19 مرداد 1402 | 24 محرم 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 029

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

مناقشه دیگری که بر استظهار این‌که مراد سائل و زراره این بوده است که آیا خفقه و خفقتان جزء صوم ناقض هست یا نه بعد از آن‌که می‌دانسته است که عرفاً و لغتاً بر او نوم صادق است؟ که این إختاره محقق خراسانی و محقق حائری و آقای آقاضیاء و آقای اصفهانی و آقای آسید ابوالحسن و بزرگانی از این قبیل.

مناقشه دوم این هست که خفقه فرموده شده است همان سِنة هست. از بعض عبارات معجم الوسیط هم در لغت استفاده می‌شود. سنة هم از ماده وَسَن گرفته شده و آن تاء (ة) بدل آن واو است که حذف شده، مثل وَعَد که عِده می‌شود وَسَنَ هم سنة می‌شود. در لغت بخواهید ماده سنة را ببینید در ماده وسن باید نگاه کنید. و سنة خواب نیست، نوم نیست، کما یشهد به قوله تعالی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» (بقره/255) سنة یک رخوت و فتوری است که قبل از خواب برای انسان پیدا می‌شود. یک مقداری از هوش و حواس و توجه، کم می‌شود اما خواب نیست هنوز. خفقه هم گفتند که همان است. بنابراین وقتی می‌گوید «الرجل ینام»، این نوم هم این‌جا به همان قرینه‌ای که «أ یوجب الخفقة و الخفقتان» مثل این‌که بگوید مثلاً «الرجل یسن»، «الرجل ینام و هو مثلاً علی سنة»، ‌خب این همان علی سنة قرینه است بر این‌که این ینام بنحو من المسامحة و المجاز دارد استعمال می‌شود. این‌جا اصالة الحقیقه بعد از احتفاف به این قرینه جا ندارد که بگوییم ظاهر آن نوم حقیقی و نوم واقعی است. این یا به معنای، یعنی مجازی است که به مبررات مختلف گفته می‌شود. مثل این‌که کسی توی رختخواب می‌رود دراز می‌کشد می‌گوید حرف نزنید من خوابیدم. این خوابیدم که هنوز خواب نرفتی که، یعنی دیگه دراز کشیدم مهیای خواب شدم دیگه مثلاً حرف نزنید، سروصدا نکنید. به خاطر اِشراف و این‌که دیگه در آستانه خواب رفتن هست این یکی از مبررات استعمال است دیگه، ؟؟؟ به این جهت هم استعمال می‌شود. یا این‌که حالا اِشراب شده باشد در او ماده اراده مثلاً که همان‌طور که «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاة» (مائده/6) یعنی أردتم الصلاة، یا اذا دفنتم موتاکم مثلاً فاغسلوهم، یعنی اذا اردتم دفنهم دیگه، نه وقتی دفن کردید تازه غسل‌شان بدهید. این‌جا هم پس می‌گوید «الرجل ینام أ یوجب الخفقة و الخفقتان» این ینام به قرینه او معنایش نوم واقعی نیست. پس حالا سؤالش این است. قهراً این استظهار محقق خراسانی و این اعاظم احراز نمی‌شود. اگر احراز عدم نگوییم احراز نمی‌شود که بگوییم این است با توجه به این؛ حتی اگر جازم هم نشویم به این‌که خفقه معنایش مرادف با سنة هست ولی احتمالش داده بشود به خاطر کلماتی که هست و فرمایشاتی که فرموده شده در لغت و غیرلغت و احتمال، این احتمالٌ قویٌ حداقل؛ بنابراین نمی‌توانیم بگوییم ینام و این‌که بعد هم امام سلام الله علیه تفصیل دادند و وارد بحث نوم شدند این هم این‌جور نیست که قرینه باشد برای این‌که این ینام که گفته حتماً نوم مقصود است. بلکه چون همین سنة و خفقه و نعاس و نعاس هم، سنة به معنی نعاس هم گفتند دیگه، نعاس باز همان فتوری است که حاصل می‌شود. این به خاطر این است که آن نوم واقعی مستعقب بر این است که نوم‌های مقطعی عارض می‌شود بعد آن نوم سراسری و مستوعب که نوم واقعی است پیدا می‌شود.

س: نوم به قول مطلق است.

ج: آره، که می‌شود گفت «نام الرجل». چون نوم دو جور استعمال می‌شود. گاهی به تک‌تک اعضاء ممکن است نسبت داده بشود. مثلاً می‌گوید دستم خواب رفت. دستم خواب، خودم خواب نیستم دستم خواب رفته، مثلاً کسی روی پهلو خوابیده روی دستش، دستش بی‌حس می‌شود می‌گوید دستم خواب رفته، انگشت‌هایم خواب رفته، این توی فارسی هم متعارف است دیگه. حضرت بعد می‌گویند «قد ینام العین» این‌جا چون به عین نسبت داده می‌شود نمی‌گویند نام الرجل، نام الشخص، نام العین و مثلاً نام الاذن، این‌ها، این استعمالات به خاطر مقطعی است و الا منافات...، وقتی که نام القلب شد یا نام الاذن شد که طریق به نوم قلب است که قلب سلطان اعضاء است و اعضاء احساسات‌شان، حس‌شان به واسطه قلب درک می‌شود دیگه، آن وقتی که قلب درحقیقت خواب برود و در اثر او این حالت مستولی بر کل اعضاء و جوارح انسان می‌شود آن‌وقت درست است بگوییم که علی الاطلاق بگوییم نام، و الا نوم را باید نسبت بدهیم به عضوها ...

س: نوم‌های نسبی است. مقطعی چرا فرمودید؟

ج: بله؟

س: چرا فرمودید نوم‌های مقطعی؟‌

ج: مقطع یعنی ...

س: نسبی منظورتان بوده؟ ینی نوم‌هایی که نسبت‌شان ؟؟

ج: نه، یعنی مقصود من عضو عضو، قطعه قطعه، جابه‌جا، این‌جوری. پس بنابراین این‌که بعد امام علیه السلام وارد بحث این می‌شوند می‌خواهند این مطلب را توضیح بدهند که درست است در حال سنة یا در حال خفقه یا در حال نعاس نوم العین ممکن است حاصل بشود ولی این نوم الانسان نیست، نوم الشخص نیست. نومی است که اضافه می‌شود به یک جارحه خاصه، آن‌وقت آن که ناقض است که در روایات هم گفته شده و این است شارع گفته نوم، یعنی نوم مطلق فرموده نه نوم مضاف به یک حاسّه‌ای، به یک عضوی، امام علیه السلام بعد که این را می‌فرماید.... بنابراین این دوتا قرینه‌ای که مرحوم آقای آخوند استشهاد به آن فرمود که این باید بگوییم این نام یعنی واقعاً نام، نام الرجل و بنابراین از نظر مفهومی برای زراره روشن بوده ولی نمی‌دانسته مطلق مقصود است و این جزء نوم ناقض هست یا نیست؟ این دو قرینه هم نمی‌تواند قرینیة داشته باشد بر فرمایش ایشان، اما اولاً به خاطر این‌که گفتیم خفقه و خفقتان چون این نام الرجل در کنار سؤال «أ یوجب الخفقة و الخفقتان» قرار گرفته و وقتی خفقه و خفقتان را گفتیم به معنای سنة هست حتماً یا احتمالاً و سنة و خفقه هم غیر از نوم شد به شهادت «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»، پس بنابراین چون محفوف به قرینه است چنین ظهوری پیدا نمی‌کند و قابلیّت این را دارد که به معنای همان معنای مجازی و مسامحی باشد یعنی دراز کشیده، خوابیده، مهیای خوابیدن شده یا اراده آن کرده. و تفصیل امام علیه السلام هم راجع به نوم؛ آن هم باز همین‌جوراست. چون نوم‌ها را اضافه کرده حضرت به اعضاء و فرق است بین وقتی می‌گوییم نوم العین، نوم الکذا یا نوم الید که گفته بود دستم خواب رفته فلان، این حضرت می‌خواهد حالا توضیح بدهد که این خفقه‌ای که شما می‌گویی سنة خب فوقش این است که نوم مثلاً یکی از جوارح؛ نوم چشم است مثلاً، و کما این‌که در لغت هم هست. اگر نگاه کنید بعضی‌ها گفتند سنة همان چشم به خواب می‌رود. بعضی‌ها چیزهای دیگر هم گفتند. مثلاً هنوز فتوری است که هنوز هیچی نمی‌شود. بعضی گفتند سر یک حالت سستی پیدا می‌کند. علی ای حال پس بنابراین نمی‌شود به این قرائنی که گفته شد اکتفا کرد برای استظهار و بگوییم ترددی در کلامش نیست یا نشنیده یا این را حتماً استظهار بکنید این را، این هم مناقشه ثانی.

مناقشه ثالثه: مناقشه‌ای است که از مرحوم محقق آقای آشیخ ابراهیم یزدی مقرر بحث سید یزدی قدس سرهما استفاده می‌شود. و آن این است که شما آمدید فرمودید که مثلاً در آن استدلال محقق اصفهانی گفتید همه‌ی احتمالات غیرظاهر است، باطل است پس یتعین در آن. یا آقای آخوند فرمودند زراره می‌دانسته که این معنای خفقه و خفقتان، معنای نوم چیه از نظر لغوی و عرفی، می‌خواسته ببیند جزء نوم ناقض هست یا نه؟ یا مرحوم آقای شاهرودی نقل کردیم از ایشان که مثل زراره نمی‌آید از معنا و مفهوم لغوی و عرفی یک واژه‌ای و نوم را از امام بخواهد سؤال کند یا خفقه را بخواهد سؤال کند. ایشان می‌فرمایند که اتفاقاً ظاهر همین است و سؤال این‌که گفته که آقای اصفهانی فرمود که امام مرجع شریعت است نه مرجع لغت که بروند لغت سؤال کنند. احکام الهی را سؤال می‌کنند، معارف دینی را سؤال می‌کنند، آموزه‌های دینی را سؤال می‌کنند. ایشان می‌فرمایند که «الأظهر أنّ السؤال عن أنّ الخفقة هل هی من أفراد النوم أم لا»، می‌خواهد بگوید از افراد نوم هست یا نه؟ این را دارد سؤال می‌کند نه نوم ناقض ها! همین نوم لغوی و عرفی «فإن قیل إنّ تشخیص الموضوعات العرفیة فی الشبهات المصداقیة لیس من وظیفة الإمام (علیه السلام) فلا ینبغی أن یسأل عنه، قلنا نعم (ولی و) مع ذلک قد یسأل الإمام علیه السلام عن بعض الموضوعات الخفیة و یرشد الإمام علیه السلام إلى بعض الموازین التی یتمیّز بها صدق مفهوم الموضوع على المشکوک فیه»، شده، هست، حالا مواردی را مثال می‌زنیم. که از امام همان معنای عرفی و لغوی سؤال شده و امام هم یک ضابطه بیان کردند برای این‌که با او بتوانیم مصادیقی که مورد شک است تشخیص بدهیم. مثلاً «کما سئل عن المنی و اجیب بأوصافه الغالبیة» که مثلاً با دفق باشد، نمی‌دانم فتور بدن همراهش باشد، نمی‌دانم مع الشهوة باشد و چیزهایی که در رساله‌ها هم هست. سؤال می‌کنند که این نمی‌دانیم منی هست یا نیست؟ حضرت یک علائمی را ذکر می‌کنند و با این‌که این موضوع خارجی است و تشخیص موضوع خارجی است.

س: این‌جا اصلاً منی ناقض معنی ندارد.

ج: بله و دو جور منی هم نداریم دیگه، ناقض و غیرناقض ندارد. یا این‌که «و مثله کثیر» یا مثلاً شاید مثلاً خون حیض، خب یک علائمی، معنایی، این‌ها برای چیه؟ برای این‌که یک مقداری موضوع مبهم است، یک خصوصیاتش مبهم است سؤال کردند. و الا حضرت می‌فرماید به من چه؟ من حکم حیض را برای شما گفتم. حالا فهمیدی هست، نفهمیدی خب با قواعد شک در موضوع عمل کن. من این را توضیح دادم. هم آمدند سؤال کردند و توضیح دادند. یا این‌که «کما سئل عن الحیوان المتولّد بین الشاة و الکلب أنّه شاة أو کلب» همین را سؤال کردند. که گاهی مثلاً در اثر آمیزشی که مثلاً پیدا شده بین کلب و شاة، یک حیوانی متولد شده در اثر این که یک خرده شباهت به کلب دارد یک خرده شباهت به شاة دارد، گوسفند دارد، آمدند سؤال کردند. خب این هم موضوع خارجی است که آیا این مصداق آن می‌شود؟ مصداق شاة می‌شود یا مصداق کلب می‌شود؟ «و اجیب بتمیّزه بخواصّ الشاة أو الکلب» جواب حضرت دادند که ببینید خواص کلب در او هست یا خواص شاة در او هست؟ خب این پس این‌جا هم همین‌جور است. این هم مثل آن سؤال‌ها است. پس حالا سید استظهار فرمود؛ یعنی این آقا نه سید، این محقق بزرگوار آقای آشیخ ابراهیم نجفی؛ من به‌خصوص اسم ایشان را می‌برم چون واقعاً مرد محقق است. این کتاب معلوم می‌شود مرد محققی است و دقیق است، خوب دریافت کرده حرف‌های سید را و خوب تقریر فرموده؛ گاهی هم یک حواشی‌ای ایشان دارند و حالا این کتاب چون اخیراً چاپ شده نام مبارک ایشان هم در حوزه‌ها و درس‌ها کمتر برده شده یا برده نمی‌شده؛ خب حق ایشان رضوان‌الله علیه؛ این‌ها به قول مرحوم آقای حائری بزرگانی، علمایی که در حد مراجع بودند و لکن در کمال تسلیم دیگه از آن بزرگی که رساله داد و مثلاً مرجعیت داشت و از او تبلیغ می‌کردند مسائل او را می‌گفتند خودشان دیگه در کمال تسلیم کارهای دیگر روحانیت و وظائف را انجام می‌دادند. حالا این‌ها همین‌جور بودند واقعاً؛ ملا و ماهر و ورزیده اما.... خب ایشان حالا استظهار فرموده، فرموده ظاهر این است که «أ یوجب الخفقة و الخفقتان علیه الوضوء» ما استظهار را نمی‌فهمیم وجهی داشته باشد که بگوییم ظهور در این دارد. ولی محتمل هست. و این قرینه که آقای آشیخ محمد حسین رضوان الله علیه یا آقای شاهرودی می‌گفتند امام مرجع آن‌ها از این چیزها سؤال نمی‌شود این این‌جور نیست که به‌طور کلی، بعد هم این‌که شواهد و قرائن داریم که سؤال شده و یک جاهایی هم هست که جای سؤال هم دارد که از امام آدم سؤال بکند. وقتی امام خب همه چیز این‌ها معلوم بوده برای آن‌ها که فوق‌العادگی ...، حالا اگر به امامت و علم غیب هم ...، ولی معلوم بوده که این‌ها ...، آن‌وقت توی لغت محل کلام است، توی خود عرف گاهی محل کلام است، چی است، خب البته می‌رود سؤال می‌کند دیگه، حالا ما خودمان الان خودمان فرض کنید که در زمان ائمه علیهم السلام بودیم هی به لغت مراجعه می‌کردیم گیر می‌کردیم، نمی‌رفتیم بپرسیم؟ خب چه عیب دارد بپرسیم. نه، مقام او شامخ است نباید انسان ...، نه؛ یک چیز عادی‌ای است.

س: ولو ربطی به شارعیت هم نداشته باشد.

ج: نداشته باشد. بالاخره او که دو حیث دارد. هم انسانٌ مطلعٌ هم شارعٌ، از حیث انسانٌ مطلعٌ سؤال می‌کند. همیشه که ...، یعنی فقط این‌جور نیست که حیث شارعیت داشته باشد حیث‌های دیگر نداشته باشد. فلذا است که سؤالاتی که راجع به امراض کردند و دوای آن‌ها یا حضرات فرمودند که بالاخره روایات فراوانی در این باب هست. حالا بعضی از آن‌ها سندش درست است؟ درست نیست؟ آن‌ها حرف‌های دیگر است خب؛ ولی مثل جاهای دیگر، بالاخره علم اجمالی داریم که فرمودند چون این حجم از روایات که نمی‌شود گفت همه‌اش جعلی است، بستند به امام. بنابراین این‌طور نیست که آن‌ها فقط در مقام شارعیت و احکام شرعیّه و معارف الهیه و این‌ها فقط صحبت بفرمایند. آن منصبی است از مناصب آن‌ها که البته آن منصب اولی آن‌ها و...، ولی آن‌ها انسان‌های عالم دانشمند واقف به امور؛ چرا دیگه؛ سؤال می‌کنند. چه اشکالی دارد؟

س: فرمایش ایشان را شما در حد احتمال قبول کردید.

ج: بله، می‌گوییم احتمال است فلذا ...

س: جواب استدلال‌شان را چه می‌دهید که می‌گویید احتمال است؟

ج: بله؟

س: یعنی درواقع جواب استدلال‌شان را چی ؟؟ تقلیل می‌دهید به احتمال؟

ج: برای این‌که لعل ...، خب می‌دانسته شاید هم، سؤالش این نیست. فقط از حکم دارد سؤال می‌کند. «أ یوجب الخفقة و الخفقتان» می‌داند که جزء نوم هست؛ یعنی داریم دفاع می‌کنیم از فرمایش آقای....، به این معنا که با این نمی‌شود رد کرد حرف آقای آخوند را با این ...

س: ثمره هم دارد حاج آقا؟

ج: بله؟

س: تعیُّن به معنای اول یا تعیُّن به معنای دوم ؟؟

ج: بله، بله، یعنی این‌که آیا مربوط به استصحاب می‌شود یا نه؟

س: نه، آن‌که در هر حالت نمی‌شود.

ج: نه، چرا، چرا، حالا می‌گوییم.

س: فرمودید فقط ؟؟ اماریت است؟؟

ج: جزء بعضی‌هایش حالا ...

س: کدام می‌شود؟

ج: حالا عرض می‌کنم. پس این هم وجهی برای استظهار نیست که بگوییم ظاهر این است که از مفهوم لغوی و عرفی دارد سؤال می‌کند. ولی احتمالش هست و این وجوهی که برای رد این احتمال گفتند این وجوه قانع کننده نیست.

مناقشه بعد که مناقشه چهارم می‌شود مثل این‌که؛ چون مناقشه‌ای که دیروز گفتیم که با ادبیات عرب سازگار نیست که آن بحث شد. مناقشه دوم آن بود که امروز اول گفتیم. مناقشه سوم این فرمایش آقای آشیخ ابراهیم بود. مناقشه چهار.

مناقشه چهارم فرمایش سید است. و آن این است که ایشان کأنّه استظهار فرموده که این از اماریّت دارد سؤال می‌کند. یعنی مفهوم نوم را می‌داند، نوم ناقض را هم می‌داند، همه این‌ها برای زراره روشن است. فقط حالا سؤالش این است که آیا خفقه و خفقتان می‌تواند اماره باشد چون معمولاً نزدیک این‌که آدم می‌خواهد خوابش ببرد در همان وقت‌ها این پیش می‌آید. می‌شود این را اماره قرار داد به این‌که این خواب رفته؟ کما این‌که سؤال بعدی هم این است که اگر کنارش یک چیزی تکان می‌خورد، حرکت می‌کند و نمی‌فهمد آیا این اماره است بر این‌که خواب رفته یا نه؟

س: یعنی معنای لغوی هم می‌دانم، می‌دانم غیر هم هستند این‌ها؟

ج: یا می‌دانم همان است، معنای لغوی را می‌دانم ولی نوم ناقض می‌دانم، نوم ناقض ...

س: فقط نوم است. این‌ها نیست.

ج: بله؟

س: با این‌ها نیست، اگر اماره باشد ؟؟

ج: نه، نوم را می‌دانم شامل این نمی‌شود.

س: همین دیگه ...

ج: نوم را می‌دانم چون معنای لغوی‌ نوم را می‌دانم، معنای خفقه هم می‌دانم و می‌دانم نوم شامل این نمی‌شود.

س: خود خفقه هم ذاتاً ناقض نیست.

ج: بله، آن هم حتی می‌دانم. می‌خواهم بدانم اماره هست یا اماره نیست؟ و این نشانه او هست یا نیست؟

س: این به درد چه کسی می‌خورد این سؤال؟

ج: بله؟

س: آدم که دارد می‌خوابد، مثلاً «فإن حرّک فی جنبه شی‏ء» مگر من مثلاً در آن حالت ؟؟

ج: آره، یک دفعه گفتند بلند شوید.

س: نه، نه، ...

ج: شما گرفتار نشدی؟ داری می‌خوابی یک دفعه زنگ می‌زند می‌گوید آقا؛ یک استخاره الان لازم دارم. خب می‌خواهی بلند شوی قرآن را ...

س: نه، عرضم این است حاج آقا «فإن حرّک فی جنبه شی‏ء» ؟؟

ج: برای من شاید خیلی... همین الان یک چیزی پیش آمده استخاره لازم دارد.

س: آن و ما یعلم است، و ما لا یعلم می‌گویم به چه درد می‌خورد؟ ؟؟

ج: نه، می‌گویی آخه به چه دردش می‌خورد؟ وضو داشته باشم به دردش می‌خورد دیگه.

س: نه، عرضم این است که «فإن حرّک فی جنبه شی‏ء و هو لا یعلم»، احراز این حالت را شخص ثالث می‌تواند بکند.

ج: نه، خودش هم می‌تواند بکند.

س: وقتی هو یعلم باشد احراز ؟؟

س: نه، خب بعدش می‌فهمد دیگه، بعدش ؟؟

س: بنابر ؟؟ گذاشتی؟ مگر فیلم گذاشتی؟

ج: نه، نه، همین، نه، همین....

س: باید شخص ثالث باشد دیگر ...

ج: نه، آقای عزیز بعد می‌فهمد ...

س: بعد چی می‌فهمد؟

ج: یعنی مثلاً ...

س: خب حتماً خوابیده دیگر ...

ج: آقای عزیز نه، چرا، دارد این‌جوری می‌گوید خیلی پیش می‌آید این ...

س: آقا ؟؟؟

ج: «و هو لا یعلم» یعنی آن‌‌موقع نفهمید ...

س: ؟؟؟

ج: نه یا خودش بعد فهمید می‌‌گوید إ اصلاً متوجه نشدم پس خواب نبودم؟ ببینید می‌فهمد یک چیزی، بعد می‌‌گوید إ پس من متوجه نبودم خواب نبودم .....

س: مثلاً فلانی این‌جا نشسته بود رفت من اصلاً نفهمیدم...

ج: مثلاً، یا مثلاً نشسته همه دارند اخبار گوش می‌کنند یهو می‌گویند عجب است حرف گفت که توی چیزی گفتی من نشنیدم، می‌گوید ‌إ پس خواب نبودم؟ می‌فهمد که صدایی بوده و نفهمیده به‌خاطر این‌که دیگران دارند، می‌گوید إ الان یک چنین حرفی زد. یا بعد می‌فهمد یک چیزی  کنارش بود تکان خورد یا به طرف او آمد او متوجه نشد، می‌‌گوید إ پس آن‌موقع خواب نرفته بودم؟ شک می‌کند.

س: ؟؟؟

ج: بله این روشن است دیگر حالا دیگر معطل آن نشویم آقای چیز ...

پس بنابراین این هم مرحوم سید این را فرموده است، این مطلب را در صفحه‌ی شصت و هفت فرموده که، سه احتمال که ایشان در عبارت ذکر فرموده می‌فرماید: «الثالث ان یقال» که احتمال اول این است که نوم ناقض هست یا نه؟ احتمال دوم این است که خودش بنحو مستقل ناقض هست یا نه؟ «الثالث: أن یقال إنّ السؤال عن حکم الشکّ فی النوم» دارد این را سؤال می‌کند که ما با خفقه و خفقتان شک در نوم پیدا کردیم آیا این اماره هست یا نیست؟ «یقول قد حصل بعض أمارات النوم و هی الخفقة فحصل الشکّ فی وجود النوم فهل یحکم بالنقض» که وضوی‌مان نقض شده «بمجرّد ذلک أم لا. فعلى الاحتمالین الأوّلین یکون السؤال عن حکم اللّه الواقعی و کذا الجواب» جواب هم حکم الله واقعی را دارد می‌گوید «و لا ربط له بمسألة الاستصحاب فی شی‏ء. و على الثالث» که همین اماریت باشد «یکون السؤال عن حکم الشکّ، و یشعر أو یدلّ الجواب على الاستصحاب إلى أن یعلم النوم الغالب على العین و الاذن و القلب» می‌گوید شک کردی؟ تا نفهمی که قلبت خواب رفته نمی‌خواهد وضو بگیری، بگویی نقض شد، تا نفهمی قلبت، پس یعنی در حال شک، تا علم به نوم که آن‌ ‌آن‌وقتی است که قلب باشد بنا بر وضو بگذار و این همان استصحاب است دیگر. مثل بعدیِ که حضرت فرمود نه، تا یقین پیدا کنید. این‌که کنارت یک چیزی جنبید و نفهمیدی ولو شک برایت پیدا می‌شود به این‌ها اعتنا نکن تا یقین کنی. پس بنابراین اگر این‌جور معنا کردیم هم فقره‌ی أولی هم فقره‌ی ثانیه از آن استصحاب درمی‌آید لااقل فی باب الوضو. بعد ایشان می‌فرماید: «و لا یبعد أن یکون الاحتمال الثالث أقرب و لو بملاحظة کون هذا السؤال فی سیاق السؤال الذی بعده و بعده و جوابیهما». خب سیاق، وحدت سیاق که اصلاً این توی این سؤالاتی که این‌جا آمده خدمت حضرت دارد سؤال می‌کند کلاً دارد از شبهه‌ی موضوعیه سؤال می‌کند که شک اگر کردیم. حالا این شک تارةً اماره‌اش عبارت است از خفقه و خفقتان تارةً عبارت است از این‌که چیزی کنارش، یعنی یک‌وقت یک چیزی مربوط به خود شخص است انفسی است گاهی هم آفاقی است، اماره‌ی انفسی که خودش یک حالت خفقه و خفقه، سنه، این‌ها پیدا می‌کند، گاهی هم آفاقی، کنارش، چیزی دیگری. از این علامت انفسی و آفاقی دارد سؤال می‌کند که این‌ها اماریت دارد یا ندارد؟

س:  ؟؟؟ تأثیر اماریه چه‌جوری است در حالی که شما می‌فرمایید می‌داند نوم چی هست، می‌داند این خفقه و خفقتان نوم نیست ...

ج: بله بله.

س: خب چطور ...

ج: مگر نمی‌داند چیزی آدم کنارش حرکت کند نوم نیست ...

س: نه نه می‌خواهم بگویم اصلاً ؟؟؟ این شک‌اش درست است همان‌جور که سید تصویر کرد همه چی درست است ولی این اماره ...

ج: خودش هم فرمود اماره، اتفاقاً سید خودش فرمود، فرمود «یقول حصل بعض امارات النوم و هی الخفقة فحصل الشک» ...

س: آخر اگر بخواهیم اماره را اصطلاحی معنی بکنیم یعنی چیزی که دال بر وجود دیگری باشد درست است؟ یعنی دال مثلاً ظنی، این وقتی می‌داند این آن نیست یعنی خفقه و خفقتان نوم نیست، پس موقعی که گرفتار خفقه می‌شود ...

ج: ولی ملازمه دارد، غالباً این‌جوری است ...

س: نه تا زمانی که خودش به حالت خفقه است قطعاً نوم محقق نشده، چه اماره‌ای هست؟

س: به عبارت دیگر نوم را مفهوماً و مصداقاً‌ می‌داند، خفقه را هم مفهوماً و مصداقاً می‌داند ...

س: و مباین می‌داند ...

س: ؟؟؟ این‌ها را هم قطع به آن‌ها دارد ...

ج: بله، مثل بعدی دیگر ...

س: بعد انفسی هم هست چطور پس ...

ج: بابا حرکت شی‌ء‌ای کنار انسان نوم است؟

س: خب آن انفسی نیست ...

ج: نه، باشد عجب!

س: حاج آقا نکته این است که اماره را این‌جا نباید بگوید ....

س: هم خفقه را تجربه می‌کند مفهوماً مصداقاً، هم نوم را تجربه می‌کند مفهوماً مصداقاً، تباین این‌‌ها را هم می‌فهمد ....

س: ؟؟؟ چه‌جوری اماره است؟

ج: مثل خرخر، دیدید؟ یک دفعه توی ماشین ما بودیم یک کسی یک خرخری کرد که کل ماشین ...

س: ؟؟؟ همراه باشد، فرض این است که مباین است، حاج آقا این را چه‌جور حل می‌کنید؟ فرض این است که مباین هستند بعد وقتی که در یک جمله بگوییم من وقتی گرفتار خفقه شدم ولو این‌‌که بعد هم فهمیدم گرفتار شدم یقین دارم نوم نیست، این چه .... شما این‌طور فرض کردید ...

س: خودش استقلالاً ....

س: نه بعداً هم فهمیدم آقا من گرفتار خفقه شدم، شما فرمودید که آقا من خفقه و خفقتان را غیر از نوم می‌دانم، پس یقین دارم آن ‌موقع که در حالت خفقه هستم نوم ندارم، ‌چه‌جور اماره قبول می‌شود؟

س: این را دیگر نمی‌دانم ...

ج: نه نه این را نمی‌دانم ...

س: من وقتی این دوتا مفهوم مباین می‌دانم یعنی یک مرزی است، تا این‌‌جا خفقه و خفقتان است از این‌جا به بعد نوم است، خب وقتی ؟؟؟ معلوم است آن‌جا نیست.

ج: نه آقای عزیز، خفقه یعنی این‌جوری این‌جوری شدن ...

س: خب باشد فرض این است که این نوم نیست ....

ج: نه

س: شما فرمودید نوم نیست ...

ج: نوم نیست خفقه یعنی این‌جوری، این که نوم نیست ...

س: ؟؟؟

ج: اجازه نمی‌دهید که من حرفم تمام بشود که. خفقه یعنی هی سر پایین آمدن و این‌جوری این‌جوری شدن. این‌که نوم نیست قطعاً این نوم نیست؛ اما احتمال می‌دهد این ملازم با نوم است یعنی چون خواب رفته دیگر کنترل از دستش رفته هی این‌جوری این‌جوری می‌شود ...

س: پس نفرمایید که این دوتا را می‌داند ...

ج: معنایش را می‌داند ...

س: ؟؟؟ پس نگویید می‌داند مباین است، اگر مباین است ...

ج: مباین هم هست چون این‌که نوم نیست ...

س: خب پس اگر این نوم نیست چه‌جوری ؟؟؟ نوم می‌شود؟ بعداً که فهمید، بعد که حال معلوم شد نه آن  لحظه ...

س: حاج آقا تلازم فی بعض الاوقات هم این است ...

ج: ببینید این چشم روی هم آ‌مدن نوم است؟ نه چون بعضی‌ها خواب‌شان می‌برد چشم‌ها همین‌طور باز است...

س:  نمی‌بینند حاج آقا ...

ج: نه چشم باز بودن دارم می‌گویم نه دیدن، یعنی پلک‌‌ها روی هم نمی‌آید. بله ما توی بعضی اقوام‌مان....

س: بسته شدن پلک که نیست حاج آقا ...

ج: آقا صبر کن چرا دقت نمی‌کنید؟

س: من مؤید شما هستم حاج آقا ...

ج: به قول آقای آشیخ جواد جدت فدا گوش کن ببین چی می‌‌گویم، می‌گفت جدت فدا جدت فدا ...

به خدمت شما عرض شود که آخر سؤال می‌کند این می‌دانم خفقه یعنی سر این‌جوری این‌جوری کردن، اما چون احتمال می‌دهد که این‌که سر این‌جوری این‌جوری می‌شود و در اختیارش دیگر نیست به‌خاطر استیلای نوم است. پس بنابراین این می‌تواند اماره‌ی بر نوم باشد می‌تواند، چون ارتباط دارد؛ فلذا سؤال می‌کند آیا شارع آمده این را، چون یک ظنی می‌آورد، احتمالی می‌آورد، شارع این ظن یا این احتمال را اماره قرار داده باشد؟ مثل احتمال خوف که طریق است آقایان گفتند بر وجود خوف...

س: آن فرق می‌کند ...

ج: هیچ فرقی نمی‌کند باباجان، چه فرقی می‌کند؟ خب این ...

س: بابا الان بعد از این‌که من بیهوش شدم می‌گویند تو دچار خفقه و خفقتان شدی، پس من یقین دارم دچار نوم نشدم، چون مفهوماً مباین می‌دانم، الان من هوشیار که شدم می‌گویند شما ده دقیقه قبل دچار خفقه و خفقتان شدی، پس من یقین دارم دچار نوم نشدم چون مفهموماً مباین می‌دانم، الان من هوشیار که شدم می‌گویند ده دقیقه قبل دچار خفقه و خفقتان شدی، پس می‌دانم دچار نوم نشدم ...

ج: مفهوماً مباین است آقای عزیز چرا شما.. از فضل حضرتعالی بعید است، مفهوماً مخالف هستند اما مصداقاً ممکن است ملازمه باشد بین آن‌ها. آقای عزیز علائم و ذوالعلائم که مفهوماً آن چیزی که علامت ...

س: نه این‌جا هم داریم می‌گوییم مصداقاً هم متفاوت هستند نمی‌گوییم فقط مفهوماً ...

ج: بله مصداقاً هم متفاوت هستند عجیب است! مصداقاً هم متفاوت هستند یعنی این‌که هیچ‌کس نمی‌گوید این خواب است، این کار، اما این کار مصدقاً هم با نوم، نوم عبارت است از این‌که قلب از توجه و التفات دیگر می‌افتد اما این ملازم با آن است، فلذا درست است که شارع او را اماره قرار بدهد به‌خاطر ملازمه‌ای که در وجود دارند مفهوما مختلف، مصداقاً مختلف اما تلازم در وجود دارد این و او، خب این که اشکالی ندارد ...

س: حالا اگر بعد از این‌که به هوش آمدم گفتند فقط خفقه و خفقتان بوده چی؟ ببینید این‌جا اشکال پیش می‌آید الان من به هوش که شدم می‌گویند آقا شما خواب کامل نرفتید ما دیدیم فقط این‌طوری شدی، خب این‌جا اماره است آخر؟

ج: بله، سؤال از امام کردند امام فرموده بود بله، گفتیم آره ...

س: نمی‌شود که این‌جا فرمایش شما صدق نمی‌کند به ؟؟؟

ج: چرا؟

س: اگر من یقین داشته باشم فقط گرفتار خفقه و خفقتان شدم که فرض راوی هم همین است خب چطور می‌تواند اماره باشد؟ مواردش فرق داشته باشد ؟؟؟ شک است، الان یک کسی به من بگوید آقا تو فقط کله‌ات افتاد پایین، خفقه و خفقتان حاصل شد پس یقین دارم که ...

ج: آقای عزیز عجب است! یک‌وقت شما خودتان عالم هستید می‌گویید خفقه و خفقتان اصلاً ملازمه‌ی با نوم ندارد می‌دانم، خب می‌گوییم بله اماره نمی‌تواند باشد. اما یک وقتی هست که شما می‌گویید حرف سر این است زراره و بنده و شاید خیلی‌ها و آقای چیز که از آقای تصدیقات‌شان درمی‌آید و خیلی‌ها می‌گویند نه ما نمی‌دانیم شاید این‌جا واقعاً ملازمه داشته باشد، پس اشکالی ندارد که شارع او را اماره قرار داده باشد. باید بیاییم سؤال کنیم از شارع که آقا این اماره قرار داده شارع؟

س: حاج آقا اماره تعبدی است منظور است؟

ج: یعنی ظن می‌آورد دیگر، تعبدی یعنی چی؟ یعنی این‌جور، مثل خبر واحد که شارع حجت قرار می‌دهد،  اماره قرار داده، برای خاطر این است که یک ظنی می‌آورد دیگر ظن نوعی ولو. این هم به‌خاطر همین است، فلذا تا شارع نفرماید چون قطع که نمی‌آورد، اگر اماره هم باشد اماره‌ی ظنیه هست شارع باید حجت قرارش بدهد، احتمال می‌دهیم، چون این یوجب الاحتمال یا یوجب الظن فلذا سؤال می‌کنیم و اگر شارع دارد سؤال می‌کند که آیا شارع او را این قرار داده یا قرار نداده دیگر؟ فلذاست اعاظم احتمال این جهت را هم دادند و الا اگر و توضیحش همین است....

س: یعنی احتمالی که ایجاد می‌شود این است که من بعد از خفقه و خفقتان دچار نوم شدم یا نه؟

ج: نه بعدش، یعنی بله بله یعنی این خفقه و خفقتان در اثر نوم بوده که من این‌جوری این‌جوری می‌شود و الا چون نائم هستم در اختیارم نیست هی سرم این‌جوری، نشسته مثل توی ماشین نشسته یا روی مرکب نشسته یا یک‌جا تکیه داده هی این‌جوری این‌جوری می‌شود. توی تقریرات آقای داماد هست که آدم که معمولاً می‌خوابد دیگر سرش روی متکا هست کله‌اش هی این‌جوری این‌جوری نمی‌شود که، کأنّ پس تصور شده که نوم غالب این است که آدم آن هم به قفا می‌خوابد، نه این‌که ربطی به این ندارد، هزارجا آدم توی مسجد نشسته یک‌جا سر درس نشسته. با یکی از رفقایی که الان از فضلای خیلی خوب هم هست معمولاً ما توی درس کنار هم می‌نشستیم خوابش می‌برد.

س: در خواب رشد یعنی کردند؟

ج: معمولاً همین تا آقای وحید حفظه‌الله شروع می‌کردند یک مقداری این خوابش می‌برد. خودش می‌گفت من بالا منبر هم یک دفعه خواب برد گفتم خدای رزمندگان اسلام را اگر قابل هدایت نیستند را گفتم بیدار شدم. یک آقای دیگر هم خودم پای منبرش بودم داشت روضه می‌خواند یهو خواب رفت، حالا پرت و پلا نگفت، خواب رفت بیدار شد گفت خواب رفتم. بله می‌شود آدم خسته‌ی زیاد که باشد و این‌ها ...

خب این‌جا هم عرض بکنم به این‌که فرموده وحدت سیاق بخواهد وحدت سیاق موجب استظهار بشود و این‌ها بگوییم این معنا حتماً مقصود است؛ این هم تمام نیست وحدت سیاق اصل این‌که وحدت سیاق قرینیت بخواهد داشته باشد قبلاً هم یک‌وقت بحث کردیم این ثابت نیست اگر ثابت‌العدم نباشد و شیخنا الاستاد دام‌ظله در حدیث رفع آن‌جا ایشان متعرض شدند این مسأله را که، ایشان انکار می‌کرد می‌گفت سیاق قرینه نیست ولی یک جایی ممکن است لخصوصیةٍ ما از سیاق اما این‌طور نیست که سیاق قرینه باشد فلذاست در جواب کسانی که می‌گفتند «رفع ما لا یعلمون» این ما مال شبهات موضوعیه است، شبهات حکمیه را نمی‌گیرد فلذا برای برائت در شبهات حکمیه نمی‌شود به «ما لا یعلمون» استدلال کرد چون ما استکروه علیه، ما اضطروا الیه آن ماها خب کلی که نیست ما به احکام شرع که اکراه پیدا نمی‌کنیم، ما که به احکام شرع اضطرار پیدا نمی‌کنیم پس این‌‌ها مال موضوعات خارجیه است. پس «ما لا یعلمون» هم به قرینه سیاق که آن‌‌ها آن چندتا مال موضوع خارجی است شما باید بگویی که «ما لا یعلمون» هم موضوع خارجی است. خب جواب آن‌جا این است که نه، سیاق باعث این نمی‌شود خب چیزهای مختلف کنار هم می‌‌گذارند همه‌ی این‌ها رفع شده. این‌جا هم همین‌جور است که خب حالا بعدیِ از شبهه‌ی موضوعیه سؤال است باید قبلیِ هم حتماً از شبهه‌ی موضوعیه باشد؟ بله احتمال ایجاد می‌شود واقعاً، یعنی این‌جا احتمال وجود دارد که در آن قبلیِ هم دارد از شبهه‌ی موضوعیه سؤال می‌کند «أ یوجب الخفقة و الخفقتان» و این مطلبی که آقای اصفهانی قدس‌سره داشتند که رد می‌کردند این را، حالا شیخ جناب سید به وحدت سیاق تمسک ‌کردند می‌‌گوییم وحدت سیاق دلیل نیست که ما بتوانیم استظهار بکنیم، پس احتمال این جهت می‌گوییم وجود دارد، ما می‌‌گوییم احتمالش وجود دارد اما استظهار بخواهی بکنی نه، حتی بگویی اقرب هم هست نه، یک احتمالی است. فرمایش آقای اصفهانی که می‌خواست بگوید احتمالش هم نیست این غلط است این که می‌فرمود چون اسناد داده شده «یوجب الخفقة و الخفقتان» اماره که موجب که نمی‌شود که، اماره کاشف از «اما یوجب» نه این‌که خودش یوجب. این هم به خدمت شما عرض شود که اماره‌ها فرق می‌کنند مثلاً مثل خبر واحد بگوییم اخبار مثلاً اخبار زراره یوجب وجوب فلان چیز را، حالا گرچه آن‌جا هم گاهی ممکن است گفته بشود ولی در جاهایی که ملازمه دارد از باب ملازمه ممکن است باشد و این حالت همین‌طور که گفتیم حالت نفسی خودش است و  این ملازمه‌ی با او دارد این‌جا بنحو من المسامحة العرفیه در اصطلاح در استعمالات عرفیه نسبت داده می‌شود، گفته می‌شود که حالا یؤیده این‌که حالا ان‌شاءالله این مسأله را خواهیم گفت که حالا همین‌جا هم بگوییم برای این‌که توضیح این هم وابسته به آن است. محقق سیستانی دام‌ظله این‌جا می‌گویند که این‌که گفتند بحث از سؤال از شبهه‌ی حکمیه بوده نه شبهه‌ی موضوعیه محل تأمل است در این تقریر آقای ربانی هست نه در تقریر آقای مهری. به‌خاطر این‌که یک مطلبی ما توی درس از ‌آقای آشیخ کاظم می‌شنیدیم ایشان هم احتمالش را داده این‌جا، ایشان می‌گفتند نوم ناقض نیست، خود نوم ناقض نیست فلذا اگر می‌فرمودند با قیر بعضی چیزها را سد کنند نه بخواب..

س: چون روایت هم هست دیگر ...

ج: بلکه نوم از باب چی هست؟ از باب این است که در نائم باعث می‌شود نواقض دیگر پیدا می‌شود و اقوال علماء خاصةً و عامةً هم در این‌جا مختلف بود که ایشان اقوال را هم نقل می‌کنند، پس اصلاً نوم ناقض نیست. پس سؤال چیست؟ سؤال این است که وقتی نوم پیدا می‌شود این اماره هست بر این‌که آن نواقض دیگر و شارع اگر گفته نوم ناقض است و موجب می‌شود از باب این‌که این اماره‌ی آن است. در حال نوم نواقض  دیگر پیدا می‌شود، این به‌خاطر این‌که این اماره‌ی آن است. ولی در عین حالی که این با این‌که این اماره‌ی آن هست می‌‌گوییم یوجب النوم، روایتش را هم می‌گوید. خب خفقه و خفقتان هم می‌شود همین‌جور و اسناد اشکالی ندارد به این شکل. خب پس نتیجه چی شد؟ اما این‌که و این هم یک مناقشه.

مناقشه‌ی آخر این‌که این‌جا احتمال این‌که سؤال دارد می‌کند از ناقضیت مستقله‌اش «أ یوجب خفقة و الخفقتان» که با این اسناد هم بهتر سازگار است «أ یوجب الخفقة و الخفقتان علیه الوضوء». این را هم رد کردند هم سید هم بزرگان رد کردند این را به این‌که خیلی فی غایة البُعد است، بعضی فقط همین را گفتند، گفتند فی غایة البُعد است که بخواهد بگوید خفقه و خفقتان خودش موجب می‌شود ...

س: می‌گوید ینام را ینام اصلی بگوییم.

ج: بله، بزرگان گفتند تعلیل کردند این فی غایة‌ البُعد را که شما دارید می‌گویید ینام، خب ینام نوم که معلوم است ناقض است بعد می‌آیید می‌گویید «أ یوجب الخفقة و الخفقتان»؟ یعنی مستقلاً در قبال نوم؟ این معنا ندارد. بعد شما از خفقه و خفقتانی که معلوم است نوم نیست و فلان دارید سؤال می‌کنید، مستقل می‌خواهید بگویید غیر از نوم، بعد حضرت چرا سراغ نوم رفتند؟ جواب مناسبت ندارد با سؤال آن‌وقت.

این را هم ممکن است تخلص کنیم از آن به این‌که باز این چون خفقه و خفقتان همین‌جوری که پیدا نمی‌شود عادتاً، بعد از این‌که کسی مهیای خواب می‌شود مثلاً این‌ها یکی از اسبابش این است، این از باب توطئةً لِ این حدوث خفقة و خفقتان گفته «الرجل ینام» این ینام معنایش نوم واقعی نیست، این همان به معنای آماده شدن و مهیا شدن برای این‌‌ها هست، چون معمولاً خفقه و خفقتان در این حالت برای آدم پیدا می‌شود یا یکی از حالاتی که برایش خفقه و خفقتان پیدا می‌شود این است این سائل از باب مقدمه‌ی این‌که خفقه و خفقتان پیدا شده مقدمه‌اش را هم گفته ...

س: و الا اگر این معنا را برای ؟؟؟ معانی قبلی هم درست مفهوم نمی‌شود، این مقدار از مؤونه و تکلف به تعبیر توی همه‌ی معانی هست و الا چه‌جور می‌شود ینام باشد «أ یوجب خفقة و الخفقتان» بپرسد ولو حکمیه، خب ینام است که ینام است دیگر ...

ج: توی سؤالات این‌ها هست، مثلاً می‌‌گوید آقا آدم می‌رود مسجد یهو می‌بیند نجس است، خب می‌رود مسجدش را دیگر برای چی برای امام گفتی؟ خب بگو مسجد نجس می‌شود آدم لازم است، آدم می‌رود مسجد می‌بیند خب. این دیگر چون به حالت طبیعی آدم وقتی می‌خواهد خبری را نقل کند مطلبی را بپرسد آن حالت طبیعی که برایش با در اثر او مثلاً یک چیزی برایش پیدا می‌شود یا موضوع این را می‌گوید خب این‌‌که پر است، روایات و در عرفیات هم هست، پس این‌که گفته که «ینام، الرجل ینام أ یوجب خفقة و الخفقتان» این از باب این‌که این مقدمه‌ی وصول خفقة و خفقتان عادتاً لِ خیلی از موارد این گفتند هیچ اشکالی ندارد پس منافاتی با سؤال سائل که گفتند الرجل ندارد که ما بگوییم این احتمال نمی‌آید.

اما جواب امام(ع) هم باز ارتباط دارد، چون خفقة و خفقتان مال نوم العین است مثلاً، حالا حضرت می‌خواهد روشن بکند که این خفقه‌ای که تو می‌‌گویی این است و این مستقلاً نمی‌تواند باشد آن وقتی که قلب بشود، این خفقه‌ای که تو گفتی این نوم العین است ...

س: کأنّ‌ می‌خواهند وجه فتوا را بگویند ...

ج: بله.

پس بنابراین نامناسب هم نیست اتفاقاً خیلی هم مناسب است با توجه به این؛ فتحصل که علی طبق ما ذکرنا استظهار هریک از این معانی محتمله که عرض شد این لا دلیل علیه ما استظهار نمی‌کنیم و همین‌طور که غیر واحدی از بزرگان فرمودند مرددٌ، سؤال سائل مردد است، حالا یا بین همه‌ی این‌ها که طبق توضیحی که ما الان دادیم طبق همه‌ی این‌ها می‌شود گفت مردد یا بین بعضی از این‌ها، حالا طبق آن‌چه مثلاً آقای خوئی طبق دوتا فرموده، امام طبق سه‌تا فرموده در مردده، ما می‌‌گوییم نه مردد بین همه‌ی این‌ها هست و فلذاست نمی‌توانیم احراز هم بکنیم که فقره‌ی أولی مرتبط به استصحاب هست چون روی بعضی‌اش می‌شد گفت روی استصحاب است، روی همه‌اش نمی‌شود گفت. بنابراین این‌که به‌طور جازم بخواهیم بگوییم لا ترتبط آن فقره به استصحاب و خارجٌ عن المقام که در مصباح الاصول فرموده این نه، احتمال ارتباط ولی می‌دهیم، ولی احتمال ارتباط لا ینفعنا، احتمال انفعال که به درد نمی‌خورد که، نفی نمی‌توانیم بکنیم اما چون اثبات هم نمی‌توانیم بکنیم و در تردید می‌مانیم این برای استدلال نافع نیست. خب هذا ما یتعلق بالفقرة الاولی در روایت صحیحه‌ی زراره و اما الفقرة الثانیه که ان‌شاءالله فردا بحثش را وارد می‌شویم ان‌شاءالله.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

Parameter:18818!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 41
تعداد بازدید روز : 344
تعداد بازدید دیروز :1133
تعداد بازدید ماه جاری : 1602
تعداد کل بازدید کنندگان : 789903