21 مرداد 1402 | 26 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 079

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

حلول ماه شریف رمضان المبارک شهر الله الاعظم و ماه ضیافت الهی تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم که خدای متعال به همه توفیق انجام وظایف مربوط به این ماه را عطا فرماید و از آثار پرخیر و پربرکت این ماه ان شاء الله همگان محروم نمانند.

قبل از شروع در بحث، یک روایت مبارکه‌ای را تبرک بجوییم که در این روایت در حقیقت راهنمایی شده که انسان اگر بخواهد از این ماه به نحو شایسته‌ای بهره‌برداری کند چگونه باید روزه‌داری را انجام بدهد.

خب یکی از آثار بسیار بسیار مهم روزه‌داری در شهر رمضان تطهیر است که انسان بالاخره در زندگی در رابطه با حق تعالی و وظایفی که دارد مبتلای به کاستی‌ها، تقصیرات و گناهان معاذ الله می‌شود. یکی از الطاف الهی این است که در طول دوران زندگی مطالبی را گذاشته، دستورالعمل‌هایی را گذاشته یا اموری را گذاشته که هر از فرصتی انسان تطهیر می‌شود، نمی‌گذارد.. این‌ها هم از الطاف الهی است و نِعَم الهی است که انباشت این کجی‌ها و ناروایی‌ها و تقصیرات و این‌هایی که می‌توانست سد قوی‌ای باشد در راه کسب فیوضات و قبول فیوضات الهی و یا این که آن خاصیت نفس انسان و عقل انسان و فطرت انسان که حالت جوشندگی دارد که به حسب باز بعضی روایات و آموزه‌های دینی در یک شرایطی حکمت می‌جوشد. ما دو تا مسأله داریم یکی این که دریافت بکند، یکی این که جوشندگی داشته از قلب او حکمت رویش کند. هر دوی این‌ها چه قبول، قبول فیوضاتی که می‌آید از طرف خدای متعال یا از طرف اولیاء او و هم چنین آن جوشش،‌ این هر دو مشروط به صفای نفس است. هرچه این صفا بیشتر باشد، عمیق‌تر باشد، گسترده‌تر باشد قهراً در هر دو مرحله انسان موفق‌تر است.

حالا این روایت شریفه که حدیث دوم باب هیجده از ابواب تأکد استحباب الاجتهاد فی العبادة سیما الدعا، حدیث دوم هست که شیخ صدوق قدس سره در من لایحضره الفقیه به اسناده عن جابر أنّ أبا جعفر علیه‌السلام... حدیث معروفی است. «قَالَ یَا جَابِرُ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ شَهْرُ رَمَضَانَ فَصَامَ نَهَارَهُ وَ قَامَ وِرْداً مِنْ لَیْلِهِ وَ حَفِظَ فَرْجَهُ وَ لِسَانَهُ وَ غَضَّ بَصَرَهُ وَ کَفَّ أَذَاهُ خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ..» کسی که وارد شهر رمضان بشود فصام نهاره. خب صیام نهار، تنها یک وظیفه الهی است «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» (بقره/185) اگر شرایطش را داشته باشد « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم‏» (بقره/182) این روزه بماهو هو به تنهایی، این اثری که می‌خواهیم بگوییم بر آن مترتب نیست. عبادات یک اجزاء و شرایطی دارند که باید آن‌ها را انجام داد تا آن عبادت محقق بشود و مسقط ذمه باشد. اما آثار این جور نیست که بر مجرد آن، همه آثار بر مجرد آن مترتب باشد، گاهی یک شرایطی که از نظر فقهی شرط صحت آن عمل نیستند ولی شرط ترتب آثار دیگر هستند. حالا این جا همین طور فرموده می‌شود طبق این نقل «فصام نهاره» دو: «و قام ورداً من لیله» تمام شب هم لازم نیست، یک بخشی از شب را قیام کند، بلند بشود به تهجد و استغفار و مناجات و این‌ها. این امر دوم. «و حفظ فرجه» عفاف داشته باشد حالا کنایةً «و لسانه» لسانش را هم حفظ کند، حالا از محرمات مثل غیبت و دروغ و امثال ذلک و تهمت و بهتان و... ولی همان جور که حضرت رضا سلام الله علیه به حسب نقل در روایت قبل در روز جمعه آخر شعبان فرموده است که «علیک بما یعنیک و ترک ما یعنیک» که عنیت الثمرة یعنی عنیت النبات یعنی ثمره داد. ما یعنیک یعنی آن چه که ثمره برای تو دارد،‌ فایده برای تو دارد. حرف زدن‌ها هم همین جور است؛ گاهی حرف‌ زدن‌ها حرام نیست، غیبت و تهمت و کذا و کذا نیست ولی خود سکوت و صمت این خیلی مهم است و باعث می‌شود که همان آثاری که عرض کردم به خصوص حکمت از قلب تراوش کند «وَ غَضَّ بَصَرَهُ» از محرمات الهی قدر متیقن آن این است که غض بصر کنند. «وَ کَفَّ أَذَاهُ» غض بصر حالا یادم می‌آید که ما در دوره شاید پنج سالگی مثلاً با مرحوم والد رحمة الله علیه ما چهارراه غفاری می‌نشستیم آن موقع، آن موقع اسمش چیز دیگری بود، چهارراه شاه می‌گفتند. آن جا قم، حمام خیلی مهمش حمام فرهنگ بود توی خیابان ایستگاه راه‌آهن، از نظر به اصطلاح آن موقع آن جا دوش هم داشت، همه جا خزینه بود دیگه، توی حمام هم مثلاً... مردم هم توی خانه که حمام نداشتند، حمام می‌آمدند. توی حمام عده‌ای می‌ایستادند ریش می‌تراشیدند، ما با پدرمان حمام رفته بودیم می‌گفت به این‌ها نگاه نکن، این‌ها مشغول کار مثلاً حرام انجام می‌دهند به این‌ها نگاه نکن. خب حالا نگاه به کسی که دارد ریش می‌تراشد که شرعاً حرام نیست ولی آثار دارد، این غض بصر قدر مسلّم آن حالا محرمات است، ممکن است یک مقداری هم توسعه داشته باشد.

«و کفّ اذاه» از این که دیگران را آزار برساند، اذیت کند. از این هم بپرهیز که این‌ها یک محرمات دیگری است. ولی بخواهد این صوم و بهره‌برداری از این شهر آن اثر تطهیری را داشته باشد این مشروط به این‌ها است. این جا « خَرَجَ مِنَ الذُّنُوبِ کَهَیْئَةِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» این جور پاک می‌شود. مثل روزی است که از مادر زاییده شده و مادر او را زاییده است.

خب آدم وقتی این حدیث را می‌شنود خیلی به نشاط می‌آید که خب خیلی کار آسانی است مثل این که شما روزه بگیرید و این امور را هم رعایت کنید ان شاء‌الله این طور خواهد شد.

«قَالَ جابر قُلْتُ له جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَحْسَنَ هَذَا مِنْ حَدِیثٍ» چقدر این حدیث نیکویی است که یک اثر به این مهمی را با یک راهکار خیلی آسان دارد ارائه می‌دهد. خب به ذهن‌های بدوی ماها می‌آید ولی امام سلام الله علیه که واقف به احوالات انسان است، خداعد نفس و خداعد شیطان هستند به حسب این نقل می‌آید «قَالَ مَا أَشَدَّهَا مِنْ شَرْطٍ.» خب مخصوصاً برای طوایف مختلف، جاهای مختلف مثلاً فرض کنید حالا شخصی توی بازار مثلاً مغازه دارد، مغازه‌ها هم فرق می‌کند. ما دوستی داریم که طلبه شده، قبلاً ایشان بازاری بود و خیلی هم موفق بود در بازار. استادش چون بیشتر هم چیزهایی که می‌فروختند و متاع‌هایی که می‌فروختند مربوط به خانم‌ها و این‌ها بود، می‌گفت خیلی حقوق بالایی به او می‌داد و ایشان وقتی می‌خواست طلبه بشود می‌گفت من یک خانه برای شما می‌خرم، چون آن رونق آن مغازه و چیز در اثر این توانایی او بود. دیگه ایشان می‌گفتند من روزی هزار قل هو الله می‌خواندم که نظرم به نامحرم نیفتد یا نگاه نکنم. روزی هزار تا قل هو الله می‌خواندم برای این. و با آن درآمد فراوانی هم که داشتند و این جور علاقه‌مندی استادم به من و این جور وعده‌هایی که می‌داد، واقعاً هم می‌خواست عمل بکند چون خیلی برای او منفعت داشت، می‌گفت خب حالا می‌روی طلبه می‌شوی، می‌گفتم من نان پنیر هم بخورم این جور علاقه داشتم به طلبه شدن.

خب باز کفّ اذای از دیگران خیلی چیزها پیش می‌آید. به قول معروف استاد شیخ مرتضی حائری رضوان الله علیه که انسان آزارش حتی به اهل‌بیتش، فرزندانش و این‌ها نرسد به هیچ وجه من الوجوه، گاهی یک سیلی زدن یک اخم کردن، گاهی یک اشکال گرفتن، کسی را می‌آزارد. این‌ها وجود دارد فلذا حضرت می‌فرماید حسب این نقل «مَا أَشَدَّهَا مِنْ شَرْطٍ.» خدای متعال به همه ما توفیق تطبیق این دستورالعمل به زندگی‌مان عنایت بفرماید و توفیق تطهیر در این ماه شریف به همه ما عنایت بفرماید تا این که ان شاء الله در پایان این ماه جزو رستگاران و آزادشدگان واقعی از جهنم و ان شاء الله کسانی باشیم که با محمد و آل صلوات الله علیهم اجمعین ان شاء الله در بهشت برین ان شاء الله بوده باشیم.

خب بحث ما رسید به تفصیل سوم در باب استصحاب. تفصیل سوم تفصیلی است که بدأ از فاضل نراقی قدس سره در منهاج و مستند و بعد سید خویی، محقق خویی قدس سره اختیار فرموده این تفصیل را. منتها بین مختار محقق خویی و محقق نراقی تفاوت وجود دارد ولی در اصل این تفصیل متفق هستند. و آن تفصیل بین احکام کلیه الهیه و احکام جزئیه و موضوعات خارجیه است؛ شبهات موضوعیه که گفته می‌شود در احکام کلیه استصحاب جاری نیست ولی در احکام جزئیه مثل نجاست این ثوب با طهارت آن ثوب، نجاست این آب، طهارت این آب و یا امور خارجی مثل حیات زید اثر دارد مثلاً. نمی‌داند مرجع تقلیدش حیات دارد یا حیات ندارد، استصحاب حیات می‌کند برای جواب تقلید. و... امثال این‌ها؛ عدالت امام جماعت یا شخصی که آثار بر او مترتب است، شک دارد استصحاب بقاء عدالت می‌کند. این جور جاها جاری است اما در احکام کلیه که فراوان است و ما در فقه خیلی مبتلا‌به است، این تفصیل به خلاف تفصیل قبل که حالا شاید یک مورد هم، یک موارد خیلی نادری داشت اما این خیلی موارد دارد که مبتلابه است واقعاً در فقه.

خب ابتدائاً این جوری می‌فرمایند که در احکام کلیه جاری نیست ولی در شبهات موضوعیه و احکامیه جزئیه جاری هست.

البته در پایان تفصیل تقریباً یا اواسط تفصیل روشن می‌شود که این چیزی که اول این جا فرمودند این اوسع است یعنی از آن چیزی که مختار ایشان است. یعنی در احکام کلیه هم این جوری نیست که ایشان مطلقا اشکال بکنند. در همین مصباح الاصول، احکام کلیه‌ای که احکام وضعیه باشد، در آن‌ها می‌گویند استصحاب جاری است. اگر به نحو شبهه حکمیه شک کردیم فلان آب که پاک بود الان به نحو شبهه حکمیه پاک است یا پاک نیست؟ این جا می‌گویند استصحاب جاری می‌شود. با این که شبهه حکمیه است و کلی هم هست. پس این مطلبی که اول می‌فرمایند قهراً شبهات حکمیه کلیه تکلیفیه است نه وضعیه.

س: عدمیه چی؟

ج: این جا نفرمودند. ایشان حالا بعد در اطوار مختلف شاید سه چهار تا قول پیدا کردند در این. آن چه که حالا در مصباح الاصول می‌فرمایند این هست ولی بعد بیشتر هی جوانب مطلب روشن شده در ادوار مختلف، هی یک مقداری تغییر کرده، اصل مطلب باقی مانده که تفصیل باشد اما یک... شهید صدر ما ببالی سابقاً می‌فرماید که در طول زمان‌های مختلف شاید چهار تا نظریه برای ایشان پیدا شده در حدود و ثغور این مسأله. حالا به نحو رئیسی ایشان می‌فرمایند که ما سه قول در مسأله داریم یک قول این است که مطلقا استصحاب جاری است و هیچ تفصیلی نیست.

قول دوم قول فاضل نراقی رحمة الله علیه است که مطلقا تفصیل دادند، در احکام کلیه مطلقا جاری نیست، بلاتفصیلٍ و در موضوعات خارجی و احکام جزئیه مثلاً جاری است.

قول سوم تفصیل است به این شکل که در احکام کلیه هم مطلقا گفته نمی‌شود باز. در بخشی از احکام کلیه جاری است و در بخشی جاری نیست، در موضوعات خارجیه هم که جاری است.

خب حالا مدرک این قول چیه؟ در این جا فعلاً خود ایشان به دو مدرک اشاره می‌کنند و آن‌ها را پاسخ می‌دهند می‌گویند مستند ما این دو مدرک نیست.

مدرک اول که عده‌ای از قائلین این تفصیل فرموده‌اند این است که روایات ما قصور دارند از این که شامل موارد احکام کلیه بشوند. مثلاً همان روایت زراره أولی « فَإِنَّهُ عَلَى یَقِینٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا یَنْقُضُ الْیَقِینَ بِالشَّک‏» خب این چه جور می‌توانیم بگوییم این شامل این وضوی خارجی است که انجام شده، نمی‌داند حدثی برای او پیدا شده یا نه؟ چطور می‌شود گفت این شامل احکام کلیه می‌شود؟

یا روایات سؤال زراره که بعد می‌آید؛‌ لباسش را نمی‌داند چیزی به آن چیکده یا نه. امر نجسی، متنجسی، خب حضرت می‌فرمایند که «فإنّک کنت علی یقینٍ من طهارتک» یعنی ثوبت مثلاً. بنابراین خود این روایات قصور دارد یا روایت کاشانی مال صوم است. خب استصحاب بقاء شعبان است، یا استصحاب بقاء رمضان است، این یک موضوع خارجی است، احکام کلیه توی این‌ها نیست. بنابراین این می‌شود یک قاعده‌ای برای... یا یک قاعده فقهیه حتی این جوری گفتیم می‌شود یک قاعده فقهیه، جای بحث آن هم دیگه اصول نیست. که یک قاعده فقهیه برای موارد جزئیه خارجیه، مثل قاعده فراغ، قاعده تجاوز. به احکام کلیه ربط ندارد، این جزء را آوردم یا نیاوردم، این شرط را مراعات کردم یا نکردم؟ حالا تجاوز شده، حالا در خود عبادت یا این که بعد الفراغ از عبادت شک می‌کنم. این یک دلیل که این دلیل را ایشان نمی‌پسندند می‌فرمایند ولو این که خود این‌ها این جوری است ولی این روایات بعضی‌هایش معلل به علت است، ما به علت تمسک می‌کنیم. بله معلل‌ها احکام کلیه نیستند اما علتی برای جریان استصحاب در آن معلل‌ها بیان شده که آن اطلاق دارد، عموم دارد. خب در همین صحیحه زراره أولی، حضرت فرمود « ِ وَ لَا یَنْقُضُ الْیَقِین بِالشَّکِّ وَ إنّما یَنْقُضُهُ بِیَقِینٍ آخَرَ.» بنابر این که این یک عمومی داشته باشد که عموم داشتن آن را خب در وقتی که به آن روایت استدلال می‌شد آن جا تفصیلاً این جهات بحث شده. اگر کسی این عموم را بپذیرد خب از این تخلص پیدا می‌کند کما این که ما پذیرفتیم، محقق خویی که این عام است. و این که الف و لام آن عهد باشد و خاص باشد، همه این‌ها را جواب دادیم. یا روایاتی که بعد خواهد آمد. پس بنابراین، این طریق درست نیست.

راه دیگری که بعضی دیگر فرمودند این است که خب این تعلیلات موردش خاص است و وقتی مورد خاص باشد کأنّ محفوف بما یحتمل القرینیة می‌شود پس انعقاد اطلاق نمی‌شود برای تعلیل. این را هم پاسخ می‌دهند به این که خاص بودن مورد موجب عدم انعقاد اطلاق نمی‌شود «العبرة بعموم الوارد لا بخصوصیة المورد» اصلاً کبریات کلی معمولاً صغری آن خاص است دیگه، یک صغرای خاصی، بعد یک کبرای عامی را به آن ضمیمه می‌کنند و نتیجه می‌گیرند. در حدیث شریف هم کأنّ همین جور است «لأنّه کان علی یقینٍ من وضوئه» بعد و لا... مخصوصاً اگر این را مجهول بخوانیم «و لا یُنقض الیقین بالشک» خصوصیت مورد این از آن جاهایی نیست که موجب عدم انعقاد اطلاق بشود. خب بعضی وجوه دیگری هم گفته شده است مثل انصراف است مثلاً این، شاید مرحوم محقق خوانساری در جامع المدارک می‌گویند انصراف دارد مثلاً از احکام کلی الهیه. خب انصراف هم وجهش چیه بگوییم انصراف دارد؟ اگر همین این که موردش این‌ها هستند بگوییم انصراف دارد.

خب حالا مرحوم محقق خویی قدس سره همان طور که قبلاً عرض کردیم این مباحث را تبعاً لمرحوم آقای آخوند بعد از صحیحه أولی آوردند، هنوز روایات دیگر اصلاً مطرح نشده، جای اصلی‌اش این جا نبود، باید بعد از همه روایات بیاورند که آدم تک تک این روایات را باید مورد توجه قرار بدهد که چه جوری است.

ایشان می‌فرمایند همان دلیل تام برای این مطلب همان مطلبی است که فاضل نراقی فرموده و آن این است که نه، از این جهات که گفته شد مشکلی و مانعی وجود ندارد. اشکال این است که این جا این استصحاب حکم کلی معارض به مثلش است، یعنی در همین جا یک استصحاب دیگری وجود دارد این استصحاب حکم کلی با آن معارضه می‌کند بنابراین صلاحیت دارند، اصل صلاحیت شمول در این روایات وجود دارد، از این ناحیه قصوری نیست منتها از دل این روایات دو تا استصحاب در می‌آید که این دو تا استصحاب با هم تنافی دارند، تعارض دارند. فلذا است که در اثر این استصحاب‌ها با هم تعارض می‌کنند و تساقط می‌کنند و وجهی برای تقدیم یکی از این دو تا بر دیگری و ترجیح یکی از این دو تا بر دیگری وجود ندارد، تعارضا تساقطا. حالا می‌فرمایند توضیح مطلب.

توضیح مطلب می‌فرمایند که ما تارةً شکلی که می‌کنیم در این که حکم کلی آیا الان وجود دارد یا ندارد؟ ادامه دارد یا ادامه ندارد؟ تارةً فقط شک ما فقط به مقام جعل مرتبط می‌شود که حالا مقصودشان از مقام جعل یعنی خود این قانون، که این قانون که شارع جعل کرده بود پایدار است؟ هست؟ نیست؟ یا نسخ شد؟ ولو این که فعلی هم اصلاً نشده باشد، موضوع هم پیدا نکرده باشد. مثلاً مثال می‌زنند مثلاً شارع مقدس حکم قصاص را جعل فرموده، و هیچ موردی هم برای او پیدا نشده، سالیان متمادی گذشته و هیچ موردی هم برای او پیدا نشده که این حکم در اثر این که موضوع پیدا کرده فعلی بشود چون فعلیت حکم به نظر این مکتب؛ مکتب محقق نائینی و آقای خویی و این‌ها خلافاً لمکتب محقق خراسانی، این است که موضوع پیدا کند، وقتی موضوع پیدا کرد چه شما بدانی، چه ندانی، موضوع محقق شده، حکم فعلی می‌شود و مرتبط به شما می‌شود. قبلش یک قانون است، الان بر شما واجب نیست، بر شما حرام نیست، یک قانون است که ایشان اسم آن قانون را می‌گذارد جعل. ولی وقتی موضوع پیدا کرد خب حالا فعلی می‌شود. الان مثلاً وجوب نماز ظهر الان فعلی نیست، قانونش هست که عند الزوال صلوا ایها الناس. وقتی زوال شد و انسان در زوال واقع شد مع شرایطی که برای... آن وقت بله، این بر او واجب می‌شود. قبل زوال نمی‌توانی بگویی بر من واجب است، الا کسی قائل باشد به واجب معلق و الا قبلش نیست.

خب یک وقت هست ما در اصل جعل اشکال می‌کنیم یعنی شک ؟؟؟ اگر در اصل جعل بود، این جا ایشان می‌فرماید «فیجری استصحاب بقاء الجعل و یسمی باستصحاب عدم النسخ و هذا الاستصحاب خارجٌ عن محل الکلام» خب چون ما بحث‌مان راجع به نسخ نیست. من در کنار این حاشیه کتابم نوشتم فی سابق الایام، «یأتی منه قدس سره در صفحه 148، 149 و صفحه 233؛ أنّه لا اساس لأستصحاب عدم النسخ بالبرهان العقلی» که حالا بعد ببینیم آن جا ایشان... این جا حالا ایشان می‌فرماید این جا استصحاب عدم نسخ جاری می‌شود ولی بحث ما که داریم تفصیل می‌دهیم نظرمان به این استصحاب عدم نسخ و این‌ها نیست. استصحاب جعل را ما فعلاً کار نداریم.

علاوه بر این که ما نیاز به استصحاب جعل هم نداریم در این موارد، به خاطر اطلاق این فرمایش منقول از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم «حلال محمد(ص) حلالٌ الی یوم القیامة و حرامه حرامٌ الی یوم القیامة» که خب دلیل داریم و الاصل دلیلٌ حیث لا دلیل، و این جا خب خود این روایت دارد می‌گوید شما شک نکنید،‌ هرچه هست چون در نسخ ما در أمد زمانی شک می‌کنیم، این که داره می‌گوید تا آخر هست، پس نیاز ندارد.

خب پس تارةً ما شک‌مان برمی‌گردد و مرتبط می‌شود به جعل و أخری نه، شک‌ ما به مجعول می‌خورد. یعنی همان قانون بعد از این که فعلیت پیدا کرد. پس جعل یعنی اصل قانون که هنوز فعلی نشده مع الغض از فعلیت آن، وقتی موضوع پیدا کرد و فعلی شد حالا به این می‌گویند مجعول، که خب توجه می‌فرمایید این گزارش مناسبی خیلی نیست، آن قانون هم مجعول است دیگه، خود این مجعول یعنی چی. مجعول است دیگه. یک تعبیر دیگه، ولی حالا دیگه این رسم شده و حالا... خود قانون را بگوییم جعل، وقتی شرایط پیدا شد می‌گوییم مجعول. مثلاً حالا این را در این جا خیلی به این‌ها نپرداختند، ایشان در آن تقریرات هدایه مرحوم آقای صافی اصفهانی ظاهراً که آن مقدم بر این‌ها است، آن دور اول است گمان می‌کنم. فلذا یک مطالبی توی آن هست توی این‌ها نیست، این جا هست آن جا نیست. بیشتر پرداختند به توضیح این مسأله و این‌ها. مثلاً شما یک وقت یک قضیه‌ شرطیه‌ای را می‌فرمایید مثلاً می‌گویید «إذا قصرت افطرت» یک ملازمه‌ای را دارید این جا بیان می‌کنید که بین قصر و افطار ملازمه است ولی الان در خارج قصری پیدا نشده، مسافرت نرفته که نمازش را قصر بخواند. این جا فقط شما دارید بیان ملازمه می‌کنید که این موضوع اگر محقق شد، این همراهش است. اما حالا اگر در خارج شما مسافرت رفتید حالا آن افطرت فعلیت پیدا می‌کند،‌ حکم شما می‌شود. آن جا فقط این است که بین این دو تا ملازمه است. قضایای حقیقیه در حقیقت لبّ آن برمی‌گردد به قول آقای نائینی به این قضیه شرطیه که اگر این موضوع محقق شد این حکم است. «النار حارةٌ» یعنی کل ما تحقق شیءٌ و کان ناراً، آن حار است. خب این هم می‌شود مجعول.

تارةً ما در مجعول شک می‌کنیم، که این حکمی که حالا فعلی شده حدود و ثغور آن چه مقدار است.

س: مجعول، چیزی غیر از واجب مرادشان است؟

ج: همان وجوب، همان حرمت. آن وجوب و حرمتی که دیگه پیدا شده، قبلاً فقط یک ملازمه بود.

س: یعنی حدود و ثغور حکمی که متعلق پیدا کرده خارجی...

ج: یعنی موضوع پیدا کرده، پیدا شده.

س: نه عرضم این است، مجعول یعنی واجب؟ ما از مجعول چی...

ج: واجب نفرموده، وجوب است. واجب که نماز است.

س: درست، نه نماز واجب....

ج: شارع فرموده نماز واجب است.

س: نه موضوع ؟؟ منهاض از حکم را عرض نمی‌کنم، ارکان مخصوصاً را عرض نمی‌کنم، نماز را عرض نمی‌کنم، همان حکم، همان وجوب به معنای واجب، نه به معنای جعل الوجوب...

ج: واجب بالاخره متعلق است.

س: می‌خواهم عرض کنم توی ؟؟ که می‌گوید از ناحیه جعل است...

ج: یعنی خود این قانون، که هذا واجبٌ.

س: نه، حاج آقا کی هذا واجبٌ معالش برمی‌گردد به استصحاب عدم نسخ؟ وقتی که من تنها شک‌ام از ناحیه جعل کردن باشد.

ج: نه، شما جعل کردن معنا نکنید.

س: می‌خواهم بگویم اگر بخواهیم فارق بگذاریم می‌توانیم به این فارق بگذاریم...

ج: ببینید نفس قانون. خود این قانون، به خود این می‌گویند جعل. الان یک قانونی را مجلس جعل کرده، ممکن است اصلاً...خود این قانون به چی برمی‌گردد؟ به یک ملازمه‌ای بین این موضوع و این حکم.

س: شما دومی را دارید الان می‌فرمایید؟

ج: نه، خود قانون، خود قانون چیه؟ ملازمه بین این موضوع و این حکم است.

س: یک جور در نظر گرفتن تحقق است.

ج: و قضیه شرطیه گفتن توقف ندارد بر این که شرط محقق شده باشد. حالا اگر این شرط محقق شد...

س: سؤال من این است، فهم فرمایش آقای خویی این است، ایشان چطور می‌فرماید تمام شؤون شک در ناحیه جعل و قانون برمی‌گردد به عدم نسخ؟ این تصور ذهنی ایشان چه جوری...

ج: آره چون در أمد، یعنی توی خصوصیاتش...

س: نه خیلی وقت‌ها از باب اجمال است. من نمی‌دانم خصوصیت... نمی‌گویم نسخ شده، من اجمال دارد نص‌ام نمی‌دانم جعل شارع چیه، دیگه ربطی به ؟؟ نص ندارد. ؟؟ این چیزی که ایشان می‌گیرد با مجعول‌ام به قرینه مقابله بین جعل و مجعول شاید این نکته مراد باشد که مرادش از جعل منظور قانون نیست، منظور جعل کردن و واجب کردن است، یعنی آیا...

ج: واجب کردنِ که...

س: یعنی این واجب کردن آیا...

ج: متصرم است دیگه.

س: احسنت، فلذا می‌گوید حلال محمد أبدا الی یوم القیامة.

ج: نه، حلال و حرام یعنی آن قانون‌هایش، نه که فرداً... ؟؟؟

س: حاج آقا حلال محمد حلال ابداً الی یوم القیامة، هادم چه مبنای شکی است؟ چه چیزی را هدم می‌کند؟

ج: همین....

س: ؟؟/ نسخ شده یا نشده؟

ج: نسخ این است که نمی‌دانم این قانون پایدار همین طور هست.

س: همین طور دیگه، عرض من همین است.

ج: قانون، قانون پایدار هست یا نیست؟ بدون این که فعلی شده باشد. همان که جعل کرده...

س: ؟؟

ج: آقای عزیز ببین، فلذا عرض کردم که قانون هم مجعول است. یعنی یک چیزی که جعل می‌کنید یک مجعولی پیدا می‌کند، جعل مجعول دارد، مفعول دارد دیگه. یک اصطلاح شده. وقتی که می‌آید جعل می‌کند یعنی می‌آفریند، چی را آفرید؟ یک وقت آدم می‌آفریند، یک وقت قانون می‌آفریند. یک قانونی را آفرید حالا من نمی‌دانم این قانون ده سال، بیست سال گذشت، حالا ادامه دارد یا نه، مثل مثلاً گفت صلوا الی بیت المقدس. شک می‌کنم حالا هم دارد می‌گوید باز، این قانون هست یا تمام شد؟ خب یک وقت ایشان می‌گوید در این شک می‌کنیم، این شک در جعل می‌شود. استصحاب عدم جعل... استصحاب می‌توانیم بکنیم بقاء این جعل را، یعنی بقاء قانون را، نه جعل کردن را. بقاء قانون را می‌توانیم به آن... بعد هم می‌گوید ما به این نیاز نداریم، آن روایت شریفه. بعداً هم آن جایی که آدرس دادیم اصلاً می‌گوید معقول نیست، برهاناً ما استصحاب جعل نمی‌توانیم بکنیم. این جا می‌گویند، تصویر می‌کنند منتها می‌گویند ما نیاز نداریم. آن جا می‌گوید اصلاً برهاناً معنا ندارد، حالا تا ببینیم آن چطور می‌فرماید. و اما گاهی هم شک ما به مجعول برمی‌گردد، خود این دو قسم است. وقتی به مجعول برگشت دو قسم که حالا دیگه اذان گفتند، ان شاء الله برای بعد

و صلی الله علی محمد و آله.

Parameter:18914!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 522
تعداد بازدید دیروز :133
تعداد بازدید ماه جاری : 3356
تعداد کل بازدید کنندگان : 791657