لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
روز نوزدهم دی را گرامی میداریم که این روز هم از جمله ایاماللههایی هست که مظهر امور متعدده هست. هم مظهر وفاداری ملت و بصیر بودن آنها هست و ایمان و علاقهمندی به اهلبیت علیهمالسلام و معنویت و ایثار و گذشت در راه حق. و هم مظهر زشتیها و پلیدیها و جنایتکاریهایی هست که از طرف دنیاطلبان و جاهطلبان و غافلین از خدای متعال و معاد وجود دارد. و هم باز مظهر عنایات الهی و اولیاء الهی است که وقتی یک عملی به عنوان نصرت دین خدا انجام میشود و اخلاص و فداکاری در آن باشد خدای متعال نموّ و رشد به او میدهند «و مَا کَانَ لِلّهِ یَنْمُوُ»، «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم» (محمد/7) که اینها اموری است که ما به چشم دیدیم دیگر در این از ابتدای سال چهل و دو تا به امروز اینها مشاهده شده که هم خدای متعال ثبات قدم عنایت فرموده و هم نصرت را عنایت فرموده. انشاءالله با شکرگزاری از نعماء الهی و پیوسته رصد کردن ذهن و دل به اینها شبهات خناسین و اشتباهات و مطالبی که بالاخره در اثناء کار پیش میآید برای مسئولان و غیر مسئولان، باعث نشود قضاوت اصلی در مخاطره قرار بگیرد و خدای نکرده جوری بشود که ما در تغییر در ما ایجاد بشود و آنوقت موضوع بشود برای اینکه خدای متعال هم عنایاتش را سلب بکند معاذ الله. این روز به حدی برای بهخصوص قمیهای عزیز و محترم و وفادار به اسلام افتخارآمیز هست که بالاخره ثبت شده و هرسال هم رهبری معظم دامظله بهخاطر اینکه نقطهی عطفی در مسائل انقلاب بود هرسال میزبانی میفرمودند از مردم فداکار قم و سخنرانی در این رابطه داشتند که حالا امسال بهمناسبت همین مسائل بهداشتی در مقابل کرونا این را به نحوهی مجازی انجام میدهند و اجتماعی دارند مردم در مصلی که خب حالا....
س: در شبستان حرم ...
ج: آهان پس عوض شده، گفتند آخه.... در شبستان حرم مطهر انجام میشود و اگر این نبود که حالا مزاحم با درس بود و شاید حالا صحیح نباشد چون من به الکفایه وجود دارد درس را دیگر تعطیل نکردم.
خب بحث در صحیحهی زرارهی أولی بعد الفراغ از اصل دلالت، شبهاتی و اشکالاتی در استدلال به این روایت وجود دارد که گفتیم مناسب است متعرض آنها بشویم.
اشکال اول این بود که خود این متنی که در این روایت هست، حکمی که در این روایت ذکر شده این مخالف است با بعض روایات دیگر و تعارض دارد با بعض روایات دیگر که روایت عبدالله بن الحسن عن جده ابی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر(ع) بود که «سألته عن رجل یکون علی وضوء و یشک علی وضوء هو أم لا؟» واقعاً، ظاهرش حالا این است واقعاً «علی وضوء» است ولی این شک میکند که وضو دارد یا ندارد؟ «قال: إذا ذُکِر« یا «ذَکَر و هو فی صلاته» اگر این مطلب به ذهنش آمد که وضو دارم یا ندارم و حال اینکه در نماز هست «انصرف و توضّأ و أعادها» آن صلاة را «و إن ذکر و قد فرغ من صلاته أجزأه ذلک» که خب این دلالت میکند بر عدم حجیت استصحاب و اینکه اینجا استصحاب جاری نیست اگر در اثناء صلاة این مطلب برایش پیش آمد. خب در جواب از این معارضه وجوهی بیان شده. یک وجه این است که جمع دلالی وجود دارد و این ظاهر این روایت قابل حمل بر مطالبی است که منافات نداشته باشد با روایات صحیحهی زرارهی أولی. یکی از آن جهات فرمایشی است که صاحب وسائل دارند که فرموده «هذا محمولٌ على الاستحباب لما مرّ وآخره قرینةٌ ظاهرة على ذلک» میفرمایند به اینکه به قرینهی ذیل که فرمود «و إن ذکر و قد فرغ من صلاته أجزأه ذلک» خب در طهارت حدثیه که اگر استصحاب جاری نباشد و نمیداند طهارت حدثیه دارد که نمیتوانیم بگوییم اگر بعد از نماز متوجه شد و شک کرد وضو داشته یا نداشته اشکالی ندارد؛ پس به قرینهی این ذیل معلوم میشود که نه، اینجا استصحاب جاری هست و اینکه فرمودند اگر در اثناء صلاة شد «انصرف و توضّأ و أعادها» یک امر استحبابی است که کأنّ در اثناء نماز چون نماز باید بر یک امر وثیقی نماز عمود دین است باید یک امر وثیقی باشد و انسان بداند کأنّ این استحباباً فرمودند که این کار را بکند در شرع. عرض کردم بارها که مرحوم والد میفرمودند آیتالله بروجردی قدسسره در بحث صلات ایشان اگر چه مقتضای فن این بود که به برائت مراجعه بشود مثلاً ادله قصور داشت یا تعارض داشت ولی در عین حال ایشان فرمودند باب صلات است، صلات عمود دین است احتیاط میکردند. خب این یک وجه و بالنصّ آن روایات که حتی معلل هست علت اگر بهخصوص بگوییم در آن آورده شده که موجب اظهریت آن میشود این آن اظهر است این ظاهر است در اینکه استصحاب حجت نیست، آن اظهر را بر این ظاهر مقدم میداریم و بر اساس آن اظهر این ظاهر را تفسیر میکنیم و میگوییم نمیخواهد بگوید استصحاب حجت نیست بلکه میخواهد بفرماید که مستحب است که شما این کار را بکنید نه اینکه استصحاب حجت نیست. چون دلالت این بر عدم حجیت استصحاب یک دلالت التزامی است دیگر، آن نصّ است آن خود صحیحهی زرارهی أولی و یک روایات دیگر که داریم و تعلیل است؛ پس بنابراین آن بهخاطر اظهریتش و نصوصیتش بر این مقدم میشود و این مفسر این قرار میگیرد و این یک راه. که خب این بیان فنی است خود این بیان، حالا صاحب وسائل بیانش را دیگر نفرموده، فرموده خب حمل بر استحباب میکنیم. پس علاوه بر اینکه آن اظهر هست در خود روایت هم یک ذیل روایت هم یک قرینهای وجود دارد بنابراین این بحسب فن فقاهت قابل این جواب، قابلیت این جواب را دارد.
س: ؟؟؟
ج: قاعدهی فراغ در جایی است که اینجا شک در طهارت دارد اصلاً و در اثناء ...
س: ؟؟؟
ج: بعد از نماز بله «و إن ذکر و قد فرغ من صلاته أجزأه ذلک» حالا اینطور فرموده ایشان، حالا اینجا لابد ایشان ...
س: ؟؟؟ اظهر و ظاهر را هم که شما قبول ندارید دیگر ...
ج: چرا؟
س: خودتان فرمودید قضیهی اظهر و ظاهر را ما قبول نداریم. اظهر قرینه بشود بر مراد بر ظاهر را قبول ندارید ...
ج: بله خب حالا طبق مسلکی که آقایان دارند اگر گفتیم آن نصّ است ...
س: بله آن نصّ را حتی فرمودید، نصّ هم اگر باشد ما به آن اخذ میکنیم اما قرینه بشود که آن را اینطور تقسیم بکنیم فرمودید اینها قرینه نمیشوند.
ج: حالا ببینید اگر آن نصّ باشد عرفاً اینجوری هست که وقتی صریحاً یک کسی یک حرفی زد بعد یک حرف دیگر، میگویند اینجا مرادش این است.
س: یعنی عدول میفرمایید؟
ج: حالا من یادم نیست که اصلاً چنین حرفی ...
س: چرا ...
ج: در اظهر گفتم ولی ...
س: نه فرمودید که همان در نقد مبنای شیخ میفرمایید که تقدیم اظهر بر ظاهر یا نص بر ظاهر وجهاش این است که ما بیاییم بگوییم که آقا عرفاً آن ظاهر هم مطابق اظهر یا نص ؟؟؟ میشود ما آن را قبول نداریم. چون درست است آن ممکن است در نصوصیت مقدم بشود ولی اینکه عرفاً قرینه باشد که این را اینطور تقسیم بکند این قرینهی عرفی محسوب نمیشود.
ج: حالا من میگویم که من خیلی حافظه ندارم یک چنین حرفی زده باشم یادم رفته باشد ولی ...
س: ولی خب اظهر و ظاهرش را که دیگر قدر متیقن قبول دارید دیگر که قرینه نمیشود به اینکه آن را اینطور تقسیم بکند.
ج: بله ولی در نص ببینید اگر صریحاً یک حرفی از کسی سراغ داریم بعداً یک حرفی میزند که ...
س: میشود معارضاش دیگر آن، تعارض را مقدم ...
ج: نه نه، بله جمع عرفی دارد دیگر، یعنی آن را مقدم میدارم بر این، یعنی اینجا مقصودش این است، آنجا صریحاً به ما گفته که. مثل تقدیم خاص بر عام، در خاص و عام، خب عام که ظاهرش عموم است امام بهخاطر خاص میگویند که این تبصرهای است، این مراد جدیاش نیست ولو بحسب ظاهر عموم گفته، این را مقدم میدارند بر او ...
س: در نصّ و ظاهر پس میفرمایید هان؟
ج: در نص و ظاهر اینجوری است دیگر ...
س: اظهر و ظاهر چی؟
ج: در اظهر معلوم نیست آن اظهر هست خب حالا.
و اما این یک جواب. جواب دومی که داده شده این است که ممکن است گفته بشود صاحب جواهر یعنی همین وسائل فرموده «و یمکن حمله على أن المراد بالوَضوء» باید خواند دیگر «الاستنجاء. فیکون تیقّن حصول النّجاسة و شکّ فی إزالتها فیجب علیه أَن یزیلها و یعید الصّلاة إلا أَن یخرج الوقت لما یأْتی.» میگوییم که «سألت عن رجل یکون علی وَضوء و یشک علی وضوء هو أم لا؟» یعنی شک میکند که آیا استنجاء کرده یا نکرده؟ خب میفرماید اگر در اثناء صلاة است که قهراً میداند که بالاخره این نجاست خبثیه را داشته، نمیداند ازاله کرده یا نه، بعد از صلاة باید برود نمازش را چی کند و استنجاء کند و بعد بیاید نمازش را بخواند. ولی اگر بعد از صلاة بود ما روایاتی داریم که ایشان میگویند بعداً میآید که در نجاست خبثیه اگر بعدالوقت متوجه شد اعاده ندارد قضاء ندارد. پس بنابراین این «و قد فرغ من صلاته» یک قید هم باید به آن بزنیم «و قد فرغ من صلاته» و وقت هم تمام شده. ذیل یعنی این «خرج من» نمازش را خوانده وقت هم تمام شده «مضی الوقت» حالا این مطلب برایش پیش میآید. در طهارت خبثیه که غفلت کرده، نسیان کرده، نماز خوانده بعد از نماز یادش آمده در وقت اعاده دارد در خارج وقت اعاده مثلاً ندارد، بحسب بعضی روایات اینجوری است. خب این اینجوری معنا میکنیم که پس معارضهی با آنها نداشته باشد. خب این هم باید البته جمع تبرعی نباید باشد دیگر و الا خب چه فایدهای دارد جمع تبرعی باید یک قرینهای باشد بر این مسأله. مگر همین که بگوییم آن روایات وقتی نص در این باب است میفهمیم این یک توجیهی دارد، ظاهرش مراد نیست. حالا یکی از محتملات اینکه آن توجیه و آن تأویل این است و شاهدش هم مثلاً میشود آن روایاتی باشد که چنین مطلبی در آن هست و الا خب این یک جمع تبرعی میشود که حجت نیست.
س: یعنی توی فرض غلفت است دیگر؟
ج: بله دیگر بله.
این هم یک راه. راه دیگری که باز گفته شده این است که این شک ساری است، یعنی «سألت عن رجل یکون علی وضوء»، «علی وضوء» یعنی «یکون علی وضوء» یعنی «علی یقین من وضوئه»، «و یشک علی وضوء هو أم لا؟» بعد بنحو شک ساری شک میکند که وضو دارد یا ندارد؟ و آن یقینِ من درست بود؟ آن احراز من به وضو که با آن وارد نماز شدم این واقعاً درست بود یا نه؟ میفرماید اگر در اثناء صلاة برایت این حالت پیش آمد که در اصل اینکه احراز صلاة داشتی الان داری شک میکنی....
س: ؟؟؟
ج: احراز طهارت بله طهارت حدثی. در اصل اینکه احراز طهارت حدثیه داشتی داری شک میکنی، خب باید رهایش کنی بروی وضو بگیری. اما اگر بعد از نماز بود و شک کردی که آیا این وضویی که ما خیال میکردیم این خب علی القاعده قاعدهی فراغ جاری هست و نمازت درست است. این هم یک احتمالی است که در این روایت بدهیم که مقصود این است «یکون علی وضوء و یشک علی وضوء هو أم لا؟» که «یکون علی وضوء» یعنی این بر وضو است یعنی بر اعتقاد به وضو است، وارد نماز میشود بعد شک میکند که این اعتقادِ درست است یا نه؟ شک ساری میشود. حضرت میفرماید اگر داخل نماز است خب این شک ساری است دیگر. الان هم همینجور است دیگر، یعنی الان فتوا هم همین است دیگر، الان در این مسألهی شک ساری همین است و این ربطی به استصحاب ندارد، ربطی به روایت زراره ندارد. این هم احتمال بدی نیست این خود این، ولی یک کمی خلاف ظاهر هست، چون ظاهرش این است «فهو یکون علی وضوء» یعنی واقعاً «علی وضوء» هست، نه علی اعتقاد است بعد شک در اعتقادش میکند. ولی لا بأس به اینکه خیلی اگر آن را نص بگیریم و آن را چی بگیریم نمیشود خیلی مثل آن قبلی استنجاء و فلان، مثل آن نیست که خلاف ظاهر بودنش، یعنی قابل این جهت هست که اینجور معنا بشود. حالا اگر اینها را نپذیرفتیم و معارضه شد، خب اگر معارضه شد جوابی که اینجا داده میشود جوابهای مختلفی است، یکی این است که این روایت من الشّاذ النادر است و آن روایت من المشهور است. اینکه اگر کسی طهارت داشت بعد شک کرد که آن طهارتِ باقی است یا نه، بهخصوص در باب وضوء و صلاة و اینها؛ فتوای اصحاب و روایات متعدده اینجا این است که نه، اعتنا نمیکند به این شک و وضو دارد. بنابراین آن میشود روایت مشهور و مسلک مشهور. این یک روایت شاذ است پس مشمول روایت مقبوله عمربن حنظله میشود که «خذ بما اشتهر بین أصحابک، و دع الشاذ النادر». بنابراین این کنار میرود و همان روایت زراره اخذ میشود به آن. این یک وجه.
و اگر بنا بر مسلک شیخ اعظم بگذاریم که از مرجحات منصوصه هم تعدیه کنیم خب شیخ قدس سره میفرماید که اگر روایات قربالاسناد معارضه کرد با روایات منویه در کافی و تهذیب و آن کتب اربعهای که متواتر است از اصحابش؛ آن مقدم میشود آن بر این، به خاطر اینکه آن در اثر آن اهتمامهایی که در آن بوده اقرب به واقع است صدورش تا این روایت، تا این روایات این کتاب که اینقدر مورد چیز اصحاب نبوده؛ قرائت و سماع و تحفظ بر آن و بر نُسخ آن و بر امثال ذلک؛ فلذا است که آنها مقدم میشود. اگر این مسلک هم پذیرفتیم خیلی خب؛ این هم یک راهی است برای ...
و هنا امرٌ آخر: و آن این است که اگر ما گفتیم روایات استصحاب کما افاد الآخوند قدس سره این تواتر اجمالی دارد پس قطعی الصدور میشود. ولو ندانیم کدام ولی میدانیم حتماً یکی از اینها لااقل صادر شده و آن قطعی الصدور شده، این روایت آنوقت میشود مخالف سنت قطعی که ...
س: نمیدانیم آنها کدام مفاد است که ...
ج: روایات استصحاب ...
س: میدانم.
ج: نه، این چون خلاف استصحاب دارد میگوید دیگه ...
س: خب معلوم نیست آن روایتی که استصحاب را افاده میکند قاعده کلی باشد اولاً یا توی این مورد باشد ثانیا.
ج: قدر متیقنش مسلم اینجا هست.
س: نه، قدر متیقنش معلوم نیست وضو باشد ...
ج: نه.
س: اگر این روایت صادر نشده باشد، آن روایتی که قبل الصلاة صادر شده باشد چی؟
ج: نه، آن روایات ببینید ...
س: اینطور نمیشود قضاوت کرد.
ج: نه، آن روایت یا استصحاب کلی را میگوید پس اینجا هم هست. یا ...
س: ؟؟
ج: یعنی در باب طهارت؛ طهارت مسلّم مدلول آن روایات هست. حالا بگذارید حرف تمام بشود. بگوییم که این مخالف سنت قطعیه میشود به خاطر این جهت که میدانیم روایت استصحاب قطعاً صادر شده از شارع و در باب وضو این مشمول حتماً موارد طهارت حدثیه مشمول آن روایات هست. بنابراین اگر این حرف را بزنیم و آن کبری را هم قبول کنیم که هر روایتی که مخالف سنت قطعیه باشد حجت نیست. این یک راهی است برای این بیان. این راه یک کبری دارد یک صغری دارد. مرحوم آقای خوئی قدس سره و بعض دیگر این حرف را میزنند که مخالفت سنت قطعیه ولو اینکه آن سنت کتاب نباشد و روایات باشد. چون ما نسبت به روایات، نسبت به قرآن داریم «ما خالف کتاب الله ذروه علی الجدار» و کذا داریم اما نسبت به روایات مخالف روایت قطیعه باشد نداریم مگر اینکه به قول شهید صدر بگوییم آنها که آن کسی که دارد مخالف کتاب «ذروه علی الجدار» این از باب مثال است. یعنی هر چی قطعی است از شارع، که البته این خیلی مطلب واضحی نیست که بگوییم حتماً از باب مثال است. آن شاید از باب این باشد که آن قانون اساسی اسلام است، قرآن است؛ قرآن قانون اساسی اسلام است. میگوید حرفی که مخالف آن باشد باید بگذاری کنار ولی مخالفت سنت قطعیه نه، آنجا خب ممکن است درست است آن چیز ذکر شده و این هم فرض این است که سند تمام دارد. این هم فرض این است که سند تمام دارد و حالا چون مخالف آن است امام نفرموده؟ نه، خب ممکن است فرموده باشد؛ آن را تقیةً فرموده این باید واقعی باشد، این یک جهتی داشته باشد. نمیشود گفت که حتماً...، فلذا است که...
س: نسبت به کبری؟
ج: بله، نسبت به کبری چنین دغدغهای وجود دارد. اخیراً هم یک بحثی داشتیم دیدم که مرحوم آقای قمّی در این مبانی منهاج الصالحین اصلاً کلاً در این حرف اشکال میکند. حتی نسبت به کتابش هم شاید اشکال بکند ایشان، ولی خب حالا نسبت به کتاب روایات معتبر داریم و سنتش هم ممکن بود یکجور یک روایتی اگر سندش باشد درست کرد که حالا تفصیل آن الان در ذهنم نیست که ...، بحث کردم و حالا تفصیل آن یادم نیست که به چه نتیجه قطعی رسیدیم.
و اما اینکه اینجا حالا بیاییم این را تطبیق کنیم بر اینجا، اگر کبری را بپذیریم تطبیقش بر اینجا میتوانیم بکنیم یا نه که این مخالف سنت قطعیه میشود. یعنی اینکه استصحاب مطلقا حجت است یا در این موارد لااقل حجت است این امرٌ مسلّمٌ در شریعت، بنابراین این حرف که اینجا دارد میفرماید که در اثناء صلاة اگر چنین شکی برای تو پیش آمد استصحاب حجت نیست؛ باید بروی وضو بگیری و نماز را از سر بخوانی این مخالف این مطلب قطعی است که در شریعت وجود دارد که استصحاب در اینجا مسلّم حجت است. این لایبعد که حرف قویای باشد. فرمایش حضرتعالی هم که میفرمایید که نه، معلوم نیست در باب وضو اینجوری باشد نه، اگر شما ادله استصحاب را حجت دانستید چون عموم دارد. اگر شما یک وقتی در ادله استصحاب مناقشه میکنید خب یک حرفی است. ولی اگر کسی مناقشه نکرد و گفت دلالاتش تمام است سند آنها که مسلّم است سنت قطعیه هم معنایش همین است به مسلک محقق خوئی که ...، لازم نیست دلالت قطعی باشد. سند باید قطعی باشد کما اینکه ظاهر کتاب هم همینجور است میشود سنت قطعیه، چون سند کتاب قطعی است که حتماً صدر من الله تبارک و تعالی ...
س: خب میدانم، روی چه متعلقی آخه؟ ببینید؛ تواتر اجمالی ملاکش این است که یکی از اینها صادر شده ...
ج: صادر شده ولو دلالت چی باشد؟
س: حالا؛ ما اگر ...
ج: قطعی نباشد.
س: نه، میدانم. ما اگر بگوییم آنکه صادر شده اصلاً مربوط به باب صلاة شده، خب چه جوری باب وضو از توی آن در بیاوریم آخه؟ با چه بیانی آخه؟ تواتر اجمالی ملاک این است دیگه که ما میدانیم به خلاف تواتر معنوی و تواتر لفظی ولی میدانیم یک کدام از اینها صادر شده، اگر آنکه صادر شده روایتی بود که مربوط به باب صلاة بود، شک در رکعات روایت چهارم است به نظرم، اگر آن بود خب ما چه جوری وضو را ثابت کنیم؟ به چه بیانی؟
ج: به اینجور؛ به حول الله و قوته که فرض این است که از آن روایت ما داریم استصحاب استفاده میکنیم. بعد ...
س: استصحاب؛ آن مورد اگر کسی استفاده کرده باشد ...
ج: آقای عزیز! بنا بر این داریم میگوییم. میگوییم ظهور دارد در آن روایات در حجیت استصحاب مطلقا ...
س: یعنی مضمون؟؟ مشترک همهی روایات همین است.
س: خب بابا آخه ...
ج: اینکه ظهور دارد دیگه، بابا نمیگوید ...، اگر ...
س: میشود سنت قطعیه ؟؟ اول الکلام؟؟
ج: شما سنت قطعیه را چه جور معنا میکنید؟
س: سنت قطعیه یعنی اینکه ما بدانیم که یکی صادر شده و متعلقش مربوط به مقام ؟؟
ج: نه آقای عزیز!
س: نه اینکه مربوط به یک چیز دیگر باشد.
ج: نه آقای عزیز! شما هر کدام از ...، فرض این است. ببینید؛ به این روایات ثلاث زراره برای حجیت استصحاب مطلقا استدلال میشود. به روایت کاشانی و کذا و اینها هم برای حجیت استصحاب مطلقا استدلال میشود. پس بنابراین اگر ظهور این روایات را ما در استصحاب قبول کردیم ...
س: به چه نحوی؟
ج: به نحو عام.
س: خب اگر میشود پس سنت قطعیه نشد دیگه ...
ج: بعد الفراغ داریم بحث میکنیم. یعنی قاعده معارضه است دیگه.
س: خب میدانم، الان شما پس باید اینطور باید بفرمایید که اگر کسی ...
ج: مقام اشکال را فراموش نکنیم. داریم چی بحث میکنیم؟
س: مقام اشکال توی صحیحه أولی بود.
ج: میدانم، حالا داریم چه میگوییم؟ میگوییم این صحیحه أولی را اگر شما اینجوری فرض کردید، اگر تنها صحیحه زراره أولی باشد بله، اصلاً سنت قطعیه نمیشود که، داریم از نظر بحث فقهیاش دارم میگویم که کسی این روایت را در فقه چه جور جواب بدهد؟ در فقه اگر اینجوری جواب بدهد بگوید آقا؛ این روایت مخالفت سنت قطعیه است. چون ما روایات استصحاب؛ ظهور روایات استصحاب را در استصحاب مطلقا قبول کردیم. اگر او را قبول کردیم از نظر سند که تواتر اجمالی دارد. پس بنابراین میشود این روایت مخالف سنت قطعیه؛ چون مخالف سنت قطعیه یعنی مخالف ولو ظهوری که سندش قطعی است.
س: بله، این دلالت لازم نیست قطعی باشد.
ج: دلالت لازم نیست قطعی باشد، خیلی خب! حالا که دلالت قطعی لازم نیست باشد اگر شما میگویید تمام روایات استصحاب چیه؟ دلالتش را قبول میکنید میگویید اطلاق دارد، همه جا را شامل میشود. خب اگر این را قبول کردید، سندش هم که قطعی شد به خاطر تواتر اجمالی پس این روایت میشود مخالف سنت قطعیه ...
س: ما عرضمان این است اما اگر کسی آمد گفت آقا، ما اطلاق را از یکی از روایات برداشت میکنیم. مثلاً من فرض کنم از صحیحه ثالثه برداشت میکنیم. اگر کسی ...
ج: اگر اینجوری بگوید بله، اگر یک روایتش فقط این باشد درست است. اما
س: از بقیه ؟؟
ج: اما فرض این است که بعد الفراغ از اینکه ...
س: بعد از اینکه ...
ج: بله، به آن روایات استدلال میکنیم ولی مطلق، اگر کسی این را پذیرفت، گفت دلالات اینها بر حجیت استصحاب مطلقا تمام است ولو به ظهور، از آن طرف هم آن مطلب را گفت که اینها سنت قطعیه است و یعنی تعارض اجمالی دارد میتواند از این روایت ...، و آن کبری را هم بپذیرد که هر چی مخالف سنت قطعیه هست حجت نیست. دیگه اصلاً تعارض نمیکند، اصلاً حجت نیست. شرط حجیت این است که مخالف سنت قطعیه نباشد. خب دیگه این روایت از حجیت میافتد به خاطر این بیان، با این بیان، با این جهت، خب این تمام شد.
اشکال دومی که هست؛ آن هم اشکال مهمی است این است که خب از مسلّمات عند الاعلام این است که در مواردی که شک سببی و مسببی داشته باشیم اینجا با جریان اصل سببی نوبت به اصل مسببی نمیرسد و اصل مسببی حجت نیست وقتی اصل سببی جاری است. مثلاً لباس متنجسی را با آبی که مشکوک الطهارة و النجاسة هست شستیم. اگر این آب مسبوق به طهارت باشد، میدانیم قبلاً طاهر بوده، حالا شک کردیم متنجس شده یا نه؟ خب اینجا ما یک استصحاب در این مغسول به آن ماء داریم که استصحاب نجاست است. یک استصحابی در آن آب داریم که استصحاب طهارت است. اینجا شک ما در اینکه این مغسول الان پاک است یا پاک نیست منشأش چیه؟ بعد از اینکه شستیم آن را با آن آب؟ منشأش این است که آن آب پاک است یا پاک نیست. اگر آن آب پاک باشد که میدانیم این پاک شده دیگه، اینجا با جریان اصل در سبب، اصل سببی نوبت به استصحاب بقاء نجاست این ثوب مغسول نمیرسد. چون اصل سببی مقدم است بر اصل مسببی، به این معنا مقدم است. یعنی شک را از این ناحیه از بین میبرد دیگه، شک ما در ناحیه مغسول از بین میرود دیگه، ارکان استصحاب اینجا وجود ندارد. خب این یک امر مسلّمی است بین اعلام گفته میشود دیگه، دلیل آن هم روشن است.
حالا گفته میشود در مانحن فیه این شخص که شک دارد وضو دارد یا وضو ندارد ناشی از چی شده؟ اینکه خوابش برده یا نبرده، پس اگر بداند خوابش نبرده که خب میداند وضو دارد. خب با توجه به این امام چهطور استصحاب در مسبب جاری فرموده نه در سبب؟ باید امام علی این قاعده باید چی بفرماید؟ که قبلاً خواب که نبودی استصحاب عدم نوم باید بکنی، «فإنّه علی یقین من عدم نومه و لا ینقض الیقین بالشک» اینجور باید بگوید. نگوید «علی یقین من وضوئه»، این اشکال مهمی است که در مقام آمده، پس بنابراین با توجه به این اشکال اصلاً در صدور اشکال کأنّه میشود که شاید ناقل اشتباه کرده، امام یک چیز دیگه فرموده؛ این یک چیز دیگه دارد نقل میکند. و الا اینکه نمیشود از امام صادر شده باشد. این اشکال مهمی است که در مقام وجود دارد. خب برای تخلص از این اشکال وجوهی بیان شده است.
یک وجه که در کلمات آقاضیاء نقل شده، ظاهراً ظاهر کلامشان بحسب نهایةالافکار این است که از دیگران نقل میکنند و بعد هم ...، و آن این است که این من وضوئه کنایه است از عدم نوم، «فإنّه علی یقین من وضوئه» این کنایه است از عدم نوم؛ پس بنابراین خلاف قاعده نیست. امام هم استصحاب در چی جاری کردند؟ در همان سبب جاری کردند نه در مسبب، خب این بیان خیلی خلاف ظاهر است دیگه؛ یعنی چه جور میشود گفت «علی یقین من وضوئه» یعنی یقین دارد که نوم ندارد؟
س: این صحیحه را دارید الان به تأیل میبرید؟
ج: بله؟
س: اشکال مگر نباید در این روایت ...
ج: نه، تمام شد بحث روایت؛ دوباره اشکال دوم را داریم مطرح میکنیم در صحیحه زراره أولی که این صحیحه زراره أولی این بله، خب اینکه نمیشود ملتزم به آن شد خلاف ظاهر است.
جواب دوم جوابی است که شهید صدر قدس سره دارند و بعض اعلام دیگر که اینها تفصیل میدهند در آن کبری و میفرمایند که در جایی که نتیجه اصل سببی با مسببی یکی است اینجا اصل سببی بر اصل مسببی مقدم است. به هر دوی آن قابل استناد است. اصل سببی بر مسببی در جایی مقدم است که نتیجهاش متفاوت باشد مثل مثالی که زدیم.
س: که نشود ؟؟
ج: بله، استصحاب بقاء طهارت آب این است که این مغسول پاک است. استصحاب نجاست این مغسول قبل از این غسل که نجس بوده؛ الان بعد الغسل استصحاب میکنیم؛ برای اینکه این لباس نجس است. اینجا اصل سببی بر مسببی مقدم است. اما در ما نحن فیه چه استصحاب بکنی بقاء وضو را چه استصحاب بکنی عدم نوم را؛ نتیجهاش باز وضو داشتن است. در مواردی که نتیجه اصل سببی و مسببی واحد باشد اینجا مقدم نیست و این بحثش ان شاءالله خواهد آمد تفصیلاً این بحث خواهد آمد و مبنای شهید صدر قدس سره این است و یکی از ادله علاوه بر ادله یکی هم خود همین روایت است. خود همین روایت میگوید دلیل بر همین مسئله است که امام علیه السلام این را که فرق نمیکند استصحاب وضو را فرموده. علاوه حالا بر بیانات دیگری که در اینجا وجود دارد. خب این جواب هم جواب حَسنی است. اگر مبنا را بپذیریم و این تفصیل را بپذیریم درست است. حالا شیخنا الاستاد دام ظله ایشان میگویند این افتراق افتراق نادرستی است برای اینکه فقط کلامشان را اینجا نقل میکنیم چون بحث تفصیلیاش ان شاءالله خواهد آمد. ایشان میفرماید سرّ اینکه ما میگوییم اصل سببی بر مسببی مقدم است چیه؟ برای اینکه جریان آن اصل شک شما را در ناحیه مسبب از بین میبرد. پس بنابراین ارکان استصحاب وجود ندارد در ناحیه مسبب، وقتی ارکان استصحاب وجود ندارد چه فرقی میکند؟ حالا آثارش یکی باشد یا نباشد. آنجا هم که اثرشان یکی است خب نیست. شکی نیست که شما بخواهی استصحاب بکنی، این مناقشه ایشان است. این مناقشه ایشان در اینجا؛ حالا باید ببینیم بعداً در آن بحثی که خواهد آمد از این مشکله چه جور تخلص شده است؟ ظاهراً دیگه وقت گذشته.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین.