لازم به ذکر است: متن ذیل پیاده شده از صوت درس میباشد و هیچگونه ویرایشی روی آن اعمال نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلیالله تعالی علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیةالله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین.
راه دیگری که برای تخلص از اشکال ضعف سند در صحیحهی أولای زراره وجود دارد این است که ولو جناب احمد بن محمد بن حسن بن ولید در آن هست و مثلاً وثاقت ایشان ثابت نیست اما از راه تعویض سند میتوانیم مسأله را حل کنیم، چون سند میرسد به حسین بن سعید اهوازی و شیخ قدسسره در فهرست فرموده است که «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» بعد سهتا سند ذکر میکنند، یک سند آن سند تام و تمامی است که عدة من اصحابنا عن علی بن حسین بن بابوبه قمی بعد از بعض افرادی که آنها وثاقتشان مسلّم است از حسین بن سعید اهوازی. بنابراین چه این روایتی که در تهذیب آمده چه از کتب حسین بن سعید باشد چه از کتب او نباشد و جزء روایاتی باشد که ایشان نقل میفرموده ولو در کتابهایش نیاورده باشد. چون این بزرگان گاهی حدیثی بعد از تدوین کتب برایشان پیدا میشده، بهدستشان میرسیده، قهراً دیگر در آن کتاب درج نمیکردند، این را بعد ولی نقل میفرمودند روایت میکردند آنها را. یا گاهی هم در موقع نوشتن ولو داشتند سهو میشود، فراموش میشود، جا میافتد، ذکر نمیفرمایند. خب بعداً نقل میفرمایند. الان شما به خود تهذیب نگاه کنید یکی از شواهد بر این مطالب این هست که شیخ طوسی مطالبی را از کلینی نقل میکند، یعنی در سند محمد بن یعقوب الکلینی است ولی آن روایات در کافی وجود ندارد. اینها یا روایات ایشان بوده یا بعضیاش ممکن است در کتاب الرسائل بوده که همین حدیث معروف هم که «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا» این را هم کلینی نقل کرده این روایت را، ناقل آن کلینی است اما در الرسائل ایشان بوده نه در کافی و آن الرسائل هم الان مفقود است متأسفانه، جزء کتابهای مفقود است. این راه دیگری است که وجود دارد. قد یناقش در این مسأله به اینکه خب این تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل هست. ما چهمیدانیم این روایت روایتِ حسین بن سعید اهوازی است؟ اگر سند تمام بود ثابت میشد که این روایت مال حسین بن سعید اهوازی است، بنابراین معلوم میشد به آن طریق صحیح هم روایت شده، به آن طریق آخر هم که حالا شما میگویید صحیح است روایت شده. اما اول الکلام است که این روایت مال حسین بن سعید هست یا نیست؟ اگر معاذالله احمد اشتباه کرده باشد یا به جعل و دروغ نسبت داده باشد به حسین بن سعید اهوازی خب از روایات او نیست که. جواب این هست که این شبههای است که در مطلق موارد تعویض سند وجود دارد؛ جوابی که از این شبهه داده میشود این است که به قرینهی اینکه این کلام شیخ طوسی در مشیخه و بزرگان دیگری که میگویند «اخبرنا بجمع کتبه و روایاته» این یا مقصود روایاتی است که در کتب متعارفه وجود دارد و افراد به عنوان حسین بن سعید اهوازی میبینند نقل شده و یا لااقل آنهایی که خود شخصی که مثل شیخ طوسی میفرماید و خودش در کتابهایش نقل کرده دیگر ناظر به آنها حتماً هست. پس یا ناظر است به همهی روایاتی که به نام حسین بن سعید در کتب متعارفه، نه حالا یک کتابی که مثلاً منسیّ هست و در دسترس نیست و یک کسی، یک جایی و یا یک کسی همینجور بیاید یهو همینجور بگوید یک روایتی را بگوید بهنام حسین بن سعید. مثلاً امروز یک کسی بیاید بگوید حسین بن سعید اینجور گفته ما بگوییم سند شیخ به این میخورد، اینها معلوم است که مشمول آن نیست، اما آنهایی که در کتابهای متعارف بوده در زمان خود مثلاً شیخ طوسی در کافی بوده، در من لا یحضر بوده، توی کتب معروفهی صدوق مثلاً بوده توی کتابهای دیگر بوده که توی مجامع طلبگی و حوزوی این متعارف بوده، آنوقت میگوید «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» همهی اینها را میگوید. اگر این را بگوییم خب خیلی خوب میشود، یعنی گاهی ممکن است سند کافی درست نباشد شیخ سندش درست باشد، حتی اینجا را هم درست میکند. اما اگر حالا به این توسعه هم نگوییم حداقل این است که روایاتی که خود شیخ طوسی در کتابهای خودش ولو به اسنادی که حالا سند ضعیف باشد و حسین بن سعید نقل میکند اینها را دیگر شامل میشود.
س: ضعیفها را هم شامل میشود؟
ج: ضعیفها را هم شامل میشود ...
س: خودش ضعیف میداند ....
ج: بله بله، خودش ضعیف میداند یکوقت از کجا ضعیف میداند؟ یکوقت میگوید این ضعیف است و دیگر فتوا نمیدهد طبق آن، اما نه این روایت را ذکر کرده گفته این طرق من است طرق دیگری را هم که آنجا ذکر کرده ...
س: و یحتمل جداً که هم روایت را هم واقعاً ضعیف میداند ولو اینکه فتوایش هم مطابق با این باشد ...
ج: نه ولی آنجا سند صحیح میگوید من بجمیع کتبه و روایاته سند دارم، سند صحیح میگوید دارم. آن جمیع کتب و روایت یعنی چی؟ یعنی روایاتی که درواقع روایات او هست...
س: نه چیزی که ثابت بشود با حجت آن معتبر است ...
ج: نه آن هم فایدهاش چی هست؟ خب ثابت شد دیگر، شما میخواهی بگویی برای چی اینها برای من؟ این را میگوید، او فرموده من این را میگویم اینجا، یک بخشی سندها را ذکر میکنم بقیهاش را آنجاها ذکر میکنم. پس معلوم میشود همینها که اینجاها هست ...
س: تعاضد نمیتواند باشد؟
ج: تعاضد نیست اینها، اینها را دارد میگوید سند ...
س: ؟؟؟ روایت؟
ج: بله
س: ؟؟؟
ج: بله تهذیب است، لابد خودش است دیگر ...
س: ؟؟؟ یعنی بگوییم متعارفه را حداقل میگیرد ...
ج: ولو از خودش نگفته باشد، ولو خودش نقل نکرده ..
س: ؟؟؟ هست این روایت یا نه؟
ج: نه، ولی این در کتاب خود ایشان هست. فلذا این ...
س: نه آن اولی که میگوید متعارف که قطعاً این چیزهای ...
ج: نه میگیرد آن اعم است، متعارف بشود اعم میشود ...
س: نه رابطه عام و خاص من وجه است؟؟؟
ج: نه چرا، مطلب اول این است که بگوییم میخواهد بگوید چه در کتابهای خودم باشد چه در کتابهای دیگران باشد، متداول دیگران باشد. دوم این است که نه فقط ناظر به کتب خودش باشد، مطلب خودش باشد به دیگران کار نداشته باشد.
خب این راه هم هست، البته بحث از تعویض سند به این شکل و انحاء دیگر بحثهای تفصیلیای دارد که دیگر در محل خودش باید بحث بشود و اصل مطلب درست است قبول داریم ما.
س: تفاوت این وجه با وجهی که محقق سیستانی حفظهالله فرمودند ...
ج: آن تعویض سند نبود ...
س: خب تفاوتشان چی هست؟
ج: تفاوتش این است که ایشان فرمودند ما از مشیخه استفاده میکنیم که دأب ایشان در این کتاب این است که از منبع مکتوب نقل میکند، پس این روایت از منبع مکتوب است. حالا آن منبع مکتوب کی هست؟ سبر و تقسیم میکنیم میگوییم شیخ مفید که نمیشود باشد چون ندارد منبع حدیثی، احمد هم نمیشود چون ایشان هم ندارد ولی بقیهی من فی السند دارند، پس از آنها نقل کرده. پس میفهمیم یا از کتاب حسین نقل کرده یا از کتاب حماد نقل کرده یا از کتاب صفار نقل کرده که اینها توی سند هستند و اینها را که دیگر مشیخه شامل آن میشود، اینها که دیگر تعویض سند نیست، میدانیم، از این کتاب نقل کرده. توی آنجا هم گفته من به کتابِ سند تمام دارم، آن حرف آقای سیستانی این است.
س: حاج آقا الان این سندی که داریم میگویم باز توی کتاب حسین بن سعید است دیگر، از احمد بن محمد بن حسین بن ولید از شیخ مفید ...
ج: بله ولی این دیگر آن شبههی تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه نیست ...
س: نه میخواهم بگویم آقای سیستانی هم دارند میگویند آقا یک طریق همینی است که توی متن کتاب فرموده که سند تا حسین بن سعید ؟؟؟ یک سند دیگر هم توی مشیخه به حسین بن سعید ؟؟؟ خب داریم عوض میکنیم سند را دیگر...
ج: نه دیگر عوض نمیکنیم، میدانیم چندتا کنار هم هست، میدانیم چندتا، چون خودش گفته بقیهاش را هم آنجا گفتم. از همین کلام شیخ طوسی ما میدانیم که این روایت چندتا سند دارد، یکیاش را اینجا گفته، یکیاش را آنجا گفته، یکیاش را آنجا گفته. اسمش را هم میخواهید تعویض بگذارید مهم نیست ولی تعویض ما نمیکنیم میگوییم این روایت چندتا سند دارد، یکیاش این است که اینجا گفته این تمام نیست ولی آنکه آنجا گفته تمام است، آنکه آنجا گفته تمام است.
س: این حالا از جهت فنی تمسک به ...
ج: این را اصطلاحاً به آن نمیگویند تعویض سند ولو درواقع ممکن است شما بگویید تعویض سند است ...
س: تعویض چکار میکند که مثلاً اصطلاحاً؟
ج: بله؟
س: یعنی الان تعویض چکار میکند غیر از همین راه آقای سیستانی؟
ج: تعویض میآید این کار را میکند میگوید که شما آنجا گفتی «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» فلذا آن یک مقدمهای میخواهد، یعنی کسی ممکن است راه آقای سیستانی را بپذیرد آن را نپذیرید، چرا؟ برای خاطر اینکه آن تعویض سند میگوید این مقدمه را ضمیمه میکند که از باب اینکه آن لغو نشود پس یا مقصودش هرچیزی است که در کتابهای خودش و روایات خودش نسبت داده شده به مثلاً حسین بن سعید یا شخص دیگری، یا دیگران در کتابهای دیگر و روایات دیگر نسبت داده شده تو متعارف در حوزهها هست. باید بگوییم اینجوری معنا کنیم عبارت را یا لااقل بگوییم مقصودش اینکه میگوید «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» یعنی روایاتی که خود من لااقل در کتابهایم نقل کردم و در روایاتهایم آوردم. به این مقدمه نیاز دارد ...
س: یعنی آنجا ما احراز نمیکنیم سند دیگری حتماً باشد قانون «اخبرنا بجمیع کتب و روایاته» ...
ج: جمیع کتبه و روایاته به این نحو است که استظهار کنیم از باب اینکه لغویت لازم نیاید نخواسته همینجور یک چیزی بگوید، خواسته چیزی بگوید به نفع دیگران باشد و الا اگر همهاش تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه میشود این اظهار چه نفعی به حال دیگران میّبخشد؟ پس بنابراین مقصودش باید این باشد تا نفع ببخشد به حال دیگران این مقدمه را میخواهد. اما در بیان آقای سیستانی ما به این نیاز نداریم، چرا؟ برای خاطر اینکه ما علم اجمالی داریم که این روایت یا از این ذکر شده یا از این ذکر شده یا از این، اگر این است سند تمام به آن دارد، اگر این است سند تمام دارد، یعنی این کتاب به سند تمام به آن رسیده، این است؟ که میدانم به سند تمام به آن رسیده، این است؟ میدانیم به سند تمام به آن رسیده. پس ما پنج ششتا فرد داریم در این روایت که اینها صاحب کتاب هستند و میدانیم کتابهای اینها به سند تمام بهدست شیخ رسیده. از آن طرف از مقدمه که مشیخه، از مشیخه استفاده کردیم این روایات را هم حتماً از این منابع، یکی از این منابع دارد ذکر میکند. پس دیگر به آن مطلب احتیاجی نداریم و اصلاً دیگر شبههی اینکه تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه است در آن بیان ایشان اصلاً نمیآید.
س: یعنی حاج آقا پس با بیان اخیرتان فرمودید توی روایات ضعاف شبههی مصداقیه هست ولی در باب لغویت ما درستش میکنیم، شبهه مصداقیه است ولی معلوم است ...
ج: نه دیگر شبههی مصداقیه نیست ...
س: نه نه شبههی مصداقیه از جهت فنی هست دیگر، ولی چون لغویت است میآییم میگوییم کلامش را عام تفصیل کنیم که ...
ج: بله بله
س: حالا اگر کسی بیاید بگوید فقط ما، یعنی بهخاطر اینکه شبههی مصداقیه واقعاً نباشد فقط آنها که به نقل صحیح نقل شده را...
ج: نه نه..
س: و تعاضد باشد، تعاضد هم لغو نیست ...
ج: نه
س: تعاضد لغو است؟ تعاضد خودتان بارها میفرمودید که خیلی موقعها میآیند برای اینکه کار محکم کاری بشود از باب تعاضد یک سند دیگر هم نقل میکنند ...
ج: تعاضد نمیکند وقتی ...
س: چرا دیگر وقتی ؟؟؟سند دارد تعاضد میکند ...
ج: نه، ایشان ببینید گفته من میخواهم این از ارسال دربیاید، میخواهد اعتبار بدهد ...
س: ؟؟؟ نفس این کار؟
ج: بله، به نفس اینکه بعد میآید توی آنجا میگوید، گفته ببینید این هم ضمیمه بکنید که در مشیخه گفته من بخشی از سندها را اینجا میگویم، بقیهاش را احاله میدهد به فهرست. یعنی آن فهرست ناظر به همین روایاتی است که در این کتاب ذکر شده و مطالبی است که در این کتاب ذکر شده و آن را متمم و مکمل قرار داده. برای اینکه میگوید طولانی نشود فلان بخشیاش را ذکر کردند بخشیاش هم آنجا هست. حتی بالاتر میتوانیم بگوییم گفته اگر میخواهید برو فهارست اصحاب را نگاه کن، معلوم میشود این هم تعضید میکند آن معنای اول را که اصحاب هم کأنّ به همین روایات در دست توجه دارند و میگوید برو به آن نگاه کن. البته اینها به خدمت شما عرض شود که تأیید میکند مطلب مرحوم آقای بروجردی رضوانالله علیه را، که ایشان میفرموده ما این کتابها معلوم بوده برای شیخ طوسی و اینها؛ این سندها برای این است اصل کتاب ثابت بشود اما نسخه و اینکه این همان کتاب و اینها، این را از راههای دیگر میفهمیدند ...
س: یعنی قرائن دیگر ...
ج: قرائن، شواهد، اینها میفهمیدند و الا اصل؟؟؟ مثل روزگار ما، الان ما میدانیم شیخ کلینی کافی داشته، حالا میرویم کتاب کافی میخریدم میدانیم این همان کافی است کجا؟ خب اطمینانی داریم دیگر. وسایل شیخ حر عاملی وسائل نوشته حالا میبینیم این وسائل است، از کجا میگویی این وسائل شیخ حر عاملی است؟ اینها قرائن و شواهد است دیگر که با ضمیمه میشود که میبینیم نسخههای دیگر از علماء همیشه به این مراجعه میکردند، از اینکه این نقل میکردند، آدمهایی که چاپ میکنند داعی ندارند بر اینکه بیایند کتاب دیگری را به این، اما یک جاهایی اگر داعی باشد آدم نمیفهمد مثل رسالههای مراجع تقلید؛ خب باید بدانیم اینکه این رساله را چاپ میکند یا خانهشان میدهند یا چی میدهند یکی از ؟؟؟ همین است که مکلف باید بداند این رسالهی آن آقا هست و این رسالهی آقای دیگر را برداشتند بهنام این آقا چاپ کردند. ما نوجوان بودیم اوایل طلبگیمان و اینها تحریرالوسیلهی امام روی آسید حسن ابوالحسن اصفهانی نوشته بود، چون ممنوع بود، حالا کسی نمیداند نگاه میکند میگوید رسالهی آسید ابوالحسن اصفهانی است، اصلاً اسم امام نبود و هکذا. یا یک کسی همین اخیراً رساله چاپ کرده بود ولی رسالهی آقایی را برداشته بود به اسم خودش همان اولش ...
س: ؟؟؟
ج: به خدمت شما عرض شود یا نقل کردند یک وقتی این آقای وجدانی که اول گذرخان مغازهاش بود کتابفروشی بود، این داماد اول مرحوم آیتالله بهاءالدینی بود، ما مأنوس بودیم گاهی میرفتیم کتابهای آنجا. به من گفت که شما حاشیهی آخوند بر رسائل دارید؟ آنوقت هنوز چاپ جدید هم نشده بود همان چاپ حجری و سنگی که قبلاً بود مال والدمان بود، گفتم آره، گفت بیاور. بعد یک کتابی بود نجف چاپ شده بود چاپ حروفی و جدید، روی آن نوشته بود ارشاد الفحول الی علم الاصول للآقای فلان مالستانی؛ خب ما مقابله کردیم عین حاشیهی آخوند بود بر رسائل، فقط یک زحمت کشیده بود، آخوند دأبش نیست که آن فرازی که میخواهد تعلیقه بزند نقل بکند بعد بگوید اقول، این یک اقول اضافه کرده بود، یعنی اگر کسی میخواست حاشیهی آخوند را به چیز جدید چاپ بکند همان بود هیچ تفاوتی نمیکرد نوشته بود اقول ...
س: مبانیاش منطبق بوده با آخوند ....
ج: انشاءالله
خب این بحث تمام شد پس بحث اول این بود که آیا این روایت ما حجت داریم بر صدور آن عن المعصوم(ع) أم لا؟ در اینکه حجت داریم یا نه دوتا مشکل داشتیم، یکی اینکه سند تمام نیست بهخاطر اشتمال آن مثلاً بر احمد که این را تخلصنا.
اشکال دوم این است که این مضمره است قلت له، قال قلت له، چهمیدانیم این ضمیر به کی برمیگردد؟ این مرجع ضمیر معصوم(ع) است یا نه بعضی علمای عامه هستند که اتفاقاً نقل شده کما اینکه آقای شعرانی در حاشیهی وافی نقل کرده باشد نه در ذیل این حدیث که زراره حالا تلمذ کرده یا هرچی پهلو حَکَم بن عیینه اگر اشتباه نکنم، از رجال عامه و فقهای عامه است و حالا میگوید قلت له شاید دارد نقل میکند بله ما یک روزی آنجوری گفتیم، مباحثاتش را مثلاً شاید نقل میکند با آن. بنابراین ما چهمیدانیم این قلت له این له برمیگردد به امام(ع)؟ پس باز اینکه این روایت صادرٌ من المعصوم(ع) که حجت برای ما باشد این معلوم نیست چون مرجع ضمیر معلوم نیست.
خب این هم یک بحثی است که مطرح شده محقق خوئی قدسسره از این شبهه جواب فرمودند به دو جواب. جواب اولشان این است که میفرمایند: «و هو مدفوع أوّلاً: بما ذکره جملةً من الأعلام» بسیاری از بزرگان و اعلام فرمودند که این مضمره نیست «و أنّ المسئول هو الباقر(ع) فالروایة» اینجوری است «قلت للباقر(ع)» نه قلت له «قلت للباقر(ع) کما ذکره السید الطباطبائی فی الفوائد، و الفاضل النراقی رحمهالله على ما ذکره الشیخ رحمهالله فی تنبیهات الاستصحاب، و غیرهما من الأفاضل». سید بحر العلوم، سید طباطبائی در فوائد الاصولش که بله من هم اخیراً که چاپ شده بود هست اینجا میفرماید که «کصحیحة زراره عن الباقر» صفحهی دویست و بیست و یک فوائد الاصولیهشان. فاضل نراقی هم شیخ نقل کرده در تنبیهات استصحاب که لابد در مناهجش احتمالاً ذکر فرموده باشد، مناهج پیش من هست امانتاً از یکی از دوستان ولی دیگر وقت نشد نگاه کنم «و غیرهما من الافاضل» که صاحب حدائق ایشان هم نسبت داده، وافیهی سید صدر نسبت داده، فوائد وحید بهبهانی نسبت داده، مفاتیح الاصول سید مجاهد نسبت داده، قوانین نسبت داده، فصول نسبت داده، اینها عن الباقر علیه السلام گفته، بعد ایشان میفرماید که «و من البعید أن مثل السید نقلها مسندة و لم یعثر على أصلٍ من الأصول»، خیلی بعید است که ایشان بنحو مسند بیاید نقل بکند و به اصلی از اصول اربعه مائه برنخورده باشد و همینجور «من تلقاء» نفسه نسبت داده باشد به امام باقرعلیه السلام اضافه کرده باشد. این یک چیز عجیبی است. «بل من المحتمل» به «اصل من الاصول» یعنی ولو اصول قبلیها مثل حمّاد یا کی، یا زراره یا قبلیها، بلکه ایشان میفرماید: «بل من المحتمل أنّه عثر على أصل نفس زرارة»، و آنجا دیده که ایشان فرموده که «قلت للباقر علیه السلام» یا اگر اینجا لَهُ گفته اول مثلاً آن اصلش گفته این مباحثی که اینجا، این مطالبی که نقل میکنم از امام باقر علیه السلام است. مرجع ضمیر روشن بوده که به امام باقر برمیگردد. «بل من المحتمل أنه عثر علی أصل نفس زراة کما أنّه قد یوجد بعض الأصول فی زماننا هذا أیضا».
س: یعنی تا این زمان ...
ج: مثل اصل زید نرسی مثلاً که در زمان ما هست که در باب عصیر عنبی و اینها به آن تمسک میشود اصل زید نرسی بود و و... اصول ستة عشر الان با هم چاپ شده یک کتابی، اصول ستة عشر، شانزدهتا اصل الان وجود دارد. خب این بیان ایشان به دو نحو میشود تقریر کرد. یکی این است که این استبعاد در حدی است از مثل سید بحرالعلوم رضوانالله علیه و بقیه اعاظم که همهی اینها اساطین و فقه و اصول هستند و از نظر تقوی؛ آنها هم که از مسلمات هستند. میرزای قمّی، فاضل نراقی، سید صدر، سید مجاهد، همهی اینها آدمهایی هستند که هم در مقام علم هم در مقام عمل اینها؛ آنوقت همینجور بیایند للباقر علیه السلام نقل کنند. نگویند حدس میزنیم فلان، همینطور جازماً نسبت به باقر علیه السلام بدهند. بلکه شیخ بهائی قدس سره در حبل المتین، صاحب حدائق، از اینکه این بزرگان که یکی دوتا هم نیستند؛ این همه...، جمّ غفیری از بزرگان فقهاء بیایند نسبت به امام باقر علیه السلام برای ما اینجور نقل بکنند این برای ما اطمینان میآورد که این از امام باقر سلام الله علیه است. این یک تقریر است که این استبعاد اینکه آنها از پیش خود گفته باشند بدون اینکه مستندی داشته باشند، جایی دیده باشند، در اصلی از اصول دیده باشند این برای ما اطمینان میآورد که حتماً دیدند و این اطمینان حجت است. در یک اصل معتبر درستی دیدند.
تقریر ثانی این است که این احتمال برای ما نقل آنها را محتمل الحس و الحدس میکند. ممکن است حدس زده باشند و ممکن است که واقعاً دیده باشند. و چون باز احتمال حدسش یک احتمال نیشقولی باید گفت پس یک مقداری چون بدون اینکه قرینهای بگویند، بیان بکنند، بیایند بگویند امام باقر علیه السلام فرموده، این با آن احتیاطی که در نقل خبر هست و اینها نمیسازد خیلی ...
س: لازم هم نیست ...
ج: بله؟
س: لازم هم نیست نیشقولی باشد. ؟؟ معتبر ...
ج: حالا میخواهیم اضافه کنیم و الا بله، پس محتمل الحس و الحدس میشود طبق مسلک ایشان که محتمل الحس و الحدس هست خب درست است. این هم تقریب ثانی است که کلام ایشان باشد. و اینجا ببینید؛ الان اینجا آن حرفهایی که ما میزنیم میگوییم آقا؛ وقتی صدوق میگوید قالت محتمل الحس و الحدس میتواند باشد شما ایشان دارد میفرماید که اینها که مال همین قرون چهارده، سیزدهم و اینها هستند. این بزرگانی که دویست سال حالا با ما فاصله دارند، دویست و پنجاه سال فاصله دارند ...
س: میگوید لعل که ...
ج: بعد میگوید بعید است که ؟؟ پس اینها دیدند و ما هم قبول میکنید از اینها، میگوییم سند درست است. میگوییم از امام باقر علیه السلام است. آنوقت کسی بیاید بگوید صدوق که دارد میگوید قال؛ این احتمال اینکه معنعناً به سند درست به دستش رسیده و میشود حسی و کلینی بگوید و حساً بتواند یک خبری را بدهد از معصومین علیهم السلام؛ آنها مثلاً...، یا إبن إدریس مال آن عهد بیاید کتابهایی که آخر سرائر دارد نسبت میدهد میگوید کتاب فلان است؛ بعد به او مطالبه کنیم بگوییم سند تو تا آن چیه مثلاً؟ با اینکه دارد اسناد جزمی میدهد. این همان است که در سویدای قلب این آقایان هست کأنّه؛ جاهایی هم در فقهشان هم در اصولشان؛ اینجوری مشی میکنند میفرمایند، حالا یک جاهایی هم مثل اینکه توی آن اشکالات مدرسی و چیه؟ آنوقت میگویند نه آقا؛ فلان نیست.
س: البته اینجا تعدد هم هست. بیتأثیر نیست.
ج: بله؟
س: اینجا یک مقدار تعدد هم هست ...
ج: حالا اتفاقاً، اتفاقاً اینجا دو نفر ذکر کردم که حالا به غیر امام آنها را هم نگفته، من این، اینهایی که حق چیز هم ...، این چندتایی که نمام بردم؛ فصول و قوانین و فوائد بهبهانی و مفتاح الاصول و وافی است؛ تنکابنی در حاشیه رسائل اینها را نام برده، حدائق و حبل المتین باز بزرگانی؛ آقای سیستانی حدائق را نام برده، البته ایشان هم از یک جایی نقل میکند. حبل المتین هم که آنها نقل کرده بودند. بعد من خودم رفتم حبل المتین را دیدم حبل المتین دارد. خب، پس بنابراین این دو تقریبی است که اینجا گفته میشود و وجود دارد.
عرض میکنم به اینکه مطلب بالاتر از این مقداری است که حالا توی این کتابهای متأخر آمده، یعنی مثل ایشان فرمودند یا آقای سیستانی فرمودند. این من یادم آمد که خیلی سابقها که حالا یادم نیست تاریخش کی هست ولی خیلی سابقها که خلاف شیخ طوسی از امام باقر نقل میکند. حالا این دیگه این ابزاری که حالا آمده با تفحص در اینها زود میشود به اینها واقف شد. اصلاً قبل از این بزرگان، مرحوم شیخ طوسی قدس سره در خلاف جلد 1 صفحه 123 این مسئله را عنوان میکند. مسئله 65 «من تیقن الطهارة و شک فی الحدث لم یجب علیه الطهارة، و طرح الشک» شک را رها میکند و طهارت بر او واجب نیست «من تیقن الطهارة»، و دلیلنا؛ دلیلهایی میآورد تا میرسد به این دلیل «و عن زراره عن أبی جعفر علیه السلام انه قال لا ینقض الیقین ابدا بالشک و لکن ینقضه بیقین آخر» که این جمله در روایات استصحاب توی این روایت است.
س: تقطیع کرده یعنی؟ شاید این یکی را ...
ج: حالا همین فرازش را خواسته نقل کند دیگه که «و عن زراره عن أبی جعفر علیه السلام».
خب بعد علامه قدس سره در منتهی المطلب جلد 2 صفحه 141 «و روی فی الصحیح عن زراره عن أبی حعفر ع: فإن حرّک إلى جنبه شیء و لم یعلم به، قال: لا، حتّى یستیقن أنه قد نام، حتّى یجیء من ذلک أمر بیّن، و إلّا فإنه على یقین من وضوءه، و لا تنقض الیقین أبدا بالشکّ، و لکن ینقضه بیقین آخر». عین همین روایت ما هست دیگه؛ همین روایت است. در منتهی المطلب جلد 2 صفحه 141. در نهایة الاحکام؛ باز علامه در نهایة الاحکام جلد 1 صفحه 59 «الفصل الثالث فی الشک: من القواعد التی یَبنى علیها أکثر الأحکام یا یُبنی علیها أکثر الأحکام استصحاب الیقین و الإعراض عن الشک و اصله» فلان روایت است فلان روایت است «و قال الباقر ع لا ینقض الیقین ابداً بالشک» که همین فرازی است که در این روایت است. خب این هم پس بنابراین ...
شیخ طوسی در خلاف به امام باقر سلام الله علیه، علامه در منتهی و در قواعد، در نهایة الاحکام به حضرت نسبت داده، بعد بعید نیست که مستند مثلاً جناب بحرالعلوم و این آقایان هم همان خلاف باشد مثلاً، منتها علامه در تذکره جلد 1، صفحه 209 تا 210 که مسئله 60 که «من تیقن أحد فعلی الطهارة أو الحدث و شک فی الآخر، عمل على المتیقن و ألغى الشک»، آنجا میگوید به دلیل فلان و فلان و فلان و قول الصادق علیه السلام لا ینقض الیقین ابداً بالشک و لکن ینقضه بیقین آخر مثله» اینجا به امام صادق نسبت داده؛ مگر اینکه بگوییم این صادق یعنی کسی که صادق است که معصوم مقصودش هست نه امام صادق علیه السلام، امام ششم مقصود نباشد. و قول الصادق علیه السلام یعنی معصوم. این با این هم میسازد که بگوییم لَهُ بوده، بگویی این حتماً از معصوم است. حالا نمیدانیم از کدام معصوم است؟ از امام باقر است یا امام صادق؟ میگوییم قول الصادق علیه السلام، اینجوری توجیه مثلاً ممکن است کسی بکند. خب آیا ما به این دو راه میتوانیم تمسک کنیم أم لا؟ بزرگانی مناقشه کردند به اینکه این احتمالی که محقق خوئی داده که اینها به یک اصلی از اصول برخوردند بهخصوص اصل زراره که هیچ کسی مدعی نشده در اصل بوده و اینها برخورده باشند به یک اصل؛ خیلی بعید است. اصلاً این احتمال که بگوییم در قرن سیزدهم همینطور هیچ کسی برنخورده، قبلاً هم هیچ کس نگفته، نگفته تا قرن سیزدهم مثلاً بحرالعلوم با آن برخورده، این خیلی مستبعد است. و یک مبعداتی هم وجود دارد که احتمال اینکه اینها حسی باشد و واقعاً حدس نباشد را تضعیف میکند.
یکی اینکه همان وجه ثانی که حالا بعداً میآید که بعید است مثل زراره از غیر امام سؤال کند و به عنوان امام بیاید نقل کند؛ یعنی همینطور بدون قرینه بیاید نقل کند، اینها مسائل فقهی و اینها اجل شأناً هستند که از غیر امام مسائل را بیایند بپرسند و بعد بیایند نقل بکنند و بعد حالا همهی این روات هم به عنوان حدیث بیاورند. شیخ طوسی به عنوان حدیث بیاید از آن استدلال بکند در تهذیب و اینها؛ خب به این قرائن که حدس اطمینانی یا یقینی زده میشود که از امام علیه السلام است ممکن است این بزرگانی هم که به امام باقر نسبت دادند اینها براساس همین باشد و این بعض شواهد دارد که میتوانیم بگوییم اینجوری است. یکی از شواهد این است که در مورد بحرالعلوم رضوان الله علیه؛ ایشان وافی را محور درسش بوده، کتاب وافی و مرحوم صاحب مفتاح الکرامه عاملی؛ ایشان تقریرات درس ایشان را نوشته مقداریاش را، صلاة مسافرش را نوشته در مفتاح الکرامه از اجزاء مفتاح الکرامه است؛ در آنجا چاپ شده. طهارتش هم اخیراً، اخیراً که میگویم یعنی هفت هشت سال اخیر؛ بیروت چاپ شده بود، من توی نمایشگاه بود خریدم، الان همین امروز نگاه کردم دیدم همین حدیث را از کافی نقل میکنند. اصلاً آنجا نمیگوید همین لَهُ نقل میکند و چون توی وافی لَهُ است. یعنی و هیچ نمیگوید که این از امام باقر ؟؟ مضمونش را شرح میکند که حالا بعداً که ان شاءالله در متن وارد شدیم و از رو؛ شاید بعضی مطالبشان که در شرح حدیث فرموده، آنجا اصلاً نمیگوید. خب و حال اینکه اگر از امام باقر بود آنجا هم دارد میگوید «قلت له»، ایشان توی درس، خب باید بگوید که مثلاً من در اصلش دیدم. حالا مگر اینکه بگوییم بعداً واقف شده نمیدانم؛ حالا تاریخ این درس را ما نمیدانیم کی بوده.
دو: اینکه خب شیخ بهائی که به او میگویند در حبل المتین اینجوری گفته؛ خب راست است. در حبل المتین در این حبل المتین چاپ جدیدش البته جلد 1 صفحه 160 «الفصل الثانیعشر فی احکام تتعلق بموجبات الوضوء خمسة احادیث» رسم ایشان این است که میگوید مثلاً در این باب چندتا است. بعد میگوید الاول، الثانی، الثالث، الرابع زراره عنی أبی جعفر علیه السلام قال: لا ینقض الوضوء ابدا بالشّکّ و لکن ینقضه یقین أخر». اینجا عرض می کنیم به اینکه خود ایشان یک کتاب دیگر دارد مشرق الشمسین که آن هم احادیث است که نرسید تمامش کند ولی طهارتش دارد، هست. آنجا روایت را نقل میکند در صفحه 184 روایت را نقل میکند «قلت له» همین مضمرةً نقل میکند. حالا توی حبل المتین میآید خب شاید این حدس زده و شاهد بر اینکه ایشان اجتهادی کرده و اینها روی اجتهاد و حدس باشد همین متنی است که اینجا دارد نقل میکند. میگوید «لا ینقض الوضوء ابدا بالشّکّ و لکن ینقضه یقین أخر» که اگر این باشد اصلاً دیگه استصحاب در باب وضوء میشود اصلاً، چون آنجا ...، «و لا ینقض الوضوء ابدا بالشّکّ» آنکه توی متن حدیث است. هم در تهذیب است هم همان است که نقل کردند. آنوقت بعضیها گفتند الف و لامش الف و لام عهد است یعنی به همان یقین به وضوء برمیگردد. ایشان صاف آمده گفته «لا ینقض الوضوء ابدا بالشّکّ».
س: یعنی برای تعیین باقر علیه السلام هم قرینه داشته که اجتهاد کرده؟
ج: حالا، ایشان نه، آره، قرینهاش همان ...، حالا میگوییم. قرینهاش را هم میگوییم. ایشان همانطور که متن را اجتهاد کرده که مقصود از یقین؛ ضمیر به آن برمیگردد، این هم قوت دارد که اجتهاد کرده که این لَهُ به امام باقر برمیگردد. فلذا خودش در مشرق الشمسین مضمرةً نقل کرده، اجتهاد کرده به امام باقر برمیگردد. وجه اجتهادش چیه؟ همان وجه ثانی است که خود آقای خوئی و دیگران میگویند که بعید است زراره از غیر امام نقل کند و چون بیشتر روایات زراره از امام باقر است و حدس ...
س: خیلی استبعاد است، چون بیشترش از امام ...، اینجور مواقع اگر ؟؟ للباقر أو الصادق؟؟
ج: نه،
س: ؟؟
ج: بله، بله، به خاطر این، به خاطر این، به خاطر و....
س: آنموقع از کجا؟ مگر قرینه داشته که ...
ج: بله، بله ...
س: خیلی مشکل است تأییدش؟؟
ج: حالا گفتند دیگه، حدس است دیگه ...
س: میخواهم بگویم این مبعد این است که ...
ج: نه، آخه از آنطرف میبینم؛ آنجا مضمر نقل کردی، اینجا آمده در همین روایتی که به امام باقر نسبت میدهد در همین روایت میبینیم تفرّد به اینکه گفته الوضوء، هیچ جا الوضوء نداریم.
س: نقل تهذیب ؟؟ وضوء هم نقل کرده منتها چون قرینه داشته جای دیگر آن مضمر را ؟؟ کرده ...
ج: نه، این ...، خیلی ...، ما که جزم نمیگوییم.
س: ؟؟
ج: ما که جزم نمیگوییم. اجازه بدهید
س: نه، می خواهم بگویم ؟؟ امانتداری بکند نقل تهذیب را ؟؟
ج: حالا عرض میکنم. میگوییم با این قرائن و شواهدی که وجود دارد؛ نه راه تقریب اول که بگوییم اطمینان پیدا میکنیم ...
س: آن را نمیگوییم ...
ج: پیدا نمیکنیم. محتمل الحس و الحدس بودن هم محتمل الحس و الحدسی است که توفر داشته باشد إعمال حسیتش و وقتی که اینجور احتمالات میدهیم که اینها یک اجتهادی باشد ...
س: ؟؟ اجتهاد بر تعیین ؟؟
ج: اجتهادی باشد کما اینکه آن جا را اجتهاد کرده، یک اجتهاد دیگر هم این که در خلاف مثلاً توی ذهنش بوده که آنجا دیده یا در ذهن شریفش چون در این بابی که این روایات هست روایت از امام باقر سلام الله علیه هم هست راجع به همین نواقض وضوء و فلان و اینها، توی ذهن شریفش این بوده، حالا وقتی که آمده نقل کرده درست نگاه نکرده نقل بکند. آقای ..، اشتباهات اینجوری زیاد میشود. آقای زنجانی میفرمودند از یکی از معاریفی که گمان میکنم نفیسی؟؟ بود، کی بود نقل میکردند ایشان، گفتند که گفته من قل هو الله را هم بخواهم بنویسم قرآن را باز میکنم از روی آن مینویسم. از بس دیدم خطا افراد کردند. قرآن، قل هو الله هم، سوره توحید را بخواهم بنویسم قرآن را باز میکنم از روی آن نگام میکنم مینویسم. خب این و للکلام تتمة؛ دیگه حالا خیلی وقت گذشت امروز میخواستیم این را تمام کنیم نشد.
این را هم بگویم که مرحوم بحرالعلوم چون این هم توی کلمات نیست و من دیدم این هم نقل کنم. مرحوم بحرالعلوم که ما خیلی دوست داریم مرحوم بحرالعلوم را واقعاً اینها چی بودند؟! اینجور خدمت حضرت...، اینجا باز در همین مصابیح الاحکام که مرحوم آقای آسید عبدالرسول شریعتمداری که از دوستان مرحوم ابوی بودند مدتی ایشان نجف تحصیل میکردند درس آقای حکیم میرفتند. ابوی از ایشان نقل کردند که ایشان میفرمود که آقای حکیم در درس فرمود «کلما دخل فی مسئلةٍ» یعنی در بحرالعلوم در مصابیح الاحکامشان، «کلما دخل فی مسئلة أعطی المسئلة حقها» و واقعاً شما اینها را مطالعه کنید میبینید همینجور است. آنقدر صبورانه، آنقدر با دقت اقوال را جمعآوری میکند، درست دقت میکند، آیا مفادش این میشود، نمیشود؟ خیلی این کتاب ارزشمند است. بعد در این کتاب شریف هم نسبت داده به امام باقر سلام الله علیه. بعد یک حرفهایی است که حالا این را ان شاءالله بعداً برایتان میخوانم؟؟
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین.