26 مرداد 1402 | 01 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 052

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابا‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ. اللَّهُمَّ کُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ کُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ کَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِیلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْکَرِیمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا صَلَاةً تُکْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِیهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَ السَّلَام».

بحث در مناقشه محقق خوئی قدس سره و بعض اعاظم دیگر راجع به فرمایش محقق نائینی که همان احتمال چهارم باشد بود.

احتمال چهارم این بود که «فإنه على یقین من وضوئه» خودش جزا است و اما نه به عنوان این‌که خبر باشد به عنوان این‌که مأوّل به انشاء باشد. «فإنه على یقین من وضوئه» یعنی «فلیبن علی یقین من وضوئه»، یا «و لیمش علی یقین من وضوئه»، یا و الیترتب آثار یقین به وضوئش را و امثال این عبارات که مختلف هم آقایان فرمودند ولی معالش یک چیز است.

خب اشکال اولی که محقق خوئی فرمودند و محقق امام رضوان الله علیه هم دارند این هست که این جمله اسمیه هست و معهود نیست که جمله اسمیه در مقام طلب به‌کار برده شود. بله، جمله خبریه‌ی فعلیه مثل یعید صلاته یا یسجد سجدتی السهو و امثالل ذلک؛ این چرا، در مقام طلب معهود است و استعمال دارد و فراوان هم هست. اما جمله اسمیه معهود نیست که برای طلب به‌کار برده بشود. «لا فی لغة العرب و لا فی غیرها»؛ که دیروز عرض کردیم امام فرمودند «لا فی لغة العرب و و لا فی غیرها»، توی مصباح الاصول نفرموده و لا فی غیرها ولی توی بعضی تقریرات دیگر دیدیم که ایشان هم فرمودند که در غیر این هم نیست. بله، می‌فرمایند که جمله اسمیه برای انشاء محمول نه طلب محمول؛ برای انشاءش یعنی ایجاد اعتباری او در عالم اعتبار به‌کار برده می‌شود مثل هی طالق، یا انت حرٌّ و امثال این‌ها، یا انت مالک لهذا، مثلاً قاضی می‌گوید انت مالک لهذا، این در این مقام گفته می‌شود اما در مقام بعث و انشاء طلب معهود نیست و به‌کار برده نمی‌شود. این اشکال اول.

اشکال دوم این است که حالا لو فرضنا که جمله اسمیه در این مقام هم یعنی در مقام طلب انشائی هم به‌کار برده می‌شود اما مقام یک خصوصیتی دارد که در این‌جا قابل اراده نیست این. توضیح مطلب این هست که می‌فرمایند که خب در مواردی که ما با جمله خبریه که ظاهرش خبریه هست می‌خواهیم انشاء کنیم حالا چه فعلیه باشد چه اسمیه باشد؛ اگر طلبیه باشد طلب آن ماده‌ای است که در آن جمله مأخوذ است. مثل فلیعید و یا یعید صلاته همان اعاده‌ای که ماده یعید هست. یا «یسجد سجدتی سهو» همان سجده‌ای که ماده این جمله هست. طلب او می‌شود. پس در مقام اگر بخواهد طلب بشود خب آن‌جا چیه؟ «على یقین من وضوئه» در جمله مأخوذ است و ماده‌ای است که این‌جا مأخوذ است. پس بنابراین باید چی بشود؟ باید معنایش این باشد که تحصیل کن، به دست بیاور علی یقین بودن به وضویت را، معنایش این می‌شود و این معنا ندارد این‌جا به تعبیر مصباح الاصول برای خاطر این‌که و لا معنا له لکونه متیقناً بالوضوء علی الفرض، این‌که یقین دارد که وضو داشته، تحصیل حاصل است. مشکوک نیست این‌که بخواهد برود تحصیل کند. یقین به طهارت، به وضو داشتن خودش را، این سه مطلبی است که محقق خوئی قدس سره فرمودند که در حقیقت دوتا اشکال است و یک مطلب هم که خب جمله اسمیه در آن مقامات به‌کار می‌رود.

محقق سیستانی دام ظله بحسب تقریرات بحث ایشان این‌جا چند مطلب را افاده فرمودند.

مطلب اول راجع به جمله اسمیه است. می‌فرمایند جمله اسمیه دارای اصطلاحاتی است که صاحب النحو الوافی گمان می‌کنم این‌ها را احصاء کرده، جمع کرده و بیان کرده، و این مطلبی که محقق خوئی فرموده است در این‌جا با هیچ کدام از آن اصطلاحات موافقت ندارد. حالا ما البته ایشان می‌فرمایند در جعل اصطلاح با ایشان مناقشه‌ای نداریم؛ حالا می‌خواستند یک اصطلاحی برای خودشان داشته باشند این نمی‌شود به آن اشکال کرد حالا.

ایشان می‌فرمایند که خب حالا ما در جمله اسمیه آیا آن است که ابتداء می‌شود جمله به اسم و جمله فعلیه آن است که ابتداء می‌شود جمله به فعل؟ مثلاً یعید صلاته ابتداء شده به فعل پس می‌شود جمله فعلیه، زید قائم چون به اسم ابتداء شده می‌شود جمله اسمیه؟ این‌که این‌جا این‌جا فرموده است که در جُمل اسمیه انشاء طلب معهود نیست مقصود این است؟ یعنی آن‌جایی که به اسم ابتدا بشود جمله؟ قطعاً این مقصود ایشان نیست ایشان می‌فرماید. برای این‌که اگر آمد یک جایی گفت زید یعید صلاته، این‌جا ایشان می‌فرماید که معنایش چیه؟

س: جمله اسمیه است یا نه؟

ج: این‌جا جمله اسمیه است ولی مسلّم این‌جا همان در طلب به کار می‌رود و این‌جا مقصود ایشان نیست. و حال این‌که ظاهر عبارات مثلاً تقریرات مصباح الاصول و مثلاً این‌ها این است که این جمله اسمیه است این و طبق این حرف باید این‌جا در مقام طلب و انشاء به‌کار نرود. و حال این‌که قطعاً مقصود ایشان نیست. بلکه مقصود ایشان چیه از جمله اسمیه در واقع و لبّ؟ مقصود ایشان از جمله اسمیه عبارت است از جایی که با اسم بخواهد آن انشاءِ بشود و جمله فعلیه آن‌جایی که با فعل بخواهد آن انشاءِ بشود. حالا سوآء این‌که بحسب اصطلاح مثلاً یک اصطلاح نحوی یا صرفی این جمله اسمیه باشد یا فعلیه باشد. مثلاً در همین «زید یعید صلاته» که این‌جا الان این جمله اسمیه است یا فعلیه است؟ می‌گوییم فعلیه است. چون با آن چیزی که دارد انشاء طلب می‌شود آن یعید صلاته هست که خبر است در این جمله و این فعل است. یعنی «زید فلیعد صلاته»، ممکن است یک جمله‌ای هم ظاهرش فعلیه باشد ولی نشود. مثلاً می‌گوید «اُحبّ أن یکون زید معیداً لصلاته»، با این معیداً لصلاته می‌خواهد بگویید اعاده کنید. این نمی‌شود ولو این‌که این جمله جمله فعلیه بود اُحبّ، با این فعل ...

س: یعنی اسم و فعل را می‌خواهد بگوید نه جمله اسمیه و جمله فعلیه را ...

ج: آهان بله، پس مقصود از این این است که با اسم نمی‌شود با فعل می‌شود. نه این‌که جمله ما بحسب آن اصطلاح، جمله اسمیه و فعلیه بخواهیم بگوییم.

س: آن اُحبّ چی ایشان می‌فرمایید؟

ج: اُحبّ ...

س: نه، ایشان می‌خواهند بگویند که ...

ج: این فعلیه است دیگه؛ یعنی بحسب آن اصطلاح این جمله با فعل آغاز شده پس می‌شود جمله فعلیه ...

س: اما آن‌که  ...

ج: اما با این‌که جمله فعلیه است نمی‌شود.

س: چون گفته معیداً لصلاته،

ج: چون گفته معیدا لصلاته، یا «اُحبّ أن یکون زیداً قائم».

س: خب امر مگر نمی‌فهیم؟

ج: بله؟

س: مگر از این امر نمی‌فهمید شما؟

ج: نه، نه، امر می‌فهمیم ولی این تداول یعنی ندارد دیگه، این غلط است.

س: که به جای انشاء به‌کار برود ...

ج: به جای انشاء این‌جوری در این مقام انشاء این‌جوری انشاء یعنی معهود نیست و الا ببینید؛ یک بحث این است که اصلاً جمله فعلیه یا اسمیه به آن معنا اصلاً صلاحیت دارد یا ندارد؟ این را نمی‌گویند صلاحیت ندارد. قابل این جهت نیست. می‌گویند معهود نیست، غلط عرفی است. و الا صلاحیت دارد که آقای اصفهانی در تعلیقه، در نهایة الدرایة بیان تصویرش را فرموده، در یکی از تقریرات آقای خوئی هم یکی از آن دوتا در یک جمله‌ یکی از مقررین بیان کرده؛ حالا توی مصباح نیست، توی معمول تقاریر ایشان نیست ولی در یکی از تقاریر ایشان که اخیراً حالا چند ماه پیش که پسر این آقای آشیخ ابوالفضل خوانساری رحمة الله آمد هدیه کرد به من تقریرات بحث پدرش را از آقای خوئی، دیدم ایشان یک اشاره‌ای به آن کرده، یعنی آن حرف چیز، حالا آقای آشیخ ابوالفضل شاگرد آقای محقق اصفهانی هم بوده، شاید حالا او هم توی ذهنش بوده مثلاً که..... آقای اصفهانی دوتا راه بیان کردند برای این. یکی این‌که گاهی مقتضی و مقتضا مقتضی را می‌گویند و کنایه از آن وجود مقضا است. چون وقتی مقتضی موجود باشد، علت موجود باشد قهراً مقتضا موجود است دیگه.

یکی هم این است که گوینده وقتی می‌گوید زید قائم است مثلاً زید قائم، می‌خواهد به او بگوید بایست، می‌گوید یعنی من این‌قدر این مطلب مسلّم است که اصلاً دیگه حاصل است. خب پس بنابراین این‌جا بحث نیست که آیا صلاحیت دارد یا ندارد، بحث این است که این تداول دارد یا ندارد چنین چیزی؟ خب این یک بحث. پس توضیح می‌دهد ایشان بر خلاف مثلاً این تقاریر، ظاهر این تقاریر می‌فرماید مراد سید خوئی قدس سره این است نه آن اصطلاحات کذایی و این‌ها، این یکی.

مطلب دومی که ایشان می‌فرمایند این هست که حالا ببینید؛ بعد از این‌که مراد ایشان معلوم شد از جمله اسمیه یعنی چی، آیا ببینیم تطبیق این مطلب به این «فإنه على یقین من وضوئه» درست است یا درست نیست؟ ایشان می‌فرمایند که «فإنه على یقین من وضوئه» این در صورتی فرمایش ایشان درست است و جمله اسمیه می‌شود به این معنا که آن ما به‌الانشاء می‌شود اسم؟ که شما این ظرف را متعلق به کائنٌ مثلاً بگیرید. «فإنه کائن على یقین من وضوئه»، اما للمحقق نائینی به این‌که به شما برگردد بگوید چرا فعل مستقر نمی‌گیری؟ فعل عام نمی‌گیری به اصطلاح به اصطلاح ادب که یستقر، «فإنه یستقر على یقین من وضوئه». یا «یکون على یقین من وضوئه»، حالا ایشان یستقر فرموده که این فعل عام است. می‌شود ظرف مستقر، که ملا محسن هم؟؟ می‌شود ظرف مستقر. یا این‌که نه، ظرف غیر مستقر باشد؛ یَبنی، «فإنه یَبنی على یقین من وضوئه». تا بشود ظرف لغو، خب چه معیِّنی دارد که شما بگویید آن است و این نمی‌شود؟ خب آقای نائینی می‌فرماید که این «فإنه على یقین من وضوئه» و این اداة و این‌ها هم از آن‌ها چشم‌پوشی می‌شود چون اصلاً گفتیم آن چیزی که مهم است ما به‌الانشاء است نه ما بُدع به‌الجمله، آن ما به‌الانشاء باید ببینیم فعل است یا اسم است؟ خب این ما به‌الانشاء در این‌جا؛ چرا کائنٌ بگویی یا چرا بانٍ بگویی مثلاً؟ خب فعل می‌گوییم. بنابراین این‌ها اشکال به محقق نائینی نمی‌شود. اشکال به محقق نائینی اگر بخواهیم بکنیم چیز دیگری است که بگوییم این «فإنه على یقین من وضوئه» خودش جزا باشد و انشاء، مأوّل به انشاء باشد نه إخبار، این قابل تصویر است و هیچ مشکلی از این جهاتی که شما می‌گویید ندارد. بعد می‌فرماید آن حرف آخری هم که زدند؛ فرمودند که اگر بخواهیم بپذیریم مقام صلاحیت ندارد. خب این در صورتی است که شما چی بگیرید؟ همان کائنٌ بگیرید. ولی اگر یبنی گرفتید، یستقر گرفتید چرا صلاحیت ندارد؟

س: البته آن‌ها ماده را می‌زدند به یقین می‌گفتند مثلاً باید فلیستیقن باشد؟؟

ج: نه دیگه، آن چون ...

س: در جواب باید ببینیم ؟؟

ج: نه، علی یقین، آخه این ...

س: ماده همین کان هست یعنی فلیکن ...

ج: بله دیگه، یا فلیبن مثلاً یا ولیکن ...

س: یعنی تأویل به بناء می‌شود.

ج: اگر یکون باشد یا ولیبن، ولیستقر علی الیقین من وضوئه، این‌جوری می‌شود دیگه، پس بنابراین ...، خب حالا این مطلب ایشان را هم ؟؟ افاده فرموده این‌جا، این یک دقتی است که حالا چون در کلمات معمولاً توجه حالا به این خصوصیت و این مطلب توی کلمات نیست و این امتیازی است که در فرمایش ایشان هست. آن‌ها ظاهراً همین جمله اسمیه همان که توی ذهن می‌آید اولش اسم باشد فلان است اگر اولش فعل باشد این‌جوری کأنه توی ذهن‌ها بوده. می‌فرماید که: «و ما ذکره من الجملة الاسمیة و الفعلیة لیس علی وفق الاصطلاح فإن للجملة الاسمیة و الفعلیة مصطلحات کثیره منها ان المعیار هو صدر الجمله فإن کان صدرها اسما فهی جملة اسمیه و إن کان فعلاً فهی جملة فعلیه مع قطع النظر (البته) عن الحروف الداخلة علی الاسم أو الفعل» یعنی این‌که آن إنّ و آن فلان و آن علی و این‌ها را کار نداشته باشید در هر جایی، «و لیس مراده من الجملة الاسمیه ما ذکر فإنّه إن قیل زید یعید صلاته فهذه الجمله بحسب الاصطلاح جملة اسمیه و لا شک أن سید الخوئی حفظه‌الله یقول بأنها تقع فی مقام انشاء الطلب» این‌جا «زید یعید صلاته»، چون ما به‌الانشاء آن یعید است. «و قد تعرض للمصطلحات فی الجملة الاسمیه صاحب کتاب النحو عند الاصولیین، کتاب النحو عند الاصولیین، من هم دارم حالا، النحو؟ عند اصولیین یک کتابی هست. «و کلامه حفظه‌الله لیس علی وفق أیّ منها» آن اصطلاحاتی که در آن کتاب آمده. «و الفعلیه فی کلامه، و مراده من الجمله الاسمیه و الفعلیه فی کلامه هو أنّه إن کان ما ینشئ به فعلاً فهی فعلیة (حالا) سواء إن کانت الجمله اسمیه (بحسب آن اصطلاح) أم فعلیه بالمعنی المصطلح و إن کان ما ینشئ به اسماً فهی جملة الاسمیه سواء کانت الجمله فعلیه أم اسمیه» به آن معنای مصطلح که مثال زدم. «و نحن لا نستشکل علیه فی الصطلاح الخاصه به الا أن الکلام فی الصغری و أنه ما الدلیل علی أن الجملة الاسمیه» ؟؟ در این‌جا، در این روایت «فکانّه قدّر المتعلق هنا کائن الذی هو فعل عام»؟؟ کائن که فعل عام ؟؟

س: ؟؟ مصدر؟؟ فاعل للفعل؟؟

ج: «و من الممکن أن یجیب المحقق النائینی بأن المقدر هو یستقره أو أن المقدر هو فعل الخاص لا عام و هو یبنی، إن یبنی علی طبق الیقین بالوضوء و هذه المقدارات کلها ممکنه علی ما فی المغنی»  ابن هشام در مغنی گفته همه‌ی این‌ها می‌شود. هم کائنٌ می‌شود هم یستقرٌ می‌شود هم فعل خاص می‌شود، همه‌ی این‌ها. «فما هو الداعی لأن یقدّر کائن و لعل المقدر یستقر أو یبنی».

س: یعنی می‌خواهد بگوید دست ما است چی قرار دادیم؟

ج: بله؟

س: یعنی نقل مشهور ادباء که می‌گوید آقا هر چی خودت خواستی در تقدیر بگیر؟

ج: قهراً این‌ها با سیاق کلام و قرائن حافّه و سیاق کلام هر جایی با آن ...

س: این‌جا را تعیین نکرده ؟؟

ج: نه، ولی خب این‌جا می‌گوید، نائینی می‌فرماید؛ اشکال می‌کند به او، می‌گوید آقا؛ جمله اسمیه نه، می‌گوید مگر من گفتم جمله اسمیه؟ من دارم می‌گویم ...، اتفاقاً شاید ظاهر بگویند در این موارد جمله یعنی فعل مستقر است. یعنی چون خاص کأنه قرینه می‌خواهد و این افعال عموم است. همه جاها؛ یعنی اصل این است که عام است مگر قرینه بر غیر او واقع بشود.

س: نه، کاری به عام و خاص‌شان نداریم. این‌که فعل باشد یا اسم؟

ج: بله.

س: این را الان یعنی همان چیزی که مشهور ادباء می‌گویند که آقا این‌جا معیّه‌ای؟؟نیست هر چی خودت دوست داشتی؟ ایشان هم همین را می‌خواهد بگوید؟

ج: نه، نه.

س: چون ادباء این‌طور می‌گویند. می‌گویند هر چه خواستی در تقدیر بگیر؛ می‌خواهی کائن بگیر می‌خواهی یکون بگیر، ایشان چه می‌فرمایند؟

ج: نه، نه، می‌گوید ایشان ؟؟‌ایشان می‌خواهد بفرماید که محقق نائینی ممکن است بگویید من استظهار می‌کنم که یکون است یا یستقر است یا یبنی است. این‌ها را من استظهار می‌کنم.

س: به چه قرینه‌ای؟ دیگه نفرمودند؟؟

ج: نه، چون یکی از این‌ها است دیگه؛ حالا پس شما اگر می‌خواهید اشکال کنید نیایید بگویید که جمله اسمیه است. بگویید مع القرینه بر این، این‌جوری باید ...

س: بله، ؟؟ اشکال متفاوت باشد.

ج: دارد این را می‌گوید. این چه چیزی است که شما ؟؟ این مطلب اول.

مطلب دوم: که مضافاً الی أن لو ...، باشد. فرمایش آقای خوئی را نقل می‌کنند که فرموده: «مضافاً إلى أنّا لو سلّمنا کونها فی مقام الطلب، لا یستفاد منها وجوب المضی و الجری العملی على طبق الیقین، بل تکون طلباً للمادة أی الیقین بالوضوء، کما أنّ‌ الجملة الفعلیة فی مقام الطلب تکون طلباً للمادة، فان قوله: أعاد أو یعید طلب للاعادة، فیکون قوله علیه السلام فانّه على یقین من وضوئه طلباً للیقین بالوضوء، و لا معنى له، لکونه متیقناً بالوضوء علی الفرض»، می‌فرماید «و هذا الایراد مبنی علی أن یکون المتعلق المقدر فعلاً عامّا و اما اذا قلنا أنه یبنی و امثاله من الفعل الخاص فلا یرد علیه هذا الایراد اذ یکون طلباً للبناء للیقین» وقتی این‌طور شد می‌فرمایند که اگر فعل خاص باشد خب دارد که چی؟ «فإنه على یقین من وضوئه» یعنی «فإنه یبنی على یقین من وضوئه»، خب یبنی علی یعنی تأویل؛ وقتی انشاء شد یعنی «فإنه فالیبن على یقین من وضوئه» بنا باید بگذارد بر آن یقین ...

س: فلیبن ...

ج: فلیبن؛ بله. «فلیبن على یقین من وضوئه» باید بناء بر او بگذارد. خب البته اگر یستقر باشد خب آن نه چون مستقر هست. آن معنا ندارد. اگر یکون باشد «فالیکن على یقین من وضوئه» آن هم معنا ندارد. آن هم چون هست. حرف آقای خوئی در این صورت درست است. اما اگر فعل خاص باشد نه، یبنی؛ خب آن‌که یعنی بناء بگذار دیگه؛ مثل این‌که می‌گویی «اذا شککت بین الثلاث و الاربع فلیبن علی الاربع» مثلاً، بنا گذاشتن یعنی بناء عملی بگذار این نه، بنابراین مرحوم آقای نائینی علی‌القاعده این‌جا برای این‌که این مشکل هم پیش نیاید لابد می‌فرماید که این جمله فعلیه است و آن‌که مقدر است یبنی است یا امثال و اشباه یبنی است فلذا انشاء شده، طلب تحقق آن را از عبد می‌خواهد. که این هم چیزی نیست که حاصل باشد.

س: می‌گوید آثارش را بار کن؛ بناء را بگذار یعنی آثارش را بار کن ...

ج: بله، این هم چیزی نیست که حاصل باشد. یعنی خودت را بناء بر این‌که یقین داری بگذار، مثل آن‌جا که می‌گوید بناء بگذار که چهار رکعت خواندی، بنا بگذار چهار رکعت خواندی چه می‌شود معنایش؟ یعنی تشهد بخوان و نمازت را تمام بکن. این فرمایش محقق سیستانی دام ظله در این‌جا بود که خب کلام مفیدی بود.

مقررین محقق خوئی در این‌جا یک کمی کلمات‌شان مختلف است. در مصباح الاصول همین‌جور است که گفتیم، خواندیم. در دراسات آقای آسید علی شاهرودی رحمة الله آن هم شبیه همین الا یک جای آن که بعد عرض می‌کنم همین است که در مصباح‌الاصول است. اما این مصابیح الاصول مرحوم بحرالعلوم که سابقاً فقط مباحث الفاظش یک جلدش چاپ شده بود، ولی دیگه اخیراً همه‌اش را چاپ کردند که این‌ها؛ ایشان شهید است دیگه، در زمان صدام لعنه الله ایشان یکی از کسانی که مأخوذ شد و شهید کردند ایشان است. ایشان که یکی از خصوصیات این تقریرات ایشان هم این است که هر بحثی را نوشته، مثلاً این‌جا نوشته لیلة الثبت 21 ربیع الثانی 1374، هر بحثی را نوشته که کی، در چه شبی بود. اصول هم مثل این‌که شب‌ها بوده؛ چون همه‌اش لیلة السبت، لیلة ال...،

س: داریم نتیجه می‌گیریم شب‌ها هم بحث باشد خوب است. افاضه به؟؟

ج: اما «ما ذهب الیه شیخنا الاستاد قدس سره من جعل الجزاء نفس قوله فإنه على یقین من وضوئه فلا یمکننا الموافق علیه و لابد من رده بما ذکره الشیخ الانصاری قدس سره من أن الجملة لو أبقیت علی حالها و ظاهرها لما امکننا استفادة الانشاء منها، لأن الجملة الخبریه لا یمکن استفادة الانشاء منها» اما «لو ارید منها المعنی الانشائی کما ارتعی الاستاد قدس سره» که ایشان گفت جمله انشائی است نه إخباری «ای یجب المضیء لا یقین» این‌جوری معنایش باشد «فذلک مختص فی الجملات الفعلیه لو وقعت محمولاً کما یقال زید یأکل أو ینام أو یعود أو أکل أو نام أو عاد ای یجب علی فعل ذلک» دیدی اصلاً جمله اسمیه مثال زده ایشان، «زید یأکل»، می‌گوید باید آن محمول که ما به‌الانشاء که کأنه هست آن باید فعل باشد. و این‌جا آن فعل نیست. یعنی همان معنایی که آقای سیستانی فرمودند کأنه ایشان همان‌جور از درس تلقی کرده؛ ایشان هم و «کما یقال زید یأکل أو ینام أو یعود أو فلان، اما مثل زید قائم نظراً الی معنا یجب العلیه القیام»، این فلا یمکن تسلیمه و محمولنا فی المقام هو الیقین و لا معنی لقوله یجب تحصیل الیقین بناءً علی ارادة المعنی الانشائی اذ هو متیقن بالفعل و یکون تحصیلاً للحاصل؛ ثم لو فرض تحقق الانشاء بمثل الجمل الاسمیه کالتحریر و الطلاق انت حرّ و هذه طالق و هذ وقف الی آخر نظراً الی المحمول فذلک انشاء اطلاق و الاطلاق و الوقت و أما انشاء الطلب فغیر ممکن، فغیر ممکن استفاده من الجمل الاسمیه و المقام من القسم الاخیر». پس این یک تقریر که این‌جوری فرموده، مرحوم آقای آشیخ ابوالفضل خوانساری هم رضوان‌الله علیه که اسم کتابش را گذاشتند البیان المسئول فی تقریرات الاصول، یعنی خود ایشان نگذاشته، فرزندان‌شان گذاشتند. ایشان این‌جوری فرموده: «ثم إن شیخنا الاستاد یعنی از زبان آقای خوئی دارد ذکر می‌کند. «افاد فى المقام ان الجزاء لیس محذوفاً بل نفس قوله فإنه علی یقین من وضوئه هو الجزاء و هذا ما لا یمکن المساعد علیه و ذلک لان هذه الجمله إما أن یکون فی مقام الإخبار أو فی مقام الانشاء فإن کان الاول (که مقام إخبار باشد) فلا یرتبط الجزاء بالشرط» که آن را توضیح می‌دهند که قبلاً بحث شده؛ و إن کان الثانی که انشاء باشد. «فإن کان المراد انشاء حکم فی المقام و هو البناء علی الیقین السابق» که این‌جا بناء علی یقین سابق است. یبنی کردند و در تقدیر گرفتند. «نظیر قوله علیه السلام یعید الصلاة ای تجب الاعاده فمعناه أنه یجب أن یکون متیقناً بالطهارة أو یرتب آثار الیقین ایضاً، فایضا لا یصح»، اگر انشاء هم باشد فایضا لا یصح؛ اما اولاً فلان الجملة الخبریه و إن کان تستعمل فی مقام الانشاء الا أن هذا الاستعمال مختص بموردین الاول: الجملة الفعلیه بمعنی ان تکون مبدوةً بالفعل مثل یعید أو لا یعید؟ أو یکون احد رکنی الجمله فعلا» حالا این این‌جوری تفسیر ...، «احد رکنی الجمله» حالا «زید یعید» خب زید مبتدا، یعید خبرش، پس یکی از دو رکن جمله خبر است دیگه، پس یعید الان این‌جا این می‌شود جمله فعلیه، این می‌شود. پس طبق مصباح الاصول، طبق دراسات زید یعید نمی‌شود چون جمله اسمیه است. طبق آن‌چه که مصابیح فرمود یا ایشان دارد می‌فرماید چرا، «أو یکون احد رکنی الجمله فعلاً. و الثانی فی ما اذا کان نفس المنشئ غالباً للمادة المنقاد الی المکلف کقوله هذا ملکٌ لک أو فلان طالق و اما فی مثل غیر الموردین فلم یَرد یا فلم یُرد استعمال فصیح و لا غیره فی الاستعمال الجملة الاسمیه فی مقام الانشاء کما یقال زید قائم و یرید بهذا انشاء وجوب القیام لزید أو زید ذاهب الی غیره (از مثال‌ها) و ثانیاً علی فرض التسلیم لا معنا فی الانشاء فی المقام فإن قوله فإنه علی یقین معناه أنه اطلب منک الیقین بالوضوء و الحال أنه حاصل و غیر مشکوکٍ فیه». البته این‌ها مال یک دوره ظاهراً نباشند مخصوصاً مال آقای آشیخ ابوالفضل که و هم چنین آقای صافی، آقای صافی اصفهان که الهدایه را دارند ایشان. حالا خوب است این‌جا من عبارات مقررین معظم ایشان را هم بخوانم.

خب یکی از تقریرات‌های ایشان که قبل از مصباح الاصول و این‌ها هم رائج بود. مبانی الاستنباط مرحوم آقا کوکبی رحمة الله علیه بود که مرحوم آقای حائری هم می‌گویند فی تقریرات باغ میشه‌ای، چون ایشان کوکبی الباغ میشه‌ای بود آقای ...، اول تقریری که از آقای خوئی چاپ شد در این استصحاب و این‌ها مال آقای کوکبی بود. «و أما استعمالها فى مقام طلب المحمول فهو غیر معهود فى اللغة العربیة و غیرها. (که این) فلا یصح أن یقال زید معید صلاته فی مقام طلب الاعادة، على أنه لو صح ذلک، لم یصح فى المقام، فانه حینئذ لا بد من تقدیر کلمة ماضٍ و نحوها»، «فإنه علی یقین یعنی فإنه ماض علی یقین» مثلاً ماض در تقدیر بگیریم «و إلا فلا یمکن تعلق الطلب بنفس الکون على الیقین». چون هست. این مال مبانی الاستنباط صفحه 17 بود.

در دراسات این‌جور فرموده: «انّ الجملة الخبریة إنما تستعمل فی إنشاء طلب المادة المتحققة فیها، (در آن جمله) فینشأ وجوب الإعادة بقول: یعید صلاته، أو أعاد الصلاة. و علیه یلزم أن یکون المنشأ بقوله فانه على یقین من وضوئه طلب الیقین بالوضوء، لا المضی على الیقین السابق، إذ لم یذکر فیه عنوان المضی على الیقین و لا البناء علیه، و هذا کما ترى» نگفته چون تحصیل حاصل است. «و هذا کما تری» این‌جوری است.

در تقریرات دیگر ایشان که مال آقای ایروانی است پدر همین آقای ایراوانی که الان هستند در نجف اشرف و قبلاً هم قم بودند. ایشان هم یک کتابی دارد، تقریرات ایشان هم غایة المعمول؛ خیلی یکی از خصوصیاتش این است که مختصر و گویا است. فرموده «و إن قصد بها الانشاء فالجملة الخبریة التی تستعمل فی الانشاء هی یعید و یغتسل و اشباهها مما هو فعل مضارع أو جملة اسمیه کهی طالق و هو حرّ و الاخیر لا یستعمل فی طلب الشیء» اخیر که یعنی همین هی طالق، جمله اسمیه‌ای که «و انما الاوله ما المستعمل فی الطلب و بالجمله ان قوله فإنه علی یقین جملة اسمیه ابتدائیه و لم نعهد وقوعها فی طلب الشیء و علی تقدیر التنزل فطلب فی مثلها إنما یتعلق بالمحمول و مادته و المحمول هنا الیقین و هو حاصل» این‌که حاصل است.

و آخرین عبارت هم عبارت مرحوم آقای صافی در هدایه است که فرموده: «ثمّ لو سلّمت صحّة الاستعمال، فلا یصحّ فی المقام، إذ لازمه طلب الکون على الیقین من الوضوء، و أین هذا من طلب المضیّ على الیقین، الّذی هو المدّعى»؟ این جوری فرموده «أین هذا من طلب المضیّ على الیقین، الّذی هو المدّعى»؟ نه، این معنایش این است که علی این باش؛ معنایش آن نمی‌شود. خب این تفاوتی که بالاخره آدم می‌بیند که بالاخره مقررین اختلاف در برداشت و تلقی هم تقریباً یک مقداری این را دارند.

نقل شده که شیخ اعظم قدس سره دیدند اشکال به حرف‌های‌شان می‌‌شود و این‌ها و هیچ ربطی این اشکال‌ها به حرفش ندارد. درس را تعطیل کرد. نیامد دیگه درس، مثلاً حالا دو سه روز شاید درس تشریف نیاورد. مرحوم آمیرزا حسن شیرازی و میرزا حبیب‌الله رشتی و این آمدند تلامذه ایشان؛ رفتند خدمتش که چرا درس تشریف نمی‌آورید؟ مریض هستید؟ چیه؟ فرمود من دیدم که به حرف‌های من اشکالاتی می‌کنند که ربطی به حرف من ندارد. گفتم نکند اشکال‌های من هم که می‌کنم به اصحاب؟؟ همین‌جور، ربطی به حرف آن‌ها نداشته باشد. ما درست نفهمیدیم هنوز، آن‌ها یک جوابی دادند شیخ قانع شد و تشریف آورد درس، گفتند آقا؛ توی درس شما این‌هایی که نشستند عده‌ای از این‌ها مجتهد هستند، صاحب نظر هستند، دقیق هستند، اگر شما خلاف معنا کنید؟؟ جلوی شما می‌ایستند، اشکال می‌کنند. این‌ها که به شما اشکال می‌کنند خب جلوی کسی نگفتند خب به گوش شما رسیده؟؟ یا توی درس مثلاً اشکال می‌کنند و این‌‌ها. ولی شما که به اصحاب اشکال می‌کنید آن‌ها آدم‌هایی آن‌جا نشستند که اگر شما ...، شیخ گفتند این درست است. قبول کردند و درس تشریف آوردند. خب این ...

آخرین جمله‌ای که عرض می‌کنیم این است که خب این‌جا خدمت محقق خوئی یک جمله می‌شود طبق تمام این تقاریر عرض کرد. و آن این است که همان‌جور که خودشان فرمودند با جمله اسمیه حالا به همان معنایی که حالا ما به‌الانشاء مقصود باشد می‌شود انشاء کرد. أنت حرٌّ درست است، هی طالق درست است، هذا العرض وقف درست است و هکذا. خب این‌جا هم «فإنه على یقین» یعنی این‌که شما می‌فرمایید این تحصیل حاصل است اگر طلب باشد درست است. اما اگر آن معنا باشد یعنی تو در این ظرفی که قبلاً یقین داشتی الان شاکّ هستی تو بر یقین هستی تعبداً، تو بر یقین هستی تعبداً ...

س: چون می‌شود معنای دوم ...

ج: بله، می‌شود ...، چه‌طور ایشان غفلت از این کردند و با این‌که توجه دارند؟؟ این را تعلیم می‌دهند که بله، به این شکل می‌شود ...

س: أنت طالق ...

ج: خب همین‌جا یا باید این را بفرمایند دفع کنند و یا این‌که خب باید قبول کنند دیگه؛ این‌جوری می‌شود.

س: حالا غیر از آن دو معنای اول که آقای سیستانی فرمودند آن را قبول می‌کنید شما؟

ج: بله؟

س: اگر ما بگیریم آن ظرف ما ظرف خاص است؛ به معنای فلیبن باشد آن‌وقت شما قبول می‌کنید؟

ج: آره دیگه؛ چه اشکالی دارد؟

س: نه، می‌خواهم ببینم که حتی اگر و لیبن باشد، إنه ل یبن مثلاً در تقدیر بگیریم ...

ج: نه، اشکال‌های دیگر ببینید ...

س: نه، می‌خواهم این را عرض کنم. باز هم خلاف ظاهر است. باز هم این تعاهد ندارد.

ج: چی ندارد؟

س: تداول ندارد، معهود نیست ...

ج: چرا دیگه، آن را که دارد.

س: نه، نه، ببینید؛ این صحبت در این است، می‌گویید، یک وقت هست می‌گویید می‌شود یا نه؟ می‌گوییم بله، می‌شود. یک وقت هست صحبت سر ظهور اولیه و بدویه‌ای که می‌خواهیم با آن احتجاج بکنیم است. یعنی ممکن است آقای خوئی به آقای سیستانی بگوید که بابا؛ اصلاً چنین جمله‌ای از آن چنین ظهوری اصطیاد نمی‌شود.

ج: نه، ببینید عرض کردم. ببینید؛ یک حرف این است که بگویید که نمی‌شود، غلط است، درست نیست؛ این نه ...

س: آقای سیستانی می‌گوید می‌شود.

ج: می‌شود بله.

س: آقای خوئی جواب داده اگر هم می‌شود تداول ندارد که ظهورساز باشد.

ج: بله، ولی چی هست؟ ولی این‌جا کسی ممکن است بگوید که ما این را قبول نداریم که اصلاً فإنه خودش جزا باشد به این نحوها، چرا؟ برای این‌که ممکن است بگوید که از این جمله می‌فهمیم که امام علیه السلام می‌خواهند قیاس تشکیل بدهند. می‌خواهند این صغری است که می‌گویند تو که یقین داشتی «کائن علی یقین من وضوئه» این رجل «کائن علی یقین من وضوئه»، تا این چی بشود؟ این صغری بشود برای این‌که آن کبری را به او بچسبانند.

س: این جزا را کلش می‌خواهید قرار بدهید؟

ج: آره، حالا بعداً ...

س: این‌جا هیچ، این اشکال بر کل تقاریب این فرمایش وارد است.

ج: خب بله ...

س: این را نمی‌خواهم عمل کنم.

ج: خب پس بنابراین کسی استظهار می‌کند دیگه، می‌گوید این درست نیست.   

س: نه، نه، این‌که بله، این را هم قبول داریم. ما می‌خواهیم بگوییم حتی خود این جمله «إنه علی یقین» هم ...

و صلی‌الله علی محمد و آله‌الطاهرین.

Parameter:18863!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 2
تعداد بازدید روز : 173
تعداد بازدید دیروز :573
تعداد بازدید ماه جاری : 5969
تعداد کل بازدید کنندگان : 794270