18 مرداد 1402 | 23 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 102

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

خیلی معذرت می‌خواهم از این‌که خیلی دیر شد. ولی خب «من أدرک رکعة من الوقت فقد أدرک الوقت‏» فرمودند. و باز فرمودند که «المجنون کالمسافر» و ثالثاً یک روزی حضرت استاد رحمة‌الله علیه درس تشریف نیاوردند، بعد نگران شدیم رفتیم چطور تشریف نیاوردید؟ گفتند مشکلی ظاهراً پیش آمده بود نتوانستم وضو بگیرم. حالا من هم این جای چیز یک دانه‌ای بود مثل این‌که خون آمده بود می‌خواستم وضو بگیرم. حالا معطل شدم تا این را پاک کردم و بعد وضو گرفتم. حالا علی ای حال عذر می‌خواهم. ولی دعاگوی همه شما عزیزان و سروران در خدمت مولا حضرت علی‌بن موسی‌الرضا سلام الله علیه بودیم، ان شاءالله که قبول شده باشد و به زودی نصیب همه شما سروران ان شاءالله زیارت آن بزرگوار و آباء و ابناء گرامش ان شاءالله بشود.

بحث در استدلال به صحیحه ثانیه زراره رضوان‌الله علیه بود. گفتیم مقطع سوم و ششم این روایت مبارکه به آن استدلال شده برای حجیت استصحاب مطلقا، و مقدم داشتیم استدلال به مقطع ششم را و جواب سؤال ششم را، چون گفتیم که این جزء مبادی استدلال به آن مقطع سوم هم شمرده شده، علاوه بر این‌که از نظر اشکال و مناقشات، این مناقشات کمتری دارد تا مقطع سوم. عبارت این بود که سؤال کرد زراره که «إن رأیته فی ثوبی و أنا فی الصلاة»، سؤالات قبل این بود که نجاست را بعد از صلات مشاهده می‌کند. اما این سؤال مربوط به این هست که در حین صلات مشاهده نجاستی، دم رعافی و یا چیزی دیگری از نجاسات می‌نماید. حضرت سلام الله علیه حسب این نقل این‌طور جواب فرمود: «قال: تنقض الصلاة و تعید، إذا شککت فی موضع منه ثم رأیته»، اگر قبل از صلات در موضعی از مواضع ثوب تو یا بدن تو شک کردی و «ثم رأیته» سپس آن را در اثناء نماز دیدی، این‌جا فرمود که «تنقض الصلاة و تعید و إن لم تشک» اما اگر شکی برای تو پیدا نشده بود؛ حالا یا غفلت داشتی یا یقین به طهارت داشتی، شکی نداشتی «ثم رأیته رطباً»، بعد در اثناء نماز آن نجاست را بنحو رطب و تازه دیدی که احتمال این‌که از سابق باشد قطعی نمی‌شود قهراً «قطعت الصلاة و غسلته، ثم بنیت على الصلاة»، که گفتیم این البته مقید است به این‌که مستلزم اموری که ماهی صلات هست، یا استدبار قبله هست و امثال ذلک بحسب ادله دیگر تقیید می‌شود نباشد. «لأنک لا تدری لعله شی‏ء أوقع علیک، فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک» این جمله مبارکه «فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک»، این موردی است که به آن استدلال می‌شود برای حجیت استصحاب بنحوی که در صحیحه قبل هم گذشت و این‌جا کلمه ینبغی هم اضافه دارد که خب دلالت می‌کند که این مطلب کأنّه مسئله خیلی واضحی است، آشکاری است که «فلیس ینبغی أن تنقض الیقین بالشک».

خب در استدلال به این مقطع مبارک، وجوهی از مناقشات وجود دارد. بعض مناقشات برمی‌گردد به این‌که اصلاً معلوم نیست این جمله متعرض استصحاب باشد بلکه یا ظاهر است در قاعده یقین و شک ساری و یا لااقل محتمل است احتمالاً مساویاً به جوری که این جمله مجمل می‌شود که آیا متعرض قاعده استصحاب است یا قاعده یقین و شک ساری.

مناقشه دوم: می‌پذیرد که ظاهر روایت، ظاهر این جمله مبارکه استصحاب است؛ اما اشکال در این است که این مقام مقام استدلال به استصحاب نیست. و تناسب ندارد در این مقام به استصحاب استدلال کردن، بنابراین این موجب تردید می‌شود که آیا راوی اشتباه نکرده؟‌این مطلب را درست نقل کرده؟ بنابراین مشمول ادله حجیت خبر واحد نمی‌تواند بشود که انسان تردید برایش پیدا می‌شود که این امام چه جور این‌جا استدلال به استصحاب کردند با این‌که جایش نیست؟

مناقشه سوم: این هست که می‌پذیرد که این روایت دلالت بر استصحاب می‌کند، آن مناقشه ثانیه هم وارد نیست اما در عین حال دلالت می‌کند بر حجیت استصحاب فی خصوص باب الطهاره و بنابراین یک قاعده کلیه ساریه در کل فقه که حجیت استصحاب مطلقا باشد که ما درصدد آن هستیم از این روایت استفاده نمی‌شود. بنابراین این مسئلةٌ اصولیه دیگه نیست. قاعدةٌ فقهیةٌ که در خصوص باب طهارت شارع یک قاعده‌ای جعل کرده مثل قاعده فراغ، قاعده تجاوز، این هم در باب طهارت خبثیه قاعده‌ای را جعل فرموده است. این هم اشکال سوم. پس کل اشکالات تقریباً به این سه نوع برمی‌گردد.

یک اشکال چهارمی هم و مناقشه چهارمی هم در این‌جا وجود دارد که گفته می‌شود تهافت هست بین پاسخی که در سؤال ششم داده شده و پاسخی که در جواب سؤال سوم داده شده و این تهافت دارد این دوتا با هم دیگه. ما بحث این مناقشه را می‌گذاریم برای همان مقطع سوم که بعداً به آن استدلال می‌کنیم. خب این مجموع مناقشاتی که در این‌جا وجود دارد.

اما المناقشة الأولی که این بود که این روایت مردد است بین قاعده یقین و استصحاب. تقریب اشکال این هست که این فرمایش امام که فرمود: «و ان لم تشکّ ثمّ رأیته رطباً قطعت الصلاة» الی آخر، این «و ان لم تشک» مفاد عرفی‌اش چیه؟ اگر شک نکردی، یعنی اگر یقین داشتی، باورت بیاید بر این‌که پاک هستی، لباست پاک است، متنجس نیست. بعد توی این یقینِ شک کردی که این یقین ما درست بود یا نه؟ حالا حضرت سلام‌الله علیه می‌خواهند بگویند بی‌خود توی آن یقینت شک می‌کنی، چون احتمال دارد رطب است دیگه، الان این به لباس تو پریده باشد بنابراین سزاوار نیست آن یقین تو به واسطه یک احتمالی‌ شک در آن بکنی. خب اگر این‌جوری معنای عبارت باشد می‌شود شک ساری دیگه، «و ان لم تشک» کنایةٌ از این‌که یعنی یقین داری. چون انسان ملتفت که غافل نیست بالمرّه، انسانی که ملتفت است که قهراً کسی که می‌خواهد نماز بخواند و شرایط نماز را بلد است، می‌داند باید طهارت خبثیه و حدثیه داشته باشد الا مااستثنی، این‌ها را بلد است و حالا می‌خواهد وارد نماز بشود. قهراً این آدم متوجه اگر شک نداشته باشد احتمال خلاف توی ذهنش نباشد پس چی دارد؟ خب یقین دارد دیگه. بنابراین بعید نیست که اگر نگوییم ظاهر این است به این توضیحی که دادیم که مقام مقام صلاة است و کسی که می‌خواهد نماز بخواند متوجه به شرائط و خصوصیات هست و قهراً توجه دارد، خب وقتی می‌گویند اگر شک نداری یعنی دیگه یقین داری دیگه، حالا احتمال خلافی توی ذهنت نیست. یا ظاهر است این عبارت در این یا لااقل محتمل است. احتمالاً مساویاً با آن احتمال این‌که «و ان لم تشک» معنایش این می‌شود شک نداری نه این‌که یقین داری، شک نداری. حالا شک نداشتن یا به خاطر غفلت است با به خاطر این‌که یقین به طهارت داری یا همان‌طور که گفتیم حواست به این حرف‌ها نیست.

این شبهه را شهید صدر قدس سره این‌جوری جواب دادند. فرمودند به این‌که... که از کلام‌شان این‌جوری استفاده می‌شود که ما اگر بخواهیم این را حمل کنیم به قاعده یقین و شک ساری، باید ظرف «و ان لم تشک» را نماز قرار بدهیم، اثناء نماز قرار بدهیم. کأنّه حضرت می‌خواهند بفرمایند این‌جوری «و ان لم تشک فی اثناء الصلاة و کنت قاطعاً فی اثناء الصلاة» و این که طهارت را داری. «ثم رأیته رطباً» این‌جا می‌فرمایند که خب وقتی رطب دیدی احتمال این هست که الان پریده باشد به لباست، پس بنابراین آن یقینی که داشتی در اثناء نماز که با طهارت هستی و الان لباست پاک است، بدنت پاک است، این معنا ندارد که دست از آن برداری و ما قرینه‌ای در این روایت به این جهت نداریم. توی این روایت کجایش دارد که «و ان لم تشک فی اثناء الصلاة»؟ این قید فی اثناء الصلاة را شما از کجا می‌آورید؟ قرینه‌ای بر این نیست. این یکی.

قرینه دوم برای این‌که این شک ساری را نمی‌گوید، قاعده یقین را نمی‌گوید این است که آن قبل در آن سؤال سوم آن‌جا هم عبارت عین این‌جا است. آن‌جا مراد استصحاب است. حالا پس این‌جا هم استصحاب است. خدا رحمت کند استادمان را می‌فرمود این توی کلمات فقهاء که آدم نگاه می‌کند یک جا را، آن‌جا را ارجاع می‌دهند به آن‌جا می‌گویند به قرینه آن‌جا، آن‌جا که می‌رسی باز می‌گویند به قرینه آن‌جا. حالا این‌جا ایشان می‌فرماید که این‌جا به قرینه آن‌جا، آن‌جا که می‌رویم آن‌جا هم می‌گویند به قرینه آن‌جا که آن استصحاب است، این قالب واحد است، خب یک معنا مراد است. عبارت ایشان این‌طور فرموده، من عین عبارت را بخوانم که آیا من درست فهمیدم مطلب ایشان را یا نه؟ سوء فهم ما است. «و لا ینبغی الإشکال فی ظهور المورد الثانی من الصحیحة» که همین اخیری باشد. «فی قاعدة الاستصحاب لا الیقین لأن التعبیر بقوله و ان لم تشک ثم رأیته و ان کان یمکن حمله على إرادة عدم الشک بمعنى العلم بالطهارة فی أثناء الصلاة» این احتمال هست. «إلّا ان هذا لا قرینة علیه و لا موجب لتقییده بذلک» یعنی بگوییم فی اثناء الصلاة، کجاش است؟ «فالیقین الّذی هو رکن قاعدة الیقین لم یفرض لا فی کلام السائل و لا الإمام علیه السلام فی هذا المورد» اما «بخلاف الیقین الّذی هو رکن الاستصحاب فان المصلی کان عالماً بالطهارة قبل الصلاة یقیناً بل لعل» بعد یک قرینه دیگری هم اضافه می‌کنند که من فراموش کردم بگویم. «بل لعل ارتکازیة قاعدة الاستصحاب دون قاعدة الیقین و ظهور المورد الأول فی ذلک على ما سوف یأتی یا علی ما سوف نثبته قرینتان أیضاً على إرادة الاستصحاب لا قاعدة الیقین»، که یکی این‌که آن مورد سوم و یکی هم همین که قاعده‌ی یقین توی ارتکاز عقلاء نیست، کجا توی ارتکاز عقلاء است که اگر یقین داشتی، بعد یک‌ چیزهایی پیش آمد قرائنی پیش آمد تو اصل یقین قبلی‌ات شک کردی بگویند این چیزها بیخود هستند همان یقین قبلی‌مان ان‌شاءالله درست است؛ چنین قاعده‌ای ما توی عقلاء نداریم. ولی این مطلب را داریم که اگر یک چیزی را به آن یقین داشتند تا رافعی برای او مسلّم نشود پیش‌شان می‌گویند ان‌شاءالله باقی است، معمولاً چون این اشیاء همین‌جور هستد، وقتی هستند تا مانع و رافعی پیش نیاید این‌ها باقی هستند. ما برای استصحاب یک ارتکاز عقلایی کأنّ داریم ولی برای قاعده‌ی یقین نه. آن اگر باشد یک امر تعبدی شرعی است. پس چون این چنین است خود این جمله چون سازگاری با استصحاب که دارد و استصحاب هم امر ارتکازی است فلذا ظهور در او پیدا می‌کند؛ اما بخلاف شک ساری که این‌چنین نیست. پس بنابراین سه‌تا قرینه شد.

یکی این‌که در کلام سائل اصلاً یقین به این‌که مفروض نیست؛ دو: این قالب مثل قالب مورد سوم است؛ سه: استصحاب امر ارتکازی است ولی قاعده‌ی یقین و شک ساری یک امر ارتکازی نیست و این موجب این می‌شود که ظهور در او پیدا بکند. این فرمایش این محقق بزرگوار.

عرض می‌کنم متوجه نشدیم این فرمایش را که یقین در این‌جا مفروض نیست، خب اگر شما «ان لم تشک» را دارید همین‌جور معنا می‌کنید، فرض بر این است چطور می‌گویید مفروض نیست؟ بنابر این دیگر، بنابر این‌که بگوییم این کلام امام علیه‌السلام که می‌فرماید: «و إن لم تشک ثم رأیته‏» خب گفتید است معنایش این باشد که یعنی یقین داری. خب حالا که یقین.... می‌شود معنایش این باشد، حالا که می‌خواهد معنایش این باشد حتماً اگر بخواهد قاعده‌ی یقین و شک ساری مراد باشد باید این یقین در حال صلاة باشد؟ یقین قبل از صلاة وقتی می‌خواهد وارد صلاة بشود اگر آن باشد قاعده‌ی شک ساری جاری نمی‌شود؟ مگر در شک ساری نوشته شده که باید ؟؟؟ صلاة باشد؟ شک ساری یعنی یقین داشتی بعد یک حالتی برایت پیش می‌آید توی آن یقینِ شک می‌کنی، نه در بقاء آن که می‌شود استصحاب، نه، در خودش، که نکند اشتباه کردم بیخود یقین پیدا کردم. بنابراین «و ان لم تشک» بعد ....

س: حاج آقا «و ان لم تشک رأیته رطباً» دیگر قابلیت ندارد ؟؟؟ یقین قبل از صلاة، این رطب است دیگر. این‌جا اگر بخواهیم قاعده‌ی یقین درست کنیم باید یک یقینی در همین نزدیک‌ها درست کرده باشیم که باز قاعده‌ی یقین ؟؟؟ و الا آن یقینی که قبل از صلاة ...

ج: مگر مثلاً یک دو سه ساعت طول کشیده؟ همان رکعت اول است مثلاً، همان رکعت اول است این اگر قبل از صلاة هم پریده باشد می‌شود رطب باشد، بعدش شاید یک ثانیه فاصله شده، حالا مگر تازه نماز چهار رکعتی هم باشد ؟؟؟ تشهد هم می‌خواهد بخواند این متعارف مردم این‌جور نیست که مگر می‌خواهد توی قنوتش مثلاً دعای ابوحمزه‌ی ثمالی بخواند و در سجده‌هایش شصت‌تا، در رکوع‌اش شصت‌بار ذکر بگوید «کما نقل عن الصادق(ع)» و نمی‌دانم کذا و این‌ها که نیست.

 پس بنابراین من فعلاً متوجه نشدم البته بعید می‌دانم ایشان مطلب به این واضح‌الجوابی را بخواهد بفرماید و این‌جا هست ولی ولذا با تردید عرض می‌کنم حالا شما دقت بفرمایید و مطالعه بفرمایید ببینید که؛ بنابر این  جهت قانع‌کننده نیست برای پاسخ از این سؤال و این اشکال و این مناقشه «و ان لم تشک ثم رأیته رطباً» ...

س: حاج آقا بالاخره تقیید باید بکند به یک پنج ده دقیقه‌ی اخیر مثلاً ...

ج: بله

س: باید تقییدش بزند به یک پنج دقیقه‌ی اخیر، ده دقیقه‌ی اخیر ...

ج: چرا؟ پنج دقیقه هم که شما زیاد می‌گویی، مگر نماز چقدر طول می‌کشد؟ مثلاً نماز صبح است ...

س: نه نه حالا نمی‌گوییم فی الصلاة، یعنی قید فی الصلاة را اخذ نمی‌کنیم ...

ج: توی اثناء صلاة می‌خواهد چکار کند اصلاً؟

س: نه اصلاً قید اثناء صلاة را بگذاریم کنار، اما یک قیدی که وزاناً همین حدود است یعنی پنج ده دقیقه مثلاً زمان، شما می‌خواهید یک یقینی که قابلیت دارد مال دو ساعت قبل باشد را محدودش کنید به همین ده دقیقه‌ی اخیر، می‌فرماید این قرینه ندارد، آن قابلیت‌اش قبل است مال دو ساعت قبل باشد، مال مثلاً دیروزش بوده، این لباس را دیروز پوشیده گذاشته آن‌جا امروز صبح پوشیده آمده بیرون دوباره می‌بیند ...

ج: آره حالا باید ببیند که این‌جا هست؟ حالا شک، حضرت دارند به او توجه می‌دهند، می‌گویند تفصیل می‌دهند، می‌گویند اگر دید رطب نیست یابس است خب این درست است که تو نمی‌توانی قاعده‌ی یقین را جاری بکنی، این شک‌‌ات شاید درست باشد بیخود یقین داشتی؛ اما اگر نه رطب است خب واقعاً شک می‌کنی که آن یقین من درست بوده یا نبوده یا شک می‌کنی بعد حضرت احتمال برایت درست می‌کنند، می‌گویند نه «لعله شی‏ء أوقع علیک‏» پس بنابراین مشکلی نداریم.

س: ؟؟؟ با این‌که شک می‌کنم صبح که لباسم را پوشیدم یقین‌ام درست یا نه؟ من صبح نگاه کردم ...

ج: اگر یابس باشد چرا ...

س: نه نه یابس نه، توی فرض رطب ...

ج: اما اگر رطب باشد روشن است، اگر رطب باشد حضرت می‌‌گویند همین رطب بودنش دلیل بر چی است؟ همین دلیل بر این است که آن یقین‌ات درست بوده و بیخود در آن یقین‌ات شک نکن و جا ندارد شاید خب الان وارد شده، توی یقین‌ات شک نمی‌‌خواهد بکنی همین.

س: حاج آقا آن بیفتد روی لباس مگر چند ثانیه طول می‌کشد این خشک بشود؟ چیزی طول نمی‌شود ...

ج: تا چه فصلی باشد، کجا باشد، چقدر باشد، فرق می‌کند این‌ها دیگر ...

س: توی منطقه‌ی گرمسیر بوده دیگر ...

ج: آن هم گرم است آن هم ببینید خونِ خون‌دماغ اگر باشد رعاف دم رعافٍ، دم رعاف حسابی پریده به لباسش مثلاً که حالا یک، خب بالاخره این ...

س: ؟؟؟ هم ناظر به دم رعاف نیست می‌گوید من در اثناء صلاة یهو دیدم ...

ج: نه گفته اولش دیگر، موضوع را مشخص کرده «دم رعاف او غیره او شیء من منی» حالا توی منی و این‌ها بگویی الان یک‌مرتبه پریده آن‌ها تصویرهایش خیلی مشکل است آن‌ها مگر یک صور خاصه‌ای، ولی دم و این‌ها که چیزی ندارد.

خب این به خدمت شما عرض شود که اما آن قرینه‌ی این‌که بله ارتکاز عقلائی و آن‌که مأنوس در اذهان است آن عبارت است از استصحاب نه از قاعده‌ی یقین. این اصل مطلب درست است ولی همان‌طور که قبلاً گفتیم تطبیق آن امر ارتکازی در موارد استصحاب این یک امر غیر مرتکزی است در اذهان. چون همان‌طور که بالاترین توضیح برای این‌که این یک امر مرتکز است بیان و توضیح محقق خوئی بود که ایشان فرمود که هروقت ما دو راه داشتیم یک راهش می‌دانیم اصابه‌ی به هدف‌مان می‌کند، یک راهش شک داریم اصابه می‌کند. می‌خواهیم مثلاً برویم تهران، می‌دانیم این جاده می‌رود تهران، این یکی نمی‌دانیم تهران می‌رود یا ساوه می‌رود؟ خب ارتکاز همه‌ی عقلاء این است که شما چکار کن؟ تو می‌خواهی بروی تهران خب این راه که می‌دانی به تهران می‌رود برو دیگر، نه این‌ راه را بروی زحمت بکشی آخرش بفهمی اصابه شد، این درست است. گفتند آن امر ارتکازی همین است بعد امام علیه‌السلام این امر ارتکازی را به تعبد منطبق بر موارد استصحاب کرده که کأنّ شما دو راه داری این‌جا؛ خب کجا دو راه ما داریم؟ این هم یک، گفتیم که این یزید فی الاشکال، اشکالاً برای خاطر این که گفتیم تعلیل برای چی می‌آورند؟ برای این‌که مطلب را روشن‌تر کنند، جا بیندازند، به تصدیق و باور آن را نزدیک‌تر کنند. خب شما یک چیزی را به آن استدلال می‌کنید بعد می‌گویید آقا این چه ربطی به این‌جا دارد؟ مغالطه می‌خواهی بکنی، کلاه می‌خواهی سر ما بگذاری؟ آن چه ربطی به این‌جا دارد؟ این‌‌جوری می‌گویند، توی ذهن‌ها این‌جوری می‌آید.

و اما اگر این‌جوری بگوییم که آن توضیح اوضح است از فرمایش ایشان و آن این  است که گفته بشود معمولاً توی تجربه بشر دیده «کل ما یوجد یدوم» معمولاً چیزهایی که هست پایدار است تا امد زیادی، مگر رافعی بیاید او را بردارد. این امر ارتکازی است فلذا عده‌ای قائل شدند به این‌که استصحاب اصل نیست اماره است، گفتند چرا؟ به‌خاطر این که همین که یک چیزی هست این خودش اماره‌ی بقاء است، ظن به بقاء می‌آورد و شارع این را که حجت کرده بر اساس همین است. چطور خبر واحد، خبر ثقه، خبر آدم معتمد ظن به این می‌آورد که حرفش درست است مطابق با واقع است یا حرف متخصص ظن به این می‌آورد که خب این متخصص است و آدم معتمدی هم هست، چیزی که حالا دارد تشخیص می‌دهد مطابق با واقع است در هر فنی، این‌جا هم همین‌جور است وقتی ما دیدم یک چیزی قبلاً بوده معمولاً باقی می‌ماند دیگر تا رافعی برای آن پیش بیاید. این یک امر ارتکازی این‌چنینی است. خب این هم خوب بود یعنی بهتر از آن است به نظر حقیر می‌آید که بهتر از آن توضیح است اما آن‌جا اشکال در خود آن امر ارتکازی نبود در تطبیق‌اش به مقام خیلی مشکل داشت، این‌‌جا معمول آقایان حتی خود این بزرگوار و بزرگانی دیگر مناقشه  کردند گفتند نه. این‌ها معمولاً اطمینان به بقاء هست نه ظن به بقاء و بناء بر او هست. این‌جاها می‌بینیم که می‌گویند آقا مثلاً ببین آقا پرنده‌ها هم حتی برمی‌گردند به لانه‌شان، خود انسان‌ها صبح از خانه‌اش آمده بیرون رفته توی کار و بساط و این‌ها دوباره ظهر برمی‌گردد آن‌جا، خب برای چی برمی‌گردد آن‌جا؟ برای این‌که خب  اطمینان دارد یقین دارد، خانه که عوض نمی‌شود که از آن‌جا بلند شود برود جای دیگر، آخر این‌ها چه مثال‌هایی است؟ پرنده هم که برمی‌گردد به لانه‌اش خب غریزه‌اش است یا نه ممکن است یک مقداری شعور دارد، ما خبر نداریم پرنده‌ها و حیوانات و این‌ها بگوییم آن‌ها اصلاً‌ شعور ندارد، نمی‌دانیم، نمی‌دانم به این اندازه‌ها ممکن است خدای متعال به آن‌ها شعور داده یا نه یک غریزه‌ای است که می‌روند و برمی‌گردند، به اندازه‌ی این‌که این امورشان سامان پیدا بکند خدای متعال به آن‌ها شعور داده. حالا یک شعورهای بالاتر هم داده که «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه‏» (اسراء/44) و ممکن است علم به شعورشان نداشته باشند به قول مولا صدرا همان‌طور که جهل مرکب داریم گاهی علم به علم نداریم ما، آن‌وقت یک روزی یک حالتی پیدا می‌شود آن عدم العلم بالعلم از بین می‌رود ‌آشکار می‌شود و الا همه‌ی اشیاء علم به مخلوق بودن خودشان و این‌که خالقی هست و معترف به او هستند همه دارند بلکه ذکر هم می‌گویند.

این هم بالاخره امر واضحی نیست و می‌دانید ما ببینید استصحاب در شبهات حکمیه استصحاب یک چیزی است که ما می‌خواهیم بناء شریعت را بر آن بگذاریم، احکام الهی را با آن استنباط بکنیم. خب یک چیزهای شل و ول و چی و این‌ها که نمی‌توانیم این کار را انجام بدهیم، باید یک دلیل قاطعی، یک امر مسلّمی؛ همان‌طور که در اصول فرمودند که باید کل مباحث اصولی ما برگردد به چی؟ به علم «کل ما بالعرض ینتهی الی ما بالذات» و به همین وجه شهید صدر قدس‌سره در حلقات بحث قطع را که آقایان آوردند وسط علم اصول، ایشان ‌آورده اول علم اصول حتی قبل از مباحث الفاظ؛ منشأ آن همین است که باید آن درست، چون همه باید برگردد به این و بنابراین این‌جا هم این مشکله به این شکل قابل حل نیست. عذر می‌خواهم در این‌که حالا دیر شد امروز ما را ببخشید!

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Parameter:18940!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 20
تعداد بازدید روز : 882
تعداد بازدید دیروز :7
تعداد بازدید ماه جاری : 1007
تعداد کل بازدید کنندگان : 789308