28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

بیع 1400 - جلسه 016

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین.

در آستانه‌ی میلاد مبارک رسول گرامی‌ اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلّم و فرزند بزرگوارشان امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق صلوات‌الله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین هستیم این دو میلاد بسیار فرخنده و پر برکت برای بشر و برای مسلمین و برای شیعیان را خدمت حضرت بقیة‌الله الاعظم ارواحنا فداه و فاطمه‌ی معصومه علیها السلام که مشرّف به زندگی در جوار مرقد آن بزرگوار هستیم و از معجزات باقیه‌ی امام صادق سلام‌الله علیه که قبل از تولد موسی بن جعفر سلام‌الله علیه به حسب روایاتی که هست فرمودند از ما بضعه‌ای در قم وفن خواهد شد که کذا. و خدمت همه‌ی شما گرامیان تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که قدر این نعمت الهی را که خدای متعال این پیامبر عظیم الشأن که خودش فرموده است «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم» (قلم، 4) و «رَحْمَةً لِلْعالَمین‏» (انبیاء، 107) و «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی» (طه، 2) که واقعاً ایشان آن‌چنان برای امت دلسوزی می‌فرمود و مجاهده فرمود که خدای متعال می‌فرماید ما در این حد از تو تکلیف نمی‌خواستیم که این‌جور حالا آن بزرگواری و دلسوزی آن بزرگوار هست و هم‌چنین آل طاهرین آن بزرگوار که بخصوص امام صادق سلام‌الله علیه که باعث نشر مذهب و اسلام حقیقی بیش‌تر این بزرگوار شدند به جوری که امروز مذهب تشیّع و مذهب جعفری شناخته می‌شود.

خب ما در مقابل این پیامبر عظمیم الشأن و ائمه‌ی هدی سلام‌الله علیهم اجمعین نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم و حتماً بر عهده‌ی همه‌ی گروندگان به آن بزرگواران بخصوص جامعه‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه این وظیفه را دارند که در راه گسترش آرمان آن بزرگواران و اهداف آن بزرگواران مجاهده کنند و از ما این را خواستند خودشان. امیرالمؤمنین سلا‌م‌الله علیه در آن فرمایش معروف‌شان که «لکلّ مأموم امام یقتدی به» بعد می‌فرمایند من چه‌جوری هستم زندگی من چه‌جوری هست ولی شما نمی‌توانید و لکن أعینونی، من را کمک کنید. خب این‌که معلوم است کمک در کارهای شخصی مقصود نبوده که، کارهای شخصی حضرت... معلوم است که این خطاب به همگان است کارهای شخصی حضرت که همگان لازم نیست حالا یک چند نفری می‌آیند کمک می‌کنند دیگر ... اگر فرضاً آن‌جور باشد. این روشن است که وقتی که خطاب به همه‌ی امت است اعینونی یعنی در راه مقاصد من، من را کمک کنید. فلذا فرمود «أَعِینُونِی‏ بِوَرَعٍ‏ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» من را کمک کنید که برسم به اهدافم. و یا از امام باقر سلام‌الله علیه نقل شده که فرمودند «اعینونا» ما را، همه‌ی ما را کمک کنید اعینونا.

بنابراین اهتمام به گسترش معارف اسلامیه و اهل بیت علیهم السلام، محمد و آل صلوات‌الله علیهم اجمعین این جزو خواسته‌های آن بزرگواران هست و بخشی از آن‌ها حتماً جزو واجبات کفایی است که باید به آن اهتمام ورزیده بشود و همین‌جا من باز عرض می‌کنم و قبلاً هم عرض کردم که برآورد غیر واحدی از فضلاء این است که الان صاحب‌نظر شدن و مجتهد شدن در علوم اسلامی بخصوص حتی فقه و اصول که بیش‌ترین کلاس‌ها و تلمّذها و تعلیم و تعلّم‌ها بر آن هست اما در عین حال این واجب کفایی است که به قیام من به الکفایة در آن اگر معلوم العدم نباشد مشکوک است. و در این صورت بر کسانی که توانایی این جهت را دارند که إن شاء‌الله به مقام استنباط و اجتهاد دست پیدا بکنند این یک واجب کفایی است که حالت تعیّن پیدا می‌کند و در همه‌ی زمینه‌هایی که بالاخره بقاء اسلام، نشر اسلام به آن متوقف است چه در مباحث عقلی‌ای که از نظر برهانی و عقلی پایه‌های استدلال حقانیت شریعت و معارف بر آن استوار است که خب امروز رسانه‌های مختلف دنیا هجوم دارند بر این‌که عقاید مسلمین را، عقاید بخصوص نسل‌های جوان را از این حقایق منحرف کنند حتی ما الاسف باید گفت در حوزه‌های علمیه هم گاهی بعضی از معمّمین پیدا می‌شوند که دیشب یکی از فضلاء کلمات یکی از کسانی که الان گفته می‌شود الان مدرس هم هست در بعضی از مدارس و امثال ذلک، اصلاً حرف‌هایی که خیلی دور از حقیقت و ... باطل و حالا دیگر من نمی‌خواهم مطالب ایشان را عرض کنم که خودش موجب اشاعه‌ی بعضی از حرف‌ها نباشد خیلی مایه‌ی تأسف هست این است که هم در زمینه‌ی علوم عقلی‌‌ای که حقانیت اسلام و معارف اسلام در این حد را دارم عرض می‌کنم متوقف است وجوب کفایی دارد و هم‌چنین جواب شبهات و بالاخره سؤالاتی که از اکناف و اطراف عالم انجام می‌شود و هم‌چنین مباحث فقه و ما یتوقف علیه الفقه، از مبادی، مثل اصول، مثل رجال و امثال ذلک. و این واقعاً یک وظیفه‌ی مهمی است و قطعاً اگر کسی اقدام به این جهت بکند و قصدش هم خالص باشد مورد عنایت ویژه‌ی حضرت بقیة‌الله در این عصر بلکه اجداد گرامی ایشان و شخص رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل طاهرین ایشان خواهد بود چون روشن است که وقتی که انسان احسان بکند به کسی «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان‏» (رحمن، 60) حتماً او دوست دارد او را و به او عنایت خواهد کرد. در این عصری که اهداف الهی، قرآنی، اسلامی الان معلوم است که بیش‌تر آن‌ها بر عهده‌ی حوزه‌های علمیه است بر عهده‌ی فضلاء، علماء، طلاب، مراجع بزرگوار هست این اهتمام موجب تقرب به خدای متعال هست.

یک وقتی عرض کردم یک داستانی که حالا تفصیل آن را نمی‌خواهم عرض کنم بعضی از صلحایی که در همین قبرستان حاج شیخ، قبرستان نو که در خیابان اراک هست مدفون هستند آن‌جا آدم‌‌های برجسته‌ای مدفون هستند از صلحاء، آن‌ها به مرحوم آقای فرید اراکی رحمة‌الله علیه گفته بودند که علماء در این نشئه یعنی در عالم برزخ خیلی مقرّب هستند اما به شرطی که آخرت خودشان را به دنیا نفروخته باشند. هر عالمی که آخرتش را به دنیا نفروخته باشد این‌جا خیلی مقرّب هست. امیدواریم که ان شاء‌الله حوزه‌های علمیه پر از عالمانی بشود و باشد که آخرت‌شان را به دنیا نمی‌فروشند و نفروختند و ان شاء‌الله کالانجم الظاهره ان شاء‌الله هدایت‌گر بندگان خدا باشند و اسلام و حقایق اسلامیه ان شاء‌الله.

حالا این دو صلوات وجود مبارک رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم و امام صادق سلام‌الله علیه را خدمت ایشان تقدیم می‌کنیم.

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما حَمَلَ وَحْیَکَ، وَ بَلَّغَ رِسالاتِکَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما اَحَلَّ حَلالَکَ، وَحَرَّمَ حَرامَکَ، وَ عَلَّمَ کِتابَکَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما اَقامَ الصَّلاهَ، وَ اتَى الزَّکاهَ، وَ دَعا اِلى دینِکَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما صَدَّقَ بِوَعْدِکَ، وَاَشْفَقَ مِنْ وَعیدِکَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَسَتَرْتَ بِهِ الْعُیُوبَ، وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْکُرُوبَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقآءَ، وَ کَشَفْتَ بِهِ الْغَمّآءَ، وَاَجَبْتَ بِهِ الدُّعآءَ، وَنَجَّیْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَ اَحْیَیْتَ بِهِ الْبِلادَ، وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَهَ، وَ اَهْلَکْتَ بِهِ الْفَراعِنَهَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد بر محمّد کَما اَضْعَفْتَ بِهِ الاْمْوالَ، وَ اَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الاْهْوالِ، وَکَسَرْتَ بِهِ الاْصْنامَ، وَ رَحِمْتَ بِهِ الاْنامَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما بَعَثْتَهُ بِخَیْرِ الاْدْیانِ، وَاَعْزَزْتَ بِهِ الاْیمانَ، وَ تَبَّرْتَ بِهِ الاْوْثانَ، وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَیْتَ الْحَرامَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ الاْخْیارِ، وَ سَلِّمْ تَسْلیماً.

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِی إِلَیْکَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِینِ اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ کَلامِکَ وَ وَحْیِکَ وَ خَازِنَ عِلْمِکَ وَ لِسَانَ تَوْحِیدِکَ وَ وَلِیَّ أَمْرِکَ وَ مُسْتَحْفَظَ [مُسْتَحْفِظَ] دِینِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ حُجَجِکَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 

بحث در استدلال به آیه‌ی شریفه‌ی تجارت بود برای اثبات این‌که بیع فضولی مقرون به رضای مالک صحیح است بالفعل و احتیاجی به اجازه ندارد. عرض شد که به سه تقریب به این آیه‌ی مبارکه استدلال می‌توان نمود. سه تقریب رئیسی.

یک تقریب شبیه همان تقریبی است که در دو آیه‌ی قبل تقریباً گفته شد آیه‌ی «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده، 1) و آیه‌ی شریفه‌ی «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْع‏» (بقره، 275) که آن تقریب بیان شد که خود آن البته دارای تقاریبی بود آن تقریب رئیسی آن عرض می‌کنیم شبیه آن‌جا بود که خود آن‌جا ...

تقریب دوم؛ عرض کردیم تقریب خاص مرحوم امام رضوان‌الله علیه هست که تقریب ایشان هم حاصل ضمّ سه مقدمه به یک‌دیگر هست. که مقدمه‌ی أولی این بود که از عقد مستثنی‌منه «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل‏» (بقره، 188) استفاده می‌شود عرفاً که علت این نهی اکل اموال همین است که باطل است. «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل‏» برداشت عرفی این است علت این که خدای متعال نهی فرموده است از اکل مال به باطل همین باطل بودن آن هست. می‌گویند وصف مشعر به علیت است فلذا امام هم اول می‌فرمایند که مُشعرٌ. بعد ترقّی می‌کنند می‌گویند نه عرف این‌جا به طور جزم نه اشعار، به طور جزم برداشتش این است که خدا برای این‌که باطل است نهی فرموده. نه شاید بخاطر این. می‌گوید چون باطل چیز دیگری نمی‌خواهد همان باطل بودنش کفایت می‌کند دیگر برای این‌که بگویند انجام ندهید دیگر علت دیگری نمی‌خواهد.

س: یعنی در این نص است در این ؟؟؟ یا اصلاً این الفاظ متکفّل بیان این نکته نیستند؟ آن حیثیت که علت این است این ظواهر متکفل آن هستند الفاظ متکفّل آن هستند یا نه اصلاً این به نوعی این مسئله اصلاً هیچ ربطی به الفاظ ندارد؟

ج: نه ممکن است بگوییم توی کلام خصوصیتی است که...

س: مقدمه می‌شود...

ج: برای این فرد که آقای آخوند هم اصلاً مفاهیم را همین‌جور معنا کرده. خصوصیتی است در این‌که موجب آن فرد می‌شود. خب اگر شارع نفرموده بود بالباطل که ما چنین چیزی را درک نمی‌کردیم که. پس علت نهی از اکل هست باطل بودن است. این مقدمه‌ی اولی است.

مقدمه‌ی ثانیه... و این را هم توجه بفرمایید که بعضی‌ها، آن‌ها هم علیت گفته‌اند اما نه به این بیان، مثلاً آن‌ها می‌گویند کأنّ آیه این‌جوری هست لا تأکلوا اموالکم بینکم بنحوٍ من الانحاء، بشکلٍ من الاشکال لأنّه باطلٌ، بسبب کونه باطلٌ، بالباطل یعنی بسبب کونه باطلاً. این‌جوری. فلذا آن وقت آن استثناء را متّصل می‌دانند. چون می‌گویند لا تأکلوا اموالکم بشیءٍ من الاشکال بسبب کونه باطلاً الا أن تکون تجارة عن تراض، از آن شکلاً من الاشکال که مقدّر گرفتیم که عمومیت داشت از آن می‌گویند استثناء شده. دیگر آن وقت به ؟؟؟ اصلاً از باطل کردی هم نیست. این را دارد استثناء می‌کند یعنی می‌گوید این چون... خب این شاید توی بعضی از کلمات محقق خوئی هم همین‌جور باشد این‌جوری مثلاً جایی فرموده باشد. و لکن این تمحّل دارد و چیزی در تقدیر بخواهیم بگیریم بخواهیم بگوییم چیزی در تقدیر است این‌ها نه، ظاهر این است که این بالباطل جار و مجرور متعلّق به لا تأکلوا هست. لا تأکلوا بالباطل. نه لا تأکلوا بشیءٍ من الاشکال بسبب الباطل که این جمله این نیست. لا تأکلوا من الاموال بالباطل، منتها از همین که می‌گوید به باطل نخور گفتیم که عرف می‌فهمد که علت این نهی هم همین است که باطل است.

مقدمه‌ی ثانیه این است که از این مقابله‌ی بین مستثنی و مستثنی منه که فرموده «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِل الا أن تکون تجارة عن تراض منکم‏» ، باز عرف به قرینه‌ی مقابله می‌فهمد که پس معلوم می‌شود توی مستثنی این علتی که توی مستثنی منه بود نبود نیست. علتی که توی مستثنی منه بود چه بود؟ این بود باطل است. پس می‌فهمد که این علت آن‌جا نیست. و برای این‌که ... خب حالا باطل نیست این باطل بودن آن‌جا نیست. خب حالا آن را چرا گفته؟ چون باطل نیست دیگر، چون حق است. بین باطل و حق هم که حالت سومی نیست چون حق است.

پس به قرینه‌ی مقابله می‌فهمد که علت این طرف که مستثنی‌منه بوده باطل بودن است علت آن طرف این است که این باطل بودن نیست و حق بودن وجود دارد. نه این‌که بفهمد که نه آن‌جا هم باطل است ولی شارع دارد استثناء می‌کند یک باطلی را. این را عرف چنین برداشتی نمی‌کند. بلکه برداشت این است که چون این آن‌جا نیست. نه این آن‌جا هست ولی در عین حال متکلم دارد این را استثناء می‌کند. چون باطل یک چیزی است که تخصیص‌بردار نیست که اجازه بخواهد بدهد. فلذا به این قرینه‌ی مقابله و این‌که باطل چنین چیزی هست که تخصیص‌بردار نیست ذهن عرف به این نمی‌رود که دارد تخصیص به علت می‌زند. ذهن عرف به این می‌رود که این علت آن‌جا نیست. یعنی باطل بودن آن‌جا نیست. خب باطل نیست پس چه هست آن‌جا؟ حق است. و بخاطر حق بودن آن دارد می‌گوید. خب پس تجارةً عن تراض را چرا مولا تجویز کرده؟ مقدمه‌ی سوم، برای این‌که حق است برای این‌که باطل نیست. خب وقتی علت باطل نبودن شد و به تعبیر دیگر حق بودن شد علت معمم و مخصص است دیگر، پس هر چه حق است شارع دعوت به آن می‌‌کند و نهی از آن ندارد و مرخص قرار داده حالا این حق در باب معاملات باشد در باب عقود معاملی باشد عقود دیگر باشد. و دائره‌ی وسیعی را می‌گیرد فلذا ما از این آیه‌ی شریفه غیر باب بیوع را هم که حق باشد می‌توانیم استفاده بکنیم که شارع تجویز کرده.

س:‌ ؟؟؟ تجارةً عن تراض درست است به قرینه‌ی مقابله چون حق است درست است این‌که بقیه‌ی موارد هم حق می‌دانید ؟؟؟

ج: حالا می‌رسیم به آن.

پس بنابراین این علت این‌جا شد حق، پس علت هم که معمم است هر جایی که حق باشد علت این است دیگر، هر جایی که حق باشد مثل این‌که می‌گویید لا تشرب الخمر، لأنّه مسکر، پس هر جا مسکر باشد حرمت می‌آید حالا کجا هست کجا نیست که این به آن کاری ندارد. حالا آن را باید بعداً ...

پس بنابراین ما نمی‌توانیم این‌جا بگوییم کبرای کلی استفاده نمی‌کنیم؟ نه، حق است دیگر. چون این حق است بخاطر این‌که باطل نیست و بین باطل و حق هم که ضدان لا ثالث لهما هست یا نقیضان هستند پس بنابراین وقتی باطل نبود حق است. بخاطر این دارد می‌گوید برداشت عرف این است که این چون حق است.

س:‌ می‌گویم چون حق است یا این حق است؟ یعنی از ؟؟؟

ج: نه چون حق است.

س: چون از کجا درمی‌آید؟

ج: بخاطر این‌که آن‌جا ...

س: ؟؟؟

ج: نه روشن است دیگر.

س: درست است تا این‌‌جا درست است. اولاً آن‌جا باطل است چون ؟؟؟ این‌جا هم حق است ؟؟؟ همه‌ی این‌ها درست. ولی این تجارة عن تراض حق است ولی چون حق است از کجای آن درمی‌آید؟

ج: خب روشن است دیگر. چون همین‌طور عرض کردیم ...

س: ؟؟؟

ج: عرض می‌‌کنم. بخاطر این‌که ببینید اصلاً باطل و حق همین‌جور است. اگر گفتند این به باطل نخورد می‌گویند چون باطل است. اگر گفتند این کار حق است انجام بده یا من فهمیدم که چون حق است دارد می‌گوید انجام بده، حق چیزی است که یک جای دیگر بگویند انجام نده. حق یک چیزی نیست که ...

س: ولی آیا توی این آیه به نحو تعلیل بیان می‌کند یا ما از خارج چیزی را می‌دانیم؟

ج: نه فهم عرف این است دیگر.

س: ؟؟؟

ج: از این آیه هم می‌‌فهمیم که به قرینه‌ی مقابله که آن‌جا بخاطر باطل بودن آن گفته، این‌جا که دیگر وجه نمی‌گوید ... وجه آن همین است که آن‌‌که آن‌جا هست این‌جا نیست. آن‌که آن‌جا هست باطل بودن است. آن‌که آن‌جا بود این‌جا نیست یعنی چی؟ یعنی حق است.

س: به قرینه‌ی مقابله معلوم می‌شود آن‌جا باطل بود و ممنوع است این‌جا هم حق است و مجاز است. ولی این حیثیت تعلیلیه دیگر از توی خود آیه درنمی‌آید.

ج: درمی‌آید دیگر. عرفی است دیگر. چرا پس این را دارد می‌گوید؟ می‌گوید چون حق است دیگر. برای چه این را گفته؟ گفته باطل را نخور، اما این را گفته، می‌گوید چون باطل نیست دیگر. ببینید اصلاً این لسان عرف است. می‌گوید ببینید

س: اتفاقاً به قرینه مقابله درمی‌آید که این حق است ولی درنمی‌آید چون حق است.

ج: جرا. ببینید می‌گوید آن را بخاطر ... گفته اموال مردم را به باطل نخورید چون باطل است. این را پس برای چه گفته؟ می‌گوید چون حق است دیگر چون باطل نیست. این از سویدای قلب عرف می‌آید که این حق است دیگر. برای این استثناء کرده چون باطل نیست. خب این یک فهم عرفی است.

تا این‌جا ما از آیه‌ی شریفه چه می‌فهمیم به این سه مقدمه؟ می‌فهمیم که آیه هر باطلی را در هر بابی باشد به حکم مستثنی‌منه نهی می‌کند. و به حکم مستثنی هر حقی را... حالا لااقل حق در باب معاملات را که حالا تجویز می‌کند.

خب بعد حالا بحثی که این‌جا وجود دارد یک مقدمه‌ی چهارمی را هم لازم داریم که بتوانیم در مقام تطبیق ؟؟؟حق. باید ببینیم این حقی که این‌جا عرف یفهمهُ یا باطلی که عرف می‌گوید آن‌جا علت این‌جا ... این چیست؟ حق چه معنایی دارد این‌جا، باطل چه معنایی دارد؟ یک احتمال همان‌‌طور که عرض کردیم که بعضی از بزرگان فقه دادند که محقق اردبیلی باشد گفته این حق و باطل یعنی حق و باطل شرعی، خب اگر این باشد یعنی هر چه باطل شرعی است دنبال آن نرو و هر چه حق شرعی است دنبال آن برو، خب ما چه می‌دانیم حق و باطل شرعی چه هست؟‌ باطل را باید برویم از شارع بپرسیم به درد ما نمی‌خورد. چون توی هر چه که بخواهیم تمسک کنیم تمسک به دلیل در شبهه‌ی مصداقیه آن می‌شود. این یک احتمال.

ولی این احتمال با تمام بخاطر این‌که حقیقت شرعیه‌ای در باطل و حق ما نداریم و ظاهر کلام شارع است که به همان ما له من المعنای لغوی و عرفی دارد استعمال می‌کند نه یک معنای شرعی خاصی قرار داده.

احتمال دوم این است که بگوییم ظاهر کلمات شارع ککلمات عرف این است که الفاظ را در معانی استعمال می‌کند مقیّداً به عرفی بودن. یعنی مثلاً ما توی عرف وقتی می‌گوییم آب بیاور یعنی ما یُسمّیه العرف آباً و ماءً، آن را بیاور. چون مخاطب عرف است. پس بنابراین این واژه‌ی باطل که در کلام ذکر شده است مقیّد می‌شود به قید عرفی. یعنی آن‌ را که عرف می‌گوید باطل است. پس با قرینه‌ی مقابله‌ی آن هم می‌شود آن را که عرف می‌گوید که حق است. این یک بیان است.

این بیان را شاید سابقاً هم عرض می‌کردیم ولی با تقریبی که الان عرض کردم آن اشکال قبل ما وارد نیست. ما می‌گفتیم که الالفاظ که بارها و بارها هم در درس شیخنا الاستاد قدس سره الالفاظ وضع للمعانی العامه و الامور الواقعیه، قید عرفی و عرف و این‌ها ندارد کما این‌که قید واقعی هم ندارد. نه قید واقعی دارد و نه قید عرفی دارد هیچ ندارد ولی ذات المعنا وضع شده. این اگر این‌جوری تقریب بکنیم نمی‌گوییم توی معنای لغوی و عرفی وضع شده یعنی موضوعٌ له یک امر مقیّد است این را نمی‌خواهیم بگوییم که شما بگویید الالفاظ وضع للمعانی العامّة و الامور الواقعیة. می‌خواهیم این را بگوییم که آن را که پیش عرف یسمّی باطلاً، آن که پیش عرف یسمّی ماءاً، چون تطوّر هست در موضوعٌ له‌های واقعی گاهی و آن را که عرف حالا توی آن استعمال می‌کند مثلاً ببینید گاهی از باب تقریب به ذهن عرض می‌کنم این مسجدی که کنار خیابانی که می‌رود برای دارالشفاء آن وقت رو به روی باغ ملی بود این را، مسجد نو، چرا به آن می‌گفتند مسجد نو؟ قم آن موقع‌ها این‌جا یک مسجد تازه ساختند گفتند مسجد نو، می‌خواستند آدرس بدهند گفتند مسجد نو، الان توی قمی‌ها حالا می‌گویند قبرستان نو، قبرستان نو، قبرستان آقای حاج شیخ، چون ؟؟؟ یا قم نو به قول ایشان. لغت نو چیه؟ یعنی جدید. اما توی عرف و استعمال دیگر مثل حالت علمی پیدا می‌کند دیگر آن جدید معنای آن نیست. آن موقع که گفتند چون جدید بوده گفتند نو. اما دیگر توی تطوّر این‌جور نیست که همان معنای اصلی خودش باقی بماند توی الفاظ هم همین‌جور است الفاظی که ... مثلاً همین کلمه‌ی مال، شیخ اعظم در اول بیع از مصباح المنیر نقل می‌کند که به معنای ذهب و فضّه است. فی الاصل؛ آن‌جا هم کلمه‌ی فی الاصل که هست حالا بعضی گفتند این اصل یعنی چی؟ نه این اصل یعنی در ریشه‌ی اصلی لغت، آن موقعی که واضع وضع کرده برای طلا و نقره وضع کرده کلمه‌ی مال را. اما دیگر در تطوّر که الان توی عرف معنای آن این نیست الان توی لغت آن است. حالا این‌جا هم کسی بگوید آقا این باطل یعنی چی؟ یعنی آن را که عرف باطل می‌فهمد از آن و باطل می‌داند.

س: با توجه به ضرورت وجود تطور و این‌که ما تطور را بخواهیم در نظر بگیریم...

ج:‌ و این‌که مخاطب عرف است.

س: این لازمه‌اش این است که پس معنای عرفی است.

ج: بله همین است چون مخاطب عرف است. و قرینه‌ای بر خلاف آن را که پیش عرف است را نگفتند که آن‌جوری معنا نکنی، برو همان معنا ... مثلاً یک کسی می‌خواهد بگوید برو دو رکعت توی مسجد نو بخوان و از خدا بخواه، این اگر نگوید مسجد نو، اگر می‌خواهد الان توی قم بگوید بگوید برو دو رکعت توی مسجد نو بخوان، از خدا بخواه. اگر مقصود او از نو یعنی جدید، باید آن قرینه را به کار ببرد و لو این‌که نو اصلاً توی لغت یعنی جدید، ولی الان اگر این را می‌خواهد بگوید می‌خواهد بگوید مسجد نو را که دارم می‌گویم برای این‌که یک مسجدی باشد که هنور جدید است آدم‌های غیر تقوا نرفتند توی آن، پاک است خیلی است هنوز، هنوز پاکی آن باقی مانده حالا تو ... مثل این‌که می‌گویند طفل دعایش مستجاب است. برای این‌که هنوز آلودگی پیدا نکرده. مکان‌ها هم همین‌جور است مکان‌هایی که هنوز مثلاً ملوّس نشده باشد.

می‌گویند آقای ... به طرق متعدد شنیدم این را، مرحوم آقای میلانی وقتی منزل‌شان را تخریب کردند بخاطر توسعه‌ی چی خب دنبال منزل بودند یک جایی را به آقا نشان دادند بردند ایشان تا وارد شد گفت این‌‌جا نه، این‌جا معصیت خدا خیلی شده. یعنی این مکان، آن‌هایی‌ که چشم دوربین معنوی دارند می‌بینند که این‌جا گناه خیلی شده گفتند نه.

س: یعنی این جمله متوافر درمی‌آید با آن جمله‌ی معروف با این بیان؟ که الالفاظ وضع ؟؟؟ درست جور درمی‌آید با این تعبیر؟

ج: بله جور درمی‌آید. بله الفاظ وضعت لِ آن، ولی یتلوّن در طول استعمالات و گذشت زمان، یا دائره‌ی آن گاهی وسیع می‌شود گاهی دائره‌ی آن ضیق‌تر می‌شود گاهی اصلاً از آن معنا منسلخ می‌شود مثل همین مسجد نو که جدید نیست الان شصت سال از آن گذشته ...

س: عرفیت هم قید نیست.

ج: نه قید نیست.

س: قرینه است دیگر درست است؟

ج: قرینه همین است که چون مخاطب عرف است.

س:‌ درست است وقتی که قبول کردید که الفاظ موضوعٌ له آن معانی نفس الامری واقعی هست معنای ؟؟؟ یعنی واقع شیء موضوعٌ له آن هست و تطابق استعمال و حقیقت و موضوعٌ له بر اساس حقیقت را پذیرفتیم خب هر جا که بخواهید خارج بشوید از این حوزه‌ی ملاک، حالا چه ضرورت تطوّر چه مثل مسجد نو و این‌ها، این‌ها باید قرینه داشته باشد درست است؟‌ در مقام ما چنین قرینه‌ای را داریم که بگوید در خارج بگو که قطعاً شارع می‌خواهد بگوید هر چه که خودتان مسمّای حق عرفی شما هست را من می‌خواهم بگویم جواز دارد در حالی که اتفاقاً برعکس است آن ضرورت حالا بگوییم محمول عن ؟؟؟ یا ضرورت به هر چیزی که بگویید که ؟؟؟فعلی حق باشد و از آن طرف باطل را باید از آن اجتناب بکنیم آن اتفاقاً حرام واقعی است. آن نه حرام نفس الامری است نه حرام عرفی اتفاقاً. فلذا ... می‌گویم حرام، باطل عذر می‌خواهم. فلذا در بعضی از اعراب می‌بینیم که یک چیزی را باطل می‌دانند در حالی که واقعاً باطل واقعی نیست. اگر بخواهیم دست عرف بدهیم آن چیزی که عرف از آن می‌فهمد و خدا هم روی آن تمام العلّة و تمام الملاک را می‌برد این‌ها اتفاقاً اقتضاء می‌کند که قرینه‌ی در ذهن ما نیاید که ما واقعاً هر چه که عرف بگوید حق است. هر جایی که عرف بگوید باطل است. این‌جوری نیست واقعاً در کلام. در کلام اتفاقاً آن چیزی که معمول ؟؟؟ است به ضرورت حمل می‌شود و تمام الملاک ؟؟؟ حق واقعی است و حرام واقعی همان معنای نفس الامری هست نمی‌توانیم آن را ؟؟؟ در این‌جا قرینه‌ای نداریم که بفهمیم.

ج: قرینه‌ی آن همین مخاطب بودن عرف است. حالا ...

س: ؟؟؟ صلاح در چیست؟ صلاح در این است که هر کاری که عرف گفت یتبعهُ الشارع ؟؟؟

ج: نه ما چنین لازمه‌ای را نداریم.

س: ؟؟؟

ج: نه معنای آن تابع شدن نیست.

س: ؟؟؟

ج: نه. حالا للکلام تتمة. چون الان یازده و ربع هم شده این آقای چیز بچه را آورده می‌ترسم خدای ناکرده سرما بخورد توی پله‌ها هست.

و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

Parameter:18793!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 12
تعداد بازدید روز : 132
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6793
تعداد کل بازدید کنندگان : 795095