28 مرداد 1402 | 03 صفر 1445
یکی از موارد استجابت دعا: از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند:کسى که مایل است خداوند دعایش را مستجاب نماید، و غم و اندوهش را بزداید، پس باید تلاش کندغم و اندوه انسانى را که در مضیقه است، برطرف نماید. نهج الفصاحة، ص   

استصحاب - جلسه 025

دانلود متن:
دانلود صوت:

لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس می‌باشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی‌الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.

بحث در این بود که آیا اضمار در این روایت مبارکه موجب عدم حجیت این روایت هست یا نیست؟ که گفته شود نمی‌دانیم ضمیر آیا به امام معصوم(ع) برمی‌گردد یا به دیگران؟ بنابراین تمسک به این روایت تمسک به  دلیل در شبهه‌ی مصداقیه‌ی دلیل هست، چون روایت عن الامام حجت است نه روایت عن غیر الامام. برای تخلص از این اشکال عرض شد که در مصباح الاصول دو راه بیان فرمودند که راه اول هم دو تقریر برای آن بیان کردیم. عرض می‌کنم حالا ببیانٍ آخر و تنقیحٍ و توضیحٍ اکثر مجموعاً شاید ده راه تخلص مجموعاً فرموده شده یا وجود دارد حداقل می‌گوییم ده‌تا.

راه اول این هست که بگوییم از نقل بزرگان عده‌ای از بزرگان اصحاب ما برای‌مان اطمینان حاصل می‌شود که مسئولٌ‌عنه در این روایت امام باقر سلام‌الله علیه هست؛ چون بزرگانی مثل شیخ طوسی در خلاف، علامه در غیر واحدی از کتبش که خواندیم دیروز این‌ها را، وحید بهبهانی و جماعتی از تلامذه‌ی ایشان مثل سید بحرالعلوم، مثل محقق نراقی، مثل سید مجاهد رضوان‌الله علیهم این‌ها هم به امام باقر نسبت دادند و نقل کردند و مثل صاحب حدائق، مثل شیخ بهائی قدس‌سره در حبل المتین، این‌ها و هم‌چنین سید صدر در وافیه، این بزرگان نسبت دادند به امام باقر(س). و از اسناد این‌ها با توجه به این‌که بعید است این‌ها بدون این‌که به یک مستندی، حالا اصلی من الاصول برخورده باشند یا اصل زراره برخورده باشند همین‌ جوری خودشان نسبت داده باشند. پس این موجب اطمینان ما می‌شود که امام باقر سلام‌الله علیه فرموده. این یک راه.

این راه محل اشکال هست به این‌که این نقل آن بزرگان «لا یوجب الاطمینان لنا»، حداقل به‌خاطر این‌که ناقلین اضمار هم بزرگان از علماء هستند و آن‌ها شاید بیشتر هم هستند و کتب معده‌ی للحدیث آن‌ها مثل خود تهذیب و نُسخ موجودیه‌ی تهذیب آن‌چه که به ایدی ما هست و آن‌چه که دیگران از تهذیب نقل کردند که آن‌ها دارای سند هستند لتهذیب، مثل حر عاملی، مثل مجلسی ثانی در بحار، مثل صاحب وافی که این‌ها هم طریق دارند به‌خصوص از نظر محقق خوئی قدس‌سره این‌ها طریق به نسخه داشتند فلذاست عند اختلاف النسخ، نسخ بایدینا مرجع را ایشان نقل وسائل قرار می‌دهند، چون می‌‌گویند آن‌ها تواتر اجمالی برای ما دارند نه کل لفظٍ لفظٍ و ایشان دارد به سند معنعن ثقةٍ عن ثقة می‌گوید توی تهذیب این‌‌جور بود، تهذیب خود شیخ، توی کافی این‌جور بوده، توی من لا یحضر این‌جور بوده. بنابراین با توجه به این‌که آن نقل هم وجود دارد و آن‌ها هم همین‌جوری نمی‌گویند عن الباقر باشد بیایند بگویند له، یعنی مسند به امام بوده اسم امام هم ذکر شده حذف کردند یک له آوردند، این هم نمی‌شود. پس وقتی ما توجه به این جهت هم می‌کنیم اطمینان برای ما پیدا نمی‌شود این امام باقر است، بلکه برای این‌که بالاخره این دوتا مطلب را می‌بینیم هم آن‌ها آن‌جوری نقل می‌کنند هم نسخ را آن‌جور می‌بینیم هم این‌‌ها به امام باقر نسبت می‌دهند، این راه‌حل آن این است که یا بگوییم نسخه‌ی تهذیب مختلف بوده که محقق سیستانی احتمالش را می‌دهند که می‌گویند نمی‌شود گفت این‌ها یک اصلی یک چیزی بخورد کردند، این احتمال که سید خوئی دادند درست نیست. چون خیلی بعید است مثلاً بحر العلوم رضوان‌الله علیه به اصل زراره یا اصلی از این اصول واقف شده باشد، این همین‌جور دیگران واقف نشدند ایشان واقف شدند بعد هم دیگر از بین رفته و الان دیگر به‌دست ما نیست، این احتمال خیلی؛ بله می‌شود گفت اختلاف نُسخ تهذیب است، آن‌ها تهذیبی که دست‌شان بوده و به آن‌‌ها رسیده بوده قلت للباقر علیه‌السلام مثلاً بوده، این‌ها که له نقل کردند نسخه‌ی تهذیبی که به‌دست این‌ها رسیده بوده قلت له بوده. خب این هم البته خیلی مستبعد است، یعنی که بگوییم این‌جور بوده، الان آن نسخه کو؟ یهو دیگر دست این‌ها رسید از بین رفت؟ و بعد با اتفاق مشهور بر این‌که تهذیب له هست و هم در نُسخ تهذیب هم کسانی که جوامع بعدی روائی که از تهذیب نقل می‌کنند و آن‌ها طریق هم دارند له نقل می‌کنند هم در کتب استدلال و هم همان‌هایی که للباقر علیه‌السلام یا للصادق گفتند می‌بینیم یک‌جا دیگر خودشان مضمراً نقل کردند. این‌ها باعث می‌شود که بگوییم این راه راهِ تمامی نیست.

راه دوم، راه دوم این است که بگوییم این بزرگان و جماعت اصحابی که مستنداً الی الباقر سلام‌الله علیه نقل کردند ما اطمینان پیدا نمی‌کنیم ولکن خبر این‌ها محتمل الحس و الحدس است حتی ظن به خلاف هم مضر نیست بنابر این‌که خبر واحد حجت است، خبر واحد ثقه حجت است اگر چه ظن به خلاف داشته باشی که مشهور این را می‌گویند دیگر خلافاً لشیخنا الاستاد و مرحوم کلباسی. این‌ها خبرشان «محتمل الحس و الحدس» می‌شود و از این باب بگوییم حجت است. این‌‌جا هم جوابش این است که این راه هم تمام نیست، برای این‌که خب حالا فرضاً این خبر این‌ها  «محتمل الحس و الحدس» بود، خبر آن‌هایی که می‌گویند اضماراً مضمراً نقل می‌کنند خب آن‌ها هم همین‌ جور است و ما چه‌جور این را بر آن مقدم بداریم؟ پس موجب تردد نقل می‌‌شود. یک عده می‌‌گویند له بوده بنابر این‌که بگوییم له اگر باشد اشکال دارد دیگر، راهش از این می‌خواهیم حل کنیم دیگر، حالا راه‌های بعدی که، آن‌ها دارند له نقل می‌کنند، حالا این‌ها هم بگوییم خبرشان «فی نفسه محتمل الحس و الحدس» است حجت بگوییم هست، اما دوتا نقل متهافت است این‌‌جا؛ بنابراین باز کفایت نمی‌کند، علاوه بر این‌که آن محتمل الحس و الحدسی که گفتیم بناء عقلاء بر حجیت آن هست آن‌جایی است که احتمال حسیت آن یک احتمال متوفّری باشد و در این‌جا با توجه به خصوصیاتی که گفته شد این احتمال حسیّت متوفر نیست، یک احتمال خیلی ضعیفی هست با این‌که مشهور نسخه‌شان آن است آن‌جوری دارند می‌گویند و این‌جا هم بعض وجوهی هست برای این‌که حدس زده بشود لعلّ امام باقر علیه‌‌السلام مثلاً فرموده یا بالاخره معصوم فرموده حالا یا امام صادق یا امام باقر(س) ...

س: به‌خاطر بُعد زمان می‌فرمایید؟

ج: بله؟

س: به‌خاطر بُعد زمان؟

ج: بله هم بُعد زمان است ...

س: آخر علامه فرمودید دو نقل دارد، ما یک کم هم مطالعه کردیم یکی از نقل‌های‌شان فرمودید که بله، اسناد جزمی ندارد ولی در نهایه اسناد جزمی دارد ...

ج:  بله للصادق فرموده دیگر، حالا من عبارت دیگر نیاوردم ...

س: نه همان که جلسه‌ی قبل گفتید. دوتای آن، یکی عن زراره دارد یکی قال باقر(ع) دارد. آن می‌خواهم بگوییم آن علاوه را دیگر توی بُعد زمانی ندارد دیگر. درست است آن تعارض ...

ج: نه آن‌ هم که بُعد زمانی دارد، علامه هم ...

س: نه حرف علامه را می‌کردیم ...

ج: نه قبول می‌کنیم، یعنی تا زمان آن‌‌ها، ولی با توجه به خصوصیاتی که داریم عرض می‌کنیم ..

س: نه ؟؟؟ در تعارض ...

ج: نه تعارضش نه، یکی این است، یکی خود این‌ها دارند این‌جوری نقل می‌کنند از باب این‌که حدسی بشود، بگوییم آن‌ها حساً دارند می‌گویند. یک‌خرده باب حس که اجتهاد توی آن نباشد با توجه به این مجموعه بعید به نظر می‌آید که خود نسخه‌های این که این‌جوری است، منبع‌ دیگری هم که نه در کافی است نه جای دیگر هم نیست. از آن طرف خود  کسانی که بعد آمدند به امام باقر(س) نسبت دادند می‌بینیم توی همان حدیث یک اجتهادی هم کردند مثل شیخ بهایی که «فان الیقین بالوضوء لا ینقض» می‌بینیم اجتهاد کرده در همان‌جا. بنابراین بعید نیست که ضمیر را هم اجتهاد کرده و این‌جوری دارد نقل می‌کند فلذا خودش .....

س: با قطع نظر از تعارض ...

ج: بله با قطع نظر، فلذا می‌بینیم خودش در کتاب خبر دیگرش که مشرب الشمس این باشد آن‌جا مضمراً نقل می‌کند.

و هکذا این‌ها این مکتنفات به این‌ها که می‌بینیم احتمال این‌‌که حس، حالا کار به تعارض آن نداریم که این حساً بشود «محتمل الحس و الحدس» آن هم حسی که معیار است و شرط است احتمالش برای حجیت خبر خیلی ضعیف می‌شود و هر حسی را که نگفتیم، حسی باشد که متوفر باشد، عقلائی باشد، به‌جا باشد، آن خبری که «محتمل الحس و الحدس» است، حسی که به‌جاست، آن بناء عقلاء و عمل به آن خبر هست و این‌جا این‌جور نیست.

س: استاد ببخشید بر فرض پذیرش این خبر و این‌که این اشکال عدم توفّر حسیت را داریم نسبت به تعارض یک نکته‌ای به ذهن می‌رسد آن هم این است که این تعارض تعارضِ بین مجمل و مبیّن است ...

ج: نه ...

س: یعنی آن له اجمال دارد، شاید مقصود امام باشد ولی این نقل دوم مبیّن است، بین مجمل و مبیّن هم تعارض بدوی است و جمع عرفی دارد حمل بر مبیّن است ...

س: ؟؟؟ لفظ است، دوتا لفظ است ...

ج: نه آن می‌‌گوید آن ما صدره از زراره قلت له هست، این می‌گوید ما صدر عن الزراره قلت للباقر(ع) هست، این‌که دیگر مجمل و مبیّن نیست. نه آن ما صَدَر است، ببین زمانی که بگویی ما صدر، یعنی ما تلفّظ به، ما تنطّق به، به مفاد کار نداریم. مفاد مال مجمل و مبیّن است، این مال مفاد است، عدم حجیت سند می‌گوید این الفاظ صادر شده ...

س: از یک واقعه دوتا گزارش ...

ج: نه نه، باشد، نه نه حجیت مال الفاظ است، ممکن گوینده اصلاً معنا را هم نداند، آن مطلب آخری است. این سند می‌گوید که این لفظ صدر منه، آن می‌گوید آن لفظ صدر منه ...

س: یعنی شما می‌فرمایید مجمل و مبیّن را فقط ...

ج: بله بله توی مفهوم است ...

س: درجایی که دوتا نقل داشته باشیم می‌آوریم، از دوتا واقعه؟

ج: دوتا معنا بله.

امر سوم، راه تخلص سوم، تخلص سوم این است که از عنصر جلالة شأن و شموخ مقام زراره استفاده بشود و این‌که زراره شموخ علمی‌اش و مقام علمی‌اش و این‌که اصلاً اعتنایی از نظر علمی به آن‌ها نداشته و شموخ علمی مقام زراره قرینه هست بر این‌که مسئول و کسی که از او سؤال کرده امام(ع) است و آن شموخ علمی و رفعت علمی او یمنعه از این‌که از غیر امام برود مسائل شرعیه را سؤال بکند. پس بنابراین به این قرینه می‌فهمیم که اگر که له فرموده باشد این مقصودش امام(ع) هست، حالا یا امام باقر(س) یا امام صادق(س) این فرقی نمی‌کند دیگر حالا، معین نمی‌شود برای من که کدام امام ولی می‌دانیم که از امام معصوم این را سؤال کرده احد الامامین(ع). قرینه را چی قرار می‌دهیم؟ جلالة قدر، جلالة قدر یعنی علمی و شموخ مقام علمی زراره. این وجه سوم.

وجه چهارم، وجه چهارم این است که دو عنصر را ضمیمه می‌کنیم و قرینه قرار می‌دهیم که ذهب الیه المحقق الخراسانی فی تعلیقته علی الرسائل و فی الکفایه؛ و آن این است که شموخ مقام علمی به ضمیمه‌ی اهتمامی که در این حدیث دیده می‌شود، که فروع مختلف، حرف‌های مختلف و این اهتمامی که او ورزیده. حالا شموخ مقام علمی حالا یک سؤالی می‌کند و تمام شد اما این اهتمام، فلذا آقای آخوند این دوتا را ضم هم کرده؛ بعضی بزرگان و این‌ها همان شموخ مقام علمی، آقای آخوند نه، شموخ مقام علمی و رفعت علمی به انضمام این‌‌که اهتمام هم در این حدیث دیده می‌شود. این دوتا اقتضاء می‌کند بر این‌که این مسئول‌عنه امام(ع) بوده نه دیگران. عبارت آقای آخوند در تعلیقه‌ی مبارکه‌شان این است، شیخ فرموده: «و لا یضره الاضمار» ایشان فرموده در مقام تعلیل کلام شیخ فرموده «إذا الإضمار من مثله بمنزلة الإظهار، بداهة انّه أجلّ من أن یستفتی عن غیر الإمام علیه السلام مع هذا الاهتمام» هردو باهم. درکفایه فرموده «و هذه الروایة و إن کانت مضمرة إلا أن إضمارها لا یضر باعتبارها، حیث کان مضمرها مثل زرارة، و هو ممن لا یکاد یستفتی غیر الإمام علیه السلام لا سیما مع هذا الاهتمام‏». این هم به خدمت شما عرض شود که چهارم، وجه سه و چهار.

این وجه سه و چهار ممکن است کسی در آن مناقشه کند به این‌که استفتاء درست است که بخواهد برای عمل ولی سؤال بخواهد از آن‌ها بکند که ببیند مکانت علمی‌شان چه‌جوری است؟ چی می‌گویند این‌جاها؟ و بعد هم بیاید نقل بکند گاهی این نقل هم برای نقد باشد و بخصوص اگر این مسأله که حالا من از نظر تاریخی بررسی نکردم ولی می‌گویند، گفتیم دیروز که بعضی محشین وافی که ظاهراً مرحوم آقای کی بود تهران؟ آقای شعرانی، آقای شعرانی می‌گویند ایشان تلمذ کرده پیش حکم بن عیینه، خب پای درسش می‌رفته پیش او تلمذ می‌کرده، علاوه بر این‌که ما نمی‌دانیم شموخ مقام علمی زراره که از اول نبوده که، این جلالت و بزرگی تدریجاً پیدا می‌شود دیگر، حالا شاید آن اوایل امر بوده. ما برای‌مان ثابت نیست که این کی این مطلب را نقل کرده که. بنابراین این هم این راه هم محل اشکال است و تردید است.

راه پنجم، راه پنجم این است که شموخ مقام تقوایی و منزلت رفیع تقواییِ جناب زراره را قرینه قرار بدهیم که مصباح الاصول از این راه رفته. بضم این‌که اگر کسی مطلبی را از غیر امام شنیده و بیاید معین نکند که منظور من غیر امام بوده این خیانت است و یجلّ مقام الزراره از عدالت و تقوای بالای او بعید است یا اجلّ مقام او از این‌که خیانت بیاید بکند. پس آن دوتا وجه سه و چهار به تلقی او و تحملش توجه می‌کرد می‌گفت این نمی‌رود از او بپرسد، این نمی‌گوید نمی‌رود از او بپرسد، می‌گوید نه مقام علمی و این‌ها منافات ندارد که برود بپرسد حتی اهتمام هم بورزد ولی وقتی می‌آید برای دیگران نقل می‌کند باید بگوید، اگر نگوید خیانت است ...

س: تقوا منافات ندارد برود بپرسد؟

ج: نه تقوا منافات ندارد، مقام علمی هم مانعی نیست او می‌رود می‌پرسد.

بله حتی روی یکی از به خدمت شما عرض شود که علاج روایات متعارض مخالف با عامه است یا موافقت با عامه است که آن‌که موافق با عامه هست را می‌رود می‌پرسد ببیند آن‌‌ها چی می‌گویند که بعد به دردش می‌خورد خب. استفتاء به عمل که نیست برای اطلاع علمی است یا برای این است که در مقام استنباط کار به آن دارد. محقق خوئی این‌جوری فرموده: «و ثانیاً بأن الإضمار من مثل زرارة لا یوجب القدح فی اعتبارها» فی اعتبار روایت «فانه أجل شأناً من أن یسأل غیر المعصوم ثم ینقل لغیره بلا نصب قرینة على تعیین المسئول، فان هذا خیانة یجل مثل زرارة عنها، فإضماره یدل على کون المسئول هو المعصوم یقیناً، غایة الأمر أنه لا یعلم کونه الباقر عن الصادق(ع) و هذا شیءٌ‌ لا یضرّ باعتبارها». این‌که برود بپرسد و بعد بلا نسب قرینة بیاید بگوید قلت له، لابد این جهت هم باید ضمیمه بکنیم حالا من حالا این را بعد ....

س: یعنی اصل عدم

ج: بله؟

س: یعنی اصل عدم تقطیع داریم که با قاطعیت می‌‌گوییم که برای آن‌ها هم ؟؟؟ است که لعلّ برای او گفته تقطیع شده آن مرجع ضمیر به دست ما نرسیده، این را چه‌جور حل می‌کنیم؟

ج: حالا فرض داریم می‌کنیم که اضمار از زراره هست دیگر، اضمار از زراره است، آن‌جا که مرجع گفته اضمار نیست ....

س: نه نه می‌خواهم بگویم این‌جا با ضمیر گفته با همین لفظ له گفته، ولی لعلّ تقطیع شده مرجع آن به‌دست ما نرسیده ...

ج: کی تقطیع کرده؟

س: هرکی، بعدی را تقطیع کردن. اصالت عدم تقطیع که ما نداریم که؛ درست است زراره با مرجعش گفته خیانت نکرده بعدها تقطع کردند ...

ج: حالا بله.

این فرمایش محقق خوئی قدس‌سره هست، از این راه پیش می‌بردند.

مناقشه‌ای که در فرمایش ایشان هست این است که چرا می‌گویید خیانت کرده؟ ما وجه الخیانة؟ خیانت در صورتی است که شما آن دو وجه قبلی را قبول کنید سه و چهار را، یعنی بگویید وقتی زراره می‌آید یک حرفی را می‌زند نصب قرینه نمی‌کند لجلالته العلمی ظاهر این است که از امام دارد نقل می‌‌کند و از غیر امام نمی‌رود بپرسد. اما اگر بگوییم نه، خب مردم می‌گوید نمی‌دانیم از کی دارد نقل می‌کند چه ضلالتی پیش می‌آید؟ ضلالت در صورتی است که نقل زراره برای مخاطبین دلالت داشته باشد بر این‌که این از امام معصوم است و حال این‌که از امام معصوم نیست و خود زراره هم متوجه هست که من حرفی که می‌زنم، مثل این‌که بعضی‌ها هستند مثلاً مسأله‌گو فلان مرجع هستند، هروقت جواب مسأله را بدهد ظاهر حال این است که فتوای آن مرجع را دارد می‌گوید. حالا اگر فتوای آن مرجع نیست، خلاف فتوای آن مرجع است از یک مرجع دیگر همین‌طور می‌آید آن را می‌گوید یا فتوای خودش است می‌آید آن را می‌گوید، خب این‌جا خیانت است. اما اگر نه، هیچ دلالتی بر این نیست؛ مگر ایجاد احتمال در ذهن افراد به این‌که لعلّ مال امام باشد لعلّ مال غیر امام باشد اشکال دارد؟ خیانت است؟ پس ..

س: مؤید قرار بگیرد خیانت نیست؟

ج: بله؟ نمی‌تواند، مؤید یعنی چی؟ بله اشکال، نه این‌جوری یعنی ...

س: مؤید مثل روات ضعاف..

ج: نه می‌‌گوید لعلّ، می‌گوید خب لعلّ خب به من چه که، لعل هم نمی‌تواند مؤید باشد، اصلاً لعل چون وقتی ثابت نیست ....

س: ؟؟؟

ج: نه ثابت نیست، بابا من یک حرفی ؟؟؟ ثابت نیست خب چه‌جور به آن استناد کنی؟ تأیید هم نمی‌توانی بکنی....

س: روایت ضعیف مؤید هست یا نیست؟

ج: نه، نه روایت از امام ...

س: ؟؟؟

ج: نه نه نه

س: حرف‌ها مشترک هستند در این جهت.

ج: نه، از امام، اما اگر دارد می‌گوید احتمال می‌دهم از زید بن ارقم دارد نقل می‌کند خب چه تأییدی می‌کند؟

س: از روایت زید بن ارقم احتمال می‌دهم کذب گفته باشد ...

ج: خب آن را هم بگو تأیید نمی‌کنم ...

س: آ‌قا مؤید ...

ج:‌ نه، آقای عزیز آن‌جا فرق می‌کند ...

س: ؟؟؟ مگر این‌که بگویید آقا مؤید خیانت نیست این را قبول می‌کنم و الا مؤید ...

ج: خب مؤید هم نیست، خب به من چه که آن بیخود دارد تأیید می‌کند ...

س: ؟؟؟ شأنیت تأیید دارد ...

ج: نه

س: مگر این‌که بگویی آقا شأنیت تأیید خیانت ...

ج: نه چه تأیید دارد؟ پس هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید من شنیدم از یک نفری حالا نه یکی، این چه خیانتی است؟

س: ؟؟؟ شأنیت تأیید دارد ...

ج: فرض این است که اگر شما می‌خواهید بفرمایید که این‌جا خیانت است باید آن تقاریب قبل را یکی‌اش لااقل بپذیرید که مقام علمی یا بضم اهتمام ...

س: که ؟؟ از امام است.

ج: اگر آن را پذیرفتید دیگه این می‌شود مستغنٍ‌ عنه، خب او خودش اثبات کرد. دیگه این‌که بیاید بگویید خیانت می‌شود ما از خیانت می‌خواهیم استفاده بکنیم ...

س: مستغنٍ می‌شود.

ج: مستغنٍ عنه می‌شود.

س: حالا شما برای این‌که شبهات علمی را بگذارید، اشکالش را رفع کنید فرمودید چی؟ فرمودید که وجهی دارد آن وجه، مثلاً در اجتماعاتی که ؟؟ ؟؟ بفرمایید چیه؟ خودش وقتی می‌خواهد یک کاری بکند بپرسد درست است می‌رود می‌پرسد. یعنی اصل پرسش و اصل این‌که بفهمد چه چیزی موافق و مخالف است درست است اما نقل کردن یک فتوایی از غیر اهلش؛ آن هم نگفته قل پرسیدم از عامّه که او هم که می‌شنود اغراء به جهل نشود ...

ج: اغراء به جهل نمی‌شود.

س: اغراء به جهل می‌شود ...

ج: نه.

س: و مَثَل این یک. دو: مَثَل زراره نیست بعید نیست به زعم مسئله؟؟ علماء به آن نگاه می‌کنند. الان شما نگاه نمی‌کنید. خیلی از آقایان این‌جوری دارند نگاه می‌کنند. زراره را مثل کسی می‌دانند که این شاگرد متلمذ امام صادق است. این ناشر فرهنگ و فتوای امام صادق است.

س: توی چه برهه‌ای از زندگی؟

س: این دارد نقل می‌کند و نمی‌گوید من؛ ببینید؛ می‌گویید شما پرسش از غیر از امام ممکن است یک اثر داشته باشد آن هم فهم فتوای غیر است. آن هم هر علمی را که نباید رفت سراغش، نفع داشته، نفعش چیه؟ موافقت و مخالفت فتوای عامّه است. می‌گویید این کی یصدر برای غیر؟ وقتی که مضمره نقل نکند. وقتی بگوید من رفتم از عامّه پرسیدم و این را هم نگفته، پس چه ترتبی داشته که مضمر را آمده نقل کرده؟ و اغراء به جهل هم می‌شود انصافاً، کسی که ناشر فرهنگی امام صادق است وقتی می‌آید فتوا را می‌پرسد؛ از حکم‌الله سؤال می‌کند، این دارد حکم را می‌پرسد.

ج: کی حکم را می‌پرسد؟

س: نظر آن‌ها را استخراج کند؟؟

ج: کی حکم را می‌پرسد؟ کسی از او نپرسیده ...

س: در همه‌ی ادوار حیاتش مرجع شیعه نبوده که ...

ج: کسی که نپرسیده از او، او ابتداءً خودش می‌گوید «قلت له»

س: «قلت له»

س: فرقی نمی‌کند. خودش ؟؟

ج: نه بابا! اگر بیاید کسی سؤال کند ...

س: بابا در همه ادوار هم مرجع شیعه نبوده که ...

س: یعنی وقتی که اغراء به جهل فقط وقتی است که ؟؟ سؤال کنند از ما؟

ج: خب بله، چه‌طور ...

س: یعنی اگر سؤال نکند ...

ج: بابا؛ یک خبری یک‌جا نوشته یا گفته که من پرسیدم این‌جا جواب ...

س: حاج آقا؛ دوران امام صادق آن‌وقتی که ما یک حداقلی بودیم که ما می‌خواستیم فرهنگ‌سازی بکنیم، ما می‌خواستیم ناشر فرهنگی امام صادق باشیم؛ بعد حکم خدا را بیاوریم این‌جوری بیان بکنیم این واقعاً از این اغراء به جهل نمی‌آمد ولی ؟؟ حرف عامّه را بزند؟

ج: ببینید؛ ما حرف‌مان این است. خدمت

س: مگر در همه‌ی ادوار مرجع شیعه بوده؟

ج: خدمت محقق خوئی یعنی این وجه، این وجه این است که شما می‌فرمایید این خیانت است. می‌گوییم لماذا یکون خیانت؟ یا باید خیانت بودن در صورتی است که گفتن زراره مستلزم این باشد که مخاطب ...

س: استظهار کند امام است.

ج: استظهار کند که امام است.

س: بله، تلقی کند ...

ج: إما، إما، إما و تلقی کند که مال امام است. چرا؟ یا به وجه اول یعنی آن وجهی که گفتیم که ...، می‌گوید خب این‌که نمی‌رود از غیر امام بپرسد بیاید بگوید. می‌گویم سئلتُ، قلت له ...

س: این هم نمی‌گوید.

ج: یا حرف مرحوم آخوند بفرماید ...

س: آن هم نمی‌گوید.

ج: این هم ...، یا ...

س: ؟؟ فرهنگ امام صادق ؟؟

س: در همه ؟؟ که این‌طور نبوده که ؟؟

ج: یا شما باید فرض کنید که این در بین شیعه مسئله‌گوی امام صادق و امام باقر است که هر حرفی بزند، حتی می‌گویم فتوای امام را دارد نقل می‌کند. هر حرفی را بزند دارد فتوای امام را نقل می‌کند. این هم برای ما روشن نیست که این چنینی است. چرا؟ برای این‌که فرض این است اگر پیش او تلمذ می‌کرده و می‌دانند، آن‌ جامع هست. این حرف آن‌ها را هم هم نقل می‌آید می‌کند. ما الان مقام زاره برای‌مان روشن نیست که مسئله‌گوی یک آقایی، مثل آقای توسلی که فتواهای امام را نقل می‌کرد و توی رادیو هر وز قبل از ظهر پخش می‌شد.

س: خصوصاً در ابتدای جوانی‌اش؛ مگر این‌طوری بوده در ابتدای جوانی‌اش؟

ج: یادم هست آقای چی‌چی بود؟ آقای ...، فتوای آقای نجفی مرعشی را همیشه نقل می‌کرد.

س: شما روایت دیگر زراره را ببینید یعنی مسئله این‌جوری بوده ...

س: نمی‌دانیم کی صادر شده که ...

س: ایشان وقتی هم که می‌رفته تلمذ غیر می‌کرده شیعه بوده یا سنی بوده؟

س: مگر غیر از این است که نماینده امام باشد؟ توی بیست سالگی نماینده امام بوده؟

س: چشم! ببخشید. مقلد مکتب امام صادق بوده دیگه، سنی که نبوده که، این شخص که خلاصه جلالت علمی ولو در زمانی که رفته ببیند اهل سنت از چی؟؟ تلمذ کند ...

ج: شما بخواهید بگویید خیانت است باید مسبقاً کاری بکنید که این حرفش پای امام نوشته بشود و حال این‌که مال امام نیست.

س: که این نیست.

ج: و الا این نمی‌تواند دلیل ...، لماذا می‌گویید که ...

مناقشه دوم در فرمایش ایشان این است که هر ثقه‌ای یجلّ مِن این‌که بیاید غیر امام را جوری به مردم بگوید که خیال می‌کنند امام فرموده، حالا از اشکال قبلی صرف نظر می‌کنید. هر ثقه‌ای، این به شموخ مقام و رفعت مقام کار ندارد که اختصاص به زراره داشته باشد. هر کسی ثقه هست معتمد است ولو ادنی مراتب وثاقت و اعتماد بر او هست خب این هم لازمه‌اش همین هست؛ اگر بنا است که خیانت باشد با این هم سازه با اصل وثاقت سازگار است نه به شموخ وثاقت و رفعت مقام ...

س: یعنی بیان را دارید اشکال می‌کنید درواقع؟

ج: بله، بله دیگه، چون این را قرینه قرار داریم می‌دهیم.

س: نه این‌جا ...

س: این موضوعیت ندارد.

ج: موضوعیت ندارد.

س: این‌جا می‌گوید که ثقه‌ای مثل زراره ...

ج: مثل نمی‌خواهد بگویید. بگویید زراره ثقةٌ و هر ثقه‌ای یجل قدره نه رفعت مقام او ...

س: اصلاً یک کافر حربی است ثقه هم همین‌طور است دیگه ...

س: آقا؛ عند ما الکلام ؟؟ اگر هر ثقه‌ای بیاید یک لفظی بگوید مثل قال مولانا، قال امامنا، قال معصوم؛ این‌جوری بیاید بگوید. بعداً بگوید معصوم منظورم چیه؟ معصوم از یک اشتباهاتی است که هر آدم عادی‌ای هم مثلاً از او معصوم است. این را قرینه قرار بدهد بگوییم خب تو خیانت کرده، اما می‌گوید قلت له، قلت له هر ثقه‌ای بگوید یعنی ما را در غلط انداخته؟ قلت له ...

ج: قلت له، آقای عزیز!

س: نه، آن ؟؟ خیانت ...

ج: بابا اشکال قبلی را صرف نظر کردیم. فرض این است که شما دارید می‌فرمایید ...

س: این روایت را دارند می‌فرمایند؛ ما که نمی‌گوییم.

ج: همین دیگه؛ ما همین را داریم می‌گوییم.

س: قبح خیانت موضوعش ثقه است نه مثل زراره ...

ج: خب دیگه کفایت مذاکرات است.

شش: شش این است که نفس وثاقت راوی که زراره باشد این یجلّ از این‌که جوری بیاید حرف بزند که تلقی مردم و مخاطبین این باشد که مال امام علیه السلام است. و این‌جا دیگه به شموخ مقام کار نداریم.

س: دومی را اصلاح کردیم.

ج: بله، ششم اصلاح شده‌ی آن قبلی‌اش می‌شود. که بگوییم نفس وثاقت ایشان که مسلّم است؛ موثق و معتمد بوده عند الناس، این قرینه می‌شود بر این‌که مسئول‌عنه امام علیه السلام است. چون یجلّ، چرا یجلّ؟ چون خیانت است. البته همان اشکالی که در قبل داشتیم این‌جا هم هست به این‌که این وقتی خیانت می‌شود که دلالت داشته باشد به آن‌ها که اشکال کردیم.

خب هفتم: هفتم این است که «بعد استظهار عدم کون الاضمار من زراره تطبیق الامر الخامس علی من وقع فی سلسلة السند».

توضیح مطلب: محقق سیستانی به محقق خوئی و قوم که فرمودند اضمار مال زراره است. صریح عبارت کفایه این بود. «لان مضمرها زراره» یا محقق خوئی هم فرموده «اضمار الزراره» ایشان می‌فرماید که (یادم رفت، کتاب می‌خواستم بیاورم کلام ایشان را...)، ایشان فرموده بدیهی است که اضمار نمی‌شود گفت از زراه است. حتماً مضمر زراره نیست. بلکه مضمر آن ناقلین هستند یا حریز است یا حمّاد است یا نمی‌دانم حسین بن سعید است؛ این‌ها هستند. او حتماً اضمار از ناحیه او نیست. چرا؟ چون فرموده است که آخه قاعده محاوره همین‌جور بیاید بگوید به او گفتم و مرجع ضمیر معلوم نباشد؟ همین‌جور ابتداء به ساکن بیاید بگویم به او گفتم. این حتماً قبلش مثلاً نام برده، چی بوده. حالا می‌گوید به او گفتم. پس اضمار از او نیست. اضمار آخه یعنی این ضمیر بیاوری مرجع معلوم نباشد مقصود این است دیگه؛ نه اضماری که مرجعش قبل ذکر کردی بعد می‌گویی او، ایشان، این‌ها ضمیر آوردند هست، اسم اشاره آوردند ولی این اضماری نیست که محل کلام است که، پس حتماً زراره در مقام نقلش اضمار نکرده، این اضمار اگر باشد مال دیگران است. پس اگر این حرف را زدیم خیلی از آن اشکال‌ها، اشکال دیگری به آن حرف‌های قبل می‌شود. شموخ زراره را نمی‌دانم. مگر زراره را اضمار کردی که شموخش نگویید چه شموخ علمی بگویید، چه مع الاهتمامش بگویید، چه شموخ تقوایی‌اش بخواهی بگویی، چه بما أنّه ثقةٌ بخواهی بگویید و بگویید یجلّ قدر الثقه از این‌که بیاید خیانت بکند. تمام آن‌ها، همه‌ی آن‌ها زیر سؤال می‌رود. همه‌ی آن استدلال‌ها نادرست می‌شود. اضمار از او نیست.

س: حالا بعد چه جوری حلش می‌کند؟

ج: بلکه اضمار از کیه؟

س: از بقیه ...

ج: اضمار از بقیه است. حالا یا حریز است یا حمّاد است یا حسین بن سعید الی آخر، فرموده الی آخر، از این‌ها است. خب حالا راه هفتم؛ البته راه ایشان نیست. می‌گوییم راه ایشان چیه.

راه هفتم این است که بیاییم بگوییم. دیگه همان حرف‌ها را بر زراره تطبیق نکنیم. بر بقیه تطبیق کنیم. حالا آن‌ها اگر اجل شأناً و این‌ها که نیست. سؤال نمی‌رود بکند که سؤال نکردند آن نمی‌آید. اما این‌که یا وثاقت یا شموخ علمی، تقوایی، که این‌ها، این‌ها هم حریز آدم بزرگی است. حمّاد همین‌جور است، حسین بن سعید همین‌جور است، این‌ها همین‌جور است. این‌ها نمی‌آیند یک مطلبی با وثاقت‌شان سازگار نیست. عن الباقر شنیدند بیایند بگویند لَهُ، بدون این‌که مرجعش هم معلوم باشد.

س: یعنی چی سازگار نیست با وثاقت‌شان؟

ج: بله؟

س: این‌که درواقع مرجع ضمیر نباشد امام باقر نباشد ...

ج: نه، مرجع ضمیر امام باقر علیه السلام، نه او امام باقر گفته، یعنی او اضمار نکرده ...

س: بله، این‌ها خودشان ؟؟

ج: یعنی او اگر ضمیر هم آورده ضمیری آورده که معلوم است به کجا برمی‌گردد ...

س: مرجع داشته بله ...

ج: بعد بیایند چه‌کار؟ بعد بیایند اضماری را نقل کنند، اگر امام باقر فرموده اصلاً نگویند امام باقرش را، یا اگر ضمیر گفته و ضمیر هم معلوم است به امام باقر برمی‌گردد یا به امام صادق سلام الله علیهما برمی‌گردد؛ آن مرجع ضمیر را دیگر نگویند. همین‌جور بیایند توی کتاب‌های‌شان بنویسند و به افراد بگویند «قال قلت له».

س: پس چی شد حالا آخرش؟

ج: آن‌وقت این چه می‌شود؟ این باعث می‌شود که این روایت از نظر؟؟ مردد بشود دیگه، پس حرف آن وثاقت و امانتی که باید روایت را منتقل کند به همان نحوی که هست تا از آن بهره‌برداری کنند با وثاقت نمی‌سازد، با امانت نمی‌سازد، با معتمد بودن نمی‌سازد.

س: خب پس چرا الان این‌طوری شده؟

ج: بله؟

س: الان این حد وسطش شما می‌فرمایید که زراره گفته امام باقر را مثلاً، بعد این‌ها با وثاقت‌شان سازگار نیست که امام باقر را شنیده باشند بیایند تقطیع کنند؛ درست است؟

ج: بله.

س: خب پس چرا تقطیع کردند الان؟ چی می‌شود این‌جا یک چیزی گم می‌شود این وسط ...

ج: نه، حالا این‌جوری می‌گوییم دیگه ...

س: پس تقطیع که قطعاً کردند. حالا که شما می‌گویید سازگار نیست؛ پس چه اتفاقی افتاده این‌جا؟

س: وثاقت ؟؟ «قلت له» به امام باقر برمی‌گردد.

ج: بله، بله.

س: یک چیزی اضافه می‌خواهد.

ج: نه چیزی ...، این‌جوری می‌گوید دیگه، این‌جوری می‌گوید. همان‌جور که آن‌جا گفتند. آن‌جا چه جور گفتند؟ گفتند که ...

س: پس معلوم مراد امام باقر را می‌خواهید بگویید؟ خب تقطیع را که کردند آخرش ...

ج: نه، خوب دقت بکنید.

س: وثاقت این‌ها با اضمار ...

ج: حرف سر این است که اضمار مال زراره نبوده ...

س: بله، او گفته «قلت للباقر» مثلاً ...

ج: بله، بله، او یا گفته للباقر علیه السلام یا گفته لحکم بن عتیبه ...

س: ؟؟مرجع را ...

ج: یعنی مرجعش معلوم بوده، اگر ...، که حکم بن عتیبه؛ حالا این حضرات بعدی که می‌دانند حکم بن عتیبه هست مرجع؛ بیایند بدون این‌که معلوم کنند حکم بن عتیبه است بگویند «قلت له» این خیانت است. به همان نفسی که می‌گفتید زراره اگر از حکم بن عتیبه سؤال کرده باشد و بیاید بگوید «قلت له» می‌گفتید خیانت است یا خیانت است این هم به همان بیان، هر بیانی آن‌جا دارید که اگر خود، هر بیانی دارید که اگر خود زراره اضمار کرده بود می‌گفتید خیانت است حالا اگر خود زراره اضمار نکرده و بلکه ضمیر را به عتیبه برگردانده، حَکَم برگرداند ...

س: یا به امام برگرداند.

ج: نه، در آن صورت دیگه؛ در آن صورت، در آن صورت گفتیم ...

س: آخه الان هر دو را فرمودید ...

ج: خوب دقت کنید! آن‌جا چه جور؛ عین آن بیان آن‌جا است. فرقی نمی‌کند.

س: می‌دانم، یعنی الان شما می‌گویید با آن سازگار نیست؛ الان این چیزی که این دسته گل را کی به بار آورده پس؟ این‌که نیامده مرکز ضمیر را بگوید و گفته؟

ج: بابا! آقای خوئی که فرمود این‌که ...

س: می‌گوید تقطیع کرده پس ...

س: پس معلوم می‌شود که معصوم بوده ...

ج: این‌که آقای خوئی فرمود که اضمار زراره مضر نیست. چرا؟ چون اضمار زراره اگر غیر امام بود، از غیر امام بود بیاید به نحو مضمر بگوید خیانةٌ، ما اشکال کردیم البته. خب حالا اگر غیر زراره هم که دارد از زراره نقل می‌کند ببیند زراره از غیر امام گفت، ضمیرش به غیر امام برمی‌گشت؛ حالا بیاید بگوید لَهُ است. این هم خیانةٌ مثل او، اگر خودش می‌گفت لَهُ و مرجع را معلوم نمی‌کرد، خیانت بود از او، حالا اگر او مرجع را معلوم کرده که غیر امام است، این هم بیاید بگوید لَهُ و مشخص نکند که غیر امام است این هم خیانت کرده دیگه ...

س: و التالی باطل بوثاقته؟

ج: فرق نمی‌کند دیگه، عین هم است دیگه، خب آن‌وقت بعد این‌جا آن‌وقت همان حرف‌ها می‌آید که چرا خیانت است؟

س: مگر دیگران استظهار می‌کنند؟

ج: مگر استظهار می‌کنند؟ چرا خیانت است؟ بله، مگر این‌که بیاید چه بگوید؟ مگر این‌که به عنوان روایت از امام بیاید بگوید؛ آن‌وقت خیانت است. اما همین‌جور نقل بکند ...

س: پس جسارتاً آن للباقر و الصادق علیهما السلام، آن را حذف کنید چون توی بیان‌تان آن را هم فرمودید. باید بیاییم بگوییم. آن را باید حذف کنیم که این‌طور تقریر می‌کنیم خیانت را که اگر او حَکَم بود و این‌ها آمدند این‌طور اظهار کردند للباقر ؟؟

ج: بله، بله، آن خیانتی که می‌گفتیم بر آن اصل؟؟ خب این هم امر هفتم بود.

امر هشتم؛ این هست که باز ...

س: شما اصل را توی مقدمه اول پذیرفتید که اضمار نمی‌تواند از زراره باشد؟ می‌پذیرید؟

ج: بله؟

س: که اضمار این مقدمه ...

ج: حالاا این را بعد اجازه بدهید صحبتش را خواهیم کرد. چون در آن‌جایی که ...

هشتم این است که باز نظیر همین است. این براساس اصل وثاقت بود. هشتم این است که به مقام شامخ این‌هایی که توی سند هستند، چون حریز، حریز بن عبدالله سجستانی خیلی مهم است.

س: چه شموخی است؟

ج: شموخ تقوایی است. چون ...

س: شموخ علمی را نمی‌گویید دیگه یعنی؟

ج: بله؟ نه، چون این‌ها نمی‌خواهند بروند خودشان سؤال بکنند که ...

س: بله، چون نمی‌خواهند سؤال کنند.

ج: شموخ تقوایی حسین بن سعید خیلی بزرگ است در شیعه و بین روات، این را قرینه قرار بدهیم. الکلام الکلام، الاشکال الاشکال؛ یعنی التقریب التقریب، الجواب  الجواب و الاشکال الاشکال.

نهم:....

س: ببخشید حاج آقا؛ شموخ علمی هم نمی‌شود در مورد این‌ها گفت؟ به این معنا که اگر بدانند زراره ولو این‌ها مستقیم از غیر امام نپرسیدند. ولی آن کلماتی از زراره که از غیر امام پرسیده را بخواهند آن‌ها را بیاورند باز همان شیوخ علمی هم می‌آید دوباره.

ج: نه، نقل از زراره ببینید ...

س: نه، باز دوباره شموخ علمی ولو ما اشکال می کنیم شموخ علمی را...

ج: نه، نه، اشکال ندارد.

س: ولی به این معنا که درست است که از حَکَم مستقیم نپرسیدند، از زراره پرسیدند ولی شموخ علمی این‌ها اقتضاء می‌کند که کلماتی که از غیر امام است سراغش نروند. حالا چه بلاواسطه چه مع الواسطه ...

ج: نه، چرا؟ نقل می‌خواهیم ...، نه، گفتیم دیگه ...

س: نه، آن که اشکال است باز، آن‌که شموخ را قبول ندارید.

ج: نه، شموخ، نه ببینید؛ شموخ علمی می‌رود می‌گوید که آقا تو خودت بلدی، برای چی می‌روی از او می‌پرسی؟

س: نه که بلدی؛ یعنی در خانه غیر امام نمی‌روی ...

ج: نه، نه، اما شموخ علمی اقتضاء نمی‌کند حرف‌های باطل کسی را نقل نکنی؛ خب نقل می‌کنند.

س: نه، نه، نه، این‌که شموخ علمی به این معنا باشد که درِ خانه غیر امام نمی‌روند.

ج: نه، درِ خانه نرفته، این‌که درِ خانه رفتن نیست.

س: ؟؟ درِ خانه رفتن که کنایه است. یعنی این‌که کلمات غیر امام را نقل نمی‌کند.

ج: نه، چرا.

س: خب آن اشکال که می‌شود اشکالش دیگر ...

ج: نه دیگر آخر این خیلی دور از، یعنی خیلی ضعیف است که ما بخواهیم بگوییم.

بله نهم این است که این‌جوری بگوییم، بگوییم نقله‌ی این مطلب از این روایت را من الشیخ الطوسی قدس‌سره که این را در کتاب حدیث آورده و به آن استدلال فقهی کرده. الان حالا دیگر نیاوردم همان جلد اول، اصلاً برای اثبات فتوای شیخ مفید شرح مقنعه است دیگر، این روایت را این‌ها را می‌آورد می‌خواهد روایت دیگر را تفسیر کند می‌‌گوید آن روایت معنایش این است و شاهدش این روایات است آن‌‌وقت این روایت را ذکر می‌کند. پس بنابراین شیخ طوسی رضوان‌الله علیه این را به عنوان روایت عن المعصوم نقل کرده و به او استدلال فرموده. پس بنابراین این می‌شود شهادت عملیِ «محتمل الحس و الحدس» شیخ طوسی به این‌که این مال امام(ع) هست و مؤیدش هم این است که در خلاف اصلاً به امام باقر نسبت داده. علاوه بر این، مشایخ قبل از ایشان هم همین‌ جور هستند، شیخ مفید قدس‌سره که می‌‌گوید اخبرنی، شیخ مفید را به عنوان روایت، شیخ مفید از شیخ خودش به عنوان روایت تلقی کرده، روایت عن المعصوم. پس این‌‌ها شهادت عملی می‌شود، شهادت عملی «محتمل الحس و الحدس» می‌شود برای این‌که از معصوم است ...

س: آن‌وقت شموخ تقوایی و این‌ها دیگر نمی‌آید؟

ج: بله؟

س: شموخ تقوایی شیخ و این‌ها؟

ج: نه، دیگر به این احتیاج نداریم ..

س: نه می‌دانم احتیاج نداریم، می‌گویم خودش یک بیان نمی‌شود، شموخ تقوایی شیخ ...

ج: عرض کردم حداقل ده‌تا، برای این‌‌که باز هی یک چیزهایی را می‌شود اضافه کرد ...

س: ؟؟؟ چه ظاهری دارد؟

ج: بله؟

س: شیخ طوسی فتوا داده مؤیدِ مفسرِ روایات قرار داده ؟؟؟ اخبرنی که می‌‌گوییم غیر از این شیخ طوسی شهادت می‌دهد، مفید هم که خبر داده این یعنی چی؟ اخبرنی مگر خبر از حریز نمی‌شود باشد؟ خبر از  ...

ج: عرض کردیم اخبرنی به عنوان روایت ...

س: روایت؟

ج: بله

س: آقا روایت یعنی روایت، خبر یعنی خبر، حدیث یعنی حدیث ...

ج: نه یعنی حدیث عن المعصوم، شما دیگر معلوم است دیگر ...

س: آقا اخبرنی اخبرنی است یعنی ...

ج: بله اخبرنی به این لا اله الا الله .....

س: آقا یک حکایت تاریخی را نمی‌آمدند ثقه از ثقه بگویند اخبرنی فلان ...

س: خب حکایت‌های تاریخی توی کتاب حدیث نمی‌آوردند که ...

س: این‌که می‌شود شهادت طوسی، شهادت مفید را بفرمایید. شهادت مفید را از اخبرنی نمی‌توانی بفهمی، آن هم اگر مفید بیاید در کتاب فتوایش نقل بکند بله، به صرف اخبرنی از کجا می‌فرمایید؟

ج: ایشان تلمذ کرده خدمت شیخ طوسی اخذ حدیث کرده، همان اخذ حدیث را، این حدیث معصوم را دارد این‌جا نقل می‌کند ...

س: این‌ها را دیگر از جیب‌مان داریم می‌گذاریم ...

ج: حالا دیگر ما این‌جوری می‌فهمیم دیگر حالا بله، حالا شما این را قرینه قرار ندهید. واضح است این مسأله و آن قبلی‌ها هم همین‌طور است ...

س: ؟؟؟

ج: حریز و حماد و حسین بن سعید این‌‌ها در کتاب فقهی‌اش، در کتاب حدیثش آورده ...

س: آن درست است می‌گوییم آقا ایشان هم ...

ج: بله شیخ مفید هم همین‌جور است ...

س: این‌ها خوب است، اخبرنی خوب نیست، از اخبرنی نمی‌توانید بفهمید ...

ج: اخبرنی این حدیث را یعنی، به عنوان حدیث نه این‌‌که، بله اخبرنی شیخ مفید از فتوای مثلاً ابوحنیفه ....

س: هرجا بگوید که اخبرنی حدیث که به آن عمل ...

ج: بله این‌جا روشن است که یعنی این.

خیلی خب پس این‌ می‌شود شهادت عملی این بزرگان و من قبله. و ما السابق الایام بارها می‌گفتیم جاهایی که این‌جوری بود می‌گفتیم اضمارات در این موارد اشکال ندارد. و این خبر محتمل الحس و الحدس است شهادت عملی این بزرگان است بر این‌که این مال امام(ع) هست.

دهم که آخرین وجه هست برای، دیگر این را حالا بگویم که دیگر بعد تکرار نخواهیم بکنیم تمام بشود ...

س: این وجه را فقط نسبت به شیخ طوسی می‌فرمایید؟

ج: نه دیگر، قبلی‌ها هم می‌گوییم دیگر ...

س: ؟؟؟

ج: نه من اخبرنی فقط نگویید شما، می‌گوییم این‌ها به عنوان حدیث در کتاب حدیث درج کردند، شیخ طوسی به عنوان حدیث آورده و به آن استدلال فقهی کرده و باز حسین بن سعید در کتاب حدیثی این‌ها را آورده و همین‌طور قبلی‌ها. این‌ها به عنوان حدیث دارند نقل می‌کنند و این شهادت عملی، شهادت عملیِ‌ شیخ طوسی، حالا ما برای این‌که شهادت عملی لااقل شیخ طوسی به این‌که این را به عنوان حدیث دارد نقل می‌کند و به آن استدلال فقهی می‌کند این شهادت عملی مثل این‌که عده‌ای از ثقات و معتمدین و عدلاء به یک آقایی اقتداء کردند درست؟ آقایان می‌فرمودند این شهادت عملی است به این‌که آن امام را عادل می‌دانند، کافی است، لازم نیست به لفظ بیاید بگوید هذا عادلٌ. این هم شهادت عملی است به این‌که این له و این روایت از امام(ع) است و این محتمل الحس و الحدس است و بالاتر است از آن‌که ما درباره‌ی کافی مثلاً می‌گوییم حتی. به‌خصوص اگر مراتب پایین‌تر را بروید که دیگر احتمال حسیت آن خیلی واضح‌تر است.

س: خب چون مضمر معلوم نیست کی بوده، هرکدام از این سلسله می‌تواند مضمر ...

ج: نه مضمر، بله بله هرکدام باشند ...

س: ؟؟؟ شیخ طوسی خیلی نمی‌شود رفت، یعنی فقط شیخ طوسی را می‌شود به قدر متیقن استدلال آورد ...

ج: نه ‌آن‌‌ها را هم می‌شود، هرکی اضمار از هرکی هست ....

س: ؟؟؟ اضمار از شیخ طوسی باشد ...

ج: بالاخره شیخ طوسی الان این را مضمراً نقل کرده توی تهذیب یا نه؟ حالا یا مضمر خودش است که خیلی مستبعد است یا مضمر دیگران هستند. ایشان وقتی این را به عنوان حدیث توی کتابش می‌آورد و به آن استدلال فقهی می‌کند و حتی او را قرینه‌ی بر سایر روایات قرار می‌دهد ...

س: ولو خودش هم مضمر باشد ...

ج: این‌جا شهادت عملی است به این‌که مال امام است و این شهادت محتمل الحس و الحدس است. و آن‌که معتمد است پیش ما همین وجه است.

و اما دهم، دهم این است که از مجموع این چیزهایی که گفتیم اطمینان برای ما حاصل است که این روش فرمایش محقق سیستانی است. و ایشان یک وجهی هم که یادم رفت آن‌جا بگویم ایشان یک چیزی هم گفته غیر از این‌که ما گفتیم محتمل الحس و الحدس است، شهادت عملیِ‌ این‌ها محتمل الحس و الحدس است، ایشان فرموده که نقل این علماء، حریز، حماد، حسین، بقیه تا شیخ طوسی، نقل این بزرگان این حدیث را در کتاب‌شان، در کتاب حدیث‌شان این دلالت می‌کند بر این‌که این ضمیر به امام برمی‌گردد «و الا کان تدلیساً و تلبیساً منهم و یجلّ مقامهم عن التدلیس و تلبیس». ما از خبر محتمل  الحس و الحدس گفتیم، اخبار، ایشان اخبار نمی‌گوید ...

س: حد وسط آن قبح تدلیس است ...

ج: آهان، این است که این‌ها این را بیاورند توی کتاب‌شان ذکر کنند و حال این‌که از امام نباشد تدلیس و تلبیس است و این ممکن نیست از این‌ها «یجلّ مقامهم عن...» پس معلوم می‌شود. این وجه به نظر می‌آید محل اشکال است که از ماسبق هم روشن شد. حالا تا آن بیان خود ایشان هم چون یک مقداری باید کتاب‌شان را هم بیاوریم یک حرف‌‌های ایشان جدید این‌جاها زدند ...

س: پس یازده‌تا شد دیگر ...

ج: آره می‌شود اضافه کنید بگویید یازده‌تا می‌شود.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

Parameter:18810!model&29580 -LayoutId:29580 LayoutNameالگوی متنی مشاهده دروس

اوقات شرعی

تعداد بازدید آنلاین : 10
تعداد بازدید روز : 96
تعداد بازدید دیروز :655
تعداد بازدید ماه جاری : 6757
تعداد کل بازدید کنندگان : 795059