیدا نشود فعلیت پیدا نمیکند وقتی که دارد محاسبه میکند. جواب این است که نه منافات ندارد. چون فرض این است که دارد فکر میکند. فکر میکند یعنی چی؟ یعنی دارد احتمال میدهد که مانعی وجود داشته باشد ...
س: به نتیجهی نهایی نرسیده هنوز؟
ج: بله.
آن وقت اینجا ... بله مثبتات را که میبیند مقتضی برای رضایت پیدا میشود اما نفس اینجور است که تا احراز شرط نکند و احراز عدم مانع هم نکند بالفعل در نفسش رضایت پیدا نمیشود گتره و گزاف که نیست. بنابراین چون دارد فکر میکند و هنوز جزم به عدم مانع پیدا نکرده نه، اما اگر فکرش به نتیجه رسید و آناً ما بعد ... یعنی فکرش گفت تمام، بعد از یک چیزی غافل بود یادش آمد. خب دیگر هیچ، راضی نشده. مثل کسی که در خارج میرود معامله میکند و پشیمان میشود. تا خرید پشیمان شد. تا عقد ازدواج گفت قبلتُ پشیمان شد، خب دیگر زنش هست دیگر، باید طلاق بدهد اگر میخواهد. خب اینجا هم همینجور است.
س: این هم که تالی فاسدی ندارد دیگر؟
ج: بله این هم تالی فاسدی اینجا ندارد.
پس بنابراین ما به این شاهدی که ایشان خواستند برای اینکه سیره نیست یا ارتکاز نیست استشهاد بکنیم این مقصودمان این هست که استشهاد به این مطلب که نقل کلام ایشان کردیم برای اینکه سیره نیست یا ارتکاز نیست این استشهاد تمام نیست. ولی آن را که ما عرض میکنیم همین است که به وجدانمان که مراجعه میکنیم میبینیم که چنین درکی در وجدان ما نیست چنین تصوری در ما نیست سیرهی عملی هم که نگاه میکنیم میبینیم که مجرد رضای باطنی را کافی نمیدانند عقلاء. یا لااقل بخواهیم دست کم بگیریم مشکوک است که رضای باطنی را در این باب کافی بدانند.
و اما آن کبری که امام فرمود که لا یُفید، اگر ارتکاز باشد فرض کردیم، ارتکاز لا یُفید. چون آن هم جواب آن، بحثش دیگر اصولی هست ارجاع به اصول میدهیم که در اصول آنجا بیان شده بحسب آنچه که حالا در الفائق هم تحقیق شده که بعضی از ادلهی دالّهی بر حجیت سیره موارد ارتکازات عقلائیه را هم که میگیرد بخصوص آن ارتکازات عقلائیه که در آستانهی عمل است. مثل این که توی ارتکازشان این است که اینجا کفایت میکند. خب خیلی در ؟؟؟ خیلی پیش میآید. اینجا و لو فرضنا که الان در عمل هم نیامده باشد فرضنا حالا که در عمل نیامده باشد اینجا چون آستانهی عمل است مثل سیره که آنجا گفته شده که سیرهی عقلاء بر یک چیزی اگر بود شارع میبیند که این در آستانهی این است که در شرع هم همینجور عمل بکنند توی کارهای خودشان و خیر ثقه و اینها اعتماد میکنند پس بنابراین در یاد گرفتن مسائل شرعیه و تشخیص موضوعات مسائل شرعیه هم همین کار میکنند سیرهی آنها همین است مثل کارهای خودشان. و اگر شارع قبول ندارد اینجا باید بیاید جلوی آن را بگیرد و بگوید که نه. اینجا هم همینجور است در ارتکازی هم که اینچنین باشد و بله. و این از آن قبیل است.
این هم راجع به فرمایشات ایشان. و للکلام تتمة ان شاءالله در جلسهی بعد.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.