لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا محمد و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، لاسیّما بقیۀ الله فی الأرضین اروحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف
بحث در روایاتی بود که ادعا میشود این روایات دلالت میکند بر اینکه عمومات و اطلاقاتی که صادر از شارع مقدّس شده است اینها شامل مصادیق جدیده و مستحدثه هم میشود. خب این روایات طوائفی است، طائفه اولی را خواندیم و مناقشهای که داشت.
«الطائفۀ الثانیۀ: ما دلّ علی أنّ الله أنزل فی الکتاب کلّ ما یُحتاج إلیه» هرچه که نیاز به او هست خدای متعال در کتابش نازل فرموده «و جعل له دلیلاً یدلّ علیه» و قرار داده است خدای متعال برای آن «کلّ ما یحتاج إلیه» یا آن منزّل فی الکتاب فی کلّ ما یحتاج إلیه دلیلی که دلالت بر آن میکند که معصومین علیهم السلام باشند، همه اینها را در کتاب آورده است منتهی چون مردم خودشان همه اینها را نمیتوانند بفهمند یک دلیل و راهنمایی قرار داده است که این دلیل و راهنما راهنمایی میکند بر آنچه که در کتاب خدا راجع به این مسائل هست.
«فی روایۀ عمر بن قیس قال: قال أبو عبداله علیه السلام: «یا عمر بن قیس، أشعرت أنّ الله أرسل رسولاً و أنزل علیه کتاباً» آیا فهمیدی و متوجه این شدهای که خدای متعال «أرسل رسولا» و اینکه خدای متعال «أنزل» بر آن رسول کتابی «و أنزل فی الکتاب کلّ ما یُحتاج إلیه» و در این کتاب هرچه که نیاز او هست نازل فرموده «و جعل له دلیلاً یدلّ علیه» و قرار داده است بر آنچه که محتاجٌ الیه است و در کتاب است راهنمایی که دلالت بر آن میکند، «و جعل لکلّ شیءٍ حدّا» یعنی واقعاً هر چیزی یک حدودی و یک مرزهایی قرار داده است «و لمن جاوز الحدّ حدّا؟» و برای هر کسی که از آن حدود تجاوز کند و خطّ قرمزهای خدا را مراعات نکند برای او هم حدّی قرار داده است که مثلاً یک مواردی تعذیر باید باشد و ... این حدّ در اینجا حدّ اصطلاحی است، کتاب حدود نیست، این شامل تعذیر هم میشود شامل حد هم میشود، و هر کسی از آن حدود تجاوز کند خدا یک حدّی برایش قرار داده است که حالا تعذیر باشد یا حدود باشد. «قال: قلت» میگوید عرض کردم عین این مطلبی که امام فرموده است این را فهمیدی؟ عین آن را تکرار کردم برای حضرت «قال: قلت: أرسل رسولا و أنزل علیه کتاباً، و أنزل فی الکتاب کلّ ما یُحتاج إلیه و جعل له دلیلاً یدلّ علیه و جعل لکلّ شیء حدّاً و لمن جاوز الحدّ حدّاً؟» به صورت سؤالی طرح کردند و گفتند این کارها را خدا کرده؟ «قال نعم» بله. حضرت فرمودند اینها را میدانی؟ بعد این آقا خودش حرفهای امام را تکرار کرد و گفت خدا این کارها را کرده است؟ حضرت فرمودند «نعم»
پس بنابراین این کلام صدراً و ذیلاً این روایت دلالت میند بر اینکه این کتاب خدا که این قرآن شریف باشد مشتمل است بر کلّ ما یحتاج إلیه و مشتمل است بر ... خدای متعال در اسلام در کنار این قرآن راهنمایانی قرار داده است که دلالت میکنند بر آنچه که کتاب ... حالا تقریب استدلال چیست؟ دو تقریب ذکر میکنند:
« و یمکن الاستدلال بها» به این روایت یا به این طایفه ثانیه «علی المدّعی» که جواز استدلال به عمومات و اطلاقات برای مسائل مستحدثه باشد «بتقریبین»:
«التقریب الأوّل»
س: ...
ج: بله
«و قریبٌ منه خبر عمر بن قیس الماصر، عن أبی جعفر علیه السلام» آن روایت قبلی از امام صادق سلام الله علیه بود و این دومی از امام باقر است. «قال: «إنّ الله تبارک و تعالی لم یدع شیئاً تحتاج إلیه الأمّۀ الی یوم القیامۀ الا أنزله فی کتابه و بیّنه لرسوله صلی الله علیه و آله و سلّم» تا روز قیامت هر چه مردم نیاز داشته باشند، هرچه، خدای متعال این را در قرآن قرار داده است، و برای او «أنزله فی کتابه بیّنه لرسوله صلی الله علیه و آله و سلّم، و جعل لکلّ شیءٍ حدّاً، و جعل له دلیلاً یدلّ علیه، و جعل علی من تعدّی ذلک الحدّ حدّاً» هر کس هم از آن حدود و خطوط قرمز تجاوز کند خدا برای آن حدّی قرار داده است. حالا اینهایی که میگویند حجاب نمیتواند الزامی باشد و نمیتوان ... جواب این روایت را چه میدهند؟ هر کس از حدود الهی تجاوز کند خدا برای او حد قرار داده است، شلّاق است یا زندان است یا فلان است و ...
«و یُمکن الاستدلال بها علی المدّعی بتقریبین:»
«التقریب الأوّل: انّ الضمیر المجرور فی قوله علیه السلام: «جعل له دلیلاً یدلّ علیه» یرجع الی ما یحتاج الیه، و علیه فیُستفاد من هذه الطائفۀ أنّ لکلّ شیءٍ تحتاج إلیه الأمّۀ دلیلاً یدلّهم علیه من الکتاب أو بیان المعصومین»
این «وجعل له دلیلاً» که هم در روایت اولی بود و هم در روایت ثانیه بود مرجعش چیست؟ ممکن است بگوییم مرجعش «ما یُحتاج إلیه» است، پس یعنی «جعل لما یُحتاج إلیه» یا «لما یَحتاج إلیه الأمّه إلی یوم القیامه دلیلاً» خدا برای این دلیل یا یک دالّی بر او قرار داده است.
س: ...
ج: حالا الان میگوییم.
یک دالّی بر او قرار داده است، این دال کیست؟ کتاب خدا و بیانات شارع محمّد و آل صلوات الله علیهم أجمعین. خب یکی از موضوعاتی که یُحتاج إلیه است چیست؟ همین موضوعات جدیده است، پس این روایت میفرماید برای این موضوعات جدیده هم خدا دلیل قرار داده است، این دلیل اگر بگوییم اطلاقات و عمومات شامل اینها نمیشود پس دلیل برای اینها کجاست؟ نصوص که نداریم که بگوییم اینها دلیل است، آنها که نیست پس اگر بخواهد دلیلی خدا بر اینها قرار داده باشد هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه بگوییم این اطلاقات و عمومات شاملش میشود. بنابراین این روایاتی که دلالت میکند خدای متعال برای همه چیز، همه چیز را امضاء کرده است، همه چیز را هم تبیین فرموده است، برای همه این چیزها هم دلیل قرار داده است، دلیل چیست؟ دلیل یا کتاب خدا است یا بیانات پیامبر عظیم الشأن و خلفاء عظیم الشأنش است. در این کتاب خدا و در بیانات آنها که صراحتاً راجع به اینها حرفی زده نشده است پس چطور اینها بیان شده است؟ لا فرض لِ این بیان الاّ اینکه بگوییم اطلاقات و عمومات شامل میشود.
این تقریب اوّل.
س: این با طائفه قبلی چه فرقی دارد؟ طائفه قبلی هم همین بود ...
ج: طائفه قبل چه میگفت؟
س: میگفت تبیاناً لکلّ شیء
ج: اما اینجا میگوید همه چیز ... آنجا میگفتیم تبیاناً لکلّ شیء یک اشکال خاصّی داشت که اینجا ندارد، آنجا میگفتیم که خب قرآن همه چیز را دارد، میگفتیم پیامبر ... اینجا میگوید هرچه که در ... همه چیز در قرآن هست، آن برای ما یحتاج الیه خدا دلیل قرار داده که آن دلیل یا کتاب خدا است یا بیانات اینها است و این تفاوت این میشود با آنچه که در آنجا گفته است.
«انّ الضمیر المجرور فی قوله علیه السلام: «جعل له دلیلاً یدلّ علیه» یرجع الی ما یُحتاج إلیه، و علیه...» و بر اساس اینکه بر میگردد به ما یحتاج الیه، «فیستفاد من هذه الطائفۀ أنّ لکلّ شیء تحتاج الیه الأمّۀ» برای هرچه که امت به آن نیازمندند دلیلی است که «یدلهم علیه» یک دلیلی وجود دارد که مردم و امّت را به آن دلالت میکند و هدایت میکنیم. حالا آنچه که دلالت میکند مردم را بر او «من الکتاب» عبارت است از کتاب خدا یا بیان معصومین علیهم السلام «و حکم الموضوعات الجدیدۀ مندرج فی العموم المذکور» حکم موضوعات جدیده مندرج است در این عمومی که در «کلّ ما یحتاج ...» که خدا برایش دلیل قرار داده است در این داخل است قهراً. «و حیث لم یُنص علیه فی الخطابات الشرعیۀ» و چون تصریح نشده است بر حکم این موضوعات جدیده در خطابات شرعیه «فلابدّ أن یکون مبیّناً (به عمومات خطابات شرعیه و اطلاقات خطابات شرعیه)» پس کشف میکند که در آنها مندرج است و الاّ معاذ الله حرف کذبی میشود.
این تقریب اوّل، آیا این تقریب درست است یا نه؟ میگویند مناقشه دارد.
«المناقشۀ فی هذا التقریب: اذا قلنا بعدم اختصاص الدلیل علی کلّ ما تحتاج الیه الأمّۀ ببیان الکتاب فیُمکن أن یُراد به ما یعمّ الإمام علیه السلام نفسه؛ فإنّه دلیل من الله علی کلّ ما تحتاج إلیه الأمّۀ یدلّهم علیه إذا سُئل عنه»
می فرماید که اگر گفتیم به عدم اختصاص دلیل بر هر چیزی که امّت به او نیاز دارد به بیان کتاب خدا گفتیم نه اختصاص به .... بیانی که در کتاب او باشد اختصاص به او ندارد، خب اگر این نشد «فیمکن أن یُراد به» به این کلّ ما یحتاج الیه» یعنی به آن بیانی که آن «ما یحتاج الیه» را بیان میکند «ما یعمّ الإمام علیه السلام نفسه» چیزی که شامل امام علیه السلام هم میشود، فقط قرآن نیست، چیزی است که شامل امام علیه السلام هم میشود، «فإنّه دلیل من الله» خودِ امام هم دلیلی است از ناحیه خدا بر هر چیزی که امّت به او نیاز دارد که «یدلّهم علیه إذا سُئل عنه» وقتی که از او پرسش شود و سؤال شود.
س: ...
ج: حالا اجازه بدهید تمام بشود مطلب.
«فلا یُستفاد من الروایۀ وجود دلیل اصطلاحی علی کلّ حکم فی عصر الأئمّۀ بحیث کان نصّاً أو ظاهراً فیه علی الأقلّ کی یکون ذلک شاهداً علی شمول العمومات و الإطلاقات للموضوعات الجدیدۀ»
حاصل جواب این است: ببینید، اگر میفرمود یک بیان لفظی وجود دارد خب بله میگفتیم بیان لفظی کجا است غیر از اطلاقات و عمومات؟ صراحت که جایی نداریم پس معلوم میشود که اطلاقات و عمومات دلالت میکند، اما اگر مراد این باشد که خدا یک بیانی قرار داده است، یک مبیّنی قرار داده است اعم از اینکه آن مبیّن لفظ است یا نفس شخص شخیص امام است این هم مبیّن است و این مبیّن ممکن است هنوز نفرموده باشد یا سؤال نکرده اند، خودِ این هم مبیّن است. پس لازم نیست اطلاقات و عمومات موجوده دلالت کند، میفرماید دلیلی وجود دارد که میتواند این را بیان کند اگر از آن سؤال شود، آن دلیل امام است، نه فرمایشاتش. اگر از عبارت استفاده میشد که حتماً یک ادله لفظیهای قرار داده است، میگفتیم خب این ادله لفظیه نصّی که نشده است به آن پس بنا بر این باید آن ادله لفظیه عمومات و اطلاقات باشند. اما اگر بگوید نه، خدا چه قرار داده است؟ دلیل قرار داده است، دلیل کیست؟ یکی از آن خودِ امام صادق است، هم حرفهای امام صادق است و هم خودِ امام صادق است، حالا امام صادق حرفهایی که فرمودند ممکن است شامل اینها نشود اما خودِ امام صادق دلیلٌ، امام حسن عسکری علیه السلام دلیلٌ، خودِ اینها دلیل هستند که اگر سُئلوا، أجابوا.
پس بنابراین از این نمیفهمیم که اطلاقاتی که آنها فرمودند، عموماتی که آنها فرمودند باید لامحال شامل مستحدثات هم بشود تا این کلام خلاف نباشد.
س: ...
ج: چه تناسب حکم و موضوعی؟ خدا میفرماید این روایتی است که خدا دلیل قرار داده است.
س: ...
ج: أنتم الأدلّاء. خودتان دلیلها هستید، «أنتم الأدلاّء علی الله» خودتان دلیل هستید، در کنار اینکه کلامشان هم هست خودشان هم دلیل هستند.
س: با توجه به اینکه ... در کتاب آمده است آنچه که ما به آن احتیاج داریم، طبیعتاً دلیل هم تناسب با اینکه در کتاب آمده است در همین کتاب است دیگر، نه اینکه ...
ج: آنکه دلیل اوّل است، آن برای طائفه اولی است، میخواهیم به این حیثش استدلال کنیم اینکه به آن حیث استدلال نمیکند. در این طائفه ثانی به این استدلال میکنیم که درست است میگوید کتاب خدا است اما این یک دلیلی برایش قرا ر داده شده است، این دلیل کیست؟ این دلیل کلمات معصومین علیهم السلام است یا نه کلمات خودشان؟ اگر بگویی این دلیل کلماتشان است آن استدلال درست میشود، میگوییم خب این کلماتشان دلیل قرار شد باشد بر «ما فی کتاب الله» کلماتشان که نصّی بر مطالب جدیده نیست، پس باید اطلاقات و عموماتشان باشد، اگر اینطور معنا کنیم. اما اگر بگوییم این دلیل قرار داده است، بر آن دلیل قرار داده است اعم از کلماتشان و خودشان است، خودشان دلیل هستند، برو از ایشان بپرس و لو اینکه حرفهایی که تا بحال زدهاند ممکن است شامل نمیشود، برو بپرس اینها خودشان هم دلیل هستند.
س: حتی اگر دلیل هم از کتاب باشد، دلیل خارجی نباشد از خودِ کتاب باشد باز هم این را نمیتواند برساند که آن با ظهورات و اینها درست میشود، ممکن است این دلیل با علم راسخون در علم درست بشود. عرض من این است که ... منتهی از این حیث که این ...
ج: حالا شما این جواب دیگر را بگذارید کنار، فعلاً این جواب سر و سامان بگیرد ببینیم این جواب درست است یا نه، ببینیم میخواهد چه بگوید این جواب تا حالا ببینیم یک جواب دیگر هم شما بخواهید بدهید.
س: ...
ج: خدمت شما عرض شود که «ما نحتاج الیه الامّه الی یوم القیامۀ» اینها چیست؟ ظاهر این است که اینها احکام واقعی است که خدای متعال جعل کرده است و الاّ من مأمون هستم از عقاب، اینکه بیان حکم مسأله نیست. برائت و اصول عملیه میگوید تو عقاب نداری، مأمون از عقاب هستی، امنیت ...
س: ...
ج: نه میدانم، آن هم در جایی است که چیست؟ ... آن این است اما «ما یحتاج الیه الامّه» این است که این جایز است که من الان میخواهم این کار را بکنم؟ حرام است آن کار را بخواهم بکنم، اینها است، اما اینکه حالا به دست من نرسید من امنیّت از عقاب دارم این هم یک چیزهایی است که البته مورد نیاز است، اما حکم این مسأله، حکم واقعی این مسأله را من نیاز دارم این را دیگر خدای متعال این را فرستاده است حکم واقعی هر موضوعی را ... این روایت دلالت میکند که حکم واقعی هر موضوعی را فرستاده است، حکم واقعی اش را، حکم زمان شکّش را هم فرستاده است. آنکه شما میگویید اصول عملیه حکم زمان شکّش است. هم حکم خودش را فرستاده است هم حکم زمان شکّش را فرستاده است و یک مبیّنی هم گذاشته که آن را بیان بکند. استدلال این است که آن مبیّن به چه چیزی اینها را بیان کرده است؟ آیا اینها را به نص بیان کرده است که نکرده است، پس معلوم میشود به اطلاقات و عمومات است، جواب میدهیم که خدا فرموده است که یک مبیّنی گذاشته است، آن مبیّن فقط مگر کلماتش است؟ اعم از کلمات و خودش است پس ممکن است کلماتش دلالت نکند اما خودش اگر بروی از او بپرسی میفرماید.
س: ...
ج: بله، زمان غیبت مثل کجا است؟ این زمان غیبت مثل زمان حضوری بود که امام کاظم را در زندان کرده بودند، چهارده سال در زندان مردم نمیتوانستند بروند سؤال کنند، خب پس بنابراین ...
س: ...
ج: نه، یعنی به طرق عادیه خدای متعال اینها را قرار داده است دیگر، حالا یک مسأله ... «و غیبته منّا» ما باعث شدیم، خدا که او را قرار داده بود «غیبته منّا» مسلمانها تهاون کردند، به وظیفه عمل نکردند، باعث این شده است که ائمه علیهم السلام، مسیر خلافت عوض بشود، دست آنها به حسب عادت، به حسب جریان عادی مقلول الید بشوند و این اوضاعی است که حالا پیش آمده است تا خدای متعال چه زمان اراده بفرماید و این وضع را از بین ببرد.
س: در موضوعات جدیده در زمان غیبت وظیفه آنها چیست؟ شارع برای اینها چیزی قرار داده است یا نه؟
ج: قرار داده است، مبیّنش هم قرار داده است خودتان برداشتید مبیّن را یک کاری کردید که غائب باشد. در کنار آن احکام واقعیّه مبیّنش هم قرار داده است، همین حضرت بقیۀ الله الأعظم اروحنا فداه مبیّنش است اما خودِ مردم کاری کردند که این مبین در پس پرده غیبت واقع بشود پس خدا هیچ چیزی نکرده است، خدای متعال اینها را نازل کرده است، مبیّن هم که اعم از شخص امام و کلمات آنها است در کنارش گذاشته است منتهی «غیبته منّا» مردم باعث شدهاند که این مبیّن در دسترس نباشد.
س: ...
ج: نمیشود بله، محروم هستند از اینکه احتیاجاتشان برآورده بشود. البته باز چه کرده است؟ یک راهی قرار داده است چون در بعضی کلماتشان گفتهاند که ... برائت عقلیه را ما داریم حالا برائت شرعیه را بگوییم نمیتوانیم به آن تمسّک کنیم که برای اینچنین مسائل مستحدثه اگر شک کردیم بگوییم کلّ شکٍّ لک حلال مسائل مستحدثه را نمیگیرد «رفع ما لا یعلمون» فرض کنید مسائل مستحدثه را نمیگیرد، خب نگیرد ما که برائت عقلیهای ... بله حقّ الطاعهای در اینجا در هچل میافتد که چه بکند، چون عقل او میگوید باید احتیاط کنید، ادله لفظیه هم که نداریم او حالا بگوید که ما مثلاً برائت عقلائیه داریم، برائت عقلیه را انکار میکنیم، برائت عقلائیه سیره عقلاء است و رد نشده است و آن بحثهای ... اینطور درستش میکنیم.
س: ...
ج: مثل اینکه نمیشود ما امروز تمام کنیم، ما میخواستیم روز دوشنبه تمام کنیم.
«إذا قلنا بعدم اختصاص الدلیل» بر هرچه که نیاز دارد امّت به آن به بیان کتاب، نه دلیل اختصاص به بیان کتاب ندارد بلکه اعم است از بیان کتاب و شخص شخیص معصوم علیه السلام، اگر این را گفتیم «فیمکن أن یُراد به (به این بیان) ما یعمّ الإمام علیه السلام نفسه؛» چیزی که شامل خودِ امام هم میشود، دلیلی قرار داده است یک معنای کلّی دارد که شامل نفس امام هم میشود نه اینکه فقط شامل کلماتش بشود. «فإنّه دلیلٌ» زیرا امام دلیلٌ از ناحیه خدا است در هر چه که نیاز دارد امت به سوی او که «یدلّهم» که آن امام علیه السلام هدایت میکند ناس را «علیه» بر آن ما یحتاج إلیه البته «إذا سُئل» وقتی که سؤال بشود. گاهی هم البته بدون سؤال ابتدائاً بوده است. اگر این حرف را زدیم، این «فاء» جواب آن «إذا» است «إذا قلنا به این مطلب فلا یُستفاد من الروایۀ» وجود یک دلیل اصطلاحی که دلیل اصطلاحی خودِ امام را شامل نمیشود، در اصطلاح که میگوییم دلیل یعنی کلماتشان.
«فلا یُستفاد من الروایۀ وجود دلیلٍ اصطلاحی علی کلّ حکمٍ فی عصر الأئمۀ علیه السلام بحیث کان نصّاً أو ظاهراً» دلیل اصطلاحای به گونهای که آن دلیل اصطلاحی نص باشد یا ظاهر باشد در آن حکم «علی الأقل» این علی الأقل به ظاهر میخورد، نص در آن حکم باشد یا علی الأقل ظاهر در آن حکم باشد «کی یکون ذلک» بنابراین از روایت این استفاده نمیشود تا اینکه اگر استفاده میشد این مطلب شاهد باشد بر شمول عمومات و اطلاقات برای موضوعات جدیده. بله اگر از این دلیل که در این دو روایت ذکر شده بود دلیل اصطلاحی مقصود بود آن وقت البته استدلال تمام بود و میگفتیم که این دلیل شامل اطلاقات و عمومات حتماً میشود و کشف میکند از اینکه ... اما وقتی اعم گرفتیم میگوید نه، خدای متعال همه اینها را به واسطه دو چیز معیّن کرده است، یکی کلمات آنها یکی خودشان، پس بنابراین لازم نیست حتماً در کلماتشان باشد که بگوییم اطلاقات و عمومات شاملش میشود.
س: ...
ج: آنها جوابش همین است، جامعیّت را گفتیم، جامع است، در قرآن هم هست مبین کنارش گذاشتیم، آن مبیّن چطور بیان کرده است؟ بیان نفرموده؟
س: ...
ج: چرا نه؟
س: ...
ج: حالا وارد آن وادی نشویم، اینکه «فارجعوا إلی رواۀ أحادیثنا و أمّا الحوادث الواقعه» حادثههایی که برایتان پیش میآید «فارجعوا» در خود آن حوادث برای حل و فصل آن حوادث، پس بنابراین ولایت داده است به فقها که برای حل و فصل حوادث مراجعه به آنها بکنیم و حل و فصل کنند برایمان و این به این میشود که ادلهای که ولایت فقیه را اثبات میکند ... فلذا یکی از روایاتی که به آن استدلال میشود برای ولایت فقیه همین روایت است. «فارجعوا فیها» یعنی نه «فی حکما» بلکه «فیها» خود آن واقعه را، خود آن واقعه را مراجعه کنید به آنها نه «فارجعوا» در حکمش که حکمش چیست. «فیها» خود آن واقعه را ببرید خدمت فقیه تا آنکه حل و فصل کنند مسأله را.
س: ...
ج: او هرطور که استنباط کرده است دیگر حکمهایش را.
س: ...
ج: بله، حالا خودش میداند چه کار کرده است دیگر، اگر میگوید مسائل مستحدثه را شامل میشود خب یک استنباط جدید، اگر میگوید شامل نمیشود شاید به اصول عملیه مراجعه کرده و یک کاری کرده است بالاخره بن بستی نیست، میداند چه کار کند. و هر کاری او در استنباط خودش به نتیجه رسیده است بین خودش و خدای خودش استنباط علی ... صحیح کرده است و لو خطا کرده باشد اما وقتی راه را درست رفته است به معنای اینکه روی منهاج رفته است حجّت دارد، شارع هم فرموده است در عصر غیبت بروید به همینها مراجعه کنید، خود واقعه، اگر اینطور معنا کنیم. اگر بگوییم نه در حکمش بروید مراجعه کنید باز هم بن بستی وجود ندارد، خب این آقا وقتی مراجعه کرد اگر دید اطلاقات و عموماتی دارد خب طبق آن فتوا میدهد، نبود طبق اصول عملیه فتوا میدهد. پس چه معنای این روایت این باشد که خود واقعه را ببرید تا او حل و فصل کند، چه معنایش این باشد که برای فهمیدن احکامش ببرید، چه جامع بین این دو تا و اعم از این دوتا باشد مشکلی ایجاد نمیکند.
«التقریب الثانی: انّ الضمیر المجرور فی قوله علیه السلام: «و جعل له دلیلاً یدلّ علیه» یرجع الی القرآن» احتمال اوّل این بود که باز میگردد به «ما یحتاج الیه» برای ما یحتاج الیه خدا دلیل قرار داده است، این دومی این است که نه، خدا همه چیز را در قرآن قرار داده است «و جعل له» یعنی این قرآنی که همه چیز در آن است «دلیلاً» برای این قرآن دلیلی قرار داده است. « انّ الضمیر المجرور فی قوله علیه السلام: «و جعل له دلیلاً یدلّ علیه» یرجع الی القرآن، فمفاد هذه الطائفۀ (این میشود): أنّ کلّ ما تحتاج إلیه الأمّۀ (این) موجود فی الکتاب» هر چه مردم به آن نیاز دارند در قرآن موجود است «و قد جعل الله دلیلاً یدلّهم علی الکتاب» خدای متعال هم یک دلیلی قرار داده است که مردم را دلالت و راهنمایی میکند بر آن کتاب خدا «و ما فیه من الأحکام و المعارف» و هرچه از احکام و معارف که در این کتاب خدا است. حالا این دلیل کیست که مردم را هدایت میکند به آنچه در این کتاب خدا من الأحکام و المعارف است؟ «و هذا الدلیل هو الإمام علیه السلام»
پس تا اینجا میفهمیم که خدا امام را قرار داده است تا اینکه این دلیلی باشد و راهنما باشد بر همه آن چیزهایی که خدا در کتابش قرار داده است، این مِن ناحیۀٍ، هذا من ناحیۀ که از این روایت استفاده میشود. «و من ناحیۀ أخری: إنّ ظاهر العبارۀ المتقدّمۀ: أنّ دلالۀ الإمام علیه السلام للدمّۀ علی الکتاب و ما فیه قد تحقّقت بالفعل» ظاهر این است که این هدایت هم انجام شده و محقق شده است در خارج نه اینکه یک کسی را قرار داده است که صلاحیت دارد تبیین کند اگر بروی از او سؤال کنی –که در جواب قبل میگفتیم- نه، میگوید همه مایحتاج الیه در کتاب است، یک کسی هم قرار داده شده است که این را روشن بکند، این را هم قرار داده است این آقا هم همه آنها را روشن کرده است، بالفعل روشن کرده است و دیگر حالت انتظاریهای نیست. خب اگر اینطور شد کجا روشن کرده است که حالت انتظاریه نباشد؟! «و من ناحیۀ أخری: إنّ ظاهر العبارۀ المتقدّمۀ» ظاهر عبارت گذشته که اینطور فرمود که «و جعل له دلیلاً یدلّ علیه» که «یدلّ علیه» «و جعل لکلّ شیءٍ حتّی... تا و قال قلت أرسل رسولاً و أنزل علیه الکتاب و أنزل فی الکتاب کلّ ما یحتاج الیه و جعل له دلیلاً» که دلالت بر او میکند یعنی بالفعل «و جعل علی من تعدّی لک الحدّ حدّا» تا آخر. ظاهر میگوید ... ظاهر این تقریب که ... بالفعل این دلالتها را کرده است. خب «و إنّ ظاهر العبارۀ المتقدّمۀ : أنّ دلالۀ الإمام علیه السلام للامّۀ علی الکتاب و ما فیه قد تحقّقت بالفعل، و ذلک بإرشاد علیه السلام الناس الی ما یحتاجون إلیه» چطور تحقق پیدا کرده است بالفعل؟ به ارشاد نمودن معصوم علیه السلام مردم را به آنچه که نیاز دارند و وقتی که حالا ارشاد فرموده است ما وقتی که دیدیم نصّی پیدا نکردیم معلوم میشود که در اطلاقات و عمومات است «و إذا لم ینصّ علی حکم الموضوعات الجدیدۀ والذی» اما موضوعات جدیدهای که نیازمندند به سوی او مردم در عصور متأخّره فلا محال این امام «قد بیّن ذلک بالعمومات و الإطلاقات». این هم تقریب دوم.
جواب چیست؟ یک کلمه. این ادّعایی که شما کردید که ما هم میخواستیم تقریب کنیم، تقریب واضحی نداشتید، به چه دلیل شما میگویید «و یدلّ علیه» یعنی بالفعل در خارج تحقق پیدا کرده است؟ میگوید کسی را که دلالت بر او میکند –اتفاقاً فعل مضارع هم به کار برده است- نمیفرماید «فقد دلّ علیه» اگر میفرمود که این مبیّنها هم دلالت کردهاند آن وقت میگفتیم که خب دلالت کردهاند شاید بالفعل هم محقق شده است، «یدلّ علیه» فعل مضارع است این یعنی در طول زمان دلالت دارد، پس بنابراین آن عبارتی که شما مفروض گرفتید «من ناحیۀ الثانیه» که بالفعل دلالت فرمودهاند نه چنین ظهوری در عبارت نیست به خصوص که فعل مضارع به کار برده است، اگر فعل ماضی بود بله.
س: ...
ج: نه یدلّ فاعلش معصوم است نه خدا.
س: ...
ج: جعل، بله آن دلیل را خدا قرار داده است، آن بالفعل موجود است. دلیل موجود است بالفعل اما دلالۀ الدلیل برای معصوم است این بالفعل نیست.
«المناقشۀ فی التقریب الثانی: یرد علیه: منع ظهور العبارۀ فی تحقق الدلالۀ بالفعل بالنسبۀ الی جمیع ما فی الکتاب فی عصر المعصومین علیهم السلام» نه اینطور نیست، بلکه در بعضی روایات است که این سوره اخلاص «قل هو الله أحد» این را خدا برای مردم آخر الزمان فرستاده است، عقول مردم تا آن زمان ظرفیت دریافت تفسیر واقعی سوره قل هو الله را ندارد.
س: اینکه به نفع ما است.
ج: نه میدانم ...
پس بنابراین چه شد؟ بنابراین دلیل قرار داده است اما این دلیل بالفعل دلالت نکرده است. دلیل وجود داشته است یعنی امام، دلالتش بالفعل تحقق پیدا نکرده است چون آنها ظرفیت نداشتند. این معلّم وقتی میآید تدریسی را میکند که شاگرد ظرفیت فهمش را داشته باشد، اینها گذاشتهاند برای آن موقع که عقول بشر خیلی بالا میرود آن وقت «الله الصمد» یعنی چه معلوم میشود، حالا یک معنای دم دستی، «الله الصمد» آن موقع معلوم میشود، «لم یلد و لم یولد» که مشکلی ندارد، نه زاییده شده و نه میزاید ... این آیه نیست که بگوییم خیلی عمیق است و کسی نمیفهمد، اما «قل هو الله أحد» این «هو» حالا حرفهایی که در عرفان میزنند ما بلد نیستیم که هو اشاره به کذا است و این مقام أحدیّت و اینها چیست و صمدش چیست و ... اینهایی که از کلاس ما و عقول بنده بالاتر است اینها یک مسائلی است که ان شاء الله معلّم حقیقی اینها میخواهد که معلّم حقیقی اینها معصومین هستند که اینها را درست دریافت کردند و میفهمند چیست و میتوانند بیان کنند. ان شاء الله تشریف بیاورند و بیان بکنند.
حالا ماها هم که اگر ... را معاذ الله درک نکردیم من عقیده شخصی ام این است که یعنی احتمال معتنی به به آن میدهم به اینکه عالم برزخ و عالم قیامت این چیزها تعطیل نیست، خدا استعدادی که خلق کرده است بی جا خلق نفرموده است این به فعلیّت میتواند برسد ما قابلیت درک این چیزها را داریم، در عالم برزخ تدریس میکنند، معلّم میگذارند ما هم ارتقاء پیدا کنیم همچنین که یک شواهدی هم هست بر اینکه آنجا تعلیم و تعلّم وجود دارد، عیبی ندارد در قیامت هم اشکال دارد که انسان در قیامت هم پیغمبر اکرم بیایند هی ارتقاء بدهند به عقول به فهم خدا به فهمشان نسبت به خالق، هی ارتقاء پیدا کنند هی بالا بروند «وارفع درجته، وارفع درجته» اشکالی ندارد، آنجا هم کلاس درس و بحث و... آقای آقا ضیاء میفرموده اگر بهشت بحث اصول نباشد من اصلاً کیف نمیکنم، کیف من به بحثهای اصولی است. خدای متعال فرموده آنجا ما یشتهون هست دیگر هرچه دلتان میخواهد، آقای آقا ضیاء دلش میخواهد یک جایی باشد اصالۀ الاطلاق و اصالۀ العموم را به جان هم بیاندازند ببینند چطور میشود و ... لعلّ برای آقا ضیاء چنین چیزی آنجا فراهم بشود.
«یرد علیه: منع ظهور العبارۀ فی تحقّق الدلالۀ بالعفل بالنسبۀ» به همه چیزهایی که در کتاب خدا است در عصر معصومین که بگوییم در عصر معصومین این دلالت بر آنچه که در کتاب خدا است تحقق پیدا کرده است تا شما بتوانید نتیجه بگیرید که خیلی خب پس اینها که تصریح نشده است پس در اطلاقات و عمومات است، نه چنین چیزی ظاهر این روایت نیست. «فإنّ بیان ما یحتاج إلیه الناس کان تدریجیاً» بیان آنچه که مردم نیاز به آنها داشتند و لو در کتاب خدا موجود بوده است اما بیانش ... معصومین چه بوده؟ تدریجی بوده است «و حسب مساعدل الظروف و الشرائط» و بیان ائمه حسب مساعدت و هماهنگ شدن ظروف و شرائط زمانهای مختلف بوده است فلذا میبینید که آن روز اوّل یکه پیامبر آمده است فرموده «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا» همین، شراب هم میخوردند کارهای خلاف هم میکردند و بهشت هم میرفتند، چون گفته بودند «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» کم کم ... و الا همه کارهای خلاف هم میکردند، روز اوّل که پیغمبر ... «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا» تا کم کم حالا فلان چیز واجب است، کم کم فلان چیز واجب است، همین نجاسات و اینها به آیه شریفه «والرُّجزَ فاهجُر» بعضیها استدلال کردند، رُجز را معنا کردند یعنی کثافات و نجاسات. مرحوم امام ظاهراً در طهارتشان فرمودند که اصلاً این نجاست و طهارتی که الان ما در فقه داریم معلوم نیست اوّل اسلام بوده است، اصلاً معلوم نیست خون آن موقع نجس بوده است، بول نجس بوده است آن موقع، به این معنا، اینها تدریجاً آمده است و الاّ روز اوّل اگر میگفتند این همه احکام ... مردم اصلاً فرار میکردند، آهسته آهسته این احکام بیان شده است تدریجاً.
می فرمایند: «و لعلّها لم تساعد» و لعلّ آن ظروف و شرائط مساعدت ننموده است در این دویست و اندی سالی که ائمه علیهم السلام میفرمودند مطالب را برای اینکه خیلی چیزها را بیان کنند. «و لعلّها» لعلّ آن ظروف و شرایط «لم تساعد علی بیان جمیع ما فی الکتاب من الأحکام و المعارف» مساعدت نکردند «و أوکل بعض ذلک الی الأئمۀ المتأخّرین علیهم السلام و الإمام المنتظر صلوات الله علیه فی عصر ظهوره» آن موقع حضرت میآید میفرمایند.
ما امروز میخواستیم الطائفۀ الثالثۀ را هم بخوانیم حالا ظاهراً دیگر نمیشود خواند غیر از خستگی چیزی ندارد حالا فردا هم نظیف إلیه.
و صلی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین.